منظور از خودشناسى و خودسازى چیست؟

‏در هر چیزى، شناخت و معرفت مقدّم است، از این رو، خودشناسى یا »معرفت نفس« بر »خودسازى« مقدّم است.
به دیگر بیان، انسان مقصودى برتر و فراتر از »خودسازى« و »قرب الى اللَّه« (که هدف نهایى خلقت او است) ندارد اما باید توجه داشت که خودسازى و خودشناسى آن چنان به هم وابسته و در هم تنیده‏اند که مى توان گفت دو روى یک سکّه‏اند. خودسازى چیزى جز تلاش براى رشد هر چه بیشتر جهت قرب الى اللَّه نیست و قرب الى اللَّه همواره با معرفت اللَّه قرین است.(1)
منظور از خودشناسى این است که انسان در یک نگاه به عظمت آفرینش خویش پى ببرد و به توانایى‏هاى برتر و استعدادهاى شگفت‏انگیز و متفاوت اما هماهنگ و هدفمند روح خویش آگاه شود و با چشم تیزبینش، دست قدرتمند حکیم و حسابگر توانا را در آفرینش خویش مشاهده نماید، و از دیدن شگفتى‏هاى تکوینى اش احساس عزّت و کرامت نفس نماید و خود را در برابر خالقش مسئول و متعهّد بداند و کرامت انسانى خود را با نافرمانى به »نادانى« نرساند.
در نگاهى دیگر، به کاستى‏ها و ضعف‏ها و محدودیت هایش بنگرد تا از غرور و خود پسندى (که ریشه اکثر گناهان است) به دور ماند، چه این که وقتى به گذشته‏اش مى نگرد، مى بیند منشأش از نجاست یعنى »منى« است و سرانجامى جز مُردارى گندیده گشتن، نخواهد داشت و در زمان حال، هر آن چه را که بخواهد و اراده کند، برایش میسّر نیست. رزق و روزى، حیات و مرگش به مشیّت و اراده حق تعالى بستگى دارد. چنین نگاهى به »خویشتن« باعث مى شود از عصیان و نافرمانى دورى کند و به خودسازى و تهذیب نفس رو آورد.
خودسازى
انسان وقتى خود را شناخت، شوق تحصیل کمالات و تزکیه نفس در او جوانه مى زند و مى کوشد رذایل اخلاقى را از نفس خویش دور گرداند. منظور از خودسازى و به طور کلى پرداختن به خویش، شکل دادن و جهت بخشیدن به فعالیت‏هاى حیاتى و تصحیح انگیزه‏ها و در نظر گرفتن مقصد نهایى و جهت‏گیرى فعالیت‏ها براى خداوند است... شخصى که در اندیشه خودسازى واصلاح نفس خویش است، باید بیاموزد که »چگونه کوشش‏هاى علمى و عملى خود را تنظیم کند« تا در رسیدن به کمال حقیقى و رستگارى مؤثر باشد.(3)
خودسازى از منظر علماى اخلاق
علماى اخلاق، صفات روحى و نفسانى انسان را به دو دسته فطرى و طبیعى، دوم: اکتسابى و اختیارى، تقسیم نموده‏اند.
صفات فطرى به مجموعه غرایز و احساسات و استعدادهایى اطلاق مى شود که هنگام آفرینش در طبیعت انسان قرار داده شده و اختیار و عمل در به دست آوردن آن هیچ گونه دخالتى ندارد مانند حس خداجویى، خداگرایى، کمال‏طلبى، کنجکاوى، استقلال‏طلبى و نیروى عقل و غریزه.
صفات اکتسابى، در مقام عمل و اختیار به تدریج براى انسان حاصل مى شود.
خودسازى، به کارگیرى استعدادهاى فطرى و صفات روحى خدادادى است، در مسیرى که شایسته مقام انسانیت و هدف آفرینش باشد. در این صورت آن صفات را »ملکات، فضایل و مکارم اخلاق« مى نامند.
اگر استعدادهاى فطرى در مسیر »فجور« به فعلیت برسد، اگر چه به ظاهر و از دید زیست شناسان، چنین فردى انسان است، لیکن از دید علماى اخلاق و در جهان بینى الهى، موجود »مسخ« شده‏اى است که ماهیّتاصلى خود را از کف داده است.
بنابراین، خودسازى یعنى تلاش براى رهایى از رذایل اخلاقى و آراستن خویشتن به محاسن اخلاق - به قصد جلب رضایت - حق تعالى و تقرّب به ذات او.
خودسازى با تهذیب نفس و تزکیه روح نیازمند ریاضت‏هاى علمى و عملى بسیارى است و داراى درجات و مراتب است.
جهت آگاهى بیشتر به کتاب‏هاى زیر مراجعه کنید:
1- نقطه‏هاى آغاز در اخلاق عملى، آیت اللَّه محمد رضا مهدوى کنى.
2 - به سوى خودسازى، مصباح یزدى.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت‏ها:
1. مصباح یزدى، به سوى خودسازى، ص 11.
2. همان، ص 19.
3. همان، ص 21.