5. اندیشه تسلیم در برابر حاکمان ستمگر

نکته دیگرى که باید مورد توجه قرار گیرد این است که اندیشه و فکر اطاعت از حاکم فاسق در آن عصر رواج داشت و از سوى بنى امیه به شدت تبلیغ مى‏شد. اهل حدیث نیز با نقل روایاتى! آنان را در این کار مدد مى‏رساندند؛ برخى از این روایات چنین است:
1. «السمع و الطاعة للأئمة و امیرالمؤمنین البر و الفاسق... و من خرج على امام من ائمة المسلمین و قد کان الناس اجتمعوا علیه و اقرواله بالخلافة بأى و جه کان بالرضى او بالغلبه فقد شق هذا الخارج عصا المسلمین و خالف الاثار عن رسول اللّه فان مات الخارج علیه مات میتة جاهلیة»؛ (28) اطاعت از حاکم خواه خوب باشد یا فاسق، واجب است و کسى که بر امام مسلمین که به زور یا به رضا حاکم شده باشد، قیام کند افزون بر آن که باعث اختلاف بین مسلمانان شده مخالفت با اخبار رسول خدا نموده و اگر بمیرد به مرگ جاهلى از دنیا رفته است.
نافع مى‏گوید هنگامى که مردم مدینه یزید بن معاویه را از حکومت خلع نمودند: «جمع ابن عمر حشمه و ولده فقال انى سمعت النبى (ص) یقول ینصب لکل غادر لواء یوم القیامه و أناقد بایعنا هذا الرجل على بیع الله و رسوله و انى لا اعلم غدراً أعظم من أن یبایع رجل على بیع الله و رسوله ثم ینصب له القتال و انى لا اعلم أحداً منکم خلعه و لا بایع فى هذا الامر الا کانت الفیصل بینى و بینه»؛ (29) عبداللّه عمر فرزندان و خدمتکارانش را جمع نمود و به آنان گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود در روز قیامت بر بالاى سر هر پیمان شکنى جهت معرفى عظمت این گناه پرچمى برافراشته مى‏شود. عبداللّه افزود: با این مرد - یزید - و با پیمانى که با خدا و رسول داشتیم بیعت نموده‏ایم و من بزرگترین پیمان شکنى را همین مى‏دانم که با شخصى چنین، بیعت نموده و سپس اعلان جنگ شود. عبداللّه ادامه مى‏دهد: اگر بدانم که یکى از شما بیعت او را شکسته و یا با مخالفان او بیعت نموده، اقدام او موجب قطع رابطه بین من و او خواهد گردید. زبیر بن عدى مى‏گوقد نزد انس بن مالک آمدم تا از ستمها و فساد حجاج به او شکایت کنیم؛ «فقال: اصبروا فانه لا یأتى علیکم زمان الا الذى بعده شرّ منه حتى تلقوا ربکم سمعته نبیکم»؛ (30) گفت: سکوت کنید، بدانید که هر زمانى که با او روبرو شوید بدتر از قبل آن است، تا خدا را ملاقات کنید و این سخن را از پیامبر شما شنیدم.
بدون تردید این تفکر و ذهنیت از اسلام و حکومت اسلامى مى‏تواند نقش فراوانى در حفظ حکومت ستمگران داشته و باعث شود انسانهاى کامل و نمونه تنها بمانند تا در مسلخ عشق سر را فداى دوست سازند.
در این هنگامه هراس‏انگیز و اوضاع آلوده، بررسى منطق فرزند پیامبر (ص) و مقایسه آن با تفکر حاکم نقطه‏اى حساس و قابل تأمل است.
حسین بن على (ع) به سپاهیان کوفه که به فرماندهى حرّ براى ممانعت از حرکت امام آمده بودند فرمود: مردم از رسول خدا (ص) شنیدم فرمود: «من رأى سلطاناً جائرا مستحلاً لحرام الله نأکثاً عهده مخالفاً لسنة رسول الله یعمل فى عبادالله بالاثم والعدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقاً على الله أن یدخله مدخله ألا أن هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفى واحلوا حرام الله و حرموا حلاله»؛ (31) کسى که سلطان حاکم و ستمگرى را ببیند؛ حرام خدا را حلال، عهد او را نقض و با سنت پیامبر مخالفت نموده و اگر - آن حاکم - به دشمنى و گناه عمل مى‏کند و بر علیه او کارى نکند و سخنى نگوید خداوند او را با حاکم ستمگر محشور مى‏نماید. آگاه باشید که اینها از شیطان اطاعت کرده و طاعت خدا را کنار گذاشته و فساد را رواج داده و حدود الهى را تعطیل کرده‏اند..
بررسى این دو دیدگاه و شناخت روحیه مردم شام و کوفه ما را به برداشتى صحیح از حادثه عاشورا و کسانى که نقشى در شهادت امام داشتند رهنمون مى‏سازد و همچنین این نکته روشن مى‏شود که چه کسانى و چرا آن حضرت را به کوفه دعوت نمودند و چه افراد و گروههایى پس از شهادتش به عزادارى او پرداخته‏اند.
توجه به نکات یاد شده ما را به داورى صحیح درباره پرسشهاى آغاز بحث مى‏رساند و به خوبى روشن مى‏سازدکه چرا در سال 61 هجرى که هنوز از صحابه پیامبر کسانى زنده بودند و سفارشهاى آن حضرت درباره احترام به اهل بیت (ع) در گوش آنان طنین انداز بود، امام حسین (ع) تنها گذاشته شد و چرا مسلمانان مکه و مدینه و سایر بلاد اسلامى در عین باور به افضلیت حسین بن على (ع) و این که آن حضرت سید و آقاى بهشتیان است، به دعوت امام پاسخ نداده و او را یارى نکردند و چرا مردم کوفه در برابر تهدیدها و تطمیعهاى عبید اللّه زیاد ترسیده و خود را پنهان ساختند؟
هر چند شیعیان کوفه با دعوت خویش از امام حسین (ع) و پیروى از آن حضرت برائت و بیزارى خود را از حکومت بنى امیه ابزار داشته و به وظیفه اسلامى خویش عمل کردند، و گروهى در این راه به امام پیوسته و گروهى پیش از ورود امام به شهادت رسیدند اما بسیارى از مردم نیز از ترس تهدیدهاى عبید اللّه براى حفظ جان خود در منازل پنهان شدند. ولى با این اوصاف بودند کسانى که به آن جهت که حفظ جان خود را بر جان فرزند رسول خدا (ص) ترجیح داده بودند همواره خود و دیگران را مورد سرزنش قرار دادند و به مبارزه منفى دست زدند و مترصد بودند در فرصتى مناسب ضربه‏اى حسابى بر پیکر حکومت بنى امیه وارد سازند لذا پس از حادثه عاشورا، نهضت و انقلاب عاشورا استمرار یافت؛ چهار هزار نفر به رهبرى سلیمان بن صرد خزاعى در قیامى بزرگ شرکت نمودند که بسیارى از آنان شهید شدند و گروهى از آنان به مختار ثقفى پیوستند تا انتقام خون شهداى کربلا را بگیرند.
با جستجو در واقعیتهاى تاریخى آیا مى‏توان چیزى غیر از این اثبات کرد؟ و اگر واقعیت این است پس نسبت به شهادت رساندن امام حسین (ع) توسط شیعیان کوفه تهمتى نابجا و دروغى نارواست. آنچه واقعیتهاى تاریخى اثبات مى‏کند آن است که بنى امیه و خوارج که بخش بزرگى از مردم کوفه را تشکیل مى‏دادند به همراه گروه بسیارى که از شام به آنان پیوسته بودند به رهبرى یزید و عبیداللّه زیاد،امام را به شهادت رساندند و آنان افزون بر دشمنى با اهل بیت پیامبر (ص) بویژه امام على (ع) و امام حسن و امام حسین (ع) فریفته جاه و مقام شده و ایمان خود را در برابر دنیا فروخته و هر روزى به رنگى درآمدند؛ افرادى نظیر محمد بن اشعث، شبث بن ربعى، حجاربن ابحر، قیس بن اشعث، زید بن حرث و دیگران؛ آنها که به امام نامه نوشتند و از سویى در روز عاشورا به خاطر تهدیدها و تطمیع عبیداللّه زیاد در برابر امام قرار گرفتند، همه این افراد ایمان خود را در برابر قتل فرزند پیامبر فروخته و دنیا را بر آخرت ترجیح دادند.
وقتى امام حسین (ع) با عبداللّه عباس در مکه سخن مى‏گفتند، ابن عباس علت خروج ایشان از مدینه را جویا شد، امام فرمود: «فما تقول فى قوم أخرجوا ابن بنت رسول اللّه (ص) من داره و قراره و مولده و حرم رسوله و مجاورة قبره»؛ چه مى‏گویى درباره مردمى که پسر دختر پیامبر (ص) را از خانه، جایگاه و محل تولد، و از حرم رسول خدا واز همسایگى قبر آن حضرت بیرون کردند. مدینه را در حال ترس و رعب رها نمودم زیرا تصمیم بر قتل و کشتن من داشتند در صورتى که ذره‏اى به خدا شرک نورزیده و بدون خدا ولى و سرپرستى نداشتم.
ابن عباس خطاب به امام مى‏گوید: درباره این افراد فقط این آیات صادق است که (انهم کفروا باللّه و برسوله و لا یأتون الصّلاة الّا و هم کسالى) (32) ؛ آنان کافر شدند به خدا و رسولش و به نماز نیایند جز با حال کسالت و بى رغبتى.
(یراؤن النّاس و لا یذکرون اللّه الا قلیلاً مذبذبین ذلک لاالى هولاء و لا الى هولاء و من یضلل اللّه فلن تجد له سبیلاً) (33) جز اندکى ذکر خدا را بجاى نمى‏آورند، دو دل و مردد باشند نه به سوى مؤمنان یکدل مى‏روند و نه به جانب کافران و هر که را خدا گمراه کند هرگز هدایت نخواهد یافت.
این ویژگیهاى کسانى بود که در برابر امام ایستادند و در نهایت، آن حضرت را به شهادت رساندند و امام حسین (ع) مى‏دانست که اگر به سوى کوفه هم حرکت نکند امنیت نداشته و به وسیله دستهاى مرموز بنى امیه به شهادت خواهد رسید.
برخى مى‏گویند امام حسین (ع) در روز عاشورا به مردمى که در برابر او قرار گرفتند فرمود: «مگر شما به من نامه ننوشته و دعوت نکردید!» و این سخن نشان مى‏دهد که شیعیان کوفه در جبهه مخالف امام حضور داشتند، در حالى که سخن امام هرگز این چنین لازمه‏اى ندارد؛ چرا که:
1. امام براى اتمام حجت چنین فرموده است که ورود من به این سرزمین به خاطر دعوت مردم کوفه بوده است.
2. برخى از کسانى که براى امام نامه نوشته بودند - همچون خوارج که نام آنها ذکر شد - در میان جمعیت حضور داشتند و از این رو صحیح است که خطاب امام را نسبت به آنان بدانیم.
3. سخنى دیگر آن حضرت، خلاف این ادعا را اثبات مى‏کند؛ ایشان در روز عاشورا خطاب به سپاهیان یزید فرمود: «و یحکم یا شیعة آل ابى سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فى دنیاکم هذه»؛ (34) اى پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمى‏ترسید؛ در دنیا آزاده باشید.
4. اسامى کسانى که در شهادت فرزند پیامبر (ص) و یارانش دست داشتند در تاریخ ذکر شده است، حتى یک فرد شیعه در زمره قاتلان آن حضرت یاد نشده است؛ برخى از اسامى آنها به شرح زیر است:
قاتل امام حسین (ع)؛ شمر، حصین بن نمیر، زرعه بن شریک و سنان بن انس؛
قاتل حضرت عباس بن على، زید بن رقاد؛
قاتل على اکبر، مره بن سعد عبدى؛
قاتل عبداللّه بن حسن، هاین بن ثابت حضرفى؛
قاتل ابوبکر بن حسن، عبداللّه بن عقبه غنوى؛
قاتل قاسم بن حسن، سعد بن عمر نفیل ازدى؛
قاتل عون، عبداللّه بن قطیبه طانى؛ و... (35)
البته شکى در این نیست که امام حسین (ع) به دستور مستقیم یزید بن معاویه و توسط فرماندار او ابن مرجانه و توسط سپاهى به رهبرى باقیماندگان خوارج به شهادت رسید. گواه دیگر نارضایتى شیعیان کوفه از شهادت امام حسین (ع) را مى‏توان همکارى آنها با مختار ثقفى براى انتقام از قاتلان شهدا دانست و نیز گفتنى است که نام افرادى که به وسیله مختار مجازات شده‏اند در تاریخ ضبط شده است.
(36) بنابراین کسى که اندک اطلاعى از تاریخ داشته باشد نمى‏تواند بپذیرد که شیعیان کوفه در شهادت امام خودشان دست داشته باشند؛ آیا عقل مى‏پذیرد کسانى که در شهادت امام دست داشتند پس از شهادت امام براى استمرار نهضت عاشورا و انتقام از قاتلان آنان قیام و انقلاب نمایند؟
آیا ترس عبیداللّه زیاد از شیعیان کوفه، دلیل بر آن نیست که شیعیان همواره بغض و کینه بنى امیه را در دل داشتند و هیچ گونه نقشى در شهادت فرزند پیامبر (ص) نداشته‏اند؛ چنان که پس از جریان کربلا عبید اللّه زیاد به عمرو بن حدیث مخزومى، که جانشین عبیداللّه در کوفه بود نوشت: «اخاف علیه هذه الترابیة شیعة أبى تراب على بن أبى طالب و لکن هل تعلم الیوم بالکوفه أحدا لا یتولى علیاً و ولده»؛
(37) به من خبر رسیده که عبداللّه بن زبیر، تصمیم دارد قیام کند؛ نمى‏دانم - این خبر - راست است یا دروغ. در هر صورت من بر یزید بن معاویه از جانب ابن زبیر هراسناک نیستم بلکه ترس من از شیعیان على است. بنابراین اگر اکثریت شیعیان کوفه به خاطر خشونت و کشتار عبید اللّه زیاد پنهان شدند و نتوانستند به یارى امام بشتابند، نباید آنان را سرزنش کرد؛ چرا که غیر شیعیان کوفه نیز و حتى صحابه‏اى که در مکه و مدینه و دیگر بلاد اسلامى حضور داشتند و مى‏دانستند امام حسین (ع) کیست و چه ویژگیهایى دارد، او را تنها گذاشته و دعوت عمومى ایشان را لبیک نگفتند؛ شاید آنها بیشتر مستحق سرزنش باشند.
از این رو سرزنش مردم کوفه به طور عموم صحیح نیست و چنین قضاوتى منصفانه نمى‏باشد. اگر منظور از شعارى امروزه رایج شده که «ما اهل کوفه نیستیم على تنها بماند»؛ مقصود تمام مردم بویژه شیعیان آن حضرت باشد صحیح نیست، زیرا شیعیان مخلص و وفادار در زمان حضرت على و در زمان امام حسین (ع) به خوبى وفادارى خود را ابراز کردند، آنان گروه زیادى بودند که در کوفه و کربلا به شهادت رسیدند و گروهى شجاعانه پس از حادثه عاشورا به رهبرى سلیمان شهید شدند.
بدون تردید اگر سیاستهاى خشونت و تهدید یزید و عبیداللّه نبود؛ اگر قتلها و کشتار ناجوانمردانه آنها در کوفه نبود؛ اگر محاصره شهر کوفه نبود؛ اگر رهبران مهم شیعه به زندان نمى‏افتادند؛ اگر براى رسیدن به امام حسین (ع) چنان موانعى ایجاد نمى‏شد و اگر اختلافات طایفه‏اى و عقیدتى مانع نبود؛ شیعیان کوفه عاشقانه از امام خویش استقبال مى‏کردند و بهترین حکومت اسلامى را تأسیس کرده، طومار حکومت بنى امیه را بر مى‏چیدند و در نهضتى که شروع کرده بودند شکست نمى‏خوردند. در عین حال در هر گروهى افراد ضعیفى وجود دارد که میدان را رها مى‏نمایند اما این سبب نمى‏شود تا تمام آن گروه مورد سرزنش قرار گیرد. از این رو شایسته است به جاى آن که شیعیان کوفه، به شرکت در قتل امام حسین (ع) متهم شوند، گفته شود شیعیان کوفه به علل مذکور در نهضت و انقلابى که آغاز کردند، شکست خوردند و نتوانستند به اهداف خود برسند و دشمنان آنان گروهى از مردم کوفه و امام حسین (ع) را به شهادت رساندند تا جلو نهضت را بگیرند.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(28) - مناقب احمد، ابن جوزى، ص 175.
(29) - صحیح بخارى، ج 9، کتاب الفتن، باب اذاقام عند قوم شیئاً و مسند، احمد، ج 2، ص 96-48.
(30) - همان، ج 9، کتاب الفتن، باب الایاتى زمان الا الذى بعده..
(31) - کامل ابن اثیر، ج 3، ص 280؛تاریخ طبرى، ج 7، ص 300 و انساب الاشراف، ج 3، ص 171.
(32) - توبه، آیه 54.
(33) - نساء، آیات 143-142.
(34) - الفتوح، ابن اعثم، ج 6-5، ص 89.
(35) - تذکرة الخواص، سبط بن جوزى، ص 229.
(36) - الفتوح، ج 6-5،ص 143.
(37) - همان.