پیش گفتار
بسم الله الرحمن الرحیم
پیروزی درخشان انقلاب اسلامی در ایران که در سال 1357 هجری شمسی برابر با 1979 میلادی رخ داد جهان را متوجه مبانی فکری این انقلاب ساخت، به این که چگونه یک جمعیّت غیر مسلّح، توانست بر یک نظام تا به دندان مسلّح، پیروز شوند و حکومتی را بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر و روش اهل بیت پیامبر برپا سازند که با تمام دشمنی هایی که با آن شده است، همچنان سرپا ایستاده است، و به خواست خدا برپا خواهد ماند.
این رخداد سبب شد تا اندیشمندان جهان و نویسندگان و پژوهشگران به فکر شناخت مکتب اهل بیت برآیند و واقعیت را از نزدیک لمس کنند. اهل بیتی که در قرآن از آنها ستایش شده و برای آنها حقوق ویژه ای معین گردیده است.
رویکرد جهانیان به شناخت این مکتب، مایه ترس و هراس صهیونیست ها و قدرتمندان جهان در رأس آنان آمریکا و هم پیمانان آنان شد، و از آن ترسیدند که این فکر و اندیشه در منطقه گسترش یابد، و در نتیجه حکومت های دست نشانده آنان را متزلزل سازد؛ در همین راستا دست به دامن فرقه های ساختگی و مذاهب گمنام و اقلیت های فکری و مذهبی شدند تا از این طریق بتوانند چهرۀ مکتب اهل بیت را مخدوش سازند و مانع از نشر افکار آزادخواهانه آن گردند.
در میان این مذاهب ساختگی، وهابیت نقش عمده ای را ایفا کرد زیرا نام اسلام را بر خود داشت و از نظر قدرت مالی و دیگر امکانات نیز، می توانست در این مورد، کارساز باشد؛ لذا پس از انقلاب اسلامی، کارگزاران این آیین ساختگی، در مورد تشیع به نشر کتاب ها و مقاله های فراوان و مصاحبه ها و برنامه های تلویزونی پرداختند که هدف از آن ارائه تصویر غیر منطقی و غیر قابل قبول از تشیع بود.
دشمنان اهل بیت، آن قدری در این مورد سرمایه گذاری کرده اند که در تاریخ مذاهب بی سابقه است. تنها از کتاب «الشیعه والتصحیح» هشت میلیون نسخه در خرطوم پایتخت سودان و دو میلیون در نقاط دیگر آن کشور چاپ و توزیع شده است، کشوری که گناه اصلی آنان علاقۀ راسخ نسبت به اهل بیت و شعار آنان حبّ اهل بیت است.
کسانی که این مسائل را پیگیری می کنند، می گویند: 40000سایت اینترنتی به تبلیغ وهابیت مشغول است، و تاکنون 10000عنوان کتاب و جزوه بر ضد تشیع در جهان منتشر شده است که تیراژ برخی از آنان میلیونی بوده است، ولی طبق این مثل «از قضا سرکنجبین صفرا فزود» همین موج گسترده ضد تشیع، گروهی از دانشمندان و واقع گرایان را به این فکر انداخت که از نزدیک با این مکتب آشنا شده، بدانند چه پیش آمده که این همه هیاهو بر ضد این مکتب به راه افتاده است. گروهی نیز از نزدیک با علما و دانشمندان شیعه تماس گرفته و حقیقت را جویا شوند و سرانجام به دروغ پردازی های آنان پی می برند و به تدریج «یدخلون فی دین الله أفواجاً» «دسته دسته به دین خدا درآیند» به همین رو، بدون این که گامی از طرف علمای شیعه برداشته شود، موج شناخت تشیع در مصر و اردن و دیگر کشورهای عربی حتی اروپا و آمریکا به راه افتاده است، و قلوب جوانان پاک دل با مهر و مکتب اهل بیت لبریز گشته و گاهی از نویسندگان مزدور وهابی تبری می جویند.
شگفتا! تاریخ تکرار می شود. دستگاه پاپ نیز پیوسته کوشیده است چهره نامطلوبی از اسلام ترسیم کند و در این مورد، لشکری را به عناوین گوناگون به استخدام درآورده است، امّا همین تبلیغات سوء، نتیجۀ معکوس بخشیده و موج اسلام گرایی، اروپا و آمریکا را فرا گرفته است، و چیزی نمی گذارد که اروپای مسیحی، اروپای اسلام خواهد بود.
چندی پیش، کتابچه ای شبیه شب نامه، به دست من رسید که عنوان آن را این جمله تشکیل می داد: «سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد»، در حالی که این کتابچه نه نام مؤلف را دارد و نه نام مترجم و نه نام ناشر، و نه محل نشر آن مشخص شده است.
در مقدمه کتابچه آمده است که من این سؤال ها را از سایت های مختلف و کتاب های ضد شیعی جمع آوری کرده ام، و خود نقشی جز گردآوری ندارم، و از میان جوانانی که به قول او هدایت شده اند از یک فرد بحرینی نام برده است که اگر صحیح باشد، فقط یک جوان است که از ولایت اهل بیت خارج شده و به ولایت اموی ها درآمده است. بنابراین از جوانانی که مدّعی است بر اثر این پرسش ها هدایت شده اند خبری نیست و خود نویسنده هم آن جوانان را ندیده است.
سایت هایی که او به آنها اشاره می کند سایت های وهابی هستند که عموم مسلمانها از آنان متنفرند، وهابیت مکتبی است که در قرن هشتم پدید آمد، و بعداً به وسیلۀ محمد بن عبدالوهّاب تبلیغ شد، و هدف آن تفرقه افکنی میان مسلمانان و تکفیر همگان به جز یاران خودش بود.
سایت هایی که او به آنها اشاره می کند، سایت های سیاسی هستند که از لندن هدایت می شوند مانند: سایت: www.isl.org.uk و اداره کنندگان آنها مخالفان نظام جمهوری اسلامی می باشند، اکنون باید دید این سؤالها را خود این جوانان مطرح کرده اند و پاسخ نیافته اند، آنگاه از اهل بیت رویگردان شده و به حزب اموی درآمده اند یا افراد دیگر این سؤالها را مطرح کرده اند؟!
آیا روش صحیح قرآنی این نیست که این افراد این سؤالها را پیش اهل علم و اهل ذکر می بردند، آنگاه سؤالها را با پاسخها منتشر می کردند تا به آیه قرآنی عمل کرده باشند که فرمود: «فاسألوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» «از اهل الذکر بپرسید اگر نمی دانید» (انبیاء/7؛نحل/43) تا آنان بر قرآن و سنت عرضه کنند حقیقت را باز یابند، چنان که می فرماید:
«فإن تنازعتم فی شیء فردّوه إلی الله و الرسول إن کنتم تؤمنون بالله والیوم الآخر ذلک خیر و أحسن تأویلاً» (نساء/59).
بنابراین طرح این سؤالها نزد جوانان ساده دل و بی اطلاع که در این مورد تخصصی ندارند برخلاف روش علمی و نوعی خیانت به آرمان دینداری است.
آشنایی با مکتب وهابیت
از آنجا که طراحان این پرسش ها وهابی ها تندرو هستند، لازم است به ریشه این مکتب و پدیدآورنده آن ، و موقعیت نزد بزرگان اهل سنت اشاره کنیم، تا روشن شود که این مکتب ساختگی، در چه زمانی پدید آمده است.
وهابیت مکتبی است که در قرن هشتم توسط ابن تیمیه حرانی پدید آمد. وی بر خلاف سنت رسول خدا هرگز ازدواج نکرد و بر اثر افکار انحرافی اش به حکم علما چهار بار به زندان رفت. از طرف بزرگان اهل سنت از مذاهب گوناگون مورد انتقاد قرار گرفت و تکفیر شد مانند 1. «تقی الدین السبکی» از بزرگان شافعی.
2. «محمد بن محمد بن عثمان ذهبی» مورخ و رجال شناس بزرگ و مورد احترام اهل سنت و شاگرد ابن تیمیه که رساله ای به نام «بیان زغل العلم و الطلب» در ردّ وی نگاشت و در آن با اشک و آه و تأسف شدید نسبت به آراء و افکار ابن تیمیه سخن می گوید.
3. «ابن حجر هیتمی» که ابن تیمیه را بنده ای می داند که خدا او را خوار کرده و گمراه و کور و کر کرده است.
4. «قاضی القضاه تاج الدین السبکی» که ابن تیمیه را زیان زننده به علما می داند و می گوید: وی شاگردانش را به پرتگاه دوزخ برده است.
5. «علامه تقی الدین الحصنی» ابن تیمیه انسانی را می داند که در دلش بیماری و انحراف و فتنه جوست.
6. «ابن حجر عسقلانی» شارح صحیح بخاری که وی را امیر حدیث می شناسند به دادخواهی از احادیث و شخصیت امام علی برخاسته و درباره ابن تیمیه که به ردّ احادیث صحیح معروف و در ناسزا گویی و بد دهانی مشهور است چنین می نویسد: «وی بسیاری از احادیث معتبر را ردّ و در توهین و ناسزاگویی به افراد (مانند علامه حلی که هم عصر ابن تیمیه است و کنیه وی ابن مطهر است امّا ابن تیمیه او را ابن متنجس می خواند) آن قدر افراط می کند که در مواردی موجب تنقیص [امام] علی بن ابی طالب می شود».
7. و باز «آلوسی» صاحب تفسیر، ابن تیمیه را منحرف و همان دیدگاه ابن حجر را درباره افراط گرهای وی در ناسزا گویی می آورد.
8. «سید حسن سقاف» از معاصران، «زاهد کوثری» و دیگران… کسی که چنین کارنامه ای دارد به ویژه ای که به معاویه اقتدا می کند و امام علی را مورد هجوم و عیب جویی قرار می دهد، نزد وهابیان به «شیخ الاسلام» نامبردار و افکار و آرائش را همچون وحی منزل می دانند.
این مکتب رو به خاموشی گرایید امّا بعداً توسط محمد بن عبدالوهاب تبلیغ شد و هدف آنان تفرقه افکنی میان مسلمانان و تفکیر همگان جز یاران خودشان است.
به هر روی کتابی که به نام یاد شده منتشر شده آشفته و تناقض گویی در آن به خوبی آشکار است. در این جا تنها ک صفحه از مقدمه آن را برای شما خلاصه می کنیم:
در صفحه 4 می نویسد: «اراده تکوینی و تقدیر به خداوند بر آن بوده است تا مسلمانها به گروهها و مذاهب مختلفی که با یکدیگر دشمنی می ورزند و علیه همدیگر توطئه می نمایند، تقسیم شوند، آری دچار تفرقه گشته و …»، بعد از چند سطر می گوید: «بنابراین باید همه کسانی که خیرخواه امت خویش هستند، و دوستدار یکپارچگی و وحدت آن می باشند، تا آنجا که می توانند برای متحد نمودن امّت زیر پرچم حق و باز گرداندن آن از نظر عقیده و شریعت و اخلاق به دوران پیامبر بکوشند».
بنابراین آیینی که این نویسنده می خواهد جوانان شیعه را به آن دعوت کند این است که خدا از یک طرف به اراده تکوینی خواسته است مسلمانان به گروه هایی تقسیم شوند و با هم دشمنی کنند، آنگاه با ارادۀ تشریعی وحدت و یگانگی آنها را خواسته است!
اگر واقعاً اراده تکوینی او بر دو دستگی قرار گرفته است در این صورت دعوت به وحدت از طریق کتاب و سنت جز کار لغو چیز دیگری نخواهد بود، زیرا ارادۀ خدا نافذ است و قابل برگشت نیست: «إنّما أمره إدا شیئاً أن یقول که کن فیکون»(یس/82).
« تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
نویسنده می خواهد جوانان شیعه را به راه و روش اهل سنت دعوت کند، مقصود او از اهل سنت فقط و فقط «وهابیان» هستند که خود را «اهل سنت» می نامند، و دیگر فرق اهل سنت که اکثریت قاطع مسلمانان جهان را تشکیل می دهند، از نظر آنان «اهل سنت» نیستند بلکه صریحاً آنان را تکفیر می کنند و مشرک می دانند، حتی خود نویسنده در آخر مقدمه چنین می گوید: «در پایان یادآوری میکنم که بازگشت به حق از ادامه دادن راه باطل بهتر است و یکی از آنها اگر هدایت شود و به سنت عامل و پای بند باشد جایگاه و پاداش او از هزاران سنّی بیکار و تنبلی که از دینشان روی گردان هستند و عمر خود را در شهوت ها تلف می نمایند یا گرفتار شبهات هستند، بالاتر و بیشتر است»(ص6 و 7 مقدمه).
***
کالبد شکافی کتاب
همان گونه که گفتیم کتابی که به عنوان «سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد» چاپ شده، کتابچه ای است که در آن 178 سؤال مطرح شده و هدف از طرح سؤالها انتقاد از عقاید شیعه است. اکنون لازم است به واقعیت این کتاب و پایۀ ارزش آن بدون در نظر گرفتن مسائل جانبی پی ببریم:
1. در این کتابچه گاهی یک سؤال 27 بار تکرار شده است، مانند عقیدۀ شیعه در مورد ارتداد صحابه، در حالی که می توانست یک بار این سؤال را مطرح کند و از این طریق خواسته است، آمار سؤالها را بالا ببرد.
2. پاسخ برخی از سؤالها در سؤالهای بعدی او آمده است، مثلاً دربارۀ ارتداد صحابه حدیثی را از پیامبر نقل می کند که آن حضرت می فرماید: من در کنار حوض کوثر بودم، گروهی از یاران من می خواستند وارد بشوند، ولی از ورود آنها جلوگیری شد. من گفتم آنان اصحاب و یاران من هستند. خطاب آمد تو نمی دانی که بعد از تو چه بدعتهایی در دین نهادند؟ و همین حدیث پاسخ 27 بار سؤال او دربارۀ ارتداد صحابه است. وی این حدیث را در سؤال 115 آورده است.
3. برخی از سؤالها با برخی دیگر در تناقضند، مثلاً در سؤال71 می گوید: «همۀ اصحاب با ابوبکر بیعت کردند و هیچ مخالفتی در کار نبود»، ولی در سؤال76 می گوید: انصار با ابوبکر مخالفت کردند و به بیعت با سعد بن عباده فرا خواندند و علی در خانه اش نشست نه با آنها بود و نه با اینها.
4. برخی از سؤالها اصلاً سؤال نیستند، بلکه طرح یک ادعا و اتهام است بدون این که سؤالی مطرح کرده باشد. مثلاً در سؤال 123 می گوید: «یکی از قواعد شیعه این است که هر کسی از اهل بیت ادعای امامت کند و چیز خارق العاده ای که نشانگر صدق و راستی او هستند، ارائه دهد، امامت او ثابت می شود... و هیچ سؤالی را مطرح نمی کند، و اصل این ادعا به این شکل یک اتهام است و شیعه امامت را این گونه ثابت نمی کند.
5. برخی از سؤالها برداشت غلط او از عبارات دانشمندانی مانند مرحوم مجلسی است که چنین فهمیده که شیعیان پس از خواندن زیارت، رو به قبر نماز می گزارند.(سؤال115)
6. برخی از سؤالها بلکه اکثر آنها فاقد مدرک است. و معلوم نیست که آنها را از کدام کتاب گرفته و به شیعه نسبت داده است، و این نکته بر غالب سؤالها حاکم است و نیاز به ذکر نمونه نیست.
7. برخی از سؤالها انتقاد از نظر شخصی یک عالم شیعی است، در حالی که آن را به همۀ شیعیان نسبت می دهد.
8. مسألۀ حضرت مهدی را به گونه ای مطرح می کند که گویا اصلاً یکی از مسائل مورد اتفاق فریقین نیست، درست است تولد آن حضرت مورد اتفاق علمای اهل سنت نیست، بلکه برخی از آنان به تولد آن حضرت، اعتقاد دارند، ولی در عین حال، احادیث مهدی را از احادیث متواتر می دانند و در این مورد، کتابهای ارزشمندی نوشته اند، حتی اخیراً در کشور عربستان کتابی به نام «بین یدی الساعه» نوشته شده و پرده از بسیاری از اوهام برداشت ولی گردآورندۀ سؤالها به گونه ای بسیار توهین آمیز و انکار آمیز مسألۀ مهدویت را مطرح می کند.
9. برخی از مسائل مسلم تاریخی را قاطعانه انکار می کند، و کراراً اصرار می ورزد که میان صحابه هیچ اختلاف نظر و نزاعی وجود نداشته و محبت کامل میان بنی هاشم و بنی امیه برقرار بوده است و برای این مطلب ادلۀ واهی می آورد، مانند چند ازدواج معدود، میان این دو گروه، در رده های پایین.
10. سؤالها به لحن توهین آمیز و مسخره کننده توأم با ناسزا گویی به شیعه و حتی در مواردی به دو سرور اهل بهشت امام حسن و امام حسین مطرح شده که هرگز از یک مسلمان واقعی و هدایتگر چنین لحنی تصور نمی شود بلکه یک انسان متعصب و کینه توز و شتابزده و کم سواد، از چنین لحنی استفاده می کند نه یک انسان واقع گرا و دلسوز.
مؤلف کتاب می گوید: من این پرسشها را از سایتها جمع آوری کرده ام، اکنون ببینیم این سخن تا چه حد حقیقت دارد؟
واقع این است که این کتاب که با این نام چاپ شده است، ترجمۀ کتابچه ای است به زبان عربی به نام «أسئله قادت شباب الشیعه إلی الحق» که توسط جوانی به نام سلیمان بن صالح الخراشی به زبان عربی تهیه و چاپ شده و حتی متن کامل آن به زبان عربی روی سایتهای وهابی قرار دارد و توسط انتشاراتی در ریاض به چاپ رسیده است.
با این وصف چگونه می گوید من این پرسش ها را از «سایت» گردآورده ام.
نوع این سؤالها نیز در کتاب «عقاید الشیعه الاثنا عشریه عرض و نقد»، گردآوری دکتر ناصر بن علی القفاری، وجود دارد، وی استاد دانشگاه محمد بن سعود در قصیم عربستان است.
در حقیقت هیچ کدام از آنها از روی فکر و اندیشه این پرسشها را جمع نکرده اند، بلکه ریزه خوار یکدیگر بوده اند و امّا کتاب «دکتر قفاری» مملو از اکاذیب و افتراءات است که می توان همۀ آنها را در یک رساله جمع کرد. و به همین جهت با استقبال چندانی روبرو نشده است، و هر کس آن را خوانده از بی ادبی او، نفرت پیدا کرده است.
و مذهبی که با این شیوه ها بخواهد ترویج شود، پیداست که تا چه اندازه از حقانیت و خلوص و اصالت برخوردار است، به ویژه آن که اگر ادعای پیروی از سنّت پیامبر مکرم اسلام را داشته باشد و فقط خود را اهل سنّت بداند و همه را تخطئه کند، آیا پیامبر اسلام اهل دشنام و ناسزاگویی و اتهام و دروغ پردازی بوده است؟ حاشا و کلّا!!
در اینجا از وهابیان عربستان می پرسیم اگر واقعاً می توانند با طرح سؤالهایی جوانان شیعه را هدایت کنند، پس چرا نتوانسته اند جوانان خودشان را هدایت کنند و همۀ آنها را از دین فراری ساخته اند تا جایی که هزاران تن از آنها به دام مکتبهای انحرافی چون مارکسیسم و لیبرالیسم افتاده و به فساد و انحراف و اعتیاد و تروریسم روی آورده اند و از فرهنگ اسلامی و عربی خود گریزان و روی گردان شده اند؟
جوانان شیعه بحمدالله با تمسک به ثقلین و آشنایی با فرهنگ قرآن و عترت رسول گرامی، از هر نوع لغزشهای فکری به دور هستند و اگر پرسشی و شبهه ای درباره مکتب آنان مطرح شود با مراجعه به دانشمندان خود آنها را برطرف می کنند بنابراین این نوع سؤالها نه تنها تزلزلی در آنها ایجاد نمی کند، بلکه آنها را در دین خود راسخ تر می سازد و این نوع عملکردها مصداق «عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد» است.
***
در این کتابچه بیش از هر چیز روی سه موضوع تکیه شده است:
1. ارتداد صحابه و اینکه شیعه معتقد است صحابه بعد از پیامبر اکرم مرتد شده اند.
2. سب صحابه و این که شیعه به صحابه رسول خدا ناسزا می گوید.
3. بی احترامی نسبت به عایشه همسر پیامبر گرامی.
ما فعلاً در صحت و سقم این سه نسبت کاری نداریم، زیرا در طول پرسش و پاسخ بی اعتباری این تهمتها نسبت به شیعه آشکار خواهد شد.
نکته ای که در اینجا به آن تذکر می دهیم این است که این نسبتها به مخالفان شیعه، صحیح تر است تا شیعه، زیرا هر سه مطلب در صحیح ترین کتابهای آنان که صحیح بخاری و مسلم است، آمده ولی متأسفانه و به اصطلاح «به روی مبارک خود» نیاورده و از آنها چشم پوشی می کنند، در حالی که ریشۀ این مطالب صحیح بخاری و مسلم است و لذا ما در هر سه موضوع از صحیح ترین کتابها نمونه هایی را نقل می کنیم. تفصیل بیشتر را به منابع ارجاع می دهیم:
1. ارتداد صحابه
ابن اثیر جزری محدث عالی مقامی است که در سال 544 دیده به جهان گشوده و در سال 606 درگذشته است و با نگرش کتاب «جامع الاصول فی أحادیث الرسول» توانسته است احادیث 6 کتاب را در آن گرد آورد. وی در جلد دهم در فرع دوم مربوط به حوض ده روایت از صحیح بخاری و مسلم نقل کرده و همگی حاکی از ارتداد گروهی از صحابه بعد از رحلت رسول خداست، و چون نقل همۀ این احادیث به دراز می کشد، ما به نقل دو حدیث و اشاره به شماره های بقیه اکتفا می ورزیم:
1. بخاری و مسلم از ابوهریره نقل می کنند: «إنّ رسول الله قال: یرد علیّ یوم القیام رهط من أصحابی فیحلؤون عن الحوض فأقول:یا ربّ أصحابی، فیقول: إنّه لا علم لک بما أحدثوا بعدک، إنّهم ارتدّوا علی أدبارهم القهقری و فی روایه فیحلؤون. أخرجه البخاری و مسلم.
در روز قیامت گروهی از اصحاب من بر من وارد می شوند، ولی آنها را زا حوض می رانند. می گویم خدایا! آنها یاران من هستند، خطاب می آید: تو نمی دانی بعد از تو چه بدعتهایی گذاردند؟ آنان مرتد شدند و به حال پیشین بازگشتند. این حدیث را بخاری و مسلم در صحیح خود نقل کرده اند.
2. بخاری در صحیح خود نقل می کند: پیامبر فرمود: من در کنار حوض می ایستم، ناگهان گروهی ظاهر می شوند، آنگاه که آنان را شناختم، یک نفر یمان من و آنها پدیدار می شود، و می گوید: بیایید برویم. می گویم: آنها را کجا می بری؟ می گوید: به سوی آتش. می گویم:آنها چه کرده اند؟ می گوید: مرتد شده اند و به حالت پیشین بازگشته اند.
باز گروه دیگری ظاهر می شوند. آنگاه که آنها را شناختم مردی میان من و آنان بیرون می آید، می گوید:بیایید. می گویم: کجا؟ می-گوید به سوی آتش. می گویم: چه کرده اند؟ می گوید: آنان مرتد شده به حالت پیشین بازگشته اند. کسی از آنان نجات نمی یابد مگر گروهی اندک.
ما این دو حدیث را به عنوان نمونه نقل کردیم بقیۀ احادیث نیز به همین مضمون است.
آیا با وجود این احادیث آن هم در صحیح ترین کتابهای اهل سنت، جا دارد که ارتداد صحابه را به شیعه نسبت دهند، در حالی که صحیحین راویان این ده حدیث هستند.
2. سبّ صحابه
سبّ صحابه یا دشنام گویی به یاران رسول خدا یکی از مسائلی است که بیشتر روی آن تکیه شده است. اکنون ببینیم پایه گذار این سبّ کیست؟ تا به سراغ او برویم، نه سراغ شیعه که هرگز احدی از صحابه را سبّ کیست؟ تا به سراغ او برویم، نه سراغ شیعه که هرگز احدی از صحابه را سبّ نکرده و دوستدار همۀ کسانی هستند که پیامبر را دیده اند، مگر آنکه از راه حق منحرف شده باشند و از او تیری می جویند. نه این که او را سبّ می کنند و یا ناسزا می گویند.
ما در اینجا به نقل دو اثر می پردازیم تا روشن شود چه کسی سبّ صحابه را رایج کرد. مسلم در صحیح خود، از فرزند سعد بن ابی وقاص به نام عامر، نقل می کند:
«أمر معاویه بن ابی سفیان سعداً، فقال:ما منعک أن تسبّ أبا التراب؟فقال: أما ما ذکرت ثلاثاً قالهن رسول الله فلن أسبّه...».
«معاویه بن ابی سفیان، سعد وقاص فرمان داد که علی را سب کند و گفت: چه چیزی تو را دشنام دادن به ابوتراب بازداشته است؟ سعد در پاسخ گفت: هر موقع من سه مطلبی را که رسول خدا دربارۀ او گفته است، به خاطر می آورم، هرگز او را دشنام نمی-دهم».
آنگاه سه چیز را بیان کرد که فعلاً از گفتن آن خودداری می کنیم.
وجود این حدیث در صحیح ترین کتابها گواه بر این است که پایه گذار سبّ صحابه آن هم بر شخصیت والایی مانند علی، معاویه بن ابی سفیان است او بود که این سنت زشت را در میان امت نهاد و رواج داد که متأسفانه سلفیها بر او طلب رضایت می کنند.
3. ابن عبدربه در اخبار معاویه می نویسد: وقتی حسن بن علی درگذشت، معاویه به عنوان حج وارد مدینه شد و خواست بر بالای منبر رسول خدا علی را لعن کند. به او گفتند: در مسجد سعد بن ابی وقاص است و او هرگز به این کار راضی نمی شود. به دنبال او بفرست و از نظر او آگاه شود. فردی را سراغ او فرستاد و جریان را به او گفت سعد بن ابی وقاص گفت: اگر به علی دشنام دهی از مسجد برون می روم و هرگز به اینجا نمی آیم. از این جهت معاویه در آن شرایط از لعن علی دست برداشت. آنگاه که سعد بن ابی وقاص درگذشت، علی را بر بالای منبر لعن کرد و به کارگزارانش نوشت: علی را بر بالای منبرها لعن کنید و آنان نیز چنین کردند.
امّ سلمه همسر رسول خدا نامه ای به معاویه نوشت. شما علی را بالای منبر لعن نمی کنید، بلکه خدا و رسول او را لعن می کنید، زیرا می گویید لعنت بر علی و بر دوستداران او و من شهادت می دهم که خدا و رسول او از دوستان علی هستند، ولی معاویه به سخن او گوش نکرد.
3. با توجه به این دو روایت باید ریشۀ این پدیده را به دست آورد و از آن تبری جست.
3. بی حرمتی به عایشه همسر رسول خدا
در این کتابچه، کراراً شیعه را متهم به نسبت ناروا به همسر پیامبر کرده و حال آن که تفاسیر شیعه، در سورۀ مبارکه نور بر خلاف آن گواهی می دهد.
انقاد شیعه بر عایشه مربوط به لشکر کشی او به بصره و شورش بر امیرالمؤمنین علی است و گرنه دامن او را از مسألۀ افک تنزیه می کنند (اگر مسأله افک مربوط به عایشه باشد نه ماریۀ قبطیه) ولی متأسفانه در صحیح بخاری، صریحاً آورده است که پیامبر به خانۀ عایشه اشاره می کند و می فرماید:«فتنه از اینجاست» و می افزاید «شاخ شیطان از اینجا بیرون می آید).
اینک متن حدیث:
«عن نافع بن عبدالله(رض). قال:قام النبی خطیباً فاشار نحو مسکن عائشه فقال: «هنا الفتنه» ثلاثاً من حیث یطلع قرن الشیطان».
صحیح مسلم، از عبدالله بن عمر نقل می کند: رسول خدا از خانۀ عایشه بیرون آمد و گفت: «رأس الکفر من هاهنا من حیث یطلع قرن الشیطان».
با وجود چنین روایاتی چگونه هتک حرمت را به خود و مؤلفان این کتابها نسبت نمی دهید و به شیعه نسبت می دهید.
***
اینک در صفحات آینده، به تمام پرسش های وهابیان هر چند مکرر در مکرر باشد، پاسخ می گوییم، و یادآور می شویم که این پرسش-ها نه تنها در عقاید جوانان شیعی تزلزلی ایجاد نکرده، بلکه آنان را در عقیده خود پابرجاتر ساخته است.
پی نوشت ها:
1 - ر.ک. مقدمه الدرر المضیئة فی الرد علی ابن تیمیه.
2 - این رساله علی رغم انکار عده¬ای از ذهبی است چون حافظ سخاوی در کتاب «الاعلان بالتوبیخ» می گوید: من این رساله را که از ذهبی است دیده ام...(الاعلان بالتوبیخ/77).
3 - ر.ک.: الفتاوی الحدیثة:ص144.
4 - طبقات الشافعیة:4/76رقم759.
5 - ر.ک: دفع شبهة عن الرسول و الرسالة:ص83.
6- ر.ک: لسان المیزان: 6/319.
7 - ر.ک: روح المعانی: 1/18-19.
8 - مردی که قتل شیعه را واجب می داند، و در عین حال می خواهد با این سؤالها آنان را هدایت کند!!!
9 - جامع الاصول، ج10، ص469، شماره 7998.
10 - همان، ذیل شماره 7998. برای اختصار، از نقل متن عربی خودداری شد.
11 - لطفاً به جامع الاصول، ج10، فرع دوم از کتاب حوض، شماره های 7995 تا 8004 مراجعه کنید.
12 - صحیح مسلم، باب فضائل علی بن ابی طالب، ضمن حدیث2404.
13 - العقد الفرید: 5/114، و نیز: ر.ک: خصائص نسائی، ص133، حدیث91؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء: 3/31؛ فتح الباری، کتاب فضائل الصحابه:7/71.
14 - صحیح بخاریف باب ما جاء فی بیوت أزواج النبی، حدیث 3104.
- صحیح مسلم، شمارۀ 2905، فرعی49.15