پرسش وپاسخ

آيا قرآن مي توانست به زبان ديگر غير زبان عربي نازل شود؟
معجزه بودن قرآن به خاطر عربي بودن آن نيست تا اگر به زبان ديگري نازل مي شد، معجزه نباشد.

آيا قرآن مي توانست به زبان ديگر غير زبان عربي نازل شود و در عين حال معجزه باشد؟

معجزه بودن قرآن به خاطر عربي بودن آن نيست تا اگر به زبان ديگري نازل مي شد، معجزه نباشد. 

در قرآن آمده نشانه معجزه بودن قرآن اين كه بشر نمي تواند يك سوره مثل قرآن بياورد. براي اين كه بدانيم"سوره اي مثل قرآن"يعني چه؟ بايد قرآن را بشناسيم تا بعد مثل قرآن را معلوم كنيم.

قرآن كتاب خداشناسي و معاد شناسي و هدايت به راه رسيدن به سعادت معاد از اين دنياي مادي و تمام شدني است.

قرآن خودش هدف از نزول را به صراحت بيان كرده است از جمله در آيات زير مي فرمايد:

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدي‏ وَ الْفُرْقان‏ (1)

ماهِ رمضان است ماهي كه قرآن، براي راهنمايي مردم، و نشانه‏هاي هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است.

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه‏ (2)

مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادي در ميان آنها وجود نداشت. بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايي در ميان آنها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت مي‏كرد، با آنها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري كند.

نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ مِنْ قَبْلُ هُديً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقان (3)

(همان كسي كه) كتاب را بحق بر تو نازل كرد، كه با نشانه‏هاي كتب پيشين، منطبق است و «تورات» و «انجيل» را؛ و «تورات» و «انجيل» را پيش از آن، براي هدايت مردم فرستاد.

هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُديً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقين‏ (4)

اين، بياني است براي عموم مردم و هدايت و اندرزي است براي پرهيزگاران!.

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّه‏ (5)

ما اين كتاب را بحق بر تو نازل كرديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت كني.

وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَم‏ (6)

و خداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمي‏دانستي، به تو آموخت‏.

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً (7)

اي مردم! دليل روشن از طرف پروردگارتان براي شما آمد و نور آشكاري به سوي شما نازل كرديم.

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ إِلي‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (8)

اي اهل كتاب! پيامبر ما، كه بسياري از حقايق كتاب آسماني را كه شما كتمان مي‏كرديد روشن مي‏سازد، به سوي شما آمد و از بسياري از آن، (كه فعلًا افشاي آن مصلحت نيست،) صرف نظر مي‏نمايد. (آري،) از طرف خدا، نور و كتاب آشكاري به سوي شما آمد. خداوند به بركت آن، كساني را كه از خشنودي او پيروي كنند، به راه‏هاي سلامت، هدايت مي‏كند و به فرمان خود، از تاريكيها به سوي روشنايي مي‏برد و آنها را به سوي راه راست، رهبري مي‏نمايد.

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُديً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنين‏ (9)

اي مردم! اندرزي از سوي پروردگارتان براي شما آمده است و درماني براي آنچه در سينه‏هاست (درماني براي دلهاي شما) و هدايت و رحمتي است براي مؤمنان!

ما كانَ حَديثاً يُفْتَري‏ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (10)

اينها داستان دروغين نبود بلكه (وحي آسماني است، و) هماهنگ است با آنچه پيش روي او (از كتب آسماني پيشين) قرار دارد و شرح هر چيزي (كه پايه سعادت انسان است) و هدايت و رحمتي است براي گروهي كه ايمان مي‏آورند!

كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلي‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميد (11)

(اين) كتابي است كه بر تو نازل كرديم، تا مردم را از تاريكيها (ي شرك و ظلم و جهل،) به سوي روشنايي (ايمان و عدل و آگاهي،) بفرمان پروردگارشان در آوري، بسوي راه خداوند عزيز و حميد.

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُديً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون‏ (12)

ما قرآن را بر تو نازل نكرديم، مگر براي اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند، براي آنها روشن كني و (اين قرآن) مايه هدايت و رحمت است براي قومي كه ايمان مي‏آورند!

وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً وَ بُشْري‏ لِلْمُسْلِمينَ (13)

و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است!

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا (14)

و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براي مؤمنان، نازل مي‏كنيم و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمي‏افزايد.

كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏ (15)

همان‏گونه (كه با تغيير قبله، نعمت خود را بر شما كامل كرديم،) رسولي از خودتان در ميان شما فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما، كتاب و حكمت بياموزد و آنچه را نمي‏دانستيد، به شما ياد دهد.

اين ها بعض آيات است كه هدف نزول قرآن را به وضوح و صراحت گفته و كيفيت و محتواي قرآن را روشن ساخته است. بنا بر اين آيات گر چه عقل و فطرت هدايتگر انسان هستند ولي اين دو براي شناخت حق كافي نيست و بايد خداوند از طريق وحي مطالبي را به بشر بياموزد كه جز از وحي، راهي براي دستيابي بدان ها نيست. قرآن كتاب هدايت انسان ها به صراط مستقيم است و براي حل اختلاف هاي طبيعي بشر آمده و كتاب قانون براي اداره صحيح زندگي بشر در راستاي آخرت و رضاي خدا و رسيدن به سعادت مي باشد.

با توجه به اين شناخت از قرآن، معناي "سوره اي مثل قرآن" روشن مي شود يعني سوره اي بياورد كه مطالب حق و هدايتگر به فلاح و صلاح با بيان زيبا و جذاب و گيرا در آن مطرح شده باشد به طوري كه آن مطالب را از كتاب ديگري بخصوص كتاب هاي وحياني اقتباس نكرده باشد و در حقانيت آن مطالب ، هيچ ترديدي نباشد و بيان هم گيرا بوده و  به عنوان معارضه با قرآن و اثبات وحياني نبودن قرآن گفته شده باشند و زبانشناسان منصف همانندي آن با قرآن در عين همسو  و همراستا و اقتباس نبودن آن از قرآن ، را تاييد كنند.

اگر كسي توانست چنين سوره اي بياورد و ارائه دهد و از زبانشناسان و عالمان محتوا شناس تاييد بگيرد ، آن گاه مي تواند ادعا كند قرآن كتاب خدا نيست.

قرآن كتاب داستان نيست تا با نوشتن داستاني با آن معارضه شود. كتاب تاريخ نيست، كتاب علمي نيست، كتاب سخنوري و ادبيات نيست تا با نوشتن شعر و نثري زيبا با آن معارضه شود. قرآن در عين كه همه اينها هست، هيچ كدام از اينها هم نيست، بلكه همه اينه را به خدمت هدف خودش كه هدايتگري است، به كار گرفته است. قرآن كتاب معرفت به مبدا و معاد و كتاب هدايت به كمال و كتاب ارائه كننده برنامه عملي سعادت و فلاح است و بايد با ارائه كتابي در اين زمينه كه خدا و معاد و فلاح را غير اين و بهتر از اين و ... معرفي كند با آن معارضه كرد.

اما نزول قرآن به زبان عربي با توجه به مخاطبان نخستين و  پيامبر (كه عرب زبانند) يك جريان طبيعي است. زيرا هر سخنور و دانشمندي مطالب خويش را با زبان مخاطبان خود بيان مي‏كند يا مي‏نويسد، مگر آن كه پيمودن چنين مسير طبيعي به دلايلي، غير ممكن باشد يا در پيش گرفتن رويه‏اي ديگر ضروري به نظر برسد.

خداوند در ارسال پيامبران و ابلاغ پيام‏هاي خويش همين رويه را تأييد كرده و به كار گرفته : "و ما أرسلنا مِن رسول إلاّ بلسان قومه ليبين لهم فيضلّ اللَّه مَن يشاء و يهدي مَن يشاء و هو العزيز الحكيم؛ ما هر فرستاده اي را با زبان مردمش فرستاديم تا بتواند حقايق را براي آنان به روشني بيان كند. پس خداوند هر كس را بخواهد، گمراه و هر كس را بخواهد، هدايت مي‏كند و او شكست‏ناپذير و حكيم است".(16)

رسولان الهي هم پيام را با زبان قوم و مخاطبان خويش مي‏آورند و هم معارف را متناسب با سطح فرهنگي و علمي آنان بيان مي‏كنند. بنابراين اگر قرآن به زباني غير از زبان عربي بود، جاي آن داشت كه از حكمت نزول قرآن به آن زبان سؤال شود كه چرا با اين كه مخاطبان عرب بودند، قرآن به زبان ديگري كه مردم آن زمان نمي‏فهميدند، نازل شد. پس نزول قرآن به زبان عربي در درجه اوّل امري طبيعي است.

دوم: قرآن كه به زبان عربي نازل شد، جلوي بهانه‏گيري‏هاي اعراب آن زمان را گرفت، چون اگر قرآن به زبان غير عربي بر آنان نازل مي‏شد، بهانه آن ها اين بود كه اين كتاب براي ما قابل فهم نيست. در سوره فصلت مي‏فرمايد: " و اگر آن كتاب را به زبان عجمي قرار مي‏داديم، مي‏گفتند چرا آياتش براي ما قابل فهم نيست".(17)

علاوه بر دو دليل بالا كه به فهم ما دلايل اصلي نزول قرآن به زبان عربي است، دلايل ديگري هم بر شمرده اند از جمله:

سوم: ملت اعراب دست كم اعراب معاصر زمان پيامبر(ص) با توجه به تعصبات قومي، نزول قرآن را از سوي فردي غير عرب نمي‏پذيرفتند. اگر مثلاً پيامبر ايراني بود و قرآن او به زبان فارسي بود، اعراب زير پذيرش آن نمي‏رفتند.

در سوره شعراء فرموده است: "و لو نزلنا علي بعض الاعجمين فقرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين؛ اگر قرآن را بر شخصي غير عرب نازل مي‏كرديم اعراب آن را نمي‏پذيرفتند".(18)(البته اين دليل نزول قرآن به زبان عربي نيست بلكه اتمام حجتي بر عرب ها است.)

چهارم: بعضي مدعي شده اند(19) عربي بهترين زبان است و ظرفيت اين زبان براي بيان مسائل معنوي و ماورائي از همه زبان ها بيشتر است و در روايات هم وارد شده كه زبان عربي زبان اهل بهشت است(20)

اما نازل شدن قرآن به زبان عربي به معناي اختصاص آن به ملت عرب زبان نيست، بلكه، چون روح و محتوا و پيام قرآن همگاني و جهاني است، اين كتاب آسماني براي همه انسانها است و در آيات قرآن نيز اين معنا تأكيد شده است.

پس اگر رسول خدا در جايي غير از حجاز مبعوث شده بود، قرآن به زبان آن مردم نازل مي شد و باز هم معجزه بود.

خلاصه آن كه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت، اخبار غيبي ، بيان معارف و...است آري اين اخبار غيبي و معارف با زبان عربي بيان شده است.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 185.

2. همان، آيه213.

3. آل عمران (3) آيه3-4.

4. همان، آيه 138.

5. نساء (4) آيه 105.

6. همان ، آيه 113.

7. همان ، آيه 174.

8. مائده (5) آيه 15-16.

9. يونس (10) آيه57 .

10. يوسف (12) آيه 111.

11. ابراهيم (14) آيه 1.

12. ابراهيم (14) آيه64.

13. همان، آيه 89.

14. اسراء (17) آيه82.

15. بقره (2) ايه 151.

16. ابراهيم (14) آيه 4.

17. فصلت (41) آيه 44.

18. شعراء (26) آيه  198و 199.

19.طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374ق، ج11، ص101؛ سيد عبد الحسينطيب،اطيب البيان،تهران، اسلام، ج7، ص150 و...

20. طبرسي، مجمع البيان،تهران، ناصر خسرو، ج12، ص157.

مانند سوره فاتحه كه دو بار نازل شده
در بعضي سوره ها و آيه ها ادعاي نزول دو بار شده است، از جمله: 1-سوره حمد 2-سوره کوثر 3-آیه113سوره توبه 4-آل عمران64 5-اسراء85 ولی دليل قطعي برتکرار نزول نداریم

آيا در نزول قرآن سابقه تكرار نزول و تنزيل يك آيه وجود داشته است(مانند سوره فاتحه كه دو بار نازل شده )؟ كدام آيه؟

در مورد بعضي سوره ها و آيه ها ادعاي نزول دو بار شده است، از جمله:

1. مشهور است كه سوره حمد دو بار نازل شده است. در غالب تفاسير به اين دو بار نازل شدن اشاره شده است.

2. سوره كوثر.(1)

3. توبه آيه 113: "ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي‏ قُرْبي‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحيمِ".(2)

4. آل عمران آيه 64: "قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ و. . . ".(3)

5. اسراء آيه 85: "وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا".(4)

ولي هيچ كدام اين موارد، دليل قطعي بر دو بار نزول ندارند. آيت الله خويي در مورد دو بار نازل شدن سوره حمد كه مشهورترين مورد است، مي نويسد:

"و هذا القول محتمل في نفسه و إن لم يثبت بدليل؛ دو بار نازل شدن اين سوره، گرچه به خودي خود ممكن است، ولي با دليل ثابت نشده است".(5)

 

پي نوشت ها:

1. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1374 ش، ج 27، ص 368.

2. همان، ج 8، ص 158.

3. ابن كثير دمشقي، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419 ق، ج 2، ص 48.

4. آلوسي بغدادي، روح المعاني، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415 ق، ج ‏8، ص 145.

5. خويي، ابوالقاسم، البيان، ص 421

آيا ترتيب چينش سوره هاي قرآن توسط خداوند تعيين شده است يا رسول اکرم؟
در مورد ترتيب فعلي قرآن، اتفاق نظر وجود ندارد، بلكه تقريبا سه نظر در اين زمينه وجود دارد: ...

آيا ترتيب چينش سوره هاي قرآن توسط خداوند تعيين شده است يا به اختيار رسول اكرم(ص)؟

در مورد ترتيب فعلي قرآن، اتفاق نظر وجود ندارد، بلكه تقريبا سه نظر در اين زمينه وجود دارد:

1- گروهي همان طور كه ترتيب آيات در سوره ها را توقيفي مي دانند، ترتيب فعلي سوره هاي قران را هم توقيفي مي دانند(يعني پيامبر اكرم به اذن خدواند اين كار را كرده است )(1) و مي گويند جبرئيل قرآن را مطابق ترتيبي كه در لوح محفوظ داشت، بر پيامبر تلاوت مي فرمود. اين تلاوت در سال آخر عمر رسول خدا دو بار تكرار شد و به دستور پيامبر كاتبان وحي آيات و سوره ها را به همان ترتيب تنظيم كردند.

آنان بر اين باورند كه كاتبان وحي به خود اجازه نمي دادند بدون سوال از پيامبر آيه يا سوره اي را در جايي قرار دهند. تنظيمات مطابق دستور پيامبر انجام مي شد. قرآن در زمان رسول خدا به همين گونه ترتيب داده شد ولي بين دو جلد واقع نشد.( چون نزول تا آخر عمر پيامبر ادامه داشت).

آنان به روايتي هم استناد مي كنند كه مطابق آن رسول خدا درود جبرئيل را به ابي بن كعب رسانده و خود را مأمور شمرده قرآن را بر او بخواند. به تقاضاي ابي بن كعب فضيلت قرائت سوره هاي قرآن را به ترتيبي كه در مصحف فعلي موجود است، يادآوري مي كند.

2- گروه دوم ترتيب فعلي را محصول اجتهاد صحابه مي شمرند، به دليل اين كه صحابه قرآن هاي خود را به نظم و ترتيب ديگر نگاشته بودند، از جمله ترتيب مصحف امام علي كه بنا بر روايات و مشهور مطابق ترتيب نزول بوده است.

3- گروه سوم بر اين نظرند كه مقداري از نظم موجود از رسول خدا رسيده و بقيه اش را اصحاب ترتيب داده اند.

اما رأي اول به نظر ما قابل قبول تر است(2) و با توجه به توقیفي دانستن حتما در اين نظم مصالحي است كه ما از آن آگاهي كافي نداريم و حتما اين نظم مناسب تر است.

پي نوشت ها:

1. حسن زاده آملي، حسن، قرآن هرگز تحريف نشده است.

2. حجتي، سيد محمد باقر، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص85-92.

چگونه در تفاسير قرآن هر آيه با توجه به آيه هاي قبل و بعدش تفسير مي شود
همه مسلمانان قبول دارند كه غالب سوره ها يك جا يا پيوسته نازل شده اند و بعد از تمام شدن سوره و با نزول "بسم الله الرحمن الرحيم" جديد مسلمانان فهميدند ...

آيا ترتيب آيه هاي قرآن همان ترتيبي است كه بر رسول خدا نازل شده؟ اگر اينطور است چگونه در تفاسير قرآن هر آيه با توجه به آيه هاي قبل و بعدش تفسير مي شود؟

همه مسلمانان قبول دارند كه غالب سوره ها يك جا يا پيوسته نازل شده اند و بعد از تمام شدن سوره و با نزول "بسم الله الرحمن الرحيم" جديد مسلمانان مي فهميدند سوره قبل تمام و سوره جديد شروع شده است. اين روال طبيعي و عمومي نزول قرآن بود.

اما معدودي آيات هست كه جداگانه نازل شده و به امر رسول خدا در جايگاه مخصوص خود قرار گرفته اند.

با توجه به روايات وارده غالب قرآن شناسان معتقدند كه جايگاه همه آيات توقيفي است؛ يعني مسلمانان به امر رسول خدا اين آيات را در اينجا قرار داده اند.

در قبال اين اكثريت قريب به اتفاق، بعض از عالمان و مفسران احتمال داده اند كه بعض آيات قرآن كه نه در ضمن سوره بلكه در واقعه جداگانه نازل شده اند، بعدا توسط تدوين كنندگان قرآن و طبق تفسير آن ها در جايگاه فعلي قرار گرفته اند.

اين نظر مربوط به تعداد كمي از عالمان و مفسران است؛ آن هم در مورد تعداد محدودي از آيات و آن هم به نحو احتمال نه قطعي و يقيني.

خلاصه آن كه:

ترتيب سوره ها(نه آيات ) بر اساس ترتيب نزول نبوده است؛ چون سوره علق اولين سوره نازل شده است، اما در جز 30 قرار گرفته است؛ اما ترتيب آيات همانطور كه بيان شد، اكثرا بر اساس ترتيب نزول است، مگر اندكي از آيات.

براي اطلاع بيشتر به: سيد محمد باقر حجتي، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377 ش، ص 66-70 مراجعه كنيد.

آیا این حدیث صحت داره؟
حدیث منسوب به پیامبر است و در كتاب اهل سنت، سنن ابی داود، دارالفكر ، 1410 ق ، ج2، ص 341 به شماره 4410 آمده است. این حدیث هم از لحاظ سندی از نظر علمای شیعه ...

 جابر بن عبدالله روايت مي كند: دزدي را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد. گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده. پس فرمود: دست او را ببريد. پس دست راستش را قطع كردند. بار ديگر همان دزد را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود پاي او را قطع كنيد.پاي چپش را قطع كردند. بار سوم او را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود دست اورا قطع كنيد.دست چپش را قطع كردند.بار چهارم او را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود پاي اورا قطع كنيد. پس پاي راستش را قطع كردند بار پنجم او را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد. بنابراين ما او را برديم و كشتيم و او را كشيده و در چاهي انداختيم و روي او سنگ ريختيم. آیا این حدیث صحت داره؟ و توضیح دهید؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني

 حدیث منسوب به پیامبر است و در كتاب اهل سنت، سنن ابی داود،  دارالفكر ، 1410 ق ، ج2، ص 341 به شماره 4410 آمده است. این حدیث هم از لحاظ سندی از نظر علمای شیعه قابل اعتنا نیست و هم مضمونش قابل قبول نمی باشد؛ زیرا مضمونش این است كه پیامبر بدون این كه از اصل موضوع آگاهی كافی پیدا كند، حكم به قتل كرده است و این از پیامبر محال می باشد بخصوص در مورد كشتن كه از نظر دین خیلی مهم است و نمی توان به آسانی و سرسری حكم قتل صادر كرد.

علاوه ، این روایت با روایات اهل بیت در حد دزدی مخالفت دارد .

بنا بر روایات اهل بیت از سیره پیامبر (كه این روایات در كتب اهل سنت هم هست (1) وقتی حد سرقت واجب شود ، اول دست راست و بار دوم پای چپ دزد قطع شده و برای بار سوم زندانی می گردد (2) و دست چپ و پای راست دزد را نمی برند تا بتواند با دست راست غذا بخورد و با دست چپ خود را تطهیر كند. (3)

پی نوشت ها:

1. ابن زهره ، غنیه النزوع ، قم ، مؤسسه الامام الصادق ، 1417 ق، ص 432 به نقل از سنن بیهقی ، ج8 ، ص 272 و بدایه المجتهد ، ج2، ص 453.

2. ابن زهره ، همان.

3. ابن زهره ، همان به نقل از سنن بیهقی ، ج 8 ، ص 275 و المغنی ابن قدامه ، ج 10 ، ص 268.

كساني كه در ركاب امام علي كشته شده اند دوزخي هستند؟
چنین حدیثی از پیامبر ، در منابع حدیث پیدا نشد.

در سريال مختار نامه حديثي از پيامبر اكرم نقل مي كنند كه مي گويد هر كسي كه با شمشير زبير كشته شود، دوزخي است ،حال كه امام علي در جنگ جمل با زبير جنگيد. كساني كه در ركاب امام علي كشته شده اند دوزخي هستند؟

با عرض سلام و تشكر از ارتباط تان با این مركز.

چنین حدیثی از پیامبر ، در منابع حدیث پیدا نشد. شبیه این عبارت در مورد قاتل زبير در منابع حدیثی از پيامبر (ص) به نقل از امام علی (ع) آمده كه پيامبر قاتل زبير را به دوزخ وعده داده است. ظاهرا همین عبارت را  به اشتباه شنیده اید . اما روايت ذكر شده بیش تر در منابع اهل سنت نقل شده است (1). اما سند روايت جاي بحث و تأمل دارد . روايات مشابه اين روایت در مورد ديگر صحابه نیز نقل شده كه غالباً جعلي است. زبیر در جنگ جمل كسی را نكشت تا این سوال پیش آید، ولي شكي نيست كه زبیر از پيشگامان در اسلام بوده، جزء اولين مدافعان اسلام بود. هنگام اسلام آوردن، سنش دوازده يا پانزده يا شانزده ساله بود . پس از وفات پيامبر(ص)، زبير از جمله افرادي بود كه به علي(ع) وفادار ماند. پس از قتل عثمان طلحه اولين كسي بود كه با حضرت علي بيعت كرد و زبير دومين نفر بود. با همه ويژگي ها و سوابق درخشاني كه اين دو داشته اند، اما متأسفانه حضرت را تحمل نكردند . از حضرت نافرمانی كردند و جنگ جمل را راه انداختند.

به هر حال سوابق درخشان نمي تواند آن ها را از گناهي كه كردند،مبرّا كند. البته اين توهم در زمان امام علي براي بعضي مطرح بود. مردي از صحابه اميرالمؤمنين(ع) دچار اين توهم شد و با ديدن طلحه و زبير و عايشه و امام علي  كه رو در روي هم قرار گرفته اند، دچار ترديد شد كه كدام يك بر حق اند؟ از اين رو به محضر اميرمؤمنان شرفياب شد و گفت: آيا ممكن است طلحه و زبير و عايشه بر باطل اجتماع كنند؟ امام جوابي داد كه به قول دكتر طه حسين، نويسندة مصري بعد از آن كه وحي خاموش گشت، سخني به اين بزرگي شنيده نشده است. اين جمله چنين است:

 "حقيقت بر تو اشتباه شده است. حق و باطل با ميزان قدر و شخصيت افراد شناخته نمي شود. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي . باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسي".(2)

حضرت مي گويد ملاك براي قضاوت، عمل فعلي افراد است. اسم و رسم و عمل خوب گذشته نبايد مبناي داوري قرار گيرد . انقلابي بودن مهم نيست،انقلابي ماندن مهم است. بر اين اساس،موضوع عاقبت به خيري در اسلام از جايگاه مهمي برخوردار است.

پی نوشت ها:

1. عبدالكریم جزری اسدالغابه، ج 2،ص 198 .

2. فروغ ولایت ،ج 2 ،ص 417.

آیا ماهم شامل این حدیثیم ؟
این روایت به جهت این راویان صحیح نیست؛ اما از جهت محتوا و موضوعات مطرح در این حدیث طولانی قابل اعتناء و افتخار است؛ زیرا در روایات كوتاه دیگر تمام این مطالب ...

این حدیث چقدر اعتبار دارد ؟(علی جان مثل تو مثل سوره توحید است اگر كسی تو را یا زبان دوست داشته باشد یك سوم ایمان اگر كسی تو را با زبان و قلب دوست داشته باشد دو سوم ایمان و اگر با زبان،قلب و عمل دوستت بدارد. ایمانش كامل است،حضرت رسول(ص))گاهی با خود فكر میكنم آیا كسی به اندازه من نسبت به شنیدن نام علی(ع)لذت می برد. بارها شده از شوق یاد مولا اشك می ریزم.آیا ماهم شامل این حدیثیم ؟

متن عربی و ترجمه  این حدیث این است:

حدیث بسیار طولانی در منقبت حضرت أمير المؤمنين علی(ع) نقل شده كه اشاره به هفتاد منقبت ایشان می كند كه كسی دیگر در این مناقب شریك نیست و این جمله ای كه شما بیان كردید جزء شصت و یكمین فضیلت است :

1. « حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَي الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَي بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حُكَيْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مَكْحُولٍ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع‏)... وَ أَمَّا الْحَادِيَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنِّي‏ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ يَا عَلِيُّ مَثَلُكَ فِي أُمَّتِي مَثَلُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَمَنْ أَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ فَكَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ وَ أَعَانَكَ بِلِسَانِهِ فَكَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَيِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ وَ أَعَانَكَ بِلِسَانِهِ وَ نَصَرَكَ بِيَدِهِ فَكَأَنَّمَا قَرَأَ الْقُرْآنَ كُلَّه ؛ ‏(1) و اما شصت و يكم اينكه شنيدم رسول خدا ميفرمود يا علي مثل تو در امت من مثل سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ است پس هر كس تو را از دل دوست داشته باشد مانند اين است كه يك سوم قرآن را خوانده است و هر كس كه تو را بدل دوست بدارد و به زبان ياري كند مانند اين است كه دو سوم قرآن را خوانده است و هر كس تو را بدلش دوست بدارد و بزبانش تو را ياري كند و با دست تو را كمك نمايد مانند اين است كه همه قرآن را خوانده است».

اما اصل پاسخ شما این است كه با تحقیقی كه صورت گرفته چند نفر از سلسله سند این روایت ضعیفند یا ثقه نیستند و یا در موردشان مدحی از كتب رجالی نیامده است (أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَي بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ-بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ -  تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ) لذا این روایت به جهت این راویان صحیح نیست؛ اما از جهت محتوا و موضوعات مطرح در این حدیث طولانی قابل اعتناء و افتخار است؛ زیرا در روایات كوتاه دیگر تمام این مطالب و مناقب در فضیلت حضرت علی (ع) آمده است؛ لذا با توجه به روایات دیگر اعتبار دارد.

اما این كه شما یا ما شامل این حدیث می شویم، این بستگی به اعمال و رفتار و كردار ما دارد؛ امیدواریم شیعه واقعی برای حضرت علی (ع) باشیم !! 

 پی نوشت:

1. الخصال،‏ شيخ صدوق‏، ناشر جامعه مدرسين، چاپ اول، چاپ قم ، چاپ 1362 ش، ج‏2، ص 580 ؛

الخصال،‏ شيخ صدوق‏، ناشر اسلامیه، مترجم فهری، چاپ اول، چاپ تهران ، چاپ بی سال، ش، ج‏2، ص 701 .

این انگشتر مانند دیگر انگشتر ها از یك سنگ و فلز معمولی هست ...؟
استفاده از انگشتر عقیق در صورتی كه حلقه آن طلا نباشد، برای مردان جایز و به حسب روایاتی كه داریم ،ثواب نیز دارد. باعث زیاد شدن ثواب و فضیلت نماز هم می شود ...

آیا پوشیدن انگشتر عقیق ثواب دارد؟علتش چیست؟با توجه به اینكه این انگشتر مانند دیگر انگشتر ها از یك سنگ و فلز معمولی هست چگونه می تواند مستحب باشد؟

استفاده از انگشتر عقیق در صورتی كه حلقه آن طلا نباشد، برای مردان جایز و به حسب روایاتی كه داریم ،ثواب نیز دارد. باعث زیاد شدن ثواب و فضیلت نماز هم می شود . از امام صادق (ع ) نقل شده كه هیچ دستی كه برای دعا به سوی خدا بالا می رود، محبوب تر از دستی كه در آن انگشتر عقیق باشد نیست. (1)

مستحب است كه انگشتر عقیق و در نجف و فیروزه و حدید و ... در دست راست باشد.

بهتر است كه در انگشت كوچك و انگشت چسبيده به آن باشد. مكروه است انگشتر در انگشت شهادت (سبابه) و يا انگشت مياني باشد. همچنین مكروه است انگشتر در دست چب باشد. مستحب است از جنس نقره باشد. مستحب است نگين آن از عقيق باشد. همچنين ياقوت و زبرجد و درّ و زمرّد و فيروزه داراي فضيلت است. (2)

-  ارزش  سنگ ها به این خاطر است كه وقتی ولایت امام علی (ع) را در روز غدیر به كوه ها عرضه كردند، ابتدا سه كوه از كره زمین آن را پذیرفت . در روایت به این سه كوه اشاره شده است : الْعَقِيقُ وَ جَبَلُ الْفَيْرُوزَجِ وَ جَبَلُ الْيَاقُوتِ فَصَارَتْ هَذِهِ الْجِبَالُ جِبَالَهُنَّ وَ أَفْضَلَ الْجَوَاهِرِ. (3)

- ابوطاهر گوید: حدیث فضیلت دُرّ نجف را كه از حضرت صادق (ع) نقل شد، برای امام حسن عسكری (ع) نقل كردم، فرمود: "بلی این حدیث جدم امام صادق (ع) است". عرض كردم:  هیچ چیز را بر عقیق سرخ اختیار نمی فرمایید، فرمود: "بلی، برای فضیلت بسیاری كه در آن وارد شده است. پدرم به من خبر داد: اوّلین كسی كه انگشتر عقیق در دست كرد، حضرت آدم (ع) بود. به نگین انگشترش نام های مقدّس پنج تن آل عبا را نقش كرده بود".

در نقش انگشتر هر یك از: "لا اله الاّ الله"، "محمّد رسول الله"، "نام های پنج تن آل عبا"، "العزّة لله"، "حسبی الله"، "ماشاء الله لا قوة الا بالله" نوشته شود بهتر است. (4) در اخبار آمده است :

امام علی (ع) چهار انگشتر به دست میكردند كه نگین آن ها از سنگ های خاص بود؛ مانند: یاقوت، فیروزه، حدید چینی و عقیق.

 این سنگ ها اثرات روحی هم دارند.عوامل  تاثیرگذار در دنیا یا مادی هستند یا معنوی . تاثیر معنوی  بعضی سنگ ها  قطعی است. این را باید از دانشمندان روان شناس و دانشمندان تجربی كه در آثار اشیا از جمله سنگ ها تحقیق می كنند پرسید.

 بعضی سنگ ها با توجه به امواج و اشعه ای كه از آن ها ساطع می شود و به جهات ناشناخته دیگر، اثرات روحی و روانی دارند . انكار این مطلب به كلی ممكن نیست. وقتی معصوم كه به امور پیدا و پنهان خلقت به اجازه خدا آگاهی دارد ، به استفاده از سنگی به عنوان انگشتر و زینت دعوت می كند ، قطعا در آن اثری می بیند كه شاید هنوز هم علم به كشف آن موفق نشده باشد.

اما از لحاظ پاداش ، در روایاتی متعدد و معتبر كه به احادیث "من بلغ" معروفند ، از پیامبر و امامان روایت شده كه اگر در روایتی كه به طریق قابل اطمینان به دست شما رسیده، به نام پیامبر بر انجام یا ترك كاری وعده پاداشی داده شده باشد و  به خاطر عمل به دستور پیامبر و امام ، به آن دستور عمل كنید، بدان پاداش می رسید، حتی اگر آن روایت به واقع از پیامبر و امام معصوم هم نباشد.

بنا به روایات معتبر استفاده انگشتر عقیق و فیروزه و ... مستحب است و ثواب دارد . اگر كسی به قصد عمل به دستور معصومان و برای رسیدن به آن ثواب ، این انگشتر ها را استفاده كند، علاوه بر آثار معنوی و مادی و روحی مثبتی كه دارند، بدان ثواب هم می رسد؛ زیرا برای دستور معصومان ارزش قائل شده و ارزش قائل شدن برای دستور آنان ، عمل صالح و مستحق پاداش است.

البته پاداش به شرطی به او می رسد كه واجباتش را انجام دهد و حرام ها را ترك كند . اهل ایمان و عمل صالح هم باشد. و گرنه با ترك واجبات و ارتكاب محرمات این كارها فایده ندارد.

پی نوشت ها:

1.شیخ حر عاملی،موسسه آل البیت،وسائل الشیعه، سال 1409ق ،ج 7،ص 144،باب 66.

2. همان ج 3، ص 398.

3.علامه مجلسي ،‏بحار الأنوار الجامعة لدررأخبار الأئمة الأطهار،ناشر اسلاميه‏،تهران‏،چاپ مختلف‏،نوبت مكرر،ج27،ص262.

4.علامه مجلسی، حلیه المتقین،چ اول، قم، عصر جوان ، 1384 ش، ص 35 تا 40.

احادیث دروسائل شیعه درمورد باب خروج بالسیف وقیام درزمان غیبت
در باب 13 از "كتاب الجهاد" وسایل الشیعه (باب حكم الخروج بالسیف قبل قیام القائم) 17 روایت آورده كه مضمون آن ها جایز نبودن قیام قبل از ظهور امام زمان (عج) میباشد

 لطفا احادیث دروسائل شیعه درمورد باب خروج بالسیف وقیام درزمان غیبت راترجمه وتوضح وتوجیه كنید وكتابهای برای مطالعه دراین مورد معرفی كنید خواهش می كنم من تمنا می كنم خیلی دارم گیج میشم شبهات سنگینی داره

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مركز

 در باب 13 از "كتاب الجهاد" وسایل الشیعه (باب حكم الخروج بالسیف قبل قیام القائم) 17 روایت آورده كه مضمون آن ها جایز نبودن قیام قبل از ظهور امام زمان (عج) می باشد، از جمله روایت زیر از امام سجاد (ع):

والله لا يخرج أحد منا قبل خروج القائم إلا كان مثله كمثل فرخ طار من وكره قبل أن يستوي جناحاه فأخذه الصبيان فعبثوا به؛ (1)

به خدا قسم !هیچ كدام از ما (امامان معصوم ) قبل از خروج قائم قیام نمی كند، مگر این كه مثل جوجه ای می ماند كه قبل از رسیدن وقت پرواز از لانه بیرون بپرد كه بازیچه بچه ها می گردد.

بسیاری می خواهند با استناد به این روایات ، هر گونه قیام به امر به معروف و نهی از منكر و برای تشكیل حكومت قبل از ظهور حضرت حجت را نامشروع بشمارند.

عالمان این روایات را نقل كرده و بررسی  نموده ، منظور و مقصود این روایات را روشن كرده اند.يكي از مراجع  در كتاب "دراسات فی ولایه الفقیه" همه این روایات را نقل كرده و بررسی نموده و جواب داده است.

ایشان بعد از نقل و بررسی همه روایات وارده در این زمینه ، در نتیجه گیری نهایی می گوید:

جهاد دفاعی برای دفاع از موجویت اسلام و مسلمانان و دفع هجوم دشمنان واجب است . اجازه امام معصوم یا فقیه واجد شرایط را لازم ندارد  . برای دفاع، مسلمانان باید مقدمات لازم از اسلحه و آموزش نظامی و سازماندهی و تعیین امیر و فرمانده و... را انجام دهند تا به هرج و مرج نینجامد . اما روایاتی كه ما را به سكوت قبل از قیام حضرت حجت فرا می خواند، بر فرض صحیح بودن سند همه آن ها :

1.یا اخبار از آینده و حاكم شدن دشمنان شیعه (مثل بنی امیه و بنی عباس) و شكست قیام های شیعیان است . در صدد نفی و تحریم قیام برای امر به معروف و نهی از منكر نیست .

2.یا در صدد این است كه شیعیان را از همراهی با مدعیان امامت باز دارد .

3.یا در صدد این است كه شیعه را از عجله در قیام قبل از تهیه مقدمات لازم و فراهم شدن شرایط نهی نماید.

4.یا در صدد این است كه بفرماید قیامی كه صد در صد موفقیت آمیز باشد،  قبل از قیام قائم  ، نخواهد بود و قیام های شیعه قبل از قائم یا شكست می خورد یا به مراحلی از موفقیت می رسد.(نه صد در صد )

یا...

 این روایات به هیچ وجه وظیفه امر به معروف و نهی از منكر و قیام علیه ستم و برای تحقق عدل و داد را نفی نمی كند و نامشروع نمی شمارد.

در قبال این اخبار ، اخبار فراوان دیگری داریم كه مسلمانان را به قیام برای امر به معروف و نهی از منكر و برای پیاده كردن حكومت اسلامی و اجرای قوانین در حد ممكن ، فرا می خواند . قیام و جهاد را ارزشمند شمرده و كشته شدن در این راه را شهادت می شمارد و...  .

با توجه به معانی بالا و  اخبار دعوت كننده به قیام برای امر به معروف و...  نباید به این توهم بها داد كه وظیفه مسلمان در دوران غیبت سكوت و تحمل است. (2)

اما در مورد روایت امام سجاد (ع) :

1. روایت مرفوعه است . البته چون از حماد نقل شده ، اجماع بر این است كه او جز صحیح نقل نمی كند. پس از لحاظ سندی ایراد قابل اعتنایی ندارد.

2. به نظر می رسد روایت از ساخته های امویان و عباسیان در آن شرایط اختناق باشد تا بزرگان علوی را از فكر قیام منصرف كنند.

3.  روایت در صدد بیان حكم شرعی و تحریم و منع و جواز نیست، بلكه اخبار غیبی است بر این كه قیام كنندگان از ما ، به پیروزی نهایی نمی رسند ،گر چه قیام شان نتایج ارزشمندی داشته باشد. 

4. ممكن است سخن امام فقط ناظر به امامان معصوم و جواب به انتظار شیعیان از آن ها بوده است. شیعیان از امامان به خصوص بعد از واقعه كربلا انتظار قیام علیه حكومت داشتند . بر این انتظار اصرار می ورزیدند . امام برای قانع كردن آن ها این امر غیبی را آشكار كرد كه اگر امامان قیام كنند، به جهت نداشتن یاور كافی و امكانات لازم و نبودن شرایط ، به پیروزی نمی رسند و شكست می خورند و بازیچه دشمنان می شوند. (3)

براي اطلاعات بيشتر مي توانيد با مركز تلفني ما به شماره 09640 و يا سايت اين مركز به آدرس (www.askdin.ir) مراجعه نماييد

پی نوشت ها:

1. حر عاملی ، وسایل الشیعه ،چ پنجم ،بیروت ،دار احیاء التراث العربی ، 1104 ق ، ج11 ،ص36.

2. منتظری  ،  دراسات فی ولایه الفقیه ، اول ، قم ، دفتر تبلیغات اسلامی ، 1408 ق ، ج1 ، ص255-257. 

3. همان ، ص 222-223.

آياواژه صبغه الله در احاديث توضيح داده شده؟
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً قَالَ الصِّبْغَةُ هِيَ الْإِسْلَام.

آياواژه صبغه الله در احاديث توضيح داده شده؟

اتفاقا اين جمله مورد توجه اولياي الهي قرار گرفته و تفاسيري در توضيح آن بيان شده است كه مقصود از "صِبْغَةَ اللَّهِ"(رنگ خدايي)، ايمان، اسلام، ميثاق با ولايت معصومين سلام الله عليهم اجمعين، فطرت پاك و ...است.

صبعه الله اسلام است:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً

قَالَ الصِّبْغَةُ هِيَ الْإِسْلَام(1)

از امام صادق(ع) در باره اين آيه شريفه نقل شد كه فرمود صبغه الله(رنگ خدايي) اسلام است.

صبغه الله، ولايت معصومين سلام الله عليهم اجمعين است:

2. "عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِي قَوْلِهِ تَعَالَي صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً

"(2) قَالَ صِبْغَةَ الْمُؤْمِنِينَ  بِالْوَلَايَةِ

حضرت سلام الله عليه فرمود رنگ خدا رنگ مومنين به رنگ ولايت است. يعني زير پرچم ولايت بودن و اطاعت كردن.

 در اين جا مناسب است به بهانه تحليل اين آيه شريفه، به مطلب يكي از تفاسير اشاره كنيم:

نوشته اند:

"صِبْغَةَ اللَّهِ، وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً؟"كلمه (صبغة) از ماده (ص- ب- غ) است، و نوعيت را افاده مي‏كند، يعني مي ‏فهماند اين ايمان كه گفتگويش مي‏كرديم، يك نوع رنگ خدايي است، كه ما به خود گرفته‏ ايم، و اين بهترين رنگ است، نه رنگ يهوديت و نصرانيت، كه در دين خدا تفرقه انداخته، آن را آن طور كه خدا دستور داده به پا نداشته است.(3)

دراين تفسير، ايمان به عنوان رنگ خدايي مطرح شده است.

پي نوشت ها:

1. شيخ كليني، الكافي، تهران،انتشارات اسلاميه، سال 1364 ه ش، چاپ دوم، ج‏2، ص 15.

2. مجلسي محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات اسلاميه، بي تا، چاپ مكرر، ج‏23، ص 367.

3. طباطبايي سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني سيد محمد باقر، قم، انتشارات اسلامي،سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏1، ص 472.

صفحه‌ها