اخلاق

از سوی گروه علمی اخلاق مرکز ملی پاسخگویی برگزار شد:
در این نشست علمی کارشناسان پاسخگوی اخلاق مرکز ملی با عرصه های تخصصی پاسخگویی اخلاق بیش از پیش آشنا شدند.

به گزارش روابط عمومی مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، حجت الاسلام والمسلمین دکتر مسعود آذربایجانی در این نشست علمی ضرورت و لازمه های عرصه های تخصصی اخلاق را تبیین کرد.

در ابتدای جلسه حجت الاسلام آذربایجانی با اشاره به آیات 257 تا 260 سوره مبارکه بقره گفت: کارشناسان پاسخگوی اخلاق و مشاوره از آنجایی که بیشتر با بیان مشکلات اخلاقی سروکار دارند باید مراقب آسیب پذیری وضعی آن باشند بطوری که نباید هدایت دیگران به قیمت ضلالت تدریجی ما منجر شود و راه کار حفظ از این آسیب با توجه به آیات مذکور ولایت الهی برای مؤمنان است که آنها را از ظلمات به سمت نور می برد و سه مصداق هم برایش ذکر می کند.

رئیس مرکز تخصصی اخلاق حوزه علمیه با تشکر از فعالیت های مهارتی در مرکز ملی برای پاسخگویان گفت: بُعد مهارتی بخصوص در زمینه فنون راهنمایی و مشاوره، مهارت های مشاوره اخلاقی و مناظره بسیار مهم است.

وی در انتهای جلسه به بیان ضرورت و تبیین تخصصی شدن پاسخگویی اخلاقی پرداخت و خاطر نشان کرد: نوع مخاطب و انتظار آنها، روح و اقتضائات زمانه، لازمه کاربردی کردن آموزه های دینی و لازمه حضور در مجامع علمی بین المللی تخصصی کردن عرصه های اخلاق اسلامی است.

این جلسه با حضور کارشناسان پاسخگوی اخلاق در بخش های تلفنی، مکتوب و مجازی در اتاق جلسات مرکز ملی پاسخگویی و به صورت ویدئو کنفرانس با حضور کارشناسان اخلاق نمایندگی اصفهان برگزار شد در ابتدای جلسه آقایان حجت الاسلام والمسلمین احمدپور «مدیر علمی گروه اخلاق مرکز ملی پاسخگویی» گزارشی از فعالیت و توانمندی های کارشناسان مرکز ملی ارائه کرد.

یادآوری این نکته لازم می نماید نشست‏های علمی در بخش‏ پشتیبانی علمی مرکز در گروه های قرآن و حدیث، احکام، اخلاق، مشاوره، کلام و تاریخ، با رویکرد پاسخگویی به طور پیوسته با حضور اساتید مبرز برای کارشناسان پاسخگو برگزار می‏شود.

اولین نشست علمی "هندسه مباحث و مطالعات اخلاقی" توسط حجت الاسلام دکتر مهدی علیزاده در مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی برگزار شد

به همت گروه اخلاق مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی نشست علمی با موضوع "هندسه مباحث و مطالعات اخلاقی" برگزار شد.
به گزارش خبرنگار پاسخگو اولین نشست علمی "هندسه مباحث و مطالعات اخلاقی" توسط حجت الاسلام دکتر مهدی علیزاده، رئیس قطب اخلاق، خانواده و سبک زندگی در مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی برگزار شد.
ایشان نخست موضوع جلسه را تبیین کرده و در ادامه افزود: تبیین هندسه مباحث اخلاقی کمک می کند تا نقشه ذهنی مناسبی از مباحث اخلاقی داشته باشیم و جایگاه واقعی سوالات اخلاقی را بیابیم و ‍‍‍پاسخ های مناسبی برای پرسش های مفروض ارائه دهیم.
رئیس قطب اخلاق، خانواده و سبک زندگی، جایگاه فلسفه اخلاق، اخلاق هنجاری، اخلاق توصیفی، علم الاخلاق استدلالی و... را در نظام مطالعات اخلاقی تبیین کرده و گفت: اخلاق کاربردی، تربیت اخلاقی، روانشناسی اخلاق، جامعه شناسی اخلاق، جرم شناسی اخلاق جزو مباحث میان رشته ای می باشند.
جلسه دوم این نشست، شنبه هفتم اسفند در سالن جلسات مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی برگزار خواهد شد.

فرآوری: زهرا اجلال
وقتی پوست دست یا صورت شما خشک و خشن می شود چه می کنی؟ سمباده می کشی؟ سوهان می کشی؟ سنگ پا می کشی؟ نه! چرا؟ چون این ها همه زبر و خشک و خشن اند ...

یوسف علیه السلام اگر زیبا بود یکی از زیبایی های او نرمش و انعطاف او در برابر برادران خود بود. شما ببینید برادران یوسف با وجود آنکه در نهایت عجز و ناتوانی و ذات و زبونی بودند چه جسارت تلخ و بزرگی به یوسف کردند و یوسف نیز که در اوج قدرت و توانایی و عزت و وقار بود کوچکترین رفتار با ایشان نکرد بلکه نرم و ملایم برخورد کرد.
برادران وقتی پیمانه در بار بنیامین پیدا شد گفتند: قَالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ
گفتند: اگر او دزدی کرده، برادرش نیز، پیش از این دزدی کرده بود یعنی اگر امروز بنیامین دزدی می  کند، کار تازه ای نیست، بلکه ریشه دار است و مادرزادی؛ چون او برادری به نام یوسف داشت که او هم دزد بود!(این تهمت به یوسف علیه السلام داستانی دارد.) (77، یوسف)
در اینجا به مادر یوسف توهین می شود و هم  به برادرش و به خودش هم نسبت ناروای سرقت و دزدی می دهند ...
امروز که یوسف بر تخت نشسته است او را محسن خطاب کرده و نیکوکار می بینند و این همان یوسفی است که در زندان نیز او را چنین یاد می کردند که تو نیکوکاری و این نشان می دهد که این بالا و پایین ها یوسف را هرگز بالا و پایین نکرد؛ درست مثل گل که هر کجا باشد کار خود را می کند خواه بالای قله اورست و یا در عمق دره های هیمالیا؛ هر کجا که باشد همان بوی خوش را دارد.
در بیان داستان پیامبر و اخلاق ایشان می فرماید: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ: به رحمت  الهی ، با آنان نرمخو و پرمهر شدی. اگر تندخو و سخت  دل  بودی  بی  شك  از پیرامون  تو پراكنده  می  شدند، از آنان  درگذر و برایشان  آمرزش  بخواه  و در كارها با آنان  مشورت  كن  و چون  تصمیم  نهائی  را گرفتی  بر خدا توكل كن كه خداوند، توكل  كنندگان را دوست می دارد. (159، آل عمران)
این جا می تواند برای من و شما یک تذکر و ترمزی باشد که مراقب کلاممان در هنگام عصبانیت ، هنگامی که دیگران رفتار خشونت آمیز،توهین و بی ادبی در برابر ما دارند باشیم که اگر می خواهیم همچون یوسف علیه السلام ماندگار باشیم، و خود را پیرو سنت رسول خدا صلی الله و علیه وآله می دانیم، باید اخلاق یوسف گونه و مدارا  داشت.
این مدارا به  عنوان مکمل ایمان مطرح شده است چرا که کسی که مدارا می  کند در واقع آستانه تحمل خود را در مقابل رفتارها، اعمال، تصورات و تفکرات دیگران بالا می برد و به عبارت دیگر وقتی این ظرفیت بالا می رود یعنی دارد بر نفس خودش غلبه پیدا می  کند و ایمان یعنی بالا بردن درجات الهی انسان، تقوا  یعنی انسان را به قدرتی برساند که خودش را باز بدارد لذا همان  گونه که خود ایمان و تقوا دو عامل بالا برنده مدارا هستند، مدارا نیز مکمل ایمان و تقواست.
مدارا صرف نظر كردن از دنیا و مقام خود براى اصلاح دین یا دنیاى مردم است، مدارا یعنى نسبت به افراد كم ظرفیّت و كج فهم و فرارى، عفو و اغماض داشته باشیم تا جذب مكتب شوند.
باید اهل مدارا و عفو و تغافل و سعه صدر و گذشت بود و تا می توان از خطای دیگران گذشت، همچون یوسف كه برادران خطاكار خود را پس از پشیمانى توبیخ نكرد و فرمود: « لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ...» (سوره یوسف، آیه 92) و بدین وسیله مردم را زیر پوشش محبت خود به اسلام و دین جذب کرد نه با بی اخلاقی از هرچه اسلام و دین و دینداری است طرد کرد.
در بیانی پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: «بعثتُ بمداراة الناس» (نهج  الفصاحة، حدیث 1093) من مبعوث شدم كه با مردم مدارا كنم.
 همچنین فرمود: «انّ اللّه امرنى بمداراة الناس كما امرنى باقامة الفرائض» (نهج  الفصاحه، حدیث 677) خداوند به من امر كرده كه با مردم مدارا كنم، همان گونه كه امر نموده واجبات و نمازهاى واجب را انجام دهم.
 و در جاى دیگر فرمودند: «انّا معاشر الانبیاء اُمرنا ان نكلّم الناس على قدر عقولهم» (كافى، ج 1، ص 23) ما پیامبران مأموریّت داریم طبق عقل و فهم مردم با آنان سخن بگوئیم.
هر حرف دلی بازگو کردنی نیست
مدارا به عنوان مکمل ایمان مطرح شده است چرا که کسی که مدارا می کند در واقع آستانه تحمل خود را در مقابل رفتارها، اعمال، تصورات و تفکرات دیگران بالا می برد و به عبارت دیگر وقتی این ظرفیت بالا می رود یعنی دارد بر نفس خودش غلبه پیدا می  کند و ایمان یعنی بالا بردن درجات الهی انسان، تقوا  یعنی انسان را به قدرتی برساند که خودش را باز بدارد لذا همان  گونه که خود ایمان و تقوا دو عامل بالا برنده مدارا هستند، مدارا نیز مکمل ایمان  و تقواست.
فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا: یوسف جواب آن سخن در دل پنهان داشت و هیچ اظهار نکرد. و با خود گفت: قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکَانًا: شما در وضعی بدتر هستید. (77 یوسف)
همین  جا از یوسف بیاموزیم که هر سخنی را که در دل داریم بر زبان نیاوریم.
کسانی که هر چه  در دل و ذهن دارند بیرون می ریزند غیرقابل تحمّل می شوند.
این زمین چرا قابل تحمل است؟ چون آنچه دارد در دل خود فرو برده است و گرنه اگر زمین آنچه در دل داشت بیرون می ریخت امروز هرگز برای ساکنان خود قابل تحمل نبود.
همین که خدا بداند کافی است
آنگاه حضرت یوسف فرمودند: وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ: و خدا نسبت به آنچه می گوید آگاه تر است. (77، یوسف)
یعنی همین که او می داند و دانای بر همه امور است من را آرام می کند.
یادش بخیر! وقتی توی حیاط مدرسه بودیم و به جان هم می افتادیم همین که می دیدیم ناظم پشت دریچه ایستاده و از دور ناظر است آرام می شدیم و دست از پا خطا نمی کردیم  و می گذاشتیم حریف هر کاری که دلش می خواهد بکند و هر چه او جسارت  و گستاخی اش بیشتر می شد، ما دلخوش تر بودیم. البته این نه به آن معنا بود که ما نیز صورت را آماده می کردیم تا او سیلی هایش را بنوازد بلکه معقول و منطقی برخورد می کردیم.
بالا و پایین های روزگار، یوسف را هرگز بالا و پایین نکرد
قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَیْخًا کَبِیرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَکَانَهُ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ؛ گفتند: ای عزیز، او را پدری است سالخورده یکی از ما را به جای او بگیر، که از نیکوکارانت می بینیم. (78، یوسف)
و تو ببین امروز که یوسف بر تخت نشسته است او را محسن خطاب کرده و نیکوکار می بینند و این همان یوسفی است که در زندان نیز او را چنین یاد می کردند که تو نیکوکاری و این نشان می دهد که این بالا و پایین ها یوسف را هرگز بالا و پایین نکرد؛ درست مثل گل که هر کجا باشد کار خود را می کند خواه بالای قله اورست و یا در عمق دره های هیمالیا؛ هر کجا که باشد همان بوی خوش را دارد.

منابع:
درس هایی از قرآن؛ حجت الاسلام قرائتی
باران حکمت؛ حجت الاسلام رنجبر
سایت حوزه

ايمان به معناي واقعي كلمه يعني تسليم امر و نهي خدا بودن و در باور و اخلاق و عمل ، مطابق رضاي خدا عمل كردن ، اين مرتبه اي بلند است كه به طور طبيعي غالب انسان ها

معني آيه اي از قرآن كه مي فرمايد اكثريت به آيات خداوند ايمان ندارند چيست؟

ايمان به معناي واقعي كلمه يعني تسليم امر و نهي خدا بودن و در باور و اخلاق و عمل ، مطابق رضاي خدا عمل كردن ،  اين مرتبه اي بلند است كه به طور طبيعي غالب انسان ها از رسيدن به آن باز مي مانند.
بسياري از انسان ها منكر حق و حقيقت و رهرو راه هوا و هوس و شيطان و نفس مي باشند و بسياري هم در مرحله لفظ ، ايمان مي آورند و ايمان به قلب آنان وارد نشده و تمكن نمي يابد:
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُم (1)عربهاي باديه ‏نشين گفتند: «ايمان آورده ‏ايم» بگو: «شما ايمان نياورده ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‏ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است!
و تعداد زيادي نيزبه ظاهر مؤمن و در واقع و عمل ،  مشركند:
وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون (2)و بيشتر آنها كه مدعي ايمان به خدا هستند، مشركند!
خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم (3)كار خوب و بد را به هم آميختند اميد مي‏رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد به يقين، خداوند آمرزنده و مهربان است!
پس بيشتر و اكثر انسان ها مشرك بوده و به ايمان واقعي نمي رسند:
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (4)و بيشتر مردم عارف به نعمت هاي خدا و قدردان نيستند.
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُون (5)بيشتر مردم به خدا و معارف و احكام خدايي ايمان و باور درست و كامل ندارند.
و تعداد قليلي هستند كه تسليم حقيقي بوده و باور به خدا و حقايق خدايي در قلبشان رسوخ كرده و مؤمن واقعي شده اند:
وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور (6)شاكر و قدردان همه نعمت هاي من اندكي از بندگان هستند.
بسياري از انسان ها به مرحله اسلام و اقرار به توحيد مي رسند و مراتبي از عمل و باور را دارند گر چه ايمانشان با شرك خفي همراه بوده و عمل صالح و طالح را با هم دارند و در ظاهر مؤمن و مسلمان و در واقع مشرك به شرك خفي هستند و كمي هستند كه به ايمان خالص مي رسند و از شرك پاك مي شوند. و البته روشن است كه اين گونه شرك باعث جهنمي شدن افراد نيست. و شرك خفي است همراه كفر است و باعث جهنمي شدن افراد مي شود.

پي نوشت ها:
1. حجرات (47) آيه 14.
2. يوسف (12) آيه 106.
3.  توبه (9) ايه 102.
4. بقره (2) آيه 243.
5. هود (11) آيه 17.
6. سبأ (34) ايه 13.
 

 

چگونه مي توانم اعتدال را رعايت كنم. زيرا در هر زمينه اي احساس افراط كاري يا تفريط مي كنم و اصلا نمي توانم مرز بين اعتدال را با اين دو تشخيص دهم لطفا راهمنايي كنيد

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
تنها راه پرهيز از افراط و تفريط، بالا بردن سطح آگاهي و شناخت است؛ زيرا امام علي(ع) منشأ افراط و تفريط را ناداني مي داند:
لا يري الجاهل الاّ مفرطاً أو مفرّطاً؛ نادان ديده نمي شود. مگر آن كه افراط يا تفريط مي كند.(1)
در طول تاريخ افرادي كه به افراط يا تفريط كشيده شده ، كساني بوده اند كه يا جمود داشته و يا جاهل بوده اند،‌اما قرآن امت اسلامي را معتدل مي داند، نه جاهل و نه جامد. اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطي هي الجادّة؛ انحراف به چپ و راست هر دو غلط و گمراهي است . راه درست طريق ميانه است.(2)
براي رسيدن به اعتدال و ميانه روي بايد شناخت خود را نسبت به واقعيت هاي زندگي و تعاليم اسلامي افزايش دهيم . در همه مراحل، زندگي پيشوايان دين را سرمشق خود سازيم.در اسلام, قرآن و اهل بيت, معيار اعتدال به شمار مى آيند. امام على(ع) مى فرمايد: از اين امت هيچ كس با آل محمد قياس نمى شود, زيرا اين خاندان, پايه دين و تكيه گاه يقين هستند. تندروان به سوى آن ها باز خواهند گشت . وا پس ماندگان, ناگزير خود را به آن ها مى رسانند.(3)
استاد مطهرى مى گويد: اگر ما آن راهى را كه ائمه اطهار در مقابل راه هاى ديگران براى ما باز كرده اند برويم, هم از افراط و تندروى هاى بعضى مصون مى مانيم و هم از تفريط و جمود بعضى ديگر. (4)با اين بيان معلوم مي شود کسي که معتدل نباشد ،انسان کامل نيست .ممکن است در يک جهت پيشرفت کرده باشد اما از جهات ديگر ضعيف باشد .با اعتدال نيز مي توان به مقامات معنوي رسيد.سيره امامان معصوم اعتدال بود اما به قله رفيع کمالات دست يافته بودند. نمونه ديگر درعصر حاضر امام خميني است که روش معتدلي داشت اما عارف و فقيه و سياستمدار و فيلسوف بود و شخصيتي کم نظير داشت.
پي نوشت ها :
1. نهج البلاغه، فيض الاسلام، كلمات قصار 67.
2. همان، خطبة 16.
3. نهج البلاغه فيض الاسلام, خطبه 2.
4. اسلام و مقتضيات زمان, ج 1, ص 113.

با سلام دوست عزيز. من چند سوال داشتم لطفا جواب بدهيد. 1- چگونه مي توانم استادي براي خود بيابم و چگونه اذاكار تشخيص بدهم كه برايم مناسب است. 2- من چند سال پيش يك كتاب از كناب هاي آقاي سيد حسن ابطحي را خريداري كردم به نام سير اله الله .كه فكر مي كنم كتاب خوبي براي آشنايي با سير و سلوك باشد، بعداً خواستم ديگر كتاب هاي ايشان را تهيه كنم. نتواستم در بازار پيدا كنم، البته هر كتاب فروشي چيزي گفت: مثلاً (ممنوع شده است)(ديگر چاپ نمي شود)و... مي خواستم بدانم آيا كتاب هاي ايشان مشكلي دارد. و من حتي آن كتاب سير اله الله را ديگر نخوانم. باتشكر از شما

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
هر استاد و عالمي داراي برخي كمالات علمي و ويژگي هاي قابل تحسين است. اما آنچه مشكل زاست، مطلق نگري مخاطبان نسبت به استاد است .
بدون مطلق نگري و بدون محدود كردن خود به يك شخصيت، آن مقدار كه با روش عمومي علما و سنت و سيره معصومان(ع) مخالفت ندارد، از استاد استفاده كنيم. اما مراقب باشيم در هنگام مطالعه به طور كامل مجذوب نشويم . قدرت اختيار و انتخاب خود را از دست ندهيم زيرا ديده شده برخي به خاطر افراط گري و مجذوبيت بيش از حد، حتي نظام خانواده خود را از هم پاشيده اند. از اين رو كتب نويسنده‏ مذكور را هرگز نمي‏توان به طور كامل تأييد كرد ، به ويژه اين كه مشتمل بر مطالبي است كه قابل تأييد نيست . مطالعه‏ آن براي افرادي كه از نظر معارف ديني ضعيف هستند، سفارش نمي شود، زيرا ، ممكن است در مواردي مضر باشد و اثرات نامطلوبي را به جاي بگذارد .در صورت نياز به معرفي كتاب در زمينه‏ هاي مختلف با اين مرکز مكاتبه كنيد تا كتب مفيد در اين زمينه را براي شما معرفي كنيم.
هر نوع گفتار و كرداري را از هر شخصيتي بايد با ترازوي قرآن و سنت معصومين(ع) سنجيد، چون معيار اين دو است. هر چيزي وقتي داراي ارزش و قيمت است که با اين دو معيار حق سازگار و هماهنگ باشد.
امامان (ع) در مورد احاديث فرموده اند: احاديث ما را با قرآن مقايسه كنيد، اگر با آن موافق بود و با خطوط كلي آن سازگار بود ، احاديث از ما است، آن ها را بگيريد و عمل كنيد و گرنه به آن ها اعتنا و توجهي نكنيد. بنابراين وظيفه فعلي و فوري ما اين است كه با قرآن و پيام ها و خطوط كلي آن دقيقا آشنا شويم . نيز با روايات اولياي الهي در ارتباط پيگير باشيم تا بتوانيم با شناختي كه از اين دو منبع عظيم و استوار به دست مي آوريم، حق و باطل را تشخيص دهيم و در راه دشوار بندگي دچار خطا و آسيب نگرديم.
در باره دعا مي توانيد از دعاهايي که در مفاتيح الجنان مرحوم شيخ عباس قمي آمده استفاده کنيد، مانند دعاي کميل ، دعاي ندبه ، زيارت جامعه دعاي ابوحمزه ثمالي ودعاي افتتاح .
درباره انتخاب استاد شما نمي توانيم اظهار نظر نمايم زيرا نمي دانيم که در محل شما چه کساني هستند. آيا کساني هستند که به عنوان استاد معرفي شوند و شما را درست راهنماني کنند يا نه؟ در اين خصوص با روحاني محل تان مشورت نماييد که در اين زمينه راهنماي کند

به کتاب تزکيه و خود سازي از آقاي ابراهيم اميني مراجعه نمائيد .

1- نظر حضرتعالی راجع به عرفانهای نو ظهور چیست؟ اگر یکی از این موارد مخالف شریعت اسلامی نباشد نظر شما چیست؟ 2- آیا نرم شدن دل نشانه قرب به خداوند است یا اینکه شرط اصلی قرب به خداوند مهار نفس است لطفاً توضیح دهید؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
پاسخ سؤال اول:
عرفان به معني معرفت وشناخت است . موضوع آن «خدا» وراه رسيدن به آن «قلب» است ،که از آن به معرفت «حضوري»ياد مي شود . معرفت قلبي و حضوري خدا غير از معرفت عقلي و استدلالي است که فلاسفه به دنبال آن هستند . اگر علم از مقوله «دانستن» باشد ، عرفان از مقوله« يافتن» است. هر چند كه در يافتن نيز عنصر دانستن وجود دارد ، ولي دانستني که از جنس حضور است ، نه تنها يک صورت ذهني . بنابراين عرفان به دنبال تحقق بخشيدن به اين نياز انسان است كه دست او را براي رسيدن به مقام «حضور و درك وجود خدا» بگيرد ، نه صرف دانستن اينكه خدائي هست يا خدا اين صفت و يا آن صفت را دارد.
براي دستيابي به اين هدف والا و مقصد عالي که عالي تر از آن مقصدي نيست، راه هاي فراواني از طرف مدعيان مختلف ارائه شده است كه تنها يك راه به مقصد مي رسد . اين راه به عقيده ما راه «دين» است .راهي است که توسط انبيا و ائمه عليهم السلام به عنوان نمايندگان خدا تصوير و ترسيم شده است . دليل ما بر اين مطلب اين است : خدائي كه ما در عرفان به دنبال درك حضور او هستيم ، مقصد اين راه است . صاحب منزل راه صحيح رسيدن به منزلش را بهتر از ديگران مي داند.
خدا با فرستادن دين و كتاب هاي آسماني و پيامبران به عنوان آورندگان اين دو به بشر و نيز مربيان بشر از طرف خدا ، راه را به ما نشان داده است :
‌« قال اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فاما ياتينكم مني هدي فمن اتبع هداي فلا يضل و لايشقي » (1) دراين ميان افراد يا گروه هائي با ادعاي راهنمائي بشر به سر منزل مقصود ، هر از گاهي سر بر آورده و با ارائه دستور عمل هائي و تاسيس مكاتبي خواسته اند در اين مسير راهنماي انسان باشند . اكثر مدعيان خود راه بلد نيستند ،ولي به صرف ديدن سوسوهائي از شمع راهزنان طريق حق، به گمان اين كه خورشيد هدايت را يافته اند و با ديدن سراب گمراهي، به گمان اينكه به آب حيات رسيده اند، مي خواهند دستگيري از ديگران كنند . خطر كسي كه علم ناقص دارد ، از خطر جاهل در گمراهي ديگران بالاتر است .
اين گونه افراد با احساس تشنگي مفرط بشر به «معنويت» راه هائي را پيشنهاد مي كنند كه هيچ كدام انسان را به مقصود نمي رساند. بدتر فاصله او را از آن دورتر و دورتر مي سازد . اين ها عرفان هاي كاذبي هستند كه در بحران معنويت جهاني بيش تر از هميشه فعاليت مي كنند . اين ها مي خواهند عطش بشر اين عصر را با آب شور درياهاي نمك كه سيرابي به دنبال ندارد و هر چه بيش تر نوشيده شود،تشنگي او را به آب حقيقي بيش تر مي سازد، برطرف سازند .
هر طريقت و عرفاني كه برخاسته از دين خدا باشد ،ديني که( اعتقادات ،‌ احكام و اخلاق‌ ) آن از افکار خود خواهانه بشر و دست تحريفگران مصون مانده باشد ،مي تواند راهي به حقيقت باشد .در غير اين صورت نه تنها عرفان، باطل و کاذب است بلکه «گمراهي» آشکاري است که ما را از خدا دور مي سازد.
در ذيل به برخي از عرفان هاي کاذب و باطل اشاره مي شود .
1- فرقه ساي بابا :
بنيانگذار اين نحله شخصي است به نام باگوان شري ساتيا ساي بابا است . درسال 1926 ميلادي به دنيا آمده و در چهارده سالگي ادعاي هدايت همه انسان ها از طرف خدا را داشته است . او دين خود را حاكم بر همه اديان مي دانست. در عين حال مدعي بود كه دين او با هيچ يك از اديان رايج مثل اسلام و مسيحيت منافاتي ندارد . براي دعوت خود معبدي به نام پراشانتي نيلايام به معناي آشيانه صلح برين تاسيس كرده است . در اين معبد به مناسبت اعياد همه اديان مثل كريسمس ، عيد فطر ، عيد نوروز ، سال نوي چينيان و ... مراسم برگزار مي شود . او به تناسخ و قانون كارما معتقد است .
2- رام الله :
مركب است از دو كلمه «رام» كه نام خداي آيين ويشنو است و « الله » كه نام خدا در اسلام است . اين آئين يكي از سه آئين بزرگ هندوستان است . پيام آئين اين است كه رام الله و الله همان رام است . اين آئين در قرن پانزدهم ميلادي توسط شخصي به نام شيخ كبير در هندوستان پايه گذاري شد. شيوه تبليغي آن هم در ايران شبيه گولد كوئيست است . هر فردي براي آن كه در حلقه رام الله باقي بماند، بايد هفته اي يك نفر جديد را به رام الله دعوت كند و گرنه از دايره پيروان رام الله خارج خواهد شد . اين آئين با نام هائي از قبيل « جريان هدايت الهي » ، « هنر زندگي متعالي » و « تعليمات حق » به تبليغ افكار خود مي پردازد .
3- اوشو :
اين آئين توسط شخصي به نام اوشو كه البته در زمان حيات خود نام هاي مختلفي از جمله « راجا » ،‌«راجنيش » ،‌« آچاريا راجنيش » و « باگوان شري راجنيش » معروف شده است ، پايه گذاري شد . اين آئين در غرب نسبت به آئين هاي ديگر شرقي مثل ساي بابا و رام الله از اقبال بيش تري برخوردار شده است . آن هم به دليل همخواني زياد آموزه هاي اوشو با اصول ليبراليسم فرهنگي غرب و آزادي هاي بي حد وحصر موجود در آن مي باشد . تنها تفاوت آن در اين است كه اوشو همه بي بند و باري ها و هرزگي هاي جنسي را به انگيزه معنويت و عرفان ترويج مي دهد! اوشو در سال 1990 در 59 سالگي به طرز مشكوكي از دنيا رفت كه برخي علت مرگ مشكوك وي را ابتلا به بيماري ايدز در اثر فسادهاي اخلاقي و جنسي شديدي كه داشت عنوان كرده اند.
4- اكنكار :
اين فرقه توسط شخصي به نام پال توئيچل اهل شهر كنتاكي آمريكا پايه گذاري شده است .او كه در ابتدا از نيروهاي يگان دريائي ارتش آمريكا بود، براي روح شناسي به هندوستان سفر كرد. در آن جا از تعاليم شخصي به نام استاد سودارسينگ استفاده كرد كه مدعي است نهصد و هفتادمين استاد بزرگ اك در طول تاريخ مي باشد. در اين آشنائي به ادعاي خود با شخصي افسانه اي به نام « ربازارتارز » كه مدعي است 500 واندي سال دارد ملاقات كرد.
بعد از اين ملاقعات به آمريكا بازگشت و در آن جا با نام معنوي « پدر زاسك » مشغول تبليغ مكتب خود شد . او اكنكار را به دانش باستاني سفر روح تعريف كرده و مدعي است كه اكنكار كوتاه ترين راه و صراط مستقيم رسيدن به حقيقت است . او در تعاليمش مريدان خود را به اك يعني روح الهي يا جريان مسموع حيات يا جوهره خداوند ارجاع مي دهد كه خلقت و محافظت از تمامي حيات را بر عهده دارد . همه اين ها را از جمله معاني آن مي داند و مدعي است كه تمام استادان اك در طول تاريخ مردم را به اين امور دعوت كرده اند .
او از شخصيت هائي همچون مولوي ، حافظ ، شمس تبريزي ، عطار نيشابوري ، فردوسي و ... به عنوان استادان اك نام مي برد! بعد از پال توئيچل شخصي به نام داروين گراس رهبري اين فرقه را به عهده گرفت، ولي بعد از دو سال از مقام خود عزل شده و به صورت كلي از اين فرقه اخراج شد. الان نيز هيچ نامي در اين فرقه از وي نمي برند . بعداز او شخصي به نام هارولد كلمپ رهبري اين آئين رابه عهده گرفته است. روز 22 اكتبر كه سالروز تولد پال توئيچل است، ابتداي سال معنوي اكيست ها محسوب مي شود .
5- عرفان سرخ پوستي :
اين نوع عرفان مانند عرفان هاي شرقي داراي گرايش هاي فراواني است كه مشهورترين و مهم ترين انواع آن عرفان ساحري است. مشهورترين مدافع اين نوع عرفان كه به يك معنا مي توان او را بنيانگذار آن نيز دانست، «كارلوس كاستاندا» است. اين عرفان را عرفان عقاب نيز مي گويند.
كاستاندا اين نوع آيين را آيين ساحري يا جادوگري مي نامد. شايد وجه آن بيگانگي اش نسبت به فرهنگ مدرنيته و تمدن جديد باشد . سخنان و معرفت هائي را بيان مي كند كه در ظاهر با روح تفكر جديد غربي بيگانه است ، هر چند در باطن اين آيين نيز كاملا مرتبط با مدرنيته و انسان عصر جديد است. به گفته كاستاندا اين آموزها توسط شخصي به نام «دون خوان» كه اورا در سفري به مكزيك در ايستگاه اتوبوس ملاقات كرده ، به او منتقل شده است. به گفته او آموزش توسط دون خوان حدود ده سال طول كشيد. اما اين كه آيا دون خواني وجود داشته است يا نه ، مدركي غير از گفته هاي كاستاندا در دست نيست.
كاستاندا شخصيت مرموزي است و زندگي او پر است از ابهامات و نقاط تاريك و كوري كه راهي براي روشن شدن آن ها نيست. رمزآلودي و ابهام از تولد او گرفته تا زندگي شخصي اش كشيده شده است. البته شايد بتوان علت آن را در آموزه هاي تعليمي اين مكتب يافت چرا كه از تعاليم دون خوان به او « از بين بردن و محو گذشته شخصي » است.در اين آموزه بايد شخص زندگي گذشته خود را در هاله اي از ابهام بگهدارد حتي با دروغ گفتن.
از آن جا كه مطالب مطرح شده در كتاب هاي كاستاندا شباهت هاي زيادي با معارف عارفان شرقي و تا حدودي غربي دارد ،بعضي از منتقدان غربي آثار كاستاندا ،وي را يك سارق ادبي دانسته حتي وجود شخصيت اصلي داستان ها و كتاب هاي او يعني دون خوان را زير سوال برده اند.
6- آيين تولتك :
يكي ديگر از آيين هاي معنوي سرخ پوستي آيين تولتك است . آيين تولتك كه برگرفته از نام يك قوم يا ن‍ژاد به همين نام است، سابقه اي بسيار طولاني دارد. اين عرفان هر چند عرفاني پنهان و مخفي بود و استادان ( ناوال ها ) به سادگي آموزه هاي خود را در اختيار ديگران قرار نمي دادند ، بعد از فتح قاره آمريكا و سوء استفاده از برخي آموزه هاي آن بر شدت راز آميزي و پنهان كاري آنان افزوده شد. استاد و رهبر فعلي اين آيين شخصي است به نام « دون ميگوئيل روئيز» كه به تعليم و تبليغ آموزه هاي اين آيين مي پردازد. آيين تولتك بر رؤيا تاكيد زياد دارد و معتقد است:
« هر آنچه مي بينيم يا مي شنويم ،چيزي جز يك رؤيا نيست . انسان در بيداري رؤيا مي بيند. در خواب هم رؤياي ديگري. رؤيا ديدن فعاليت مبهم ذهن است و ذهن هر لحظه و در تمام شبانه روز در حال ديدن رؤياست » در اين آيين براي رسيدن به آرامش و عشق سه روش بيان مي كنند :‌
1- تسلط بر آگاهي :‌ براي آزاد بودن بايد بدانيم كه از كجا آمده ايم و در جستجوي چه هستيم ... .
2-تسلط بر دگرگوني : براي اين كه بدانيم چگونه رؤياهاي زندگي خود را تغيير دهيم ،نيازمند اين روش هستيم.
3- تسلط بر عشق : منظور از عشق نيت است. براي آن كه بر رؤياهاي زندگي مسلط شويم، بايد بر عشق تسلط يابيم.
تولتك چهار ميثاق بزرگ را مطرح مي كند :
1.با كلام خود گناه نكنيد. 2.هيچ چيز را به خودتان ربط ندهيد.( در مورد تعريف و يا توهين ديگران بي اعتنا باشيد.) 3. تصورات باطل نكنيد.(دوري از سوء ظن) 4.همواره بيش ترين تلاش خود را به كار گيريد.
7- پائلو كوئليو :
پائلو كوئليو در سال 1947 ميلادي در كشور برزيل در يك خانواده متوسط به دنيا آمد. پدرش مهندس بود و مادرش خانه دار. در سنين نوجواني و جواني احساسات ضد مذهبي شديدي داشت. از هفده سالگي به بعد سه بار در بيمارستان رواني بستري بوده است. مدت هاي مديدي از داروهاي اعصاب و روان استفاده مي كرد و سپس به استفاده از مواد مخدر روي آورد. پيشينه اخلاقي و اجتماعي او بسيار منفي و تاريك است. وي در تئاترهاي ضد اخلاقي و مستهجن نقش ايفا مي كرد. با كمك يكي از دوستانش به نام « رائول سيكساس‌»، مجموعه داستان هاي كمدي سكسي به نام «كرينگ-ها» را منتشر كرد. اين مجموعه آن قدر مستهجن بود كه حكومت وقت برزيل آن را به حال فرهنگ عمومي مردم مضر دانست . رائل و كوئليو را به خاطر انتشار آن ها زنداني كرد. كوئليو چندين بار تصميم به خودكشي گرفت.
نهايتا در يكي از مسافرت هاي خود به اروپا ، ادعا كرد كه در آلمان با هاتفي غيبي ، مردي فرا واقعي ، آشنا شده است. آن مرد چندين بار در مكان هاي مختلف بر او ظاهر گشته و از او خواسته است تا مجددا به آيين كاتوليك ايمان بياورد.
كوئليو تعاملات سياسي فراواني با سران كشورهاي دنيا به ويژه آمريكا و اروپا دارد. در ماه سپتامبر 1999 از كشور اسرائيل ديدن كرد. كتاب هاي او در اين كشور فروش فوق العاده اي داشت. مسؤولان رژيم صهيونيستي از مضامين آن ها حمايت كردند.
در سال 2000 در اجلاس سالانه جهاني سازي داوس (‌سويس ) سخنران مدعو بود. در اين اجلاس است كه شيمون پرز ( رئيس رژيم صهيونيستي ) از او قدرداني مي كند و مي گويد: معنويتي كه شما مبلغ آن هستيد، در خاورميانه براي ما بسيار مفيد است. بدين شيوه مي توانيم صلح و آرامش را در كشور خود حكمفرما كنيم.
8- دالائي لاما :
دالائي لاماي چهاردهم كه نام اصلي او « تنزين گياتسو» است، در سال 1935 ميلادي درشمال شرقي تبت و در خانواده اي كشاورز به دنيا آمد. بر اساس باورهاي سنتي تبتيان در دو سالگي ايشان را به عنوان تجسم دوباره دالائي لاماي سيزدهم ،« توبتن گياتسو»، كه در سال 1932 از دنيا رفته بود ، پنداشتند. بودائيان تبت دالائي لاما را تناسخ بوداي مهر مي دانند. آنان معتقدند كه بوداي مهر براي خدمت به مردم همواره در بدن كسي تناسخ مي كند.
او در سال 1959 دولت تبت را رسما تاسيس كرد و موافقت نامه هاي قبلي منطقه تبت با ارتش چين را ابطال كرد. در سال 1963 نخستين پارلمان تبتيان در تبعيد را شكل داد. او به كشورهاي بسياري مسافرت مي كند و روابط بين المللي فراواني دارد . مي كوشد تا دولت مستقلي در تبت تشكيل دهد كه از سوي مجامع بين المللي نيز به رسميت شناخته شود. غربيان نيز به دلائل مختلف حمايت هاي ويژه اي از او دارند. در سال 1989 جايزه صلح نوبل را به او دادند. از سال 1959 تا سال 1999 بيش از پنجاه دكتراي افتخاري از سوي دانشگاه هاي مختلف غرب دريافت كرده است.
9- فالون دافا :
فالون دافا يا فالون گونگ روشي است كه ادعاي تزكيه ذهن و بدن را دارد.
فالون دافا به معناي « تمرين چرخ قانون » است . اين روش در سال 1992 ميلادي به وسيله شخصي به نام« لي هنگجي» در چين مطرح شد.
فالون دافا مدعي است كه بر پايه سه اصل بنيادين به نام « حقيقت ، نيك خواهي و بردباري » بنا نهاده شده است . براي تزكيه ذهن و بدن پنچ نوع تمرين دارد. او مدعي است انسان ها در بدو خلقت همگي داراي آن سه اصل بنيادين هستند و فطرتي حقيقت جو ، نيك خواه و بردبار دارند. اما بعدا در اثر تعاملات اجتماعي و تغذيه و تربيت هاي خاصي فطرتشان آلوده مي شود. راه بازگشت به فطرت اوليه و سرشت نخستين ، انجام تمرين هاي فالون دافا است.
10- مديتيشن متعالي ( تي . ام ) :
روش معنوي مديتيشن يا تي . ام در سال 1957 در هندوستان توسط شخصي به نام « ماهاريشي ماهش يوگي » ، پايه گذاري شد. تاريخ زندگي ماهاريشي ماهش تاريخي پر از رمز و راز است.تاريخ دقيق تولد وي مشخص نيست . خود وي نيز به عمد تلاش داشت كه پيشينه زندگي خود را در هاله الي از ابهام قرار دهد. در سال 1940 تا سال 1953 تحت تعاليم برخي از مرتاضان و معنويان هندي قرار گرفت . از سال 1957 رسما به آموزش شيوه ابداعي خود پرداخت.
وي نام روش معنوي ابداعي خود را به دليل سادكي و سهولت آن مديتيشن متعالي نهاد. ماهاريشي در اوايل سال 2008 در خانه شخصي خود در يكي از روستاهاي هلند كه گفته مي شود داراي دويست اتاق است ، از دنيا رفت. وي نيز هدف زندگي را توسعه و گسترش شادي و نشاط مي دانست. يكي از بزرگ ترين نمايندگان معنويت هاي سكولار ( ضد ديني ) و مدرن در دنياي جديد ، ماهاريشي ماهش بود.راه و روش ماهاريشي كاملا متأثر از مدرنيته و سازگار با انديشه هاي سكولار و مادي گراي غرب است. وي كوشيده است قدرت هائي همچون « از نظر ها پنهان شدن » ، « پرواز در هوا » ، « تسلط بر نيروي جاذبه زمين » را به صورت علمي آموزش دهد.
براي نقد اين نوع از عرفان هاي كاذب كه به طور عموم داراي خصوصيت مخالفت با دين و چهره سكولاري هستند ،به كتاب هائي كه در نامه قبل خدمتتان معرفي شد ،مراجعه نمائيد. فقط به صورت اجمالي اين مطلب مد نظرتان باشد كه هر چند برخي از آموزه هاي خوب و انساني در برخي از اين مكاتب و عرفان ها وجود دارد لكن با توجه به هدف و راهي كه براي طي مسير تكاملي انسان ارائه مي دهند و نيز با توجه به نقص هائي كه در آموزه هاي خود دارند( كه به طور مثال برخي به جنبه هاي احساسي انسان توجه ويژه و خاص دارند ،در حالي كه جنبه عقلاني انسان را ناديده مي گيرند )‌ از دادن برنامه اي جامع و هم جانبه نگر و كامل عاجزند .
از رساندن شخص به تكامل انساني مورد نظر دين كه از جانب خدا براي هدايت بشر فرستاده شده است، ناتوان مي باشند. به خصوص كه برخي از اين فرقه ها در جهت مخالف با هدايت الهي گام برداشته و با توصيه ها و آموزه هاي به ظاهر مفيد هدف و مقصدي غلط و اشتباه به انسان نشان مي دهند، نيز به خاطر نقصي كه در آموزه هاي خود دارند ،باعث انحراف او از مسير تكاملي صحيح مي شوند ؛ در حقيقت به جاي دريا كه عبارت است از هدايت الهي ،با كاسه اي از آب ( آن هم با فرض سالم بودن آن ) به استقبال انسان مي آيند.
البته فرقه اي به نام شيطان پرستي در جهان و نيز در ايران رواج يافته كه به نوبه خود به ريز فرقه هاي بسياري تقسيم مي شود . به لحاظ اين كه اساس آن بر ضديت دين و معنويت است، نمي توان آن را حتي از جمله عرفان هاي كاذب برشمرد.
جهت آگاهي بيشتر به کتاب هاي زير رجوع شود.
1- در آمدي بر عرفان حقيقي و عرفان هاي كاذب ، احمد حسين شريفي ، نشر صهباي يقين
2- اكنكار ، سوداگري روحي ( ناگفته هاي اكنكار و پاتوئيچل ) ، دكتر ديويد سي لين ، ترجمه مهندس شهرام قلي زاده .نشر جامعه نگر .

پاسخ سؤال دوم:
نرم شدن دل نشانه قرب به خدا نيست. بلکه از لوازم تحقق اين امر است .از ديدگاه اسلام ارزش انسان به آن است به هدف خلقت كه قرب الهي است نائل گردد و اين كمال انسان است. استاد مطهري (ره) مي گويد: از نظر قرآن انسان موجودي است برگزيده از طرف خداوند، خليفه و جانشين او در زمين، نيمه ملكوتي و نيمه مادي، داراي فطرتي خود آشنا، آزاد، مستقل، امانتدارِ خدا و مسئول خويشتن و جهان، مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان، وجودش از ضعف و ناتواني آغاز مي شود و به سوي قوّت و كمال سير مي­كند و بالا مي رود اما جز در بارگاه الهي و جز با ياد او آرام نمي گيرد. ظرفيت علمي و عملي اش نامحدود است. (2)
سعادت تنها در پيوند با خدا حاصل مي شود كه در قرآن از آن به عبادت تعبير شده است:
"و ما خلقتُ الجن و الانس الا ليعبدون؛ جن و انس را نيافريدم جز آن كه مرا بپرستند". (3) براي رسيدن به كمال نهايي كه نزديكي با خدا است، ابزارهايي لازم است كه عبارتند از:
1- معرفت خدا:
كليد نيل به هدف نهايي معرفة الله است. بدون شناخت خداوند تقرب به او امكان پذير نيست. از اين رو امام علي(ع) مي فرمايد: " اوّل الدّين معرفته؛ معرفت خدا سرآغاز دين است". (4)
2- تقوا:
براي دستيابي به مقام شكر و نيل به اجر عظيم و احاطه بر مسائل با روشن بيني خاص و كسب موفقيت، قرآن مجيد تقوا را مطرح كرده كه همه اين موضوعات در قرب به پروردگار مؤثر است.
3- عبادت:
در حديث قدسي آمده است:
" هيچ بنده اي به عبادتي بهتر از واجبات به من نزديك نشده است. او به وسيله نوافل به من تقرب مي­جويد تا جايي كه او را دوست بدارم، آن گاه گوش شنوا و ديده بينا و دست تواناي او خواهم بود. اگر مرا بخواند، پاسخش مي­دهم و چنانچه چيزي از من بخواهد، ارزاني اش مي دارم". (5)
4- ترك گناه:
بزرگ ترين مانع رسيدن به كمالات، گناه و هواي نفس است، به طوري كه امام صادق(ع) مي فرمايد: "بين بنده و خدا هيچ پرده اي تاريك تر و ترسناك تر از نفس و هوي نيست. براي از بين بردن اين دو وسيله اي مانند احتياج به
خدا و خشوع براي خدا و گرسنگي در روز و بيداري در شب نيست". (6)
حذر از پيروي نفس كه در راه خدا مردم افكن تر از اين غول بياباني نيست .
امام صادق(ع) مي فرمايد: "از هواي نفس بپرهيزيد، همان طوري كه از دشمنان تان مي­پرهيزيد. هيچ چيز دشمن­تر براي مردان از پيروي هواهايشان و نتيجه زبان­هاي شان نيست". (7)
بر اين اساس، دست يابي به كمال، رياضت و مجاهده با نفس مي­خواهد. بزرگان دين براي سير و سلوك مواردي را پيشنهاد كرد­اند كه مهم­ترين آن­ها عبارتند از: خودشناسي، آگاهي، تذكر، تفكر، تولي و تبري، علم به احكام، انتخاب رفيق صالح، پرهيز از گناه، توبه، انجام واجبات، انجام مستحبات و ترك مكروهات، محاسبه و مراقبه، اخلاص، مجاهدت با نفس، نظم، غنيمت شمردن فرصت ها، خدمت به بندگان خدا، توكّل بر خدا، خوشرفتاري با مردم، زهد و قناعت. (8)
در اسلام به پاره اي از عبادات و مستحبات بيش تر تأكيد شده مانند قرائت قرآن، تهجد و شب زنده داري، انجام نوافل روزانه، راز و نياز در دل شب، التزام به اوّل وقت در خواندن نمازهاي واجب، همواره با وضو بودن، رعايت آداب و سنت ها در عبادات، تعقيبات نماز، شركت در نماز جمعه و جماعات، طولاني كردن قنوت و سجده هاي نماز، سه روز روزه در هر ماه، زيارت اوليا، توسل به امامان، صله رحم، ذكر خدا و صلوات بر محمد و آل محمد. در احاديث آمده است:
خواندن چهار آيه از آخر سوره حشر كه از آيه "لو انزلنا هذا القرآن" شروع شده و تا آخر سوره به پايان مي رسد، هر روز صبح بسيار خوب است. بهتر است در سجده شكر خوانده شود. تداوم اين عمل بسيار مجرب و مفيد است. صد بار لا اله الا الله و هفتاد بار استغفار پس از نماز صبح بسيار مجرّب است. (9)
براي شروع در مراتب بالاتر كمال، ابتدا سعي نماييد در مراتب اوليه، راسخ­تر شده و ثبات قدم بيابيد. سپس برنامه معنوي زندگي خود را به تدريج آغاز كنيد، ابتدا با برنامه هاي سبك تر و پائين تر و بعد از آن كه راسخ شديد و ثبات قدم يافتيد، به مراتب بالاتر بپردازيد. سعي نماييد خود را خسته نکنيد.
در روايات نيز آمده گاهي قلب انسان رو مي­كند و گاهي پشت. اگر قلب رو كرد و آماده است، خود را در راه نوافل قرار داده، اگر پشت كرده و آماده نيست، به واجبات اكتفا كنيد. (10)

پي نوشتها :
1. طه (20) آيه 120.
2. مجموعه آثار، ج2، ص 272.
3. ذاريات (51) آيه 56.
4. نهج البلاغه، خطبه 1.
5. اصول كافي، ج 4، ص 53.
6. سفينه البحار، ج 2، ص 603.
7. اصول كافي، ج 4، ص 30.
8. مهدوي كني، اخلاق عملي، ص 44.
9. همان، ص 341.
10. ميزان الحكمه، ماده قلب، شماره 16960.

سلام، شبهاتی در خصوص ازدواج متعه مطرح می شود، که صیغه موقت اخلاقا عمل جالبی نیست! در حالی که از سوی خلیفه دوم (لعنت الله علیه) حرام اعلام شده است و از امام صادق(ع) روایت است که هنگام جاری ساختن صیغه برای استحباب عبارت "بُغضاً لِعُمَر" را قید کنید! این شنیده ها باعث از بین رفتن انگیزه ی جوانانی می شود که شرایط ازدواج را ندارند و نمی دانند با شهوتشان چه کار کنند! تکلیف چیست؟

پاسخ: با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز.
ازدواج موقت نوعي ازدواج است و دليل آن قرآن کريم و روايات معتبره از اهل بيت پيامبر اسلام علیهم السلام مي باشد. خداوند در قرآن مي فرمايد:
«فما استمتعتم به منهنّ فآتوهنّ أُجورهنّ و لا جناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة؛(1) زناني را كه متعه مي كنيد، واجب است مهريه آنان را بپردازيد. گناهي بر شما نيست در آن چه بعد از تعيين مهر با يكديگر توافق كرده ايد».
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مرد و زني به خاطر رضاي خدا ازدواج موقت نمايند، خداوند با هر کلمه اي که با هم صحبت مي کنند، حسنه عنايت مي کند. رابطه که با هم انجام مي دهند، حسنه دارد و سبب آمرزش گناهان آن ها مي شود.(2)
در منابع اهل سنت نيز روايتي دال بر جواز متعه وجود دارد(3). بر همين اساس بعضي از علماي اهل سنت آن را قبول دارند لکن اکثر علماي اهل سنت قائل به حرمت ازدواج موقت هستند. دليل آن ها گفته عمر بن خطاب است:
« مُتْعَتَانِ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَا أَنْهَى عَنْهُمَا وَ أُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا مُتْعَةُ النِّسَاءِ وَ مُتْعَةُ الْحَجِّ (4) ؛ در زمان پيامبر دو متعه جايز بود و من (عمر) آن ها را حرام اعلام مي کنم. کسي که اين دو متعه را انجام دهد، او را عقوبت مي کنم».
اين روايت در کتب اهل سنت مشهور است. در اين روايت عمر اعتراف به جواز آن در زمان پيامبر كرده، ولي او حرام نموده است. درحالي که مي دانيم کسي حق تحريم حلال خدارا ندارد. عمر صلاحيت نداشته است که حلال خدا را حرام کند.
در هر صورت ازدواج موقت با رعايت شرايط، نه تنها عمل ضد اخلاقي نيست، بلکه يک ضرورت اجتماعي است. اگر با شرائط آن در بين جامعه رائج گردد و فرهنگ ازدواج موقت به صورت درست جا بيافتد، دامنه فساد و فحشا محدود مي شود. به همين جهت امير المؤمنين علي عليه السلام فرمود:
اگر عمر بن خطاب آن را منع نکرده بود و ازدواج موقت رائج مي شد، کسي جز افراد بدبخت، مرتکب زنا نمي شد.(5)
بنابراين، جوانان اگر زمينه ازدواج دائم ندارند، در صورتي که زمينه ازدواج موقت با رعايت شرايط براي شان فراهم گردد، مي توانند ازدواج موقت نمايند. اين ازدواج موقت اگر به خاطر رضاي خدا و دور ماندن از گناه باشد، نه تنها برخلاف اخلاق نيست، بلکه مطابق با اخلاق صحيح مي باشد و باعث جلو گيري از مفاسد اخلاقي مي گردد.

پي نوشت ها:
1. نساء (4)آيه24.
2. وسائل الشيعه، ج14، ص442، ابواب المتعه ،باب 2 ،روايت 3.
3. كنزالعمال ، ج 16 ،ص 518.
4. شرح‏ نهج ‏البلاغة (ابن ابي الحديد) ج 1 ،ص 182 ؛
بحار الانوار ،ج30،ص630 الرابع أنه حرم المتعتين متعة الحج و النساء.
5. تهذيب‏ الأحكام ،ج7،ص250باب24- باب تفصيل أحكام النكاح ...

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها