چگونه ممکن است خدا با آن همه عظمت را درون خود یا اطرافمان بیابیم؟ با دلایل معتبر خدا را ثابت کنید .

برای پاسخ به آن ذکر چند مقدمه ضروری به نظر می‌رسد:
اولاً: پیش از پرداختن به پاسخ اصلی باید بدانیم انسان محدودیت‌های خاصی دارد، از جمله این که هر موضوعی را با قرینه می‌شناسد، مثلاً عدالت را در مقایسه با ظلم می‌شناسد و روشنایی یا تاریکی. اگر شب و سایه‌ای نبود و همه جا به یک اندازه روشن بود نمی‌توانستیم مفهوم نور را درک کنیم و چون خدا همیشه هست، درک او برای ذهن اندکی دشوار به نظر می‌رسد. اگر خداوند مانند نور بود، با فرا رسیدن شب می‌دانستیم آن وقت خدا نیست. البته روشن است که این غیر ممکن است و فقط برای فهم ذهن و نقص ادراکی انسان بیان شد.
دوم: تبیینی که به آن اشاره کرده‌اید، مراتبی دارد و مانند یک نقطه ثابت نیست. برخی از اندیشمندان اسلامی آن را به سه درجه تقسیم کرده‌اند: علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین.
علم الیقین مانند این که دودی را از دوردست می‌بینید و یقین می‌کنید آنجا آتش است. عین الیقین این است که خود را به آتش می‌رسانید و آن را می‌بینید و حق الیقین آن است که دست یا بدن شما با آتش می‌سوزد.
بنابر این باید روشن شود کدام یک از یقین‌ها مورد نظر شماست؟ نقش دلایل و برهان‌های خداشناسی، نقش راهنما است و برای رساندن انسان به یقین، شرط لازم‌اند، اما کافی نیستند.علاوه بر آن چیزهایی دیگر را نیز باید فراهم کرد.
برای اثبات خداوند شیوه‌های گوناگونی توسط فلاسفه و متکلمان صورت رتبه است به فهم برخی از آنها احتیاج به مقدمات دارد، مثلاً برای کسی که اصلاً آمار نمی‌داند نمی‌شود شیوه به دست آوردن "واریانس" آموزش داد، ولی برخی از آنها بسیار ساده است. مثل برهان نظم و اینکه هر نظمی، ناظمی دارد و این جهان منظّم هم بی شک دارای ناظمی است، این استدلال و استدلالات مشایه آن می‌تواند شما را به علم الیقین برساند. انسان با برهان و دلیل به اقناع عقلی دست می‌یابد، اما برای رسیدن به خدا و عظمت الهی باید علاوه بر آن، طلب و تشنگی باشد. به عبارت دیگر برای رسیدن به عین الیقین و حق الیقین و اینکه پی‌ببریم وجود خداوند در همه جا ساری و جاری است، خواه در وجود ما یا حتی در محیط اطرافمان، احتیاج به ابزاری به نام "دل" داریم که الحمد لله این ابزار در همه موجودات است، دلی در برخی به خاطر غفلت و پرداختن به گناهان، این ابزار خاموش شده است.
وجود خداوند را می‌توان همچون امواج رادیویی تصور کرد که در همه جا وجود دارد، ولی تنها کسانی می‌توانند به این امواج دسترسی پیدا کنند یک ابزار آن را داشته باشند و هم مانعی برای دریافت امواج بر سر راه آنها وجود نداشته باشد. با این حال در مواقعی پرده از روی دل کنار می‌رود و انسان ارتباط خود را با خداوند با تمام وجود احساس می‌کند و آن لحظه‌ای است که فطرت خداجوی انسانی خود را نشان می‌دهد. در پایان به طور نسبتاً مفصّل به بیان فطری بودن خداشناسی می‌پردازیم:
برهان فطرت
فطرت زبان مشترک تمامی آدمیان و زبان بین المللی بشر است و نیازی به تعلیم و تعلم ندارد. زبان فطرت در آدمیان، همانند جگر تشنه است که آب میخواهد و هیچ کس به آن نیاموخته که اگر تشنه شد، آب بنوشد (بلکه خود سراغ آب میرود). بنابراین فطرت، دروغ‏پذیر وخطاپذیر نیست و اگر قلب انسان (به جهت گناهان) منحرف نشود، فطرت انسان را به سمت خدا هدایت میکند.
نکته مهم دیگر این که راه فطرت، تنها مربوط به مسائل عملی نیست؛ بلکه مسائل و معارف توحیدی نیز بر اساس راه فطرت روشن میشود، (1).
بنابراین یکی از متقن‏ترین و روشن‏ترین برهان‏ها برای اثبات وجود خداوند، برهان فطرت است که از جان آدمیان برخاسته است.
فطرت؛ به معنای خلقت بدیع و بیسابقه است. بر اساس نظر قرآن، حسّ دینی و توحید، در سرشت بشر نهاده شده است و پیامبران نیز آمده‏اند تا این فطرت را شکوفا کند.
بیان برهان:
1. انسان با تمام وجود، در مییابد که موجودی نیازمند است. این اصلی بدیهی و روشن است که نیاز به استدلال ندارد. کنکاشی مختصر در درون خودمان، روشن میکند که موجودی نیازمند هستیم.
2. انسان با تمام تلاش خود یا با تکیه بر دیگری، سعی میکند که نیاز خود را برطرف کند.
3. در این تلاش کم‏کم در مییابد که کسی نمیتواند نیازهای او را برطرف کند؛ مگر این که خود او بینیاز محض باشد؛ زیرا آن که خود نیازمند است، گرفتار حل مشکل خود است. پس تنها کسی میتواند نیاز نیازمندان را برطرف کند که خود، بی نیاز مطلق باشد و این موجود بینیاز خدا است که انسان با جان ودل خود، خویشتن را محتاج و نیازمند به او مییابد و برای رفع نیاز و فقر خود، دست نیاز به سمت او دراز میکند.
4. در مرحله بالاتر، انسان در مییابد که نیازهای او تنها محدود به نیازهای مادی نیست؛ بلکه نیازهای فوق مادی (معنوی) نیز او را احاطه کرده‏اند. به عبارت دیگر، نیازهای آدمی تنها آب، نان، مسکن و... نیست؛ بلکه در علم، شناخت، عدل و دیگر امور معنوی نیز همواره نیازمند است.
5. کمالات علمی و عملی - که انسان در جان خود آنها را احساس میکند.برطرف نمیشود؛ مگر این که به خدا تکیه کند خدایی که کمال محض است و همه کمالات را به صورت ناب دارا میباشد.
6. انسانی که به این مرحله رسیده، تشنه میشود که او را ببیند و برای رفع نیاز با جان خود، از خدا طلب میکند. او در این تلاش، در مییابد که خداوند با چشم دیده نمیشود؛ زیرا جسم دلیل نقص و نیاز است؛ بلکه با شناخت حضوری و شهودی، او را طلب میکند. انسان دراین مرحله، در مییابد که با جان میتوان خدا را مشاهده کرد (نه با چشم سر).
بنابراین فطرت انسان، سه مرحله را طی میکند، که هر سه مرحله در جان و سرشت او به ودیعه گذاشته شده است:
مرحله اول: انسان نیاز خودر را در مییابد؛ اما آن را محدود به مال، مسکن و وسایل مادی میبیند. او در این مرحله، همانند دیگران، عرض نیاز به پیشگاه بینیاز میبرد.
مرحله دوم: در مییابد که نیازهای او محدود به مادیات نیست ؛ بلکه شامل کمالات علمی و عملی نیز است. در این مرحله، نیاز خودر را به بینیاز محض عرضه میکند.
مرحله سوم: عطش او به بینیاز مطلق، فزونی میگیرد. آن گاه تشنگی او را به سمت معبود حقیقی میکشاند. او در این سه مرحله، نیازی به معلم ندارد و در درون خود همه اینها را در مییابد.
هنر پیامبران این است که فطرت انسان‏ها را - که همانند معدن‏های طلا و نقره هستند - کشف میکنند و به او نشان میدهند که "به چه چیز و به چه کسی محتاجی و چه باید بکنی".
پس انسان در اصل محتاج به بی نیاز مطلق است که فقط او الوهیت دارد و دیگران همه محتاج اویند. پس مقصود واقعی انسان، خدا است و پیامبران این فطرت را بیدار میکنند.
خلاصه این که انسان برای حل مشکلات و نیازهای خود، راه حل‏های گوناگونی را پیش‏بینی میکند، اما اگر از تمام راه‏حل‏ها ناامید شد، آن گاه به دستاویزی توجه میکنند که هیچ گونه محدودیت و ناتوانی در آن راه ندارد؛ زیرا دلیل روی گردانی او از راه حل‏های مختلف،ناتوانی آنان برای حل مشکلات او است ؛ اما در عین حال که آنها را ناتوان مییابد و ناامید میشود؛ در دل امیدوار است و این امید، به جایگاهی است که هیچ گونه ضعف و ناتوانی در او راه ندارد.
واقعیت این است که ما انسان‏ها به دلیل دل‏مشغولیهای دنیوی و عادت به دست‏یازی به علت‏های طبیعی و مادی، از وجود این منبع بیپایان غافلیم و به گونه‏ای رفتار میکنیم که گویا خاستگاه و ملجأ واقعی خود را گم کرده‏ایم و به این دلیل به این طرف و آن طرف میرویم. به همین جهت در دین، به عبادت و پرستش بسیار توجه شده است؛ زیرا عبادت حس خداجویی ما را تقویت میکند، (2)
بنابراین از راه دل و در درون خود می توانیم به خدا و حتی عظمت الهی دست یابیم، اما باید در این راه، در طلب و کوشش بسیار بود و راه را درست پیمود.
گرچه راهی است پر از بیمزما تا بر دوست رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
فطرت و برهان فطرت، با بیان‏های مختلفی تبیین شده است که برای نمونه میتوانید به منابع معرفی شده مراجعه کنید:
أ) معنای فطرت و فطری بودن دین و نفسیات فطریات: فطرت، استاد شهیدمطهری، انتشارات صدا.
ب) برهان فطرت.
1. مقالات، محمد شجاعی، انتشارات سروش (ج 3، ص 253 - 223). در این کتاب از برهان فطرت، تحت عنوان "فکر در خود" بحث شده است. البته این برهان در حدود اثبات وحدانیت خدا از طریق فکر در خود است.
2) معارف قرآن، استاد مصباح یزدی، انتشارات در راه حق، ج اول، ص 47 - 26.
ج) فطرت حس دینی و خداجویی و خداشناسی از دیدگاه دانشمندان، ر.ک:
1. امدادهای غیبی، استاد شهید مطهری (ص 30 و 31)
2. آشنایی با قرآن، همو (ج 1 و 2، ص 38 - 37، پاورقی)
3. علم و ایمان در گفتگو با دانشمندان، جواد محقق، انتشارات مدرسه.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1. فطرت شهیدمطهری، ص 98 - 74
2. توحید، همو، ص 74 - 98