چرا در شبانه روز پنج نوبت نماز می خوانیم؟
پاسخ:در ابتدا ببینیم آیا ما می توانیم فلسفه احکام را درک کنیم یا نه؟ و آیا ما چنین حقی داریم که از فلسفه احکام الهی سوال کنیم یا نه؟
بحث از فلسفه احکام و قوانین و مقررات اسلامى، از مهمترین بحثهایى است که امروز با آن سروکار داریم و قسمت قابل توجهى از پرسشها و پاسخهاى ما را تشکیل مىدهد.
هرکس از خود مىپرسد ما چرا باید نماز بخوانیم، به زیارت خانه خدا برویم، چرا رباخوارى در اسلام حرام است، تحریم خوردن گوشت خوک چه فلسفهاى دارد، جواز تعدد زوجات در اسلام براى چیست و علت تحریم ظروف طلا و نقره و مانند اینها چه مىباشد؟
ما چنین حقى را هم داریم و هم نداریم.
توضیح این که: مطالعه متون اسلامى - قرآن و احادیث پیامبر (ص) و ائمه (ع) و گفتگوهاى اصحاب و یاران آنها - نشان مىدهد که همواره بحث از فلسفه احکام در میان آنها رایج بوده است و باید هم چنین باشد؛ زیرا روش قرآن را یک روش استدلالى و منطقى آزاد مىدیدند و به خود حق مىدادند در مباحث مربوط به احکام نیز از این روش استفاده کرده و سؤال از فلسفه حکم کنند.
اصولا اسلام خدا را چنین معرفى مىکند: وجودى است بى نهایت از نظر علم و قدرت و بى نیاز از همه چیز و همه کس و همه کارهاى او روى حکمت خاصى است - چه بدانیم و چه ندانیم - عبث و لغو و لهو د رکار او راه ندارد و پیامبران را براى تعلیم و تربیت و دعوت به سوى حق و عدالت فرستاده است.
چنین معرفى از «خدا» ما را به سؤال از فلسفه احکام و اسرارى که طبعا در زندگى و سعادت و سرنوشت ما دارد تشویق مىکند.
اگر تصور کنیم روش قرآن تنهااستدلال در «اصول دین» و مسائل عقیدتى است نه «فروع دین» و «مسائل علمى» اشتباه کردهایم.
زیرا مىبینیم قرآن مثلا پس از تشریع روزه ماه مبارک رمضان مىگوید: «لعلکم تتقون؛ تا شاید شما تقوا پیشه کنید» [1] و به این ترتیب فلسفه آن را پرهیز از گناه ذکر مىکند که در پرتو این ریاضت مخصوص اسلامى، تسلط بر نفس و هوسهاى سرکش حاصل مىگردد.
در مورد مسافران و بیماران که از حکم روزه مستثنا هستند، مىگوید: «یرید اللَّه بکم الیسر ولایرید بکم العسر؛ خداوند راحتى شما را مىخواهد، نه زحمت شما را.» [2] و فلسفه آن را نفى عسر و حرج و مشقت ذکر مىکند.
در مورد تحریم قمار و شراب مىگوید: «انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء فى الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکر اللَّه و عن الصلوة فهل انتم منتهون؛ شیطان مىخواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد. آیا (با این زیان و فساد و با این نهى اکید) خوددارى خواهید کرد؟!» [3]
در مورد خوددارى از نگاه به زنان بیگانه مىگوید: «ذلک ازکى لهم؛ این براى آنان پاکیزهتر است.» [4]
در مورد عدم ورود مشرکان به مسجدالحرام مىگوید: «یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! مشرکان ناپاکند؛ پس نباید بعد از امسال، نزدیک مسجدالحرام شوند!» [5]
در مورد «فىء» (قسمتى از اموال بیت المال) و علت اختصاص آن به بیت المال و صرف آن در مصارف مورد نیاز عمومى، مىفرماید: «کى لایکون دولة بنى الاغنیاء منکم؛ تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.» [6] و موارد زیاد دیگرى که ذکر آنها به طول مىانجامد.
در احادیث پیامبر (ص) و ائمه هدى (ع) نیز موارد بسیار زیادى دیده مىشود که پیشوایان اسلام بدواً یا پس از پرسش مردم، به ذکر اسرار و فلسفه احکام پرداختهاند و کتاب معروف علل الشرایع تالیف محدث بزرگوار مرحوم شیخ صدوق - همان طورى که از نامش پیداست - مجموعهاى از این گونه اخبار و مانند آن مىباشد.
بنابراین، هنگامى که مىبینیم قرآن مجید و پیشوایان اسلام در موارد زیادى به بیان فلسفه و اسرار احکام مىپردازند، دلیل بر این است که چنین حقى را به ما دادهاند که در این باره به بحث بپردازیم، در غیر این صورت مىبایست مردم را صریحا از غور و بررسى و دقت در این قسمت ممنوع سازند.
تا اینجا نتیجه مىگیریم طرز برداشت اسلام از مسائل دینى بطور کلى، و گشودن باب استدلال در همه آنها، و هم دریافت و روش مسلمانان و یاران پیغمبر و ائمه (ع) در خصوص اسرار احکام، چنین حقى را براى ما محفوظ داشته است.
از یک سو اگر تصور شود ذکر فلسفه احکام ممکن است از اهمیت و قاطعیت و عمومیت آنها بکاهد اشتباه است؛ بلکه به عکس با اشباع کردن عقل و روح انسان، احکام را داخل در زندگى او و جزء ضروریات و نیازمندیهاى وى مىسازد که نه تنها به عنوان تعبد خشک، بلکه به عنوان یک واقعیت شناخته شده از آن استقبال خواهد کرد.
از سوى دیگر مىدانیم معلومات ما،هر قدر هم با گذشت زمان پیش برود باز هم محدود است، ما همه چیز را نمىدانیم، اگر مىدانستیم لازم بود قافله علم و دانش بشر فورا متوقف گردد؛ زیرا به پایان راه رسیده بود و این نادانیهاى ماست که دانشمندان بشر را به تلاش و کوشش دائمى براى یافتن «نایافتهها» و کشف «مجهولات» وا مىدارد.
بلکه آنچه مىدانیم در برابر آنچه نمىدانیم، قطرهاى در برابر دریا و یا سطرى از کتابى بسیار عظیم و بزرگ است.
حتى در میان مجهولات ما چیزهاى بسیارى است که اگر هم معلم و استادى براى شرح آن از جهانى مافوق جهان ما بیاورند، باز ما استعداد درک آن را نداریم؛ همان طور که بسیارى از مسائل علمى امروز اگر براى انسانهاى هزار سال پیش شرح داده مىشد اصلا قدرت درک آن را نداشتند، تا چه رسد که بخواهند با پاى عقل و فکر خود به سوى آن بروند.
این را نیز مىدانیم که احکام و دستورات آسمانى از علم بى پایان خداوند سرچشمه مىگیرد، از مبدئى که همه حقایق هستى پیش او روشن است و گذشته و آینده و غیب و شهود براى او مفهومى ندارد، بلکه از همه چیز بطور یکسان آگاه است.
آیا با توجه به این حقایق مىتوانیم انتظار داشته باشیم که فلسفه همه احکام را درک کنیم؟ اگر چنین بود چه نیازى به پیامبران براى تشریع احکام داشتیم؟ خودمان مىنشستیم و آنچه صلاح و مصلحت بود تصویب مىکردیم و این همه در سنگلاخهاى زندگى سرگردان نمىشدیم! وانگهى مگر ما همه اسرار آفرینش و تمامى موجودات جهان و قوانینى که بر آنها حکومت مىکند و فلسفه وجودى هر یک را مىدانیم؟
احکام تشریعى هم جدا از حقایق آفرینش و تکوین نیست، اطلاعات ما در هر دو قسمت محدود است.
از مجموع این بحث چنین نتیجه مىگیریم که:
ما تنها به اندازه اطلاعات و به میزان معلومات بشرى در هر عصر و زمان مىتوانیم فلسفه و اسرار احکام الهى را دریابیم، نه همه آنها و اصولا با عمق و وسعت آن دستورات و محدودیت علم ما، نباید غیر از این انتظار داشته باشیم.
مفهوم این سخن این است که هرگز نمىتوانیم اطاعت از این دستورات و احکام را مشروط به درک و فهم فلسفه آنها کنیم، زیرا در این صورت ادعاى علم نامحدود براى خود کردهایم و دانش خود را در سطح دانش پروردگار آوردهایم و این با هیچ منطقى سازگار نیست.
کوتاه سخن این که: بحث از فلسفه و اسرار احکام و حق ورود در این بحث مطلبى است و اطاعت از آنها مطلبى دیگر و هیچ گاه دومى مشروط به اولى نبوده و نیست.
ما درباره فلسفه احکام الهى بحث مىکنیم تا به ارزش و اهمیت و آثار مختلف آنها آشناتر شویم، نه براى این که ببینیم آیا باید به آنها عمل کرد یا نه؟
این مساله درست به این مىماند که از طبیب حاذق معالج خود توضیحاتى درباره فواید داروهایى که براى ما تجویز کرده و چگونگى تاثیر آنها بخواهیم تا آگاهى و علاقه بیشترى به آن پیدا کنیم، نه این که به کار بستن دستورات وى مشروط به توضیحات قانع کننده او باشد، زیرا در این صورت باید خود ما هم طبیب باشیم.
تاکید این نکته لازم است که منظور از بحث و بررسى درباره اسرار احکام این نیست که آسمان و ریسمان را به هم ببافیم و براى احکام و دستورات عالى مذهبى با یک مشت تخیلات و حدس و گمان، فلسفه هایى سر هم کنیم و مثلا نماز را یک نوع ورزش سوئدى و اذان را وسیلهاى براى تقویت تارهاى صوتى و روزه را منحصرا رژیمى براى لاغر شدن و حج را وسیلهاى براى کمک مالى به بادیه نشینیان عرب و رکوع و سجود را دستورى براى بهداشت ستون فقرات و پیشگیرى از بیمارى سیاتیک بدانیم!
نه، منظور هرگز این نیست؛ زیرا این فلسفه بافیهاى مضحک نه تنها کسى را به دستورات علاقهمند نمىسازد، بلکه وسیله خوبى براى از بین بردن ارزش و بى اعتبار جلوه دادن آنها خواهد بود. [7]
اما در مورد پرسش شما در پاسخ میتوان گفت: انسان برای رسیدن به کمال و خوشبختی آفریده شده است و سرلوحه سعادت او توحید و یاد خدا است و در بین عبادات نماز بیش از همه انسان را به خدا متوجه میکند و وی را به یاد خدا میاندازد.
اصولاً از منظر قرآن کریم نماز را به خاطر ذکر و یاد خدا باید خواند: "أقم الصلوة لذکری؛ نماز را برای یاد من به پا دار".(1) از سوی دیگر کارهای روزانه و مشغلههای مداوم و وسوسههای شیطان و خواهشهای نفسانی، آدمی را از یاد خدا غافل میکند. برای زدودن غفلتهای مداوم خدای مهربان نمازهای شبانه روز را در وقتهای مختلف واجب گردانید. نماز در پنج نوبت هم گناهان را میشوید و هم حال غفلت را به حال ذکر و یاد خدا مبدّل میکند و انسانها را در زمانهای مختلف به یاد خداوند میاندازد و دل رامتوجّه او میکند.
امیر مؤمنان(ع) همواره یارانش را به نماز توصیه کرده و میفرمود: "زیاد به نماز توجه کنید و فراوان نماز بخوانید. نماز گناهان را همچون برگهای پاییز میریزد و غلّ و زنجیرهای معاصی را از گردنها میگشاید".
پیامبر(ص) نماز را به چشمه آب گرمی که بر در خانه کسی باشد و شبانه روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، تشبیه کرده است که بدون تردید چرک و آلودگی در بدن چنین کسی باقی نخواهد ماند.(2)
در حدیثی از پیامبر(ص) علت این که چرا نمازهای واجب در پنج نوبت خوانده میشود آمده: یک یهودی خدمت رسول خدا(ص) رسید و ضمن سؤالاتی پرسید: چرا نمازهای شبانه روز در پنج وقت واجب شده است، حضرت جواب داد: "موقع ظهر همه چیز خدا را حمد و تسبیح میکند و خدا به من درود میفرستد، و آن ساعتی است که خدا نماز را بر من و امّتم واجب فرموده نیز آن ساعتی است که در قیامت جهنم را میآورند و هر کس در آن ساعت (ظهر) در حال رکوع یا سجود و یا قیام باشد، خداوند بدنش را بر آتش حرام میکند. وقت ناز عصر آن ساعتی است که حضرت آدم(ع) از درخت (درختی که از خوردنش نهی شده بود) خورد و بدین جهت از بهشت خارج شد. از این رو خداوند بر ذریه او تا روز قیامت، نماز عصر را واجب فرمود.
اما نماز آن وقتی است که خداوند توبه آدم را قبول کرد و آدم(ع) سه رکعت نماز خواند. یک رکعت برای خطای خود و یک رکعت برای خطای حوا و یک رکعت برای توبهاش، و خداوند این سه رکعت را در این وقت واجب کرد. دعا در این وقت مستجاب میشود. اما نماز عشا چون برای قبر و روز قیامت تاریکی هست، نماز عشا در این وقت واجب شد تا موجب نورانیّت قبر و پل صراط گردد. اما نماز صبح در این وقت واجب شد تا امتم سجده بر خدا کنند، قبل از آن که کافر (آفتاب پرست) بر آن (آفتاب) سجده کند. نماز صبح نمازی است که ملائکههای مأمور شب و فرشتگان مأمور روز گواه بر آنند".(3) البته این روایات میتواند تنها بخشی از اسرار و حکمتهای نماز و اوقات پنج گانه باشد که برای ما بیان شده است.
پىنوشتها
1. سوره بقره، آیه 9.
2. سوره بقره، آیه 185.
3. سوره مائده، آیه 91.
4. سوره نور، آیه 30.
5. سوره توبه، آیه 28.
6 سوره حشر، آیه 7.
7. پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نویسندگان: آیات عظام ناصر مکارم شیرازى و جعفر سبحانى
8. طه (20) آیه 14.
9. نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص 634، خطبه 190.
10. علل الشرایع، ج 2، ص 33، باب 36، حدیث 1.