پرسش وپاسخ

چگونه مي‌توان تنبلي در انجام كارها را كاهش داد و به حداقل رساند.
مشكلی را كه شما مطرح كرده اید می تواند علل و ریشه های مختلفی داشته باشد كه در یك مصاحبه حضوری با مشاور روانشناس قابل شناسایی دقیق است.

چگونه مي‌توان تنبلي در انجام كارها را كاهش داد و به حداقل رساند. باتشكر

مشكلی را كه شما مطرح كرده اید می تواند علل و ریشه های مختلفی داشته باشد كه در یك مصاحبه حضوری با مشاور روانشناس قابل شناسایی دقیق است، مثلا امكان دارد مشكل شما ریشه ی ارگانیكی داشته باشد. زیرا افزایش و یا كاهش ترشح برخی از هورمون ها در خون باعث رخوت و سستی ناخواسته در انسان می گردد و شخص علی رغم میل باطنی خود نمی تواند به پیگیری برخی از كارها بپردازد. و یا ممكن است مشكل شما به مسئله ی فقدان برخی مهارتها باز گردد، ممكن است تنبلی و بی انگیزگی شما نشانه برخی از اختلالات دیگر در شما باشد مثل افسردگی ممكن است این تنبلی نشان است شكل گیری برخی از باورهای و شناختهای غلط در شما شكل گرفته باشد. توجه داشته باشید كه اطلاعات زیر می تواند در تعیین ریشه و نیز نوع درمان نقش انكار ناپذیری داشته باشد.  1- زمان بوجود آمدن مشكل فوق، 2- طول مدت و شدت آن3-  و نیز تقارن زمانی ایجاد آن با واقعه دیگری در زندگی شما مثل فوت یكی از عزیزان، دور شدن شخصی كه شما به او محبت شدیدی داشته اید.

   و اما برای درمان، متناسب با مشكل از تكنیكهای متفاوتی استفاده می شود، كه یكی از آنها استفاده از تكنیكهای رفتار درمانی است، یعنی شما می توانید با برقراری سیستم پاداش و تنبیه در اموری كه در آنها سستی می ورزید به رغبت جویی بپردازید، مثلا شما در خواندن دروس مشكل دارید، بنابراین با برنامه ریزی درست تصمیم بگیرید كه مثلا روزی بیست صفحه از كتاب فوق را بخوانید (توجه داشته باشید كه حجم انتخاب شده نباید بیش از توان شما باشد زیرا باعث شكست شما در عمل به برنامه می شود و من بیكفایت در شما شكل می گیرد و همین امر به مشكل شما دامن می زند.) حال اگر طبق برنامه ریزی عمل كردید یك پاداش بخود بدهید مثلا یك غذای خوب بخورید و برای نفستان مشخص كنید كه این غذای خوشمزه بخاطر اینست كه توانسته اید به برنامه عمل كنید و اگر به برنامه عمل ننمودید تنبیهی برای خود در نظر بگیرید مثلا از دیدن سریال محبوب خود صرف نظر كنید و در كنار این برنامه ها به خود گویی مثبت بپردازید مثلا بگویید توان من بسیار بالاتر از این چیزهاست، خواندن چند صفحه كتاب در مقابل توانایی های من مثل نقطه ای در یك كتاب قطور است. و یا مشكل من همانند یخی است كه در برابر خورشید اراده من آب خواهد شد، من این قله ی كوچك را برای فتح قله های بسیار بزرگتر پشت سر خواهم گذاشت. تكنیكهای شكل دهی به رفتار و تثبیت و تقویت آن نیز از جمله تكنیكهای رفتار درمانی است كه شما با توسل به آن می توانید رفتار غلط خود همانند بی رغبتی به كارها را تغییر دهید.

   اگر ریشه عدم رغبت شما به كار منشاء شناختی داشته باشد، رواندرمانگر در یك مصاحبه حضوری نسبت به استخراج این غلطهای شناختی و تصحیح آنها به كمك تعیین تكالیف مختلف برای شما در طول دوازده جلسه می پردازد.

اگر مشكل شما بخاطر فقدان برخی از مهارتها باشد باید به یادگیری و بكارگیریی آنها اقدام نمایید كه از جمله این مهارتها می تواند مهارت برنامه ریزی و مهارت حل مسئله باشد.

گاهی اوقات تنبلی می تواند از نشانه های برخی اختلالات دیگر باشد كه ما به آنها مبتلا هسیم لذا باید آن اختلال درمان شود تا مشكل فرعی ما كه بی رغبتی و تنبلی است حل گردد مثلا یكی از نشانه های افسردگی بی انگیز گی و بی رغبتی نسبت به امور است كه در اینگونه موارد برای حل مشكل تنبلی باید به درمان افسردگی شخص پرداخته شود.

وقتی می خواهد به مدرسه برود خیلی دست دست می كند
بد رفتاري كودك علل گوناگوني مي‌‌تواند داشته باشد.ممكن است علل فيزيولوژيكي باشد يا ممكن است به خاطر مسائل تربيتي غلط و ... باشد

 پسرم با من بلند حرف می زند و زود عصبانی می شود.وقتی می خواهد به مدرسه برود خیلی دست دست می كند و هر چه من بیشتر حرص می خورم او بیشتر دست دست می كند

   توجه داشته باشيد بد رفتاري كودك علل گوناگوني مي‌‌تواند داشته باشد. برخي ممكن است علل فيزيولوژيكي باشد يا اينكه ممكن است به خاطر مسائل تربيتي غلط، مشكلاتي دوران رشد و.... دچار بدرفتاري گردد. به هر حال در اين ادامه چند توصيه كلي وجود دارد كه عمل به آنها ميتواند مفيد واقع شود:

چند توصيه:

1- به وضعيت جسماني كودك خود توجه كنيد.

گاهي اوقات دليل بد رفتاري كودك يك ناراحتي جسمي است. برخي از كودكان در شرايطي كه دردي دارند يا بيمار هستند يا بيتحرك ميشوند، خيلي زود عصباني ميشوند و جيغ راه مياندازند و شايد آرام كردن آنها در اين شرايط كار دشواري باشد. با بررسي احتمال وجود يك دليل جسمي و شناسايي آن اقدام به رفع آن مشكل ميكنيد و بدرفتاري كودك شما نيز از بين ميرود. 

2- به وضعيت تغذيه كودك خود توجه كنيد.

كودكان در حال رشد هستند و بايد نيازهاي تغذيهاي آنها به خوبي برآورده شود. كمبود برخي موارد در بدن تحركپذيري كودك را افزايش ميدهد و در اين صورت ما ممكن است تعجب كنيم كه چرا با وجود اعمال شيوههاي تربيتي خوب و مناسب ، نتيجه خوبي نميگيريم. براي اين كار حتما از متخصصين كمك بگيريد.

3- خواب كودك را تنظيم كنيد.

اغلب كودكان زماني كه احساس خواب ميكنند، بيقرار و تحريكپذير ميشود. پدران و مادران بايد به اين نكته آگاه باشند و اينگونه رفتارهاي كودك خود را حمل بر عصبانيت و خشم و بيقراري نكنند. در چنين مواقعي ، طرح يك برنامه خوب خواب و ترغيب او به استراحت و خواب رفتن به شيوههاي خوب ، مشكل را حل خواهد كرد و لازم نيست شما زياد نگران شده و سخت بگيريد.

4- الگوي مناسبي براي فرزندان خود باشيد.

كودكان بسياري از رفتارهايي را كه دارند از بزرگترها ياد مي گيرند، حتي رفتاري را كه به نظر ما چندان مهم نبوده و باور كردني نمي رسد كه كودك با اين سرعت آن را فرا گرفته باشد. كودكان از ما ياد ميگيرند كه در مواقع ناراحتي چگونه مساله خود را مطرح كنند. والديني كه ناراحتي خود با هيجانات منفي و ناراحتي زياد نشان ميدهند، همين الگو را به فرزندان خود منتقل ميكنند. براي جلوگيري از خشونت و بدرفتاري كودكان خود بايد پدر و مادري آرام باشيم.

5- فيلمها ، كارتونها و بازيهاي خشن نيز ميتواند عامل بدرفتاري كودكان است.

تماشاي فيلم هاي خشن ، كارتونهاي نامناسب و بازيهاي كامپيوتري با تاثيري كه در فعاليت بخشهايي از مغز ميگذارند، بدرفتاري را در كودكان سبب ميشوند. كودكان را از تماشاي فيلمهاي بزرگسالان منع كنيم و اگر قرار است ديگر اعضا خانواده چنين فيلمهايي را تماشا كنند، در ساعاتي باشد كه يا كودك در منزل نيست يا در خواب است. حضور كودك در خانه در حالي كه ديگر اعضا مشغول تماشاي يك فيلم هيجاني هستند و او را از تماشاي آن منع ميكنند راهكار مناسبي نيست.

6- روشهاي تنبيهي مناسبي داشته باشيد.

زماني كه كودك شما عصباني است و شما با اعمال يك تنبيه بدني يا تنبيه سخت ديگري ميخواهيد او را آرام كنيد، نه تنها به او كمك نكردهايد بلكه مشكل او را بيشتر نيز كردهايد و به اين ترتيب كار شما در دفعات بعدي كه او عصباني ميشود سختتر شده است. براي آرام كردن كودك لازم نيست همان اول از روش تنبيه استفاده كنيد. با امتحان كردن ساير روشها اگر به نتيجه نرسيدند تنبيه مناسبي را در نظر بگيريد و اجرا كنيد. اين تنبيه نبايد زياد شديد باشد، نبايد بدني باشد و نبايد خيلي طولاني باشد. در روايتي ميخوانيم مردي حضور حضرت ابا الحسن (ع) از فرزند خود شكايت كرد.

حضرت فرمود:« لا تضربه و اهجره و لا تطل ؛ فرزندت را نزن، و براي ادب كردنش، از او قهر كن، ولي مواظب باش، قهرت طول نكشد».

‏همچنين سعي كنيد مسئلي كه مورد علاقه كودك است را شناسايي كنيد سپس اگر احساس كرديد بسيار بدرفتاري ميكند به او بگوييد كه از برخي امتيازات مثل رفتن به فوتبال محروم خواهم كرد و... اگر كودك احساس كند لازمه بدرفتاري  محروم شدن از برخي امتيازات مورد علاقه اوست تدريجا سعي خواهد كرد رفتار خود را  اصلاح كند. البته اين روش بايد طوري انجام گيرد كه باعث لجبازي بيشتر او نشود . بهتر است هنگامي كه آرام است به او بگوييد« من از داد زدن خوشم نمي آيد اگر  داد بزني، مجبورم مانع رفتنتان به فوتبال شوم».

7- زبان كودك خود ياد بگيريد

كودكان از لحاظ زباني نيز در حال رشد هستند و درك آنها از زبان و گفتار به اندازه دركي نيست كه ما بزرگترها داريم. براي اينكه بتوانيم ارتباط خوبي با كودك خود داشته باشيم، بايد شيوه صحبت كردن خود را با او عوض كنيم و در سطح فهم و درك او صحبت كنيم. در روايتي كه  رسول اكرم صلّي اللَّه عليه و آله نقل شده است مي خوانيم: «من كان عنده صبيّ فليتصاب له. ---  آن كس كه نزد او كودكي است بايد در پرورش وي، كودكانه رفتار نمايد»

 زماني كه واضح ، كوتاه و دلنشين صحبت ميكنيم، تن صداي ما آرام است و از كلمات مناسبي استفاده ميكنيم راحتتر ميتوانيم كودك خود را آرام كنيم. البته منظور استفاده از الفاظ كودكانه كه اغلب كودكان به طور نادرست كلمات را به كار ميبرند نيست. والدين بايد كلمات را درست ، ولي واضح ، آرام و دلنشين ادا كنند.

 همچنين بهتر است هنگام انتقاد از كودك بجاي  انتقاد مستقيم از خود كودك، از احساست خود صحبت كنيد؛ مثلا به جاي اينكه بگوييد «تو نبايد داد بزني» بهتر است بگوييد:« داد زدن باعث اذيت ديگران  و رنج من ميشود، دوست دارم فرزندم داد نزد»

8- عزت نفس كودك را افزايش دهيد.

افرادي كه عزت نفس بالايي دارند، بهتر ميتوانند رفتارهاي خود را كنترل كنند. حتي وقتي در شرايط هيجاني شديدي هستند. آنها به لحاظ ارزش و كرامتي كه به خود قائل هستند در تمامي لحظات ، مراقب رفتار و گفتار خود هستند تا ارزش و احترام آنها را زير سوال نبرد.. ارزش نهادن به خود و احترام گذاشتن به خود را به كودكان خود ياد دهيم و به اين ترتيب به آنها كمك كنيم رفتار خود را تحت كنترل خود داشته باشند.

9- به او كمك كنيد در شرايط هيجاني ، صحبت كند.

صحبت كردن باعث تخليه هيجاني ميشود. اين كار را با آرامش انجام دهيد و او را تقويت كنيد با كنترل بيشتري روي رفتار خود ناراحتي خود و علت آن را توضيح دهيد. كمك كنيد از جملات مناسبي استفاده كند تا تخليه شود و ديگر لزومي براي انجام رفتارهاي خشن نباشد. در واقع بدرفتاري كودك براي تخليه هيجانات منفي او صورت ميگيرد و اگر با روش درست به او كمك كنيم، اين كار را انجام دهد؛ ديگر لزومي به رفتارهاي خشن نخواهد بود.

انسان به معناي واقعي تهي از معني و مبدل به يك ماشين عظيم است
براساس تعاليم اسلام، روح انسان، هم براي تكامل استعداد دارد و هم براي سقوط و تنزل ...

چرا در غرب متمدن انسان مفهوم و معناي بلندش را از دست داده انسان به معناي واقعي تهي از معني و مبدل به يك ماشين عظيم است؟

1. براساس تعاليم اسلام، روح انسان، هم براي تكامل استعداد دارد و هم براي سقوط و تنزل.(1) تكامل انسان در «قرب الهي» است. هرچه انسان در مراتب قرب بالاتر رود به همان نسبت نيز روحش متكاملتر ميگردد. يگانه راه رسيدن به «قرب الي اللّه» نيز عبوديت و بندگي است(2)

2. كمال انسان كمالي اختياري است و اختيار ملازم با اين است كه دو يا چند راه پيش روي انسان وجود داشته باشد، به طوري كه انسان از هر راه كه بخواهد، بتواند برود. از اين رو خداوند هم خير و خوبي را به انسان شناساند و هم شناخت شر و بدي را در نهاد او قرار داد.(3) انسان هم ميتواند به اعلي عِلّيّين برسد و هم اين استعداد را دارد كه به اسفل سافلين سقوط كند. و هدايتگر و ياري رسان انسان در سير صعودي به مراتب كمال، خداي تبارك و تعالي است و طلايه دار مسير سقوط و اسفل السافلين نيز شيطان است؛ همان كه قسم ياد كرده كه همه انسان ها را به اين حضيض سقوط بكشاند: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(4) به عزتت سوگند كه همگي را از راه به در خواهم برد.

با توجه به اين دو نكته؛ اگر بخواهيم با صرف نظر از آيات و روايات، و صرفاً با اتكاي به عقل تحليل كنيم كه چه چيز باعث ميشود انسان هم پاي حيوانات و بلكه بدتر از آنها بشود و يا به تعبير شما مفهوم و معناي بلندش را از دست داده و  انسان به معناي واقعي تهي از معني و مبدل به يك ماشين عظيم است بايد بگوييم:

ممكن است گفته شود، غفلت از «خود انساني اش». اگر انسان «خودِ انساني» خويش را فراموش كند به چنين ورطهاي از سقوط گرفتار ميآيد.

اما اين پاسخ مبهم است. «خود انساني» چيست؟ در پاسخ ميتوان گفت: ما در بسياري از چيزها با ساير حيوانات مشتركيم. حيوانات غذا ميخورند، ما هم ميخوريم. حيوانات تشنه و گرسنه ميشوند، ما هم ميشويم. حيوانات خستگي دارند و نياز به استراحت پيدا ميكنند، ما نيز همينگونه هستيم. حيوانات غريزه و نياز جنسي دارند، ما نيز داريم. اين قبيل چيزها را ميتوانيم «خود حيواني» «خود طبيعي»، «خود مادي» (يا تعبيراتي از اين قبيل) بناميم. قطعاً مراد از توجه پيدا كردن، توجه به اين قبيل امور نيست؛ چون اولا حيوانات هم به اين امور توجه دارند و ثانياً، همه انسان ها، حتي كفار و مشركان نيز در طول زندگي خود از خور و خواب و شهوت و لذت هاي حيواني و مادي غافل نيستند. بنابراين غفلت از اين امور نيست كه موجب شقاوت انسان ميگردد. بايد چيزهايي را پيدا كنيم كه «انسانيت انسان» بسته به آنها است. غفلت از آن امور است كه انسان را از انسانيت تنزل ميدهد و به جرگه حيوانات و بلكه بدتر از آنها وارد ميكند.

فراموشي انسانيت، پي آمد غفلت از خدا

قرآن كريم در اين زمينه سرنخي را به دست داده است؛ ميفرمايد: اَلَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ(5) كساني كه خدا را از ياد بردند، پس خدا خودشان را از ياد ايشان برد. از اين آيه معلوم ميشود آن «خود انساني» انسان هرچه هست، با «خدا» ارتباط دارد؛ چرا كه از ياد بردن خدا با از ياد بردن خودْ ملازم دانسته شده است. اگر كسي خدا را فراموش كرد خود را نيز فراموش خواهد كرد. اگر كسي از خدا غافل شد از خود نيز غافل خواهد شد. عقوبت فراموشي خدا اين است كه انسان خود را نيز به ياد نخواهد آورد! اگر خدا را فراموش نميكرد به اين عقوبت دچار نميشد. از همين جا ميتوان رابطه و ملازمه ديگري را نيز كشف كرد و آن اين كه، اگر كسي به خود حقيقي و انساني خود توجه داشته باشد و آن را فراموش نكند، به خدا نيز توجه خواهد داشت و خدا را نيز از ياد نخواهد برد.

كم نيستند انسان هايي كه تحليلشان از خودشان اين است: «من موجودي هستم كه گرسنه و تشنه ميشوم، نياز به آب و غذا دارم، هيجانات جنسي در من وجود دارد كه از راه هاي به خصوصي ارضا ميشود، نياز به خواب و استراحت و تفريح دارم، آرزو دارم خانه و ماشيني شيك داشته باشم، ميخواهم خوش باشم و لذت ببرم.»

اگر كسي چنين تصوري از خودش داشته باشد، حيواني بيش نيست؛ حتي د رمتمدن ترين جامعه زندگي كند و علم صدها و هزاران كتاب را در سينه خود حمل كند! مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً(6)مَثَل كساني كه علم تورات به آنها داده شد اما آن را به كار نبستند، هم چون مَثَل الاغي است كه كتاب هايي را بر پشت خود ميكشد! نهايت تفاوتش اين است كه مثلاً الاغ كت و شلوار ندارد و تميزي و آراستگي و زيبايي ظاهرش مثل اين انسان نيست! آن حيوان هم هر وقت گرسنه ميشود دنبال غذا ميرود، اگر احساس خستگي كرد استراحت ميكند، اگر تشنه شود آب ميخورد و اگر هيجان جنسي پيدا كند به دنبال جنس مخالفش ميگردد. باز آن حيوان نسبت به بعضي انسان ها يك پله شرف دارد؛ او به دنبال جنس مخالفش ميرود، اما بعضي انسان ها به هنگام هيجان جنسي دنبال هم جنس خود نيز ميروند!

براي مطالعه مطالب تكميلي در اين خصوص، به كتاب " به سوي او " اثر آيت الله مصباح يزدي مراجعه نماييد.

پي نوشت ها:

1. شمس (91)آيات 7 ـ10.

2. ذاريات (51)آيه 56.

3. شمس (91)آيه 7ـ 8.

4. ص (38)آيه82.

5. حشر (59)آيه 19.

6. جمعه (62)ايه 5.

آیا سركوب خود با "عزت نفس" تناقض ندارد؟
منظور حافظ از حجابی که مانع کمال و تقرب الهی است ، گناه است، اما آن « خود» یا «من» که باید سرکوب شود ،«خود» یا «من» مجازی است نه حقیقی...

تو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز

خوشا كسی كه در این راه بی‌حجاب رود.  چگونه می توان این حجاب را برداشت.  اگر قرار باشد كه  "خود" را سركوب كنیم پس علت وجود غریزه ای به نام "حب ذات" در انسان چیست. آیا سركوب خود با "عزت نفس"  تناقض ندارد؟

منظور حافظ از حجابی که مانع کمال و تقرب الهی است ، گناه است بنابراین راه رفع حجابی را که حافظ می گوید روشن است.(1)اما آن « خود» یا «من» که باید سرکوب شود ،«خود» یا «من» مجازی است نه حقیقی.چه آن که دو "من"  یا خود  در انسان است يكي "من" و شخصيت واقعي و حقيقي انسان، كه روح الهي در آن وجود داشته و مرتبط با خدا است. ديگري "من" و شخصيت مجازي انسان كه از طريق تقويت نفس اماره و پيروي آن ،در  درون انسان شكل مي گيرد و ساخته مي شود.

عزت نفس مربوط به "من" و حقيقت واقعي انسان یعنی انسانيت انسان است. تكبر، غرور، خودپسندي و خودبيني، مربوط به "من" و شخصيت مجازي و غير حقيقي انسان است كه از آن به شخصيت و "من" كاذب تعبير مي شود.حب ذات یا خویشتن بانی مراتب دارد. نگامی که انسان از خود حقیقی خویش نگهبانی و پاسداری می کند ، صاحب کرامت و عزت نفس می شود، وبه کمال مطلق و قرب الهی نزدیک می شود . چنین حب ذاتی ممدوح و پسندیده است . ولی هنگامی که حب ذات منسوب به خود مجازی و نفس اماره شد ، مذموم و ناپسند می گردد و از آن تعبیر به خود خواهی و خود محوری می شود. (2)

 

پی نوشت ها :

1. جهت آگاهی بیشتر به کتاب عرفان حافظ شهید مطهری رجوع شود .

2. جهت آگاهی کامل و مفصل از این مقوله به کتاب ارزشمند « انسان کامل » شهید مطهری رجوع شود . 

در مورد خودشناسي و راه رسيدن به آن را توضيح دهيد.
مهم ترين رابطة انسان با خودش اين است كه خويش را بشناسد. منظور شناخت استعدادها و لياقت‌هاي روحي و جسمي خود و شناخت جايگاه و موقعيت خويش در جهان آفرينش مي باشد

 در مورد خودشناسي و راه رسيدن به آن را توضيح دهيد.

مهم ترين رابطة انسان با خودش اين است كه خويش را بشناسد. منظور شناخت  استعدادها و لياقتهاي روحي و جسمي خود و شناخت جايگاه و موقعيت خويش  در جهان آفرينش  مي باشد . انسان  نميتواند به شخصيت و ارزش وجودي خود پي ببرد و به هدف نهايي از آفرينش خويش دست يابد، مگر آن كه خود و توانايي ها و موقعيت خويش را در جهان بشناسد.

أديان آسماني و پيشوايان ديني و علماي اخلاق، تأكيد زيادي به خودشناسي و لزوم پرداختن به خويش دارند، البته اصرار و توصيه آن ها ارشادي است به يك حقيقت فطري و عقلي.

قرآن كريم و روايات معصومين (ع) توجّه خاصي به خودشناسي دارند و براي نفس انسان حساب جداگانه­اي را باز كرده اند. در سوره مائده آمده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ؛ (1) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، به خودتان بپردازيد. هر گاه شما هدايت يافتيد، آن كس كه گمراه شده است به شما زياني نمي‏رساند.»

مرحوم آمدي در كتاب شريف غررالحكم و دررالكلم، در اين زمينه، قريب به سي روايت را با مضامين گوناگون از مولاي متّقيان علي(ع)، جمع آوري نموده است. معروف ترين روايت در اين زمينه، از پيامبر گرامي (ص) مي­باشد كه خودشناسي را راه خداشناسي معرّفي فرموده اند:«من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ (2) هر كس نفس خويش را شناخت، خداي خويش را شناخت».

تا انسان از شناخت صفات و ملكات خود غافل باشد،نمي تواند به اصلاح خويش بپردازد، تا با اين شناخت بتواند خدا را بشناسد. خويشتن شناسي مراتب مختلفي دارد: يك مرتبه آن خويشتن شناسي نوعي است كه در آن مباحث مربوط مي شود به شناخت خويش از نظر استعداد ها و سرمايه هاي خاصّي كه در هر يك از زن و مرد وجود دارد. نوع ديگر خويشتن شناسي اخلاقي است، كه شناخت خويشتن در اين مرتبه مربوط مي شود به شناخت صفات، استعداد ها و ملكات اخلاقي.

از ديدگاه ديني خودسازي منوط به خدا شناسي است و خداشناسي در پرتو خودشناسي قابل تبيين است: خودشناسي خداشناسي خودسازي.

شناخت انسان از ابعاد شخصيتي اش، منجر به كسب اطلاع از اموري مي شود كه به نحوي خارج ازوجود او در عين حال مرتبط با او است. براي انسان (در خودشناسي)، سه وضعيّت متصوّر است:

1ـ سرآغاز و اين كه از كجا آمده است.

2ـ وضعيت كنوني و اين كه چه بايد بكند.

3ـ سرانجام و اين كه به كجا خواهد رفت.

علي (ع) فرمود: «رحم الله امرءً عرف من أين و في أين و إلي أين؛ (3) خدا رحمت كند كسي را كه بداند از كجا آمده و در كجا قرار گرفته است و به سوي كجا مي رود».

منظور از اين كه انسان بايد خود را بشناسد، اين است كه: بايد وضعيّت هاي حاكم بر وجودش را بررسي كند. البته وضعيت هاي مذكور خارج از وجود انسان و در مقابل آن نيست، بلكه در واقع سير رو به تحول وجود خود انسان است. اگر بخواهد موضع وجودي خويش را در اين عالم مشخّص كند، ناچار است ابتدا تا انتهاي سير وجود خويش را بشناسد. شناخت مراحل سه گانة حاكم بر سير و جودي انسان دو فايده دارد:

1ـ شناخت كلّوجود خويش.

2- تأثير هريك از مراحل در شناخت مراحل ديگر.

در ديدگاه و آموزه هاي ديني، شناخت مراحل تكويني بُعد مادي انسان، ديدگاه او را نسبت به خود متحوّل مي كند. تعابيري كه قرآن مجيد براي بيان جنبة مادّي انسان به كار برده است، عبارتند از: خاك، (4) گل، (5) گل چسبنده، (6) لجن متعفّن، (7) نطفه، (8) آب جهنده (9) و لخته خون. (10)

آگاهي انسان از وضعيت ابتدايي اش او را واقع بين و ديدگاه او را معقول مي كند و وي را از غرور و تكبّر و خود بزرگ بيني باز مي دارد. از نظر قرآن يكي از عوامل كفر، شرك و انحراف، بي اطّلاعي از سر آغاز خلقت و قدرت خداوند در آفرينش موجودات است. (11)

به اين جهت قرآن ما را به تفكر در وضعيت آفرينش انسان ترغيب مي كند. (12) تا خود را بشناسيم و براي انجام تكاليف محوّل در دنيا آماده شويم.

با توجه به اين كه بعضي آيات دلالت بر عظمت انسان دارد و او را برگزيده و خليفه خداوند و مسجود فرشتگان بر مي شمرد، اما آياتي ديگر آدمي را ضعيف، عجول و حريص توصيف مي كند، آگاهي و شناخت انسان از چگونگي خلقت و جايگاه خويش كه هم استعداد ترقي و رشد در او وجود دارد و هم امكان انحراف و طغيان، باعث مي شود دست به انتخاب صحيح بزند. اين خودشناسي، شناخت استعداد و توانايي يا خودشناسي خلقتي است. خودشناسي خلقتي مقدّم بر خداشناسي و خداشناسي مقدّم بر خودسازي است.

پس از آگاهي از سرآغاز و مرحله اوليه سير وجودي خود مي توانيم به معرفت آفريننده خود دست يابيم، زيرا انسان وقتي خود را موجودي ضعيف و حقير دانست و وابستگي خويش را به قدرتي لايزال احساس كرد، راهي به سوي معرفت خدا فراروي او باز مي­شود.

بنابر اين خودشناسي از اين جهت (از جنبه ارتباط با مبدأ و شناخت آن)، مقدمه در زمينه­اي براي خداشناسي است. اين دو پشتوانه اطلاعاتي (شناخت خود و خدا)، توشه راه انسان در وضعيّت كنوني است و او را براي خودسازي آماده مي­كند. بنا بر اين خودسازي به طور مستقيم بر شناخت وضعيّت موجود و اطلاع از انگيزه­ها، حالات و رفتار انسان در اين وضعيّت موقوف است. اما زماني خودشناسي ضامن خودسازي خواهد بود كه با شناخت مرحله سوم سير وجودي يعني معاد و سرانجام زندگي، كامل شود.

در اين صورت، هيچ نقطه ابهام و ضعفي در فراهم كردن زمينه براي خودسازي و بناي شخصيت معنوي وجود نخواهد داشت و چنانچه ضعفي وجود داشته باشد، از ناحيه گرايش ها و دل بستگي ها است، نه از ناحيه شناخت ها. (13)

نتيجه:

1ـ خود شناسي صرفاً در بُعد اخلاقي مطرح نمي­شود، بلكه شامل تمام ابعاد وجودي (اعم از مادي و معنوي) است، اگر چه نتيجه آن صرفاً اخلاقي و معنوي است، چرا كه انسان براي گزينش مناسب در بُعد روح و روان، ناچار است.

خود را به طور كامل بشناسد.

2- خودشناسي امري دروني نيست، بلكه كسب اطلاعاتي براي شناخت هر چه بيشتر خود مي باشد كه داراي سه مرحله است:

الف) خودشناسي خلقتي، يعني شناخت استعدادهاي به كار رفته در آفرينش انسان و كيفيّت تكوين او.

ب) خودشناسي دنيوي، يعني شناخت موقعيّت و جايگاه خود در دنيا.

ج) خودشناسي اخروي يعني شناخت سرانجام حيات خود.

3- خودشناسي خلقتي مقدّم بر خداشناسي و خداشناسي مقدّم بر خود سازي است.

4- ثمره خودشناسي و خداشناسي در خود سازي و تربيت خويش ظاهر مي شود. بنا بر اين بدون شناخت انسان به موضوع هاي تربيتي، امكان گذشتن از وضعيّت موجود [در انسان] و رسيدن به وضعيت مطلوب امكان نخواهد داشت.

نكته:

انسان ها در وجدان ناخودآگاه خويش، از اين معرفت (خودشناسي) كم و بيش بي بهره نيستند، چنان كه آيه سي ام سوره روم به آن اشاره شده است، ولي اكثر مردم در وجدان خود آگاه خويش از آن غافل اند. به عبارتي:

بيشتر مردم، آگاهي به وجدان و احساس فطري خويش ندارند و به اصطلاح علم به علم ندارند.

يكي از موضوعاتي كه در خودشناسي و شناخت انسان مهم است، كمال خواهي است؛ چرا كه انسان طالب كمال است و عامل فطرت نيز او را به سوي كمال دعوت ميكند، چرا كه تا انسان كمال خويش را نشناسد، از تهذيب نفس و خودسازي باز ميماند.

يكي ديگر از موضوعات مهمي كه در خودشناسي و ارتباط و تقرّب به خداوند نقش دارد، جاودانگي است، يعني انسان دوست دارد كه به حيات جاودان برسد، چرا كه انسان از مرگ ترس دارد، زيرا خيال مي كند كه با مرگ، زندگي اش به پايان مي رسد. براي او زندگي از هر چيزي عزيزتر است و بالاتر از اين آرزوي رسيدن به حيات ابدي است و اين مهمّ در اطاعت خداوند (و با خودشناسي و خداشناسي - خودسازي) رقم مي­خورد.

پي نوشت ها :

1. مائده (5) آيه 105.

2. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 2،ص 32، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ق.

3. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، درآمدي بر تعليم و تربيت، ص 110، تهران.

4. حج (22) آيه 5.

5. انعام(6) آيه 2.

6. صافات (37) آيه 11.

7. حجر (15) آيه 26.

8. فاطر (35) آيه 11.

9. طارق (86) آيهو 6.

10. علقه (96) آيه 1 و 2.

11. انفطار (82) آيه 6 و 7.

12. يس (36) آيه 77.

13. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، اهداف تربيت از ديدگاه اسلام، ص 139 - 110، با اقتباس و تخليص.

نعمت اون دنيا به چه كار من مياد؟ من الان نياز دارم.
« زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي است و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداشهاي شما را مي‏دهد و اموال شما را نمي‏طلبد»

من شنيدم وقتي خدا چيزي رو از ما بگيره حتما اون دنيا اون نعمت رو بهمون ميده نميدونم درسته يا نه! ولي ميخوام بدونم اين نعمت اون دنيا به چه كار من مياد؟ من الان نياز دارم. من خيلي از نعمتايي كه دختراي ديگه دارن؛ ندارم اين منو خيلي عذاب ميده. منظورم از لحاظ مالي نيست من از لحاظ جسمي خيلي چيزا رو ندارم. اينجوري بگم من خيلي تو زندگيم بدشانسم. اخه چرا من؟ اگه مربوط به گناه باشه كه خيلي از دختراي ديگه هم گناه ميكنند چرا اون ها مثل من نيستن. من حتي به حجابمم اهميت ميدم ولي هنوز علت اين نقص ها مو نميدونم

در مورد  نقص جسمی خود خیلی اجمالی اشاره نمودید. ولی به هر حال  چند نكته محضرتان ارائه می نمائیم:

1.این نكته حقیقت دارد كه خداوند حكیم و قادر و مهربان، حتما تبعیضها و نابرابری هاو سختیهای ناخواسته ای كه در دنیا نصیب برخی از افراد مؤمن می گردد جبران می نماید، اما نحوه جبران آن با تلقی ذهنی شما متفاوت است. یعنی این جبران صرفا به  معنای دادن همان نعمت (مثل صورت زیبا و بدنی سالم و جسمی توانمند و ...) در آخرت به افراد مؤمن و صالح محروم شده در دنیا  نیست  بلكه این گونه نعمتها در مقایسه با دیگر  نعمتهای بهشتی و در كنار آن لذتهای متنوع معنوی ویژه كه بسیاری از آنها به لحاظ عظمت حتی اكنون  در تصور  انسان نمی گنجند(1) و  اصلا قابل مقایسه نمی باشد.

2. افراد مؤمن كه در دنیا با  كاستی ها و نواقص جسمی و معنوی و مریضیها و ... مواجه شده اند و در عین حال با رضایت به تقدیر الهی و  تحمل مؤمنانه این كاستی ها و تلاش در جهت جبران این نواقص با برجسته نمودن دیگر توانائی ها و داشته های خود، این آزمون الهی را با تحمل همه سختی ها پشت سر می گذارند در قیامت در قبال كوچك ترین این سختی ها چنان پاداش عظیمی دریافت می نمایند كه  آرزو می كنند كه ای كاش در دنیا تمام زندگی ما سرشار از این بلاها و سختیها و كاستیها بود و اكنون در قبال آن به ما پاداش عطا می شد.(2)

3. اینگونه نیست كه  نواقصی كه در جسم و جان افراد بوجود می آید ،بخصوص نواقصی كه از بدو تولد همراه انسان می باشد مثل نقص در چهره و زیبائی و یا نقص در چشم و یا گوش و یا دست و پا و دیگر اعضا ،كه خود افراد در انتخاب آن نقشی نداشته اند، مربوط به گناه وخطای آنها باشد. بلكه علت و عوامل خاص خود را دارد، و لذا همانطور كه خود شما اشاره نمودید بسیاری از افراد كه در مقایسه با دیگران  گناه بیشتر و خطاهای بیشتری مرتكب شده اند و می شوند فاقد بسیاری از این نواقص می باشند. بسیاری از این نواقص معلول عوامل طبیعی خود مثل ارث  از والدین و یا قرار گرفتن ناخواسته افراد در معرض پرتوهای جهش زای ژنتیكی و یا خوردن برخی غذاهای خاص  در دوران بارداری و ... می باشند كه نمی توان كسی را در رخ دادن آنها مقصر تلقی نمود، ولی به هر حال برای برخی از افراد كم وبیش اتفاق می افتد ،اما با توجه به چند نكته ان شاء الله نگرش شما در مورد بد شانسی خود بر طرف می گردد:

اول:نگرش واقعی به ارزش داشته های دنیوی و تاثیر آنها در تامین سعادت اخروی: یعنی در عین حال كه می پذیریم بسیاری از این نواقص ما را در زندگی دنیوی مان از بسیاری از لذتها و نعمتها و همراهی با همسالان و هم نوعان محروم نمودند. اما حقیقتا مانع رشد معنوی و حقیقی ما نخواهند بود بلكه بالعكس بسیاری از این محرومیتها زمینه توجه بیشتر به توانمندیهای دیگر جسمی و معنوی را ناخواسته فراهم می نماید و در نهایت باعث سعادت فرد می گردد ولو در نظر ظاهری دیگران در دنیا محروم تلقی گردد.

دوم: هیچ انسان عادی در دنیا از تمام نعمتهای دنیوی بهره مند نیست اگر چه افراد سعی می كنند خود را اینگونه نشان دهند ولی با دقت در  زندگی ظاهری آنها و گفتار خودشان نواقص متعدد آنها آشكار می گردد ،توجه به این نواقص(البته بدون كنجكاوی زیاد از حد  وبدون  تجسس)مشخص می گردد  كه بسیاری از آن نواقص در ما وجود ندارد  كه این آگاهی انسان را در قدر شناسی نسبت به نعمتهائی كه دارد ولو كمتر از دیگران باشد كمك می كند.

سوم: البته شما توضیحی در مورد آنچه نواقص خود گمان می كنید بیان نفرمودید، ولی اطمینان داریم كه دارائی ها و توانمندی های شما كمتر از آنچه نواقص خود می انگارید نیست كه با تكیه بر آنها و تقویت و بر جسته سازی آنها به جلب اعتماد به نفستان هم برای خودتان و هم در مقابل دیگران كمك تاثیر زیادی خواد داشت.

همانطور كه از كلام شما مشخص می باشد شما دختری اهل تقوا و ایمان هستید ،همین خصلت شما یكی از برترین داشته های شما می باشد كه در صورت تكیه بر آن و اتكاء به خداوند و رعایت حریم الهی مطمئن باشید نصرت ویژه الهی شامل حال شما خواهد شد.

خداوند متعال می فرمایند:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ »؛«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اگر (آيين) خدا را ياري كنيد، شما را ياري مي‏كند و گامهايتان را استوار مي‏دارد.»(3 )

«إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَ لا يَسْئَلْكُمْ أَمْوالَكُمْ » ؛« زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي است و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداشهاي شما را مي‏دهد و اموال شما را نمي‏طلبد»(4)

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ »؛«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براي شما وسيله‏اي جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مي‏دهد (روشن‏بيني خاصّي كه در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت) و گناهانتان را مي‏پوشاند و شما را ميآمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش عظيم است»(5)

پی نوشتها:

1. نمل (27)، آیه 21 / فرقان (25)، آیه 16 / زمر (39)، آیه 34 / فصلت (41)، آیه 31 / شوری (42)، آیه 22/ زخرف(43)، آیات 71 و 70 و سوره  ق (50)، آیه 35.

2. كلینی،الكافی ،ج2، ص255،دارالكتب الاسلامی، 1365ش

3. محمد(47) آیه7.

4. محمد(47) آیه 36.

5. انفال(8) آیه29.

ازدواج وطلاق دست خود انسان است؟
انسان در ازدواج یا طلاق مختار است، چنین نیست كه پیوند دو نفر از قبل در آسمان بسته شده باشد و مجبور به ازدواج یا طلاق باشند.

 ميخواستم بپرسم كه آيا قسمت در ازدواج وجود دارد يا اينكه ازدواج وطلاق دست خود انسان است؟

با ذكر یك مقدمه به جواب تان می پردازیم.

مقدمه : قضا و قدر، همان مشیت الهی است كه در نظام هستی، هر چیز را با محاسبه دقیق و معین به طور قانون‏مند و سازگار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان، مبتنی بر داشتن تصور صحیح از مشیت خداوند در نظام جهان و انسان است. تردیدی نیست كه هیچ رخدادی در جهان جز به مشیت خداوند اتفاق نمی‏افتد. برگی كه از درخت ساقط می‏شود و یا كاری كه از انسان سر می‏زند ،هر دو به مشیت خداوند است. اما چگونگی جریان مشیت در این دو تفاوت دارد؛ زیرا انسان تفاوتی عمده و اساسی با دیگر موجودات دارد و آن اینكه دارای اختیار است . مشیت انسانی كارهای اختیاری انسان آن است كه اراده  در آن دخالت داشته باشد.

 خداوند خواسته است كه انسان مختار باشد . به اختیار خود بتواند كاری را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است؛ یعنی، خداوند خواسته كه انسان توان خواستن و انتخاب كردن را داشته باشد. از همین رو اگر علت‏ها و عوامل كاری را كاملا فراهم و بر آن اقدام كردید، آن واقعه اتفاق خواهد افتاد؛ مثلا اگر آتش، بنزین و اكسیژن را  كنار هم قرار

دادید، قطعا انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستی است.

مشیت خدا چیزی زاید بر در دسترس قرار دادن  اسباب و علل و تأثیر بخشی به آن نیست. در مورد انسان هم

مشیت او بر آزاد و مختار بودن  است. بنابراین فعالیتهای ارادی انسان جبراً از او صادر نمی‏شود . مستند به خواست آزاد خود اوست. در عین حال به مشیت الهی نیز استناد دارد؛ به این معنا كه اگر تكویناً نمی‏خواست چنین بشود، به او آزادی و اختیار نمی‏داد . مانند دیگر اجزای طبیعی در مسیر واحدی انسان را به حركت در می‏آورد.

 قضا و قدر الهی به عمل انسان با تمام خصوصیاتش از جمله اراده  تعلق می‏گیرد. در واقع خداوند خواسته كه انسان آزاد و مختار باشد. پس خواست بالذات خداوند آزاد بودن انسان است . لازمه آزادی انسان صدور افعال ارادی از اوست . در واقع افعال ارادی انسان خواست بالتبع خدا می‏باشد.

خدا می‏خواهد كه انسان با اختیار خود عملی را انجام دهد.  قضا و قدر الهی در چارچوب نظام علت و معلول تحقق می‏پذیرد . اراده انسان یكی از علل افعال اختیاری اوست. البته واضح است كه این گونه نیست كه هر آنچه انسان اختیار كند، حتما تحقق می‏یابد، زیرا بسیاری از عوامل   یك واقعه برای ما یا پنهان است و یا خارج از اختیار ما است.

 علل مؤثر در عالم طبیعت به دو دسته كلی می‏باشد:

 علل مادی و علل معنوی. علل معنوی قوی‏تر از علل مادی است، البته تأثیر علل معنوی نیز در چارچوب نظام علت و معلول است.

یكی از عوامل بسیار مؤثر در سرنوشت انسان علل معنوی است . یاری گرفتن از آن ها تا حدودی در اختیار انسان است . نباید از آن غافل شد (مثل دعا، توسل، صدقه، ذكر و...) اعمال انسان نیز در سرنوشت او مؤثر است.

ذكر روایتی در این جا خالی از لطف نیست. علی(ع) از سایه دیوار كجی به كنار دیوار دیگری رفت. شخصی گفت: آیا از قضا و قدر الهی فرار می‏كنی. امام فرمود: «از قضا خدا به قدر او پناه می‏برم» (1) یعنی، از یك قضای الهی به قضای دیگری پناه می‏برم . قضا و قدر انسان در این موارد حتمی نیست.

متأسفانه باید اقرار كرد كه اندیشه جبر در فرهنگ دینی عوام ما رسوخ كرده و بسیاری از سخنان رایج ما بوی جبر می‏دهد، مثل این تعبیر رایج كه «تقدیر بود كه چنین شد» یا «هر چه تقدیر باشد ،همان می‏شود» و امثال آن. این تعابیر یك معنای درست دارد و یك معنای نادرست ،ولی اكثر افراد از  تعابیر، معانی جبری اراده كرده و می‏فهمند.

معنای صحیحی كه برای قسمت و سرنوشت وجود دارد ،قضا و قدر الهی است . ازدواج یكی از موارد

سرنوشت ساز است . اراده انسان تا حدودی در سرنوشت او مؤثر است.  اراده انسان تنها عامل تعیین‏كننده رخدادهای زندگی او نیست .چه بسا انسان اراده كاری را دارد، ولی موانع بسیاری برای او پدید می‏آید یا اراده چیزی را ندارد اما آن امر برای او به راحتی محقق می‏شود.

 سرتاسر زندگی انسان ابتلا و امتحان الهی است. ابتلا هم برای مؤمن است و هم فاسق. (2) ابتلا منحصر در موارد شر و نامطلوب انسان نیست، بلكه در خیر و نعمت هم ابتلا می‏باشد: و نبلوكم بالشر و الخیر فتنه.(3) در نعمت‏ها باید شكرگزار بود . در سختی‏ها صابر».(4)

 انسان در انتخاب همسر، همچنین طلاق دادن او آزاد و مختار است . هرگز چنین نیست كه پیوند دو نفر از قبل در آسمان بسته شده باشد و آن دو نفر مجبور باشند حتما با هم ازدواج كنند، یا از هم جدا شوند ، هر چند نتیجه برخی از اعمال انسان می‏تواند در مراحل انتخاب همسر تأثیر بگذارد و انسان را به سمت و سوی خاصی و تصمیم‏گیری خاصی سوق دهد.

آن چه بین مردم معروف است، قسمت به معنای عدم تأثیر فرد در سرنوشت خود و تعیین همسر از قبل و سلب اختیار از انسان می‏باشد ، كه از نظر اسلام مردود است، چون خداوند به آدمی، اختیار و اراده داده است . در همه امور از جمله ازدواج، حق انتخاب و گزینش محفوظ می‏باشد. شاهد آن روایات زیادی است كه همگان را به دقت در انتخاب همسر فراخوانده و ضوابطی را در این امر منظور داشته‏اند. امام صادق(ع) می‏فرماید: «زن همچون گردنبندی است كه شخص آن را بر گردن خود آویزان می‏كند، پس بنگر چه چیزی را بر گردن آویخته‏ای!».(5)

از رسول اكرم(ص) نقل شده: «فردی مناسب برای ازدواج را در نظر بگیرید و انتخاب كنید، زیرا زنان تان فرزندانی شبیه خواهران و برادران خود متولد می‏كنند».(6) اگر انسان در انتخاب همسر نقشی نداشته باشد، این روایات معنی ندارد.

ازدواج و طلاق مانند امور دیگر،در قلمرو علم الهی است،یعنی خداوند می‏داند فلان شخص با چه كسی ازدواج خواهد كرد، ولی علم پرودگار اختیار را از او نمی‏گیرد، زیرا علم الهی به عمل اختیاری انسان تعلق گرفته است.

پی‏نوشت‏ها:

1. توحید صدوق،شیخ صدوق ، ص 369، ج 8، چاپ جامعه مدرسین قم.

2. انفال(8) آیه 17؛ اعراف (7) آیه 163.

3. انبیاء(21) آیه 35.

4. بقره(2) آیه 155.

5. میزان‏الحكمه، محمدی ری شهری ، انتشارات دارالحدیث ،ج 2، ص 1182.

6. همان، ص 1183.

دارم بیراهه می رم به هردری زدم تا یكی بشه هادی من !!! اما جوابی نگرفتم
مطمئن باشید در دنیا و آخرت، هیچ كس شما را به اندازۀ خداوند دوست ندارد. شما مخلوق اویید و او به شما عشق می ورزد.

شدیدا محتاج به كمكتون هستم. دارم بیراهه می رم به هردری زدم تا یكی بشه هادی من !!! اما جوابی نگرفتم تو رو خدا به هر چیزی كه واستون مقدسه یه كاری كنید بیام سمت خدا، دنیای من خدام بود؛ اما الان خدایی ندارم كه باهاش حرف بزنم خودم با گناهام كاری كردم كه فراموشم كنه یا راحت بگم فراموشش كردم دیگه نمی دونم چی بگم تا دل سیاهم آروم بگیره شماها اگه صدای دلمو شنیدین یه نفرو به من معرفی كنید تا باهاش حرف بزنم؟

خواهر گرامی!

اگر قرآن كریم را پیش روی خود باز كنید، می بینید خداوند كتاب خود را با «بسم الله الرحمن الرحیم» با دو صفت جمالی و رحمت آغاز كرده است و خبری از صفات جلالی او نیست. در بند 19 دعای جوشن كبیر هم آمده: «یا من سبقت رحمته غضبه»؛ «ای كسی كه رحمتش بر غضبش سبقت دارد».

در دعای كمیل هم می خوانیم: «اللهم انی اسئلك برحمتك التی وسعت كل شیء»؛ رحمتی كه همۀ اشیا را در بر گرفته است. پس برخورد خدا با مخلوقات، از روی رحمت و محبت است. حال كه چنین است، چرا بنده از روی دوستی و محبت با خدا رفتار نكند؟ محبتی كه منشأ همۀ خیرها است. 

مطمئن باشید در دنیا و آخرت، هیچ كس شما را به اندازۀ خداوند دوست ندارد. شما مخلوق اویید و او به شما عشق می ورزد. قبل از این كه شما دوستش بدارید، اوست كه شما را دوست دارد؛ زیرا در كلام خود می فرماید: «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه‏». (1) ابتدا دوست داشتن خدا ذكر شده، بعد دوست داشتن بندگان.

برای این كه خود را از شرّ گناه حفظ نمایید، چاره ای ندارید جز این كه ارتباط خود را باگناه قطع كنید و با خداوند ارتباط برقرار نمایيد.

خداوند  در آیه ای به بندگان بشارت داده كه: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»؛ (2) «بگو: اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مي‏آمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است»‏.

با وجود این آیۀ شریفه، جایی برای نا امیدی باقی نمانده است. پس از توبه، از دوستان خدا شمرده می شوید؛ زیرا خداوند می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ»؛ (3) «خداوند توبه كنندگان را دوست دارد و پاكان را نیز دوست دارد». چه پیامی لذت بخش تر از این سخن الهی كه انسان گناهكار، پس از توبه، محبوب خدا شود.

پس با این پیام الهی معلوم است كه هیچ گاه در رحمت خداوند به روی انسان ها بسته نیست.

پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله - نیز فرمودند: «التائب مِن الذنب كمن لا ذنب به»؛ (4) «توبه كننده از گناه، مثل كسی است كه هیچ گناهی را مرتكب نشده است». البته توبه واقعي، شرايطي دارد. در اين مورد، امير مؤمنان - عليه السلام - مي فرمايد: «توبه، به دل پشیمان شدن و به زبان آمرزش خواستن و به اندام ترك نمودن است».(5)

بنابراین، توبه سه ركن دارد:

1. پشيماني؛ 2. استغفار زباني؛ 3. تصميم بر ترك گناه براي هميشه.

وقتی توبه كنید و به طرف خدا بروید، باز مطمئناً حضورش را حس خواهید نمود و توجه اش را بيش از پيش خواهيد ديد.

در تماس بعدی، از ویژگی ها و شرایط خود بنویسید تا در زمینه پیشرفت معنوی شما را راهنمایی كنیم. همچنین می توانید با بخش تلفنی مركز به شماره 09640 ارتباط برقرار كرده و در امور مختلف مشاوره بگیرید.

موفق و پیروز باشید.

 

پی نوشت ها:

1. المائده (5)، آيه 54.

2. الزمر (39)، آیه 53.

3. البقره (2)، آیه 222.

4. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، دنیای دانش، تهران، 1382ش.

5. محمدي ريشهري، محمد، ميزان الحكمه، ج 2، ص 997، ماده "ذنب"، دار الحديث، 1416 ه.ق. 

مرا راهنمایی كنید تا به او ثابت كنم كه اشتباه می كند
دوست خود را تحت فشار قرار ندهید و با او به محبت رفتار كنید و در تماس بعدی شك و تردید های او را مطرح كنید تا كارشناسان اعتقادی راهنمایی های لازم را ارایه کنند.

مدتی است دوستم دچار شك هایی شده و حرفهای كفر میزند. البته این سوال دوستم هست لذا خواهشمندم مرا راهنمایی كنید تا به او ثابت كنم كه اشتباه می كند

بروز شك و تردید در بارهء خدا و دین در سن جوانی، امری طبیعی است و خداوند به مصلحت چنین حالتی را برای جوانان قرار داده تا دین آنان حاصل تحقیق باشد و این امر ،ناشی از پلیدی فرد نیست؛ خصوصا این حالت در افرادی كه دارای ذهن قوی تری هستند، بیشتر و قوی تر است. البته این وضعیت می تواند در شرایط فشار های عصبی یا مطالعهء بی حساب كتب یا ... تند تر شود.

دوست خود را تحت فشار قرار ندهید و با او به محبت رفتار كنید و در تماس بعدی حرف ها و شك و تردید های او را مطرح كنید تا كارشناسان محترم كلام و اعتقادات راهنمایی های لازم را به شما ارایه كنند. موفق باشید

---------------

چرا انسان می میرد؟
پاسخ در سه محور بیان می شود: 1-زندگی این دنیا مقدمه آخرت قرار داده شده است 2-روح انسان با مرگ به سوی وطن اصلی‏اش، قدمی بزرگ برمی‏دارد

چرا انسان می میرد؟

پاسخ در سه محور بیان می شود:

الف) انسان برای زندگی ابدی و كامل و بدون نقص آفریده شده و زندگی این دنیا مقدمه آخرت قرار داده شده است، تا در قالب این جسم به كمال و لیاقت زندگی در آن جهان برسد و با عبادت استحقاق آن درجات را پیدا كند. وقتی به كمال رسید، چون زندگی جاوید و بدون محدودیت و نقص در این جهان مادی و محدود و در این بدن مادی ممكن نیست، با مرگ ،روح به جانی دیگر منتقل میشود كه ظرفیت روح را داشته باشد و همه نعمت‏هایش ابدی و جاودان باشد . مرگ، فانی و نابود شدن نیست، بلكه انتقال از جایی به جای دیگر است. مرگ نسبت به دنیا مرگ است، اما نسبت به عالم برزخ و قیامت، حیات و زنده شدن است.

یك مثال، مطلب را ساده می‏كند. وقتی نطفه انسان در رحم مادر شكل گرفت، زمان لازم برای كمال این نطفه و طفل نه ماه است و بعد از نه ماه باید به مكانی و زمانی مناسب با مرحله نهایی كمال؛ یعنی، دنیا منتقل شود .دیگر نگه داشتن او در مكان اول به مصلحت و نفع او نیست.پس او اگرچه از شكم مادر بیرون رفته ودیگر اجازه حضور در آن مكان را ندارد، اما در دنیا تولد یافته است. با این نگاه مرگ خود نعمتی الهی و مطابق حكمت است.  از دیگاه قرآن مرگ نیستی و نابودی نیست وخداوند كسی را از بین نمیبرد . قرآن كریم از مرگ با عنوان "توفّی" یاد كرده است(1).

این واژه در لغت، به معنای گرفتن چیزی به طور تمام و كمال است. در زبان عربی، هر گاه كسی چیزی را به كمال و تمام و بدون هیچ كم و كاستی دریافت كند، از این كلمه استفاده می‏شود (2).

قرآن می‏فرماید: (اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیمْسِك الَّتِی قَضَی عَلَیهَا الْمَوْتَ وَیرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمّی؛ (3)"خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز می‏ستاند،  [ نیز] روحی را كه در [ موقع ]خوابش نمرده است می‏گیرد. پس آن [ نفسی‏] كه مرگ را بر او واجب كرده، نگه می‏دارد و آن دیگر [ نفس‏ها] را تا هنگامی معین [ به سوی زندگی دنیا ]باز پس می‏فرستد".

در این آیه، هم از مرگ و هم از خواب - كه شباهتی به مرگ دارد - به "توفی" و سپس به "امساك" نگهداشتن، تعبیر شده ؛  علاوه بر آنكه مرگ را وصفی برای روح شمرده ؛ یعنی، روح به وسیله مرگ، بدن مادی را ترك كرده و وفات می‏كند.

 از این آیه و مشابه آن استفاده می‏شود مرگ، تحویل گرفتن است؛ یعنی، آدمی هنگام مرگ با تمام شخصیتش - كه روح او است - در اختیار مأموران الهی قرار می‏گیرد و آنان انسان را دریافت می‏كنند.

بنا بر این: اوَلاً، مرگ از دیدگاه اسلام، نیستی و نابودی نیست؛ بلكه انتقال از عالمی به عالم دیگر بوده ؛ روز مرگ، روز بازگشت به خدا و سوق به سوی او است. (4)

ثانیاً، از آن جایی كه روح از عالم مجردات بوده و از موطن اصلی خود، به نظام مادی و دنیای خاكی آمده است، با مرگ به سوی وطن اصلی‏اش، قدمی بزرگ برمی‏دارد. به دنیا آمدن جنبه موقتی از حیات انسان است تا در این عرصه ،گوهر وجود خود را نمایان سازد كه آیا گوهری نیك از خود به نمایش میگذارد یا گوهری زشت و ناپسند.

انسان آمیخته  از یك اصل و یك فرع است. اصل، "روح" و فرع، "بدن" آدمی است. روح كه حقیقت اصلی انسان است، از عالم مجردات بوده وبه عالم مادی هبوط كرده است؛ اما بدن خاكی از عالم طبیعت و ماده بوده و با حقیقت روح - كه از عالم مجردات است - بیگانه می‏باشد. از آن جایی كه انسان از ابتدای خلقتش روی زمین به سوی خداوند در حركت است،(یا ایها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقیه)؛ "ای انسان! حقا كه تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی كرد." (5)، با "مرگ" سرفصل خاصی از این حركت را در سیر به سوی خداوند، شروع می‏كند و بر اساس آن، جدایی میان روح مجرد و بدن خاكی می‏افتد و با مرگ، روح به منزلی از منزل‏هایی كه در مسیر حركتش به سوی وطن اصلی و اولی خود وجود دارد، بر می‏گردد.

امام صادق(ع) این حقیقت را چنین توضیح می‏دهد:

"... و به این ترتیب انسان از دو شأن دنیا و آخرت خلق شده است. هنگامی كه خداوند این دو شأن را باهم گرد آورد، حیات انسان در زمین مستقر می‏شود؛ زیرا حیات از شأن آسمان به شأن دنیا نزول كرده است. هنگامی كه خداوند میان آن دو شأن مفارقت ایجاد كند، آن مفارقت، "مرگ" است. در آن حال، شأن آخرت به آسمان باز خواهد گشت. بنابراین حیات در زمین و مرگ در آسمان است. این بدین جهت است كه در هنگام مرگ، میان روح و جسد [ مادی‏]، جدایی ایجاد می‏شود؛ روح به قدس اولی بازگردانده می‏شود و جسد در همان زمین باقی می‏ماند؛ زیرا كه از شأن دنیا است". (6)

بنا بر این، مرگ "بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است؛ نه انهدام، نابودی و نیستی".

 

پینوشتها:

1. نساء (4)، آیه 97؛ انفال (8)، آیه 50؛ سجده (32)، آیه 11؛ اعراف (7)، آیه 37؛ غافر (40)، آیه 77؛ مائده (5)، آیه 117؛ نحل (16)، آیه 28، 23 و 70؛ یونس (10)، آیه 46 و 104؛ رعد (13)، آیه 40؛ زمر (39)، آیه 42؛ محمد(47)، آیه 27

2. فرهنگ بزرگ جامع نوین، نشر مركز فرهنگ جامع  تهران  مجلد 2 (3 - 4) ص 1723.

3. زمر (39)، آیه 42

4. قیامت (75)، آیات 26 و 30

5. انشقاق (84)، آیه 6

6. محمد باقر مجلسی ، بحارالانوار، نشر دار الا حیا  التراث العربی، بیروت 1403 ق ، ج 6، ص 117، ح 4.

7. همان، ج 79، ص 171.

8. همان.

9. امالی الشیخ الطوسی، منشورات مكتبةالداوری، قم ص 184؛ صدوق معانی‏الأخبار، نشر ، مؤسسة اعلمی، بیروت، ص 143.

10. بحارالأنوار، همان، ص 174، ح 8.

11. معانی‏الأخبار، همان، ص 287.

12. علامه طباطبایی،شیعه در اسلام نشر دار الكتب الاسلامیه، تهران 1348ش.، ص 101.

13. نقل از :  امام خمینی چهل حدیث نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1378ش.، ص 461.

صفحه‌ها