4. عباس محمود عقاد
عباس محمود عقاد از نویسندگان مصرى است که کتابهاى فراوانى در زمینههاى گوناگونى تالیف کرده است. یکى از کتابهاى ایشان کتاب حسین ابوالشهدا است. در این کتاب پیرامون زمینههاى پیدایش نهضت عاشورا و ویژگیهاى بنى هاشم و بنى امیه به طور مفصل بحث شده و در اینجا به فرازهاى از آن اشاره مىکینم.
وى مىنویسد: «در تاریخ اسلام از دو گروه بسیار یاد مىشود؛ بنى هاشم و بنى امیه که هر دو گروه در اصل و نسب به عبد مناف و سپس قریش مىرسند، اما هر کدام ویژگیهاى مخصوص به خود دارند. یک گروه نماد فضایل و ارزشهاى معنوى و گروه دیگر سمبل مفاسد و نفعطلبى و جاه و مقام مىباشند .
این دو گروه نه تنها در معنویات، بلکه از نظر ظاهرى صورت و قامت نیز با یکدیگر اختلاف دارند چنانکه غفل نسابه مىگوید بر معاویه وارد شدم گفت عبدالمطلب بن هاشم را براى من توصیف کن. گفتم عبدالمطلب داراى صورت نیکو و سفید و قامتى کشیده بود و در پیشانى او نور نبوت و عزت مشاهده مىشد. ده تن از فرزندان، اطراف او را مانند نیزارى فرا مىگرفتند اما امیه پیرمردى کوتاه قد و داراى اندامى لاغر بود و چشمان او کور بود چنان که غلام او به نام ذکوان او را در پى خود مىبرد و این عجیب نیست چرا که گاهى دو برادر در یک خانواده از جهات اخلاقى و رفتارى بایکدیگر متفاوتاند. بنى هاشم پیش از بعثت پیامبر(ص) در یارى حق، همکارى و تعاون پیشقدم بودند؛ برخلاف فرزندان عبدالشمس که اهل تجارت، ریاست، سیاست و ربا و کم فروشى بودند».
آنگاه مىگوید: «حوادث گوناگونى باعث خصومت بنى هاشم و بنىامیه مىشد. نخستین جدایى، پیش از تولد معاویه بود که امیه به شام هجرت کرد و هاشم در مکه ماند. آنگاه ستاره ابوسفیان بالا آمد و در حجاز زعامت قریش را به دست گرفت، تا هنگامى که دعوت محمدى از بنى هاشم آشکار شد، اینجا بود که آغاز جنگ جدیدى بین بنىهاشم و بنى امیه درگرفت که همچنان استمرار داشت.
حسین بن على نمونه بهترین فضایل و ویژگیهاى هاشمى بود، در صورتى که یزید بن معاویه نماد بسیارى از عیوب و مفاسد طایفه قریش بود.
گر چه معاویه برخى از خصلتها را نظیر وقار، حلم و سیادت دارا بود اما در برابر آنچه سلطنت او را تهدید مىکرد نمىتوانست خود را نگه دارد؛ از این رو برخى از شیعیان على را که حاضر به سب و دشنام او نشدند به قتل رساند و همواره در زندگى خودش از این عمل، اظهار ندامت مىکرد و مىگفت: ما قتلت أحداً الا و أنا اعرف فیهم قتلته ما خلا حجراً فانى لا اعرف باى ذنب قتلته. مادر یزید میسون بنت مجدل کلبیه بود که زندگى با معاویه را در دمشق دوست نداشت و معاویه را تشویق مىکرد تا در بیابان زندگى کند، لذا معاویه او را با یزید به بیابان فرستاد و دراین مدت یزید از پدرش دور بود.
معاویه داراى مشاوران صاحب رأى نظیر عمر و عاص و مغیره بود، در صورتى که یاران یزید جلادها و سگانى بودند که در پى شکار مىگشتند و درون سینههاى آنان از کینه بنىآدم پرشده بود. بدترین آنها شمشر بن ذىالجوشن، مسلم بن عقبه، عبید اللّه زیاد و عمر بن سعد بن ابى وقاص بودند. شمر داراى مرض پیسى بود. مسلم بن عقبه در مدینه سه شبانه روز مشغول تجاوز و قتل بود، او مانند قصابى که گوسفندان را ذبح مىکند، فرزندان مهاجرین و انصار و ذریه اهل بدر را سر برید. به نقل از زهرى هفتصد تن از بهترین مردان و ده هزار تن از موالى را کشت. آنگاه نامهاى به یزید نوشت: این نامه را در منزل سعید بن عاص در حالى که مریض هستم مىنویسم اما هیچ باکى ندارم اگر اکنون مرگ به سراغ من آید چرا که تا توانستم مردم را قتل عام کردم و بهترین افراد را به قتل رساندم تنها خانههاى اولاد عثمان در امان بودند.
اما عبیداللّه زیاد در نسب خویش متهم به قریش است چون پدرش مجهول بود و گفتهاند او زیاد بن ابیه بوده است. معاویه او را به ابى سفیان منتسب کرده است. در هر صورت این افراد جلادان و متمردین بزرگى بودند که مطیع هوا و هوسنفسانى و حقد و کینهاند. در برابر اینها، گروهى از انسانهاى پاک قرار دارند که تمام دنیا را در راه خدا رها ساخته و جز او اندیشهاى در سر نداشتند نماد توحید و آمال توحیدى بودند بنابراین جنگ عاشورا را بایستى جنگ میان جلادها و شهیدان نامید». (9)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(9) - حسین ابوالشهدا، عباس محمود عقاد.