عصمت از گناه

عصمت از گناه

ش8) قرآن کریم صریحاً از عصیان و نافرمانى پیامبران خبر مى دهد، چگونه مى توان از این آیات چشم پوشید و پیامبران را معصوم دانست؟

آیاتى از قرآن که به ظاهر از نافرمانى پیامبران خبر مى دهند و به نکوهش از برخى از اعمال آنان مى پردازند، به صورتى گسترده در کتاب هاى روایى، تفسیرى و کلامى به بحث گذاشته شده و معناى حقیقى آن ها مورد موشکافى قرار گرفته است.(75)
در این جا به جاى آن که به بررسى تک تک این آیات بپردازیم، چند نکته کلى را براى دستیابى به درکى عمیق تر از آن ها گوشزد مى کنیم:

1) واژه هایى همچون عصیان، استغفار، توبه و ذنب نباید رهزن اندیشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. کاربرد این کلمات گستره وسیعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.(76) براى مثال، سرپیچى از فرمان هاى استحبابى و ارشادى نیز نوعى عصیان است، هر چند کار حرامى را براى کسى که عصیان ورزیده، رقم نمى زند. استغفار و توبه نیز، بسته به میزان قرب و منزلت آدمى معناى متفاوتى مى یابد، به گونه اى که نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلکه درباره اعمال پسندیده اى که براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است نیز مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت. همچنین «ذنب» به معناى کارى است که پیامدى ناگوار دارد و بر این اساس، مبارزات پیامبر اکرم با بت پرستى را نیز مى توان از زبان مشرکان، ذنبى نابخشودنى به شمار آورد،(77) که به گفته قرآن کریم خداوند با فتح مکّه این گناه را مى بخشاید و پیامبرش را از پیامدهاى ناگوار آن ایمن سازد: (انّا فتحنا لک فتحاً مبینا لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخّر)(78)

2) از دیدگاه روایات، یکى از نکاتى که در زبان شناسى قرآن کریم باید مورد توجه قرار گیرد این است که برخى از آیات به شیوه (ایّاک اعنى و اسمعى یا جارة)(79) نازل شده اند.(80) این جمله در زبان عربى تقریباً برابر با ضرب المثلى فارسى است که مى گوید: «در، به تو مى گویم، دیوار، تو بشنو». بر این اساس، هر چند پیامبر اکرم تردیدى در الهى بودن وحى ندارد، با جملاتى از این دست مورد خطاب قرار مى گیرد: «اگر در آن چه بر تو نازل کردیم تردید دارى، از کسانى که پیش از تو کتاب (آسمانى) مى خواندند، پرسش نما.»(81)این آیه، به هیچ وجه نشانگر دو دلى پیامبر نیست، بلکه راهى براى تحقیق و جستجو فرا روى مخاطبان قرآن کریم قرار مى دهد و از آنان مى خواهد که براى برطرف ساختن شک و تردید خود، از دانشمندان یهودى و مسیحى که ویژگى هاى پیامبر خاتم را مى دانند، پرسش نمایند.(82) همچنین، در آیه اى دیگر، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از این که به خواسته گروهى سست ایمان تن داده و آنان را از شرکت در جهاد معاف داشته است، چنین بازخواست مى شود: (عفَا اللّه عنکَ لِمَ اَذنت لهم حتّى یتبیّن لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین)(83) خدایت ببخشاید، چرا پیش از آن که (حال) راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بازشناسى به آنان اجازه دادى؟ با اندکى تأمل روشن مى گردد که عتاب و سرزنش این آیه، در واقع، دامنگیر کسانى است که بدون داشتن عذرى حقیقى، از شرکت در جهاد سرباز مى زنند و بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشینى خود مى سازند.(84) این گروه اگر هم با مخالفت پیامبر روبرو مى شدند، در تصمیم خود بازنگرى نمى کردند و قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را نیز در هم مى شکستند. افزون بر این که حضور این سست ایمانان در جهاد، جز تضعیف روحیه دیگران حاصلى نداشت و چنان که در آیات بعدى همین سوره آمده است(85) به فساد و تباهى مى انجامید. از آن چه گذشت این نتیجه به دست مى آید که این آیه ـ بر خلاف آن چه برخى پنداشته اند(86)ـ نه تنها پیامبر را سرزنش نمى کند، بلکه با ظاهرى عتاب آلود به ستایش از وى مى پردازد. این مدحِ عتاب نما بدان معناست که دلسوزى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) براى مردمان به حدّى است که حتى رسوایىِ خطاکاران را نیز نمى پسندد و با موافقت با خواسته آنان، پرده از نفاق و دو رویى شان بر نمى گیرد.

3) آن چه گذشت به معناى نادیده گرفتن لغزش هاى پیامبران نیست، بسیارى از کارها که بر همگان روا است، شایسته مقرّبان درگاه الهى نیست، که (حسنات الابرار سیئات المقربین)(87) چه بسا از معصومان عملى سر زند که هر چند حرام شرعى نیست، ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و در اصطلاح «ترک اولى» خوانده مى شود. این لغزش هاى کوچک به گونه اى در قرآن برجسته گردیده اند که سطحى افراد ظاهربین و غیر دقیق نگران را به تردید مى افکنند و این پرسش را پیش روى آدمى قرار مى دهند که اگر پیامبران معصومند، دلیل این همه پافشارى بر لغزش هاى آنان چیست امیرمؤمنان(علیه السلام)در پاسخ به پرسشى از این دست، این نکته را خاطر نشان مى سازند که یادآورى این کاستى ها براى آن است که مردم در بزرگداشت انبیا به خطا نروند و آنان را در جایگاه خدایى ننشانند و بدانند که آفریدگان هر اندازه درجات تعالى را بپیمایند، از کمال ویژه الهى فروترند.(88)

ش9) آیا پیامبران و امامان هیچگاه دچار اشتباه و خطا نمى شدند؟ و اگر معصوم بودند، چه نیازى بود که با اصحاب خود به مشورت بپردازند؟

عصمت از خطا داراى ابعاد گوناگون و دقیقى است که بى توجّهى به آنها، رهزن اندیشه بسیارى از افراد گردیده است تقریباً همه اندیشمندان شیعه و سنّى، دریافت و ابلاغ وحى را معصومانه مى دانند و شیعیان با استناد به دلایلى، از جمله روایات فراوانى که از اهلبیت(علیهم السلام)رسیده است، معصومان را از هر گونه خطا و نسیانى برکنار مى شمارند براى نمونه، امام رضا(علیه السلام) در وصف رهبران الهى مى فرماید:
(وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ موفّقٌ مسدّدٌ قَد اَمِن الخَطایا و الزَللَ وَ العثارَ)(89).
(شخصى که خداوند وى را براى اداره امور بندگانش بر مى گزیند) معصوم و برخوردار از تأییدات، توفیقات و راهنمایى هاى الهى بوده، از هر خطا و لغزشى در امان است.
در این میان، عصمت از خطا در امور عادّى (فردى و اجتماعى) از حساسیّت ویژه اى برخوردار بوده و برخى از دیر باوران را وا داشته است که از لابلاى صفحات تاریخ به جمع آورى لغزش هاى معصومان بپردازند. در اینجا ابتدا سخن یکى از نویسندگان معاصر را در این باره مى آوریم و سپس به بررسى این دیدگاه مى پردازیم
تلقّى مطلق از عصمت که بنا بر آن، انبیا مطلقاً سهو و خطا نمى کنند و هر چه در هر باره بگویند عین حقیقت است، وقتى در مجموعه دستگاه مند دینى مورد نقد و بررسى و آزمون قرار مى گیرد، تأیید نمى شود; چرا که بنا به پاره اى قرائن تاریخى، در مواردى مثلا پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)در امور خارجى و تکوینى تشخیصى داده و نظرى ابراز داشته اند، امّا صواب و مطابق با واقع نبوده است. براى مثال، در غزوه بدر، محلّى را براى زدن اردو تعیین مى کنند، حباب بن منذر مى گوید این نقطه از نظر سوق الجیشى و فنون نظامى مناسب نیست و حضرت به عنوان نظر مشورتى بهتر و فنّى تر و کارشناسانه تر مى پذیرد
... نیز(90) در مسند احمد از طلحه نقل شده که با پیغمبر در نخلستان مدینه مى رفتیم. مردمانى را دیدند که بر سر درختان رفته اند. حضرت پرسید که اینان چه مى کنند؟ جواب دادند از نر به مادّه تلقیح مى کنند. پیغمبر(صلى الله علیه وآله)گفت: فکر نکنم این کار اثرى داشته باشد. چون سخن پیغمبر را شنیدند، دست از کارشان کشیدند و اتفاقاً آن سال، نخل ها محصولى نداد. خبر به پیامبر رسید. گفت: «این گمانى بود که من بردم، اگر تلقیح اثر دارد، حتماً انجام دهید، چرا که من بشرى مثل شما هستم و ظنّم ممکن است خطا یا صواب باشد، ولیکن اگر برایتان گفتم خداوند چنین و چنان مى گوید بدانید که بر خدا دروغ نمى بندم».(91)

نقد و بررسى
1) مسأله «عصمت از خطا» رابطه اى جدایى ناپذیر با علم معصومان دارد.(92) اگر پیامبر نداند که درخت خرما بى تلقیح ثمرى نمى دهد، از فرو افتادن در خطا ایمن نخواهد بود. درباره گستره علم معصومان نیز نظریه هاى گوناگونى قابل طرح است(93) که بر اساس یکى از آنها پیامبران و امامان از تمامى حقایق هستى آگاهى دارند، هر چند وظیفه عملى شان این است که جز در موارد ضرورى، تنها علومى را که از راه هاى عادّى به دست آورده اند، ملاک رفتار خود قرار دهند.(94) براین اساس، جاى شگفتى نیست اگر از آنان کارى سر زند که دیده هاى ظاهربین آن را خطا مى انگارد; زیرا اگر هم بتوان چنین رفتارى را خطا نامید، در واقع خطایى است که از سرِ عمد روى داده است، و این خود نشانه اى از عظمت روح آنها است که مى توانند در عین بهره مندى از خزانه غیب الهى، لب از سخن بدوزند و جز به فرمان حق از هم نگشایند
دست را بر اژدها آن کس زند که عصا را دستش اژدرها کند
سرّ غیب آن را سزد آموختن که ز گفتن لب تواند دوختن
در خور دریا نشد جز مرغ آب فهم کن و اللّه اعلم بالصواب(95)

2) مشورت پیامبر با اصحاب نیز در همین چارچوب قرار مى گیرد. بناى ادیان الهى بر آن نیست که وحى آسمانى جانشین عقل مردمان گردد و پیامبر خدا همواره بهترین راه کار ممکن را پیش کش امّت خویش سازد. افزون بر اینکه، مشورت با زیر دستان به لحاظ تربیتى داراى فواید فراوانى است که چه بسا پرداختن بهایى سنگین را در برابر آن، موجّه مى سازد.(96) از این رو،پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هر چند بر اساس علم خدادادى از مناسب ترین شیوه براى عمل آگاهى دارد، امّا گاه مصلحت در این است که با اصحاب خود به مشورت بنشیند و از این راه به اهدافى عالى تر دست یابد طبیعى است که در چنین شرایطى، خود پیامبر(صلى الله علیه وآله)نیز همچون دیگر افراد نظر خویش را بر اساس شواهد و قرائن عادى اعلام مى دارد و در این راستا از علوم ویژه الهى بهره نمى گیرد.

3) داستان جلوگیرى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از تلقیح درخت خرما، بسیار عجیب و باور نکردنى مى نماید. به راستى آیا پذیرفتنى است که کسى پس از حدود شصت سال زندگى در سرزمین عربستان ـ که همواره مرکز پرورش نخل و تولید خرما بوده است ـ از ضرورت بارورى درخت خرما آگاهى نداشته باشد؟(97) از سوى دیگر، چگونه مى توان باور کرد مردمى که سال ها در این زمینه تجربه اندوخته اند و چه بسا در برخى از شرایط از تلقیح درختى باز مانده و پى آمدهاى آن را دیده اند، بدون هیچ گونه چون و چرا دست از این کار بشویند (به ویژه آنکه در میان اصحاب، سست ایمانانى بودند که حتّى در مسائل دینى و اخروى لب به اعتراض مى گشودند و احکام پیامبر را زیر سؤال مى بردند، چه رسد به امور دنیوى)

ش10) آیا درجه عصمت معصومین به یک اندازه است؟ و اگر تفاوت ندارد، پس چرا پیامبران اولوا العزم داریم و اگر تفاوت دارد چرا مى گویند همه آن ها معصومند و تفاوتى با یکدیگر ندارند؟ و آیا این شامل پیامبرانى که فقط براى خودشان نبى بودند نیز مى شود؟

در این سؤال چند پرسش گنجانده شده که جداگانه به بررسى آنها مى پردازیم:

1) تفاوت درجات معصومان
بى تردید پیامبران الهى به مراتب گوناگونى از قرب و کمال دست یافته و هر کدام به جایگاه ویژه اى بار یافته اند. وجود پیامبرانى که قرآن کریم آنان را «اولوا العزم» مى خواند، تنها یکى از دلایلى است که برترى برخى از انبیاء بر بعضى دیگر را به خوبى مى نمایاند.(98) افزون بر این، در دو آیه به صراحت از چنین فاوتى سخن به میان آمده است چنانکه در سوره اسراء مى خوانیم: «و لقد فضّلنا بعض النبیّین على بعض»(99) و به راستى برخى از پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیده ایم
برترى پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) بر دیگر معصومان، به گواهى روایات فراوان، انکارناپذیر است.(100)م و در میان امامان نیز، برخى از آنان درخشش ویژه اى یافته اند، چنانکه در بسیارى از احادیث، امیرمؤمنان على بن ابیطالب(علیه السلام) پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سرآمد همه مردمان به شمار آمده است.(101) برخى از روایات نیز، پیشواى غایب از نظر، مهدى منتظر (عج) را گل سر سبد نوادگان حسین بن على(علیه السلام)مى خوانند.(102) با این همه، بهتر است از کنجکاوى در این باره بپرهیزیم و دانش آن را به خدا واگذاریم و این سخن امام صادق(علیه السلام)را آویزه گوش خود سازیم که در پاسخ به پرسشى از این دست بر سرشت یگانه امامان تأکید ورزیده، فرمودند: «اوّلنا محمّد و أوسطنا محمّد و آخرنا محمّد»(103)

2) همسانى در عصمت
همه پیامبران الهى در چهار گونه عصمت همسان یکدیگرند:
الف) عصمت در دریافت وحى و ابلاغ آن. ب) عصمت در اعتقادات ج) عصمت از گناهان. د) عصمت از خطا و نسیان.
عصمت امامان نیز تفاوت چندانى با عصمت پیامبران ندارد، جز اینکه در اینجا به جاى دریافت و ابلاغ وحى، از تبیین و توضیح معارف وحیانى سخن مى رود. نکته در خور توجه این است که مقصود از گناهانى که هیچ پیامبر و امامى به گِرد آن نمى گردد، سرپیچى از مقرّراتى است که در شریعتى آسمانى، به صورت تکلیفى همگانى در آمده است. با این حال، بسیارى از کارها که بر همگان روا است، شایسته مقرّبان درگاه الهى نیست، که «حسنات الابرار سیئات المقرّبین».(104) در اینجا است که گاه معصومان نیز دچار لغزش مى گردند و عملى از آنان سر مى زند که هر چند حرام شرعى نیست، امّا در خور مقام والاى معصومان نبوده، در اصطلاح «ترک اولى» خوانده مى شود شمار ترک اولاى یک معصوم، یکى از معیارهایى است که مى تواند مقدار قرب و کمالش را مشخص سازد
از سوى دیگر، پرهیز از گناه و ترک اولى، یگانه معیار فضیلت نیست; میزان راز و نیاز و عبادت و چگونگى بردبارى در برابر مشکلات از عوامل دیگرى است که مى تواند معصومان را در درجات متفاوتى جاى دهد. از این رو است که گاه امامى معصوم، عبادات خود را در برابر حالات معنوى معصومى دیگر ناچیز مى شمارد و حسرت آن را در دل مى پروراند.(105)
کوتاه سخن آنکه، نردبان معرفت الهى، داراى پلّه هاى نامتناهى است و معصومان اگر چه از خطّ قرمزى که مرز سقوط به دامن گناهان شرعى را مشخص مى سازد، فروتر نمى آیند، اما چنین نیست که همگى به یکسان درجات تعالى را بپیمایند، چنانکه آیات قرآن ـ با وجود آنکه در معجزه بودن همسان یکدیگرند ـ در رسایى و شیوایى با یکدیگر تفاوت دارند، به گونه اى که شاعر مى گوید:
در بیان و در فصاحت کى بود یکسان سخن گر چه گوینده بود چون جاحظ و چون اصمعى
در کلام ایزد بى چون که وحى مُنزل است کى بود «تبت یدا» مانند «یا ارضُ ابْلَعى»

3) عصمت انبیاى نامبلّغ
در یکى از روایات، در بیان انواع گوناگون پیامبران، به گروهى اشاره شده است که معارف وحیانى تنها به کار خود آنان مى آمده و هدایت هیچ کس بر عهده آنان نبوده است(106). این روایت هر چند در منبع معتبرى همچون اصول کافى آمده، اما افزون بر اشکالى که در سند آن به چشم مى خورد،(107) از نظر محتوا نیز داراى ابهاماتى است و به باور برخى از اندیشمندان، با ظاهر آیات قرآن ناسازگار است.(108) درباره چگونگى عصمت این گونه از انبیا همچون وجود خارجى شان نمى توان چندان قاطعانه سخن گفت. بسیارى از دلایل عصمت، لزوم مصونیّت پیامبران را به گونه اى با جنبه هدایتگرى آنان پیوند مى زند; از این رو، چنین وحى آموختگان نامبلّغى را در بر نمى گیرد. در هر حال، آنچه تردیدى را بر نمى تابد، لزوم عصمت اینان در دریافت وحى است; زیرا اگر در این قلمرو خطایى رخ دهد، وحى الهى که مایه هدایت و یگانه ابزار دستیابى به سعادت است، خود موجب گمراهى خواهد شد و این با حکمت الهى سازگار نیست.