اگر کسی خیلی زیاد عاشق کسی باشد و این عشق دو طرفه باشد و مایل به ازدواج با هم باشند، اما خانوادهها موافق نباشند، تکلیف چیست؟
به موضوعی در سؤال اشاره نمودید که بسیار حساس و مهم است و هر گونه تصمیم احساسی و بدون درایت و دوراندیشی، میتواند آثار و نتایج نامطلوبی در زندگی بر جای گذارد که تمام زندگی آیندهتان را تحت الشعاع خود قرار دهد.
ما به عنوان مشاور میتوانیم تنها ابعاد مختلف این موضوع را برایتان روشن نماییم تا بهتر بتوانید تصمیم بگیرید اما تصمیم نهایی با خودتان است.
ابتدا در مورد ماهیت این نوع عشق و علاقهها بین دختران و پسران جوان سخن میگوییم: واقعیت آن است که در این نوع علاقهها غالباً از نوع عشقهای خیابانی یا دیدن در مجلس ،تماس تلفنی یا اینترنت یا هر چیز دیگر است که ابتدا از نگاهها آغاز میشود، صورت و شکل ظاهری آنها همدیگر را به سوی هم جلب میکند، سپس برخوردها و صحبتهایی رد و بدل میشود، که علاقه و محبت عمیقتر در این نوع عشق و علاقهها چند چیز وجود دارد که معمولاً مورد غفلت واقع میشود:
1 – چون علاقه و محبت به طرف مقابل بسیار زیاد است (که معنای عشق همین است) باعث میشود عاشق، عیبها و کاستیها را در معشوق نبیند یا به آنها توجه ندارد، در حالی که بیتردید هر یک از دو طرف، نقصها و عیبهایی دارد.
تنها موجود بی نقص و عیب خدا است، به همین خاطر گفتهاند که عشق حقیقی تنها به خدا میتواند باشد، در حالی که عشق به هر چیز دیگر غیر خدا مجازی است. معنای مجازی این است که نمیتوان به مخلوق یا انسانی مانند خود، عشق کامل و مطلق داشته باشیم.
روایتی از معصوم وارد شده که: «عشق انسان را کور و کر میکند» معنایش همین است که انسان به عیبها و کاستیهای طرف مقابل توجه ندارد و هر چه میبیند، خوبی و زیبایی است.
2 – چون دو طرف به هم علاقه دارند و سعی میکنند همدیگر را از دست ندهند و موجب رنجش طرف مقابل نشوند، رفتارها و سخنان، ساختگی و ظاهرسازی میشود یا سعی میکنند صفات بد نمایان نشود. تنها رفتارهای عاشقانه و سخنان نیک و هدیه دادن و محبت کردن از آنها سر میزند و حتی گاهی به هم دروغ میگویند ، که همه اینها موجب میشود شناخت کاملی از همدیگر نداشته باشند.
در این روابط چند فرض میتوان وجود داشته باشد:
أ) هر یک از دو طرف و به خصوص پسران در فکر هوی و هوس باشند و صرفاً با اظهار عشق درصدد ایجاد ارتباط با طرف مقابل و کامجویی باشند. در اینجا اظهار عشق دروغین بوده و صرفاً برای لذت جنسی است و با ارتباط جنسی پایان میپذیرد.
این مسئله علاوه بر گناه کبیره بودن و دور شدن انسان از خداوند، موجب مشکلات روحی و روانی و سرخوردگی شدید طرف مقابل میشود. از نظر اجتماعی نیز ضرر و زیان بسیاری به خصوص برای دختران برجای میگذارد.
ب) عشق و علاقهها صرفاً براساس هوای نفس و جنسی نباشد و قصد ازدواج و زندگی مشترک داشته باشند. در چنین فرضی نیز از آسیبها در امان نیست؛ زیرا همان گونه که بیان شد این نوع عشقها از یک طرف، موجب میشود که عیبهای طرف مقابل دیده نشود؛ از طرف دیگر،رفتارهای ساختگی و اظهار عشق اولیه و هدیه دادن و... فروکش میکند و صحبتهای چند دقیقهای و ارتباطهای گاهگاهی جای خود را به زندگی مشترک و همیشه در کنار هم بودن میدهد. پس از پیوند، واقعیتهای زندگی و مشکلاتی که با آن روبرو هستند، خود را نمایان میکند. دروغها که میتواند در رفتار و گفتار (در دوران عاشقی) باشد و ظاهر سازیها آشکار میشود. عشق اولیه افراطی فروکش میکند، یا حداقل به صورت اول باقی میماند.
در چنین حالتی باید دو طرف به همین شکل به زندگی خود با تلخی ( به جهت نمایان شدن واقعیتها و حقایق) ادامه دهند، یا از همدیگر جدا شوند، که هر دو صورت سخت و ناگوار است. به خصوص آنکه این پیوندو ازدواج از طرف خانواده دو طرف نیز مورد پشتیبانی قرار نگرفته باشد.
در این حالت ،انسان پایگاه خانواده و فامیل را از دست داده ،خود را از پدر و مادر (که او را بسیار دوست داشتند) دور نموده است و راه بازگشت را بسته میبیند.
در چنین صورتی چون نمیخواهد دیگران و به خصوص افراد خانواده از وضع او آگاه شوند و او را به جهت این انتخاب سرزنش نمایند، سعی میکند تمام غمها و مصیبتها را درون خود نگه دارد و به هر شکلی زندگی را نگه دارد که در هر حال ضرر و زیان را بر خود وارد میکند.
گاهی با خود میگوییم: کاشکی انسان میتوانست دو بار زندگی کند: یک بار از زندگی تجربه کسب نماید و بار دیگر تجربهها را در زندگی به کار گیرد، اما چه ضرورتی دارد، در حالی که انسان زندگی انسانهای مانند خود و تجربههای زندگی آنها را میبیند؟!
زندگیها غالباً یکسان است و حوادثی که در زندگی افراد واقع میشود، مشابه هستند. عوامل خوشبختی یا بدبختی نیز یکسان است. حال به آمارهای طلاق که وجود دارد، حوادثی که در روزنامهها نوشته شده، تجارب دیگران که برای ما نقل میشود یا میخوانیم و... مراجعه کنیم. مطمئناً نمیتوانیم نسبت به آنها بی اعتنا باشیم و چشم بسته و صرفاً تحریک دل و احساس حرکت کنیم.
البته قبول داریم که فرض سومی هم وجود دارد: عشق و علاقهها واقعی و حقیقی باشد و او طرف واقع بین باشند و از ابتدا انتظار زیادی از هم نداشته باشند و عشق آنها را کر و کور نکرده باشد و پس از ازدواج ،زندگی براساس محبت پایدار بماند، اما انسان اجازه و فرصت و ریسک کردن ندارد؛ زیرا ازدواج، تصمیم اساسی و مهم زندگی است که تمام زندگی آینده براساس آن رقم خواهد خورد و انسان فرصت و اجازه اشتباه ندارد.
مشکل ما عاشق شدن نیست،زیرا عشق به معنای محبت یک نیاز درونی است؛ اما اشکال این است که اولاً: عشق مطلق و کامل را نثار کسی میکنیم که مطلق و بی عیب نیست؛ ثانیاً از توان عقل و خرد در کنار احساس و دل بهره نمیگیریم و همه وجود خود را به دست دل و احساس میسپاریم که در بسیاری از اوقات برخاسته از هوی و هوس است.
پیشنهاد ما: با توجه به دو نکته مهم در مورد عشق که بیان شد، لازم است شخصی یا اشخاص دیگری که دلسوز و مهربان هستند، بر چنین روابطی نظارت داشته باشند تا مشکلاتی که بیان شد، پیش نیاید و انتخابها حقیقی تر و واقعی تر باشند.
چنین افراد ناظر همان پدر و مادر هستند که کسی دلسوزتر و مهربان تر از آنها نسبت به فرزند نیست.
به همین خاطر در اسلام،به رغم تأکید بر عشق و علاقه دو طرف برای ازدواج با هم، بر رضایت پدر در ازدواج دختر شرط شده است و این مسئله مطمئناً در مجموع جز به سود دختر نخواهد بود.
حمایت و پشتیبانی خانواده دختر و پسر، بنیان ازدواج را محکمتر نموده، در آسیبها و مشکلات احتمالی زندگی آینده، کمک کننده و پشتیبان خواهد بود.
دغدغهها و مواردی را که موجب عدم رضایت خانواده دو طرف میشود ، شناسایی کرده و در رفع و برطرف کردن آنها سعی نمایند. این موضوع هم رضایت آنها را جلب میکند و هم برای زندگی آینده مؤثر است. اگر هر دو خانواده بر عدم ازدواج تأکید دارند، پس باید مسایل مهمی وجود داشته باشد که از نظر این دو نفر (به خاطر موضوع و پیامدهای عشق) مخفی مانده است.
پس بهتر است که شناخت از یکدیگر را کاملتر نمایید و تنها از روی احساس تصمیم نگیرید. به این منظور باید از دیگران کمک بگیرید.
از خانواده بخواهید که در مورد طرف مقابل و خانوادهاش تحقیق نمایند، تا هم اطلاعات شما کاملتر شود و هم در صورت مناسب بودن،رضایت آنها را جلب کرده باشید. در صورتی که برای ازدواج مناسب نبود، یا تشخیص بزرگترها (پدر و مادر) چنین باشد، بهتر است رابطه عاشقانه را ترک کنید و به لطف و رحمت خداوند امیدوار باشید و از او یاری بجویید تا در این راه به شما کمک نماید و مورد بهتری را نصیبتان نماید.