چه کسانی از اهل سنت در غدیر خم وجود داشتند؟
درآن زمان هنوز دو مذهب شیعه و اهل سنت شکل نگرفته بود تا بگوییم چه کسی از صحابه سنی بود و یا شیعه بود..اگر چه لفظ شیعه و شیعه علی در زمان پیامبر مطرح بود.
در توضیح آن چه که بیان شد می گوییم:
شیعه در لغت به معناى پیرو و یارى دهنده است، اما در اصطلاح بدین معنا است كه كسى به امامت و خلافت بلافصل على(ع) معتقد باشد. شیعیان بر این عقیدهاند كه مرجعیت سیاسى و دینى و علمى بعد از پیامبر(ص) بر دوش امام على (ع) و سپس بر عهده فرزندان معصومش است و بر این عقیدهاند كه امامت او از طریق نصّ جلى یا خفى ثابت شده است و امامت حق او و فرزندان او است. (1)
پیامبر(ص) در تفسیر آیه «اولئك هم خیر البریه»(2) خطاب به على(ع) فرمود: «انت و شیعتكم یوم القیامه راضین مرضیین؛(3) تو و شیعیان تو در روز قیامت از خدا خشنودند و خدا از آنان خشنود است».
نیز فرمود: «ان هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیامه؛(4) على و شیعیانش در روز قیامت پیروز و سعادتمندند».
در زمان پیامبر چهار نفر از صحابه، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار یاسر به عنوان شیعه على شناخته مىشدند.(5) برخى از علما همانند سید على خان شیرازى و سید محسن امین جبل عاملى بسیارى از صحابه را نام بردهاند كه اینها شیعه على بودند. (6) و بعد از صحابه در میان تابعین (نسل بعد از صحابه) شیعیان به قدرى زیاد شدند كه به قول «ذهنى» در «میزان الاعتدال» در میان تابعین تشیع به حدى افزون شده بود كه اگر اینها نبودند، آثار پیامبر (ص) نابودن شده بود.(7)
بعد از رحلت پیامبر(ص) دو تفكر در حوزه سیاست اسلامى در برابر یكدگر قرار گرفت. یكى تفكر خلافت است كه در سقیقه بنى ساعده و با در دست گرفتن قدرت سیاسى توسط ابى بكر سر درآورد، و دیگرى تفكر شیعى یا تفكر امامت است كه با تمسك به حدیث ثقلین و غدیر به امامت امام على(ع) باور داشتند. این دو تفكر با فراز و نشیبهاى گوناگون تا به امروز به حیات خویش ادامه داده است.
در تفکر ی که از سقیفه برخاسته بود در آغاز به آن عنوان تسنن و مکتب اهل سنت داده نشده بود . عنوان اهل سنت و سنی بعدا و از دوره خلافت عثمان به بعد پدید آمد ؛ چرا که در شورای شش نفره ای که عمر برای جانشینی انتخاب نموده بود و ریاست آن را به عبد الرحمان بن عوف داده بود در آن جا عبدالرحمان بن عوف نخست به امام علی (ع) رو کرد و گفت می خواهم با تو بیعت کنم با این شرایط که به کتاب خدا قرآن و سنت پیامبر و به سنت دو خلیفه گذشته یعنی ابو بکر و عمر وفادار باشی . حضرت در پاسخ فرمود: به دو شرط اول و دوم یعنی به قران و سنت پیامبر وفادارم و خودم را متعهد می دانم که به آن دو پایبند باشم اما شرط سوم یعنی سنت ابوبکرو عمر را قبول ندارم ؛بدین جهت عبدالرحمان بن عوف با امام علی (ع) بیعت نکرد او سپس به عثمان پسشنهاد کرد و عثمان پذیرفت . با این پذیرش سنت ابوبکر و یه ویژه سنت عمر در زمره مصادر اسلام شناسی قرار گرفت و کم کم به آنانی که پذیرای این کار بودند سنی اطلاق شد بنا بر این اهل سنت و مذهب سنی بدان مناسبت و بعدا پدید آمد. این گروه از این كه قرنهاى متمادى قدرت سیاسى را در اختیار خویش داشتند از جهت پیروان و كمیت مقام اول را دارند. خود این گروه اهل سنت به فرقه ها و مذاهب گوناگونی منشعب شد ند. این ها در طول چند قرن اول عالمان و مفتیان متعددی یافت شد که آنان متاثر از مکتب علمی دو امام باقر و صادق بودند .
توضیح این که: در دوره حكومت امویان تا زمان عمر بن عبدالعزیز نه تنها حكومت در پى تشویق مردم به گسترش علم نبود، بلكه مانع آن بود و تا پایان قرن اول هجرى نوشتن تاریخ و روایات ممنوع بود، به همین جهت این دوره را عصر بى خبرى نام نهادهاند. از زمان عمر بن عبدالعزیز به بعد وضع دگرگون شد و دو امام باقر و صادق(ع) توانستند، از فضاى موجود بهره بگیرند و شاگردان بسیارى تربیت كنند. كم كم برخى از همین شاگردان خودشان كرسى درس برقرار كردند و گاهى هم با تحریك حكومتها در برابر امامان اهل بیت(ع) قرار گرفتند. اینها مرجع دینى مردم شدند. روز به روز بر تعداد این عالمان، نیز بر اختلاف آراى آنان افزوده مىشد؛ از تضاد فتوایى این عالمان كار بر حكومت و بر مردم دشوار شد، تا این كه در اواخر قرن چهارم خلیفه عباسى ، «القادر بالله » به چاره اندیشى رو آورد و دستور داد، پیروان هر یك از مكاتب فقهى اگر بخواهند رسمى شوند باید چهار هزار مثقال طلا به حكومت بدهند، تنها طرفداران چهار مذهب فقهى اهل سنت مبلغ مذكور را پرداخت نمودند و مذهب آنان رسمى شد. این چهار مذهب بدین قرار است:
1 - مذهب حنفى: گروندگان به این مذهب، از پیروان ابو حنیفه، نعمان بن ثابت (80 - 150) هستند.
شاخص فقه حنفى رأى و اجتهاد است. ابوحنیفه از اهل حدیث دورى مىكرد. و قیاس (1) و استحسان (2) را در آراى خویش پذیرفت. مذهب فقهى او مبتنى بر هفت اصل است: قرآن، سنت، اقوال صحابه، قیاس، استحسان، اجماع و عرف به پیروان ابوحنیفه «اصحاب رأى» اطلاق مىشود. در برابر دیگر فرقهها كه آنان را «اهل حدیث» مىگویند.
2 - مذهب مالكى: گروندگان به این مذهب، از پیروان مالك بن انس (90 - 179) هستند. مالك فقه خویش را بر اساس روایات نبوى بنا نهاد و به اقوال صحابه توجه داشت، و به قیاس و مصالح مرسله متوسل مىشد.
3 - مذهب شافعى: گروندگان به این مذهب، از پیروان عبداللَّه بن ادریس شافعى (150 - 204) هستند. وى در فقه نظر خود را با روایات در هم آمیخت و مذهبى تلفیقى از بین دو مذهب حنفى و مالكى به وجود آورد. او فقه خود را بر چهار اصل: قرآن، سنت نبوى، اجماع و قیاس قرار داد.
4 - مذهب حنبلى: گروندگان به این مذهب، از پیروان احمد بن حنبل (164 - 241) هستند. احمد از به كارگیرى رأى در فقه احتراز نمود. او تنها به قرآن و حدیث نبوى استدلال مىكرد. فقه حنبلى بر قرآن، سنت، فتاواى صحابه، قول صحابه اگر موافق با قران و سنت باشد. و همه روایات مرسل و ضعیف استوار شده است.(8)
اما در مورد فرقه وهابیت: آیین وهابیت توسط محمد بن عبدالوهاب ( 1206 - 1115) بنا نهاده شد. پدر وى قاضى شهر عیینه از بلاد نجد و پیرو مذهب حنبلى بود، وى نزد پدر فقه حنبلى آموخت، محمد با افكار ابن تیمیه آشنا شد و آن را پسندید و نهضت پاكدینى را به راه انداخت. محمد در سفرى به مدینه شاهد توسل مردم به پیامبر در كنار روضه شریف بود، او این توسل را نپسندید و به مخالفت با آن پرداخت. به بصره رفت و در آن جا با اعمال مردم به مخالفت برخاست و مردم او را از شهر بیرون كردند. سپس به احسا و حریمله نجد رفت به انكار عقاید مردم نجد پرداخت، بین او و پدرش اختلاف در گرفت. پدر در سال 1153 مرد و پس از آن وى آزادتر به اظهار عقاید خود پرداخت. برخى از مردم حریمله به او پیوستند، سپس به شهر عیینه رفت. او را در سال 1160 از عیینه بیرون راندند، وى سپس رهسپار درعیه نجد شد. او در این شهر با محمد بن مسعود امیر درعیه توافق كردند كه به یارى یك دیگر بشتابند.
شیخ محمد به كمك امیر محمد بن مسعود، عقاید خویش را به مردم عرضه مىكرد، هر كه مىپذیرفت در امان بود و هر كه مخالفت مىكرد، با او همانند كافر حربى برخورد مىكرد.
وهابیون در احكام پیرو فقه حنبلى اند و در اصول عقاید و بعضى از فروعات اسلام به روش ابن تیمیه عمل مىكنند و اساس كار اینها این است كه صریح قرآن و سنت پیامبر را اخذ كنند و جز آن را بدعت شمارند. وهابیون در عقیده به توحید و یكتا پرستى راه افراط را پیمودهاند و با ادعاى حمایت از توحید و مبارزه با شرك، توسل را شرك مىپندارند. ابنیه روى قبور بزرگان، زیارت قبور مؤمنان و حتى قبور اولیاء اللَّه را شرك مىدانند. هر گونه مراسم براى شادى روح میت را ناروا و شرك مىدانند. هر چیزى كه در زمان پیامبر وجود نداشت و بعدا پیدا شد، مانند چاى، قهوه، توتون و دخانیات، استعمال اینها را جایز نمىدانند.
اینها خود را سلفى مىخوانند و مىگویند: ما بر مذهب سلف صالح؛ یعنى اصحاب پیامبر هستیم و نظریات دخیله بعدى همانند آراى اشارعه و معتزله را مردود مىشمارند. اینها هر مسلمانى را كه با آن چه محمد بن عبدالوهاب مىگوید، قبول نداشته باشد، مرتد و مشرك معرفى مىكنند.
محمد بن مسعود، جد بزرگ خاندان آل سعود، از آیین پاكدینى محمد بن عبدالوهاب حمایت نمود و با دولت عثمانى جنگید و شبه جزیره عربى را از چنگ آنان رهانید و از آن تاریخ تاكنون حكومت آل سعود پرچمدار آیین وهّابیت است.
اینها همه قبور صحابه، تابعین و ائمه مسلمانان را ویران كردند.(9)
پینوشتها:
1 - توضیح الملل، ج 1، ص 191.
2 - بینه (98) آیه 7.
3 - سیوطى، تفسیر در المنثور، ج 8، ص 538.
4 - همان.
5 - اعیان الشیعه، سید محسن امینى، ج 1، ص 20.
6 - همان، ص 29.
7 - همان، ص 30.
8 - براى اطلاع بیشت ر. ك: مبلغى، ادیان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1185 - 1197.
9 - براى آگاهى بیشتر ر. ك: جعفر سبحانى، كتاب آیین وهابیت؛ على اصغر فقیهى؛ وهابیان و مبلغى، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ص 1424 به بعد.