سؤال130:در زمان ابوبكر، علی در جنگ با مرتدان شركت نمود پس از نظر او ابوبکر مورد تایید بوده است.

سؤال130
در زمان ابوبكر، علی در جنگ با مرتدان شركت نمود و كنیزی از افراد اسیر شدۀ بنی حنیفه بهرۀ او شد كه بعدها علی از او صاحب فرزندی به نام محمد بن حنفیه گردید. از آن چنین بر می آید كه از دیدگاه علی، خلافت ابوبكر درست بوده است. اگر درست نمی بود، علی در آن شركت نمی كرد.
پاسخ
دراین سؤال یك دروغ قطعی و یك اشكال تاریخی وجود دارد:‌
1. دروغ قطعی اینكه علی در جنگ با مرتدان شركت كرد. در هیچ تاریخی مشاركت علی در جنگهایی كه در دوران خلفا صورت گرفته نیامده و او بالاتر از آن بوده كه به صورت یك سرباز صفر در نبردها شركت كند. اگر بنا بود اسلام از وجود او استفاده كند، همان مقام مشورت بود.
2. و امّا اشكال تاریخی این است كه می گوید: «كنیزی از افراد اسیر شدۀ بنی حنیفه بهرۀ او شد»، حقیقت این است كه در این مسأله در تاریخ سه قول است:
1. مادر محمد بن حنیفه به نام «خوله» دختر جعفر بن قبیس سهم ابی بكر بود آن را به علی داد.
2. مداینی می نویسد:‌ رسول خدا امیر مؤمنان را برای جهاد به یمن فرستاد، و آن حضرت بر بخشی از كنیزان دست یافت، كه «خوله» در میان آنها بود و سهم آن حضرت شد.
3. بلاذری می گوید: بنی اسد در دوران خلافت ابی بكر بر بنی حنیفه یورش بردند و خوله را اسیر كردند و به مدینه آوردند و علی او را خرید، وقتی خبر به خویشان او رسید، به مدینه آمدند و علی آنها را شناخت و از مظلومیت آنها آگاه شد، خوله را آزاد كرد و آنگاه با وی تزویج نمود.(1)
در اینجا یاد آور می شویم:‌ این سؤال پرسش جدیدی نیست، آن را از امام باقر نیز پرسیده اند، كه چگونه جد بزرگوارتان امامت شیخین را قبول نداشت، امّا با اسیری از اسیران آنان به نام خوله ازدواج كرد. امام باقر فرمود: من پاسخ شما را نمی گویم این موضوع را از جابر بن عبدالله انصاری بپرسید كه خود او در واقعه حاضر بوده است آنان به سراغ جابر رفتند، او گفت:‌من فكر می كردم كه می میرم و كسی این حقیقت را از من نمی پرسد. بشنوید و فرا گیرید: اسیران را حاضر كردند، و خوله حنفیه وارد شد، به مردم نگریست آنگاه به سوی قبر رسول خدا رفت و نالید و آه كشید و با صدای بلند گریست و گفت: سلام من بر تو ای رسول خدا و بر اهل بیت تو. این امت تو ما را مانند اهل «نوبه» و «دیلم» اسیر كردند، ما گناهی جز این نداشتیم كه دوستان اهل بیت تو بودیم. وقتی بر سرما ریختند، گفتیم چرا ما را اسیر می كیند؟ ما كه شهادتین می گوییم؟ گفتند:‌زكات نداده اید، گفتیم: مردان ما زكات نداده اند، زنان چه تقصیری دارند. در اینجا ساكت شدند گویا سنگ در دهان دارند.(2)
با این اقوال مختلف چگونه می توان با این داستان بر یك مطلب اعتقادی استدلال كرد؟
پی نوشت ها:
1. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص243-246؛ بحارالانوار، 42، ص84-87؛ تنقیح المقال، جزء دوم، شرح حال محمد بن حنفیه؛ قاموس الرجال، ج9، ص246.
2. خرایج راوندی، ص90-92؛ بحاراالانوار،ج42، ص82-85.