2. عمر ابو النصر
یکى دیگر از نویسندگان معاصر عمر ابوالنصر، اهل سوریه است. او کتابهایى در تاریخ و ترجمه بزرگان اسلام و صحابه نوشته است. وى از کسانى است که مقایسه تعلیمات اسلام با وضع فعلى مسلمین او را سخت متأثر ساخته و با تنها وسیلهاى که در اختیار داشته - یعنى قلم - خواسته است ضمن نوشتن تاریخ و ترجمه بزرگان دین، مسلمانان را از گذشته آگاه و به آینده امیدوار سازد تا شاید جامعه اسلامى به خود آمده و سیره بزرگان خود را الگو قرار داده و از این بدبختى رهایى یابد. در این راستا کتابى پیرامون حادثه عاشورا و شخصیت حسین بن على (ع) به نگارش درآورده به نام سید الشهدا وقعه عاشورا، در اینجا به فراضهایى از این کتاب اشاره مىکنیم.
نویسنده در آغاز پیرامون زمینههاى پیدایش قیام امام حسین مىگوید:
«قیام حسین ابن على و مخالفت او با نظامات آن روز، از امورى نبوده که بدون مقدمه پدید آمده باشد بلکه مقدمات فراوانى در پدید آمدن نهضت عاشورا نقش داشته است. از این رو در نظر دارم موجبات تسلط معاویه و سلطنت او را بیان کنم. براى آگاهى خوانندگان لازم است به تاریخچه زندگى على بن ابیطالب و سیاست آن حضرت با معاویه و چگونگى اختلاف و خصومت آنها و فرزندان آنها اشاره کنم».
وى ضمن اشاره به اینکه مقام خلافت و امامت بسیار والا و باارزش است و هر بى فضل و بى تقوا نمىتواند متصدى آن شود بلکه بایستى افضل و اعلم و اشجع و اعدل مسلمانان خلافت را به عهده گیرد، مىگوید: «پیامبر پس از خویش کسى را به جانشینى خود برنگزید، اما مسلمانان ضمن اعتقاد بر ضرورت امام و خلیفه، در شخص خلیفه اختلاف کردند. انصار معتقد بودند که چون آن حضرت را یارى کردهاند بایستى خلیفه از میان آنان باشد. مهاجران نیز مدعى بودند که چون نخستین گروندگان به پیامبراند باید خلیفه از میان آنان باشد. على بن ابیطالب هیچ یک را نپذیرفت؛ از این رو اقدام آنان را قبول نکرد زیرا خلیفه باید از خانواده پیامبر (ص) و از نزدیکترین افراد به آن حضرت باشد. این فکر در دوره ابوبکر و عمر که فتوحات بسیارى نصیب مسلمانان شد تقریباً مسکوت مانده و فراموش شد یا عمداً به آن توجهى نشد و این عدم توجه تا زمان عثمان بن عفان ادامه یافت ولى عثمان به خاطر اینکه به خلافت رنگ اموى داد و تمام کارهاى حساس را به آنها سپرد، مسلمانان را به اعتراض وا داشت، - چنانکه - او را محاصره کرده و کشتند».
عمر ابونصر مىگوید: «امام حسن با معاویه صلح کرد و در نامهاى که نوشت فرمود: هیچ یک از افراد عراقى را بازداشت ننماید و تمام مردم از سیاه و سفید در امان باشند و شرایط دیگرى هم فرمود که معاویه فقط بعضى از آنها را انجام داد و بقیه را با این که امضا کرده بود وفا نکرد. پس از صلح حسن بن على، معاویه بر کار خود مسلسط شد و بر خلاف حق و اصول دین مبین اسلام بر امام و خلیفه مسلمین و امام زمان خود قیام کرد و در حق واجب و مسلم او که صاحب حق بود دخالت کرد و آن فتنه بزرگ را بین مسلمین برپا ساخت. او بر خلاف رویه خلفاى راشدین عمل کرد و روش آنها را زیر پا گذارد و اقداماتى کرد که اساساً دیانت اسلام و کشور اسلامى را مبدل به یک سلطنت کرد. بیعت گرفتن از مردم براى پسرش یزید علاوه بر اینکه با اصول اسلام منافات داشت از مصیبتهاى بزرگى است که او بر عالم اسلام وارد کرد و این جوان بىلیاقت را به این مقام رساند که در برابر امام قایم و خلیفه حقیقى مسلمین بایستد». (5)
آنگاه درباره خصومت بنى امیه و بنى هاشم چنین مىگوید: «بنى امیه در مقام خصومت بنى هاشم برآمدند، به طورى که از ابتداى امر هر چه از دست آنها برآمد با رسول خدا فروگذار نکردند و وقتى دشمنى آنان به جایى نرسیده و پیغمبر (ص) پیشرفت فرمود، در این مقام دعوت آن بزرگوار را پذیرفته، خود را در پناه دیانت حفظ نمودند و از عظمت اسلام بهره گرفته و سلطه پیدا کردند. پس از فوت یزید پسر ابوسفیان، در شام براى معاویه جریان مساعدى پیش آمد و حاکم شام گردید و فعالیت خود را براى ریختن پایههاى سلطنت آغاز کرد و چنان مهارت نشان داد که پس از چندى شام یکى از ایالات مهم مملکت اسلامى گردید و مستقل شد به طورى که با پایتخت اسلام - مدینه منوره - ارتباط زیادى نداشت. آنها تصمیم گرفتند که چون افتخار نبوت از آن بنى هاشم شد، آنها هم افتخار عزت و سلطنت را به خود اختصاص دهند و از هر بهانهاى در جهت تثبیت خود استفاده کردند. معاویه مىدانست پس از قتل عثمان، على او را یک لحظه والى شام نخواهد گذاشت بنابراین با عمر و عاص مشورت کرد و قرار گذاردند که به بهانه قتل عثمان فتنه و انقلابى به پا کرده و على بن ابیطالب را متهم به قتل عثمان نمایند. با این فکر پیراهن عثمان را که به خون آغشته و جاى انگشتان نائله - زوجه او - بر آن پیدا بود روى منبر مسجد انداخته و مردم را جمع کرده شروع به تبلیغ علیه امام نمود. گروهى را از این راه و جمع دیگرى را از راه پول به خود جذب نمود و آنان را خرید». نویسنده سپس مواردى را یادآورى نموده که معاویه به وسیله پول ایمان آنان را خرید.
عمر ابونصر درباره شخصیت امام، ضمن بیان چند روایت از پیغمبر (ص) که نشان دهنده توجه و مهربانى فوقالعاده آن حضرت نسبت به او و برادرش حسن بن على مىباشد، مىنویسد: «حسین بن على از کسانى نبود که خلافت را براى جاه و جلال بخواهد بلکه آن وجود مقدس فقط در مقابل خواست مسلمین و اصرار آنها موافقت فرمود. از طرفى یزید بن معاویه صلاحیت خلافت را نداشته است». او در پایان کتاب مىنویسد:«آنچه در سیره و رفتار امام شهید نوشتهام چیزهایى است که انسان را فوقالعاده تحریک کرده و عواطف و احساسات را به جوش مىآورد و تاریخ نگار را وادار مىسازد که بپرسد مگر در بین رجال مسلمان کسى نبود که آن آتش را خاموش کند و نگذارد شراره آن آتش که در کربلا پیدا شده بود تمام عالم اسلام را بسوزاند و موجب تفرقهاى بزرگ بین مسلمانان گردد؟ مگر زمین عوض شده بود؟ مگر این مردم همان مردمى نبودند که اگر به فردى از مسلمین ظلمى وارد مىشد تا رفع ظلم خوابشان نمىبرد. مگر در عهد حسین بن على فقط همان یک دسته کوچک بودند که به یارى او رفتند و دفاع نمودند. مگر - مردم آن زمان - نمىفهیمدند که حسین بن على قادرتر و مهیاتر بود که نگذارد دین جدش بازیچه مردمان دنیا پرست گردد.
در این واقعه، اسباب تفرقه بین مسلمانان فراهم گردید ولى حالا که تمام مسلمانان فهمیده و دانستهاند و سر گرفتارى خود را تشخیص دادهاند بر آنهاست که از این واقعه بزرگ و این مصیبت عظیمى که بر پیکر اسلام و دیانت وارد آمده است عبرت بگیرند و براى خود پیش بینى کنند و بدانند که حسین بن على در راه یک فکر و یک مبدأ و یک مقصود عالى جنگید و اگر خلافت را مىخواست براى آن بود که خود را احق و اصلح از دیگران مىدانست. از این رو از واجبات است که مسلمانان موارد اختلاف را کوچک شمرده و آن را دور بریزند و با هم اتفاق داشته باشند و مانند یک دست در راه خدا و - دین - محمد بن عبداللّه (ص) بکوشند». (6)
آنچه اشاره شد فرازهایى از سخنان عمر ابونصر در کتاب سیدالشهداست. (7)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(5) - سید الشهدا، عمر ابو النصر، ترجمه سید جعفر غضبان.
(6) - همان.
(7) - براى اطلاعات بیشتر ر.ک: همین کتاب.