برخی مىگویند: چرامسلمانان و به خصوص شیعیان انسانهاى فتنه جویى هستند، و در هر جاى جهان که جنگ هست، مسلمانان در آن نقش دارند ؟
متأسفانه یکى از تبلیغات نظام استکبارى غرب بر ضد مسلمانان این است که مىگویند آنان خشونت طلبند.
در بیشتر موارد در تبلیغات رسانهاى غرب به همراه نام اسلام ومسلمانان کلمه تروریسم را مىآورند، در حالى که کاملا. برعکس است. مگر فلسطین، بوسنى، افغانستان و... کشورهاى اسلامى نیستند؟ پس غربىها و آمریکایىها در آن جا چه مىکنند؟!
آیا این مسلمانان نیستند که در کشورهاى خود کشته مىشوند؟ آیا مسلمانان بوسنى نبودند که در سرزمین خود کشته مىشدند؟
امروزه این آمریکا و اروپااست که عراقیان را قتل عام نموده وآنان هر روز کشته مىدهند.
«نوآم چامسکى» منتقد آمریکایى مىگوید: طورى از تروریسم اسلامى و دشمن سخن مىگویند که گویا ناوگان کشورهاى اسلامى، قاره آمریکا را محاصره کرده است، اما نه، این ناوگان آمریکا است که در خلیج فارس و در قلب کشورهاى اسلامى لنگر انداخته است.
جالب است که با همه این تبلیغات مسموم، آمار روى آورى به اسلام در غرب بالاترین آمار را دارد، چون امروز بسیارى از انسانها به دنبال واقعیات هستند، نه تبلیغات.
با نگاهى به تاریخ معاصر و تاریخ جهان بعد از رنسانس این ادعا به راحتى ثابت مىشود که اولاً: مسلمانان در طول تاریخ روحیه ستم ستیزى داشتند که در پهنه زمانى از دین و ارزشهاى دین و کشورهاى خود دفاع مىکردند. این خشونت نیست، بلکه به معناى اعتقاد راسخ مسلمانان به دین است.
ثانیاً: اگر جهان امروز با خشونت مواجه است، این مسلمانان نیستند که به خشونت گرایش پیدا کردند، بلکه این بانیان جنگهاى صلیبى بودند که فضاى خشونت را به وجود آوردند. این سخن خود غربىها است که آنان به قدرى خشونت به خرج دادند که حتى یک تن از آنان در عمل پاىبند دین مسیح نبود. صلیبىها شکم مردهها را پاره مىکردند، در کوچههاى بیت المقدس از لاشه کشتهها تلهایى ساخته بودند و تنها در مسجد عمر ده هزار تن را کشته بودند. (1)
امروز بعد از چند سال رهبر مسیحیان کاتولیک (پاپ) به خاطر جنایت هایى که در جنگهاى صلیبى شده، از تمام مسلمانان جهان عذرخواهى و اظهار شرمندگى مىکند. جالب است بدانید که درجنگهاى صلیبى وقتىکه صلاح الدین ایوبى بر صلیبی ها در فلسطین پیروز شد، هیچ آزارى به مردم مسیحى نرساند. (2)
اگر احیاناً مسلمانان بعضاً دست به خشونت مىزنند، عملشان واکنشى است، براى دفاع از خود و جان و مال و سرزمین خویش و چارهاى جز این ندارند.
توضیح: بین جهان اسلام و جهان غرب عمدتاً مسیحى در طى قرون متمادى بارها درگیرى شدیدى اتفاق افتاد که در همین زنجیره درگیرىها جنگهاى صلیبى، فتح قسطنطنیه و لشکرکشى ترکان عثمانى به بالکان وجود دارد.
بعد از فتح قسطنطنیه توسط سلطان محمد فاتح در سال 1453 میلادى، اروپائیان به خود آمدند و بیدار شدند و در پى زدودن غبار قرون وسطایى برآمدند، و این آغاز رنسانس و بیدارى مغرب زمین است. در دوره رنسانس اروپاییان متحد شدند و با بهرهگیرى از علوم و فنون مسلمانان به پیشرفت هایى نایل شدند. در جهان اسلام در این دوره سه حکومت مقتدر وجود داشت: حکومتهاى عثمانى، صفویه و گورکانیان. این سه به جاى این که براى تعالى جهان اسلام به همکارى بپردازند، با هم درگیر جنگ شدند، در نتیجه اروپاییان با اتحادشان در سیر صعودى افتادند، ولى مسلمانان با اختلافشان در سیر نزولى حرکت کردند.
از این دوره به بعد اروپاییان با سه دانش کلیدی (قطب نما، باروت و کروى بودن زمین) که از جهان اسلام گرفته بودند، در پى جهان گشایى برآمدند و ثروتهاى زیادى از مردم جهان به ویژه مسلمانان را به اروپا بردند.
در قرن هیجدهم میلادى که توسط «جیمزوات» ماشین بخار ساخته شد و انقلابى در صنعت رخ داد و تحولى شگرف در فنون غرب پیش آمد و تعادل قدرت بین کشورهاى اسلامى و غربىها را از بین برد، از این به بعد اروپاییان سوار بر مرکب غرور پیروزى، هر چه توانستند در سرزمینهاى اسلامى با خشونت برخورد کردند
و به اشغال سرزمینهاى دیگر و از جمله کشورهاى اسلامى و به قتل و غارت و چپاول و استعمار پرداختند. خشونت فرانسویان در الجزایر که بیش از صد هزار تن کشته داد، تنها یکى از این نوع خشونتها است. پس استعمالگران و اشغالگران سرزمینهاى دیگر و از جمله کشورهاى اسلامى، کشورهاى اروپایى مسحى بودهاند بعد از جنگ جهانى اول انگلیسىها قلمرو حکومت عثمانى را قطعه قطعه کردند و با انواع حیلهها مسلمانان را ذلیل نمودند، و فلسطین را به اشغال خودشان درآوردند، یهودیان را از سراسر جهان به آن سرزمین فراخواندند، و به آنان اسلحه دادند تا مسلمانان را از بین ببرند و کشورشان را تصاحب نمایند. آیا اینها خشونت نیست؟!
خلاصه امروزه وجدانهاى بیدار بدون کمترین شبههاى مظلومیت مسلمانان را در نقاط جهان مىنگرند و به آن اعتراف دارند. طبیعى است که مسلمانان مظلوم از خود واکنش نشان دهند، و این در فطرت آدمى نهفته است که مظلوم فریاد بزند و با فریادش وجدانهاى خفته را بیدار کند. حال ممکن است برخى از فریادها حساب شده نباشد.
این مظلومیت که یک سرش به فناورى دنیاى غرب و سردیگرش به تعامل و تنازع دیرینه بین پیروان دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت مربوط است، شامل تمامى مسلمانان مىشود، از این جهت فرقى بین شیعیان و سنىها وجود ندارد، لیکن شیعیان از یک مظلومیت دیگرى نیز رنج مىبرند و آن برآیند سیاست تفرقه اندازى انگلستان است که با تحریک برخى از اهل سنت (به ویژه وهابىها) پدید مىآید بنابراین چون شیعه مظلومتر است تبلیغات علیه آن بیشتر است و عناصر تبلیغاتى مانند رسانهها نیزدر دست دیگران است.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پاورقی :
1.گوستاولوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص 399 - 401.
2.همان، ص 406