پرسش وپاسخ

به من بگين چه‌کار کنم؟
دوستي و دوست داشتن، هم ازنظر انسانيت و هم ازنظر دين چيز بسيار خوب و پسندیده‌ای است و از نيازهاي انسان نيز هست؛ مانند خيلي از چيزهاي ديگري که خوب هستند و ...

با سلام، من جواني 16 ساله هستم که به‌شدت به يکي از همکلاسی‌هایم علاقه‌مند هستم، نمی‌دانم خوبه يا بد. در ضمن پسر هستم و همچنين اين علاقه شديد است. تازه مورد سرزنش دوستان ديگرم هم قرار می‌گیرم؛ من هنوز هم آن‌ همکلاسی‌ام را دوست دارم نمی‌دانم چه کنم بازهم ميگم علاقه من به‌شدت زياد است.

ممنون ميشم، به من بگين چه‌کار کنم؟

سپاس گذارم.

جوان محترم سلام

از اينکه براي ما نامه نوشتي و مشکل خودت رو مطرح کردي و به ما اعتماد کردي خوشحاليم.

دوستي و دوست داشتن، هم ازنظر انسانيت و هم ازنظر دين چيز بسيار خوب و پسندیده‌ای است و از نيازهاي انسان نيز هست؛ مانند خيلي از چيزهاي ديگري که خوب هستند و از نیازهای انسان نيز هستند مانند غذا و آب و تفريح و ... البته همين غذا و آب و تفريح که از چيزهاي خوب و موردنیاز انسان هستند اگر بیش‌ازاندازه استفاده شوند تبديل می‌شوند به چيزهاي مضر و خطرناک تا جايي که بسياري از انسان‌های دنيا بر اثر پرخوري يا خوردن مواد غذايي پرچرب و مضر، می‌میرند.

همین‌طور دوستي و علاقه‌مندی بين انسان‌ها نيز اگر به‌صورت اشتباه و يا بیش‌ازاندازه باشد، انسان را مريض و بيمار می‌کند. (1)

محبت و علاقه‌مندی دو نوع می‌باشد؛ محبت هوشيار و محبت ناهشيار

محبت هشيار، محبتي است که انسان می‌داند چرا طرف مقابل را دوست دارد. يعني علت دوست داشتنش برايش روشن است. مثلاً می‌گوید من همکلاسی‌ام را دوست دارم چون پسر درسخواني است و من از تلاش او خوشم می‌آید. يا من او را دوست دارم چون باادب و مهربان است. يا من او را دوست دارم چون فرد باایمانی است. اگر محبت از نوع هوشيار باشد، وقتي آن صفت در آن فرد از بين می‌رود، محبت هم کم می‌شود و يا کلاً از بين می‌رود. مثلاً در محبت هوشيار اگر انسان به خاطر ايمان و اخلاق با يک نفر دوست شده و نسبت به او محبت دارد، اگر خدای‌ناکرده آن فرد ايمانش را از دست بدهد و يا اخلاقش بد بشود، اين فرد ديگر او را دوست نخواهد داشت. اين می‌شود محبت هوشيار و آگاهانه که دين اسلام هم همين نوع از محبت را قبول دارد. شخصي از امام صادق علیه‌السلام پرسيد: آيا دوست داشتن و دشمني باایمان جور درمی‌آید؟ امام صادق علیه‌السلام در جواب فرمودند: اصلاً مگر ايمان چيزي غير از دوست داشتن و دشمن داشتن است؟(2) ولي چه نوع‌دوستی؟ امام علي علیه‌السلام می‌فرمایند بالاترين دین‌داری، دوست داشتن بر اساس ايمان به خدا و دشمن داشتن بر اساس عدم ايمان به خدا است. (3)

و اما محبت ناهشيار علائمي دارد که بعضي از آن‌ها عبارت‌اند از؛

1-محبت فرد تا حدود زيادي بی‌دلیل است، يعني فرد خيلي برايش روشن نيست که چرا اين فرد را دوست دارد.

2-محبت ناهشيار محبتي است که فکر و ذهن فرد را دائم مشغول می‌کند و فرد ازاین‌جهت ناراحت است.

3-فرد تحت هيچ شرايطي دوست ندارد که اين علاقه‌مندی را از دست بدهد.

4-تمرکز انسان را تا حدود زيادي پايين می‌آورد. مثلاً انسان در کلاس همواره در فکر دوستش می‌باشد و درس را متوجه نمی‌شود.

5-کارايي انسان را کاهش می‌دهد و حتي گاهي انسان حالت افسرده و مضطرب پيدا می‌کند و نمی‌تواند وظايفش را درست انجام دهد.

6-محبت ناهشيار در بسياري از موارد یک‌طرفه است يعني طرف مقابل تمايلي به اين رابطه ندارد و حتي گاهي از دست دوستش کلافه می‌شود و به او ابراز محبت نمی‌کند.

7-شخص همواره از اين قضيه می‌ترسد و نگران است که مبادا دوستش را به هر دليلي از دست بدهد.

اگر محبت شما از نوع محبت هوشيار می‌باشد، خيلي نگراني ندارد چراکه می‌دانی براي چي دوستت را دوست داري فقط بايد حدومرزها را رعايت کني و اجازه ندهي محبتت بیش‌ازاندازه بشود و خدای‌نکرده به‌صورت محبت بیمارگونه و ناهشيار و يا انحرافي دربيايد.

اما اگر بعضي از علائم بالا را داري معلوم می‌شود که محبت و دوستي زياد شما از نوع ناهشيار است که در این صورت بايد سعي کني محبت را از حالت ناهشيار به حالت هشيار دربیاوری. وقتي محبت هشيارانه باشد، هم عمق بيشتري دارد و هم بادوام‌تر است و هم به‌راحتی می‌تواني محبتت را به دوستت ابراز کني؛ و مهم‌تر از همه این‌ها محبت هوشيارانه دوطرفه است و باعث می‌شود که طرف مقابل هم با شما بيشتر دوست بشود و حتي خودش به سمت شما بيايد.

فقط اين مسئله می‌ماند که چطور محبت را از حالت ناهشيار به حالت هشيار دربیاوریم. براي اين کار چند گام لازم است.

1-بايد تعداد دوستان خوب خود را زياد کني. يعني سعي کني با دقت و توجه و با انتخاب خودت از بين بچه‌هایی که خصوصيات اخلاقي خوبي دارند و باایمان و نمازخوان هستند و يا ویژگی‌های خوبي دارند و دچار انحرافات نيستند، براي خودت حداقل سه دوست خوب جديد پيدا کني. يعني تعداد دوستان صميمي يا نسبتاً صميمي شما می‌شود چهارتا. اين کار دوستي هوشيارانه را به تو ياد می‌دهد.

2-بايد سعي کني در مدرسه يا مسجد يا بسيج يا کانون فرهنگي محل خودتان، کار و مسئولیتی را به عهده بگيري، حتي اگر اين مسئولیت خيلي مهم نباشد. اين کار اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس را در شما زياد می‌کند و باعث می‌شود که دوستت به‌صورت آگاهانه بيشتر با تو دوست شود.

3-سعي کن وقت بيشتري را با خانواده بگذراني و با پدر و مادر و اعضاي خانواده بيشتر صحبت کني و در برنامه‌ها و تفریح‌های خانوادگي و مهمانی‌های خوب بيشتر شرکت کني.

4-با دوستان جديدت زير نظر خانواده‌ها برنامه‌های تفریحی‌ورزشی بريز. در کل بيشتر به تفريح سالم اهميت بده. اين کار روحيه شما روبازتر می‌کند.

نکته مهم: گاهي علت اصلي اين نوع وابستگی‌ها و محبت‌های ناهشيار، برخي از اختلالات رواني می‌باشد. در این صورت مشکل با نامه حل نميشه و حتماً بايد زير نظر يک روانشناس باتجربه، چند جلسه کار روان‌درمانی انجام بدهي تا بتواني دوست داشتن خودت را متعادل‌تر و سالم‌تر کني و از اين دوستي لذت ببري نه اينکه مدام در فکر باشي و حالت‌های افسردگي و بی‌حالی و بی‌حوصلگی داشته باشي.

پس ابتدا سعي کن آن چهار گام را برداري، اگر نشد حتماً از يک روانشناس کمک بگير. يعني به يک مرکز مشاوره معتبر مراجعه کن و مشکلت را با متخصصان آنجا در ميان بزار تا کمک کنند.

براي کمک يک کتاب هم به شما معرفي می‌کنم.

کتاب «راه‌های رهايي از وابستگي عاطفي» نويسنده مسلم رادمنش، نشر هدي

شما می‌توانيد براي به دست آوردن راهنمايي بيشتر با شماره 096400 تماس بگيريد و با کارشناسان مشاوره صحبت کنيد.

در پايان يک جمله را فراموش نکن: دوستي آري، وابستگي آزاردهنده، نه

موفق و پيروز باشي.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: هر کس نابجا دوست بدارد، ادامه ندارد. وسائل الشيعه ج 16 ص 172

2-قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِيمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض‏- وسائل الشيعه؛ ج 16 ص 170

3-قال علي علیه‌السلام: إنّ أفضل الدّين الحبّ فى اللّه و البغض فى اللّه‏؛ غرر الحکم؛ ص 231

من هميشه احساس می‌کنم کسي من را دوست ندارد ...
همه ما نياز داريم به داشتن روابط عاطفي با ديگران؛ يعني رابطه‌ای که ما آن‌ها را دوست داشته باشيم آن‌ها هم ما را. ما به آن‌ها توجه کنيم و آن‌ها هم به ما...

سلام، من هميشه احساس می‌کنم کسي من را دوست ندارد و احساس می‌کنم نسبت به من بی‌توجه هستند. دوست دارم با ديگران به‌راحتی گرم بگيرم و حرف بزنم ولي بیش‌ازحد خجالتي بودنم اين اجازه را به من نمی‌دهد.

با سلام و آرزوي سلامتي و آرامش و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز

همه ما نياز داريم به داشتن روابط عاطفي با ديگران؛ يعني رابطه‌ای که ما آن‌ها را دوست داشته باشيم آن‌ها هم ما را. ما به آن‌ها توجه کنيم و آن‌ها هم به ما. این‌یک نياز طبيعي است و براي رشد ما در زندگي لازم است. تو هم در اين دوره از سن، کاملاً اين را احساس می‌کنی؛ اما رسيدن به روابط عاطفي مطلوب، دو پیش‌شرط دارد؛ يکي دانستن آگاهی‌ها و اصلاح باورها. دوم، به دست آوردن مهارت‌های ارتباطي. من در ادامه به بعضي از اين موارد اشاره می‌کنم:

الف: آگاهی‌ها

1-      يکي از باورهايي که در اين رابطه لازم است در خود ايجاد کنيم، درباره حدومرز رابطه عاطفي و محبوبيت است.

درست است که توقع دوست داشته شدن، طبيعي است و محبوب بودن خوب است؛ اما بايد بدانيم که محبوب بودن، تحت هر شرايطي و به هر قيمتي خوب نيست. اينکه هرکسی ما را دوست داشته باشد، مطلوب نيست. اصلاً امکان اين وجود ندارد که همه ما را دوست داشته باشند.

بنابراين، بايد افراد دوروبر خود را طبقه‌بندی کنيم:

-        افراد خانواده

-        اعضاء فاميل

-        دوستان صميمي

-        دوستان معمولي

-        افراد ناآشنا

-        مردها و پسرها

-        بچه‌ها

همین‌ها را می‌توان در دودسته قرار داد:

افرادي که ما هم از آن‌ها خوشمان می‌آید؛ و افرادي که ما از آن‌ها خوشمان نمی‌آید.

يا کساني که در خط ما و مثل ما هستند؛ و کساني که نيستند.

يا کساني که به حمايت آن‌ها نياز داريم؛ و کساني که به حمايتشان نياز نداريم.

قطعاً رابطه با بعضي از این‌ها، رابطه عاطفي است و با بعضي ديگر معمولي. يعني تلاش براي داشتن رابطه عاطفي با ديگران، در مورد همه صدق نمی‌کند. بلکه نياز نيست که همه اعضاء خانواده يا فاميل دوستت داشته باشند. نياز نيست دوستان معمولي يا دوستاني که همفکر و هم مرام تو نيستند نيز دوستت داشته باشند. نياز نيست افراد غريبه بخصوص پسرها و مردها نيز دوستت داشته باشند. حداقل يک رابطه عاطفي اين است که دوستان صميمي و افرادي که به حمايت آن‌ها نياز داري مثل پدر و مادر، تو را دوست داشته باشند. همين.

پس نتيجه اينکه، ارتباطات تو بايد طبقه‌بندی شود؛ با بعضی‌ها صميمي و عاطفي باشي و با بعضی‌ها معمولي.

و بپذير که دوستان صميمي زيادي نداشته باشي.

2-      احساس ديگران نسبت به خود را چطور می‌توانیم بفهميم؟ چطور میمونیم بفهميم واقعاً ما رو دوست دارند يا ندارند؟

پاسخ به اين سؤال خيلي مهم است. براي اينکه احساس ديگران را اشتباهاً ارزيابي و قضاوت نکنيم.

در بين طبقات مختلفي که گفتم آدم‌هايي که اطراف ما هستند، احساسي که به ما دارند يکي از این‌هاست:

-        کساني که عاشق ما هستند.

-        کساني که خيلي ما را دوست دارند.

-        کساني که کم ما را دوست دارند.

-        کساني که احساس خاصي به ما ندارند.

-        کساني که ما را دوست ندارند.

-        کساني که از ما متنفرند.

ما از حس خودمان به ديگران. از ديدن رفتارشان و مقايسه کردن آن‌ها باهم و از حرف‌هایشان قضاوت می‌کنیم که کدام‌یک از اين احساس‌ها را نسبت به ما دارند.

اما بايد توجه داشته باشي که خيلي از اين قضاوت‌ها اشتباه است. صرفاً حدس است. اطمينان و حقيقت نيست.

مثلاً این‌طور نيست که اگر کسي با تو حرف نزند يا دوست نشود يا خبرت را نگيرد، تو را دوست ندارد. این‌طور نيست که اگر کسي کادوي خوبي نداد يا چيزي که می‌خواستی را برايت نخريد، تو را دوست ندارد. این‌طور نيست که اگر کسي با تو برخورد کرد يا تنبيه کرد، از تو بدش می‌آید. این‌طور نيست که هرکسی که تو را دوست دارد بايد سنگ تمام بگذارد و به خاطر تو هر کاري کند و برايت زياد وقت بگذارد. رفتار آدم‌ها هزار جور احتمال و معنا و انگيزه دارد. ممکن است همه این‌ها افرادي باشند که جزء گروه سوم يا چهارم‌اند. ممکن است این‌ها هم مثل صدها آدم ديگري باشند که در جامعه ما فردگرا شده‌اند. يعني حواسشان به خودشان است. با کسي مشکلي ندارند از کسي هم بدشان نمی‌آید؛ اما حوصله وقت گذاشتن و توجه کردن به کسي را ندارند. نبايد هميشه خود را مقصر دانست که لابد من مشکلي دارم که مثلاً کسي با من دوست نمی‌شود. ممکن است این‌ها هم مثل هزاران آدم ديگري باشند که ابراز محبت بلد نيستند. قواعد يک رابطه عاطفي را نمی‌دانند؛ و الا ما را دوست دارند.

 

ب: مهارت‌ها

1-      «فعال» بودن در رابطه:

در يک رابطه عاطفي، یک‌طرف ما هستيم که به ديگران توجه و محبت می‌کنیم. یک‌طرف هم آن‌ها. معمولاً يکي از ما، گيرنده محبت و توجه هستيم و ديگري، فرستنده. به شخص فرستنده می‌توان گفت فعال؛ و به شخص گيرنده می‌توان گفت منفعل. حال، در رابطه استاندارد هر دو طرف بايد هم فعال باشند هم منفعل. به‌عبارت‌دیگر هم گيرنده محبت و توجه باشند. هم فرستنده آن‌ها. هرچند معمولاً کم پيش می‌آید که رابطه‌ای کاملاً استاندارد باشد.

اولين کاري که بايد در يک رابطه عاطفي به‌خوبی انجام دهيم، فرستنده بودن و فعال بودن است. يعني تو به ديگران محبت کني. آن‌ها را دوست داشته باشي. به آن‌ها خوبي کني. برايشان هديه بخري. احساسات مثبت به آن‌ها بدهي

ممکن است طرف مقابلت متقابلاً نسبت به تو این‌طور نباشد. يعني فقط گيرنده باشد. اشکالي ندارد؛ چيزي که مهم است اين است که تو با فرستادن توجه و محبت، صد درصد خود را در قلب او جا کرده‌ای؛ اما ممکن است آن را ابراز نکند. رفتاري انجام ندهد که شما نيز پيام محبت دريافت کني؛ و اين چيز عجيبي نيست؛ خيلي از آدم‌ها این‌طورند. احساسي که در دل دارند را ابراز نمی‌کنند. نشان نمی‌دهند. لذا هیچ‌کسی نيست که هیچ‌کسی او را دوست نداشته باشد. خودت نيز ميداني که بعضی‌ها دوستت دارند؛ اما افراد زيادي هستند که هیچ‌کس به آن‌ها ابراز محبت نمی‌کند. (فرق دارد محبت با ابراز محبت)

پس اولين کار اين است که ما فرستنده محبت باشيم قبل از اينکه انتظار داشته باشيم ديگران بفرستند. ما خبر آن‌ها را بگيريم و به آن‌ها اهميت بدهيم. قبل از اينکه منتظر باشيم آن‌ها خبر ما را بگيرند و براي ما کاري کنند.

البته نکته‌ای که بايد در نظر داشت اين است که پيام محبت، بايد به‌خوبی ارسال شود. درست مثل پيامکي که می‌زنیم و وقتي کامل ارسال شود تيک می‌خورد. بر اين اساس، نوع و ميزان محبتي که به ديگران داده می‌شود بايد متناسب باشخصیت و علاقه او باشد. مثلاً اگر کاري که به نظر خودت مهم است اما براي دوستت مهم نيست انجام دهي، در نظر او نخواهد آمد. اينجا درواقع، پيام محبت به‌خوبی فرستاده نشده است. پس بايد از علاقه آدم‌هاي دوروبر خودت باخبر بشوي.

2-      محبوبيت چيزي نيست که خودبه‌خود به دست آيد؛ بلکه میوه‌ای است که در درخت «شخصيت» و «رفتار» و «هنر» شما سبز می‌شود. بنابراين،

اول: ازنظر شخصيتي، خودت باش. يعني فلش ذهنت به سمت خودت باشد نه ديگران. اگر در درون خودت، انتظار و وابستگي داشته باشي، در تو دافعه ايجاد می‌شود؛ اما اگر خود را بی‌نیاز نشان بدهي و خودت باشي مستقل، در تو جاذبه ايجاد می‌شود. بايد مستقل باشي. بايد از تنهایی‌های خودت استفاده خوب کني. بايد تا می‌تواني خودت را به حد استقلال برساني. به اين می‌گویند «غني نفس»

دوم: مهارت‌ها و هنرهايي که علاقه داري را به‌طور حرفه‌ای دنبال کن. آدم‌هاي معمولي در دنيا زيادند. به همين خاطر آدم‌هاي معمولي، ديده نمی‌شوند. نبود آن‌ها در هيچ جمعي احساس نمی‌شود. فقط آدم‌هايي ديده می‌شوند که خاص‌تر باشند؛ مثلاً هنر خاصي، مهارت جالبي، يا اطلاعات زيادتري داشته باشند. بخصوص در زمینه‌هایی که ديگران به‌نوعی به آن نياز پيدا کنند. به این‌ها می‌گویند «مزاياي اجتماعي». حتي آدم‌هاي خجالتي و درون‌گرا نيز می‌توانند موفق باشند و مزاياي اجتماعي به دست آورند.

سوم: در زبان بدن خود جاذبه ايجاد کن. زبان بدن، يعني پیام‌هایی که از اعضاء بدن و حرکات و حالات ما ناخواسته به ديگران منتقل می‌شود. مثلاً وقتي کسي نگاهت می‌کند به او لبخند بزن. چشم در چشم او را نگاه کن و نگاهت را ندزد. وقتي کنار کسي نشسته‌ای، خيلي از او فاصله نگير. حالت غم و گرفتگی‌های خودت را زياد نشان نده. وقتي با تو حرف می‌زنند، شنونده خوبي باش شش‌دانگ...

چهارم: بسياري از کارهاي محبت آفرين هستند که نيازي به اکتيو بودن و برونگرا بودن و روابط عمومي زياد داشتن نيست. مثلاً دانستن تاريخ تولد دوستان و خريدن کادوي رمانتيک، يا فرستادن يک متن يا عکس آماده جالب، محصور نشدن طولانی‌مدت در اتاق شخصي و نشستن در جمع خانواده، همراهي با ديگران در انجام کارهاي دسته‌جمعی مثل تفريح يا تماشاي فيلم، خوش‌اخلاق بودن، آراسته بودن...

پنجم: همچنين برخي از حرف‌ها نيز هستند که محبت آفرینند و همه افراد حتي درون‌گراها می‌توانند تمرين کنند. مثلاً سلام و احوالپرسي و تشکرها را هميشه کامل انجام بده. با افراد نزديک مثل خانواده، از کارهايت تعريف کن. از آن‌ها درباره کارهايشان سؤال کن. در جمع‌های کوچک، اظهارنظرهای کوتاه کن.

 

3-      در پايان، يک راز کليدي را بشنو؛ که:

«خودت را دوست داشته باش. تا افراد بيشتري تو را دوست داشته باشند.»

«خودت را باور کن. تا افراد بيشتري تو را باور کنند.»

مثل يک آدم عاشق، براي خودت وقت بگذار. به خودت فکر کن. حال خودت را بپرس. خودت را ببوس. براي خودت نامه عاشقانه بنويس. جلوي آيينه به خودت لبخند بزن...

 

دختر خوب و موفق؛

اگر مايلي که اطلاعات بيشتري به دست آوري، کتاب‌های زيادي درباره مهارت‌های ارتباط با ديگران نوشته‌شده. يکي از نمونه‌های خوب آن، کتاب «سبک‌ها و مهارت‌های ارتباطي» نوشته دکتر نيما قرباني است؛ که می‌توانی آن را از انتشارات بينش نو تهيه و مطالعه کني. برايت آرزوي خوشبختي و موفقيت دارم.

آيا تابه‌حال کسي توانسته خودارضايي را ترک کند؟
هميشه آدم‌های موفق و بااراده‌ای هستند که زندگي را آن‌طور که خودشان می‌خواهند پيش می‌برند. آن‌ها اسير زندگي نمی‌شوند. آن‌ها عادت‌های بد خود را کنار گذاشته و ...

آيا تابه‌حال کسي توانسته خودارضايي را ترک کند و امکان ترک عادت بد خودارضايي وجود دارد؟

با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.

 

هميشه آدم‌های موفق و بااراده‌ای هستند که زندگي را آن‌طور که خودشان می‌خواهند پيش می‌برند. آن‌ها اسير زندگي نمی‌شوند. آن‌ها عادت‌های بد خود را کنار گذاشته و از لذت‌ها و بهره‌های زندگي سالم و پاک استفاده می‌کنند. باانرژی و اعتمادبه‌نفس کامل، روزبه‌روز پيشرفت می‌کنند.

انشاء الله تو هم يکي از این‌ها خواهي بود.

براي ترک عادت خود ارضایی، من يک برنامه 5 مرحله‌ای به تو پيشنهاد می‌کنم؛ و مطمئنم که با طي کردن اين مراحل به قله سلامت و پيروزي صعود خواهي کرد. البته هر صعودي، ممکن است همراه با سختي و شکست باشد اما بالاخره کسي که می‌خواهد دوچرخه‌سواری ياد بگيرد، چند بار می‌افتد چند بار کج می‌شود؛ اما بالاخره ياد می‌گیرد و به راه می‌افتد.

قبل از ارائه اين برنامه، يک شرط مهم دارد که حتماً بايد آن را در خودت پياده کني:

آن عبارت است از «خواستن»؛ بايد واقعاً بخواهي. بايد انگيزه کافي براي ترک کردن آن داشته باشي. نبايد انگيزه لذت بردن و حال کردن و خوش گذراني، بر انگيزه خوب بودن و پاک بودن و سالم بودن غالب شود.

اگر خوب در خودت دقت کني می‌بینی که تو باورها و افکار زيادي داري که هرکدام از آن‌ها يک باور بازدارنده است و جلوي خود ارضایی را می‌گیرد؛ و می‌تواند به تو انگيزه دهد؛ اما لازم است که آن‌ها را همواره مرور کني و در نوک هوشياري و انگيزش خود قرار دهي. يکي از اقداماتي که باعث می‌شود باورهاي بازدارنده، از پس ذهنت جلوتر بيايد و در مرکز تصمیم‌گیری مغزت قرار بگيرد، خارج کردن آن‌ها از ذهن است. با يکي از اين دو کار؛ نوشتن يا گفتن.

در اين زمينه، دو پيشنهاد دارم؛

اول: هر چيزي اعم از متن يا عکس که اراده‌ات براي تلاش و موفقيت را قوي می‌کند و روحيه و انرژي زندگی‌ات را بالا می‌برد، در آلبومي جمع‌آوری کن و اسمش را «آلبوم انگيزه» بگذار. هر چيزي مثل سرگذشت شهدا، جملات طلايي امامان و بزرگان، جملاتي که گاهي بعد از پشيماني، به خودت می‌گویی، همين نامه‌ای که از ما دريافت می‌کنی...، می‌تواند محتواي آن را تشکيل دهد. هرچند روز یک‌بار، اين آلبوم را ورق بزن و انگیزه‌های خود را تازه کن.

دوم: باورهاي بازدارنده و افکار انگیزه‌بخش خود را بلند بگو. به‌خصوص در مواقع وسوسه، آن‌ها را با صداي بلند به خودت بگو. صرف خطور ضعيف و کوتاه آن‌ها در دل کافي نيست. به‌عبارت‌دیگر، افکار مثبت و خوبت بايد از «خودگويه پنهان» تبديل شود به «مواجهه آشکار».

 

خوب، حال که انگيزه کافي را دارا هستي و اجازه ضعيف شدن به آن نمی‌دهی، اين مراحل را با دقت بخوان و براي آن‌ها اقدام کن:

 

گام اول: طراحي هدف و برنامه

مهم‌ترین چيزي که تو را به يک زندگي تازه و سالم می‌رساند، هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی صحيح است. هدف‌گذاری، مثل ريل است که قطار روي آن راه می‌رود. هدف، حال و هوا و فاز و فضاي کلي زندگي آدم را تعيين می‌کند.

اگر دقت کرده باشي هر يک از آدم‌ها به‌اصطلاح، در فضا و فاز خاصي سير می‌کند که جهت بسياري از رفتارها و لحظه‌های او را تعيين می‌نماید. مهم‌ترین چيزي که تو را در مديريت وسوسه‌های جنسي کمک می‌کند اين است که فضا و فاز فکري خود را بر دو محور قرار دهي؛ 1- برنامه درسي يا کاري هدفمند. 2- ايمان و معنويت. ريل حرکت تو اين دو تا هستند. هدف و مقصد تو در اين مرحله، اين است که پيش خداوند و اهل‌بیت، اعتبار خوبي پيدا کني و همچنين بين ديگران و در جامعه، انسان موفق و مفيدي باشي. معمولاً آدم‌هايي که در اين دو فضا سير می‌کنند، بهتر از کساني که از اين فضا فاصله گرفته‌اند، موفق می‌شوند مراقب خود باشند. لذا چنانچه جهت فکري خود را به سمت دومحوری که گفته شد قرار دهي، خودبه‌خود برخي چيزها براي تو پيش نمی‌آید و آرامش بيشتري را تجربه خواهي کرد.

اينکه من گفتم «فاز»، يعني اينکه علاوه بر آنکه به هدفي علاقه داري و دوست داري به آن برسي، تمام ذهن و وقتت را به آن اختصاص می‌دهی و هميشه فعال نگه می‌داری. اصطلاحاً شبانه‌روزی براي آن کار می‌کنی نه آنکه صرفاً گوشه ذهنت خاک بخورد.

هميشه ژست يک انسان مهم و محترم و متشخص که سرش شلوغ است و هدف مهمي دارد که بايد به آن برسد را به خودت بگير؛ و همراه با آن، برنامه‌هایی را براي خودت تعيين کن مثل کار و تحصيل و مطالعه و ورزش و رفت‌وآمد و تفريح و هنر. اين قاعده به تجربه اثبات‌شده است که اگر «نفس» خود را مشغول نکني به کارهاي مفيد، آن تو را مشغول می‌کند به کارهاي مضر. بنابراين، کل اوقات شبانه‌روزت را پرکن و هیچ‌وقت حتي زمان کوتاه، بدون برنامه نباش. يعني ساعتي نباشد که بگذرد و معلوم نباشد که قرار است در آن ساعت چه کني و منتظري هر چه پيش آيد خوش آيد. بلکه براي هر ساعت و هرلحظه‌ای که چشم‌باز می‌کنی و از کاري فراغت پيدا می‌کنی، مشخص است که کار بعدی‌ات چيست. برنامه‌ریزی درگیر کننده، مانع خود ارضایی می‌شود. يعني برنامه‌ها به‌گونه‌ای از سر اکراه و زور نباشد که تنها قسمتي از فکرت را درگير کند. بلکه باهدف و شوق، تمام شش‌دانگ فکرت را درگير کند.

 

گام دوم: مديريت ذهن

عنصر اصلي خود ارضایی، فکر و خيال است. عمده لذت آن، توسط خیال‌پردازی‌های جنسي به دست می‌آید. خیال‌پرداز، در واقعيت زندگي نمی‌کند. هميشه در دنياي خيالي خودش فرو می‌رود و لذت می‌برد. به همين خاطر از زندگي واقعي آن‌چنان‌که بايد لذت نمی‌برد. پس در صورت تنظيم آن، موفق خواهي شد آن را ترک کني. امام علي (ع) می‌فرماید: مَن کَثُر فِکرهُ فِي المَعاصي دَعَته اِلَيها؛ کسي که بسيار درباره گناه فکر کند او را به گناه سوق می‌دهد.» افکار جنسي، معمولاً در شروع، بی‌اجازه به ذهنت وارد می‌شوند اما اين تو هستي که می‌تواني آن‌ها را ادامه داده يا اينکه از ذهن بيرون کني. انتخاب به عهده و اختيار خودتوست... هر وقت احساس کردي، افکار و خيالات جنسي دارد به ذهنت هجوم می‌آورد، از تکنيک مديتيشن استفاده کن. (مراحل آن را می‌تواني از سایت‌های مربوطه آموزش بگيري)

مديريت ذهن، چيزي است که با تمرين و تدريج و پس از گام اول به دست می‌آید.

 

گام سوم: مديريت رفتار

در اين مرحله، بايد کارهاي مهمي انجام دهي:

-        دوري از عکس‌ها و فیلم‌های محرک. درگوشی همراه يا کامپيوتر (در صورت عدم نياز ضروري، از اينترنت پرسرعت استفاده نکن. کامپيوترت را حتی‌الامکان در معرض ديد قرار بده. در اتاقت را باز بگذار؛ و براي گوشی‌ات رمز قرار نده)

-        ترک مکان. اگر بخواهي و اراده‌اش را داشته باشي، کافي است مکانت را عوض کني و براي چند دقيقه به حياط يا جايي بروي که فضايت عوض شود.

-        هرگز در حمام کاملاً برهنه نباش

-        روي شکم نخواب.

-        لباس‌زیر تنگ نپوش.

-        هنگام وسوسه، آلت خود را با آب سرد بشور يا با آب متمايل به سرد دوش بگير.

-        غذاهاي شهوت‌انگیز مثل خرما، زعفران، مغزیجات، فلفل و ادويه، گردو و تخم‌مرغ را زياد نخور.

-        از نگاه کردن غيرضروري به آلت خود و بازي کردن با آن اجتناب کن؛ و به‌جای آن، با وسيله ديگري مثل خودکار يا تسبيح، دست ورزي کن. براي ترک عادت، زمان لازم است. جاي خالي اين عادت را بايد به نحوي پرکنی.

-        ورزش حرفه‌ای و غير تنش‌زا کن که نسبتاً تحرک بالايي داشته باشد.

 

گام چهارم: تداعي مثبت

براي آنکه دوره جديدي را شروع کني، بايد هر چيزي که دوره قبلت و خود ارضایی را تداعي کند، از خودت دور کني. مثل وسيله خاص، زمان خاص، لباس خاص، مکان خاص، آهنگ خاص، سايت خاص، ... حتي دکور و صندلي و مکان را حتی‌الامکان تغيير دهي؛ و متقابلاً هر چيزي که زمان‌های پاکي و سلامت و انرژي مثبتت را تداعي می‌کند، به خودت نزديک کني. مثلاً دوستي و حرف زدن با افراد مثبت

 

گام پنجم: تقويت مذهبي

قطعاً در لحظه‌ها و روزهايي، انرژي مثبتت کاهش پيدا خواهد کرد. يکي از تقویت‌کننده‌های قوي آن است که ايمان و ارتباط قلبي خودت باخدا و امام زمان را با گرم‌تر کني. باخدا و امام زمان زياد راز و نياز کن يا بنويس. هميشه و منظم به مسجد يا امامزاده يا هیئت برو و مقداري آنجا بنشين. هر وقت کم آوردي، از جايت بلند شو، دو رکعت نماز بخوان و از خداوند کمک بخواه. او بزرگ‌ترین حامي سلامت و خلوص توست.

 

به لطف او، با برداشتن اين پنج گام، زندگي تازه و قشنگي را شروع خواهي کرد و آرامش و شادي واقعي را تجربه خواهي کرد. پيوسته خودت بگو که «من می‌توانم»، «من پيروز می‌شوم». حتي اگر لغزش داشتي، مطمئناً پيروز خواهي شد؛ اگر انگیزه‌ات را هميشه در سطحي نگه‌داری که با تمام وجود خواهان آن باشي که پاک و سالم زندگي کني. برايت آرزوي سلامتي و آرامش می‌کنم.

دوست عزيز، روي همه اين راهکارهايي که گفتم، یکی‌یکی تمرين کن و گزارش موفقيت خودت را مجدداً براي ما بنويس.

موفق و پيروز باشيد.

آيا فرزندي که در محيط بد رشد کرده منافات با عدالت خداوند ندارد؟
هر انساني در موقعيت خاصي متولد می‌شود. برخي در خانواده و محيط خوبي رشد می‌کنند و برخي در خانواده و محيط بد؛ برخي باهوش هستند و برخي داراي استعداد کمتر؛ برخي ...

آيا فرزندي که در محيط و خانواده بد رشد کرده و محيط روي آن تأثير زيادي گذاشته نسبت به فرزندي که در محيط خوبي رشد کرده منافات با عدالت خداوند ندارد؟

به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

براي پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به اين نکات جلب می‌کنیم:

1. هر انساني در موقعيت خاصي متولد می‌شود. برخي در خانواده و محيط خوبي رشد می‌کنند و برخي در خانواده و محيط بد؛ برخي باهوش هستند و برخي داراي استعداد کمتر؛ برخي داراي خصايص اخلاقي خوب هستند و ديرتر عصبي می‌شوند و از کودکي مهربان‌اند اما برخي این‌طور نيستند و زود عصباني و نامهربان می‌شوند. همه اين تفاوت‌ها ميان انسان‌ها وجود دارد.

 

2؛ اما اين تفاوت‌ها هیچ‌گاه اختيار انسان را از بين نمی‌برند. انسان مقهور طبيعت و محيط پيراموني خودش نيست. انسان واجد چنان قدرتي است که می‌تواند متناسب با خواست و اراده خودش، عليه محيط بشورد و با آن مقابله کند و آن را تغيير دهد و مسيري که خودش می‌خواهد را طي کند. حتماً دیده‌اید کساني را که معتادند و در محيط آلوده و بدي زندگي می‌کنند اما ناگهان مسير زندگي خود را تغيير داده و خودشان براي درمان به مراکز درماني مراجعه می‌کنند و بعد از بهبودي به همان محيط بازمی‌گردند و به اصلاح و درمان ساير بيماران اقدام می‌کنند. همچنين حتماً دیده‌اید کساني را که دين خودشان را تغيير می‌دهند؛ يعني بعد از بلوغ فکري به اين پرسش می‌پردازند که آيا لازم است بر دين خانوادگي خودم باقي بمانم يا نه. برخي با تأمل و تفکر به اين نتيجه می‌رسند که بهتر است به دين خانوادگي خودم پايبند بمانم و برخي هم‌تغییر دين می‌دهند. درهرصورت، امکان تغيير دين در تمامي آن‌ها مشهود است و همگي به اين امکان توجه دارند. کوتاه‌سخن این‌که انسان مختار است و مقهور عوامل طبيعي و محيطي نيست.

 

3. بااین‌حال، نمی‌توان انکار کرد که محيط پيراموني بر زندگي و انتخاب ما نقش مهمي ايفاء می‌کنند. آري، عوامل محيطي و طبيعي، انتخاب‌های ما را متعين نمی‌سازند اما بااین‌حال، در برجسته کردن برخي از گزینه‌ها و دم‌دستی‌تر کردن و راحت‌تر انتخاب کردنشان مؤثرند. مثلاً کسي که در خانواده بد زندگي می‌کند، اقدام به بدي برايش در دسترس تر است نسبت به کسي که در خانواده خوب زندگي می‌کند و همواره تحت مراقبت و تربيت درست است. البته فرد اخير نيز فاقد اختيار نيست و حتماً ملاحظه کرده‌اید که گاهي همين فرزندان نيز در معرض خطر و آسيب اجتماعي هستند و به بيراهه کشيده می‌شوند.

درهرصورت هم کسي که در خانواده خوب زندگي می‌کند در معرض خطر است و هم کسي که در خانواده بد زندگي می‌کند در معرض خوبي است. محيط خانوادگي يک گزينه را دم‌دستی‌تر می‌کنند اما هیچ‌وقت آدمي را مجبور نمی‌سازند و هميشه امکان تغيير وجود دارد. شخصي که از کودکي با شراب و شراب‌فروشی آشنا شده، يا در محيطي پرتنش يا غيرديني تربيت می‌شود ولي این‌ها به‌هیچ‌وجه وي را در اينکه يک شراب‌فروش شود، يا زندگي خود را به جهنم بکشد و يا اينکه با تفنگ به جان مردم افتاده و ايشان را از بين ببرد، مجبور نمی‌کند. شايد مطالعه داستان زندگي پرفسور حسابي (بنیان‌گذار فيزيک دانشگاهي در ايران) بتواند کمي نگاه شمارا به اين مسئله عوض کند. (1)

 

4. مطلب بعدي این‌که حتي اگر بپذيريم که عوامل محيطي گاهي اختيار آدمي را مخدوش می‌سازند و يا در دم‌دستی‌تر کردن گزینه‌ها مؤثرند، بازهم عدالت خداوند مخدوش نمی‌شود چراکه قاعده‌ای قرآني دراین‌بین وجود دارد که خداوند حساب اعمال و تکاليف هر کس را به نسبت توان و وسعت وجودي که دارد، لحاظ می‌کند. ازاین‌رو قرآن کريم می‌فرماید: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ (2) [ترجمه]: خداوند هیچ‌کس را، جز به‌اندازه توانایی‌اش، تكليف نمى‏كند. (انسان)، هر كار (نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده و هر كار (بدى) كند، به زيان خود کرده است.» يا در جاي ديگر می‌فرماید: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها (3) [ترجمه]: هیچ‌کس را جز به مقدار توانايى كه به او داده تكليف نمى‏كند».

به‌عبارت‌دیگر هيچ نعمتي در اين دنيا به‌رایگان در اختيار کسي قرار نگرفته و به همان نسبتي که متنعّم است، مسئول نيز هست. در مورد سؤال شما هم امر، همين است، به‌عنوان‌مثال کسي که در خانواده بد متولد می‌شود و از شيوه درست زندگي بی‌خبر است، به جهت اين نقص، به‌طور يقين کمتر از کسي که در يک خانواده خوب به دنيا آمده است، مسئوليت داشته و بايد پاسخگو باشد.

نتيجه اين سخن آن است که خداوند اگر سرمایه‌ای معنوي به کسي داده هیچ‌گاه تنها به سودي که فرد در روز قيامت با خود همراه می‌آورد، نمی‌نگرد. بلکه نسبت سود را با سرمايه مورد حساب قرار می‌دهد. ازاین‌رو آنچه براي انسان مهم است تلاش است، چه کسي که داراي سرمايه معنوي بالاست و چه کسي که داراي سرمايه معنوي اندک است. ازاین‌رو قرآن کريم می‌فرماید: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏(4) [ترجمه]: و اينكه براى انسان بهره‏اى جز سعى و كوشش او نيست.»

آري، تنها خداوند است که به توانايي و علم و احوال دروني و سرمايه وجودي اشخاص آگاهي دارد و از هرکسی متناسب با موقعيتي که در آن قرارگرفته است انتظار دارد و به هیچ‌کسی ظلم نمی‌کند. به ديگر سخن، اگرچه در اين دنيا همگي در معرض امتحان الهي هستيم؛ اما این‌طور نيست که خداوند از همگي امتحان مشترک و همساني بگيرد بلکه از هرکسی امتحان خاصي می‌گیرد و از هرکسی متناسب با موقعيتي که دارد، انتظار خاصي هم دارد و در سراي آخرت، بر همين اساس او را قضاوت کرد و تمامي محدودیت‌ها و توانایی‌های او در انجام وظايف ديني را در نظر خواهد گرفت و درنتیجه به هیچ‌کسی ظلم نخواهد کرد: «أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ»(5)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. براي مطالعه بيشتر، رک: حسابي، ايرج، کتاب استاد عشق.

2. بقره، آيه 286.

3. طلاق، آيه 7.

4. نجم، آيه 39.

5. حج، آيه 10.

چرا همه‌ی اديان نوظهور بر ضد دين مبين اسلام می‌باشد؟
اديان جديد، جنبش‏هاي نوظهور ديني، اديان بديل يا اديان دوران جديد همگي واژگاني هستند که از پديده جديدي در جهان معاصر خبر مي‏دهند. اين اديان جديد، گروه‏هايي ...

چرا همه‌ی اديان نوظهور بر ضد دين مبين اسلام می‌باشد؟

به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

اديان جديد، جنبش‏هاي نوظهور ديني، اديان بديل يا اديان دوران جديد همگي واژگاني هستند که از پديده جديدي در جهان معاصر خبر مي‏دهند. اين اديان جديد، گروه‏هايي هستند که از زمان جنگ جهاني دوم در شکل کنوني‏شان ظاهر شدند و ازآن‌جهت نيز ديني محسوب مي‏شوند که به برخي پرسش‏هاي غايي و بنيادي پاسخ مي‏دهند که اديان اصيل در پي پاسخ‏گويي به آن‌ها هستند؛ پرسش‏هايي همچون: آيا خدايي هست؟ هدف زندگي چيست؟ بعد از مرگ چه بر ما مي‏رود؟ ويژگي مشترک تمامي اين اديان ازاین‌قرار است که در پاسخ به پرسش‌های بنيادي مذکور، خود را در برابر اديان رسمي تعريف می‌کنند و يا چنان تفسيري از اديان رسمي ارائه می‌کنند که کاملاً با تفسير مرسوم در تعارض است. (1)

شکل‌گیری اين اديان ناشي از علل مختلف است که بررسي تفصيلي آن‌ها در اين مجال نمی‌گنجد؛ اما اجمالش ازاین‌قرار است که بعد از تمامیت‌خواهی و ظلم و ستم کليسا در حق مردم، روشنفکران در عصر مدرن به شیوه‌های مختلف با مسيحيت مخالفت کردند تا مشروعيت و اقتدار سياسي کليسا را تخريب کرده و از آن عبور کنند. اين مخالفت به شیوه‌های مختلف بود: گاهي منکر خدا شدند و گاهي در وجودش شک کردند و گاهي منکر دين وحياني شدند و از دين عقلاني دفاع کردند. درهرصورت، در عصر مدرن، بخش عمده‌ای از متفکران با بی‌اعتمادی به مسيحيت، به اين تمايل سوق يافتند که ديگر نبايد صداي خدا در اديان رسمي را شنيد و بايد از دين وحياني عبور کرد. (2)

همين نگرش بی‌اعتنایی به دين (سکولاريزاسيون) در تمامي ساحات زندگي انسان جاري شد تا جايي که نه تدبير سياست و نه تعليم و تربيت، بر اساس آموزه‌های ديني تنظيم نمی‌شد. روشنفکران اميدوار بودند که همين بی‌اعتنایی به دين، نهایتاً به اين امر منجر شود که اديان از صحنه زندگي بشر محو شوند.

اما ازآنجایی‌که پرسش‌هایی که دين درصدد پاسخ به آن‌ها است، در عصر مدرن بی‌پاسخ ماند و احساسات و نيازهاي مذهبي مغفول واقع شد، اقبال به دين مجدداً مطرح شد با اين تفاوت که اين بار دين در قالب‌های جديدي مطرح شد تا هم با الگوي فکري سکولار عصر مدرن هماهنگ باشد و هم نيازهاي معنوي و احساسات مذهبي مردم را موردتوجه قرار دهد. به همين جهت، تأسیس اديان نوظهور در عصر مدرن، بسيار رواج يافته است.

البته نبايد از اين امر نيز غافل شد که انگيزه تأسیس اديان نوظهور، محدود به آنچه گذشت، نيست. گاهي انگیزه‌های سودجويانه و گاهي انگیزه‌های سياسي، عامل تأسیس دين جديد و يا حمايت و ترويجش شد. درهرصورت، در عصر جديد، با اديان نوظهوري روبرو هستيم که خودشان را بديل و رقيب اديان رسمي از قبيل اسلام می‌دانند و به همين جهت با دين اسلام مخالفت کرده و آن را به چالش می‌کشند؛ خصوصاً این‌که دين اسلام خودش را دين خاتم معرفي می‌کند به‌گونه‌ای که هم ناسخ اديان سابق است و هم مُبطِل اديان بعدي. ازاین‌رو، هر دين جديدي که ايجاد می‌شود خودش را در تعارض با خاتميت اسلام می‌یابد و به همين جهت، براي ردّ خاتميت دين اسلام و تأسیس دين جديد، حقانيت دين اسلام را مورد چالش قرار می‌دهد.

افزون بر آنچه گذشت، گاهي مخالفت اديان نوظهور با دين اسلام ازاین‌جهت است که دين اسلام خدامحور است نه انسان‌محور. اگرچه هدف نهايي از نزول وحي و بعثت پيامبر اکرم ص، ابلاغ پيام الهي به انسان و دستيابي انسان به سعادت ابدي است، اما بااین‌حال، آموزه‌های اسلامي بر محور خداپرستي و عبوديت و بندگي و تسليم در برابر خدا شکل‌گرفته است و همراه با مسئوليت و تعهد ديني است. از منظر اسلامي، انتخاب دين بايد بر اساس حقانيت دين باشد نه احساس آرامش و لذت. آري، خداباوري و خداپرستي آرامش آفرين است. (3) اما هدف از قبول اسلام و مسلمان شدن، صرفاً رسيدن به آرامش در زندگي زميني نيست، بلکه گاهي لازم است مال و جان خود را در محضر خدا فدا کرده و براي احياي دين و زنده نگه‌داشتن ياد و نام خدا و پاسداشت فرامين و اوامرش، جهاد کنيم و از آرامش و آسايش و زندگي زميني خوب چشم‌پوشی نماييم. بنابراين، حق محوري و خدامحوري دو معيار اساسي است که دين اسلام بر آن تأکید می‌کند و به انسان‌ها متذکر می‌شود که انتخاب دين بايد بر اين اساس باشد؛ خواه آن دين اسلام باشد خواه هر دين ديگر. روشن است که اديان نوظهور در عصر جديد با اين دو معيار مخالف‌اند و معيار انتخاب دين را نه حق محوري و پاسداشت حريم الهي، بلکه انسان‌محوري و دستيابي به لذت و آرامش روحي می‌دانند. ازاین‌رو، اديان نوظهور، با به چالش کشيدن دين اسلام، درصدد طرح استانداردها و معيارهاي جديد براي انتخاب دين هستند. درواقع، اگر قرار باشد اديان نوظهور بسط يابند، بايد معيارهايي که اسلام آن‌ها را به رسميت شناخته و بر اذهان مسلط کرده، نفي شوند؛ و اين کار جز از طريق تخريب اسلام و نفي حقانيتش به دست نمی‌آید.

علت ديگري که می‌تواند عامل مخالفت اديان نوظهور با دين اسلام باشد، حاکميت انديشه مدرن و سکولار در باطن اين اديان جديد است. همان‌طور که عرض شد آن‌ها با به رسميت شناختن تفکر سکولار و مدرن، به دنبال پر کردن خلأهای معنوي و تأمین نيازهاي روحي انسان‌ها هستند. همين اهتمام به تفکر سکولار و نفي شرايع الهي در ساحات مختلف زندگي، علت ديگري است که آن‌ها را در تقابل با اسلام قرار می‌دهد. ازآنجایی‌که دين اسلام، دربردارنده شريعت است و در تمامي ساحات زندگي، توصيه و سفارش دارد، اديان جديد به نمايندگي از تفکر مدرن و سکولار، با آن مخالفت می‌کنند و قداست و حقانيت آن را به چالش می‌کشند تا دين را صرفاً به حوزه شخصي و پاسخگويي به نيازهاي مبهم معنوي، محدود کنند و او را از ساحات مختلف زندگي حذف نمايند.

 

البته براي مخالفت اديان جديد و نوظهور با اسلام، علل و انگیزه‌های ديگري نيز متصور است ولي به خاطر محدوديت نوشتار، به همين ميزان بسنده می‌کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

1. الين بارکر، مقاله اديان جديد، مجله هفت آسمان، شماره 15، 1381.

2. کاپلستون، فردريک، تاريخ فلسفه، ج 6 (در اين کتاب، مفصلا به آراي فلسفي عصر مدرن اشاره می‌شود و انحاي مختلف مخالفت فلاسفه جديد با دين وحياني مورد بررسي قرار می‌گیرد).

3. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد: 28)؛ يعني: «آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مى‏يابد».

چگونه احکام اسلام 14 قرن گذشته پاسخگوی نیاز جامعه امروز است؟
دستورات اسلام مبتني بر ویژگی‌های انساني بوده و اين ویژگی‌ها با مرور زمان تغيير نمی‌کند.
  1. به نام خدا سلام. چگونه براي دانش‌آموزان بيان کنيم که احکام اسلام و قرآن که مربوط به 14 قرن پيش است می‌تواند پاسخگوي نيازهاي امروز جامعه باشد؟ تشکر از لطف شما

به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

 

برخي این‌گونه می‌گویند که مقتضيات زمانه همواره در حال دگرگوني است و انسان اگر بخواهد در اين دنيا ترقي داشته باشد بايد با اين تغييرات هم آهنگ بوده و تجددطلب باشد؛ اين در حالي است که دين امري ثابت بوده و مانع نوخواهي محسوب می‌شود درنتیجه انسان اگر ميل پيشرفت دارد، نبايد به دين پايبند باشد.

در پاسخ به اين پرسش می‌گوییم:

اول اينکه اين مطلب، سؤال جديدي نبوده و مباحث بسياري در پيرامون آن مطرح‌شده است، شايد بهترين کتابي که توانسته است به نحو روشني اين پرسش را پاسخ داده و مطالب ارزنده‌ای در اين خصوص بيان کند، کتاب ارزشمند استاد شهيد مرتضي مطهري است که با عنوان «اسلام و مقتضيات زمان» و يا «اسلام و تجدد» به چاپ رسيده است.

دوم اينکه تغييراتي كه در زندگي بشر پيدا مي‏شود دو نوع است:

1-      تغييرات صحيح (اعتلایی)

2-      تغييرات ناصحيح (غير اعتلایی)

حال سؤال ما اين است که اگر قرار است که انسآن‌هم آهنگ با تغييرات، پيش رود، اين امر شامل تغييرات ناصحيح و منفي نيز می‌شود؟ به‌عنوان‌مثال جامعه، روزبه‌روز به سمت گسست نظام خانواده حرکت کرده و روابط خويشاوندي با تمام آثار و برکاتي که دارد، به‌تدریج در حال کمرنگ شدن است. آيا هم آهنگي با تغييرات این‌گونه نيز صحيح است؟! درحالی‌که می‌دانیم انسان موجودي است كه مي‏تواند مقتضيات زمان را در جهت خوبي يا در جهت بدي تغيير بدهد.

سوم اينکه بايد پرسيد چه چيزي در طول زمان تغيير کرده است؟ آيا می‌توان گفت که خصوصيات انساني نيز تغيير کرده است و يا تغيير تنها در ناحيه ابزار انسان‌هاست؟ به‌عنوان‌مثال، انسان از مرکب حيواني و انحصار سير بر روي زمين عدول کرده و اکنون به کمک تکنولوژي توانسته است نياز خود به مرکب حيواني را ناچيز کرده و در آسمان‌ها نيز به سير بپردازد، اما آيا خصوصيات انساني همچون بد بودن دروغ و خوب بودن عدل و احسان نيز عوض‌شده است؟ آيا می‌توان گفت که در زمان نزول اسلام، جنايت و ظلم بد بوده و دستوراتي که در اسلام مبتني بر تنبيه جاني و ظالم تشريع شده است مربوط به آن زمان است، ولي اکنون جنايت و ظلم خوب است و ديگر نبايد به اين تکاليف ديني اعتنا کرد؟!

ادعاي ما اين است که دستورات اسلام مبتني بر ویژگی‌های انساني بوده و اين ویژگی‌ها با مرور زمان تغيير نمی‌کند.

در توضيح اين اصطلاح عرض می‌کنیم: اجتهاد در فقه شيعه به دست آوردن و استنباط احكام موضوعات مختلف از كتاب، سنت، عقل، اجماع و اصول عمليه شرعي و عقلي است. به‌بیان‌دیگر فقيه با استفاده از منابع فوق می‌کوشد تا اراده الهي را در مورد موضوعات مختلف استنباط نمايد و دراین‌باره با دودسته موضوعات روبرو است.

1-      موضوعاتي كه در زمان ظهور اسلام وجود داشته و ائمه علیهم‌السلام به آن پرداخته‌اند.

2-      موضوعاتي كه با مرور زمان و بر اساس تغيير شرايط و اقتضائات زمان و مكان حادث می‌شوند و به مسائل مستحدثه معروف هستند.

امام رضا علیه‌السلام می‌فرماید: بر ماست كه اصول را بيان كنيم و برشماست (بر فقها است) كه احكام ديگر را با استفاده از اين اصول بيان نمايند»(1) ازاین‌رو امكان تغيير در احكام الهي نيز يكي از احكام الهي است كه البته بر اساس اصول و ضوابط خاصي كه به‌وسیله ائمه معصومين علیهم‌السلام و آموزه‌های قراني بیان‌شده است امکان‌پذیر است.

پنجم اينکه: سرّ پويايي در اجتهاد و فقه اسلامي به خاطر چند ويژگي منحصر به فرد تعبیه‌شده در آموزه‌های اسلامي است كه اين امكان را مهيا می‌کند كه به نیازها و پدیده‌های ثابت و متغير انسان و جامعه بشري به نحو شایسته‌ای پاسخگو باشد. در ادامه به تعدادي از اين موارد اشاره می‌کنیم كه در ضمن آن حكمت تغيير احكام در بعضي موارد مورد اشاره در سؤال پرسشگر محترم مشخص می‌گردد.

1.       انعطاف‌پذیری احكام: بسياري از احكام اسلامي ماهيتي منعطف دارند كه با زمان و مکان‌های مختلف قابل تطبيق است. به‌عنوان‌مثال ذكر عناوين 6 گانه براي ديه يك روش كاربردي براي احتساب ميزان ديه در تمام مکان‌ها و زمان‌هاست. اگرچه برخي از اين موارد (مانند پارچه حله) منقضي شده است لكن 5 مورد (طلا، نقره، گوسفند، شتر، گاو) جز اموالي است كه داراي اعتبار است و می‌توان ميزان ديه را بر اساس ارزش آن‌ها قیمت‌گذاری كرد.

2.       قواعد كلي: در اسلام قواعد كلي و عامي وجود دارد كه به مجتهد، اين توانايي را می‌دهد كه هرگاه مسئله جديدي به دليل تحولات زندگي بشر پديد آمد، بتواند حكم آن مسئله جديد را از آن قواعد كلي و عام استخراج و استنباط كند. به‌عنوان‌مثال برخلاف بسياري از علما مسيحي و يهودي كه همواره با پدیده‌های نوظهور مقابله می‌کرده است در اسلام فقيه با استناد به اصولي كه ائمه علیهم‌السلام يا قران ارائه داده است به جواز شبیه‌سازی حكم می‌کند درحالی‌که همه ما مطمئنيم كه مسئله شبیه‌سازی مربوط به قرن بيستم است و در زمان ائمه معصومين علیهم‌السلام چنين پدیده‌ای وجود نداشته، ولي مطمئن هستيم كه حكم اسلامي در مورد آن جواز است.

3. موضوعات عرفي: موضوع برخي از احكام ثابت، عرفي است. يعني، «عرف» مصداق آن موضوع را تعيين می‌کند. درنتیجه با عوض شدن برداشت عرفي از یک‌چیز حكم آن‌هم عوض می‌شود. به‌عنوان‌مثال قمار يا بازي با آلات قمار داراي حكم ثابت حرمت است لكن اينكه چه ابزاري ابزار و آلت قمار محسوب می‌شود يك امر عرفي است.

4. تزاحم: تزاحم احكام نكته ديگري است كه زمينه تغيير حكم و پويايي دين اسلام را مهيا می‌کند. به‌عنوان‌مثال حكم سنگسار زناكار، با حصول شرایط كامل آن يكي از احكام ثابت اسلام است كه داراي مصالح گسترده‌ای نيز می‌باشد، لكن ممکن است اجراي آن موجب نقص در شأن و احترام دين اسلام شده و فقيه جامع‌الشرایط با استفاده از اصول و مباني كه در دست دارد می‌تواند به‌طور موقت حكم به عدم اجراي حكم سنگسار نمايد.

5.       احكام الزامي و غير الزامي: احكام تكليفي اسلام به دو بخش احكام الزامي (وجوب و حرمت) و احكام غير الزامي (استحباب، كراهت و اباحه) تقسيم می‌شود. ولی‌فقیه اختيار دارد كه در حيطه احكام غير الزامي، بنا بر مصالحي كه تشخيص می‌دهد حكم الزامي صادر كند. به‌عنوان‌مثال قرارداد بیمه ازنظر شرعي يك حكم غير الزامي است لكن حاكم نظام سياسي (ولی‌فقیه) می‌تواند به خاطر حفظ مصالح اجتماعي مقرر كند كه بيمه شخص ثالث براي وسايل نقليه لازم و ضروري است. يا اينكه باوجودآنکه ديه زن در اسلام به خاطر حکمت‌های متعدد نصف مرد است لكن می‌توان در مورد بيمه شخص ثالث كه يك قرارداد دوطرفه بين بیمه‌گر و بیمه‌گذار است برابري خسارت‌زن و مرد را لحاظ نمايد.

6.       عناوين ثانويه در كنار عناوين اوليه: يكي از ابزارهاي ديگري كه امكان تطابق با زمان و مکان را در احكام اسلامي مهيا می‌کند وجود عناوين ثانويه در كنار عناوين اوليه است. به‌عنوان‌مثال به خاطر حکمت‌های متعدد حق طلاق به دست مرد است، لكن اگر موقعيتي پيش بيايد كه زن تحت ظلم و اضطرار و سختي بیش‌ازحد اندازه قرار بگيرد حاكم شرع می‌تواند بدون رضايت مرد اقدام به اجراي طلاق زن نمايد.

7.       احكام امضايي در كنار احكام تأسیسی: باوجودآنکه بسياري از احكام اسلامي به‌وسیله شارع مقدس بیان‌شده است لكن در كنار آن بسياري از احكام و مقررات اجتماعي و سياسي و ... به‌وسیله دين اسلام تأیید و امضاشده است كه می‌تواند منشأ پويايي و انعطاف‌پذیری احكام اسلام گردد. به‌عنوان‌مثال ازنظر اسلام در مورد زن و شوهر حق انتخاب مسكن و شغل و طلاق براي مرد درنظر گرفته‌شده است لكن به‌وسیله قرارداد و شرط ضمن عقد تمام اين موارد قابل‌انتقال به زن می‌باشد.

جمع‌بندی:

براي انطباق اسلام با مقتضيات زمان و مكان، در درجه اول تقاضاي زمان و مكان به‌وسیله آموزه‌ها و اهتمامات معارف اسلامي به‌دقت مورد ارزيابي قرار می‌گیرد اگر اين تقاضا ازنظر اسلام مشروع و بر اساس مصالح و مفاسد انسان و اهداف خلقت بود با استفاده از روش‌ها و ابزارهاي فقهي كه زمینه‌ساز پويايي اجتهاد در اسلام است حكمي هم‌جهت و همسو با تقاضاي زمان و مكان صادر می‌شود. لكن درصورتی‌که تقاضاي زمان و مكان تقاضاي نامشروعي بود نه‌تنها هيچ حكم همسويي در رابطه با آن نخواهد بود بلكه بی‌شک شاهد مبارزه و تعامل منفي اسلام و احكام اسلامي با اين تقاضاي نامشروع خواهيم بود. با اين تبيين مشخص می‌شود كه سرّ پايداري اسلام و تكاپو و پويايي اين دين نيز در همين نحوه عملكرد و تعامل با مقتضيات زمان و مكان است. اگر قرار بود كه اسلام با همه تقاضاهاي زمان و مكان‌ هم سو و هم‌جهت باشد ديگر چيزي از ارزش‌های اسلامي باقي نمی‌ماند.

 

پی‌نوشت:

عن الرِّضَا (ع) قَالَ عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيع وسائل الشيعة، ج 27، 62 6 باب عدم جواز القضاء و الحكم بالرأي و الاجتهاد و المقاييس و نحوها من الاستنباطات الظنية في نفس الأحكام الشرعية ... ص 35.

با توجه به اهميت مسئله ظهور، چرا هيچ اسمي از آن در قرآن درنيامده است؟
«و نريد ان نمنّ علي الذين استضعفوا في‌الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين* و نمکّن لهم في الارض ...»(1) يعني: و ما اراده کرديم به کساني که در روي زمين ...

با توجه به اهميت مسئله ظهور، چرا هيچ اسمي از آن در قرآن درنيامده است؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

با توجه به سوره‌هاي قرآن کريم مي‌توان آياتي را ديد که به اثبات و حقانيت و قطعي بودن ظهور ايشان اشاره دارد. اين آيات عبارت‌اند از:

1. «و نريد ان نمنّ علي الذين استضعفوا في‌الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين* و نمکّن لهم في الارض ...»(1) يعني: و ما اراده کرديم به کساني که در روي زمين تضعیف‌شده‌اند نعمتي گران، ارزاني داريم و آنان را پيشوايان (راستين) و آنان را وارثان گردانيم؛ و نيرومند و صاحب قدرت و حکومت گردانيم... و به آنان در زمين اقتدار و منزلتي شايسته دهيم و از آنان به فرعون و ‌هامان و سپاهيانش چيزي را که از آن مي‌هراسيدند، نشان مي‌دهيم.

آيات فوق بشارتي است در مورد پيروزي حق بر باطل و برچيده شدن بساط ظلم و تباهي؛ که نمونه‌هاي آن را مي‌توان در پيروزي حضرت موسي (عليه‌السلام) و بني‌اسرائيل بر فرعونيان و همچنين پيروزي و حکومت حضرت محمد (صلی‌الله ‌عليه ‌و ‌آله) جستجو کرد؛ اما نمونه کامل آن با ظهور حضرت امام مهدي (عليه‌السلام) تحقق مي‌يابد.

در روايت ديگري نيز درباره همين آيه مي‌فرمايد: اين گروه آل محمد (صلی‌الله عليه ‌و ‌آله) هستند، خداوند مهدي آن‌ها را بعد از زحمت‌هايي که برايشان تحميل مي‌گردد، مبعوث مي‌کند و به ايشان عزت می‌دهد و دشمنان آن‌ها را ذليل مي‌گرداند. (2)

از امام سجاد (عليه‌السلام) نيز این‌چنین نقل‌شده که: سوگند به کسي که محمد (صلي‌الله‌ عليه‌ و‌ آله) را به‌حق، بشارت‌دهنده و بیم دهنده قرار داد، نيکان از ما اهل‌بيت و پيروان آن‌ها به‌منزله موسي (عليه‌السلام) و پيروان او مي‌باشند و دشمنان ما و پيروان آن‌ها به‌منزله فرعون و پيروان او هستند. (سرانجام، پيروزي از آن ماست.) (3)

امام مهدي (عليه‌السلام) نيز هنگام تولد، لب به سخن مي‌گشايد و پس از شهادت به وحدانيت الهي و نثار درود و سلام بر پيامبر اکرم و پدران پاک و معصوم خويش چنين مي‌فرمايد: «بسم‌الله الرحمن الرحيم و نريد ان نمنّ علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين...»(4)

2. «و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً»(5) بگو: حق فرارسید و باطل نابود گشت، (چراکه) باطل نابودشدني است.» آرزوي بشر از ديرباز اجراي عدالت و برچيده شدن بساط ظلم و بي‌عدالتي بوده است، قرآن کريم نيز نويدبخش تحقق اين آرزوي ديرين بوده و فرارسیدن روزي را مژده داده است که در سرتاسر جهان حق حکومت کند و باطل نابود گردد. بر اساس روايات معتبر و فراوان، اين پيروزي نهايي و حکم‌فرماي عدالت در سرتاسر گيتي مربوط به قيام حضرت امام مهدي (عليه‌السلام) مي‌شود.

حضرت امام باقر (عليه‌السلام) در توضيح و تفسير «جاء الحق و زهق الباطل» فرمودند: اين سخن الهي مربوط به قيام قائم (آل محمد (صلي‌الله‌ عليه ‌و ‌آله) مي‌شود که دولت باطل برچيده خواهد شد. (6)

و بي‌جهت نيست که هنگام تولد حضرت مهدي (عليه‌السلام) بر بازوي نازنينش اين آيه نقش بسته بود که «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً»(7)

3. «الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلاه و مما رزقناهم ينفقون» يعني: «آنان که به غيب، ايمان مي‌آورند و نماز را برپا مي‌دارند و ازآنچه به ايشان روزي داده‌ايم انفاق مي‌کنند.»(8)

تفسير در رابطه با اين آيه شريفه بسيار است. شيخ صدوق در کتاب کمال‌الدين از حضرت امام صادق (عليه‌السلام) نقل مي‌کند که فرمودند: هرکس اقرار به ظهور امام زمان کند ايمان به غيب آورده است. متقين در اين آيه شريفه شيعيان علي هستند و (غيب) حجت غايب است. دليل اين معني آيه «فقل انما الغيب لله فانتظروا اني معکم من المنتظرين»(9) يعني: ‌اي پيغمبر بگو غيب مال خداست پس منتظر باشيد که من نيز با شما از منتظرانم؛ که اين آيه به فضيلت انتظار اشاره مي‌کند.» در اين آيه گروهي ديگر از مفسران حضرت مهدي را از مصاديق» يومنون بالغيب «دانسته و يکي از ويژگي‌هاي آن حضرت را غايب قلمداد کرده‌اند.

برخي ديگر از مفسران روز رجعت را ازلحاظ اينکه از اموري است که ازنظر ما غايب است مصداق آيه شريفه دانسته و ايمان به غيب در «يومنون بالغيب» را ايمان به رجعت دانسته‌اند. (10)

4. «اولئک الذين اشتروا الحياة الدنيا بالاخره فلايخفف عنهم العذاب و لاهم ينصرون»(11) همين کسان‌اند که زندگي را به بهاي ديگر خريدند پس نه عذاب آنان سبک گردد و نه ايشان ياري شوند.»

در خصوص اين آيه برخي از مفسران شيعه از اين آيه فلسفه برخورد حضرت با مخالفين را تبيين نموده‌اند)12)

5. «تلک الايام نداولها بين الناس»(13) يعني اين روزها را ميان مردم مي‌گردانيم.

روایت‌شده است که امام صادق (عليه‌السلام) فرمود: از زمان خلقت آدم هميشه دولتي از خدا و دولتي از شيطان بوده پس در اين زمان دولت خدا کو؟ آگاه باشيد که صاحب‌دولت خدا قائم آل محمد (عجّل‌الله‌فرجه‌الشريف) است.

6. «اليوم يئس الذين کفروا من دينکم فلاتخشوهم و اخشون»(14) يعني امروز کساني که راه کفر پیش‌گرفته‌اند از دين شما نوميد شدند پس از آن‌ها نترسيد بلکه از قهر من بترسيد.

در تفسير عياشي از امام باقر (عليه‌السلام) نقل مي‌کند که در تفسير اين آيه فرمود:

آن روز، روز ظهور صاحب‌الزمان است که بني‌اميه نوميد مي‌شوند و آن‌ها هستند که کافر گشته و از آل محمد (صلي‌الله‌ عليه ‌و ‌آله)‌ نوميد مي‌باشند.

7. «يا ايها الذين آمنوا کونوا قوامين لله شهدا بالقسط...» (15) يعني‌ اي کساني که ايمان آورديد براي خدا به داد برخيزيد و به عدالت، شهادت دهيد. صاحب تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن در تبيين مفهوم قوامين به قائم به‌عنوان يکي از لقب‌هاي حضرت مهدي اشاره‌کرده است.

9. «و من الذين قالوا انا نصاري اخذنا ميثاقهم فتسوا حظ مما ذکروا به فاغرينا بينهم العداوه و البغضاء الي يوم القيامه و سوف ينبئهم الله بما کانوا يصنعون»(16) و از کساني که گفتند ما نصراني هستيم از ايشان نيز پيمان گرفتيم و بخشي ازآنچه را بدان‌ اندرز داده‌شده بودند فراموش کردند و ما هم تا روز قيامت ميانشان دشمني و کينه افکنديم و به‌زودی خدا آنان را ازآنچه مي‌کرده‌اند خبر می‌دهد. درباره اين آيه بعضي از مفسران با توجه به (حظا مما ذکروا به) از حضرت امام صادق (عليه‌السلام) نقل کرده‌اند که فرمود: «اما انهم سيذکرون ذلک الحظ مع القائم منا عصابه منهم» را اشاره مي‌کنند که درباره بهره بردن اصحاب عام يعني همان مؤمنان صالح که از سراسر جهان به حضرت، خودشان را مي‌رسانند، مي‌باشد. (17) البته گروهي از مفسران مي‌گويند که اين آيه درباره چگونگي غلبه اسلام بر ساير اديان در زمان حکومت صاحب‌الزمان (عجّل‌الله‌فرجه‌الشريف) مي‌باشد. (19)

10. قالوا و الله ربنا ما کنا مشرکين» يعني: گفتند به خدا قسم ما مشرک نبوديم.» در کافي آمده است که امام باقر (عليه‌السلام) در مورد اين آيه مي‌فرمايند: يعني آن‌ها هنگام ظهور امام زمان (عجّل‌الله‌فرجه‌الشريف) مي‌گويند: ما منکر ولايت امیرالمؤمنین (عليه‌السلام) نبوديم. البته آيه بعد هم به اين موضوع اشاره مي‌کند. «انظر کيف کذبوا علي انفسهم و ضل ما کانوا يفترون» يعني: ببين چگونه دروغ بر خود بستند و آنچه را افترا مي‌بستند فراموش کردند؟

11. «و قالوا لولانزل عليه آيه من رب قل ان الله قادر علي ان ينزل آيه ولکن اکثرهم لايعلمون»(20)

يعني: گفتند: چرا معجزه‌اي از سوي پروردگارش بر او نازل نشده است؟ بگو: بي‌ترديد خدا قادر است که پديده‌اي شگرف فرو فرستد ليکن بيشتر آنان نمي‌دانند.

بسياري از مفسران شيعه با تکيه به روايت امام باقر (عليه‌السلام) در اينکه خداوند قادر است که پديده‌اي شگرف فرو فرستد مي‌گويند که منظور «دابته الارض»، خروج دجال و نزول حضرت عيسي مي‌باشد. (21)

12. «يوم ياتي بعض آيات ربک لاينفع نفسا ايمانها لم تکن آمنت من قبل»(22) يعني: روزي که بيايد يکي از آيات پروردگارت ايمان کساني که قبلاً ايمان نياورده‌اند سودي نبخشد

صدوق در کمال‌الدين و ثواب‌الاعمال از حضرت صادق (عليه‌السلام) روايت مي‌کند که فرمود: «آيات» ائمه هستند و «بعض آيات» قائم آل محمد (عجّل‌الله‌فرجه‌الشريف) است. البته مفسران علاوه بر اين با اشاره بر کل آيه ۱۵۸ آن را نشانه ظهور حضرت مهدي و نزول حضرت عيسي برشمرده‌اند و گروهي طلوع خورشيد از مغرب را اضافه مي‌کنند.

13. «و اذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاکبر» (22) يعني در روز حج بزرگ از جانب خدا و رسولش به مردم اعلان مي‌شود.

در تفسير عياشي از امام باقر (عليه‌السلام) و امام صادق (عليه‌السلام) روایت‌شده است که فرمودند: «حج بزرگ» ظهور قائم و «اعلان» دعوت مردم است.

14. «و قاتلوا المشرکين کافه کما يقاتلونکم کافه و اعلموا ان الله مع المتقين» (23) يعني با همه مشرکين پيکار کنيد چنانکه آن‌ها (اگر دسترسي پيدا کنند) با شما نبرد کنند و بدانيد که خداوند با پرهيزگاران است.

در تفسير عياشي از زراره روايت است که گفت: از امام صادق (عليه‌السلام) راجع به اين آيه سؤال شد پدرم امام باقر (عليه‌السلام) فرمودند: هنوز تأویل آن نيامده است. اگر قائم ما قيام کند، آن‌کس که او را مي‌بيند تأویل آن را به‌خوبی خواهد ديد. با ظهور او شعاع دين پيغمبر (صلي‌الله‌ عليه ‌و‌ آله)‌ چنان بالا گيرد که در روي زمين، شرک و بدبيني نماند چنانکه خداوند فرمود: «و قاتلوهم حتي لاتکون فتنه ويکون الدين کله لله»: يعني با آن‌ها پيکار کنيد تا فتنه‌اي نماند و تمام دين از آن خداوند باشد.

15. «يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم و يابي الله الاان يتم نوره و لو کره الکافرون»(24) يعني: مي‌خواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش کنند ولي خداوند نمي‌گذارد تا نور خود را کامل کند هرچند کافران را خوش نيايد. برخي از مفسران با نقل روايتي از امام صادق (عليه‌السلام) به تلاش فرعون براي از بين بردن حضرت موسي و بني‌اميه و بني‌عباس براي از بين بردن نسل اهل‌بیت (عليهم‌السلام) اشاره نموده و شباهت حضرت مهدي (عجّل‌الله‌فرجه‌الشريف) به حضرت موسي (عليه‌السلام) را در ولادت بيان کرده‌اند. برخي ديگر از مفسران از امام کاظم (عليه‌السلام) نقل کرده‌اند که اين آيه را به حاکميت دين حق بر تمام اديان در وقت قيام حضرت مهدي مطرح نموده‌اند.

16. «و لئن اخرنا عنهم العذاب الي امه معدوده ليقولن ما يحبسه الايوم ياتيهم ليس مصروفا عنهم و حاق بهم ما کانوا به يستهزون»(25) يعني: اگر عذاب را تا مدت معيني به تأخیر بيندازم حتماً خواهد گفت: چه چيز آن را بازداشت؟ آگاه باش روزي که عذاب به آن‌ها برسد از ايشان بازگشتني نيست و آنچه را که مسخره مي‌کردند آنان را فرو خواهد گرفت. از امام علي (عليه‌السلام) در مورد «امه معدوده» نقل‌شده است که فرمودند:

اصحاب قائم آل محمد (صلوات‌الله‌عليه‌)‌ هستند که ۳۱۳ نفرند «اصحاب القائم الثلاث مائة و البضعة عشر»

17. «بقيت الله خير لکم ان کنتم مومنين و ما انا عليکم بحفيظ»(26) يعني: «اگر مؤمن باشيد، باقي‌مانده خدا براي شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نيستم.» در اين آيه گروهي با اشاره بقیه‌الله آن را به‌عنوان يکي از ويژگي‌هاي خاص صاحب‌الزمان (عجّل‌الله‌فرجه‌الشريف) مي‌دانند.

چون آيه فوق اطلاق دارد، چنين معنايي از آن بدون اشکال است که بگوييم: بقية‌الله از همه‌چیزهایی که شما حساب کنيد، برايتان بهتر است و هيچ نعمتي به‌پای آن نمي‌رسد. هرچند که اين آيه مربوط به داستان حضرت شعيب ‌نبي (عليه‌السلام) مي‌باشد،

قائم (آل محمد (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله)) نخستين سخني که پس از قيام خويش بر زبان مي‌آورد همين آيه است. «بقية‌الله خيرلکم ان کنتم مؤمنين»

اما بر اساس روايات معتبر، اين آيه باوجود نازنين حضرت ولی‌عصر (عليه‌السلام) تطبيق گشته است. امام باقر (عليه‌السلام) فرمودند:

«قائم (آل محمد (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله)) نخستين سخني که پس از قيام خويش بر زبان مي‌آورند همين آيه است. «بقية‌الله خيرلکم ان کنتم مؤمنين» سپس مي‌فرمايد: من «بقية‌الله» هستم و حجت خدا و خليفه او بر شما مي‌باشم. آنگاه هیچ‌کس بر او سلام نمي‌کند مگر اينکه مي‌گويد: «السلام عليک يا بقية‌الله في ارضه». (27)

درباره تعبير «بقية‌الله» (ذخيره خدا) بايد گفت: اين عنوان به شخصي اطلاق مي‌گردد که خدا به‌منظور خاصّي او را نگهداري کرده است.

احمد بن اسحاق قمي (که از اصحاب و ياران امام عسکري (عليه‌السلام) بود.) به حضور حضرت امام عسکري (عليه‌السلام) مي‌رسد، حضرت امام مهدي (عليه‌السلام) که حدود یک سال دارد، وارد مي‌شود و با زبان عربي فصيح مي‌گويد: «انا بقية‌الله في ارضه و المنتقم من اعدائه.»(28)

من ذخيره الهي در سرزمين او و انتقام‌گيرنده از دشمنان اويم.

بيش از ۱۲۰ آيه قرآن «عالم جلیل‌القدر مرحوم سيدهاشم بحراني در کتاب «المحجة» آن‌ آيات ‌را با روايات مربوطه جمع‌آوري کرده است.»

و آیات ديگر

اما ممکن است بپرسيد چرا نام امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در قرآن نيامده

براي جواب به اين سؤال بايد گفت:

اولاً تنها راه معرفي اين نيست و حضرت از راه‌هاي ديگر (معرفي با صفات) معرفی‌شده است و قرآن به طرق ديگر به وجودش و حکومت جهاني او اشاره نموده است (29)

و ثانیاً: مصالحي در کار بوده که حضرات معصومين به نام ذکر نشوند که از اين ميان محفوظ ماندن قرآن از تحريف را مي‌توان نام برد درست همان علتي که ايجاب کرد آيه اکمال دين در بين آيات تحريم خبائث و آيه تطهير در بين آيه نساء النبي قرار گيرد تا ضمن ابلاغ پيام به همه‌ي حق‌جويان مانع از دست بردن در قرآن نيز بشود. چه کسي مي‌توانست تضمين کند کساني که به پيامبر ‌عظيم‌الشان اسلام به خاطر تصميم به معرفي علي (علیه‌السلام) به امامت، اهانت و جسارت نمودند (پيامبر اکرم، هنگام وفات فرمود: قلم و دواتي بياوريد تا برايتان چيزي بنويسم که مانع از گمراهي‌تان شود خليفه دوم گفت: ان الرجل ليهجر حسبنا کتاب الله. (30)

اگر تصريح به اسم آن حضرت مي‌شد به قرآن نيز جسارت نمي‌کردند. مضافاً بر این‌که اگر کسي، حق را نخواهد پذیرد، معرفي با اسم را نيز نمي‌پذيرد و هزار و‌ يک بهانه‌ي واهي و توجيه ناصواب، مي‌آورد. قرآن، اين حقيقت را به همه‌ي ما گوشزد مي‌کند که اهل کتاب، پيامبر را به‌خوبی مي‌شناختند، چنانکه بچه‌ي خود را مي‌شناختند و در انجيل آنان پيامبر ختمي با اسم نيز معرفی‌شده بود اما هنگامی‌که پيامبر ‌عظيم‌الشان را ديدند که هم با صفات هم با اسم برايشان شناخته‌شده بود، بازهم انکار کردند و نپذيرفتند: «فلما جائهم ما عرفوا کفروا به»(31)

این‌که معرفي با اسم تنها راه معرفي نيست و هم این‌که مصالحي براي عدم تصريح به اسم وجود داشته و ثالثاً معرفي با اسم هم اگر مي‌شد چنانکه سابقه دارد اهل عناد و لجاج نمي‌پذيرفتند، ازجمله عواملي است که به نام حضرت تصريح نشده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره قصص، آيه 5 و 6.

2. حويزي، عبدعلي بن جمعه، تفسير نورالثقلين، ج ۴، ص ۱۱۰.

3. طبرسي، فضل بن حسن، تفسير مجمع البيان، ج ۷، ص ۳۷۵، ذيل آيه ۵ سوره قصص.

4. صدوق، محمد بن علي، کمال‌الدين، ص ۴۲۵.

5. اسراء، آيه ۸۱.

6. حويزي، عبدعلي بن جمعه، تفسير نورالثقلين، ج ۳، ص ۲۱۲.

7. حويزي، عبدعلي بن جمعه، تفسير نورالثقلين، ج ۳، ص ۲۱۳.

8. بقره، آيه ۳.

9. يونس، آيه ۲۰.

10. فيض کاشاني، محسن، تفسير صافي، ج ۱، ص ۱۱.

11. بقره، آيه ۸۶.

12. فيض کاشاني، محسن، تفسير صافي، ج ۱، ص ۱۵۴. بحراني، سيدهاشم، البرهان ج ۱، ص ۲۶۸. بروجردي، سيد محمد ابراهيم، تفسير جامع، ج ۱، ص ۲۰۶.

13. آل‌عمران، آيه ۱۴۰.

14. مائده، آيه 3.

15. مائده، آيه ۸.

16. مائده، آيه ۱۴.

17. مشهدي، ميرزا محمد، کنز الدقائق، ج ۴.

18. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج ۲۲، ص ۱۱۱.

19. انعام، آيه ۲۳.

20. انعام، آيه ۳۷.

21. مشهدي، ميرزا محمد، کنزالدقائق، ج ۲، ص ۶۷۹. بروجردي، سيد محمدابراهیم، تفسير جامع، ج ۲.

22. انعام، آيه ۱۵۸.

23. توبه، آيه 36.

24. توبه، آيه ۳۲.

25. هود، آيه ۸.

26. هود، آيه ۸۶.

27. فيض کاشاني، محسن، تفسير صافي، ج ۲، ص ۴۶۸، ذيل آيه ۸۶ سوره هود.

28. قمي، عباس، الانوارالبهيه، ج ۱، ص ۳۵۵.

29. بقره، آيه ۱۰۶.

30. حلي، حسن بن يوسف، نهج الحق و کشف الصدق، ص ۲۷۴.

آيا با نبايد حتي دشمنان خدا را هم دشنام داده و لعن کنيم؟
لعن به معناي طرد و دور کردن با غضب است. لعن اگر از طرف خداوند باشد در آخرت به معناي عقوبت و در دنيا به معناي انقطاع از قبول رحمت و توفيقش است؛ و اگر از طرف ...

با سلام و تحيات

امیرالمؤمنین امام علي (ع) در خطبه؟؟؟ نهج‌البلاغه به ياران خود می‌گویند که دوست ندارم شما دشنام دهيد و آن‌ها را لعن کنيد. بلکه اگر حالات آن‌ها را بگوييد به‌حق نزدیک‌تر است. درحالی‌که ما در قرآن کريم داريم که برخي از جاها خداوند گروهي را لعن کرده است. آيا اين دو با هم تضاد ندارند؟ آيا با نبايد حتي دشمنان خدا را هم دشنام داده و لعن کنيم؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

«سَبّ» در لغت به معناي شتم و دشنام و توصيف کردن ديگري را به آنچه نقص و خواري او باشد، است. (1)

لعن به معناي طرد و دور کردن با غضب است. لعن اگر از طرف خداوند باشد در آخرت به معناي عقوبت و در دنيا به معناي انقطاع از قبول رحمت و توفيقش است؛ و اگر از طرف انسان باشد به معناي دعا و نفرين و درخواست بر ضرر غیر است. (2)

سب (فحش) با لعن فرق دارد؛ در جای‌جای قرآن گروهي لعن شده‌اند ولي به‌صراحت از سب نهي می‌کند.

«وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَينَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَينَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يعْمَلُونَ؛ و آن‌هایی را که جز خدا مي‏خوانند دشنام مدهيد که آنان از روي دشمني [و] به ناداني خدا را دشنام خواهند داد این‌گونه براي هر امتي کردارشان را آراستيم آنگاه بازگشت آنان به‌سوی پروردگارشان خواهد بود و ايشان را ازآنچه انجام مي‏دادند آگاه خواهد ساخت.»(3)

در کلام ائمه (علیهم‌السلام) نيز سب و لعن از هم تفکیک‌شده‌اند؛ اميرمؤمنان علي‌(عليه‌السلام) وقتي ملاحظه فرمودند که در جنگ صفين، یارانشان به اصحاب معاويه توهين مي‌کنند، ‌به‌صراحت موضعشان را تبيين فرمودند: «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِين؛‏ پسند من نيست كه شما دشنام دهنده باشيد لكن اگر شما بجاي دشنام اعمال آن‌ها را توصيه و احوال آن‌ها را ذكر كنيد به‌حق نزدیک‌تر و براي اتمام‌حجت بهتر است.»(4)

امام صادق (عليه‌السلام) فرمودند: رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله) فرمود: «دشنام‌گوي مؤمن مانند کسي است که در پرتگاه هلاکت است». (5)

درنتیجه با توجه به قرآن و روايات سَبّ از نظر شرع مقدس اسلام حرام و ممنوع است؛ ولي لعن برخلاف سب، تنها در برخي موارد جايز است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1.       لغت‌نامه دهخدا، واژه «سب».

2.       راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات الفاظ قرآن‌، بيروت، دارالقلم‌، چاپ اول، ص ۷۴۱.

3.       سوره أنعام، آيه 108.

4.       کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تهران، دارالکتب الإسلامية، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج‌۲، ص ۳۵۹.

5.       همان.

مگر می‌شود که يک دعا و يا يک ذکر تأثیری اين شکلي بگذارد؟
اگر منظور شما از تقدير، نوعي از سرنوشت قطعي باشد که خداوند براي هر کس، حتي بدون اطلاع او تعيين کرده است، اين معنا موردپذیرش ما نيست. این‌گونه نيست که هر كس ...

باسلام

بعضي چيزها در تقدير ماست پس چگونه می‌گویند که دعا باعث می‌شود که اين تقدير تغيير می‌کند؟ يا اگر چيزي را گم کرديد فلان دعا يا ذکر را بخوانيد آن شي گم‌شده را پيدا می‌کنید؟ مگر می‌شود که يک دعا و يا يک ذکر تأثیری اين شکلي بگذارد و يا می‌گویند دعاي پدر و مادر در حق فرزند خود باعث می‌شود که از مرگ زودرس جلوگيري شود مگر مرگ يک جبر نيست و در تقدير ما حتمي نيست پس چگونه با يک دعا تغيير می‌کند؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

پاسخ شما را در چند بخش تقديم می‌کنیم:

بخش اول:

اگر منظور شما از تقدير، نوعي از سرنوشت قطعي باشد که خداوند براي هر کس، حتي بدون اطلاع او تعيين کرده است، اين معنا موردپذیرش ما نيست. این‌گونه نيست که هر كس با سرنوشت معيّني از مادر متولد شود و با ناچار فیلم‌نامه‌ای را بازي کند که از پيش براي او نوشته‌شده است. بلکه فیلم‌نامه هر کس را خود او نوشته و خود او نيز بازي می‌کند. تمام مفاهيم اسلامي ازجمله، تکليف، ثواب، عقاب، سعي و ... همگي هنگامي معناي درستي می‌یابد که انسان، سرنوشتش را خود رقم بزند، نه آنکه از جاي ديگر به‌صورت قطعي رقم خورده باشد.

استاد مطهري در اين خصوص می‌گوید: "اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي،‌ انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نمی‌تواند وجود داشته باشد". (1)

ازاین‌رو در حقيقت می‌بایست ميان قضا و قدر تفاوت قائل شد، چراکه آنچه قابل‌تغییر نبوده و گريزي از آن نيست، قضاي الهي است و نه تقدير الهي. بلکه تقدير الهي مشروط بوده و با سبب وسایطی همچون دعا، صدقه و ... قابل‌تغییر است.

بله! اگر چيزي ازجمله قضاي الهي باشد، با دعا و امثال آن قابل‌تغییر نيست. همچون اجل مسمي (حتمي) که خداوند در خصوص آن می‌فرماید:

يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون‏ (2)

[ترجمه]: تا از گناهان شما بگذرد و شما را تا اجل معين تأخير اندازد كه اجل خدا چون بيايد تأخير نمى‏شود ای‌کاش مى‏دانستيد.

از همین‌جا پاسخ سؤال ديگر شما در خصوص مسئله جبر در اجل نيز مشخص می‌شود، به اينکه از مجموع آيات قرآن و روايات اسلامى به‌خوبی استفاده می‌شود كه انسان داراى دو اجل و سرآمد عمر است:

1- يكى اجل معلق يا مشروط كه قابل‌تغییر بوده و می‌توان با تمسک به وسایطی آن را از سرباز کرد، مانند انواع بیماری‌های قابل علاج، خطرات رانندگى كه براثر بی‌احتیاطی پيش می‌آید، خطرات زلزله‌ها و طوفان‌ها كه براثر سستى ساختمان خانه‌ها دامن انسان را می‌گیرد تمام این‌ها از امورى است كه ممكن است به زندگى انسان پايان دهد ولى درعین‌حال قابل‌اجتناب است.

2- اجل حتمى سرآمدى است كه قابل‌اجتناب نيست و خواه‌ناخواه دامن انسان را می‌گیرد. روشن است که اين اجل از دايره اختيار انسان خارج بوده و چون هيچ شرطي نمی‌تواند آن را به تأخیر و تعليق بیندازد، ناگزير اتفاق افتاده و براي انسان اختياري در آن نيست. (3)

با اين توضيح روشن می‌شود، آنچه می‌توان از آن با عنوان «اجل جبري» یادکرد، همان «اجل حتمي (اجل مسمي)» است که به هيچ شرطي معلق نبوده و هيچ امري آن را به تأخیر نمی‌اندازد؛ اما اجل معلق (اجل مشروط) به گونه ايست که قابل‌تغییر بوده و يکي از راه‌های تغيير آن بحث دعا است.

بخش دوم:

اما در خصوص اين پرسش که «مگر می‌شود که يک دعا و يا يک ذکر تأثیری اين شکلي بگذارد؟» می‌گوییم:

چرا نشود؟ و چه استبعاد يا امر محالي دراین‌بین وجود دارد؟

توجه داشته باشيد که خداوند بر اساس مصالح و حکمت‌هایی که می‌داند، در نظام عالم سنت‌هایی را قرار داده است که قوانين و قراردادهاي رايج در ساختار عالم و در ميان مخلوقات است که کامل و احسن بودن اين نظام عالم را رقم می‌زند.

 يکي از سنت‌های الهي آن است که نظام عالم را طبق اسباب و علل مقرر نموده است. وجود اسباب و مجاري معين در جهت تحقق مقاصد و امور گوناگون عالم است. امام صادق (ع) می‌فرماید:

 ابي الله أن يجري الاشياء الا بالأسباب؛ (4)

[ترجمه]: خداوند امور و اشيا را تنها از طريق علل و سببش جاري می‌سازد

در عالم هستي، مراتبي در همه حوزه‌ها وجود دارد. وجود مراتب در نظام هستي، نشانه نظام‌مندی و روشمندی هندسه آفرينش است. در اين ميان باوجود واسطه‌های فيض، هم خود وسايط را داراي کمال و فيض می‌سازد و هم موجودات فروتر را در قوس نزول (پایین‌تر) در مسير رشد و کمال قرار می‌دهد.

نتيجه اينکه اِعمال اراده الهي در اين عالم به‌واسطه وسایط صورت گرفته و خداوند به جهت خصوصيات و ویژگی‌هایی که در هر يک از ايشان قرار داده، اراده خود را در عالم محقق می‌سازد. چه اين وسایط و قوانين فيزيکي باشند (مانند قانون جاذبه زمين) و چه متافيزيکي باشد (مانند قانون تأثیر دعا و صدقه) لذا دعا نيز ازجمله همين قوانين است و خداوند اراده خود را از آن طريق محقق می‌نماید.

تصور کنيد که شخص دعا کرده و از خداوند چيزي را طلب می‌نماید، خداوند نيز واسطه‌ای را براي اجابت دعاي او تعيين می‌کند. به‌عنوان‌مثال شخصي براي شفاي مرض خود، در پيشگاه الهي دعا و می‌کند و ممکن است خداوند نيز پزشک حاذقي را در مسير او قرار دهد که به برکت دستورات و داروهاي وي، شفاي مرض براي او حاصل شود؛ و يا در مورد مثال شما، فرض کنيد که شخصي چيزي را گم‌کرده است و از خداوند بازگشت آن را طلب می‌کند. آيا خداوند نمی‌تواند ملکي را براي يادآوري آنچه مفقودشده و يا براي رهنمايي به محل اختفاء آن بر اين امر قرار دهد؟ و يا اساساً آيا خداوند نمی‌تواند به هر طريق ممکني ذهن فرد را ياري کرده تا آن شيء گمشده، زودتر پيدا شود؟ روشن است که در تصور اين امر هيچ محذور و محالي پيش نمی‌آید،

بخش سوم:

دعا کردن و بر زبان آوردن نيازهاي خود در پيشگاه خالق هستي درواقع نوعي عبادت است و در تعبير برخي از روايات مطلب را از اين نيز بالاتر دانسته و در حقيقت دعا را مغز عبادت دانسته است. چنانکه از رسول اکرم ص این‌گونه روایت‌شده است که فرمودند:

افْزَعُوا إِلَى اللَّهِ فِي حَوَائِجِكُمْ وَ الْجَئُوا إِلَيْهِ فِي مُلِمَّاتِكُمْ وَ تَضَرَّعُوا إِلَيْهِ وَ ادْعُوهُ فَإِنَّ الدُّعَاءَ مُخُ‏ الْعِبَادَةِ...(5)

[ترجمه]: «در حوائجتان از خدا كمك بخواهيد، در شدايد و گرفتاری‌ها به او پناه ببريد و به‌سوی او تضرع كنيد، او را بخوانيد و دعا كنيد، چون «دعا» مغز عبادت است...

استاد شهيد مرتضي مطهري (ره) مطلوبيت دعا را این‌گونه بيان می‌دارد که:

«دعا اگر از لقلقه زبان بگذرد و دل با زبان هماهنگي كند و روح انسان به اهتزاز آيد يك روحانيت بسيار عالي دارد، مثل اين است كه خود را غرق در نور مي‌بيند، شرافت گوهر انسانيت را در آن‌وقت احساس مي‌كند. آن‌وقت خوب درك مي‌كند كه در ساير اوقات كه چيزهاي كوچك او را به خود مشغول داشته بود و او را آزار مي‌داد چقدر پست و ساقط و سافل بوده است، انسان وقتی‌که از غیر خدا چيزي مي‌خواهد احساس مذلت مي‌كند وقتی‌که از خدا مي‌خواهد احساس عزت، لهذا دعا هم طلب است (زيرا نياز دعاكننده را برطرف مي‌كند) و هم مطلوب است (زيرا دعا براي آدمي عزت و عظمت مي‌بخشد) و هم وسيله است و هم غايت، هم مقدمه است و هم نتيجه»‌(6)

همين حقيقت را حضرت امام محمد باقر ع این‌گونه مطرح می‌فرماید که:

ازاین‌رو از برخي از عرفا نقل‌شده است که ايشان بااینکه هيچ حاجتي از خدا نداشته و در مقام تسليم محض به سر می‌برده‌اند، تنها به جهت آنکه خداوند امر به دعا کرده و فرموده «ادعوني استجب لکم» (7) و براي بهره‌مندی از برکات عبادت بودن دعا، اين فعل را انجام می‌داده‌اند. نتيجه آنکه در يک نگاه کلی دعا به دو ساحت تقسيم می‌شود:

1-      ساحت مکانت دعا که عبادت بوده و اقرار به توحيد پروردگار هستي است.

2-      ساحت مدلول دعا که بحث استجابت و عدم استجابت را در پي دارد.

با اين توضيح می‌گوییم، اتفاقاً آنچه اصل بوده و منشأ آثار و برکات بی‌شمار به‌حساب آمده و حکمت اين فعل عبادي را تشکيل می‌دهد بيشتر مربوط به ساحت اول يعني بحث اقرار به مقام وحدت الهي و عبوديت پروردگار است و بحث مدلول دعا، يک فرع در اين مسئله به‌حساب می‌آید. درحالی‌که در سؤال شما اين اصل کاملاً مغفول مانده و بحث صرفاً در حوزه مدلول دعا و بحث استجابت و عدم استجابت پي گرفته‌شده است. به‌عبارت‌دیگر موضوعيت دعا در سؤال شما فراموش‌شده و بيشتر طريقيت دعا براي رسيدن به حوائج مدنظر قرارگرفته شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1.       مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374 ش، ج 1، ص 384

2.       نوح: 4

3.       ر.ک علامه طباطبايي، الميزان، ج ۷، ص ۱۰.

4.       ثقة الاسلام كلينى، الكافي، ج 1، ص 183. دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ه ش

5.       عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 41

6.       شهيد مطهري، بيست گفتار، ص 226

7.       مؤمن: 60.

پس چرا امام حسين (ع) خيلي زجر کشيدند؟
قبض روح انسان يا دريافت کامل آن توسط فرشته مرگ آخرين مرحله از سکرات موت و اولين وهله از قدم گذاشتن به عالم برزخ است. کيفيت قبض روح افراد متناسب با چگونگي ...

سلام! در احاديث آمده که مرگ مؤمن راحت می‌باشد، پس چرا امام حسين (ع) خيلي زجر کشيدند؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

قبض روح انسان يا دريافت کامل آن توسط فرشته مرگ آخرين مرحله از سکرات موت و اولين وهله از قدم گذاشتن به عالم برزخ است. کيفيت قبض روح افراد متناسب با چگونگي اعتقادات، روحيات، اعمال و بالاخره مجموعه‌ی شخصيت آنان است.

همان‌گونه که اشاره فرموديد گروهي از اهل ايمان که در تمام طول حيات خود تسليم دستورات خداوند بوده و تا حد امکان خود را از رذايل اخلاقي پاک‌کرده و در رديف اوليا و مقربين درگاه الهي قرارگرفته‌اند قبض روح آنان در آسان‌ترین و بهترين حالات صورت می‌گیرد. (1)

علامه طباطبائي در تأثیر اين مطلب به روايتي اشاره می‌کنند که از امام صادق علیه‌السلام سؤال می‌شود: «آيا مؤمن از مرگ و قبض روح خود کراهت دارد؟» امام (علیه‌السلام) در پاسخ می‌فرمایند: «نه به خدا سوگند وقتي فرشته مرگ به نزدش می‌آید تا روحش را قبض کند، مؤمن به جزع درمی‌آید. ملک‌الموت به او می‌گوید: من نسبت به تو مهربان‌تر از پدري مهربان هستم، چشمانت را باز کن و ببين. پس مؤمن چشم خود را باز می‌کند و رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) را می‌بیند. سپس از جانب خداوند ندایی می‌رسد: اي روح آرام به‌سوی پروردگارت برگرد... پس داخل در بندگان و بهشت من شو. (2)

در احادیث بسياري قبض روح مؤمن و نحوه‌ی انتقال او از اين دنيا به دنياي ديگر به بوئيدن گل، (3) استحمام و رها شدن از پلیدی‌ها، انتقال از زندان به قصر، بيرون آوردن لباس چرکين و رها شدن از غل و زنجير تشبيه شده است. (4)

در طرف مقابل، در احاديث ديگري نحوه‌ی قبض روح ظالمان و گناهکاران، سخت‌تر از بريده شدن با اره، تکه‌تکه شدن با قيچي، خرد شدن با قطعه‌سنگ‌ها و چرخش محور آسیاب بر کاسه چشم‌ها دانسته شده است. (5)

اما نکته‌ای که نبايد در اين ميان فراموش کرد آن است که منظور از آساني و يا سختي جان دادن و مرگ، ازنظر ظاهر و نوع از دنيا رفتن نيست. به اينکه مثلاً مرگ در بستر آسان‌تر از مرگ با شمشير دانسته شود! بلکه منظور حقايق برزخي و اتفاقاتي است که در عالم معنا پيش روي مؤمنین و کافران قرار گرفته و در حقيقت آنچه از سختي و آساني بيان می‌شود، سختي و آساني ورود به عالم برزخ است نه نوع مرگ.

توضيح مطلب آن است که انسان، در هنگام جدايي از دنيا و ورود به ساحت برزخ، تابع نظامات و مقررات آن عالم شده و آنجا آنچه سختي و آساني را می‌سازد، همانا تجسم اعمالي شايسته و ناشايستي است که در اين دنيا انجام داده است.

حتي آنجا ديگر زمان مثل اينجا نيست. ازنظر ما ممکن است یک‌لحظه و يک آن جان بدهد و بميرد اما همين يک آن ممکن است در عالم برزخ وقتی‌که در حال عذاب هست سال‌ها بلکه بيشتر از سال‌ها طول بکشد. در روايات به اين مطلب اشاره‌شده و اهل مکاشفه هم اين مطلب را دیده‌اند. همچنانکه قرآن کريم در اين خصوص می‌فرماید:

قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنينَ- قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّينَ (6) گويد: به شمار سال‌ها، چه مدت در زمين زیسته‌اید؟ گويند: يک روز يا قسمتي از يک روز از آن‌ها که می‌شمردند بپرس.

 بنابراين عالم برزخ و مناسبات آن را نبايد با دنيا و اتفاقات آن سنجيد. چه‌بسا شهيداني که از همان ابتداي اصابت گلوله و يا فرود آمدن شمشير بر پيکر مبارکشان در ناز و تنعم الهي قرارگرفته و حتي ذره‌ای از آن زجر و درد را احساس نکنند، درحالی‌که در ظاهر ازنظر کساني که در دنيا قرارگرفته‌اند مرگ ايشان سخت به نظر آيد و چه‌بسا کافراني که در بستر به‌راحتی و آرامي (به‌حسب ظاهر) جان دهند ولي از همان ابتدا با شدت و ضربت ملائکه در حال تحمل شديدترين عذاب‌ها باشند. همچنانکه قرآن کريم در خصوص نحوه جان دادن کافران می‌فرماید:

وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ (7)

[ترجمه]: و اگر ببينى آنگاه‌که فرشتگان جان كافران را مى‌ستانند، بر چهره و پشت آنان مى‌زنند و [گويند]: عذاب سوزان را بچشيد.

پی‌نوشت‌ها:

1.       حسين سوزنچي، زندگي پس از مرگ، ج 4، ص 56

2.       علامه طباطبائي، ترجمه تفسیر المیزان، ج 20، ص 672

3.       شيخ طوسي، امامي، ج 2، ص 29

4.       شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص 289- 290

5.       حسيني تهراني، معاد شناسي، ص 42-41

6.       مؤمنون: 112-113

7.       انفال: 50

صفحه‌ها