آیا مراد از مدح امیر المؤمنین درخطبه 219 یا 228 نهج البلاغه،عمربن خطاب می باشد؟

نخست به متن خطبه 228 نهج البلاغه توجه می کنیم.آن خطبه بدین شرح است:
لله بلادُُِ فُلاَنٍ، فَلَقَدْ قَوَّمَالاََْوَدَ، وَدَاوَى الْعَمَدَ وَأَقَامَ السُّنَّةَ، وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ)ِ! ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ، قَلِیلَ الْعَیْبِ، أَصَابَ خَیْرَهَا، وَسَبَقَ شَرَّهَا، أَدَّى إِلَى اللهِ طَاعَتَهُ، وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِی طُرُقٍ مَتَشَعِّبَةٍ لاَ یَهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ، وَلاَ یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی
خداوند به او خیر دهد!كه كژی ها را راست كرد و بیماری ها را مداوا نمود،سنّت را به‏پاداشت،و فتنه را پشت‏سر گذاشت،با جامه‏اى پاك و كم عیب از این جهان رخت‏بربست‏به خیر و نیكى آن رسید،از شر و بدى آن رهائى یافت!وظیفه خویش را نسبت‏به خداوندانجام داد،آن چنان كه باید از مجازات او مى‏ترسید!
خود رفت و مردم را بر سر چند راهى باقى گذاشت كه نه گمراهان در آن هدایت مى‏یافتندو نه جویندگان هدایت‏به یقین راه خویش را پیدا مى‏كردند.
توضیح:
لله بلاء فلان... در این كه منظور از این سخن چه كسى است شارحان نهج البلاغه‏گوناگون سخن گفته اند:
1-«ابن ابى الحدید»معتزلی از اهل سنت طبق آنچه از«سید فخار ابن معد موسوى‏»شنیده مى‏گوید:
منظور از آن‏«عمر»است و دلیل وى این است كه در یكى از نسخه‏هاى نهج البلاغه‏كه به خط‏«شریف رضى‏»یافت‏شده زیر كلمه‏«فلان‏»«عمر»نوشته شده بود.
2-«طبرى‏»در تاریخ خود آن را سخن دختر«ابى حنتمة‏»می داند كه‏على(ع)پس از شنیدن آن ، همین جملات را به‏«مغیره‏»گفته است. طبری در ادامه می گوید : این سخن درست است ولى دختر«ابى حنتمه‏»نگفته بلكه به او بسته‏اند ، ولى در هر صورت امام(ع)آن را امضاء كرده است. (1)
3-«قطب راوندى‏»كه شرح نهج البلاغه را پیش از ابن ابى الحدید تالیف‏ كرده مى‏گوید: این سخن را امام(ع)در باره یكى از اصحابش فرموده(بعضى از شارحان‏نهج البلاغه گفته‏اند او مالك اشتر مرد مبارز و مجاهد بود). ‏«صبحى صالح‏»كه خود از دانشمندان اهل سنت است تصریح می كندكه این سخن را امام(ع)درباره یكى از اصحابش فرموده است .(2)
4-«جارودیه‏»كه گروهى از«زیدیه‏»هستند معتقدند كه امام(ع)این سخن‏را درباره‏«عثمان‏»گفته است ، گرچه ظاهرش مدح است اما تعریض به او و مذمت او است .
5-شارح‏«بحرانى‏»مى‏گوید: این سخن درباره ابو بكر بهتر می سازد تا عمر زیرا امام(ع)در خطبه شقشقیه‏براى عمر اوصافى بیان مى‏دارد كه با این گفته تناسب ندارد. (3)
نقد نظرات :
1- دلیل نظریه اول این است كه در یكى از نسخه‏هاى نهج البلاغه‏ زیر كلمه‏«فلان‏»«عمر»نوشته شده بوده است. این نمى‏تواند دلیل باشد زیرا ممكن است كسى كه این نسخه‏در اختیارش بوده خیال كرده است این سخن با عمر تطبیق مى‏كند لذا در نسخه‏تصرف كرده و زیر كلمه‏«فلان‏»عمر نوشته است.
2- مطالب سخن آن حضرت‏طورى است كه نمى‏توان گفت آن را درباره عمر گفته زیرا مسئله تغییر مسیرخلافت و حكومت اسلامى و جسارت هائى كه نسبت‏به دختر پیامبر نمود و همچنان ‏اعتراض هائى كه در موارد مختلف به پیامبر كرده است چیزهائى نیست كه بتواندامام(ع)از آن تعبیر كند به‏«ذهب نقى الثوب‏»به ویژه كه تعبیرات امام در خطبه‏شقشقیه درباره او مخالف با این حرف است.و احتمال تقیه در سخن بعید به‏نظر مى‏رسد و اگر چنین بود مسلما سید رضى به آن اشاره مى‏كرد.
4- در مورد عثمان نیز درست نیست به جهت توضیحی که در ذیل بیان می شود .
5- در مورد ابوبکر نیز نمى‏تواند صحیح باشد زیرا دوران زمامدارى ابو بكر بامطالب مندرج سخن امام(ع) در خطبه شقشقیه سازگار نیست . در همان خطبه شقشقیه ازاو نیز نكوهش شده و جملات‏«فصبرت و فى العین قذى و فى الخلق شجى ارى‏تراثى نهبا»نمى‏تواند با جملات‏«نقى الثوب و قلیل العیب‏»سازگار باشد.
وخلاصه این که این سخن نمی تواتند در مورد یکی از یاران حضرت باشد چون که در پایان از او مذمت شده است. و نمی تواند در مورد ابوبکر یا عمر وعثمان باشد چون که صدر وذیل این سخن متضاد است و نمی توان به یکی از اقوال پنجگانه را پذیرفت.
پاسخی که در این مورد می دهیم این است که صدر سخن(( لله بلادُُِ فُلاَنٍ، فَلَقَدْ قَوَّمَالاََْوَدَ، وَدَاوَى الْعَمَدَ وَأَقَامَ السُّنَّةَ، وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ)ِ! ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ، قَلِیلَ الْعَیْبِ، أَصَابَ خَیْرَهَا، وَسَبَقَ شَرَّهَا، أَدَّى إِلَى اللهِ طَاعَتَهُ، وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ؛ خداوند به او خیر دهد!كه كژی ها را راست كرد و بیماری ها را مداوا نمود،سنت را به‏پاداشت،و فتنه را پشت‏سر گذاشت،با جامه‏اى پاك و كم عیب از این جهان رخت‏بربست‏به خیر و نیكى آن رسید،از شر و بدى آن رهائى یافت!وظیفه خویش را نسبت‏به خداوندانجام داد،و آن چنان كه باید از مجازات او مى‏ترسید! )) از دختر عمر یا دختر ابی حنتمه است که او آن را در ستایش عمر بیان نمود.اما جمله پایانی آن ((رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِی طُرُقٍ مَتَشَعِّبَةٍ لاَ یَهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ، وَلاَ یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی؛ خود رفت و مردم را بر سر چند راهى باقى گذاشت كه نه گمراهان در آن هدایت مى‏یافتندو نه جویندگان هدایت‏به یقین راه خویش را پیدا مى‏كردند.)) از امام علی (ع) است که نقدی و اعتراضی به سخن دختر ابی حنتمه در ستایش عمر است . در ضمن این قسمت سخن امام می تواند اعتراضی به جریان شورای شش نفره باشد که راه و حقیقت را مشوش نمود.
با این توضیحی که داده شد تضاد و ناهماهنگی بین صدر وذیل این خطبه نیزمرتفع می گردد.
پی نوشت:
1- تاریخ طبری،ج 3، ص 285.
2- براى آگاهى از احتمالات سه گانه بالا به مصادر نهج البلاغه ج،3 ص170مراجعه ‏شود.
3- در مورداحتمالات چهارم و پنجم به شرح نهج البلاغه خوئى جلد 14 صفحه 372-373 مراجعه شود.