سؤال76: می گوید: انصار با ابوبکر مخالفت کردند و علی در خانه نشست... سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند .

سؤال76
می گوید: انصار با ابوبکر مخالفت کردند و به بیعت با سعد بن عباده فرا خواندند و علی در خانه نشست... سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند که بیعت آنها به دلیل یکی از اسباب ذیل بود:
1. به زور از آنها بیعت گرفته شد.
2. برای ایشان مشخص شد که ابوبکر به خلافت شایسته تر است.
3. بدون هدف این کار را کردند.
و احتمال چهارمی در کار نیست، چونه اولی و سومی باطل است، پس فرض دوم درست است.
پاسخ
معروف است که دروغگو کم حافظه است، در پرسش هفتاد و یکم گفت: ‌همه با خلیفۀ ‌اوّل بیعت کردند، ولی در اینجا اعتراف می کند که انصار از بیعت سرباز زدند؛ و عجیب اینکه در همین جا در آغاز سخن می گوید:‌ انصار با ابوبکر مخالفت کردند، بعد از آن می گوید:‌ سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند.
تاریخ می گوید: در سقیفه فقط رئیس «اوسیان» با ابی بکر بیعت کرد زیرا «اوسیان» معتقد بودند:‌ اگر «خزرجیان» فرمانروایی را به دست بگیرند، این کار برای آنها فضیلتی به شمار می رود و برای آنها در فرمانروایی بهره ای نمی گذارند. از این جهت رهبر آنان برخاست و با ابی بکر بیعت کرد و از خزرجیان یک نفر، آن هم به نام بشیر بن سعد .پسر عموی سعد بن عباده که روابطش با وی تیره بود، بیعت کرد.(1)
با این وصف، چگونه می گوید:‌ همۀ انصار بیعت کردند؟
لحن گفتار گردآورندۀ این پرسشها این است که سقیفه یک محیط آرام برای پیاده کردن دموکراسی غربی بوده و واقعاً حاضران در آن مجلس، با آرامش کامل، و با کمال میل بدون کوچکترین درگیری، ابوبکر را برای خلافت انتخاب کرده اند، در حالی که گویندۀ این سخن یک برگ از تاریخ سقیفه را نخوانده است.
ما در اینجا به صورت فشرده، فضای حاکم بر سقیفه و رویدادهای خشن و تندی را که در آن رخ داده برای خوانندگان ترسیم می کنیم. قبلاً باید بدانند که در سقیفه از مهاجران سه نفر بیش نبود: ابوبکر، عمر، ابی عبیدۀ جراح.
طبری می نویسد: مهاجران، آمادۀ تجهیز رسول خدا و تغسیل و تکفین او بودند، د رحالی که انصار در سقیفۀ بنی ساعده به صورت یک حزب واحد، تشکیل جلسه داده بودند تا در غیاب مهاجران، خلیفه را انتخاب کنند. آنان مشغول گفتگو بودند، ناگهان دو نفر از مخالفان سعد بن عباده(کاندیدای انصار برای خلافت) به نامهای «معن بن عدی» و «عویم بن ساعده»(2) از راه رسیدند و به ابی بکر گفتند:‌ نطفۀ فتنه در حال انعقاد است! انصار در سقیفه بنی ساعده گرد آمده اند تا با سعد بیعت کنند. ابوبکر بدون اینکه مهاجران حاضر را خبر کند. فوراً به همراه عمر و ابوعبیده از جا برخاستند و خود را به سقیفه رساندند. دیگر مراسم غسل و کفن و نماز و دفن جسد پیامبر به دست فراموشی سپرده شد.
آنها وارد سقیفه شدند در حالی که سعد بن عباده، مشغول سخنرانی بود، و در خطابۀ خود چنین می-گفت: ‌ای گروه انصار! شما پیش از دیگران به آیین اسلام گرویدید. از این جهت برای شما فضیلتی هست که برای دیگران نیست... برخیزید و زمام امور را به دست گیرید. ابوبکر گفت:‌ خداوند محمد را برای پیامبری به سوی مردم اعزام نمود و مهاجران نخستین کسانی بودند که به او ایمان آوردند. سپس در سخنان خود دو قبیله انصار را علیه یکدیگر تحریک کرد و گفت: هرگاه خلافت و زمامداری را خزرجیان به دست گیرند، اوسیان از آنها کمتر نیستند و اگر اوسیان گردن به سوی آن دراز کنند، خزرجیان از آنها دست کمی ندارند. میان این دو قبیله خونهایی ریخته شد و افرادی کشته شده اند.(3)
وقتی سخنان ابوبکر به پایان رسید، «حباب بن منذر»‌ صحابی بدری از انصار برخاست و گفت:‌ای انصار! برخیزید و زمام خلافت را به دست گیرید. مخالفان شما در سرزمین شما و در زیر سایۀ شما، زندگی می کنند و هرگز جرأت آن را ندارند که با شما مخالفت نمایند، سپس شمشیر خود را از نیام کشید و رو به ابوبکر کرد و گفت:‌ به خدا سوگند کسی سخن مرا رد نمی کند، مگر آن که بینی او را با این شمشیر می کوبم و من مرد این کار هستم من شیر بیشه هایم. عمر به او گفت: خدا تو را بکشد. او در پاسخ گفت:‌ بلکه خدا تو را بکشد. در این هنگام بر سرش ریختند و شمشیر را از دستش گرفتند.
سخنرانی عمر
در این هنگام نوبت به عمر رسید و با شدیدترین لحن به پیشنهاد حباب بن منذر پاسخ گفت، هرگز عرب زیر بار شما نمی رود و شما را برای خلافت نمی پذیرد. در حالی که پیامبر از غیر انصار است، در این شرایط سکوت بر مجلس حکم فرما شد، ناگهان شخصیتی از خزرج به نام بشیر بن سعد که پسرعموی سعد بن عباده بود، و نسبت به او حسد می ورزید، برای شکستن سکوت، گفت: ‌پیامبر از قریش است و خویشاوندان پیامبر برای زمامداری از ما شایسته ترند.
سخن او کفۀ مهاجران را سنگین تر ساخت. ابوبکر از فرصت استفاده کرد و گامی به پیش نهاد و گفت: با یکی از دو نفر یا عمر یا ابو عبیده بیعت کنید. این پیشنهاد جدی نبود و مقدّمه آن بود که آن دو نفر ابوبکر را مطرح کنند. در این هنگام هر دو نفر با وی بیعت کردند، ابوبکر بدون اینکه مجدّداً با آنها تعارف کند، دست خود را برای بیعت دراز کرد، سپس بشیر بن سعد که از این جریان خوشحال شده بود، با ابوبکر بیعت کرد.
حباب بن منذر بدری انصاری گفت:‌ تو فرزند عق خزرج، و یک فرد نمک نشناس و حسود هستی! با این وصف رئیس اوسیان که از عقب نشینی خزرجیان خوشحال شده بود، با برخی از اعضاء قبیله به گفتگو پرداخت آنها گفتند:‌ اگر خزرجیان گوی خلافت را برباند، نوعی امتیاز برای آنها شمرده می شوند، پس چه بهتر که با ابوبکر بیعت کنیم.
پس از بیعت رئیس اوسیان، درگیری و گلاویز شدن افراد، آغاز شد، و سعد بن عباده که بیمار بود زیر دست و پا رفت و نزدیک بود کشته شود.
عمر فریاد زد سعد را بکشید! خدا او را بکشد او منافق و فتنه گراست. فرزند سعد به نام قیس بن سعد از جسارت عمر سخت برآشفت و ریش عمر را گرفت و گفت: ‌به خدا سوگند اگر یک مو از سر پدرم کم شود، دندانی برای تو باقی نمی گذرم.
مهاجران حاضر در سقیفه به همین بیعت اکتفا کرده و از سقیفه بیرون آمدند، به سوی مسجد رفتند. و به تدریج از افراد بیعت می گرفتند، ولی در مقابل این پیروزی مشکل دیگر اجتماع گروه 18 نفره از بنی هاشم در خانۀ فاطمه بود، که حاضر نبودند جز با علی با کسی بیعت کنند. برای بیرون راندن این گروه از خانه و شکستن تحصن، یورش به خانه وحی آوردند و آنچه نباید بشود شد و مسائلی پیش آمد که تاریخ متذکر آن است و ما آن را در اینجا ذکر نمی کنیم.(4)
از این بیان روشن می شود:
1. آنچه که در سقیفه مطرح نبود مصالح اسلام و مسلمانان بود، بلکه هر گروهی برای مصالح و منافع خود تلاش می کرد و می خواست شتر خلافت بر در خانۀ او زانو زند. انصار بر خدمات خود نسبت به پیامبر افتخار می ورزیدند، مهاجر به انتساب خود با پیامبر، ولی در این میان، آنچه مطرح نبود، خواست خدا و رسول و مصالح اسلام بود.
2. در واقع در سقیفه چهار نفر با ابوبکر بیعت کردند، دو نفر از مهاجران عمر و ابوعبیده و دو نفر از انصار به نامهای بشیربن سعد از خزرج، اسید بن خضیر رئیس اوسیان، بقیۀ افراد اصلاً مطرح نبودند. زیرا رأی شیخ قبیله جانشین رأی همگان بود.
3. جریان سقیفه (‌که ما آن را به صورت کم رنگ بدون اشاره به گوشه های سهمگین آن یاد کردیم)، حاکی از آن است که این بیعت در فضای بسیار متشنج صورت پذیرفت و تهدید و ارعاب بدنه اخذ بیعت را تشکیل می داد.
گردآورندۀ این پرسشها اگر برگی از تاریخ سقیفه را خوانده بود، دربارۀ آن این همه رجز خوانی نمی-کرد.
سرانجام بیعتی صورت پذیرفت که سعد بن عباده رئیس خزرجیان، به وسیله جن!!! در بیابان کشته شد و لقب «قتیل الجن» به خود گرفت، طبری از عمر بن خطاب درباره سقیفه چنین نقل می کند:‌ «کانت فلتة کفلنات الجاهلیة»‌(5) (کاری حساب نشده همانند کارهای دوران جاهلیت بود)، حتی خود عمر بن خطاب بعد ها بر آن تصریح کرد:‌ «کانت بیعة ابی بکر فلتة، وقی الله شرها...»(6) (یعنی بیعت ابی بکر کاری نسنجیده بود، خدا شر آن را از ما دور گرداند).
پی نوشت ها:
1. تاریخ طبری، ج2، ص458، چاپ اعلمی بیروت.
2. العقد الفرید، ج4، ص257-258؛ سیره ابن هشام، ج2، ص660.
3. آفرین بر این دیپلماسی که برای رسیدنه به هدف خویش آیه «إنّما المؤمنون اخوة» را به دست فراموشی سپرده و در این شرایط حساس هر یک از دو قبیله را بر ضد یکدیگر می شوراند!
4. مدارک مطالب پیش، فزون از آن است که در اینجا آورده شود: تاریخ طبری، ج2، حوادث سال 11، ص4 به بعد؛ تاریخ ابن اثیر، ج2، ص137؛ عقد الفرید، ج2، ص249 و ... .
5. تاریخ طبری، ج2، ص459
6. تاریخ طبری، ج2، ص446.