پى آمدهاى اعتقاد به عصمت

پى آمدهاى اعتقاد به عصمت

ش5) آیا اعتقاد به عصمت پیامبران و امامان تأثیرى منفى بر زندگى فردى و اجتماعى ما نمى گذارد؟

برخى از کسانى که عصمت معصومان را پذیرفتنى نمى یابند، پیامدهایى منفى براى این باور برشمرده و از این راه به مبارزه با آن پرداخته اند. گروهى چنین پنداشته اند که شخص معصوم را نمى توان الگوى دیگران و برتر از آنان به شمار آورد، بلکه آنچه شأن و منزلت پیامبر را بالا مى برد، زندگى غیر معصومانه او است که «نشانگر آن است که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف درست را شناخته و از آن پیروى کرده است.»(41) برخى دیگر، پدیده عصمت را سبب رونق بازار دو رویى و ظاهر آرایى دانسته، تلاش مى کنند با اثبات این نکته که «گناه در طرح خلقت آدمى مندرج است»(42) وجدان گناه آلودگان را آسوده سازند و بدین وسیله، به گمان خود، آنان را از مقدس مآبى و زهد فروشى بر حذر دارند.

«مفهومى مطلق از عصمت را در نظر بگیرید و آن گاه توجه کنید که از یک سو فشار روحى از درون معتقدان را ملزم مى دارد که متناسب با آن مفهوم مطلق از عصمت عمل کنند. و از سوى دیگر، از بیرون، مرتب و با همان چشم انداز مطلق از عصمت، کنترل مى شوند... طبعاً معتقدان با همه محدودیت ها و نسبیّت هاى انسانى خویش نمى توانند خود را عملا و باطناً و در واقع امر با این انتظارات سخت کیشانه مذهبى از درون و بیرون وفق دهند، پس با این تعارضات روح آزار و دل ستیز و ذهن سوز چه کنند؟ گویا تنها چاره اى که در این جا مى ماند ریا و تکلّف و تصنّع است و بازار دو رویى و تزویر و مقدّس مآبى و ظاهر آرایى و زهد نمایى گرم مى شود»(43).

از بُعد سیاسى این تحلیل که بر دخالت حکومت در امور دینى مردم مى تازد(44) و به ظاهر، حتى جلوگیرى از فسق و فجور علنى را نیز روح آزار و دل ستیز مى خواند، مى گذریم و در پاسخ به این سخنان چند نکته را یادآور مى شویم :

1) دستیابى پیامبران و امامان به کمالات ویژه اى چون عصمت، گزافى و بى دلیل نبوده است و در شایستگى هاى اکتسابى آنان ریشه دارد.(45) بنابراین، عصمت پیامبران و امامان از گناه، افزون بر فواید دیگر، در بُعد عملى از انسان دستگیرى مى کند و نمونه کاملى را از کسانى که از بند شیطان رسته و به خدا پیوسته اند فرا روى آدمیان قرار مى دهد (چنان که عصمت در دریافت و ابلاغ وحى نیز در بعد علمى به یارى آدمى مى شتابد و معرفت حقیقى و سعادت واقعى را دست یافتنى مى سازد). مقصود قرآن کریم از نقل حکایاتى چون داستان حضرت یوسف نیز همین درس آموزى ها است یعنى بیان این حقیقت که حتى در عنفوان جوانى و با فراهم بودن زمینه هاى گناه نیز مى توان با یارى جستن از خدا از چنگال نفس بدفرما رهایى یافت.

2) نباید معصومان را چون ماشین خودکارى بپنداریم که بدون سنگ اندازى هاى شیطان، راه درست را در پیش مى گیرند و فارغ از هر گونه مانعى، در طریق مقصود ره مى سپرند; بلکه آنان نیز درگیر با شیطانند، هر چند همواره در این جهاد اکبر پیروز مِی دانند.

3) رهبران دینى، گرچه مردم را به پیروى از معصومان فرا مى خوانند و از آنان مى خواهند که پیامبران و امامان را الگوى خویش سازند، امّا همواره بر این نکته تأکید می ورزند که هیچ گاه به مقام معصومان نتوان رسید.(46) از این رو، جانبدارى از اندیشه عصمت فشارى درونى یا برونى بر مؤمنان وارد نمى سازد و روح و جان آنان را نمى آزارد. معصومان در همه کمالات انسانى پیشتاز دیگرانند و کسى به آنان نزدیکتر است که در این راه گام بیشترى بردارد، هر چند هیچ گاه نباید اندیشه هماوردى با آنان را در سر پروراند;
چنان که پیشواى متقیان، امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره زهد و ساده زیستى خویش مى فرماید:
«آگاه باش که هر پیروى را پیشوایى است که پى وى را پوید و از نور دانش او روشنى جوید. بدان که پیشواى شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده بسنده کرده و دو قرص نان را خوردنى خویش نموده است. بدانید که شما چنین نتوانید کرد، لیکن مرا یارى کنید به پارسایى و در پارسایى کوشیدن و پاکدامنى و درستى ورزیدن.»(47)