تعریف صحیح روشنفکری دینی را بیان فرمایید.

هر واژه ای معنای خود را دارد، و در میان الفاظ و واژه ها، برخی جدای از معنای لغوی، بر اثر استعمال فراوان مردم (درست یا غلط) در جهت عکس و مخالف معنای وضعی به کار گرفته می‌شوند. گاهی برخی از واژه ها بر اساس کثرت استعمال و شهرت فراوان، دیگر یادآور معنای وضعی خود نمی باشند، و کشف معنای اصلی، نیازمند لغت نامه و واژه شناسی است؛ یعنی از موارد استعمال در کوچه و بازار، تا وضع لغوی و واژه ها، فرسنگ ها فاصله است. به این گونه از استعمال های وارونه "مسخ واژه ها" اطلاق می‌شود.
واژة روشنفکر و روشنفکری دچار مسخ فرهنگی گشته است، زیرا یک معنای مقدس وضعی دارد، و یک معنای بی ربط استعمالی.
معنای لغوی روشنفکری: روشنفکری از دو کلمة "روشن" و "فکر" و "یای" نسبت ترکیب شده، و مفهوم آن واضح است: فکری که روشن است؛ نور دارد؛ تاریک نیست؛ با روشنایی ها اتصال دارد؛ یعنی واقعیت ها را درک می‌کند و واقع بین است. نیز سود و زیان خود را می فهمد و دوست و دشمن را می شناسد، هم چنین تاریکی و جهل را می زداید؛ نور می‌دهد؛ روشنگر است و با فکر و جان روشن واقعیت ها را آن گونه که هستند، می نگرد و باور دارد.(1)
روشنفکری به این معنی ایده آل همگان و آرزوی عارفان و پاکان است.
حضرت علی(ع) راه رسیدن به واقع بینی و روشنفکری را تقوا و پرهیزکاری معرفی می‌فرماید: "کسی که تقوا پیشه کند، و از خدا بترسد، خدا او را از فتنه ها رهایی داده، و نوری در دل تاریکی ها به او می بخشد". (2)
معنای اصطلاحی روشنفکری دینی: آن چه که از سخنان روشنفکران دینی بر می آید و نیز از نقد های نوشته شده بر این ها به دست می آید، این است: روشنفکران دینی کسانی هستند که از مسایل علمی و فرهنگی نو و تازه جهان متأثر شده و باور های دینی را مطابق علم و فرهنگ روز تفسیر می کنند، و این می‌تواند خطری باشد که متوجه مسایل و فرهنگ دینی شود و آموزه‌های دینی را وارونه تفسیر کند. آیا همه چیز می‌تواند با دانش های جدید تحلیل و تفسیر شود؟ آیا مسایل دینی که بسیاری خارج از حوزة علوم تجربی است، می‌تواند با علوم تجربی تفسیر شود؟ حتی آیا عقل انسانی قادر است همة مسایل را تحلیل کند و به واقعیات و حقایق عالَم هستی و عالَم انسانی راه یابد؟ این راه در نهایت چیزی جز حذف دین و قوانین و آموزه های دینی نیست. روشنفکران امروزی بر اساس مبانی تفکر غرب در جهان امروز مانند اومانیسم (انسان گرایی) و علم زدگی و عقل گرایی محض، در مورد مسایل و آموزه های دینی می اندیشند و در نهایت به حذف دین، یا التقاط می رسند.
شهید مطهری از این قبیل روشنفکران به عنوان روشنفکر مآب ها، یاد کرده است. او در جایی می‌گوید:‌ در عصر ما مخالفت با تفکر و تعمق در مسایل ماوراء الطبیعی رنگ جدیدی به خود گرفته است: رنگ فلسفه حسی. در جهان اسلام سابقة موج مخالفت با هر گونه تفکر و تعمق از طرف اهل حدیث از یک طرف، موفقیت های پی در پی روش حسی در شناخت طبیعت از طرف دیگر، و دشواری تعمق و حل مسایل فلسفی از جانب سوم، گروهی از نویسندگان مسلمان را سخت به هیجان آورد، و موجب پیدایش یک نظریه تلفیقی در میان آن‌ها شد، مبنی بر این که الهیات قابل تحقیق است، ولی در الهیات نیز منحصراً لازم است از روش حسی و تجربی که برای شناخت طبیعت مورد استفاده قرار می گیرد، استفاده کرد. می‌گویند قرآن راه شناخت خداوند را منحصراً مطالعه طبیعت با روش حسی دانسته است. مؤلف دانشمند کتاب "راه طی شده" (مرحوم مهندس مهدی بازرگان) معتقد است راه خداشناسی منحصراً همان راه حس و طبیعت است... حقیقت این است: راهی که مؤلف دانشمند راه طی شده با کمال صفا و خلوص نیت طی کرده است، آن چنان بیراهه رفته است که مجالی برای استدلال از راه "نظام‌غایی" که دانشمندان به اقتباس از قرآن مجید آن را راه "اتقان صنع" اصطلاح کرده اند نمی گذارد.(3)
1 - محمد دشتی، مذهب روشنفکری ، ص 13.
2 - نهج البلاغه (فیض الاسلام) ، ص 593، خطبه 182.
3 - اکبر رحمتی، استاد مطهری و روشنفکران، ص 71 و 79.