مگر خداوند یار مظلومان و دشمن ظالمان نیست، پس چرا هرچه مصیبت هست، برای مظلومان است و ستمگران هر روز سربلند تر می شوند؟

خداوند با مظلومان و دشمن ستمگران است . لازمه سخن این است که مسلمانان بدون تلاش به نعمت های مادی و معنوی نائل گردند. نیز لازمه سخن این نیست که قانون علت و معلولی و سنت های الهی (که در زندگی انسان ها جاری است) به هم ریزد، این نیست که بلکه لازمه اش این است که بشر در مسیر خوبی ها قدم بردارد و خداوند او را در مسیر کمک می کند: «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم؛ اگر آدمی در مسیر خوبی ها قدم بردارد، خداوند به او کمک می کند» و مشمول امداد ویژه خداوندی می گردد. بسیاری از ما مسلمانان به جهت تنبلی و عدم پایبندی عملی به رهنمودهای اسلامی، به چنین روزی رسیده ایم، و این هم طبق سنت الهی است.
توضیح :
خداوند جهان هستى را بر اساس سنّت هایى آفریده و بر اساس سنّت‏ها و قوانین الهى، جهان هستى و از جمله انسان‏ها اداره مى‏شوند. این سنّت‏ها همان گونه که خداوند در قرآن فرموده است، قابل تغییر و تبدیل نیست.
یکى از سنت‏هاى الهى براى جامعه انسانى آن است که: «خداوند سرنوشت هیچ گروهى را تغییر نمى‏دهد، مگر آن که سرنوشت خویش را تغییر دهند».(1) بر اساس این سنت الهى، انسان‏هاى نیک کردار و پیروان ادیان الهى اگر بخواهند مغلوب ستمگران واقع نشوند و حاکمان زمین بوده و زیر سلطه انسان‏هاى نابکار قرار نگیرند، باید خود بخواهند و پس از خواستن و اراده، گام‏هاى عملى براى رسیدن به این هدف را بردارند و شرایط رسیدن به آن را فراهم کرده و موانع را از بین ببرند.
باید دست از ضعف و سستى و تن به ستم دادن برداشته و هر آنچه را که براى رسیدن به مقصود و دست یافتن به حاکمیت لازم است، فراهم آورند. این جهان آن گونه آفریده شده که اگر زمانى تمام شرایط و علت یک چیز فراهم آمده و موانع آن برداشته شده باشد، معلول پدید خواهد آمد. خداوند این سنّت را تغییر و تبدیل نمى‏کند. حال اگر انسان‏هاى شایسته و درستکار در اقلیّت قرار داشته باشند و یا بسیارى از آن‏ها سلطه حاکمان نابکار را پذیرفته باشند و یا اگر نپذیرفته‏اند، کارى براى رفع آن انجام ندهند، نخواهند توانست بر جایگاه حکومت و سلطه قرار گرفته و کافران و نابکاران را مغلوب کنند. اگر در برهه‏اى کوتاه مانند زمان صدر اسلام و دوره‏اى دیگر پیروان ادیان الهى و انسان‏هاى درستکار بر قدرت و حکمرانى دست یافتند، براى آن بود که مقدّمات و شرایط لازم فراهم شده بود، نه آن که خداوند سنت خویش در جامعه انسان‏ها را تغییر داده و از راه اعجاز و یا به طور مستقیم، دست به تغییر و تبدیل زده باشد.
در ضمن باید توجه داشت که پیرو ادیان الهى بودن، دلیل بر درستکار بودن انسان و یا شایستگى او نیست. چه بسا بسیارى از انسان‏ها هنگامى که پیشرفت دین و پیروان ادیان را دیده‏اند، به سوى دین گرایش یافته و با حربه دین و دیندارى به خواسته‏هاى ناشایست خود دست یافته‏اند؛ یعنى اگر چه حتى در برخى برهه‏هاى تاریخ، ظاهراً تسلّط و حکومت با پیروان ادیان بوده و حاکمان انسان‏هاى دیندار بوده‏اند، اما حکومت به معناى تسلّط و حکومت دین و عدالت و درستکارى نبوده است. در عین حال به این نکته نیز باید توجه داشت که مغلوب بودن دینداران و انسان‏هاى درستکار در بسیارى از برهه‏هاى تاریخ به معناى مغلوبیت حقیقت دین نیست که ضعفى در دین باشد، بلکه مشکل از دینداران است که به حقیقت آموزه‏هاى دین (که آن‏ها را به درستکارى و عدالت و نفى سلطه) خوانده، آن گونه که باید عمل نکرده‏اند. حتى مى‏توان گفت پیام‏هاى اساسى ادیان بزرگ همیشه غالب و جاودانه بوده است. بعد از هزاران سال هنوز مى‏بینیم که این پیام‏ها میان انسان‏ها زنده و جاودان است. جالب آن که انسان‏هاى نابکار براى حکومت و تسلّط بر انسان‏ها، هیچگاه چهره واقعى خود را نشان نداده و سعى نموده‏اند در لباس درستى و درستکارى و عدالت، بر انسان‏ها حکومت نمایند. این خود نشانه جاودان بودن دین و پیام‏هاى الهى است که حتى نابکاران براى استمرار حکومت خویش از آن‏ها بهره مى‏برند.
از طرف دیگر اگر خداوند مى‏خواست پیامبران و انسان‏هاى شایسته تنها به حکومت و حکمرانى دست یابند و بر کافران و ستمگران تسلّط یابند، راه یافتن انسان‏ها به سوى دین و گرایش آن‏ها به دین و پیامبران الهى باشد با خلوص نیت صورت نمى‏گرفت، یعنى چون مى‏دیدند در هر حال پیامبران و انسان‏هاى برگزیده الهى به حکومت و سلطه دست مى‏یابند، آن‏ها با انگیزه‏هاى مادى به سوى دین روى مى‏آوردند و هدف پیامبران که هدایت انسان‏ها به سوى خداوند و رساندن بشر به سوى کمال و سعادت با پذیرش آگاهانه و خالصانه دین الهى بود، تحقق نمى‏یافت.
امیرمؤمنان در یکى از بخش‏هاى خطبه قاصعه مى‏فرماید: «اگر خداوند اراده مى‏فرمود، به هنگام بعثت پیامبران، درهاى گنج‏ها و معدن‏هاى جواهرات و باغ‏هاى سرسبز را روى پیامبران مى‏گشود و پرندگان آسمان و حیوانات وحشى زمین را همراه آنان به حرکت در مى‏آورد، اما اگر این کار را مى‏کرد، آزمایش از میان مى‏رفت و پاداش و عذاب بى اثر مى‏شد و بر مؤمنان اجر و پاداش امتحان شده گان لازم نمى‏شد و ایمان آورندگان ثواب نیکوکاران را نمى‏یافتند و واژه‏هاى (ایمان، کفر، خوب، بد و...) معانى خود را از دست مى‏داد... .
اگر پیامبران الهى، داراى چنان قدرتى بودند که مخالفت با آنان امکان نداشت... مستکبران در برابرشان سر فرود مى‏آوردند و تظاهر به ایمان مى‏کردند، از روى ترس یا علاقه‏اى که به مادیات داشتند. در آن صورت، نیت‏هاى خالص یافت نمى‏شد و اهداف غیر الهى در ایمانشان راه مى‏یافت و با انگیزه‏هاى گوناگون (غیر الهى و خالص) به سوى نیکى‏ها مى‏شتافتند».(2)
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت‏ها:
1. انفال(8) آیه 53.
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 192، ص 389 - 387.