آیا آیه 2 سوره فتح منافات با عصمت پیامبر اسلام ندارد؟
انا فتحنا لک فتحا مبینا * لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر.(1) ما تو را پیروزى بخشیدیم پیروزى درخشانى * تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد.
در آیات فوق فتح، به عنوان علت و سبب مغفرت گناه پیامبر بیان شده است. خداوند مىفرماید: ما این فتح را نصیب تو کردیم تا گناهت بخشیده شود، لذا برای برخی این سؤال مطرح شده است که که چه ربطى بین فتح و پیروزى بر مشرکین مکه و مغفرت گناه پیامبراست؟
آیا این که خداوند فتح و پیروزى را نصیب پیامبر اکرم کند مىتواند علت و سبب آمرزش گناه او باشد؟ این چه گناهى است که فتح و پیروزى موجب مغفرت آن است؟ پاسخ این است که نه «ذنب» در این آیه به معناى ارتکاب حرام و مخالفت با امر خداوند است و نه «مغفرت» به معناى بخشیدن عقاب از مستحق آن، مىباشد. زیرا غفران ذنب متقدم و متأخر پیامبر، به دلیل فتح مکه دانسته شده است و حال آن که، هیچ ربطى بین اعطاى پیروزى و بخشش گناهان شرعى نیست. بلکه این دو کلمه در معناى لغوى خود به کار رفته است. معناى لغوى ذنب،عبارت است از «هر کارى که داراى پیامدها و دنبالههاى ناگوار دارد» و مغفرت هم به معناى «هر چیزى پوشش نهادن» است.
دعوت پیامبر به اسلام و مبارزه با کفر و بتپرستى و اعتقادات و آداب و رسوم مشرکین، پیش از هجرت و ادامه آن پس از هجرت در جنگها وغزوهها از دیدگاه مشرکین مکه، گناه محسوب مىشد و تا وقتى مشرکین داراى قدرت بودند، رسول اکرم از عواقب و پیامدهاى ناگوار این گناهى که مشرکین براى او برمىشمردند در امان نبود. اما با فتح مکه و شکسته شدن قدرت و شوکت مشرکین و تسلط پیامبر بر آنان، این گناه پوشانده شد و آثار و عواقب آن از پیامبر اکرم مرتفع گردید.
بنابراین، فتح و پیروزى سبب و علت براى مغفرت ذنب پیامبر بود. (یعنى سبب پوشیده شدن و مرتفع شدن آثار و عواقب سوئى که از ناحیه مشرکین بر عمل پیامبر اکرم قبل و بعد از هجرت، مترتب مىشد). بنابراین، آیه فوق هیچ دلالتى بر ارتکاب گناه و مخالفت با امر مولوى خداوند، ندارد و اما آیه: واستغفر لذنبک وللمؤمنین والمؤمنات...(2) براى گناه خویش آمرزشجوى و براى مؤمنین و مؤمنات.
به عنوان مقدمه باید گفت: گناه و نافرمانى داراى مراتبى است که باید روشن شود که عصمت از کدام یک از آنها مورد ادعاى ما مىباشد.
به همین منظور لازم است مراحل و مراتب گناه را بازشناسیم:
الف) گناه قانونى و شرعى: این همان معناى مشهور گناه است و منظور از آن تخلف از قانون مطاع اعم از قانون دینى یا غیر آن) است. این مرحله در امور شرعى مطابق است با تخلف از اوامر و نواهى مولوى .
ما معتقدیم که تمامى انبیا از ارتکاب این قسم از گناه معصومند.
ب ) گناه اخلاقى: یعنى کارى از شخص سرزند که مخالف مکارم اخلاق باشد، هر چند که از حیث قانون و شرع ممنوع و حرام نباشد.
گناه اخلاقى نسبت به موقعیت اجتماعى افراد متفاوت است. مثلاً نسبت به برخى از افراد هیچ اشکال اخلاقى ندارد که فىالمثل یک نوشیدنى را به دست گرفته، در معابر عمومى مشغول نوشیدن آن باشند. اما ممکن است چنین عملى براى افرادى که از نظر موقعیت اجتماعى و دینى در مرتبه بالایى قرار دارند، خلاف اخلاق محسوب شود و مرتکب آن، مورد سرزنش قرار گیرد.
طبیعى است افرادى که از نظر اجتماعى و دینى الگوى دیگرانند باید از این نوع گناهان نیز مبرا باشند.
آشکار است کسى که خداوند اخلاق او را تأیید کرده، خطاب به او مىفرماید: انک لعلى خلق عظیم (3)و او را الگو و اسوه تمامى آدمیان معرفى مىنماید: لقد کان لکم فى رسولالله اسوة حسنة.(4) از این نوع تخلفات هم معصوم و مصون خواهد بود.
کسى که هدف از بعثتش تکمیل مکارم اخلاقى و یا به تعبیر دیگر، رسیدن به اوج و نهایت مکارم اخلاق است، نمىتواند خود نقصى در این زمینه داشته باشد هر چند که مخالفت با چنین عصمتى منافاتى با عصمت آنان از گناهان شرعى ندارد، مگر این که گفته شود برخى از امورى که نسبت به عموم مردم گناه اخلاقى شمرده مىشود، در مورد انبیا گناه شرعى محسوب مىگردد در این صورت، عصمت از این قسم از گناه نیز داخل در قسم اول خواهد شد.
ج ) گناه در مقام محبت: مقام محبت لوازم و اقتضائاتى دارد که اگر محب به یکى از آن اقتضائات و آداب عمل نکند و از آن غفلت نماید، این کار را بزرگترین گناه براى خویش دانسته و پیوسته از آن استغفار و اظهار پشیمانى مىکند. اقتضاى محبت کامل این است که محب تمام توجهش به محبوب باشد و نهایت انقیاد و فرمانبردارى را از او داشته باشد و هیچگاه از او غافل نشود. تنها و تنها به محبوب و خواستههاى او بنگرد و همّ و غمش جلب رضایت او باشد. روشن است که در این حالات، مسأله وجوب و حرمت شرعى و امور اخلاقى و نفسانى مطرح نیست، حساب دیگرى در کار است و سر و رمزى ویژه دارد
که جز آنان که در آن وادىاند، خبرى از آن ندارند. محبت الهى نیز مستثناى از این حکم کلى نیست. البته موقعیت همه عاشقان و محبان نسبت به خداوند، یکسان نیست، بلکه مقام محبت، خود نیز داراى مراتب مختلفى است که هر مرتبهاى، آداب خاص خود رادارد.
در ضمن همه پیامبران هم در یک سطح نیستند «تلک الرسل فضلنا بعضهم على بعض».(5)
به هر حال، هر چه مرتبه تقرب آدمى به خداوند نزدیکتر شود، مراتب گناه هم لطیفتر و عظیمتر خواهد شد و با عظمت و بزرگى گناه در مقام محبت براى محبان و عاشقان، به مراتب بزرگتر از محرماتى باشد که دیگران مرتکب مىشوند. «حسنات الابرار سیئات المقربین». حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چه چیز باعث مىشود انبیا و اولیاى الهى به لوازم مقام محبت عمل نکرده، به این قسم از گناه گرفتار آیند؟ پاسخ این است که هیچ موجود مادى با حفظ تمرکز کامل نسبت به خداوند در تمامى مراحل حیات، نمىتواند زندگى کند. لازمه زندگى دنیوى، توجه - هر چند اندک - به مخلوقات است. حتى ممکن است که این توجهات از نظر شرعى واجب باشند. مثلاًخداوند حکیم خود دستور به انجام ازدواج، خوردن غذا، تأمین معاش و معاشرت با مردم داده است، ولى لازمه عمل به این واجبات شرعى این است که مقدارى از توجهات محب به غیر محبوب معطوف شود. کسى که در مقام محبت سیر مىکند، این گونه امور را براى خویش گناه و کوتاهى (نسبت به آن مقام) تلقى مىنماید و در صدد استغفار و طلب رحمت از خدا برمىآید. روشن است که حتى مقربترین انسانها و افضل و اشرف انبیا نیز نمىتواند بدون چنین امورى که به حسب مقام محبت، گناه تلقىمىشوند، زندگى کند و معصوم از آنها باشد، بنابراین عصمت، شامل این نوع از گناه نمىشود.
با توجه به مقدمه فوق، گناه منافى با عصمت، نوع اول و دوم یعنى مخالفت با اوامر مولوى و گناه اخلاقى است اما نوع سوم منافاتى با عصمت ندارد و اساسا لازمه وجود انسان با محدودیتهایى که دارد، این گناه است «وجودنا ذنب».
در مورد دلایل عقلى و نقلى عصمت انبیا و پاسخ به اشکالاتى که با توجه به آیات قرآن، در این زمینه مىشود مانند گناه آدم - یونس و... به کتب ذیل مراجعه کنید:
1- پژوهشى در عصمت معصومان، حسن یوسفیان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه
2- راه و راهنماشناسى، آیتالله محمد تقى مصباح یزدى
3- تنزیه انبیاء از آدم تا خاتم، آیتالله معرفت، انتشارات نبوغ
4- سیره پیامبران در قرآن، آیتالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى ج 6 و 7، نشر اسراء
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پاورقی:
1)سوره فتح آیه2
2)سوره محمد آیه 19
3)سوره قلم آیه 4
4)سوره احزاب آیه 21
5)سوره بقره آیه 253.