اگر واقعاً مرجع تقلید در زندگی وجود نداشته باشد،‌ می‌توان ادعا کرد که احکام دینی افراد مورد قبول و تأیید خداوند نیست؟

پرسش : اگر واقعاً مرجع تقلید در زندگی وجود نداشته باشد،‌ می‌توان ادعا کرد که احکام دینی افراد مورد قبول و تأیید خداوند نیست؟ آیا این تنها مختص به زمان پیامبر و ائمه نبوده است، زیرا با وجود انواع منابع دینی، فرد می‌تواند با مطالعه راه درست را پیدا کند؟

پاسخ: انسان می تواند در مسائل و احکام دینی آگاه شده و بر اساس آگاهی خود و بدون مراجعه به مرجع تقلید(آگاه از احکام دین) احکام و تکالیف الهی را انجام دهد. بر چنین کسی نه تنها تقلید لازم نیست بلکه نباید تقلید کند ، مگر آن که دیگری را آگاه تر از خود بداند.
اگر فردى بخواهد اعمالش را بر اساس قرآن و سنّت انجام دهد، باید قرآن و تفسیر آن و علومى را که وابسته به آن است،‌به طور تخصصّى بداند. همین طور باید سنّت را که عبارت است از قول،‌ عمل و تقریر معصوم (گفتار و اعمال و رضایت به اعمال دیگران) کاملاً بشناسد؛ یعنى با علوم حدیث آشنا باشد که عبارت است از : علم رجال (شرح حال راویان حدیث) و سلسله سند، درایه (فهم دلالت روایات)، شأن نزول روایات، قرائن حالیه و مقالیه، تقیّه، حقیقت و مجاز، تعارض روایات با روایات یا تعارض روایات با آیات و تزاحم مصالح. وى باید این دانش ها را به طور تخصّصى و کارشناسانه بداند.
چنین فردى که به قرآن و سنّت با کیفیت مذکور آگاهى داشته باشد، مى تواند بلکه باید طبق قرآن و سنت، آن طور که مى فهمد عمل نماید. به چینن فردى متخصّص علوم اسلامى یا مجتهد و فقیه مى گویند و تقلید کردن بر او حرام است. امّا اگر کسى از نظر علم و آگاهى به حدّ مذکور نرسیده باشد، عقل حکم مى کند از یک یا چند متخصّص علوم اسلامى بپرسد و طبق آن عمل نماید. «فاسئلوا اهل الذّکر إن کنتم لا تعلمون». از آگاهان بپرسید اگر نمی دانید.
تقلید، سؤال از اهل ذکر یا رجوع به مجتهد و متخصّص است، همان طور که مردم چه مسلمان و چه غیر مسلمان در مسائلى که تخصّص ندارند،‌به متخصّصان مراجعه مى کنند، مثلاً اگر ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه مى کنند؛ اگر بیمار شدند به پزشک مراجعه مى کنند؛ اگر بخواهند شهر یا خانه بسازند به مهندس و معمار مراجعه مى کنند. حتى کسانى که در یک رشته تخصص دارند،‌در رشته هاى دیگر تقلید مى کنند،‌ مثلاً مراجع تقلید در بیمارى به پزشک مراجعه مى کنند؛ مهندسان و معماران هنگامى که ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه مى کنند.
بنابراین همان طور که عقلا در اکثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پیروى مى کنند، در مسائل دینى نیز اگر متخصّص نیستند، باید به متخصّص (مرجع تقلید) مراجعه کنند. این مراجعه را «تقلید» مى گویند.
پس تقلید از فقها نه تنها خلاف عقل نیست ، بلکه از باب رجوع غیر متخصص به متخصص مى باشد که حکم عقلى است. اگر کسى که باید تقلید کند، تقلید نکرده واعمالى را انجام دهد مانند بیمارى است که خودسر دارو مصرف کند. چه بسا عوض این که بهبودى حاصل شود بیمارى اش افزون شود. از امام عسکری(ع) آمده است: «امّا من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً على هواه مطیعاً لامر مولاه فللعو ام أن یقلّدوه؛[1]از بین فقها آنان که حافظ و نگهبان دین اند و خود را از گناه و آلودگى حفظ مى کنند و با هواهاى نفسانى مبارزه مى کنند و مطیع اوامر الهى و جانشینان اویند، بر عوام لازم است که از آنان تقلید کنند».
مراد از عوام یعنى کسانى که در علوم اسلامى مجتهد و متخصص نیستند، گرچه در علوم دیگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه یا پزشک در علوم اسلامى مجتهد نباشد باید تقلید کند، چنان که مرجع تقلید در مسائل پزشکى و مهندسى از پزشک و مهندس تبعیت و تقلید مى کند
بنابر این در احکام دین، به حکم عقل شخص یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب عقلی است که از مجتهد تقلید کنند .
با توجه به مطالبی که بیان شد ، مسئله انتخاب مرجع اختصاص به زمان پیامبر ندارد و مسئله اجتهاد و فهم احکام دینی نه تنها راحت تر از گذشته نشده ، بلکه با توجه به گستردگی نیاز های امروزی و نیاز به آگاهی به شرایط زمان و مکان و بسیاری از عوامل دیگر، شرایط اجتهاد بسیار سخت تر شده است و به همین خاطر برخی از اندیشمندان مسئله تخصصی شدن اجتهاد در موضوعات و ابواب مختلف فقه را مطرح می کنند ، در حالی که در گذشته رسیدن به اجتهاد و آگاهی از احکام دینی به جهت عدم گستردگی امروزی راحت تر بوده است.
اما اگر کسی مرجع تقلید انتخاب نکند ، نمی توان گفت که عمل او مورد قبول خداوند نیست ؛ زیرا همان گونه که گفته شد ، تقلید یک حکم عقلی است . ممکن است اعمال این شخص دقیقا بر طبق نظر مرجع تقلیدی باشد که وظیفه اش تقلید از او است و بدون تقلید به آن عمل نماید ، اما این کار به منزله آن است که کسی بدون مراجعه به پزشک و متخصص خودش دارو مصرف کند. بدیهی است که می تواند این دارو همان چیزی باشد که پزشک متخصص تجویز می کند و ممکن است که غیر آن باشد ، اما عقل انسان برای پرهیز از اشتباه شخص و جهت اطمینان بیشتر توصیه می کند که به پزشک متخصص مراجعه شود و این حکم عقل در مورد رجوع به فقیه آگاه و اعلم نیز جاری است.
پی‌نوشت‌ها:
1 – بحار الانوار ج 2 ص 88
پرسش 2: آیا تحمیل روش درستی برای هدایت کردن است؟ آیا بی احترامی به عقیده دیگران محسوب نمی‌شود؟
پاسخ: انسانها در انتخاب راه، انتخاب عقیده و فکر آزاد هستند و هیچکس حق تحمیل عقاید خود و لو صحیح را به دیگران ندارد و خداوند نیز چنین وظیفه ای را به عهده هیچکس حتی انبیا قرار نداده و در قرآن کریم می فرماید : «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» (1)ما را ه هدایت و (صراط مستقیم) را به انسانها نشان می دهیم خواه آنرا بپذیرند و شاکر باشند و خواه با نپذیرفتن آن کفران نعمت الهی کنند. در واقع اختیار که از طرف خداوند در وجود انسان قرار داده شده ، با حکم به تحمیل عقیده که بر خلاف اختیار و انتخاب است ، سازگار نیست.
البته آنهایی که با اختیار حق را می پذیرند هدایت می شوند و از چشمه سار زلال هدایت و نورانیت بهره می گیرند و آنهایی که با اختیار خود حق را کناری می نهند و نمی پذیرند مسیرضلالت در پیش می گیرند و طبعا جز خسران ، گمراهی و عذاب الهی را بدست نخواهند آورد .
بنابراین وظیفه ما نشان دادن راه حق به دیگران است. وظیفه، تبلیغ صحیح آموزه های دینی است و برای انجام این وظیفه مهم باید از همه امکانات موجود به نحو صحیح استفاده کنیم و از هر گونه تحمیل و تحکم نسبت به دیگران باید دوری کنیم.
خداوند در آیات بسیاری تاکید کرده است که وظیفه پیامبر جز ابلاغ پیام الهی نیست. « و ما علی الرسول الا البلاغ»(2)
پی‌نوشت‌ها:
1) سوره انسان آیه 3
2) مائده (5) آیه 99 ، نور (24) آیه 54 ، عنکبوت ( 29) آیه 18 و آیات دیگر .