پرسش وپاسخ

چرا قرآن به ترتیب نزول سوره ها در دست مردم نیست؟
جمع آوري آيات و سوره‏ها در يك مجلد كار درستي به شمار نمي‏آمد و انجام آن جز با انقضاي دوره پيامبري و تكميل وحي ميسر نبود.

 چرا قرآن به ترتیب نزول سوره ها در دست مردم نیست؟

قرآن كریم در زمان حيات پيامبر (ص) بر قطعاتي از چوب و سنگ و پوست و استخوان و حرير و كاغذ ضبط شده و در دست مردم پراكنده بود و از هر كدام يك نسخه در محضر پيامبر (ص) وجود داشت و گروهي از حافظان قرآن نيز آیات قرآن را در سينه محفوظ داشتند، در دوره حيات پيامبر (ص) آيات سوره‏ها مرتب و سوره‏ها تكميل و نامهاي آنها تعيين شده بود ولي جمع آنها در يك مجلد در اوراق به هم پيوسته بعد از رحلت ایشان انجام گرفت، زيرا در زمان پيامبر (ص) هر آن در انتظار نزول آيه‏اي بودند و تا وقتي وحي قطع نشده بود، جمع آوري آيات و سوره‏ها در يك مجلد كار درستي به شمار نمي‏آمد و انجام آن جز با انقضاي دوره پيامبري و تكميل وحي ميسر نبود.

بر اساس روايات وارده، اولين كسي كه پس از در گذشت پيامبر (ص) و طبق وصيت ايشان، مستقيما به جمع آوري قرآن قيام كرد، امام علي بن ابي طالب (ع) بود. امیرالمؤمنین (ع) نخستین پیرو رسول خدا (ص) كه از همه یاران آگاه تر به مواقع تنزیل و تاویل قرآن بود، پیش از همه به این كار اقدام كرد و آیات قرآن را با ویژگی های خاصی در سه روز و به نقلی در شش ماه در یك جا در كنار هم قرار دا و به مردم عرضه كرد لكن به دلایلی مورد استقبال و پذیرش دستگاه رسمی خلافت واقع نشد. آنرا به خانه بر گرداند و آن مصحف پس از امام(ع) نزد فرزندان و امامان معصوم(ع) باقی ماند.

علاوه بر روايات شيعه در برخي از كتب اهل سنت نيز بر وجود چنين مصحفي تصريح شده و درباره آن رواياتي نقل شده و از جمله علماي اهل سنت كه اين مطلب را در كتابهاي خود نقل كرده اند به سيوطي در الاتقان (1) و هندي در كنزالعمال (2) و ذهبي در سير اعلام النبلاء (3) مي توان اشاره نمود.

 پس از وي زيد بن ثابت به دستور ابو بكر به اين كار پرداخت و چند تن ديگر از جمله ابن مسعود و ابيّ بن كعب و ابو موسي اشعري نيز دست به اين كار زدند تا اينكه زمان عثمان فرا رسيد و وی به يكي كردن مصحف هاي مختلف دستور داد و نسخه‏هايي از آن را به نقاط ديگر فرستاد تا مردم تنها از اين مصحف استفاده كنند و مصحف هاي ديگر را كنار بگذارند.(4)

با توجه به توضيح مذكور بايد بگوييم كه ترتيب، نظم و عدد آيات در هر سوره در زمان حيات پيغمبر اكرم (ص) و با دستور آن بزرگوار انجام شده و توقيفي است . اما سوره های قرآن فعلی، طبق ترتیب نزول سوره ها تألیف نشده و برخی دانشمندان علوم قرانی برآنند كه ترتیب موجود در سوره های قرآن،(نه آیات ) طبق اجتهاد و سلیقه صحابه و بعد از وفات رسول الله (ص) انجام گرفته و چنانكه ذكر شد حضرت علی (ع) قرآنی كه ترتیب سوره های آن مطابق ترتیب نزول بوده را نگاشت كه مورد توجه صحابه واقع نشد و نگارشات متعدد دیگری هم بعد از پیامبر (ص) نگاشته شد كه در عصر عثمان همه این نسخه ها جمع آوری و مطابق نسخه ای كه اكنون وجود دارد تدوین شد و معیاری كه در ترتیب فعلی لحاظ شده بدین صورت است كه بعد از تقدم سوره حمد، غالبا از سوره های بزرگ آغاز شده و به سوره های كوچك ختم شده است. (5)

پی نوشت ها:

1. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دارالفكر، 1416 هـ ق، ج1، ص 161

2. المتقي الهندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 هـ ق، ج 13،ص 151

3. ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرساله، 1413 هـ ق، ج 14، ص 22

4. ر.ك: طاهری، حبیب الله، درسهايي از علوم قرآني، قم، اسوه، 1377ش، ج2، ص 223

5. آيت الله معرفت، التمهيد في علوم القرآن ، قم، مؤسسة النشر الاسلامي‏ ، 1415ق،  ج 1، ص 282

چرا قرآن صريحا بيان معصوميت ائمه را ندارد
امامت و جانشيني رسول خدا از عقايد اصولي است كه در قرآن به وضوح مطرح شده و اوصاف، شرايط و نشانه هاي امام بيان گرديده

 درباره اثبات وجود امام عصرعج و اثبات معصوميت ائمه كه آيه تطهير وامثال اين را هم مرتبط نميدانند وميگويند چرا قرآن صريحا بيان معصوميت ائمه را نداشته

امامت و جانشيني رسول خدا از عقايد اصولي است كه در قرآن به وضوح مطرح شده و اوصاف، شرايط و نشانه هاي امام بيان گرديده (مثل لزوم عصمت و وجود امام تا قيامت)و آيات فراوان در آن زمينه وارد گرديده به گونه اي كه براي انكار عذر و بهانه اي نگذارده است. خداوند هدايت گر است و هدايتگري خدا اقتضا دارد همان گونه كه پيامبران را به وضوح معرفي مي كند، جانشينان آنان را هم به وضوح معرفي كند و گر نه مردم در نشناختن و اطاعت نكردن عذر و بهانه داشته و خداوند نمي تواند آنان را بر نشناختن و اطاعت نكردن از امام مؤاخذه كند.

لازم نيست هميشه قرآن به نام، امام را معرفي كند، بلكه مي شود و چه بسا لازم است و حكمت اقتضا كند كه با وصف معرفي شوند به گونه اي كه براي طالبان حقيقت مطلب به طور قطعي و يقيني روشن و ثابت شود. معرفي امامان هم با توجه به حكمت خدا به وصف معرفي شده اند و خداوند به جهاتي كه خودش مي داند به صراحت از آنان  نام نبرده است.

به نمونه ايي از معرفي امامان در قرآن اشاره مي كنيم:

آيه اولي الامر مي فرمايد: خدا و رسول و اولي الامر صاحبان امر ولايت و سرپرستي دين و دنياي  شما هستند .شما موظف به اطاعت صد در صد و بدون قيد و شرط از آنها هستيد.(اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم=نساء/59)

معلوم است كه اطاعت بدون قيد و شرط فقط از خدا جايز است و از كساني كه خدايي باشند و رسول، خدايي است. پس اولي الامر هم قطعا بايد خدايي باشد. در اين جا قطعا مسلمانان به حكم عقل و قرآن وظيفه داشته اند از پيامبر بپرسند: صاحبان امر ولايت كه بايد خدايي باشند و ما موظف به اطاعت بدون قيد و شرط از آنها هستيم، چه كساني اند ؟ ما كه نمي توانيم تشخيص دهيم كدامين انسان ها خدايي شده و از حاكميت مطلقه يا گاه و بيگاه  هوا و هوس و عصبيت و خطا و فراموشي و... نجات يافته و صلاحيت تصدي اين ولايت را بعد از شما  دارند؟

پيامبر هم وظيفه داشته - چه مسلمانان بپرسند و چه نپرسند -  اولي الامر صاحب صلاحيت را معرفي كند، همان طور كه خدا هم در  قرآن بايد آنها را معرفي كند. حالا يا پيامبر معرفي كرده و مردم را از گمراهي نجات داده يا معرفي نكرده و مردم را در حيرت واگذارده اند؟! قطعا خدا و پيامبر اين هدايت را دريغ نكرده اند زيرا چنين بخلي از ساحت آنان به دور است. پس اگر معرفي كرده اند، بايد از آن پي جويي كنيم و با يافتن انسان هايي كه به معرفي خدا و رسول، خدايي هستند و اطاعت بدون قيد و شرط از آنها جايز و واجب است، بدانيم كه آنان به حكم اين آيات ،اولي الامرند و اطاعتشان در امور دنيا و آخرت بر ما واجب.

خدا در آيه تطهير اعلام كرده "انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا"(1) معلوم است كه "انما " حصر را مي رساند و معناي "فقط" مي دهد در حالي كه خدا مطابق آيات ديگر مي خواهد رجس و پليدي را از همه انسان ها ببرد و آنان را پاك كرده و شايسته ورود به بهشت گرداند:

يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم(2)وقتي اراده خدا بر پاك شدن عموم مردم با انجام واجبات و ترك محرمات است، پس معلوم مي شود اين اراده اختصاصي غير از آن است. از طرف ديگر قرآن نفرموده "ليذهبكم عن الرجس=شما را از رجس و پليدي دور كند،" بلكه فرموده رجس و پليدي را از شما دور كند. زيرا اگر خدا كسي را از پليدي دور كند، ديگر پاكي او ارزش و هنر نيست. آري انسان هايي وجود دارند كه از گناه و پليدي گريزانند و خداوند آنان را بر مي گزيند و از آنان دفاع مي كند و رجس و پليدي را از آنان دور مي كند. نمونه اين دفاع را در يوسف پيامبر مي بينيم كه از گناه گريزان است و زليخا او را به مهلكه و پرتگاه گناه مي كشاند . يوسف گريزان از گناه به ياري خدا پشتگرم مي شود و برهان رب به او ارائه مي گردد و پليدي و زشتي از ساحت او رانده مي گردد.

 اين اراده از آن سنخ است و غير آن اراده عمومي است و شامل اهل بيت رسول خدا شده است.

در اينجا هم مثل آيه قبلي، مسلمانان موظف بوده اند مصداق هاي اهل بيت را از پيامبر بپرسند. پيامبر هم موظف بوده آنان را به جامعه معرفي كند. پس بايد پي جويي كرد و با مراجعه به بيانات پيامبر آنان را شناسايي نمود و اين كار نيز آسان است.

اين فقط دو نمونه آيه بود كه با دقت در مضمون آن و با مراجعه به بيانات پيامبر ذيل آنها، مي توان امام را شناخت. پس امامت ولزوم و شرايط و اوصاف آن در قرآن بيان شده و در معرفي امام فروگذاري نشده است.

قرآن پيامبر را به عنوان مبين و معلم قرآن معرفي كرده است (2)تا مردم زمان رسول خدا در تفسير قرآن دچار اختلاف نشوند. حالا  آيا براي در امان ماندن از تفرقه  بعد از رسول خدا، تمهيدي انديشيده شده و خدا و رسول مرجعي براي حل اختلاف معين كرده اند يا نه؟

 اگر جواب منفي باشد پس بايد خدا كه قرآن را براي رفع اختلاف فرستاده، در ادامه از اقدام لازم براي تحقق اين هدف دست برداشته و امت را در برهوت اختلاف رها كرده اباشد! حاشا كه كسي چنين بگويد.

پس قطعا خدا و رسول اين مرجع علمي را معرفي كرده، حديث متواتر ثقلين ( اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ...) (3)مگر غير از معرفي امام و مرجع علمي براي رجوع امت است؟

دلايل امامت آن قدر فراوان و آشكار است كه براي كسي در نپذيرفتن امامت عذري نباشد، ولي براي كساني كه بدون تعصب بخواهند حق را بجويند، ولي كساني كه نخواهند حق را بيابند، با هيچ دليلي تسليم نخواهند شد.

اگر براي امامت نبود جز همين آيه اولي الامر و حديث ثقلين،حجت تمام بود ولي با اين وجود علاوه بر اين دو دليل آشكار دلايل بيشمار ديگر وجود دارد.

جزئيات امامت از جمله معرفي مصداق ها و ... نيز به بيان رسول خدا واگذار شده است و خدا خود بهتر مي داند كجا مطلبي را در قرآن بگويد وكجا مطلبي را به بيان رسول واگذارد.

خداوند حكيم نازل كننده قرآن است كه همه كارهايش از روي حكمت مي باشد و ما كوچكتر از آنيم كه به حكمت كارهاي خدا دست يابيم. آنچه قطعي است اين كه خداوند حكيم و هدايتگر براي راهنمايي بشر به شاهراه سعادت، از هيچ اقدام لازمي فرو گذار نكرده است و تعيين و معرفي امام يكي از اين اقدام هاي لازم است كه هم در تعيين و هم در معرفي امام، آنچه لازم بوده، انجام داده و حجت را تمام كرده است.

اما اين كه چرا نام امامان در قرآن نيامده، وجوه مختلفي به ذهن مي رسد. شايد يكي از وجوه آن مساله مهم امتحان و ابتلا باشد. يكي از سنت هاي خداوند سنت امتحان و ابتلا است. خدا بندگان را به گرداب هاي امتحان مي اندازد تا مريض ها و گمراهي طلبان از حق جويان مشخص گردند و به دست بهانه جويان بهانه مي دهد تا مومنان واقعي آشكار گردند.

يكي ديگر از وجوه آن شايد تدبير خدايي براي در امان ماندن قران از دستكاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند كه از سر ترس و يا به اميد منفعت و.. اظهار ايمان كرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان  به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در كتاب خدا ذكر شده باشد، آنان مجبور مي شوند به تحريف و كتمان كتاب خدا اقدام كنند؛ اما اگر اين مسائل در كتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف كتاب نمي شوند.

پي نوشت ها:

1. احزاب(33)، آيه 33.

2. نحل(16)، آيه 44؛بقره(2)،آيه 151و...

3. سنن كبري، نسائي، ج4، ص272؛ صحيح ابن حبان، ج2، ص158.

چرا در سوره بقره نماز ظهر داراي اهميت است؟
چنانكه از شأن نزول آن استفاده مي شود تأكيد بر عدم سهل انگاري در انجام نماز ظهر است.

چرا در سوره بقره نماز ظهر داراي اهميت است؟

تأكيد و سفارش قرآن نسبت به صلاه وسطي (1) ( طبق اين فرض كه مراد نماز ظهر است) چنانكه از شأن نزول آن استفاده مي شود تأكيد بر عدم سهل انگاري در انجام نماز ظهر است.

در شأن نزول اين آيه نقل شده كه: «جمعي از منافقان گرمي هوا را بهانه براي ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين قرار داده بودند و در نماز جماعت شركت نمي‏كردند و به دنبال آنها بعضي از مؤمنين نيز از شركت در جماعت خودداري كرده بودند و جماعت مسلمين كاهش يافت، پيغمبر اكرم (ص) از اين جهت ناراحت بود حتي آنها را تهديد به مجازات شديد كرد، لذا در حديثي از «زيد بن ثابت» نقل شده كه پيامبر (ص) در گرماي فوق العاده نيمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مي‏گذارد و اين نماز براي اصحاب و ياران سخت‏ترين نماز بود، به طوري كه گاه پشت سر پيامبر (ص) يك صف يا دو صف بيشتر نبود، در اينجا فرمود: من تصميم گرفته‏ام خانه كساني را كه در نماز ما شركت نمي‏كنند بسوزانم، آيه فوق نازل شد و اهميت نماز ظهر را (با جماعت) تاكيد كرد.(2)

پي نوشت ها:

1. «حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي‏ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتينَ»(بقره(2) آيه 238) «در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطي [نماز ظهر] كوشا باشيد! و از روي خضوع و اطاعت، براي خدا بپاخيزيد».

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏2، ص 205.

قرآن قبل از نزول چگونه بوده است؟
منظور شما همان بحث نزول دفعي و تدريجي قرآن است.

 در تفسير الميزان اشاره اي به خواندني نبودن قرآن قبل از ظهورشده است. آيا قبل از نزول چگونه بوده است؟

منظور شما همان بحث نزول دفعي و تدريجي قرآن است.

قرآن كريم به شهادت آياتش يك نزول دفعي داشته كه در شب قدر واقع شده و يك نزول تدريجي كه در طول دوران 23 ساله بعثت صورت گرفته است.

در اين كه نزول قرآن در شب قدر چگونه بوده و چطور اين نزول دفعي و يكباره با نزول تدريجي قابل جمع است، از قديم بين مفسران بحث بوده و هر كدام در جمع اين دو تلاش كرده و راه حل هايي ارائه كرده اند.

علامه طباطبايي درچند جا از تفسير الميزان به اين موضوع پرداخته و ضمن نقل نظر مفسران گذشته، به نقد آنها پرداخته و آنها را نپذيرفته و نظريه جديدي ارائه كرده است. ايشان با استناد به آياتي از قرآن، قرآن را داراي حقيقت واحده اي شمرده كه آن حقيقت واحده، بسيط و مجرد بوده، در قالب لفظ و آيه و سوره و جزء نيست و آن حقيقت متعالي بوده، در لوح محفوظ و برتر از درك و فهم و لمس انسان هاي عادي است و آن حقيقت واحده كه وقتي تفصيل داده شود و تنزل يابد و در قالب لفظ و سوره و آيه در آيد، همين قرآن موجود نزد ما مي شود، در شب قدر بر قلب پيامبر القا شده است. صورت تنزل يافته قرآن و جامه لفظ پوشيده و تفصيل يافته قرآن به آيه و سوره نيز در مدت 23 سال بعثت توسط جبرئيل به قلب پيامبر القا گرديده است. (1)

با پذيرش اين نظريه روشن است كه گرچه حقيقت قرآن بر پيامبر (ص) به صورت دفعي نازل شده اما پيامبر (ص) به صورت تفصيلي و در قالب الفاظ از آنها آگاه نشده و لذا در نزول تدريجي است كه اين حقيقت به صورت تفصيلي و در قالب الفاظ ظهور و بروز دارد.

پي نوشت ها:

1. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج‏2، ص: 16

چرا قرآن در شب نازل شد و این اتفاق در روز نیفتاد؟
ظاهرا علت آن است كه برای گرفتن وحی بنده باید مقرّب باشد. تقرب در شبانگاهان و در عبادت ها و مناجات های شبانه بهتر حاصل می شود ...

 چرا قرآن در شب نازل شد و این اتفاق در روز نیفتاد؟

از آیات قرآن بر می آید كه غالب وحی ها در شب انجام شده است. حضرت موسی وقتی از مدین به سوی مصر می آمد، شب هنگام كه راه را گم كرده بود، در طور آتشی دید. در آن جا خطاب خدا به وی رسید. به دعوت فرعون و نجات بنی اسرائیل مأموریت یافت. برای گرفتن تورات هم چهل شب به طور به مناجات رفت تا خدا الواح تورات را بر او نازل كرد. در مورد قرآن هم تصریح شده كه نزول دفعی آن در شب مبارك قدر بوده است.

ظاهرا علت آن است كه برای گرفتن وحی بنده باید مقرّب باشد. تقرب در شبانگاهان و در عبادت ها و مناجات های شبانه بهتر حاصل می شود، زیرا بنده از همه مشغولیت ها بریده و به تمام قلب به سوی خدا رو كرده و با همه وجود، متوجه درگاه خداست.

علامه طباطبایی در مورد میقات شبانه حضرت موسی می نویسد:

حساب را  روي شب‏ها برده، نه روزها و حال آن كه در اين مدت موسي روزها هم در ميقات به سر برده و معمولا در اين گونه موارد حساب روي روزها برده مي‏شود، نه شب‏ها، شايد براي اين است كه غرض از ميقات تقرب به درگاه خدا و مناجات با او است كه شب‏ها اختصاص بيش تري براي اين كار داشته و حواس انسان جمع‏تر و نفس براي انس گرفتن آماده‏تر است، آن هم در چنين مناجاتي كه در آن تورات نازل شده است. هم چنان كه در باره رسول خدا (ص) فرموده:

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا ... إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا، إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا؛ (1)

اي جامه بر خود پيچيده ، شب را زنده بدار ، مگر اندكي را ... ما به تو سخني دشوار را القا خواهيم كرد. شب‏هنگام از بستر برخاستن، موافقت زبان و دل را افزاينده‏تر است و بيان سخن را استوار دارنده‏تر كه كارهاي تو در روز بسيار است. (2)

پس چون در شب بنده به درگاه خدا قرب بیش تری پیدا می كند، برای پذیرش وحی آمادگی بیش تر دارد. از این رو خداوند قرآن را در شب قدر به قلب پیامبر نازل كرده است.  

پی نوشت ها :

1. مزمل ( 73) آیه 1-7.

2. طباطبایی، الميزان، ترجمه موسوی همدانی،چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج ‏8، ص 303.

ين كه مي گويند قرآن قديم است يا حادث به چه معني است؟
معناى‏ قديم‏ و ازلى آن ست كه هميشه بوده است و براى وجود او ابتدائى نيست ...

ين كه مي گويند قرآن قديم است يا حادث به چه معني است؟

یکی از مطالب بی فایده میان متکلمان مسلمان،فرقه ها و مکاتب در سابق این بوده که آیا قرآن قدیم است یا حادث، جایگاه این بحث بیش تر میان دو فرقه بزرگ اشاعره و معتزله ( كه هر دو از اهل سنت است ) بود. آنان به این گونه  بحث ها دامن می زدند. بر اثر تحلیل های نادرستی که القا می کردند، جنگ های زیادی بر پا شد. البته جای طرح این گونه مباحث،مربوط به علم کلام و در حوزه عقاید و به نوعی به تفاوت فهم بعضی از آیات قرآن هم به قرآن مرتبط است ولی در واقع سوال شما این نیست لذا به اصل سوال شما پاسخ می دهیم و اطاله کلام نمی کنیم:

معناى‏ قديم‏ و ازلى آن ست كه هميشه بوده است و براى وجود او ابتدائى نيست و معنى باقى و ابدى آنست كه هميشه خواهد بود و براى وجودش انتهائى نيست. (1)

مقصود از محدث و حادث تازه بودن و نو بودن آن است، و هر چيز نوى البتّه حادث‏ است و قديم نيست. (2)

اگر منظور از كلام اللَّه محتوا و مضمون آن است، بطور قطع قديم است يعنى هميشه در علم خدا بوده و علم واسع پروردگار هميشه به آن احاطه داشته است.

و اگر منظور اين الفاظ و اين كلمات و اين وحى است كه بر پيامبر (ص) نازل شده، آن هم بدون شك" حادث" است.

كدام عاقل مى‏گويد الفاظ و كلمات ازلى است؟ يا نزول وحى بر پيامبر (ص) از آغاز فرمان رسالت نبوده؟ بنا بر اين ملاحظه مى‏كنيد هر طرف بحث را بگيريم روشن است.

به تعبير ديگر قرآن الفاظى دارد و معانى، الفاظش قطعا حادث است و معانيش قطعا قديم، بنا بر اين جايى براى جر و بحث نيست. (3)

قرآن كريم را اگر بدان جهت در نظر بگيريم كه عبارت است از آياتى خواندنى و دلالت مى‏كند بر معانى ذهنى مانند ساير كلمات، قرآن نه حادث است ،نه قديم، بلکه به وساطت حدوث اصوات كه معنون به عنوان كلام و قرآن اند ،حادث است.

 اگر بدان جهت در نظر گرفته شود كه معارفى است حقيقى و در علم خدا، مانند علم خدا به ساير موجودات، قديم خواهد بود، چون خود خدا قديم است . به اين حساب اگر مى ‏گوييم قرآن قديم است، معنايش اين است كه علم خدا قديم است. هم چنان كه‏ مى‏گوييم زيد حادث، قديم است .

لذا نظر عموم علمای ما این است که بحث ‏هايى كه در باره قدیم و حادث بودن قرآن به راه انداخته بودند، بحث ‏هايى بى‏فايده بود، زيرا اگر كسی كه مى‏گويد قديم است، مقصودش از قرآن حروفى باشد كه خواندنى است و صوت هايى رديف شده و تركيب يافته و بیانگر معانى خويش است و مى‏خواهد بگويد چنين قرآنى مسبوق به عدم نبوده، بر خلاف وجدان خود سخن گفته است.اگر مقصودش اين است كه خدا عالم به آن بوده و به عبارت ديگر علم خدا به قرآن قديم بوده، اين اختصاص به قرآن ندارد تا منّتش را بر قرآن بگذاريم، بلكه علم خدا به تمامى موجودات قديم است، چون ذاتش قديم است و علمش هم عين ذاتش است، زيرا مقصود از علم مورد بحث علم ذاتى است. (4)                     

پی نوشت :

1. طيب عبد الحسين، كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام‏، ‏ناشر كتابخانه اسلام،‏ سال1362 ش‏،نوبت چهارم،‏ ص 62.

‏2. دكتر حلبى على اصغر، ‏تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ناشر انتشارات اساطير تهران، ‏سال 1376 ش،‏نوبت دوم‏.

3. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج‏13، ص358.

4. طباطبایی، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات جامعه مدرسین قم، سال 1374 ش، چاپ پنجم ، ج‏14، ص351.

قرائت دسته جمعي چه حكمي دارد؟
بهتر است دعا ها و ادعيه به همان صورتي كه وارد شده است خوانده شود و جملاتي از آن را تكرار نكنند.

تكرارفرازهايي از زيارت عاشورا مثل "يا اباعبدالله"كه هنگام قرائت دسته جمعي چه حكمي دارد؟

بهتر است دعا ها و ادعيه به همان صورتي كه وارد شده است خوانده شود و جملاتي از آن را تكرار نكنند. (1)

پي نوشت ها:

1. آيه الله مكارم شيرازي، ناصر، الفتاوي الجديده، انتشارات مدرسه امام علي بن ابي طالب(ع)، ج 3، ص 513

علامه مجلسی: خاصه وعامه گفته اندکه اسب برتن آن مظلوم تاختند اصلی ندارد
آنچه خاصه و عامه گفته اند مبنی بر اسب تازاندن بر بدن اباعبدالله اصل دارد و اصل آن هم محكم است ...

قضیه اسب دوانیدن بربدن امام حسین

شرح : در جلد سوم اصول کافی باب ولادت امام حسین (ع)قضیه هفتم در شرحی که علامه مجلسی در آخرکتاب گفته(189)این قضیه دلالت دارد بر اینکه آنچه خاصه و عامه گفته اندکه اسب برتن آن مظلوم تاخته اند اصلی ندارد. این چگونه با آنچه شایع است در مورد اینکه بربدن اسب دوانیده اند توضیح داده می شود؟

در روایات تاریخی آمده كه ابن سعد بعد از به شهادت رساندن امام برای خوش خدمتی تصمیم به تازاندن اسب بر بدن امام گرفت و برای این منظور داوطلب خواست و ده نفر آماده شدند و این كار را كردند و بر آن افتخار نمودند و از ابن زیاد بر این كار جایزه گرفتند و بعد ها به وسیله مختار كشته شدند.

سید بن طاووس و ابن نما در كتب مقتل خود این جریان را نقل كرده اند و اسامی را ذكر كرده اند. (1)

در كافی هم روایتی آمده كه وقتی ابن سعد تصمیم به این جنایت گرفت و داوطلبانی برای این كار تعیین نمود، فضه خادمه به حضرت زینب عرض كرد كه "سفینه" غلام آزاد شده پیامبر سوار بر كشتی بوده كه طوفان زده و شكسته شده و او به ساحل جزیره ای افتاده و در آنجا با شیری مواجه شده و وقتی خود را غلام آزاد شده پیامبر معرفی كرده، شیر به او احترام گذاشته و او را تا كنار جاده همراهی كرده است. بعد از حضرت اجازه گرفته و به سراغ آن شیر می رود و او را به كمك می طلبد و وقتی سواران برای تاختن بر بدن می آیند، با شیر مواجه می شوند و جرأت بر اقدامی نمی نمایند. (2)

به نظر می رسد همچنان كه علامه مجلسی گفته (3)، بین این مطلب (اسب تازاندن بر بدن مبارك كه در تاریخ ها آمده) و بین آن حدیث كافی كه دلالت دارد این اتفاق نیفتاده، منافاتی نیست؛ زیرا طبق حدیث كافی و نقل تاریخ، عمر  بن سعد ملعون چنین تصمیمی گرفت و داوطلب خواست و ملعون های مورد اشاره اعلام آمادگی كردند و برای تاختن بر بدن سوار شدند و به سوی بدن تاختند، ولی هم چنان كه در روایت كافی آمده با شیری مواجه شدند كه بر بالین اباعبدالله بود و به همین جهت جرأت چنین كاری را نكردند و به فرمان عمر بن سعد ، جریان شیر را كتمان كردند و مدعی شدند بر بدن اسب تازانده اند و مختار هم آنان را به خاطر داوطلب شدن و افتخار بر عملی كه (قصد داشتند. ولی نتوانستند انجام دهند اما) ادعایش را داشتند و بدان مفتخر بودند و بر آن جایزه گرفته بودند، مجازات كرد.

بنا بر این آنچه خاصه و عامه گفته اند مبنی بر اسب تازاندن بر بدن اباعبدالله اصل دارد و اصل آن هم محكم است؛ فقط در این بین یك معجزه اتفاق افتاده كه نگذاشته آنان نقشه شوم خود را عملی كنند و آن ها با این وجود این معجزه ، آن را كتمان كرده و مدعی شده اند تصمیم شوم خود را عملی كرده اند و این بسیار اتفاق می افتد كه ظالمان و قدرتمندان تصمیم بر ظلمی می گیرند كه موفق به انجامش نمی شوند؛ ولی به دروغ مدعی می شوند آن كار را كرده اند تا هیمنه شان شكسته نشود.

پی نوشت ها:

1. أحمد حسين يعقوب،كربلاء، الثورة والمأساة، اول، بیروت، الغدیر للطباعه و النشر، 1418 ق، ص 342 - 343 به نقل از: تاريخ الطبري، ج 6 ،ص 161؛ والكامل لابن كثير، ج 4 ،ص 33 ؛ومروج الذهب للمسعودي ،ج 2 ،ص 91؛ والخطط للمقريزي، ج 2 ، ص 281؛ والبداية والنهاية لابن الأثير، ج 8 ،ص 189؛ و تاريخ الخميس، ج 3 ، ص 333 ، و مناقب ابن شهرآشوب، ج2 ، ص 224 .

2. كلینی، كافی، پنجم، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1362 ش، ج 1، ص 465.

3. مجلسی، مرآه العقول، دوم، تهران، دار الكتب الاسلامیه،1363 ش ، ج5، ص 371.

علت اینكه می گویند برای زیارت امام حسین( ع )عطر نزنید چیست؟
این كه عطر نزنید، در روایات نیامده است؛ بلكه در روایات آمده كه جابر پس از آن كه غسل كرد و لباس پاكیزه پوشید، از طیب و ماده خوشبویی به نام "سعد" استفاده كرد

علت اینكه می گویند برای زیارت امام حسین( ع )عطر نزنید چیست؟

در روایات آمده است:

«إذا أتيت أبا عبد الله (عليه السلام) فاغتسل علي شاطئ الفرات ثم ألبس ثيابك الطاهرة». (1)

«ان أربعة آلاف ملك عند قبر الحسين عليه السلام شعث غبر يبكون إلي يوم القيامة بينهم». (2)

«إذا أردت زيارة الحسين (عليه السلام) فزره وأنت حزين مكروب شعث مغبر جائع عطشان». (3)

«وَ لَا تَدَّهِنْ وَ لَا تَكْتَحِلْ حَتَّي تَأْتِيَ الْفُرَاتَ‏ وَ أَقِلَّ مِنَ الْكَلَامِ وَ الْمِزَاحِ وَ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَي وَ إِيَّاكَ وَ الْمِزَاحَ وَ الْخُصُومَة». (4)

بر اساس این روایات، امام حسین(ع) در حالی كه تشنه و گرسنه و غبار آلود و... بود، به شهادت رسید و ملائكه موكل قبر در تأسی به حالت ایشان در عاشورا، با همین حالت در قبر ایشان موكل و خدمتگزار هستند. مستحب است كه زیارت كنندگان قبر شریف، برای تأسی به حضرت و یادآوری حالات ایشان، با تشنگی و گرسنگی و غبار آلود و االبته با زدودن ناپاكی های ظاهری از خود و غسل زیارت و پوشیدن لباس های پاك، به زیارت بروند.

این كه عطر نزنید، در روایات نیامده است؛ بلكه در روایات آمده كه جابر پس از آن كه غسل كرد و لباس پاكیزه پوشید، از طیب و ماده خوشبویی به نام "سعد" استفاده كرد. (5)

 

پی نوشت ها:

1. كلینی محمد بن یعقوب، كافی، پنجم، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1363 ش، ج 4، ص 576.

2. صدوق، ثواب الاعمال، دوم، قم، شریف الرضی، 1368 ش، ص 87.

3. كافی، همان، ص587.

4. ابن قولویه، كامل الزيارات، اول، نجف، مرتضوی، 1356 ق، ص 225.

5. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، سیزدهم، قم، هجرت، 1378ش، ج 1، ص 819.

رابطه با فرد بي نماز چطور بايد باشد؟
با توجه به اصول و قواعدي عمومي كه از مجموع آيات و روايات استفاده مي شود بايد بگوييم كه شخص بي نماز كسي است كه مهمترين معروف دين خود را رها کرده است...

رابطه با فرد بي نماز چطور بايد باشد؟ با بيان احاديث و آيات قرآن و منابع؟

آيه يا حديثي كه به صورت اختصاصي حكم رابطه با مسلمان تارك الصلاه را بيان كرده باشد ما نيافته ايم، ولي با توجه به اصول و قواعدي عمومي كه از مجموع آيات و روايات استفاده مي شود بايد بگوييم كه شخص بي نماز كسي است كه مهمترين معروف دين خود كه ستون خيمه دين وي است (1)يعني نماز را رها كرده است همان نمازي كه در روايات آمده كه اولين عملي كه در روز قيامت حسابرسي مي گردد نماز است اگر قبول درگاه الهي واقع شود سراغ بقيه اعمال مي روند و اگر مقبول واقع نشود و نصاب قبولي را كسب نكند سراغ بقيه اعمال نمي روند (2)و لذا مي بينيم كه در برخي روايات شخص تارك الصلاه كافر دانسته شده است (3) البته نه بدين معنا كه همه آثار و احكام كافر را داشته باشد و همچون كافر نجس باشد يا ساير احكام كافر را داشته باشد، بلكه برخي عواقب كفر مشمول تارك الصلاه نيز مي گردد به عنوان نمونه چنانكه عاقبت كفر آتش جهنم است عاقبت ترك نماز هم آتش جهنم است. چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد كه در روز قيامت وقتي بهشتيان از دوزخيان درباره علت جهنمي شدن آنها سؤال مي كنند اولين پاسخي كه مي دهند اين است كه: « قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»(4) مي‏گويند: «ما از نمازگزاران نبوديم»

با توجه به اين اوصاف وظيفه اي كه ما نسبت به تارك نماز داريم امر به معروف (نماز) و نهي از منكر (ترك نماز) وي است و روشن است كه امر به معروف و نهي از منكر براي همه افراد و همه اعصار و همه شرايط يكسان نيست. برخي با خنده رويي و روي خوش نشان دادن ترغيب به نماز مي شوند و برخي با قطع رابطه و ترشرويي و روشن است كه تا زماني كه مي توانيم با روي خوش افراد را امر به معروف كنيم نمي توانيم با قطع رابطه و امثال آن امر به معروف كنيم چنانكه خداوند متعال در خصوص پيامبر (ص) مي فرمايد:« فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك...»(5)  «به (بركت) رحمت الهي، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدي! و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو، پراكنده مي‏شدند»

البته ناگفته نماند كه مسائل مذكور در خصوص افرادي است كه از روي سهل انگاري نماز را ترك كرده اند. اما اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه نماز جزء دين نيست و عمدا با اين اعتقاد نماز نخواند چنانچه بداند نماز ضروري دين است و انكار نماز به انكار رسالت پيامبر (ص) برگردد، كافر و نجس است.(6)

البته در بين عموم افرادي كه تارك الصلاه هستند اين حالت به ندرت اتفاق مي افتد و لذا نبايد هر بي نمازي را اتهام كفر و نجاست بزنيم. چنانكه نبايد در قبال بي نمازي آنها بي تفاوت باشيم. زيرا اين بي تفاوتي ها به نوعي  تأييد ايشان در عدم التزام به امور ديني و تأييد گناه آنان است.

پي نوشت ها:

1. « الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين‏» (برقي، احمد بن محمد بن خالد، محاسن، قم، دار الكتب الإسلامية، 1371ق، ج‏1، ص286)

2. « أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ عَلَي الصَّلَاةِ فَإِذَا قُبِلَتْ قُبِلَ مِنْهُ سَائِرُ عَمَلِهِ وَ إِذَا رُدَّتْ عَلَيْهِ رُدَّ عَلَيْهِ سَائِرُ عَمَلِهِ.» (شيخ صدوق‏، من لا يحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، 1404ق، ج‏1، ص 208) « اولين چيزي كه بندگان بواسطه آن حسابرسي مي گردند نماز است. اگر نماز مقبول واقع شد ساير اعمال نيز مقبول واقع مي شود و اگر نماز قبول نشد ساير اعمال نيز قبول نمي شود»

3. ر.ك: كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 هق، ج‏2، ص 279.

4. مدثر(74) آيه 43.

5. آل عمران(3) آيه 159.

6. يزدي، سيد محمد كاظم، العروة الوثقي، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1409 هق، ج، ص 67.

صفحه‌ها