2- نقد و بررسی درباره برخی شبهات خاتمیت و جاودانگی دین اسلام

درباره خاتمیت و جاودانگی دین مبین اسلام اشکلات مختلفی شده است. اینک به ذکر این اشکالات و سپس به پاسخ آن می پردازیم.
1-2- "خاتم النببین و خاتم المرسلین"
سووال: قرآن در سوره احزاب آیه چهلم می فرماید: محمد (ص) خاتم انبیاء است. (و خاتم النبیین)
می دانیم که بین "نبی" و "رسول" تفاوت است. در این آیه خاتم پیامبران بیان شده است ، نه خاتم رسولان. بنابراین چه اشکالی دارد که بگوییم بعد از پیامبر اسلام (ص) پیامبری وجود ندارد ولی رسول ممکن است وجود داشته باشد؟
پاسخ: با اثبات خاتم النبیین به اثبات "خاتم المرسلین" می رسیم. توضیح این که: درباره معنای " رسول" و "نبی" گفته اند که نبی کسی است که از جانب خداوند به او وحی بشود خواه مامور به تبلیغ باشد و خواه مامور به تبلیغ نباشد. اما "رسول" به پیامبری گفته می شود که مامور به تبلیغ باشد. برخی در معنای نبی و رسول گفته اند که نبی و رسول هر دو مامور به تبلیغ هستند .ولی رسول به پیامبری اطلاق می شود که از نظر رتبه و مقام از دیگران بالاتر باشد.
در هر حال می توان گفت که هر رسولی پیامبر است ولی برخی از پیامبران رسول نیستند.
با توجه خاتم به معنای "رسول" و "نبی" می گوییم: خاتم انبیاء به معنای خاتم رسولان نیز است. بنابراین این بعد از پیامبر گرامی اسلام(ص) نه رسولی وجود دارد و نه پیامبری.
جریان ارسال پیامبران به پایان رسیده است و دین پیامبر اسلام(ص) دین ابدی وجاودانی است. (18)
افزون بر این می گوییم که دلایل اثبات جاودانی بودن دین اسلام منحصر به آیه چلهم از سوره احزاب نیست . دقت کنید
2-2- خاتم یا خاتم
سووال: برخی گفته اند: چون "خاتم" در لغت به معنای انگشتر یا زینت انگشت است، ممکن است منظور از "خاتم النبیین" این باشد که رسول اکرم (ص) از حیث کمالات و مقامات معنوی به جایی رسیده است که به مانند انگشتر (که زینت انگشت است) آن حضرت زینت پیامبران الهی است بنابراین نمی توان گفت که بعد از پیامبر اسلام پیامبر دیگری مبعوث نخواهد شد. به ویژه که در آیه چهلم از سوره احزاب " خاتم النبیین" (به فتح) آمده است نه "خاتم" (به کسر) خاتم (به کسر) به معنای ختم کننده و پایان ریختن و "خاتم" (به فتح) به معنای زینت است.
پاسخ: اولاد دلایل اثبات خاتمیت و جاودانی بودن دین اسلام منحصر به آیه چهلم از سوره احزاب نیست به فرض وارد بودن مناقشه در دلالت این آیه، آیات و روایات بسیاری بر جاودان بودن دین اسلام دلالت دارد که در دلالت آن شک و تردیدی وجود ندارد مثل حدیث "منزلت" روایت "لبنه" خطبه پیامبر (ص) در حجة الوداع .
ثانیا: با توجه به موارد استعمال واژه های هم خانواده "خاتم" در عرب و نیز با توجه به نوشته های ارباب لغت درباره فهم و معنای این واژه و تصریح مفسران در طول قرنهای متمادی در فهم این آیه جای کوچکترین شک و تردیدی باقی نمی ماند که خاتم و خاتم هر دو به معنای پایانی و آخرین است . در معنای خاتم گفته اند: "ما یختم به الشی خاتم چیزی است که به وسیله آن پایان می پذیرد.
(= مهر) . پایان نامه ها را مهر میکنند یعنی "مهر" یا خاتم چیزی است که به وسیله آن نامه ها پایان می یابد. به مانند این می گوییم: پیامبر اسلام خاتم است و سلسله پیامبران را به پایان می رسانید. (19)
3-2- خاتم و مصدق
سووال : گفته اند: چون "خاتم" (یا مهر) برای تصدیق کردن مضمون نامه به کار می رود، یعنی صاحب نامه با مهر کردن آخر آن، مضمون نامه را تصدیق می نماید. ممکن است واژه "خاتم النبیین" در آیه چهلم سوره احزاب هم به معنی تصدیق کننده پیامبران الهی باشد. همان گونه که مهر و یا خاتم وسیله تصدیق مضمون نامه است ، پیامبر اسلام (ص) هم سلسله پیامبران الهی را تصدیق می کند. بنابراین نمی توان گفت که بعد از پیامبر اسلام(ص) پیامبری مبعوث نخواهد شد؟
پاسخ: اولاد همان گونه که در پاسخ به ایراد گذشته بیان شد ، دلایل اثبات خاتمیت پیامبر اسلام منحصر به این آیه نیست بلکه از دیگر دلایل متقن به روشنی می توان برای جاویدانی دین مبین اسلام بهره جست.
ثانیا: معنای " خاتم" تصدیق کننده نیست. نمی توان آیه قرآن را به دلخواه خود معنا نمود. اگر گوینده ای بخواهد لفظی را در غیر معنای حقیقی خود بکار برد، لازم است استعمال آن لفظ در آن معنا رایج و متعارف و یا لااقل مورد پسند طبع و ذوق سلیم باشد و در این جا هیچ کدام نیست افزون بر این برای استعمال لفظی در غیر از معنای رایج آن، لازم است قرینه ای استعمال لفظی در غیر از معنای رایج آن، لازم است قرینه ای و نشانه ای باشد که شنونده و خواننده به وسیله آن به مقصود گوینده پی ببرد. در این تغییر برداشت از لفظ"خاتم" قرینه ای برای این ادعا وجود ندارد. (20)
4-2- خاتمیت و اجل داشتن امت
سووال: قرآن در سوره اعراف آیه سی و چهارم می گوید:
" ولکل امه اجل فاذا جاء اجلهم لایستاخرون ساعه و لا یستقدمون ، برای هر قوم وامتی، زمان رسید، نه ساعتی از آن تاخیر می کنند و نه بر آن پیشی می گیرند."
برخی از افراد می گویند: از این آیه استفاده می شود که هر امتی پایانی دارد و منظور از امت دین و مذهب است بنابراین مذهب اسلام نیز باید پایانی داشته باشد و این با جاودانی بودن دین اسلام نمی سازد . چرا که با سرآمد و پایان این ، دین جدیدی و پیامبر جدیدی خواهد آمد.
پاسخ: با توجه به کتابهای لغت که واژه امت را معنا نموده اند و نیز با توجه به آیات قرآن که شصت و چهار بار این واژه در قرآن آمده است می توان فهمید که امت به معنای جمعیت و گروه است نه به معنای مذهب ویا چیزی دیگر واگر می بینیم که به پیروان مذهب امت گفته می شود، به خاطر آن است که آنها نیز برای خود گروهی هستند.
بنابراین معنای آیه مذکور این است که هر جمعیت و گروهی، سرانجام و پایانی خواهند داشت، یعنی نه تنها تک تک مردم، عمرشان پایان می پذیرد ، بلکه امتها هم می میرند و متلاشی می شوند و منقرض می گردند ، اصولا در هیچ مورد امت به معنای مذهب به کار نرفته است و به این ترتیب آیه مورد بحث هیچ گونه ارتباطی به مسئله خاتمیت ندارد. (21)
5-2- تحولات جوامع بشری و تجدید بعثت
سووال: همان گونه که در گذشته پیچیده تر شدن جوامع بشری موجب تغییر احکام الهی و بعثت پیامبری جدید می شد این امر بعد از پیامبر اسلام (ص) هم وجود دارد.
چرا بعد از پیامبر اکرم (ص) پیامبر جدیدی نباشد؟
اگر بگوئیم بعد از پیامبر اسلام (ص) با تغییر و تحول و تکامل جوامع بشری شریعت الهی با بعثت جدید متحول نمی شود، آیا این امر استثنایی است در مکتب انبیا؟
پاسخ: شکی نیست که در جوامع بشری تحولاتی پدید می آید این امر در سراسر تاریخ بشر کم و بیش وجود داشته است و در آینده نیز وجود خواهد داشت این تحولات دو گونه است که اقتضای شریعت جدید را می طلبد و برخی بنیادی نیست و اقتضای شریعت جدید را نمی طلبد. اما تعیین این که چه تحولاتی اقتضای تحول و تغییر بنیادی را دارد از حد توان انسانهای عادی خارج است. چون که ما به علل و حکمتهای واقعی احکام و قوانین الهی احاطه نداریم، بلکه از دلایل جاودانی بودن اسلام، خاتمیت پیامبر بزرگ اسلام (ص) و زنده بودن قرآن تا روز قیامت، تحول بنیادی که اقتضای شریعت جدید را داشته باشد رخ نمی دهد، به دیگر سخن دلایل جاودانی بمودن اسلام خود دلیل است که احتیاجی به تغییر قوانین بنیادی اسلام نخواهد بود. (22)
با این وجود احکام اسلامی به گونه ای است که با تحولات جدید قابلیت انعطاف دارد.
که تفصیل این در سخن پاسخ به دیگر ایرادها خواهد آمد.
6-2- دوام حکمت تجدید بعثت پیامبران
سووال: فلسفه و حکمت تعدد ارسال پیامبران و تجدید بعثت چه چیزی می تواند باشد؟ هر چه که عامل و مایه تجدید بعثت باشد، این بعد از پیامبر اسلام (ص) هم وجود دارد به دیگر سخن اگر در تعدد پیامبران و تجدید بعثت مصلحتی وجود دارد (که دارد) پس چرا بعد از بعثت پیامبر بزرگ اسلام (ص) جلو این راه مصلح آمیز گرفته شده است و اگر مصلحتی در تعدد و ارسال متوالی پیامبران(ص ) نبود، پس چرا خداوند سبحان پیامبران زیادی را برای هدایت و ارشاد بشر مبعوث کرد؟
پاسخ:
در پاسخ به این پرسش نخست باید به فلسفه و حکمت تعدد پیامبران و تجدید بعثت توجه نمود.
فلسفه و حکمت تجدید بعثت
بشر چند هزار سال پیش نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی ناتوان بود و از او جز این انتظار نمی توان داشت به همین جهت پی در پی پیامبران الهی مبعوث می شدند و رهیافتهای وحیانی فراموش شده را متذکر می شدند و یا آنان را از تحریفات در دین بر حذر می داشتند.
اما هنگامی که بشر به مرحله ای از تکامل می رسد که می تواند مواریث دینی خود را دست نخورده نگهداری کند، در این صورت علت عمده تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفی می گردد و شرط لازم (نه شرط کافی) برای جاوید ماندن یک دین موجود می شود.
در حقیقت بلوغ اجتماعی بشر یکی از ارکان خاتمیت است. به حدی که می تواند حافظ و نگهبان مواریث علمی و دینی خود باشد. و خود به نشر و تبلیغ و تعلیم و تفسیر آن بپردازد، دین الهی در نزد اسلام یک ماهیت دارد که قرآن آن را "اسلام" خوانده است. واین در همه زمانها یک حقیقت داشته و دارد و بهترین معرف آن لفظ اسلام است که قرآن در موارد متعددی به این حقیقت اشاره نموده است. (23)
در عین حال که وحدت ادیان الهی را پذیرفته است و نام همه آنها را اسلام نهاده است، اختلاف شرایع را نیز پذیرفته است. (24)
این اختلاف جزیی است نه کلی و نه تفاوت در ماهیت توحید سنگ اول و اصل اول این ساختمان است. توحید درجات و مراتبی دارد درک عامی با عالم در این باره متفاوت است آیات سوره حشر و نیز سوره اخلاص را بشر هزار سال پیش جز عده اندکی نمی فهمیدند . در "اصول کافی" آمده است. (25)
که خداوند چون می دانست بعدها افراد، ژرف اندیشی خواهند آمد، سوره اخلاص و پنج آیه اول سوره حدید را نازل کرد.
بنابراین در مجموع مکتب پیامبران الهی یک خطر بیشتر نیست. خداوند سبحان می فرماید: "ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله " این راه و صراط مستقیم من است پس پیرو این راه باشید نه پیرو راههای دیگر که موجب می شود شما را از طریق حق دور کند." (26)
یکی خط است از اول تا به آخر بر او خلق خدا جمله مسافر گرچه انسان و اجتماع متحول و متکامل است ولی راه و خط سیر مشخص و واحد و مسقتیم است. اجتماع بشری اسیر عادتها و سنتهای متفاوتی است و برای رهایی از این عادتها و اسارتها به نیرویی محتاج است. و چون این اسارتها متفاوت است پیامبران هم با توجه به موقعیتهای مختلف تعلیمات متفاوتی آورده اند . راز موقت بودن تعلیمات پیامبران در همین است، مثلا یکی پیامبر خشونت و دیگری پیامبر رحمت می شود. بدیهی است که با هم از نظر روش تضاد و تعارض داشته باشند، اما از نظر هدف تضادی و افتادن در جاده اصلی (و کذالک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا) (27) رسالت پیامبر اسلام (ص) با همه رسالت های دیگر این تفاوت را دارد که از نوع قانون است نه برنامه ، قانون اساسی بشریت است مخصوص یک اجتماع نیست. قرآن کتابی است که روح همه تعلیمات موقت و محدود و کتب دیگر آسمانی را که مبارزه با انواع انحرافها و بازگشت به تعادل است، در بر دارد. به همین جهت است که قرآن خود را حافظ و مهیمن سایر کتب آسمانی می خواند.(وانزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه) (28)
و به همین جهت است که در نهج البلاغه رسالت پیامبر اسلام (ص) به عنوان تمام نبوت آمده است. (الی ان بعث الله محمد ا رسول الله (ص) لانجاز عدته و تمام نبوته ) (29)
در این باره عارف نامدار، محمود شبستری چه نیکو سروده است.

یکی خط است از اول تا به آخر
بر او خلق خدا جمله مسافر

در این راه انبیاء چون ساربانند
دلیل و راهنمای کاروانند

وزیشان سید ما گشته سالار
هم او اول هم او آخر در این کار

احد درمیم احمد گشت ظاهر
در این دور ، اول آمد عین آخر

ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر ین یک میم فرق است

بر او ختم آمده پایان این راه
بدو منزل شده "ادعو الی الله

مقام دلگشایش جمع جمع است
جمال جان فزایش شمع جمع است

شده او پیش و دلها جمله در پی
گرفته دست جانها دامن وی.

کوتاه سخن این که : ختم نبوت بر این پایه است که
اولآ : مایه دین در سرشت بشر نهاده شده است. سرشت همه انسانها یکی است و بشر در سیر تکاملی خود بر روی یک خط مشی مشخص مستقیم(صراط) در حرکت است از این رو حقیقت دین(که بیان کننده خواسته های فطرت و راهنمای بشر به راه راست است ) یکی بیش نیست. به همین جهت- در قرآن "ادیان الهی" بکار نرفته است.
ثانیآ : یک طرح به شرط فطری بودن ، جامع بودن، کلی بودن و به شرط مصونیت از تحریف و تبدیل و به شرط حس تشخیص و تطبیق در مرحله اجرا می تواند برای همیشه رهنمون و مفید و مادر طرحها و برنامه ها و قوانین جزیی بی نهایت واقع گردد.
با این وجود می گوییم فلسفه بعثتهای متوالی با توجه به محتوای اسلام و تعالی سطح فکری و فرهنگی بشر و توجه به آنان به حفظ میراث علمی و رهیافت های وحیانی دیگر نیازی به بعثت جدید نیست و برای ارسال پیامبر جدید حکمت قبلی وجود ندارد . (30)
به دیگر سخن
"تجدید بعثت در ادوار گذشته به دو جهت بود یکی این که بعد از هد پیامبری که وحی و کتابش تحریف می شد و تغییر می کرد و اصول معارفش به کلی مسخ می شد ، پیامبر جدید که می آمد همان اصول را از نو تبلیغ می کرد . چون اصل دین یکی است و همه انبیاء در آن مشترکند .( شرع لکم من الدین ما وصی به نوحآ و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ...) (31)
جهت دوم این بود که هر پیامبری شریعتی مخصوص به خود و متناسب با زمان خود دارد.(لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا) (32)
وقتی زمان و شرایط و اوضاع و احوال جامعه عوض شد دیگرآن شریعت با فرضی که محفوظ مانده باشد نه تنها مفید نیست، چه بسا مضر هم هست، این است که پیامبری جدید می آید و شریعتی متناسب با زمان می آورد.
اما در نبوت خاتمیه اولا محفوظ بودن وحی و کتاب آن را خداوند بر عهده گرفته است و با تاکیدات شدید و متعدد فرمود:"نا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون ، این کتاب را ما نازل کرده یم و قطعا و یقینا ما آن را حفظ کننده ایم." (33)
و ثانیا شریعت آن چنان کمال و جامعیتی دارد که برای همه زمانها و مکانها مفید و متناسب است." (34)
7-2- بسته شدن دروازه های آسمان به روی انسانهای پیشرفته.
سووال : چگونه می شود که انسنهای اولیه با همه بساطت و ابتدایی بودن از طریق وحی و الهام با جهان غیب می توانستند ارتباط برقرار نمایند و دروازه های آسمان به سوی آنان باز بود ، ولی انسان های پیشرفته از این ارتباط محرومند؟
آیا واقعآ استعدادهای معنوی و روحی بشر کاسته شده ست؟
آیا قطع شدن این راه ارتباطی و بسته شدن این روزنه امید ، محرومیت بزرگی برای انسانهایی که بعد از رحلت پیامبر بزرگ اسلام (ص) زندگی می کنند محسوب نمی شود؟
پاسخ: اولآ:وحی و ارتباط با عالم غیب وسیله ای برای درک حقایق است . حال اگر حقایق و گفتنی ها گفته شد و همه نیازمندیهای بشر تا روز قیامت در اصول کلی و تعلیمات جامع پیامبر خاتم (ص) بیان گردید ، قطع این راه ارتباطی مشکلی ایجاد نمی کند و این به معنای کاهش استعدادهای معنوی بشر نیست. بلکه به معنای نبودن حکمت ارسال بعثت های متوالی است که سخن در این باره گذشت.
ثانیا: آنچه بعد از ختم نبوت برای همیشه قطع می شود ، مسئله وحی برای شریعت تازه و یا تکمیل شریعت سابق است، نه هرگونه رتباط با ورای عالم طبیعت.
زیرا بعد از پیامبر اسلام (ص) همه امامان معصوم (ع) با عالم غیب ارتباط داشتند و دارند و نیز مومنان و عارفان خالص الهی که بر اثر تهذیب نفس و جهاد اکبر حجابها را از دل کنار زده اند و به مقام کشف و شهود نایل گشته اند ، می توانند با جهان غیب در ارتباط باشند . به این افراد الهام می شود.
به دیگر سخن ارتباط وحیانی قطع شده است ، نه الهام و اشراق ، لهام و اشراق ادامه دارد.
قرآن می گوید: " ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا "، اگر تقوا پیشه کنید برای شما وسیله ای جهت جداسازی حق از باطل قرار می دهد" (35) یعنی آدمی از طریق "الهام "و یا "اشراق" معرفتهای الهی را کسب می کند .
-"و لذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ، و آنان که در راه ما (با خلوص نیت ) جهاد کنند قطعا به راه های خود هدایتشان خواهیم کرد." (36)
در روایات است که رسول خدا (ص) فرمود:
"من اخلص لله اربعین یوما فجر لله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه،
هر که چهل روز به عبادت خالصانه خداوند بپردازد( به پس این عبادت خالصانه )خداوند چشمه های حکمت را از قلب او به زبانش جاری می کند ." (37)
صدر المتالهین در این باره می گوید: "وحی ، یعنی نزول فرشته بر گوش و دل به منظور ماموریت و پیامبری ، هر چند منقطع شده است و فرشته ای بر کسی نزل نمی شود و او را مامور اجرای فرمانی نمی کند زیرا به حکم "اکملت لکم دینکم" آن چه از این راه باید به بشر برسد ، رسیده است ولی باب "الهام"و "اشراق" هرگز بسته نشده و نخواهد شد. ممکن نیست این راه مسدود گردد." (38)
کوتاه سخن این که: در همه اعصار افراد مهذب و بندگان خالص خداوند می توانند با عالم غیب و جهان ملکوت ارتباط برقرار نمایند. این ارتباط منحصر به زمان خاصی نیست . وحی تشریعی پیامبران با کمال دین و تمام نعمت به پایان رسید و این به معنای محرومیت از رهنمودها و هدایتهای ویژه الهی به عنوان میراث به نسلهای بعدی و بعدی منتقل می شود و نیز به معنای بسته شدن روزنه امید نیست چرا که هم راه الهام و اشراق باز است و هم رهیافتهای وحیانی پیامبر خاتم موجود است.
8-2- ختم پیامبران تبلیغی
سووال : پیامبران دو وظیفه داشتند، یکی آوردن شریعت و دیگر تبلیغ
به دیگر سخن پیامبران دو گروه بودند گروه اول پیامبران تشریعی که از سوی ذات اقدس اله شریعت و آیین جدیدی می آوردند که با آیین پیامبر قبلی متفوت بود . گروه دوم پیامبران تبلیغی است که وظیفه این گروه تبلیغ و نشر شریعت پیامبر تشریعی قبل از خود بود. نبوت تشریعی به واسطه کمال دین تمام شد و خداوند سبحان فرمود: "الیوم اکملت لکم دینکم ، امروز دین شما را کامل کردم." (39) اما چرا پیامبران تبلیغی نباشند ، با توجه به این که بشر در تمامی دوره ها به ارشاد و هدایت نیازمند است ؟
پاسخ: وظیفه اصلی نبوت و هدایت وحی ، همان وظیفه اول است.
اما تبلیغ و تعلیم دعوت، یک وظیفه نیمه بشری و نیمه الهی است.
وحی و نبوت یعنی اتصال مرموز با ریشه وجود و هستی ، و سپس ماموریت برای ارشاد خلق ، این خود مظهری است از هدایت عامه خداوندی که در سراسر هستی حکم فرماست.
این حقیقت را قرآن در این آیات بیان می دارد.
-"ربنا الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی ، پروردگار ما ، آن پروردگاری است که هر چیزی را که آفرید سپس هدایتش کرد." (40)
-" الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی ، آن خدایی که آفرید و ندازه اش را معلوم کرد پس هدایتش نمود." (41)
هر کدام از موجودات به تناسب درجه وجودی و کمال خود از هدایت ویژه ای که ریشه در هدایت عامه الهی دارد، بهره مند می شوند.
انسان که بربالاترین پله نردبان پله نردبان تکامل قرار گرفته است، از لحاظ غریزه از همه ناتوان تر است.
ولی از لحاظ کمال وجودی لایق دریافت بالاترین نوع هدایت یعنی "وحی" است وحی عالی ترین مظاهر و مراتب هدایت است. این خاصیت وحی تشریعی است نه وحی تبلیغی، حال جای این پرسش است که
چرا بشر به وحی تبلیغی نیازمند است؟ وجه نیازمندی بشر به وحی تبلیغی به این است که اگر بشر از جهت علم، عقل و تمدن به پایه ای نرسیده باشد که خود بتواند عهده دار دعوت، تعلیم ، تبلیغ ، و تفسیر و اجتهاد در امر دین خود باشد، پیامبر تبلیغی این وظیفه را به دوش می کشد.
به بیان دیگر: اگر انسان در رشد و بلوغ ناتوان از حفظ و تبلیغ وحی باشد پیامبران تبلیغی مبعوث می شوند و دست بشر را می گیرند تا از هدایت وحیانی بهره مند گردند حال اگر بشر به رشد و بلوغ لازم رسیده باشد و بتواند عهده دار تعلیم، تبلیغ ، و تفسیر دین برآید در این صورت حکمت بعثت پیامبران تبلیغی منتفی می شود، و امامان (ع) و سپس علما و کارشناسان دینی جانشین انبیاء می گردند . به دیگر سخن جانشینان پیامبر اسلام (ص) همان نقش پیامبران تبلیغی را ایفا می نمایند. اینک به ذکر چند روایت در این باره:
- امام هشتم (ع) فرمود: "ان الامامه منزله الانبیاء.... ان لامامه خلافه الله و خلافته الرسول"= همانا امامت به منزله نبوت و امامان به منزله پیامبرانند... همانا امامت جانشینی خدا و جانشینی رسول خدا (ص) است. (42)
- پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: "العلماء مصابیح الارض و خلفاء الانبیاء ورثنی و ورثه الانبیاء."
= علما چراغهای هدایت بشر زمین و جانشینان پیامبراننند. آنان وارث من و وارث پیامبرانند. (43)
- پیامبر اسلام (ص) فرمود: " علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل."
= عالمان امت من همانند پیامبران بنی اسرائیلند. (44)
9-2- خاتمیت و سیر تکامل انسان
سووال: خاتمیت چگونه با سیر تکاملی انسان سازگار است؟
پاسخ؟
گاه انسان به مرحله ای از بلوغ فکری و فرهنگی می رسد که می تواند با استفاده مستمر از اصول و تعلیماتی که نبی خاتم به طور جامع در اختیار او گداشته است راه را ادامه می دهد، بی آن که احتیاج شریعت تازه ای داشته باشد.
این درست مانند این است که انسان در هر مقطعی از مقاطع مختلف تحصیلی نیاز به معلم و مربی جدید دارد تا دوره های مختلف تحصیلی نیاز به معلم و مربی جدید دارد تا دوره های مختلف را بگذارند، اما هنگامی که به مرحله دکترا و تخصص رسید، دیگر به تحصیلات خود نزد استاد جدیدی ادامه نمی دهد، بلکه به اتکای آن چه از محضر استادان پیشین و مخصوصا استاد خیر خود دریافته است به بحث و تحقیق و مطالعه و بررسی می پردازد و مسیر تکاملی خود را ادامه می دهد. و به تعبیر دیگر نیازها و مشکلات راه را با آن اصول کلی که از آخرین استاد در دست دارد، حل می کند . بنابراین لزومی ندارد که با گذشت زمان همواره دین و آیین تازه ای پا به عرصه وجود بگذارد. (45)
در این باره علامه محمد اقبال لاهوری می گوید:
"پیامبر اسلام میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است. تا آن جا که به منبع الهام وی مربوط می شود، به جهان قدیم تعلق دارد. و آن جا که پای روی الهام وی در کار می آید، متعلق به جهان جدید است." (46)
10-2- رویدادهای نامتناهی و قوانین محدود
سووال: رویدادهای نامتناهی را چگونه می توان با قوانین محدود اداره کرد؟ حوادثی که در جوامع بشری اتفاق می افتد نامحدود است در حالی که لازمه خاتمیت دین اسلام این است که قوانین محدود و ثابت باشد. با قوانین محدود و ثابت چگونه می توان رویدادهای نامحدود را اداره کرد؟
پاسخ:
رویدادهای نامتناهی را می توان با قوانینی که از ویژگیهای "غنا و وسعت" و "انعطاف پذیری" بهره مند باشد، اداره کرد. و این دو ویژگی در قوانین اسلامی وجود دارد. کارشناسان اسلامی به کمک این دو ویژگی می توانند با توجه به موقعیتها قوانین اسلامی را تبیین نمایند و آن را برای اداره امور فردی و اجتماعی بشر به کار ببرند.
توضیح این مطلب:
درباره ویژگی "غنا و وسعت" احکام اسلامی می گوییم:
اسلام برای این که مسلمانان در تکالیفشان متحیر نباشند چند راه پیش پای آنان گذاشته است
1- حکم عقل به عنوان حجت باطنی، آنچه عقل قاطعانه حکم به درستی چیزی کند شرع ودین اسلام آن را می پذیرد
2- تابعیت احکام ا ز مصالح و مفاسد: احکام اسلامی گزافی نیست بلکه در افعالی که واجب است در آن فعل مصلحت و در افعالی که اسلام حرام کرده است، در آن مفسده وجود دارد.
پیروی احکام از مصالح و مفاسد دو نتیجه دارد. یکی " ابدی و جاودانه" بودن و دیگری تابع قانون عقلی " اهم و مهم" یعنی در راه رسیدن به یک مصلحت مهم و مهمتر می توان به برخی از گناهان کوچک تمسک نمود. چون که مصلحت اهم بیشتر از مفسده مهم است.
3- اصول و قوانین کلی و زاینده
به همین جهت است که در روایات اسلامی آمده است:"ما من شی الا و فیه کتاب او سنه " هیچ چیزی نیست مگر آن که درباره او حکمی در قرآن و یا سنت وجود داشته باشد."
4- اجتهاد و استنباط احکام
در هر عصر باید فقیه و مجتهدی باشد تا با توجه به مدارک اجتهاد، از جمله شرایط زمان و مکان در اجتهاد، نظر کارشناسانه بدهد. این امر در بقای شریعت نقش فراوانی دارد.
5- اختیارات حاکم
اسلام به پیامبر (ص) و جانشینانش اختیاراتی داده است که تا بتوانند با توجه به موقعیتها و حوادث جدید مشکلات را با بهره مندی از اختیارات حل و فصل نمایند.
در این باره مرحوم آیه الله نائینی می نویسد:
"مجموع وظایف راجع به نظم و انظباط کشور و رهبری امور امت خارج از دو قسم نیست.
1- قانونهایی که خصوص شارع مقدس بیان کرده است و به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نیست.
2- مقرراتی که از طرف شارع پیرامون آن چیزی صادر نشده است و جعل و تنظیم آنها به نظر پیامبر و امام موکول شده است و به تفاوت زمان و مکان و شرایط، قابل اختلاف و تغییر می باشد.
قسم دوم همان طور که در زمان پیامبر و امام به آنان موکول شده است، در زمان غیبت امام هم به نواب عام آن حضرت، یعنی حاکم شرع و مجتهد جامع الشرایط واگذار شده است. و آنان این اختیار را دارند که برای رعایت مصلحت جامعه و بر طرف کردن نیازهای آنان مقرراتی جعل کنند و مردم هم موظفند که از دستورهای آنها اطاعت کنند." (47)
اما درباره ویژگی انعطاف پذیری
از چند راه می توان دریافت که در اسلام انعطاف پذیری است.
1- جامعیت آیین اسلام: در اسلام هم به امور دنیایی بها داده شده است و هم به امور دینی. علی (ع) فرمود: شخص با ایمان زندگی خود را در سه بخش تقسیم می کند:
مناجات با خدا، تحصیل معاش وتفریح و استراحت و بهره مندی از لذائذ دنیایی. (48)
2- واقع نگری: در اسلام به ظاهر و صورت توجه نشده است بلکه به تمام معنا به واقعیات و باطن توجه شده است . از این جهت هیچ گاه بین تعالیم اسلام و پیشرفتهای علمی تصادمی روی نخواهد داد. به عنوان مثال اسلام در نوشتن ، راه رفتن، جنگ و جهاد، مسافرت کردن و مانند آن مقید به شکل و صورت ظاهری خاصی نیست. نمی گوید مثلا با فلان ابزار مخصوص قدیمی بنویسید، تنها با حیوانات که در قدیم برای مسافرت مرسوم بود مسافرت کنید و یا تنها ب شمشیر بجنگید، بلکه می گوید: "واعدوالهم ما استطعتم من قوه" (49)
3- برای مبارزه با دشمن، امکانات خود را بسیج کنید. این امکانات در زمانی شمشیر ، سپر، نیزه و مانند آن بود و در زمان ما توپ و تانک و مسلسل و از این قبیل سلاحهای جنگی.
و یا اسلام فرمود: "طلب العلم فرضیه علی کل مسلم" (50)
دانش طلبی بر هر مسلمانی لازم ست."
این دانش در دوره های گذشته منحصر به چند علم خاص بود ولی امروزه بسیار گسترده است.
4- قوانین حاکم و کنترل کننده (حکومت) : در اسلام یک سلسله قوانین کلی است که این قوانین ناظر به دیگر قوانین است که در اصطلاح علمای اجتهادی به نامهای "ورود" و "حکومت" بیان شده است . مثلا آیه "ما جعل علیکم فی الدین من حرج، در دین اسلام کار سنگین و سختی بر شما قرار نداد." و یا روایت "لاضرر ولا ضرار فی الاسلام ، در اسلام ضرر و اضرار نیست." بر تمامی قوانین اسلامی حکومت دارد. البته تشخیص دلیل حاکم احتیاج به اجتهاد دارد و از موارد مهم تخصصی فقه و اجتهاد اسلامی است.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشتها
18- تفسیر المیزان، ج 16 ، ص 325 ، طبع بیروت موسسه اعلمی.
19- برای توضیح بیشتر نگاه شود به کتاب خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن ، جعفر سبحانی، از صفحه 24 به بعد
20- همان ص 40 به بعد
21- تفسیر نمونه ، ج6، ص 159
22- آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، ص 338
23- ولکن کان حنیفا مسلما (آل عمران، 67) ، و انتم مسلمون (بقره، 132)
24- لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا (مائده، 48)
25- اصول کافی، ج 1، ص 91
26- انعام ، 153
27- بقره، 143
28- مائده، 48
29- نهج البلاغه صبحی صالح، ص44
30- اقتباس از کتاب محمد خاتم پیامبران ، ج 1، مقاله استاد شهید مطهری
31- شوری، 13
32- مائده ، 48
33- حجر، 9
34- اقتباس از کتاب وحی و نبوت ، محمد تقی شریعتی، ص 447 – 450
35- انفال ، 29
36- عنکبوت، 69
37- سفینة البحار ماده خلص، ج1، ص 408
38- مفاتیح الغیب، ص13، به نقل از تفسیر نمونه، ج 17 ، ص 349 و مقاله شهید مطهری در کتاب محمد خاتم پیامبران، ج1، ص 540
39- مائده ، 3
40- طه،50
41- اعلی، 3
42- اصول کافی ، ج1، ص 200
43- کنزالعمال، ج 10، ص 134
44- بحارالانوار، ج 2، ص 22
45- تفسیر نمونه، ج 17، ص 345
46- احیای فکر دینی در اسلام، مترجم احمد آرام، ص 145 و 146
47- کتاب ولایت فقیه و کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله، به نقل از کتاب خاتمیت ، جعفر سبحانی، ص 240
48- نهج البلاغه، صبحی صالح، قصار390
49- انفال ، 60
50- بحار الانوار ج 1، ص 172
51- حج، 78
52- بحارالانوار، ج 76، ص 345