3. عزادارى و بزرگداشت شعایر الهى‏

«و من یعظّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب» (7)
بى‏شک تعظیم و بزرگداشت شعایر الهى از دستورات اساسى دین اسلام است. مطلبى که مورد بحث علما واقع شده آن است که مقصود از شعایر الهى چیست؟ شعایر در لغت به معناى علامت آمده است، شعایر شعائر از شعار یعنى علامت، و نیز به معناى ندا نیز آمده است؛ «والعید، شعاره من شعائر الاسلام». همچنین شعایر از شعیره به معناى علامت و اعلام حج و اعمال آن نیز آمده است. (8) در مصداق شعایر اختلاف است:
1. برخى گفته‏اند شعایر، قربانى حج است که علامت گزارى شده باشد؛
2. برخى دیگر عقیده دارند که شعایر، شامل تمام مناسک و اعمال حج است؛
3. گروهى مى‏گویند شعایر موضع و جایگاه اعمال و عبادات حج است؛
4. و گروهى دیگر اعتقاد دارند شعایر به معناى نشانه‏هاى دین و طاعت خداوند بزرگ است. (9) هر چند در روایات شعایر به هر یک از سه معناى اول تطبیق شده است اما عموم لفظ و معناى لغوى آن دلالت بر معناى چهارم دارد و آنچه در روایات بدان اشاره شده از مصادیق کامل شعایر الهى به شمار مى‏آید. بنابراین مقصود از بزرگداشت شعایر الهى بزرگداشت نشانه‏هاى دین و اطاعت خداوند و آیین ابراهیمى است که در اسلام تبلور پیدا نموده است و هر یک از مناسک حج علامت و مصداق کامل شعایر مى‏باشد چنان که در آیات قرآن طواف، سعى بین صفا و مروه، رمى جمرات، قربانى و... هر کدام علامت و نشانه‏اى است که انسان را به سوى تقوا و در نهایت توحید خالص و ناب رهنمون مى‏شود.
میان علامتهاى الهى و تقواى دلها رابطه خاصى وجود دارد برخى از علماى شیعه و سنى به عمومیت و شمول شعایر اشاره کرده‏اند که در اینجا دو مورد از آنها ذکر مى‏گردد:
الف) صاحب جان هندى حنفى از علماى اهل سنت در ذیل آیه مذکور مى‏نویسد: «شعایر جمع شعیر به معناى علامت است و هر چه که از دیدن آن خدا به یاد آید، شعایر خداست و شعایر اللّه اختصاص به صفا و مروه ندارد - چنان که در کتاب حجت اللّه البالغه از دهلوى نقل شده است: بزرگترین شعایر و نشانه‏هاى خدا چهار چیز است: قرآن، کعبه، پیامبر و نماز. در الطاف القدس نیز آمده است که: محبت شعایر اللّه عبارت است از محبت قرآن، پیامبرو کعبه؛ بلکه هر چیز که به خدا منتسب باشد حتى اولیاى خدا». (10)
ب) ملا احمد نراقى از علماى شیعه مى‏نویسد: «برخى از فقها و مفسران عقیده دارند که آیه دلالت بر عموم و شمول دارد؛ چنان چه این نظر پذیرفته شود تعظیم همه شعایر اگر واجب نباشد استحباب و رجحان دارد زیرا شعایر منسوب خداوند بزرگ است». (11) علامه طباطبایى نیز شعایر را به معناى نشانه‏هاى عظمت و تقواى الهى دانسته و آن را منحصر به موارد خاصى نمى‏داند: «و الشعائر هى العلامات الدالة، و لم یقیّد بشى‏ء مثل الصفاء و المروه و غیر ذلک، فکل ما هو من شعائر اللّه و آیاتة و علاماته المذکره له فتعظیمه من تقوى اللّه و یشمله جمیع الآیات و الآمره بالتقوى؛ شعایر عبارت است از نشانه‏هایى که انسان را به سوى خدا راهنمایى مى‏کند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمى‏شود. بنابراین هر نشانه‏اى که انسان را به یاد خدا بیندازد تعظیم آن موجب تقواى الهى مى‏گردد و تمام نشانه‏ها را در بر مى‏گیرد». (12)
از این رو به طور عموم مى‏توان استفاده نمود که هر زمان، یا در هر مکان، فعل یا عملى که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوى و روحى را فراهم آورد در صورتى که در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشتند باشد جزو شعایر الهى به شمار مى‏آید. نماز، روزه و... هر کدام به نحوى از مصادیق شعایر الهى مى‏باشند، بنابراین با توجه به دلایلى که عزاداریها را مشروع دانسته به طور مسلم مراسم عزا براى بندگان خاص خداوند که بحق قرآن ناطق و حج مجسم بودند و براى اعتلاى کلمه توحید جان خود را قربانى ساختند از بارزترین نشانه‏ها و شعایر است؛ چرا که در این مراسم جز فراگیرى مسایل دین و یادآورى شهامتها و ایثارگریهاى شهیدان بزرگ اسلام، سخن دیگر طرح نشده و سخن از دشمنى با دشمنان خدا و دوستى با دوستان خدا گفته مى‏شود. و همان گونه که قربانى در عید قربانى از سنتهاى اسلامى و از شعایر به شمار مى‏رود، یادآورى حزن‏آلود یاد قربانى کربلا و سایر قربانیان که جان خود را در راه خدا قربانى نمودند از شعایر الهى خواهد بود. پس چگونه مى‏توان گفت برپایى مجالس براى کسانى که در راه خدا و گسترش دین او شهید شده و جانبازى نمودند از شعایر الهى به شمار نمى‏آید؟ آیا یادآورى ایثارگرى و اخلاص آنان دلهاى عزادار را به سوى خداوند بزرگ رهنمون نمى‏سازد؟ بنابراین مسلمانان و موحدان وظیفه دارند که این شعایر را حفظ کنند. عزاداریها نیز در اقسام و صورتهاى مختلف هر یک به نحوى حافظ و نگهبان آن ارزشهاست.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
(7) - حج، آیه 32.
(8) - مصباح المنیر، فیومى، 315 و اساس البلاغه، زمخشرى، ص 236، ماده «شعر».
(9) - عوائد الایام، نراقى، ص 31، عائده 2.
(10) - حجة البالغه، شاه ولى‏اللّه دهلوى، ص 69 به نقل از اصول الأربعه فى تردید الوهابیه، صاحب جان هندى‏
(11) - عوائد الأیام، ص 31.
(12) - تفسیر المیزان ج 1، ص 414، ذیل آیه 165 سوره بقره.