عصمت در ادیان دیگر
عصمت در ادیان دیگر
برخى از مراتب عصمت; یعنى عصمت پیامبران در دریافت وحى و ابلاغ آن، هیچگاه از نبوّت جدایى نمى پذیرد و همان دلیلى که ضرورت بعثت انبیا را به اثبات مى رساند، دست کم این جنبه از عصمت آنان را نیز مسلّم مى سازد. از این رو، حتّى در ادیانى همچون یهودیت و مسیحیّت ـ که به عقیده ما مسلمانان و به گواهى شواهدى خدشه ناپذیر، دستخوش تحریفات فراوانى بوده اند ـ ردّ پایى از این مسأله به جا مانده است. برخى از نویسندگان از وجود این اندیشه در آیین زرتشت نیز خبر داده و همین را دلیل بر اقتباس پیامبر اسلام از این مکتب دانسته اند
مطالعه تطبیقى آیین هاى زرتشتى و عقاید اسلامى، این نکته را نشان مى دهد که محمّد مستقیم و غیر مستقیم تأثیراتى از آیین ها و باورهاى زرتشتى داشته است. مثلا: شکل بعثت زرتشت و پیغمبر، اعتقاد به خداى یکتا و شیطانى که منشأ شر است، طاهر و معصوم بودن خاندان این دو پیامبر و...(25) شگفتا که گوینده این سخن، هماهنگى دو مکتب در امورى همچون اعتقاد به خداى یکتا، وجود شیطان و چگونگى بعثت را دلیل بر تأثیر پذیرى یکى از دیگرى مى شمارد! در حالى که اگر این دو آیین، هر دو الهى و آسمانى باشند، هم آوایى آنها با یکدیگر از منشأ و خاستگاه یگانه شان خبر مى دهد. در غیر این صورت نیز، این احتمال را نمى توان نادیده گرفت که آیین زرتشت، بخشى از آموزه هاى مشترک میان ادیان آسمانى را در تعالیم خود گنجانده باشد.(26) به هر حال، پیروان مکاتب انحرافى و بشر ساخته نیز به این نکته پى برده اند که بدون پناه بردن به قرارگاهى تزلزل ناپذیر، نمى توانند دیگران را به سوى خود بخوانند و از استوارى مکتب شان جانبدارى نمایند. از این رو، مکتبى الحادى همچون مارکسیسم نیز چاره اى جز این ندارد که رهبران فکرى خود را، بر خلاف دیگر مردم، ایمن از فریب دوران بخواند.(27) برخى از عارف نمایان صوفى نیز پیشوایان خود را «محفوظ» از گناه مى شمارند، هر چند «حفظ» را اندکى پایین تر از «عصمت» مى نشانند.(28) از این استفاده هاى نابجا که بگذریم، بجا است که در دو دین ابراهیمى یهودیت و مسیحیّت درنگ بیشترى نماییم و از دیدگاه پیروان آنها درباره عصمت آگاه شویم:
عصمت در دو دین ابراهیمی
الف) عصمت در یهودیّت
از دیدگاه یهودیان «نبى دهان خدا است و سخن و کلام او سخن خدا»(29). موسى بن میمون (1204ـ1135م)، یکى از بزرگترین اندیشمندان یهودى، اعتقاد به عصمت پیامبران در دریافت و ابلاغ وحى را یکى از ارکان اساسى یهودیّت مى شمارد; به گونه اى که پس از بررسى مبانى فکرى این مکتب، سیزده اصل کلّى را به دست مى دهد که از جمله آنها این است: «تمامى سخنان انبیا درست است»(30) و «کتاب تورات که در دست ما است، همانى است که به حضرت موسى «ع» وحى شده است»(31). منابع دین یهود در منشأ پاکى انبیاء صفاتى چند را مؤثر دانسته و میان آنها ترتیب ویژه اى برقرار ساخته اند.
زیرکى و چابکى براى انسان پاکى مى آورد، پاکى باعث طهارت مى شود، طهارت به پرهیزگارى منجر مى گردد، پرهیزگارى به انسان قدوسیّت مى بخشد، قدوسیّت آدم را متواضع و فروتن مى کند، تواضع و فروتنى ترس از خطا کارى را در دل انسان مى پرورد، ترس از خطاکارى، سبب پارسایى و دیندارى مى شود، و پارسایى و دیندارى، شخص را داراى روح القدس مى کند(32). روح القدس در ادیان یهودیت و مسیحیت داراى نقشى ویژه و اهمیت فراوانى است، به گونه اى که در اینجا «انبیا را از خطا و اشتباه در آنچه که بر زبان آنان جارى مى کند، محفوظ مى دارد، از این رو، گفته هاى آنان معصوم از خطا مى گردد. بر این اساس، پیامبران نه در گفتار خطا مى کنند و نه در نوشتن سخنان روح القدس»(33). با این همه، کتاب مقدس یهودیان، پیامبران را در امور شخصى خود، پیراسته از گناه و خطا نمى داند و کارهاى ناپسند فراوانى براى آنان رقم مى زند.(34) هر چند گاه در برخى از منابع دینى آنان به صراحت اعلام مى شود که انحراف اخلاقى پیامبران، به گونه موقّت یا براى همیشه، نبوّت را از آنان مى ستاند: «اگر پیغمبر تکبر کند، نبوت از وى دور مى شود، و اگر او عصبانى و خشمگین شود، نیز نبوت او را ترک مى گوید».(35)
ب) عصمت در مسیحیّت
آیین مسیحیّت، افزون بر آنکه مسیح «ع» را معصوم و بدون نقص مى داند، عصمت افراد دیگرى همچون نویسندگان کتاب مقدّس را نیز مى پذیرد.(36) مسیحیان، عیسى «ع» را در جایگاهى فراتر از پیامبران مى نشانند و او را پسر خدا مى خوانند;(37) از این رو، انجیل و دیگر کتاب هاى عهد جدید(38) را نوشته کسانى مى دانند که چند دهه پس از به صلیب کشیده شدن مسیح و با استناد به سنّت هاى شفاهى به جا مانده، سرگذشت و سخنان این خداى جسمیّت یافته را به قلم آورده اند. از دیدگاه مسیحیان، نویسندگان این کتاب ها هر چند در زندگى شخصى خود از آلودگى به گناه و خطا ایمنى نداشته اند، امّا در نگارش کتاب مقدّس، تأییدات روح القدس را به همراه داشته و معصوم از خطا بوده اند.
گفتنى است که مسیحیان کاتولیک، پا را از این هم فراتر نهاده، پاپ، رهبر کاتولیک هاى جهان، رانیز، دست کم در فتاواى شرعى، بى عیب و نقص مى شمارند.(39) کوتاه سخن آنکه عصمت و نبوّت با یکدیگر گره خورده اند و از هم جدایى نمى پذیرند، هر چند در ادیانى که مورد دستبرد تحریفات بشرى قرار گرفته اند، پدیده عصمت نیز گاه مسیر واقعى خود را از دست داده و از بهره بردارى نا بجاى فرصت طلبان دور نمانده است.(40)