بخش اول:قرآن وحدیث
بخش اول: قرآن و حدیث
پرسش1 :دلیل معجزه بودن قرآن را بیان کنید.
پاسخ: در ابتداباید معنا و حقیقت اعجاز و معجزه و شرایط آن ذکر شود تا ببینیم آیا این شرایط در قرآن موجود است.
حقیقت اعجاز این است که مدّعی نبوت، عمل خارق العادهای را انجام دهد و دیگران را برای انجام همانند آن دعوت کند اما از آوردن مانند آن عاجز و ناتوان باشند.(1)
قیود و شرایط مذکور در قرآن مجید دیده می شود، یعنی پیامبر اسلام با معجزه قرآن ادعای نبوت کرد و مردم را به هماوردی (تحدّی) فرا خواند تا جایی که حاضر شد کافران تنها یک سوره بیاورند و از تمام جهانیان برای ساختن سوره کمک بگیرند.(2) چهارده قرن است که این ندا در گوش جهانیان طنین انداز است، ولی کسی نتوانسته است در صحنه مبارزه گام بگذارد یا موفق شود.
اعجاز قرآن منحصر در اعجاز لفظی نیست، بلکه جنبههای متعددی را شامل می شود.
برخی از وجوه اعجاز قرآن
1- اعجاز طریقی: یعنی قرآن که معارف والا و معانی بلند و سخنان حکیمانه و دانشهای مختلف در آن جمع شده، توسط شخصی آورده شده که حتی خواندن و نوشتن را نمی دانست.
بر این اساس قران مجید روی کلمه «امّی» در مورد پیامبر(ص) تکیه کرده و خطاب به پیامبر می فرماید: "پیش از این کتابی نمی خواندی و چیزی با دست خود نمی نوشتی تا مایه تردید و شک گمراهان گردد".(3)
2- اعجاز بیانی: شیوه سخن گفتن قرآن طوری است که با آن چه بشر تا کنون شنیده و گفته، تفاوت زیاد دارد. هیچ کلامی در زیبایی ظاهر و شیرینی بیان به پای قرآن نمیرسد. آنچه علمای ادب از آن به فصاحت و بلاغت تعبیر می کنند، در بالاترین مقیاس در قرآن وجود دارد. قرآن دارای سبک خاصی است که نظیر آن یافت نمی شود. از این رو "ولید بن مغیره" که از بزرگترین ادیبان زمان جاهلیت بود، در مورد قرآن گفت: "از محمد سخنی شنیدم که نه شباهت به گفتار انسانها دارد و نه پریان. گفتار او شیرینی خاصی دارد". اما او برای خنثی کردن تأثیر قرآن گفت: بگویید پیامبر ساحر است.(4)
نظماهنگ الفاظ و صراحت و قاطعیت، متانت و عفّت بیان معانی، همه نشان دهنده زیبایی و هنر قرآن مجید است.
یک آیه از قرآن، ابن مقفع، ادیب معروف را به زانو در آورد و آن آیه "یا ارض ابلعی ماءک..."(5) می باشد، زیرا در عین اختصار ماجرای طوفان نوح را با تعبیرات کوتاه و بسیار پر معنی شرح می دهد. به گفته بعضی از محقّقان 23 نکته از صنایع ادبی در همین آیه جمع است.(6)
یکی از صاحب نظران می گوید: یک حرف از قرآن در جایگاهش معجزه است، زیرا آن حرف، کلمهای را که در آن واقع شده نگاه می دارد و آن کلمه آیه را و آن آیه آیات بسیار را و همین راز اعجاز جاودانی قرآن است.(7)
3- اعجاز معنایی: قرآن از نظر محتوا و معنا نیز معجزه است، چون به شکل بسیار زیبایی مسائل اعتقادی را مطرح کرده و خداوند را به زیباترین وجه توصیف کرده است.
همچنین آیاتی از قرآن همخوان با قواعد علمی امروز است، مانند جاذبه عمومی، آفرینش جهان، حرکت زمین، حرکت منظومه شمسی، زندگی در کرات دیگر، زوجیت گیاهان، زوجیت عمومی و علل نزول باران.(8) این حقایق در گذشته برای بشر ناشناخته بوده و برخی از موارد همچنان مجهول است.
موریس بوکای در کتاب "مقایسهای میان تورات، انجیل و قرآن و علم" پس از تطبیق آیات قرآن با دستاوردهای علمی می گوید: "چگونه می توان از تطبیق قرآن با جدیدترین فرآوردههای علمی بشر در شگفت فرو نرفت و آن را اعجاز به حساب نیاورد؟!"
جالب آن که در مفاد آیات قرآن کوچکترین اختلافی وجود ندارد و این یکی دیگر از نشانههای اعجاز قرآن در بخش اعجاز معنایی است. قرآن مجید به این حقیقت اشاره کرده: "آیا درباره قرآن نمیاندیشند که اگر از سوی غیر خدا بود، اختلافات فراوانی در آن می یافتید".(9)
گونههای دیگر اعجاز:
1- اعجاز در پیشگوییهای تاریخی مانند غلبة روم بر ایران،
2- اعجاز در بیان رخدادهای تاریخی پیشین.
3- جامع بودن دانشهای مختلف. قرآن کتاب حقوقی یا اخلاقی و یا کلامی و اعتقادی نیست، نیز تاریخی و بلاغی نمیباشد و در رشتة خاص علمی نیست اما در عین حال، همه این دانشها را در خود جمع کرده است.
برای مطالعه بیشتر به کتابهای ذیر مراجعه کنید:
کتاب تفسیر نوین، محمد تقی شریعتی.
قرآن و آخرین پیامبر، ناصر مکارم شیرازی.
برهان رسالت، جعفر سبحانی.
وحی و نبوت، شهید مطهری.
تفسیر المیزان، ج 1، علامه طباطبایی.
پی نوشتها:
1. جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، ص 262.
2. بقره (2) آیه 23.
3. عنکبوت (29) آیه 48.
4. مجمع البیان، ج 9، ص 387.
5. هود (11) آیه 44.
6. مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 8، ص 122.
7. محمد تقی شریعتی، تفسیر نوین، قسمت مقدمه، ص 52.
8. مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 8، ص 190 - 180.
9. نساء (4) آیه 82.
پرسش2: دلایل عدم تحریف قرآن چیست؟
پاسخ: پیش از پرداختن به پاسخ، لازم است مراد از «تحریف در قرآن» روشن شود. قرآن پژوهان و مفسران برای تحریف تا هفت معنا برشمردهاند، اما معنایی که مرکز گفت و گو شده، عبارت است از: پدید آمدن هرگونه زیاده یا کاستی در متن قرآن موجود. تحریف به زیاده، معتقدان چندانی ندارد و تقریباً نظریهای متروک است. بیشتر بحث در دایرة تحریف به کاستی و نقصان در قرآن مطرح است که اکثر دانشمندان مسلمان – اعم از شیعه و سنی – با ردّ هرگونه ادعای تحریف این گونه در قرآن، به دلایل زیادی استناد کردهاند تا پیراستگی ساحت قرآن مجید را از هرگونه دخل و تصرف به اثبات برسانند. قرآن کریم معجزه جاویدان، و سند رسالت حضرت محمد(ص) است.
این کتاب آسمانی ویژگیها و امتیازاتی دارد، از جمله این که از آغاز نزول تا کنون از تحریف مصون مانده، و قرآن فعلی بدون کم و زیاد همان قرآنی است که بر پیامبر نازل شده، چرا که حافظ و پاسدار قرآن، خدای قادر و توانا است: «إنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل کردیم و ما خود نگهدار آن خواهیم بود».(1)
در این آیه خدا خویشتن را ضامن نگهداری قرآن معرفی کرده است. از این جا معلوم می شود که اگر جن و انس و تمام قدرتها بر ایجاد تحریف در قرآن متحد شوند، هیچ کاری از پیش نخواهند برد. از این رو خدا فرمود: «همانا این قرآن، کتابی نفوذناپذیر است که نه از پیش رو و نه از پس، باطل به آن راه ندارد و از جانب خداوند حکیم و ستودنی نازل گشته است».(2)
دلایل عدم تحریف قرآن
1. گذشته از دلایل قرآن که در بالا نمونههایی از آن اشاره شد، عدم تحریف قرآن دلایل دیگری نیز دارد. از جمله:
1. گواهی تاریخ
بنا به گواهی غیر قابل تردید تاریخ، امکان تحریف و دستکاری قرآن وجود نداشته؛ زیرا قرآن کتابی است که از روز اوّل مورد عنایت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن برای مسلمانان همه چیز بوده است: قانون اساسی، دستور عمل زندگی، برنامه حکومت، کتاب مقدس آسمانی و رمز عبادت و بندگی. قرآن کتابی بود که مسلمانانِ همواره در نماز و مسجد و خانه و میدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب، از آن استفاده می کردند.
از تواریخ اسلامی استفاده می شود که تعلیم قرآن را مِهر زنان قرار می دادند. اصولاً تنها کتابی که در همه محافل مطرح بود و هر فردی را از آغاز عمر با آن آشنا می کردند و هر کس می خواست درسی از اسلام بخواند، آن را به او تعلیم می دادند، قرآن مجید بود.
با توجه به این که قرآن به صورت یک مجموعه، با همین شکل فعلی در عصر پیامبر جمع آوری شده بود،(3) و مسلمانان سخت به یادگرفتن و حفظ آن اهمیت می دادند. اصولاً شخصیت افراد در آن عصر تا حد زیادی به این شناخته می شد که چه اندازه از آیات را حفظ کرده باشند. شمار حافظان قرآن به اندازه ای زیاد بود که در تواریخ می خوانیم در یکی از جنگها که زمان ابوبکر واقع شد، چهارصد نفر از قاریان قرآن به قتل رسیدند. در داستان "بئر معونه" (یکی از آبادیهای نزدیک مدینه) و جنگی که در آن منطقه در زمان حیات پیامبر(ص) اتفاق افتاد، می خوانیم که جمع کثیری از قاریان در حدود هفتاد نفر شربت شهادت نوشیدند.(4)
از این مطالب روشن می شود که حافظان و قاریان و معلّمان قرآن آن قدر زیاد بودند که تنها در یک جنگ این تعداد شهید شدند، چرا که قرآن فقط قانون اساسی برای مسلمانان نبود، بلکه همه چیز آنها بود، مخصوصاً در آغاز اسلام که هیچ کتابی جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعلیم و تعلّم مخصوص قرآن بود. قرآن یک کتاب متروک در گوشة خانه و یا مسجد که گَرد و غبار فراموشی روی آن نشسته باشد نبود تا کسی از آن کم کند یا بر آن بیفزاید.
حفظ قرآن به عنوان یک سنت و عبادت بزرگ همیشه میان مسلمانان مطرح بوده و هست، نیز بعد از پیدا شدن صنعت چاپ که سبب شد این کتاب به عنوان پرتیراژترین کتاب در کشورهای اسلامی چاپ و نشر گردد، باز حفظ قرآن به عنوان یک سنت دیرینه و افتخار بزرگ، موقعیت خود را حفظ کرد، به طوری که در هر شهر و دیار همیشه جمعی حافظ قرآن بوده و هستند. اکنون در بعضی کشورهای اسلامی مدرسههایی وجود دارد که برنامه شاگردان آن در درجة اوّل حفظ قرآن است. سنت حفظ قرآن از عصر پیامبر(ص) و به دستور و تأکید آن حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنین سنت قرائت قرآن در شبها و روزهای متعدد و ثواب بسیاری که برای قرائت ذکر شده است. با چنین وضعی اصولاً تحریف قرآن امکان پذیر نبوده است.
2. وجود کاتبان وحی: علاوه بر همه، پدیدة نویسندگان وحی نباید فراموش شود، یعنی کسانی که بعد از نزول آیات بر پیامبر آنها را یادداشت می کردند. شمار حافظان را از چهارده تا چهل و سه نفر نوشته اند.
بنا به نقل ابوعبدالله زنجانی در کتاب "تاریخ قرآن" پیامبر(ص) نویسندگان متعددی داشت که وحی را یادداشت می کردند و آنها چهل و سه نفر بودند که بیش از همه "زیدبن ثابت" و امیر مؤمنان علی بن ابیطالب(ع) در امر کتابت قرآن ملازم پیامبر در این رابطه بودند".(5)
آنها در برخی موارد آنچه را که نوشته بودند، برای پیامبر میخواندند تا هر گونه اشتباه احتمالی رفع شود. کتابی که این همه نویسنده داشته، چگونه ممکن است تحریف شود؟
3. دعوت همة پیشوایان اسلام به قرآن موجود:
بررسی کلمات پیشوایان بزرگ اسلام نشان می دهد که ایشان از آغاز اسلام، مردم را به تلاوت و عمل به قرآن موجود دعوت می کردند، و این ثابت میکند که کتاب آسمانی به صورت یک مجموعه دست نخورده در همة قرون، از جمله قرون نخستین اسلام موجود بوده است.
مولای متقیان علی(ع) بعد از رسیدن به خلافت هیچ اشاره ای به کم یا زیاد شدن قرآن نفرمود؛ نه تنها این کار را نکرد، بلکه بارها مردم را به عمل و چنگ زدن به قرآن موجود دعوت نمود. اگر کم و زیادی در قرآن پیش آمده بود،مسلّماً آن حضرت قرآن اصلی را بر مردم عرضه می نمود.
4. خاتمیت:
پس از قبول خاتمیت پیامبر(ص) و این که اسلام آخرین آیین الهی است، و رسالت قرآن تا پایان جهان برقرار خواهد بود، چگونه می توان باور کرد که خدا این یگانه سند اسلام و پیامبر را پاسداری نکند؟ (8)
چون یکی از دلایل نبوتهای تازه، تحریف کتاب آسمانی بوده است و اگر تحریف در قرآن صورت گرفته بود، باید پیامبری از طرف خداوند برای اصلاح می آمد، در حالی پیامبر اسلام، خاتم پیامبران شناخته شده است.
با توجه به این دلایل و دلایل دیگر که در کتابهای علوم قرآنی نوشته شده است،(9) علما و دانشمندان و مفسران اسلامی، با قاطعیت تمام، تحریف قرآن را ردّ کرده و معتقد شدهاند که قرآن مجید به هیچ وجه تحریف نشده و نخواهد شد.
مرحوم علامه طباطبایی می فرماید: «یکی از ضروریات تاریخ اسلام این است که در 14 قرن قبل، محمد(ص) مبعوث به نبوت شده، کتابی آورده که آن را قرآن نامیده، در طول حیاتش مردم را به آن شریعت دعوت کرده، نیز از مسلّمات تاریخ است که با همین قرآن تحدّی کرده و آن را معجزه نبوت خود خوانده، نیز هیچ حرفی نیست که قرآن موجود همان قرآنی است که او آورده و برای بیشتر مردم معاصر خودش قرائت کرده است».(10)
امام خمینی(ره) می فرماید: «هر کس از اهتمام مسلمانان به جمع آوری قرآن و حفظ و ضبط قرائت و کتابت آن با خبر باشد، به سستی و بطلان پندار تحریف پی می برد. اخباری که اهل تحریف به آن تمسک جسته اند، چنان ضعیف است که نمی توان بدان استدلال نمود، یا اخباری جعلی بوده که نشانههای جعل از سر و روی آن می بارد، و یا مفهوم آن به قدری بیگانه و دور از واقعیت است که نمی توان به آن اعتنا کرد».(11)
تحریف آن به معنای افزودن چیزی بر قرآن، میان مسلمانان هیج گویندهای ندارد، اما تحریف به معنای کاستن از آیات، تنها برخی از علما بدان معتقد بودند. این را هم علمای شیعه و سنی جواب قاطع داده اند، تا جایی که مرحوم شیخ صدوق عقیده بر «مصونیت قرآن از تحریف» را از اصول شیعه دانسته و می فرماید: «اعتقاد ما این است: قرآنی که خدا بر حضرت محمد(ص) نازل فرمود، همان است که در یک مجلد و در دسترس همة مردم قرار دارد. هر کس به ما نسبت دهد که میگوییم قرآن بیش از این است، مسلّماً دروغگو می باشد».
پی نوشتها :
1. حجر (7) آیه 9.
2. فصلت (41) آیه41 و 42.
3. تفسیر نمونه، ج1، ص 8 - 10؛ قرآن هرگز تحریف نشده، آیت الله حسن زاده، آملی ص 28.
4. تفسیر نمونه، ج11، ص 23.
5. ابوعبدالله زنجانی، تاریخ قرآن، ص 24.
6. تفسیر نمونه، ج 11، ص 21 - 26.
7. قرآن هرگز تحریف شده؛ آیت الله خویی، بیان، ج 1، ص 305.
8. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان (ترجمه) ج 12، ص 150.
9. محمدهادی معرفت، مصونیت قرآن از تحریف، ص 69 (حاشیه حضرت امام بر کفایة الاصول، بحث حجت ظواهر.
10. آیت الله جوادی آملی، تسنیم، ج1، ص 99.
11. باب حادی عشر (اعتقادات صدوق)، ص 93.
پرسش3 : با توجه به مکی و مدنی بودن سورهها قرآن راچه کسى به این ترتیب در آورده است و این ترتیب بر اساس چیست ؟
پاسخ : مدارک متعدد وزیادى این واقعیت را تأیید مى کنند که قرآن ، به صورتى که اکنون در دست مااست ، در عصر پیامبر(ص) و به فرمان او جمع آورى شده است.
على بن ابراهیم قمى از امام صادق(ع) نقل کرده است که رسول خدا به على فرمود: قرآن درقطعات حریر و کاغذ و امثال آن پراکنده است ، آن را جمعآورى کنید؛ سپس اضافه مى کند: على از آن مجلس برخاست و آن را در پارچهء زردرنگى جمع آورى نمود و سپس بر آن مهر زد(1).
گواه دیگر این که دانشمند معروف اهل تسنن درکتاب از على بن ریاح نقل مى کند که :على بن ابیطالب وابى بن کعب ، قرآن رادر زمان رسول خدا جمع آورى کردند.
سومین شاهد جملهاى است که نویسندهء معروف اهل سنت درکتابش از زیدبن ثابت آورده است که
مىگوید: ما در خدمت پیامبر قرآن را از قطعات پراکنده جمع آورى مى کردیم وهر کدام را طبق راهنمایى پیامبر در محل مناسب خود قرار مى دادیم ، ولى با این حال این نوشتههامتفرق بود، پیامبر به على دستور داد که آن را یک جا جمع کند و ما را از ضایع ساختن آن برحذر مى داشت .
سید مرتضى دانشمند بزرگ شیعه مى گوید: قرآن در زمان رسولالله به همین صورت کنونى جمع آورى شده بود(2). طبرانى وابن عساکر از چنین نقل مى کنند که شش نفراز انصار، قرآن را در عصر پیامبرجمع آورى کردند.(3)
نیز همو نقل مى کند که از انس بن مالک پرسیدم : چه کسى قرآن را در عصر پیامبر جمع آورى کرد؟گفت : چهار نفر که همه از انصار بودند : 1 ابى بن کعب ؛2 معاذ؛3 زیدبن ثابت ؛ 4ابوزید. امادر مورد ترتیب سورههاى قرآن براساس مکى و مدنى بودن، قرآن پژوهان اعم از اهل سنت یا شیعه براى شناخت سورهها و آیات مکى ومدنى ، سه قاعده یامعیار را ذکر کردهاند:
أ) قاعده همگانى یعنى آنچه درمکه وپیرامون آن نازل شده ، مکى است و آن چه درمدینه و پیرامون آن نازل شده مدنى است .
ب ) قاعدهء ناظر به انسانها باشد، یعنى آن چه مربوط به اهل مکه باشد غالباً با «یا أیّها الناس» بوده ومکى است و آن چه خطاب به اهل مدینه باشد غالباً باخطاب مدنى « یا أیها الذین آمنوا» است .
ج ) قاعده زمانى (که محققان آن را جامع و مانع تر شمردهاند) این است که آیات و سورههایى که پیش ازهجرت نازل شده ، مکى است و آیات و سورههایى که پس از هجرت فرود آمده ، مدنى است ؛ چه در مکه نازل شده باشد و چه در مدینه یادر سفرها و غزوات . البته بعضى دیگر از علما معیارهاى دیگرى را وضع کردهاند.(4)
در قرآن مجید این مسئله اجماعى است که پیامبر آن را به این ترتیب در آورده است ، اما درمورد ترتیب سورههاى قرآن کریم ، اختلاف وجود دارد(5).بعضى مى گویند: ترتیب سورههاى قرآن اجتهادى است ؛ به این معنا که صحابه پیامبر به هنگام جمع آورى قرآن ، مطابق ذوق و سلیقه شخصى خود، ترتیب موجود رادر سورههاى قرآن به وجود آوردهاند. دلیل اجتهادى بودن ترتیب سورههاى قرآن، اختلاف مصاحف صحابه مى باشد، چون این مصاحف از نظر ترتیب سورهها متفاوت هستند. برخى صحابه سورهها و آیات قرآن رابر حسب نزول آنهامرتب ساختند؛ مانند مصحف على (ع)که در آن سورههاى مکى پیش از سورههاى مدنى قرار دارد، در حالى که مصحف عبدالله بن مسعود از نظر ترتیب سورهها کاملابا ترتیب مصحف على متفاوت است .
در مقابل این نظریه ، بعضى بر این عقیده اند که ترتیب سورههاى قرآن ، توقیفى است ؛به این معنا که صحابه پیامبر هنگام جمع آورى قرآن طبق اشاره پیامبر سورههاى قرآن را مرتب مى کردند. یکى از ادله توقیفى بودن ترتیب موجود در سورههاى قرآن، روایتى است که از ابى بن کعب نقل شده است که: رسول خدا مرا احضار کرد و فرمود: جبرئیل مرا مأمور ساخت که به تو درود و تهنیت گفته و قرآن را بر تو بخوانم ، ابى عرض کرد: پدر ومادرم فداى تو باد، مرا به ثواب وفضیلت قرآن آگاه فرما. رسول خدا ثواب قرائت سورهها را از سوره آغاز و به ترتیب تا آخرین سوره (الناس ) بیان فرمود.(6)
پینوشتها:
1. تفسیر نمونه ، ج 1، ص 9- 8 به نقل از تاریخ القرآن ، ابوعبدالله زنجانى ، ص 44.
2.همان، به نقل از مجمع البیان ، ج اوّل ، ص 15
3 . همان ، ص 10 به نقل از منتخب کنزالعمال، ج 2، ص 52
4. بهاءالدین خرمشاهى ، قرآن کریم ترجمه و واژهنامهها، ص 660- 659؛ تاریخ قرآن ، رامیاد، ص 603- 601.
5. سید محمدباقر حجتى ، تاریخ قرآن کریم ، ص 86- 85؛ سفینة البحار، ج 2، ص 421، به نقل از تاریخ قرآن و مجمع البیان ، ج 10، ص 305
6. پژوهشى در تاریخ قرآن کریم ، ص 89؛ ص 67- 64
پرسش4: اگر مطالب قرآن کهنه نمى شود، چگونه مسائلى از قبیل بردگی، جنگ با روشهاى قدیمی، ماههاى قمری، نصاب گاو و شتر و ... مطرح شده است؟ آیا اینها نشان اختصاص آن به زمان خاص نیست؟
پاسخ: قرآن کریم و دین مقدس اسلام آمده تا بشر را تا پایان دنیا هدایت نماید و راه سعادت و خوشبختى هر دو جهان را به وی ارائه نماید. از همین رو باطل و کهنگى در قوانین اسلام راه ندارد.
قرآن مى فرماید: «و این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر،که هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر به سراغ آن نمى آید، چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است".(1)
امیرمؤمنان علی(ع) دربارة قرآن فرمود: «کتاب خداوند میان شما سخنگویى است که هیچ گاه زبانش از حق گویى خسته نمى شود، و خانه ای است که پایههایش هرگز فرو نمى ریزد،و نیرومندى است که یارانش شکست نمى خورند».(2)
با توجه به این که بشر نیازهاى ثابت و متغیر دارد، اسلام بر نیازهاى ثابت انسان، مُهر ثابت زده است، اما نیاز متغیر او را تابع نیازهاى ثابت قرار داده،(3) و این اعجازى است که در ساختمان دین به کار رفته و موجب شده که همواره با پیشرفت زمان و تغییر اوضاع و احوال اجتماعى و فرهنگی، پاسخ گوى پرسشها و نیازهاى روز باشد. با توجه به این ویژگى، فقهاى شیعه در هیچ عصرى با بن بست و مشکلات حل نشدنى فقهى روبه رو نگشته اند. این نکته باتوجه به دو مطلب روشن مى شود:
1.علاوه بر احکام عبادى مثل نماز، روزه، حج و ... که احکام ثابتی هستند،اصول ثابت دیگرى نیز هست که نحوة پیاده کردنش بستگى به زمان اجرا دارد و با اقتضاى زمان قابل تغییر است، مثلاً حفظ اسلام اصل ثابت و مسلّمی است، اما چگونه و با چه روشى اسلام حفظ مى شود، بستگى به شرایط زمان دارد. یک وقت شرایط زمان اقتضا مىکند که امام با دشمن صلح کند، مانند صلح امام حسن مجتبی(ع) و زمان دیگر حفظ کیان اسلام به قیام و کشته شدن در راه خدا است، مثل نهضت مقدس امام حسین(ع). از همین رو امیرمؤمنان (ع) 25 سال مانند کسی که استخوان در گلو و خار در چشم داشت، براى حفظ اسلام صبر کرد و از حقّ مسلّم خود صرف نظر نمود، ولى هنگامى که به قدرت رسید، محکم ایستاد و در مدت کمتر از پنج سال، سه جنگ داخلى را پاسخگو شد.
برابری و همدردى با مسلمانان اصل ثابت دیگر است که در هر زمان باید انجام گیرد، لیکن زمانى
حمایتهاى سیاسى و زمان دیگر همکارى فرهنگى و وقت دیگر کمکهای مالى به عنوان مواسات اسلامى به حساب مى آید.
استفاده از لباس شهرت حرام است اما این که چه لباسى لباس شهرت است، بستگى به زمان دارد. آمادگى دفاعى براى مسلمانان اصل ثابت است ولى وسایل دفاع مثل شمشیر، سپر، تانک، هواپیماى جنگی، بمب اتم و ... طبق نیاز روز تهیه مى گردد.
2.قوانین اسلام به شکل قضایاى حقیقیه وضع شده ، نه قضایای خارجیه؛ یعنى طبیعت اشیا را در نظر گرفته و روى طبیعت حکمى برده است.(4) هر وقت این طبیعت و موضوع پیدا شد، حکم مى آید و هر وقت موضوع از بین رفت، حکم از بین مى رود، مثلاً مى گوید: غصب، دزدی و شراب حرام است؛ گوشت گوسفند حلال است و اگر مال به حد نصاب تعیین شده برسد، زکات دارد، یا منافع کسب اگر از مخارج سالانه زیاد آمد، خمس دارد و ... در تمام این موارد اسلام از اوّل نگفته این موضوعات باید پیدا شود، بلکه گفته اگر این موضوعات در خارج پیدا شد، حکمش این است. چنانچه موضوع از بین رفت، حکم از بین مى رود.
در مورد بردگى هم مسئله از این قرار است. اسلام نگفته بردگى باید باشد بلکه با توجه به وجود بردگى در زمان ظهور اسلام و صلاح نبودن الغاى مطلق بردگى در آن زمان، اسلام راه آزادى بردگان را آورده است. توضیح این که: اسلام هرگز ابداع کنندة بردگى نبوده است، بلکه در حالى ظهور کرد که نظام بردهداری سراسر جهان را گرفته بود،و با تاروپود جوامع بشرى آمیخته بود، حتى تا حدود صد سال پیش (1890 میلادی) ادامه داشت. اسلام براى آزادى بردگان طرحى را مطرح نمود که بدون این که جامعه را مختل نماید، به تدریج موجب آزادى تمامى بردگان گردد. بنابراین اسلام نگفته حتماً باید بردگى باشد تا با الغاى بردگى گفته شود این قانون اسلام از بین رفت، بلکه با توجه به وجود بردگى در زمان ظهور اسلام و مصلحت نبودن الغاى بردگى در آن زمان، قوانینى وضع کرد که در دراز مدت آزادى بردگان را به ارمغان آورد.
ماههاى قمرى بدین لحاظ مقیاس احکام الهى قرار گرفته که یک مقیاس طبیعى است و در اختیار همگان مى باشد. یکى از امتیازات قوانین اسلام این است که دستورهاى آن معمولاً طبق مقیاسهاى طبیعى قرار داده شده، زیرا مقیاسهاى طبیعى وسیلهاى است که در اختیار همگان قرار دارد و گذشت زمان اثرى بر آن نمى گذارد، اما مقیاسهای غیر طبیعى در اختیار همه نیست، حتى در عصر ما هنوز همة مردم نتوانستهاند از مقیاسهاى جهانى استفاده کنند.
اسلام مقیاس را گاهى وجب، گاهى گام، گاهى بند انگشتان و گاهى طول قامت انسان و در مورد تعیین وقت، غروب آفتاب و طلوع فجر، گذشتن خورشید از نصف النّهار و رؤیت ماه قرار داده است. درست است که گردش خورشید در برجهاى دوازده گانه وسیلة خوبى براى تعیین ماههاى شمسى است ولى این تقویم با این که طبیعى است، به درد همه نمى خورد و تنها دانشمندان نجوم از طریق رصدهاى نجومى می توانند بودن خورشید را در فلان برج تشخیص دهند. به همین دلیل دیگران مجبورند به تقویمهایى که به وسیلة منجمان تنظیم شده مراجعه کنند، ولى گردش منظم ماه به دور زمین، تقویم روشنى به دست مى دهد که حتى افراد بى سواد و بیابانگرد قادر به تشخیص آن هستند.(5)
از این رو تقویم اسلامى بر اساس تقویم قمرى و گردش ماه است و براى همیشه مسلمانان براى انجام اعمال عبادى که نیازمند به زمان بندى است، از این تقویم استفاده می نمایند. پس این تقویم کهنه نشده است.
در مورد نصاب شتر و گاو و ... باید گفت مسئلة زکات امروز هم مطرح است، زیرا گاو داران و گوسفنداران و کشاورزان زیادى هستند که داراى شرایط پرداخت زکاتند و باید با مراجعه به رسالة مرجع تقلید خود، با مسایل زکات آشنا شوند.
برای آگاهی بیشتر به کتاب اسلام و مقتضیات زمان اثر شهید مرتضى مطهرى مراجعه کنید.
پینوشتها:
1. فصلت (41) آیه41 و 42.
2. نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص 403، خطبه 133.
3. مرتضى مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 14و 218.
4. همان، ج 2، ص 16.
5. تفسیر نمونه، ج 2، ص 6، و ج 8، ص 228.
پرسش5: آیا به تمام نکات علمى روز در قرآن اشاره شده است؟
پاسخ: ابتدا باید هدف از نزول قرآن را دانسته، سپس به پاسخ بپردازیم.
قرآن، کتاب انسان سازى است که هدف آن راهنمایى بشر به راه راست و هدایت وى در مسیر تکامل مىباشد. قرآن راه خیر و شر را به بشر مىنماید و طریقه وصول به آن را روشن مىگرداند تا بشر با به کار بستن این برنامه زندگانى به خدا تقرب جوید و به سعادت و کمال جاودانه نائل شود.
قرآن کتابى است که حتى در زمینه مسائل شرعى به ذکر کلیات بسنده کرده؛ به طور مثال فقط حکم وجوب نماز و روزه بیان شده و کیفیت آن در روایات آمده است؛ بنابراین نباید انتظار داشت که در قرآن مسایل جزئی دانشهای مختلف بیان شده باشد. بسیاری از این دانشها، مربوط به دنیا و نظام طبیعی است و به انسان قدرت تسلط و تصرف در عالم طبیعت و ماده را میدهد.
این کتاب آسمانى، کتاب فیزیک، گیاهشناسى، زیستشناسى و یا روانشناسى نیست اما در عین حال سعادت و کمال انسانها هماهنگ با حقایق جهان هستى است و برنامهاى که براى خوشبختى از طرف خداوند ترسیم شده، بى ارتباط با حقایق عالم هستى نبوده، بلکه جزئى از آن است ؛ بنابراین لازمه برنامه الهى که در قرآن آمده، آن است که انسان حقیقت عالم را بشناسد. در قرآن، این حقایق بیان مىشود تا انسان به عظمت خدا و علم و قدرت بیکران الهى دست یابد. این مسئله در راستاى دست یابى انسان به سعادت و کمال است، به همین جهت از آنها تعبیر به نشانههاى الهى مىشود که انسان با درک آنها پى به حقیقتى که در پس این آیات و نشانهها قرار دارد نائل شود؛ بنابراین، اهداف را در آیاتى که مربوط به عالم هستى و جهان طبیعت است مىتوان جستجو نمود:
1 - پى بردن به عظمت و قدرت الهى
2 - شکر گزارى نعمتهاى الهى
3 - انسان با دیدن این عظمتها و توجه به آن، معرفت فطرى پیدا کرده و شناختش شکوفا شده و با ایمانى راسختر دستورهای الهى را به جا آورد.
بنابراین قرآن یک کتاب تربیت و انسان ساز است که براى تکامل فرد و جامعه در جنبههاى معنوى و مادى نازل شده است. قرآن یک دائرةالمعارف بزرگ نیست که تمام جزئیات علوم ریاضى، جغرافیا، شیمى، فیزیک، گیاهشناسى و مانند آن در آن آمده باشد، هر چند در برخى مواقع به تناسب (بحثهاى توحیدى و تربیتى) پرده از روى قسمتهاى حساس از دانشها برداشته، ولى آن چه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلى و نهایى قرآن را تشکیل مىدهد، انسان سازى است که در این زمینه چیزى را فرو گذار نکرده است.
پس نباید ضرورتاً در جستجوى تمام قوانین و تئورىهاى فیزیک و شیمى و زیستشناسى و در قرآن بود، یا درصدد تطبیق نظریهها و تئورىهاى جدید با آیات بود.
در قرآن بخشى از حقایق علمى در مورد عالم طبیعت به صورت کلى و مطلق، بى آنکه صراحت در یک قانون یا نظریه علمى داشته باشد، بیان شده است؛ یعنى در بخشى که خداوند در مورد عالم طبیعت و جهان هستى سخن مىگوید، نباید در جستجوى تطبیق با برخى از نظریههاى علمى بود، زیرا چه بسا این قوانین و نظریهها پس از گذشت مدت زمانى، بطلان آنها اثبات شود، نتیجه آن خواهد بود آیهاى را که با تئورى علمى تطبیق دادهایم باطل شود، مگر آنکه قانون مسلّم علمى باشد، مانند کروى بودن زمین و حرکت آن که برخى آیات با این قوانین تطبیق مىکند.(1)
در عین حال برخی بر این نظریه هستند که قرآن مشتمل بر تمامى اصول و مبانى علومطبیعى و ریاضى و فلکى و حتى رشتههاى صنعتى و اکتشافات علمى مىباشد و چیزى از علوم و دانستنىها را فرو گذار نکرده است. قرآن علاوهبر یک کتاب تشریعى، کتاب علمى نیز به شمار مىرود.آنها براى اثبات این عقیده، خواستهاند دلایلى از خود قرآن ارائه دهند،از جمله آیه «و نزلنا علیکالکتاب تبیانا لکل شیء؛(2)قرآن را بر تو فرستادیم تا بیانگر همه چیز باشد». «ما فرطنا فیالکتاب من شیء(3)؛در کتاب-قرآن-چیزى فرو گذار نکردیم». «و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین ؛ هیچ خشک و ترى نیست مگر آن که در کتابى آشکار[ثبت] است».
در حدیثى از عبدالله بن مسعود آمده: «مَن أراد علم الاوّلین و الآخرین فلیتدبرالقرآن؛(4) هر که علوم گذشتگان و آیندگان را خواهان باشد، در قرآن تعمقنماید».
اولین سؤال که متوجه صاحبان این نظریه مىشود، آن است که از کجا و چگونهاین همه علوم و صنایع و اکتشافات روز افزون، از قرآن استنباط شده،چرا پیشینیان بهآن پى نبرده و متاخران نیز به آن توجهى ندارند؟!
دیگر آن که آیات مورد استناد با مطلب مورد ادعا بیگانه است، زیرا آیه سورهنحل دربارة بیان فراگیر احکام شریعت است.آیه در صدد اتمام حجتبرکافران است که روز رستاخیز هر پیامبرى با عنوان شاهد بر رفتار امتهاى خودبر انگیخته مىشود و پیامبر اسلام نیز شاهد بر این امت مىباشد،زیرا کتاب وشریعتى که برای او فرستاده شده، کامل بوده و همه چیز در آن بیان شده است: «وجئنا بک شهیدا على هؤلاء.و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء و هدى و رحمة و بشرىللمسلمین». (5) یعنى جاى نقص و کاستى در بیان وظایف و تکالیف شرعى باقىنگذاردیم،تا هدایت و رحمت و بشارتى باشد براى مسلمانان. با ملاحظه شأن نزول و مخاطبان مورد نظر و نیز صدر و ذیل آیه،به خوبى روشن است کهمقصود از«تبیانا لکل شىء» فراگیرى و جامعیت احکام شرع است.
اصولا شعاع دائره مفهوم هر کلام،با ملاحظه جایگاهى که گوینده در آن قرارگرفته، مشخص
مىگردد، مثلا محمد بن زکریا که کتاب «من لا یحضره الطبیب» را نگاشت و یادآور شد که تمامى آن چه مورد نیاز است، در این کتاب فراهم ساخته، از جایگاه یک پزشک عالى مقام سخن گفته است،از این رو مقصود وى از تمامىنیازها،در چار چوب نیازهاى پزشکى است.
بر همین شیوه مرحوم صدوق کتاب «من لا یحضره الفقیه»را تالیف نمود،تا مجموع نیازهاى در محدوده فقاهت راعرضه کند. هم چنین است آن گاه که خداوند بر کرسى تشریع نشسته،دربارة کتب و شرایع نازل شده بر پیامبران،چنین تعبیرى ایفا کند که صرفا به جامعیتجنبههاى تشریعى نظر دارد!
همین گونه است آیه «ما فرّطنا فی الکتاب من شیء» (6) اگر مقصود از «کتاب» قرآنباشد، در صورتى که ظاهر آیه چیز دیگر است و مقصود از کتاب،کتاب تکوین و درباره علم ازلى الهى است.
آیه چنین است: «و ما من دابة فی الارض و لا طائر یطیربجناحیه الا امم امثالکم.ما فرطنا فی الکتاب من شیء ثم الى ربهم یحشرون؛(7) ماهمه موجودات و آفریدهها را زیر نظر داریم و هیچ چیز بیرون از علم ازلى ما نیستو سرانجام همه موجودات به سوى خدا است».
آیه «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین(8)» در اینجهت روشنتر است،که همه موجودات و کردارشان در علم ازلى الهى، ثبت و ضبط است و حضور بالفعل دارد.
اما حدیث ابن مسعود،صرفا دربارة علومى است که وى با آن آشنایىداشته و آن،علوم و معارف دینى است و مقصود از اولین و آخرین،سابقین و لاحقین انبیا و شرایع آنان مىباشد،که تمام آن چه در آنها آمده در قرآن فراهماست. (9)
به کارگیرى ابزار علمى براى فهم معانى قرآنى،کارى دشوار و ظریف است،زیرا علم حالت ثبات ندارد و با پیشرفت زمان، گسترش ودگرگونى پیدا مىکند و چه بسا یک نظریه علمى-چه رسد به فرضیه-که روزگارىحالت قطعیتبه خود گرفته باشد، روز دیگر همچون سرابى نقش بر آب،محو ونابود گردد.
اگر مفاهیم قرآنى را با ابزار ناپایدار علمى تفسیر و توجیه کنیم، به معانى قرآن که حالت ثبات و واقعیتى استوار دارند،تزلزل بخشیده و آن را نا استوارمىسازیم. گره زدن فرآوردههاى دانش با قرآن،کار صحیحى به نظرنمىرسد.
آرى اگر دانشمندی با ابزار علمى که در اختیار دارد و قطعیت آن برایش روشناست،توانست از برخى ابهامات قرآنى-که در همین اشارهها نمودار است-پردهبردارد،کارى پسندیده است.مشروط بر آن که با کلمه «شاید» نظر خود را آغاز کند وبگوید:شاید-یا به احتمال قوى-مقصود آیه چنین باشد،تا اگر در آن نظریه علمىتحولى ایجاد گردد،به قرآن صدمهاى وارد نشود و صرفا گفته شود که تفسیر او اشتباهبوده است.
اما به این نکته باید توجه داشت که هرگز نباید میان دیدگاههاى استوار دین وفراوردههاى ناپایدار علم،پیوند ناگسستنى ایجاد نمود.
در قرآن اشارات علمى و گذرا بسیار است. برخى از این اشارات از دیرزمان و برخى در سالیان اخیر با ابزار علم روشن شده و شاید بسیارى دیگر را گذشتزمان آشکار سازد
دانشمندان -به ویژه در عصر حاضر-در این باره بسیارکوشیدهاند،گرچه افرادى به خطا رفته ولى بسیارى نیز موفق گردیدهاند.
جهت آگاهى بیشتر به کتاب معارف قرآن، آیت الله مصباح یزدى مراجعه فرمایید.
پىنوشتها:
1- انعام (6)، آیه 38.
2- نحل(16) آیه 89.
3. انعام ، آیه 38
4- غزالى،احیاء العلوم، باب 4،آداب تلاوة قرآن،ج 1،ص 296.
5- نحل، آیه 89.
6- انعام ، آیه 38.
7- همان.
8- همان، آیه 59.
9- دکتر احمد ابو حجر،التفسیر العلمی للقرآن فی المیزان،ص 131.
پرسش6: حروف مقطعه در آغاز سورههای قرآن چه معنایی دارد؟
پاسخ: برخی از سورهها باحروفی آغاز می شود که چون ناپیوسته قرائت می شود، به حروف مقطعه نام گذاری شده است. تبیین این حروف از آغاز تاریخ تفسیرتاکنون همواره توجه مفسران و قرآن پژوهان را به خود معطوف داشته و در تحلیل آن دو راه پیموده اند:
1- برخی این حروف را راز و رمزی میان خدا و رسول اکرم (ص) دانسته، از این رو آن را غیر قابل تفسیرمی دانند،
2- گروه دیگری (که بیشتر آنها مفسران و قرآن شناسان هستند) برآنند که این حروف مانند سایر آیات اگر چه معرفت کنه آن ممکن نیست، اما تفسیر پذیر است.(1)
ابتدا برخی از ویژگیهای حروف مقطعه را ذکر می کنیم، سپس به برداشتها و تحلیلهای مفسران از حروف مقطعه می پردازیم.
برخی از ویژگیهای حروف مقطعه:
1-حروف مقطعه از مختصات قرآن است و در سایر کتابهای آسمانی مانند تورات و انجیل سابقه ندارد.
2- این حروف اختصاص به سورههای مکی یا مدنی ندارد، زیرا در 27 سوره مکی و در دو سوره مدنی آمده است.
3- حروف مقطعه اوایل سورهها ، برخی یک حرفی است ، مانند : "ن" و "ق" بعضی دو حرفی مانند : "طس" ، "یس" ، "طه" و "حم" برخی سه حرفی، مانند : "الم"، "الر" و "طسم" بعضی چهار حرفی مانند : "المص" و برخی پنج حرفی، مانند: "کهیعص" و "حم عسق.(2)
4 - برخی از این حروف اصلا تکرار نشده است، مانند "ن" و "ق" ؛ بعضی دوبار تکرار شده ، مانند "ص" که در سوره "ص" به طور مستقل ذکر شده و در سوره اعراف جزو "المص" قرار گرفته ؛ برخی از آنها شش بار تکرار شده، مانند "الم" و بعضی از آنها هفت بار تکرار شده، مانند "حم" و آن سورههای هفتگانه به "حوامیم سبعه" موسوم است.
5- حروف مقطعه پس از حذف مکررات آنها چهارده حرف است.(3)
6- در 29 سوره ای که حروف مقطعه دارد، در آغاز یا متن آنها سخنی از وحی، نبوت و قرآن است و این یک مطلب مشترک بین این سورهها می باشد.
7- بین حروف مقطعه هر سوره با محتوای آن ارتباط خاصی است. بر این اساس ، همة سورههایی که با حروف مقطعه همگون آغاز می شود، در خطوط کلی مضامین نیز همگون است.
اما این که حروف مقطعه بر چه معنا و مفهومی دلالت دارد، آرا و احتمالهای گوناگون ابراز شده :
أ) حروف مقطعه از متشابهاتی است که علم آن مخصوص خدا است و درک آن توسط افراد ممکن نیست.
ب) حروف مقطعه هر سوره نام همان سوره است، چنان که سورههای "یس" و "طه" و "ص" و "ق" هر کدام به نام حروف مقطعه خود نام گذاری شده اند.
پ) حروف مقطعه نامهای قرآن کریم است.
ت) هر یک از حروف مقطعه، علامت اختصاری و اشاره به اسمی از اسمای حسنای الهی و برخی نیز رمز و اشاره به نام پیامبر است.
ث) حروف مقطعه اجزای اسم اعظم الهی است و اگر به درستی و از روی بصیرت ترکیب شود، اسم اعظم ظهور می کند. اسم اعظم نامی است که با آن می توان در جهان هستی، تصرف کرد و انسانهای عادی به معرفت آن دسترسی ندارند.
ج) حروف مقطعه سوگندهایی است که خداوند یاد کرده بر این که قرآن، کلام و کتاب اوست. سر سوگند به این حروف آن است که حروف الفبا دارای شرافت و حرمت است.
چ) این حروف براساس حساب ابجد اشاراتی است به مدت بقای اقوام و امتها و اجل آنها و نعمتها و بلاها ، چنان که در روایات آمده که "المص" ناظر به انقراض دولت اموی است.
ح) حروف مقطعه برای مرز بندی بین سورهها و نشانه پایان سوره قبلی و شروع سوره بعدی است.
خ) این حروف به منزله خلاصه و پیام اجمالی محتوای سوره است. (4)
د) حروف مقطعه مقدمه و کلید سورهها است.
ذ) سورههای دارای حروف مقطعه مشترک ، در مضامین و سیاق نیز با یکدیگر مشابه و متناسب است. این تشابه ویژه میان سورههای مزبور با سایر سورهها وجود ندارد.
ر) حروف مقطعه رمز و سری بین خدا و رسول اکرم (ص) است و مقصد از آن فهماندن دیگران نیست.
ز) خداوند می خواهد بگوید که قرآن از جنس همین حروف الفبا است که روزمره با آن سر و کار دارید اما از آوردن مثل آن ناتوان هستید، پس بفهمید که این کلام از ناحیه خداوند است.
در بسیاری از سورهها ، پس از حروف مقطعه ، آیه بعدی در مورد قرآن و نزول وحی است.
پی نوشتها:
1-آیت الله عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج2 ، ص 63 و63.
2-همان ، ص 65 و 66 .
3-بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج1، ص 925.
4-تسنیم، ج2، ص 80 تا 95، با تلخیص.
پرسش7: حجاب از منظر قرآن چگونه است و فلسفه آن چیست؟
پاسخ: در ابتدا به رابطة حجاب و پوشش اسلامى مىپردازیم:
حجاب به معناى پرده، حاجب، پوشیدن و پنهان کردن و منع از وصول است.(1)
این واژه تنها به معناى پوشش ظاهرى یا پوشاندن زن نیست و در اصل به مفهوم پنهان شدن از دید مردِ بیگانه است. بدین سبب هر پوششى حجاب نیست.
در قرآن آمده است: «و إذا سألتموهن متاعاً فاْسئلوهن مِن وراءِ حجاب؛(2) چون از زنان پیغمبر متاعى خواستید، از پس پرده بخواهید». این آیه درباره زنان و بیشتر در مورد مسائل سیاسى و اجتماعى است،(3) نه پوشش زن در مقابل نامحرم.
به کارگیرى کلمه حجاب در خصوص پوشش زن اصطلاحى نسبتاً جدید است و همین سبب گردیده بسیارى گمان کنند اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود. «ویل دورانت» مىگوید: «این امر مبناى پرده پوشى میان مسلمانان به شمار مىرود».(4) برخى مدّعى شدهاند حجاب به وسیله ایرانیان به مسلمانان و اعراب سرایت کرده، در حالى که آیات مربوط به حجاب، پیش از مسلمان شدن ایرانیان نازل شده است. در عهد جاهلیت همان طور که «ویل دورانت» مىگوید و کتب تفسیر شیعه و سنى تأیید مىکند، اعراب چنین پوششى نداشتند و عادتشان «تبرّج» و خودنمایى بود که اسلام آن را ممنوع ساخت: «ولا تبرجن تبرج الجاهلیّة الاولى؛(5) و زینتهاى خود را مانند زمان جاهلیّت آشکار نکنید.»
آن چه از قدیم به ویژه نزد فقها در بحث نماز و ازدواج رواج داشته، واژه ستر و ساتر به معناى پوشش و وسیله پوشش در مقابل نامحرم بوده است. بنابراین وظیفه پوشش اسلامى بانوان به معناى حبس و در خانه و پستو قرار دادن آنان نیست، در نتیجه عدم مشارکت این گروه عظیم در فعالیتهاى اجتماعى منظور نیست، بلکه این وظیفه بدان معنا است که زن در معاشرت با مردان، بدنش را بپوشاند و به جلوه گرى و خودنمایى نپردازد و مشارکتش در فعالیتها بر اصول انسانى و اسلامى استوار باشد.(6)
ضرورت پوشش اسلامى در قرآن
پوشش اسلامى از احکام ضرورى اسلام است، زیرا نص صریح قرآن بر آن گواهى مىدهد، بنابراین هیچ مسلمانى نمىتواند در ضرورت حجاب تردید کند، زیرا هم قرآن مجید به آن تصریح کرده و هم روایات بسیارى بر وجوب آن گواهى میدهد. به همین جهت فقیهان شیعه و سنى، به اتفاق بر آن فتوا دادهاند. همان طورى که نماز و روزه به دوران خاصى اختصاص ندارد، دستور پوشش نیز، چنین است و ادعاى نو بودن آن، غیر کارشناسانه مىباشد.
خدا در آیه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آیه بعد به زنان مسلمان فرمان مىدهد از چشم چرانى دوری کنند و در رعایت پوشش بدن از نامحرمان کوشا باشند:
«قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکى لهم انّ اللَّه خبیر بما یصنعون؛ اى پیامبر! به مردان مؤمن بگو: دیدگان خود را فرو خوابانند و عفت پیشه ساخته و دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. این کار براى پاکى و پاکیزگى شان بهتر است و خداوند به آن چه مىکنند آگاه است».
"غضّ" در لغت عرب چنان که مرحوم طبرسى در مجمع البیان(7) و راغب اصفهانى در مفرّدات گفتهاند، به معناى کاستن است و "غض بصر" یعنى کاهش دادن نگاه، نه بستن چشم. البته این که از چه چیز چشمان خود را فرو بندند، ذکر نشده ، اما با توجه به سیاق آیات، به ویژه آیه بعد روشن مىگردد مقصود آن است که خیره خیره زنان نامحرم را تماشا نکنند و از چشم چرانى بپرهیزند.(8)
سپس در آیه بعد مىفرماید: «قل للمؤمنات یغضضنَ من أبصارهن...؛ اى پیامبر! به زنان مؤمن بگو: دیدگان خود را فرو خوابانند و عفت پیشه ساخته، دامن خود را از نگاه بیگانگان بپوشانند و زیور خویش را جز براى شوهران و سایر محارم آشکار نکنند، مگر آن چه پیداست و روسرىهاى خویش را به گریبان اندازند تا سر و گردن و سینه و گوشها پوشیده باشد و پاهایشان را به زمین نکوبند تا آن چه از زینت پنهان مىکنند معلوم شود...».
در این آیه، خداوند در خصوص پوشش بانوان ، آن چه را بر زنان مؤمن لازم است، به دو شکل گسترش مىدهد:
1- پوشاندن سر و گردن.
2- پوشاندن زینتها.
"خمر" جمع خمار و به معناى روسرى است.(9)
"جیوب" از واژه "جیب" به معناى قلب و سینه و گریبان است.(10)
در تفسیر مجمع آمده است: "زنان مدینه اطراف روسرىهاى خود را به پشت سر مىانداختند و سینه و گردن و گوشهاى آنان آشکار مىشد. بر اساس این آیه موظف شدند اطراف روسرىهاى خود را به گریبانها بیندازند تا این مواضع نیز مستور باشد".(11)
فخر رازى یادآور مىشود که خداوند با به کار گرفتن واژههاى "منوب" و "على" که مبالغه در القا را مىرساند، در پى بیان لزوم و وجوب پوشش کامل این نواحى است.(12)
ابن عباس در تفسیر این جمله مىگوید: "یعنى زن مو و سینه و دور گردن و زیر گلوى خود را بپوشاند".(13)
آیه بعدى حجاب:
«یا أیّها النّبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن...؛ اى پیامبر! به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوششها (روسرى یا چادر) خود را بر خویش فروتر گیرند. این براى آن که شناخته نگردند و اذیت نشوند، به احتیاط نزدیکتر است و خدا آمرزنده و مهربان است».(14)
در این آیه دو مطلب قابل توجه است:
1- جلباب چیست؟ نزدیک کردن آن یعنى چه؟
2- فلسفه پوشش و حجاب اسلامى.
در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آن چه با توجه به کتب لغت و گفتار مفسّران شیعه مانند علامه طباطبایى(15) و فیض کاشانى(16) و اهل سنّت مانند قرطبى(17) صحیحتر به نظر مىرسد، آن است که جلباب، پوشش چادر مانند است، نه روسرى و خمار. از ابن عباس و ابن مسعود روایت شده که منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچهاى است که همه بدن را بپوشاند؛ مفسّران بزرگ مانند شیخ طوسى و طبرسى گفتهاند: در گذشته نوعی روسرى براى زنان معمول بود: روسرىهاى کوچک که آن را خمار یا مقنعه مىنامیدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مىکردند؛ نیز روسرىهاى بزرگ که مخصوص بیرون خانه به شمار مىآمد. زنان با روسرى بزرگ که جلباب خوانده مىشد و از مقنعه بزرگتر و از ردا کوچکتر است و به چادر امروزین شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مىپوشاندند.(18)
نزدیک ساختن جلباب (یدنین علیهن من جلابیبهن)، کنایه از پوشیدن چهره و سر و گردن با آن است،(19) یعنى چنان نباشد که چادر یا روپوشهاى بزرگ مانند مانتو تنها جنبه تشریفاتى و رسمى داشته باشد و همه پیکر را نپوشاند.
قرآن مىفرماید: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گیرند و آن را رها نکنند تا نشان دهند اهل عفاف و حفظ اند.
فلسفه حجاب زن
براى روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذیل لازم است:
1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینى
بر اساس فرهنگ اسلامى، انسان موجودى است که براى رسیدن به کمال و معنویّت خلق گردیده است. اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزه جنسى و توجه به هر یک از آنها در حدّ نیاز طبیعى، سبب شکوفایى همه استعدادهاى انسان شده و او را به سوى کمال سوق داده است.
پوشش مناسب براى زن و مرد عامل مهمى در تعدیل و تنظیم این غریزه است.
2- توجه به ساختار فیزیولوژى انسان
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطهاى مستقیم با تفاوتهاى جسمى و روحى زن و مرد دارد.
در تحقیقات علمى در مورد فیزیولوژى و نیز روانشناسى زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّکهاى چشمىِ شهوتانگیز حساس ترند و چون تأثیر حس بینایى زیادتر است و چشم از فاصله دور و میدان وسیعى قادر به دیدن است، از سوى دیگر ترشّح هورمونها در مرد پیوسته است، مردان به صورتى گسترده تحت تأثیر محرّکهاى شهوانى قرار مىگیرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّکهاى حسى پاسخ مىدهند. حس لامسه بروز زیادى ندارد و فعالیتش محدود به تماس نزدیک است.
از این گذشته چون هورمونهاى جنسى زن به صورت دورهاى ترشخ مىشوند و به طور متفاوت عمل مىکنند، تأثیر محرّکهاى شهوانى بر زن صورتى بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.
استاد مطهری در زمینه وجوب پوشش زنان می فرماید : «اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خود نمایى و خودآرایى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلبها و دلها مرد شکار است و زن شکارچى، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچى. میل زن به خود آرایى از حس شکارچىگرى او ناشى مىشود. در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد که مردان لباسهاى بدن نما و آرایشهاى تحریک کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود مىخواهد دلبرى کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگى، از انحرافهاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گردیده است».(20) به عبارت دیگر: جاذبه و کشش جنسى و زیبایى خاص زنانه و تحریک پذیرى جنس مردانه، یکى از علتهاى این حکم است.
البته این بدان معنا نیست که مردان با هر وضعیتی و با هر نوع پوششی می توانند درون جامعه ظاهر شوند ، بلکه برای آنان نیز محدودیت در نظر گرفته شده ، اما همان گونه که بیان شد در حد پوشش زنان نیست .
با توجه به مطالب فوق مىتوان گفت: حجاب در اسلام از یک مسئله کلّى و اساسى ریشه گرفته است. اسلام مىخواهد انواع لذتهای جنسى (چه بصرى و لمسى و چه نوع دیگر) به محیط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص یابد و اجتماع تنها براى کار و فعالیت باشد، بر خلاف سیستم غربى که حضور در جامعه را با لذت جویى جنسى به هم مىآمیزد و تعدیل و تنظیم امور جنسى را به هم مىریزد.
اسلام قائل به تفکیک میان این دو محیط است و براى تأمین این هدف، پوشش و حجاب را توصیه کرده، زیرا بى بند و بارى در پوشش به معناى عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در رابطه جنسى است که آثار شوم آن بر کسى پوشیده نیست.
آثار و فواید رعایت حجاب و پوشش دینى
1- بهداشت روانى اجتماع و کاهش هیجانها و التهاب جنسى که سبب کاهش عطش سیر ناپذیر شهوت است.
2- تحکیم روابط خانوادگى و برقرارى صمیمیت کامل زوجین.
با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدودیت و پایان آزادىهاى خود تلقّى مىکنند وافراد متأهل هر روز در مقایسهاى خطرناک میان آن چه دارند و ندارند، قرار مىگیرند. این مقایسهها، هوس را دامن زده و ریشه زندگى را مىسوزاند.
3- استوارى اجتماعى و استیفاى نیروى کار و فعالیّت
دختر و پسرى که در محیط کار و دانشگاه تحریک شهوانى شوند، از تمرکز و کارآیى آنها کاسته مىشود. چیرگی شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نیروى فکرى و کارى است.
4- بالارفتن ارزش واقعی زن و جبران ضعف جسمانى او
حیا، عفاف و حجاب زن مىتواند در نقش عاطفى او و تأثیرگذارى بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است و حریم نگه داشتن یکى از وسائل براى حفظ مقام و موقعیّت زن در برابر مرد است.
اسلام حجاب را براى محدودیّت و حبس زن نیاورده، بلکه براى مصونیّت او توصیه کرده ، زیرا اسلام راضى به حبس، رکود و سرکوبى استعدادهاى زن نیست، بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم، اجازه حضور زن را داده امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع کرده است.
در واقع حجاب موجب محدودیتِ، مردان هرزه مىباشد که در صدد کام جویىهاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونیت زنان از دست این گروه از مردان منظور است.
پى نوشتها:
1. المفردات فى غرائب القرآن، راغب اصفهانى.
2. احزاب (33) آیه 53.
3. مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 19، ص 431.
4. تاریخ تمدن، ویل دورانت، مترجمان احمد آرام و دیگران، ج 1، ص 433 و 434.
5. احزاب، آیه 33.
6. مسأله حجاب، مرتضى مطهرى، ص 73؛ تفسیر نمونه، ج 17، ص 401 - 403؛ مجموعه آثار، ج 19، ص 448.
7. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، ج 7 - 8، ص 216.
8. مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 19، ص 475.
9. المفردات فى غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البیان، ج 7 - 8، ص 217.
10. مجمع البیان، ج 7 - 8، ص 217.
11. همان.
12. تفسیر کبیر فخر رازى، ج 23، ص 179.
13. مجمع البیان، ج 7 - 8، ص 217.
14. سوره احزاب، آیه 60 و 61.
15. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 16، ص 361.
16. تفسیر صافى، فیض کاشانى، ج 4، ص 203.
17. الجامع الاحکام القرآن، قرطبى، ج 14، ص 156.
18. التبیان فى تفسیر القرآن، طوسى، ج 8، ص 361؛ مجمع البیان، ج 7 - 8، ص 578.
19. مجمع البیان، ج 7 و 8، ص 580.
20. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخیص
پرسش8: نماز چه خصوصیتی دارد که در قیامت اوّل ازآن سؤال می شود؟
در چندین آیه قرآن، مهمترین مسأله (پس از شناخت خداوند و ایمان به او) برپا داشتن نماز شمرده شده است. (1) برخى از احادیث بر این نکته تأکید ورزیدهاند که نماز اساس و پایه اصلى دین و ایمان است؛ پایهاى مرکزى که در وسط خیمه قرار مىگیرد و اگر برداشته شود، خیمه فرو مىریزد. (2)
برخى از اعمال چون امر به معروف و نهى از منکر و جهاد در راه خدا آثار بسیار دارند و بر آنها تأکید فراوان شده است؛ اما اگر نیک بنگریم در مىیابیم همه آنها بسان طنابها یا چوبکهاى اطراف خیمهاند. البته براى برپا ماندن خیمه به همه این طنابها و چوبکها نیاز است؛ اما آنچه انگیزه کارهاى نیک را تقویت مىکند و به امر به معروف و جهاد و... جهت مىدهد یاد خدا است که بهترین قالب آن نماز است.
قرآن کریم در سوره مؤمنون و معارج به ترتیب شش و هشت ویژگى انسانهاى شایسته را برشمرده ، در آغاز و انجام آنها نماز را مطرح فرموده است. از نماز شروع و به نماز ختم مىگردد. این آغاز و پایان نشان مىدهد میان تمام این اوصاف، توجه به نماز برترین و مهمترین آنها است؛ چرا که نماز مهمترین رابطه مخلوق با خالق و برترین مکتب تربیت است. (3)
عبودیت و پرستش یکی از نیازهای انسان است. تمامی انسانها از ابتدا تا کنون به شکلی پرستش
داشتهاند. روح انسان نیاز به عبادت و پرستش دارد و خداوند تنها موجودی است که لائق پرستش است.
اهل عرفان گفته اند: برای رسیدن به عرفان الهی و شناخت خود و خدا مراحلی باید طی شود. مرحلة اوّل، شریعت است. برای پیمودن این مرحله باید به سراغ عبادت پروردگار رفت و با یاریخواهی و کمک از عبادت وارد مرحلة دوم یعنی طریقت شد، آن گاه از طریقت عبور کرده و به حقیقت پیوست که پیوستن قطره به دریا است. هر کدام از مکتبها و آیینها گونههایی برای عبادت دارند امّا همه به دنبال پرستش و عبادتاند، حتی موجودات دیگر نیز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن میفرماید:
«کلّ قدعلم صلوته و تسبیحه؛ تمامی موجودات نماز و تسبیح خدا را می دانند».(4) در جای دیگر میفرماید: «إنْ مِن شیء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛ (5) هر موجودی با حمد، خدا را تسبیح میگوید، لیکن شما تسبیح آنان را نمی فهمید».
جمله ذرات عالم در نهان با تو می گویند روزان وشبان
ما سمیعیم و بصیریم وهُشُیم با شما نامحرمان ما خاموشیم
گر شما سوی جمادی میروید محرم جان جمادان کی شوید؟!
از منابع و مآخذ اسلامی به دست می آید که برای رسیدن به حق و شاداب کردن روح عرفانی انسان، هیچ راهی بهتر از نماز یافت نمی شود. برای روح انسان شیفته هیچ راهکاری سازگارتر و سرشارتر از نماز وجود ندارد، زیرا چه کسی بهتر از خداوند (که برای رسیدن به هر هدفی، راه خاصی را مشخص فرموده است) میتواند راهی برای رشد و ارتقای انسانها پدید آورد؟
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت می گیرد و هم انسان را به زحمت می اندازد؟ امام فرمود: «پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت کردند. عده ای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آنها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر زنده بماند و این ازطریق نماز امکان پذیر است». (6) علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احیای دین است. هم چنین نماز رابطه بنده با خداست و طبیعی است که بنده آن را به جا می آورد که خواستة خداوند و معبود اوست. اصولاً هدف اصلی از خلقت انسان، بندگی است و نماز بهترین شیوه اظهار بندگی است. معارف بلند اسلامی هم در آن وجود دارد، نیز تسبیح و تقدیس لفظی است و تقدیس عملی هم میباشد. رکوع و سجود و تسبیح و دعا و تکبیر و سلام و همة زیباییها در نماز است. اگر نماز به طور صحیح و کامل با حفظ شرایط و آداب خوانده شود، جلوی بسیاری از مفاسد اجتماعی را می گیرد: «إنّ الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکرالله اکبر». (7) نماز اگر با مقدمات و تعقیبات همراه باشد، انسان را به اوج معنویت میرساند. چنانکه اذان با محتوای زیبا دل را می نوازد. نماز جماعت مخصوصاً در مساجد بزرگ مانند مسجد الحرام و مسجد النّبی(ص) زیباترین جلوة عبادت و همدلی و یکرنگی و صفا و صمیمیت است. پیامبر(ص) فرمود: «نماز نور چشم من است.» (8) در آیات قرآن و احادیث معصومین به بخشى از آثار و حکمتهاى نماز و عبادت پرداخته شده است که به برخى اشاره می شود:
1 - قرب معنوى :
یکى از آثار بسیار مهم نماز قرب به خداوند است. این اثر روح عبادت و نماز را تشکیل مىدهد و در یکى از آیات قرآن هدف آفرینش انسان «عبادت» بیان شده است (9) که حکایتگر بُعد معنوى نماز و اهمیت آن است، امام على(ع) فرمود: «الصلوة قربان کل تقى (10)؛ نماز وسیله تقرب هر پرهیزکارى به خداوند است». در برخى از روایات از نماز به عنوان معراج مؤمن یاد شده که اشاره به آثار معنوى آن مىباشد.
2 - یاد خدا و آرامش روانى :
در قرآن آمده است: «اقم الصلوة لذکرى (11)؛ نماز را بر پا دار تا به یاد من باشى».
روح و هدف و مقدمه و نتیجه نماز یاد خدا و «ذکر اللَّه» است که در آیه فوق به عنوان برترین نتیجه بیان شده است. (12) ذکر و یاد خداوند نقش تعیین کننده در آرامش روانى دارد.
نماز به عنوان ذکر خدا به نماز گزار آرامش مىدهد: «ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب (13)؛ آگاه باشید یاد خدا مایه اطمینان است».
3 - عامل باز دارنده از گناه:
یکى از آثار مهم نماز جلوگیری از گناه است: «إنّ الصلوة تنهى عن الفحشا و المنکر».(14)
نماز از آن جا که انسان را به یاد خدا (نیرومندترین عامل بازدارنده یعنى اعتقاد به مبدأ و معاد) مىاندازد، داراى اثر بازدارندگى از فحشا و منکر است. انسان که به نماز مىایستد و تکبیر مىگوید، خدا را از همه چیز بالاتر مىشمرد... بدون شک در قلب و روح چنین انسانى، جنبشى به سوى حق و حرکت به سوى پاکى و جهشى به سوى تقوا پیدا مىشود... (15)
4 - گناه زدایى:
یکى از آثار بسیار مهم نماز گناه زدایى است. نماز وسیله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهى است (16). پیامبر(ص) از یاران خود سؤال کرد: اگر کنار خانة یکى از شما نهرى از آب صاف و پاکیزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، آیا چیزى از آلودگى و کثافت در بدن او مىماند؟ در پاسخ عرض کردند،نه. حضرت فرمود:
«نماز درست هماننداین آب جارى است. هر زمان که انسان نماز مىخواند، گناهانى که در میان دو نماز انجام شده است، از بین مىرود.» (17)
5 - غفلت زدایى:
انسان در زندگى با توجه به «عوامل غافل کننده» به تذکر و یادآورى نیاز دارد. باید وسیلهاى او را در فاصلههاى مختلف زمانى به مبدأ هستى توجه دهد، هدف آفرینش را به یادش آورد و از غرق شدن در گرداب غفلت و بىخبرى بازش دارد. این وظیفه مهم به عهده نماز است (18)؛ به عبارت دیگر، انسان موجودى دو بُعدى است و خداوند هستىبخش او را مرکّب از جسم و روح آفریده است. همانگونه که وى از ابتداى خلقت جسم و ماده خویش تا پایان زندگانى در دنیا به بخشش و توجه خالق خویش نیاز دارد، در زندگانى روحانى نیز (از هنگامى که درک و شعورش کامل شد تا پایان زندگانى) به فیضبخشى از سوى مبدأ پیدایش خویش نیازمند است تا قلبش نمیرد ؛ و این مقصود جز از راه ارتباط با آفریدگار حاصل نخواهد شد؛ چنان که آیات بسیارى بر آن تأکید ورزید. بهترین راه ارتباط با او نماز است. از این رو، در نخستین دستورها به موسى(ع) آمده است: «نماز را برپادار تا به یاد من باشى». (19)
این که در این آیه «ذکر» و یاد خدا را مخصوص نماز کرده بدان سبب است که نماز برترین عملى است که فروتنى و بندگى در آن نمودار مىشود؛ در نماز «یاد خداوند» تجسم پیدا مىکند. (20)
بزرگترین مصیبت براى رهروان راه حق آن است که هدف آفرینش خود را فراموش کنند و غرق در زندگى مادى و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حکم این که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مىشود، مرتباً به انسان اخطار مىکند و هشدار مىدهد و هدف آفرینش او را خاطر نشان مىسازد... نعمت بزرگى است که انسان وسیلهاى در اختیار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه به او بیدار باش گوید. (21)
6 - تکبر زدایى:
یکى از راههای مهم تکبر زدایى نماز است، زیرا انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دو بار پیشانى بر خاک در برابر خدا مىگذارد و خود را ذره کوچکى در برابر عظمت او مىبیند، از این رو پردههاى غرور و خودخواهى را کنار مىزند. على(ع) پس از بیان فلسفه عبادت، یکى از آثار نماز را تکبر زدایى می داند:
«خداوند ایمان را براى پاکسازى انسانها از شرک و نماز را براى پاکسازى از کبر واجب کرده است »(22).
7 - پرورش فضائل اخلاقى :
نماز روح اخلاص و خداباورى را در انسان افزایش مىدهد و نتیجة آن پرورش فضایل اخلاقى است. انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و طبیعت بیرون مىبرد و به ملکوت آسمانها دعوت مىکند و با فرشتگان همصدا مىشود و خدا را درهمه حال حاضر و ناظر مىداند.
8 - همگرایى :
علاوه بر آثار مذکور که معمولاً آثار فردی نماز محسوب مىشوند، یکى از آثار مهم اجتماعى و سیاسى نماز، همگرایى است. برگزارى نماز جماعت، وحدت مسلمانان را به نمایش مىگذارد زیرا مسلمانان با صفوف فشرده در کنار هم قرار گرفته و به اوضاع سیاسى و اجتماعى جهان آگاهى پیدا مىکنند .(23)
9 - نفى طاغوت و ایستادگى در مقابل ستم:
انسانى که فقط خداوند را عبادت نماید، در مقابل او سر تعظیم و تسلیم فرود آورد، هر چه غیر خداوند است، براى او حقیر و کوچک مىشود و در مقابل گردنکشان و ظالمان سر تسلیم فرود نمىآورد و با طاغوت کنار نمىآید. خداوند این مسئله را یکى از اهداف بعثت پیامبر(ص) دانسته: «و در میان هر امتى، پیامبرى را مبعوث کردیم تا خداوند را عبادت نمایید و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهیز کنید.»(25)
پى نوشتها:
1. بقره(2) آیه3؛ نساء(4) آیه 162؛ توبه(9) آیه 18.
2- بحار الانوار، ج82، ص 218 و 223 و 227.
3- تفسیر نمونه، ج 25، ص 30 و ج 14، ص 201.
4- نور (24) آیه 41.
5- اسراء (17) آیه 44.
6- علل الشرایع، ج 2، ص 10.
7 - عنکبوت (29) آیه 45.
8- بحارالانوار، ج 73، ص 141
9- - ذاریات(51)، آیه 56.
10- نهج البلاغه،فیض الاسلام، کلمات قصار، جمله 131
11 - طه(20)، آیه 14.
12 - تفسیر نمونه، ج 16، ص 289.
13 - رعد(13)، آیه 28.
14- عنکبوت (29)، آیه 45.
15 - تفسیر نمونه، ج 16، ص 284.
16 - همان، ص 290.
17 - وسایل الشیعه، ج 3، ص 7.
18. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، ج 13، ص 174.
19. سوره طه(20) آیه 14.
20. المیزان فى تفسیرالقرآن، علامه طباطبایى، ج 16، ص 140.
21 - تفسیر نمونه، ج 16، ص 290 - 291.
22 - نهج البلاغه، کلمات قصار 244.
23 - جمعه (62) آیه 9؛ تفسیر نمونه، ج 24، ص 125 به بعد.
24 - وسایل الشیعه، ج 5، ص 7.
25 - نحل (16) آیه 36.
پرسش9: اگر شب قدر یک شب است، پس چگونه در کشورها متفاوت است؟
پاسخ : شب قدر در سطح کره زمین به اندازه یک شبانهروز (24 ساعت) است. بنابر این، هر قسمتی از کره زمین در پارهای از آن قرار میگیرد. از این رو اگر کسی آن را شبی در ایران درک کند و سپس به کشور دوردستی سفر نماید و شب بعد در آنجا دوباره لیلةالقدر را درک کند، در واقع یک شب بیشتر نبوده؛ زیرا شب بعد استمرار همان شب و پاره دیگری از آن واحد زمانی است و فاصله شدن روز بین دو نقطه، آن را به دو شب تبدیل نمیکند؛ زیرا از 24 ساعت خارج نشده و آنچه در نظر این فرد شب دوم است، در واقع مراحل پایانی همان 24 ساعت میباشد.
به عبارت دیگر: منظور از شب، قرار گرفتن سایه قسمتی از کره زمین روی قسمت دیگر است که اگر مثلاً شب قدر از ایران شروع شود، تا زمانی که این سایه تمام کره زمین را فرا گیرد، شب قدر ادامه دارد.(1)
بنابراین اگر چه نزول قرآن در شبی خاص صورت گرفت، اما همه شبها یا روزها همین حالت را دارند که در عرض 24 ساعت به صورت تدریجی کل زمین را پوشش میدهند.
گاهی نیز تفاوت در کشورها ناشی از اختلاف دیدگاه در مسئله رؤیت هلال است. رؤیت یا عدم رؤیت یا اختلاف مبنایی در مسئله رؤیت هلال، موجب میشود که شروع ماه مبارک در بعضی کشورها زودتر صورت گیرد و به همین جهت، شبهای قدر آنها نیز متفاوت میشود.
پینوشتها:
1ـ آیت الله مکارم شیرازی، استفتائات، ج 3، ص 306؛ تفسیر نمونه، ج 27، ص 192.
پرسش10: چرا امامان معصوم ما دقیقاً مشخص نکردهاند کدام شب، شب قدر است؟
پاسخ: همین سؤال از ائمه(ع) پرسیده شده است. آنها در مواضع مختلف نکات متعددی را بیان فرمودهاند. از مجموع آیات و روایات به دست میآید ائمه(ع) میدانستند که شب قدر کدام یک از شبها است، لیکن به دلایل مختلف از تعیین آن به شکل دقیق خودداری کردهاند.
از جمله از روایات استفاده میشود که:
1ـ به لحاظ لزوم کسب آمادگی بیشتر به جای مشخص کردن یک شب، آن را درهالهای از ابهام بین یکی از سه شب قرار دادند که در هر سه شب به احتمال این که هر یک از آنها شب قدر است انسان خدا را عبادت کند و با شب زندهداری آن شبها بیشتر از برکات و رحمت الهی برخوردار شود و آمادگی بیشتری برای ارتباط با خدا پیدا کند. در روایت آمده است: «این قدر تنبلی نکنید، (عبادت در) دو سه شب بسیار راحت است. به جای این که دقیقاً دنبال شب قدر باشید به دنبال همت بیشتر باشید که در این دو سه شب بیشتر فیض ببرید».(1)
2ـ به لحاظ این که یکی از شبها شب قدر است و آن دو شب دیگر گرچه شب قدر نیست اما برخی از مقدمات شب قدر در آنها صورت میگیرد، از ائمه(ع) روایت شده است که در شب نوزدهم ماه رمضان کارها، اندازهگیری و تقدیر میشود و در شب بیست و یکم و بیست و سوم امضای نهایی میشود.(2)
3ـ به لحاظ عظمت این شب، تعمدا آن را درهالهای از تردید و ابهام قرار دادند تا راهیان کوی دوست بدانند برای دستیابی به این گوهر پر بها باید زحمات بیشتری را متحمل شوند و به آسانی نمیتوانند به آن دست یابند.
4ـ در شبهای مختلف قرار داده شد تا اگر احیاناً کسی موفق به درک یک شب نشد، نا امید از رحمت خدا نشود و آن را در شبهای بعد تدارک کند، یا این که اگر به دلیل مسافرت یا بیماری یا هر علت دیگر موفق به شب زندهداری در شبی خاص نشود، ناامید نشده و در دو شب دیگر بتواند ثواب عظیم شب زندهداری را دریابد.
پینوشتها:
1. اقبال الاعمال، ص 357.
2. المیزان، ج 20، ص 333.