آیا وحى با فکر فرق دارد، یعنى آنچه که به قلب پیامبر به عنوان وحى نازل مى‏شد، چطور با فکر پیامبر(ص) قابل شناسایى بود؟ ...

‏پرسش : آیا وحى با فکر فرق دارد، یعنى آنچه که به قلب پیامبر به عنوان وحى نازل مى‏شد، چطور با فکر پیامبر(ص) قابل شناسایى بود؟ آیا پیامبران روحى برتر از انسان‏هاى معمولى دارند و مى‏توانند تشخیص دهند که آنچه اکنون از ذهن آن‏ها مى‏گذرد فکر است یا وحى خداوند؟
پاسخ :
وحى و فکر، دو مقوله بوده و باهم تفاوت دارند. براى توضیح باید مقوله وحى را بررّسى نمود.
معناى لغوى اصطلاحى وحى
وحى در لغت "تعلیم به صورت پنهان است"(1) یا "وحى اشاره سریع است و به خاطر سرعتى که در واژه وحى نهفته است، گاهى به مطالب رمزى و سریع مى‏گویند".(2)
"وحى اشاره، نوشتن، الهام، سخن پنهانى و آن چه که به دیگرى القا مى‏گردد مى‏باشد".(3)
با توجه به این سخنان مى‏توان گفت: وحى، القاى به غیر است که در آن سه عنصر وجود داشته باشد:
یکى: خفا و پنهانى، دوم: سرعت و تندى و سوم که مهم‏ترین وجه است، از طرف دیگرى به انسان یا هر موجود زنده است.
اگر به ارتباطى که پیامبران با خدا برقرار مى‏کنند و تعالیم و احکام الهى را دریافت مى‏نمایند وحى مى‏گویند، از این نظر است که این نوع آموزش، غیر عادى و پنهان از فهم و دیده دیگران است و به وسیله خداوند صورت مى‏گیرد.
وحى در اصطلاح، در معناى مختلفى به کار رفته است. جامع‏ترین سخن، کلام امیرالمؤمنین در پاسخ به سؤال از وحى است که حضرت وحى را هفت قسم تقسیم نموده است.(4)
امام قسمى که مورد نظر ما است و در بحث ما باید بررّسى شود، همان وحى رسالت و نبوّت یا وحى تشریعى است:
"جبرئیل آن را بر قلب تو نازل کرد تا از فرستادگان باشى (افرادى که براى هدایت انسان‏ها مبعوث مى‏شوند)".(5)
نیز: "ما به تو به وحى فرستادیم، همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم و به ابراهیم و اسماعیل واسحاق و یعقوب و... وحى نمودیم".(6)
تفاوت وحى با فکر و عقل
وحى در معناى خاص آن (وحى رسالى) چون از ویژگیهاى پیامبران است و افراد دیگر از این ابزار محروم مى‏باشند، تبیین آن براى انسان‏هاى محروم از آن، کارى دشوار است، ولى مى‏توان از طریق آشنایى با آثار و علائم، به گونه‏اى آن را شناخت.
ابزار شناخت انسان در زندگى، حس و عقل است. دیدنى‏ها را به وسیله چشم، شنیدنى‏ها را به وسیله گوش و دیگر محسوسات را از طریق حواس ویژه آن‏ها درک مى‏کند و مسائل عقلانى و علمى را با به کار گرفتن استدلال و برهان، که نتیجه کار فکر و عقل است، به دست مى‏آورد. نوع دیگرى از ادراک نیز وجود دارد که فطریات یا وجدانیات نامیده مى‏شود. این نحوه ادراکات (حسى، عقلى و وجدانى) میان تمام انسان‏ها مشترک است، ولى گاهى برخى واجد ادراک خاصى مى‏شوند که در دیگر انسان‏ها موجود نیست، و آن این است که انسانى بدون به کار گرفتن ابزار شناخت حسى و یا به کار انداختن فکر و خرد، یک رشته معانى و مفاهیم و یا تکالیف و دستورها را در خود مى‏یابد و نسبت به آن‏ها جزم و یقین پیدا مى‏کند، در حالى که این ادراکات محصول تلاش حسى و فکرى او نبوده، بلکه همگى مربوط به عالم بالا است که به امر الهى بر روح و روان آنان فرود مى‏آید. حتى کیفیّت وحى کاملاً متمایز از سایر ادراکات مى‏باشد، به طورى که پیامبر خدا کاملاً مى‏یافت که این وحى الهى است که بر او الهام شده است.(7)
در این جا انسان (پیامبر) گیرنده پیام و منفعل است و پیام از دیگرى (خداوند) به پیامبر رسیده است، در حالى که در فکر کردن، انسان فعّال است و فعّالیّت فکرى انجام مى‏دهد تا به حقیقتى دست مى‏یابد.
در سخنى که از پیامبر(ص) نقل شده، کیفیّت نزول وحى به تفصیل بیان شده که از یکى از سه طریق زیر صورت مى‏پذیرفته:
1- تمثل به صورت صلصله الجرس: حضرت جبرئیل(ع) به صورت بانگ جرس بر پیامبر(ص) نازل مى‏شد. پیامبر مى‏فرمایند: "گاهى اوقات مانند بانگ جرس نزد من مى‏آمد که آن مشکل‏ترین حالت دریافت وحى از سوى من بود".
2- تمثل حضرت جبرئیل به صورت بشر. طبق احادیث به صورت دحیه کلبى یا چهره‏هاى دیگر نازل مى‏شد.
3- ظاهر شدن جبرئیل در هیأت راستین و حقیقى خویش.(8)
با توجه به این سخنان در مورد حقیقت وحى و راه‏هاى ارسال وحى، کاملاً روشن مى‏گردد که وحى الهى امرى ذهنى نبوده، بلکه واقعیتى خارجى دارد و در اثر تفکر حاصل نمى‏شود و اساساً هیچ ربطى به فکر ندارد، بلکه پیامى است از سوى خدا که به پیامبر مى‏رسد. پیامبر در هنگام دریافت وحى، فرشته الهى را در صورت اصلى خویش یا به صورت‏هاى دیگر مى‏بیند و کاملاً در مى‏یابد که فرشته الهى بر او نازل شده است.
با وجود این معیارها و ملاک مشخص که بین وحى و فکر تفاوت ایجاد مى‏کند، جاى هیچ گونه اشتباه نیست. این تبیین آشکار از وحى با توجه به قرآن و سخنان رسول خدا(ص) راه هر گونه شبهه را مى‏بندد و انسان را نسبت به وحى مطمئن مى‏گرداند. از این رو آدمى در مى‏یابد که شبهات برخى افراد، بافته‏اى در مقابل حق است و شبهه‏اى بى اساس است، و پیامبر هیچ نقشى در وحى الهى ندارد و کوچکترین دخل و تصرّفى هر چند بدون اختیار (با توجه به مقام عصمت و مصونیّت الهى) از جانب پیامبر(ص) صورت نمى‏گیرد و وحى را بدون کم و کاست به مردم ابلاغ مى‏نماید.
بنابراین با وجود معیارهاى مشخص در تمایز بین وحى و نیروى فکر و خیال پیامبر، براى فهم این تمایز، پیامبر نیاز به مقامات معنوى خاص ندارد. در عین حال چون گاهى شیطان سعى در وارد شدن از طریق وحى و القا آن به پیامبر مى‏کند، خداوند پیامبر را با تأیید مقام عصمت خاص از شر وسوسه شیطانى در امان نگه مى‏دارد. براى رسیدن و دست یافتن به این مقام خاص و دریافت وحى الهى نیاز به مقامات معنوى و روحى برتر از روح انسان‏هاى عادى مى‏باشد.
پى نوشت‏ها:
1. معجم مقاییس اللغه، ج 6، ص 93.
2. مفردات، ص 515.
3. لسان العرب، ج 15، ص 379.
4. بحارالأنوار، ج 18، ص 254، به نقل از تفسیر نمونه، ج 20، ص 489.
5. شعرا ( ) آیه 193 - 194.
6. نساء (4) آیه 163.
7. براى اطلاع بیشتر به کتاب "منشور جاوید" اثر آیت اللَّه سبحانى، ج 10، ص 79 به بعد و 217 به بعد مراجعه نمایید. سخنان فوق از این کتاب اخذ شده است.
8. دانشنامه قرآن، ج 2، ماده وحى.