پرسش وپاسخ

جابر بن عبدالله انصاري اولين زاير اربعين حسيني است و کسي که به فوز عظيم زيارت مخصوص سيدالشهداء در بيستم صفر 61 هـ.ق نايل شد.

پرسش:

 نخستين زائر امام حسين(ع) در اربعين چه کسي بود؟

 

پاسخ: 
جابر بن عبدالله انصاري از ياران حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) و مريد فرزندان گرامي ايشان بود. او آخرين صحابه پيامبـر بود که در مدينه وفـات کرد(1) و سلام رسول اکرم را به پنجمين وصي ايشان، حضرت امام محمد باقر رساند.(2) او به قولي در 94 سالگي در مدينه در حالي که نابينا شده بود در گذشت.(3) او اولين زاير اربعين حسيني است و کسي که به فوز عظيم زيارت مخصوص سيدالشهداء در بيستم صفر 61 هـ.ق نايل شد.
شيخ جليل القدر عماد الدين، ‌ابوالقاسم آملى، در کتاب ""بشاره المصطفى"" مى‌نويسد:
عطيه عوفى از اصحاب اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى‌گويد: ""با جابر بن عبدالهي انصارى براى زيارت قبر شريف سالار شهيدان راهى کربلا شديم. زمانى که به کربلا رسيديم، جابر در نهر فرات غسل کرد؛ لباسى چون لباس احرام پوشيد؛ خود را خوشبو ساخت و با قدم‌هاى آرام به طرف قربآن گاه حسينى راهى شد و در هر قدم ذکر خدا را بر زبان مى‌آورد. چون نابينا بود، از من خواست تا دست او را روى قبر مولا قرار دهم؛ پس از اين کار ‌از شدت غصه بى‌هوش شد و افتاد. او را به هوش آوردم. ‌وقتى به هوش آمد، سه مرتبه فرياد زد: «يا حسين!» سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه! اى عزيز دلم،‌ آيا جواب دوست خود را نمى‌دهي؟» و در پاسخ به خويشتن گفت: «‌چگونه حسين(عليه السلام) که در خون خودش آغشته شده و بين سر و پيکر نازنينش جدايى انداخته‌اند، جواب تو را بدهد؟!»
سپس با ادب خطاب به حضرت گفت: «گواهى مى‌دهم که تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنان هستي،‌تو فرزند سلاله هدايت و تقوايى و پنجمين نفر از اصحاب کسا؛ تو فرزند سرور پيشوايان و فرزند فاطمه سيد بانوان هستى؛ ‌چرا چنين نباشد؟ چرا که دست سيّد المرسلين(صلي الله عليه و آله) تو را غذا داده و در دامن پرهيزگاران پرورش يافتى و از سينه ايمان شير خوردى و پاک زيستى و پاک رخت بربستى و قلب مؤمنان را از فراق خود اندوهگين کردى؛ پس سلام و رضوان پروردگار بر تو باد! گواهى مى‌دهم که تو بر همان راهى رفتى که برادرت يحيي بن زکريا رفت و شهيد گشت».
آن گاه ديگر شهيدان دشت نينوا را مخاطب قرار داد و گفت : «سلام بر شما اى ارواحى که در کنار حسين نزول کرده و آرميده ايد! ‌گواهى مى‌دهم که شما نماز را برپا داشتيد و زکات را ادا نموديد و امر به معروف و نهى از منکر کرديد و با ملحدان جهاد کرده، خدا را تا هنگام مردن عبادت نموديد».(4)
منابع تاريخي زيارت قبر امام حسين (عليه السلام) را توسط جابر دو گونه، گزارش کرده اند. گزارش نخست از طبري شيعي است که زيارت جابر را همراه با عطيه عوفي، به طور مسند و با تفصيل گزارش کرده ، اما در آن، سخني از ملاقات وي با اهل بيت امام حسين(عليه السلام) به ميان نياورده است. گزارش دوم از سيد ابن طاووس است که زيارت جابر را بدون همراهي عطيه و به اختصار ، بيان کرده و به دنبال آن، ملاقات جابر را با اسراي اهل بيت(عليهم السلام) که از شام بازگشته اند، آورده است. ابتدا گزارش طبري و سپس گزارش ابن طاووس را بررسي مي کنيم.
عماد الدين طبري (متوفاي 525 ق) در بشارة المصطفي به سندش از عطية بن سعد بن جناده کوفي جدلي نقل کرده که گفت: با جابر بن عبدالله به قصد زيارت امام حسين(عليه السلام)حرکت کرديم ، چون به کربلا رسيديم جابر به سوي فرات رفت و غسل کرد، سپس پارچه اي به کمر بست و پارچه اي به دوش انداخت و عطر زد ، سپس ذکرگويان به سوي قبر امام(عليه السلام) رفت. 
وقتي نزديک قبر شد، گفت: دستم را بگير و روي قبر بگذار. من دستش را روي قبر گذاشتم. جابر خود را به روي قبر انداخت و آن قدر گريه کرد که بي هوش شد. بر او آب پاشيدم تا به هوش آمد. 
آن گاه سه بار گفت: اي حسين! 
سپس گفت: دوست پاسخ دوستش را نمي دهد. بعد ادامه داد: تو چگونه جواب دهي در حالي که رگ هاي گردنت را بريدند و بين سر و بدنت جدايي انداختند. گواهي مي دهم که تو فرزند خاتم پيامبران و پسر سرور مؤمنان و هم پيمان تقوا و از نسل هدايت و پنجمين نفر از اصحاب کسايي ; فرزند سرور نقيبان و پسر فاطمه (عليها السلام) سرور زناني و چرا چنين نباشي که سالار پيامبران با دست خويش غذايت داده و در دامان متقين تربيت شده اي و از سينه ايمان، شير خورده اي و از دامان اسلام برآمده اي. خوشا به حالت در حيات و ممات. اما دل مؤمنان در فراق تو ناخرسند است و شک ندارد که آن چه بر تو گذشت، خير بوده است. سلام و خشنودي خدا بر تو باد. شهادت مي دهم که تو همان راهي را رفتي که برادرت يحيي بن زکريا پيمود.
آن گاه نگاهي به اطراف قبر افکند و گفت: سلام بر شما اي جان هاي پاک که در آستان حسين(عليه السلام) فرود آمديد. گواهي مي دهم که شما نماز را بر پا داشته و زکات پرداختيد ، امر به معروف و نهي از منکر کرديد و با ملحدان جهاد نموديد و خدا را پرستيديد تا آن که مرگ شما را فرا رسيد. سوگند به خدايي که محمد(صلي الله عليه وآله) را به حق فرستاد ، ما در راهي که رفتيد ، شريک شماييم.
عطيه گفت: به جابر گفتم: چگونه با آنان شريکيم در حالي که نه [با آنان] دشتي پيموديم و نه از بلندي و کوه بالا رفتيم و نه شمشير زديم، اما اينان سر از پيکرهاي شان جدا شد، فرزندان شان يتيم گشتند و همسران شان بيوه شدند؟
جابر گفت: اي عطيه! از حبيبم رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شنيدم که مي فرمود: هر کس گروهي را دوست دارد در عمل آنان شريک است. سوگند به آن که محمد(صلي الله عليه وآله) را به حق به پيامبري فرستاد نيت من و نيت يارانم همان است که حسين(عليه السلام) و اصحابش داشتند. 
مرا به سوي خانه هاي کوفيان ببر. چون مقداري راه رفتيم، به من گفت: اي عطيه! به تو وصيتي بکنم؟
گمان نکنم پس از اين سفر ، ديگر تو را ببينم. دوست دار خاندان محمد (صلي الله عليه وآله) را دوست بدار تا وقتي در دوستي باقي است ، دشمن خاندان محمد(صلي الله عليه وآله) را تا زماني که دشمن است، دشمن بدار، هر چند اهل نماز و روزه بسيار باشد. 
با دوست دار آل محمد(عليهم السلام) مدارا کن; او هر چند به سبب گناهانش بلغزد، اما گام ديگرش با محبت اين خاندان ثابت مي ماند. دوست دار آل محمد(عليهم السلام)به بهشت مي رود و دشمنان شان به دوزخ.(5)
اما سيد ابن طاووس جريان زيارت جابر را اين گونه، گزارش کرده است:
چون اهل بيت حسين(عليهم السلام) از شام به عراق آمدند، به راهنماي کاروان گفتند که ما را از کربلا عبور بده. آنان چون به قتل گاه رسيدند، جابر بن عبدالله انصاري و جمعي از بني هاشم و مردان خاندان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را ملاقات کردند که براي زيارت قبر حسين(عليه السلام)آمده بودند. همه شروع به گريه و ناله نمودند و بر صورت هاي شان سيلي مي زدند و به گونه اي عزاداري و نوحه سرايي مي کردند که جگرها را آتش مي زد. زنان منطقه عراق نيز نزد اهل بيت(عليهم السلام) آمده و آنان نيز چند روزي عزاداري کردند.(6)

پي نوشت ها:
1. شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ص 169.
2. صدوق، امالي، ص 353 ؛  مجلسي محمد باقر، بحارالانوار، ج 46، ص 223.
3.ابن عبد البر، الاستيعاب، ج 1، ص 219.
4.  شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ص 620.
5. عمادالدين ابوجعفر محمد بن ابى القاسم طبرى، بشارة المصطفى، ص 125 و126.
6.  سيد بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، ص 114.
 

فاصله بين کوفه و شام حدود ده روز راه است که با احتساب بازگشت 20 روز خواهد شد. به علاوه اقامت‏ يک‏ماهه اهل بيت(عليهم السلام)در شام؛ ورود دراین زمان منافات دارد.

پرسش:
 با توجه به فاصله طولاني کربلا و دمشق آيا رسيدن کاروان اسرا در اولين اربعين امام حسين (عليه السلام)به کربلا امکان پذير است؟
 

پاسخ:
 گرچه برخي همچون سيد بن طاووس دوري مسير را دليل بر عدم امکان بازگشت اسراء در اربعين اول دانسته و گفته است: فاصله بين کوفه و شام حدود ده روز راه است که با احتساب بازگشت 20 روز خواهد شد. از اين رو اين فاصله طولاني به علاوه اقامت‏ يک‏ماهه اهل بيت(عليهم السلام)در شام، با ورود اهل بيت(عليهم السلام)در بيستم صفر به کربلا منافات دارد. اما ادله ديگري بازگشت کاروان اسراء به کربلا در نخستين اربعين را امکان پذير توصيف نموده است:
1- سيد بن طاووس خود اعتراف دارد که مسافت ‏بين کوفه و شام براي پيمودن عادي 10 روز است; زيرا خود او گفته بود مدت رفت و بازگشت ‏بين اين دو شهر، بيست روز يا بيشتر است. از اين رو مى ‏توان باور داشت که پيک دولتي که حامل پيام مهمي بوده، راه را پنج روزه طي کرده است.
2- بعضي از طوايف اطراف دمشق، مسافت دمشق تا نجف اشرف را هشت روزه و برخي از قبايل هفت روزه مى ‏پيمايند. (1)
3- از شخصي به نام ابو خالد نقل مى ‏کنند که روز جمعه کنار شط فرات با ميثم تمار بودم، او گفت: الساعه معاويه در شام مرد، و من روز جمعه آينده با قاصدي که از شام آمده بود ملاقات کردم و خبر از شام گرفتم، گفت معاويه از دنيا رفت و مردم با پسرش يزيد بيعت کردند. گفتم کدام روز معاويه مرد؟ گفت: روز جمعه گذشته. (2) با توجه به اين که يزيد هنگام مرگ معاويه در شام نبود و فرصتي هر چند کوتاه براي آمدن يزيد به شام و بيعت مردم با او لازم بود، اگر اين قاصد پس از بيعت مردم بلافاصله از شام خارج شده باشد حد اکثر مدت شش روز بين راه بود.
7- سرعت ‏شتر در بيابان به دوازده کيلومتر و در شتر تندرو (جماز) حتي به 24 کيلومتر در ساعت مى‏ رسد. (3) که استفاده از شتر جماز سفر کاروان در اين مدت را امکان پذير خواهد کرد.
لازم به ذکر است که شهيد قاضي طباطبايي در کتاب «تحقيق اربعين‏» نقل مى‏ کند که «ابا بکرة‏» به دستور «بسر بن ارطاة‏» از کوفه به شام هفت روزه رفت و برگشت. هر چند که به اعتقاد «طبرى‏» او از بصره به کوفه هفت روزه رفت و برگشت نه به شام. (4) مقرم در مقتل الحسين نظر اول را برگزيده است و آورده است «ابا بکره به شام رفت‏». (5)

پي نوشت ها:
1. البدايه و النهايه، ج‏8، ص‏33 و 34 ، چ‏ دوم به نقل از سيد محسن امين عاملي دمشقي.
2. رجال کشي، ص‏75؛ مامقاني،   تنقيح المقال، ج‏3، شيخ عباس قمي، نفس المهموم، ص‏129، شهيد قاضي طباطبايي،  تحقيق اربعين، ص‏34.
3. دکتر سيد رضا پاک‏نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج‏6، ص‏33.
4. تاريخ طبري، ج‏4 (ده جلدي)، ص‏127؛  استقامت، مصر، ج‏6، ص‏96.
5. خوارزمي، مقتل الحسين، پاورقي ص‏344."
 

مبهم سخن گفتن، بيان داستان و تطبيق نکات آن، روش به در بگو تا ديوار بشنود و عملگرايي مربي نمونه هايي از روش غير مستقيم براي تربيت است.

پرسش:

 شيوه هاي تربيتي غير مستقيم يعني چه؟وچطور مي توان از روش شيوه هاي تربيتي غير مستقيم استفاده کرد؟

پاسخ: 
مقدمه:
خداي متعال تمام هستي را آفريد تا انسان به کمال، رشد اخلاقي و معنويت دست يابد؛ از اين رو، در آيات و روايات، يکي از اهداف فرستادن و تبليغ پيامبران را تربيت و تزکيه‌ي انسان معرفي کرده است.(1) بخش مهم سعادت و يا شقاوتِ دوران نوجواني، جواني و بزرگسالي هر انساني در گروي شيوه‌ هاي تربيتي است. يکي از اثرگذارترين شيوه ها، شيوه هاي غير مستقيم است که در اداه درمورد آن براي تان مي نويسيم:
پاسخ اصلي:
1.    تعارف تربيت در کتب تربيتي بسيار متنوع است ولي از نظر ما مي توان تربيت را اينگونه معنا کرد که تربيت به معناي رشد و حرکت از وضعيت موجود به وضعيت مطلوب است. تربيت غير مستقيم، خود از روشهاي تربيتي است که شخص مربي، پيام خويش را نه با صراحت بلکه به صورتي آن را به فرد يا گروه مورد تربيت خود منتقل مي کند که در عين حالي که آن شخص يا گروه خطاب را متوجه خود احساس مي کند از تحريک احتمالي احساسات و عواطف آنها و احيانا مقاومت در پذيرش آن نيز جلوگيري کرده است. يعني پيام تربيتي اش را از طريق گفتار مستقيم به او نمي گويد بلکه از روش هاي ديگري استفاده مي کند که علاوه بر اينکه مخاطب پيام را دريافت مي کند، غالبا و بويژه در جهان امروز و نسبت به نسل جوان اثر بيشتري دارد. 
2.    پيام رساني و تربيت به شکل غير مستقيم به چند صورت است که بدان مي پردازيم.
الف:  ابهام: گاهي لازم است مربي، براي انتقال پيام تربيتي و اصلاحي خود، صاحبان يک صفت يا کار زشت را که در مجلس او حضور دارند به صورت مبهم ذکر کند و نامي از کسي به ميان نياورد مثل اينکه بگويد: «برخي از مردم داراي فلان صفت زشت اند و آنان چه بدمردمي اند ...» و سپس در تقبيح آن صفت و يا کار ناشايسته با آنها سخن بگويد. و يا اينکه در حضور آنان دارندگان صفت متضاد با آنها را تحسين و تمجيد کند مثلاً بگويد: «... بعضي افراد يا گروهها داراي چنين ويژگي هستند و خوشا به حال آنان ...». از خصوصيات اين صورت اين است که شنونده برکنار از تأثيرات و نفوذ شخصيتها و جمعيتهاي خاص در قضاوت خود، آزادانه در باره زشتي و يا خوبي يک رفتار خاص به داوري مي نشيند و نگاه خود را تنها به خود عمل معطوف مي دارد و نسبت به وجود يا عدم آن در خود، به درستي مي انديشد. 
ب: تطبيق: نقل يک داستان و يا نمونه تاريخي گاهي به منظور ارائه الگو و اسوه است تا شخص، وضعيت روحي و اخلاقي خود را با آن مورد معرفي شده، تطبيق داده و همسو کند. گاهي هم به منظور انتقال پيام و رساندن يک حقيقت اخلاقي و انساني به ديگري انجام مي پذيرد. در صورت نخست، کار تطبيق به عهده فرد و يا گروه واگذار مي شود و کار مربي صرفا نشان دادن نمونه مناسب است، ولي در صورت دوم، نقل داستان و يا نمونه تاريخي، ابزاري براي انتقال پيام است و شخص مربي وضعيت رفتاري و منش شخص مورد تربيت خود را، بر موضوع و محتواي آن تطبيق کرده و از اين طريق به او مي فهماند که او نيز به آنچه در قصه آمده گرفتار است و بايد در وضع خود تجديدنظر کند.
ج: شيوه به در بگو تا ديوار بشنود: از صورتهاي رايج اين نوع از خطاب اين است که مربي براي رساندن آراء و افکار تربيتي خود به شخص يا گروه مورد نظر خويش، روي سخن خود را متوجه شخص سومي مي کند و با اينکه در حقيقت مخاطب اصلي ديگرانند او را در ظاهر به عنوان مخاطب برمي گزيند. قرآن کريم نيز، گاهي در خطابهاي خود از اين روش سود جسته است، براي نمونه مي فرمايد: «و لقد أوحي اليک و الي الذين من قبلک لئن أشرکت ليحبطنّ عملک و لتکونّن من الخاسرين» به سوي تو و پيشينيان تو وحي کرديم که اگر شرک بورزي عملت را تباه خواهيم ساخت و از زيانکاران خواهي بود.(2) ممکن است اين آيه شريفه از همين باب باشد زيرا وقتي خداوند متعال پيامبر گرامي(ص) و دُردانه آفرينش را بر فرض کمترين شرکي اين چنين وعده زيانکاري و مجازات مي دهد پس اين عاقبت خسارت بار براي ديگران به طريق اولي ثابت است. برخي مفسران بابي براي اين شيوه قرآني باز کرده و رواياتي که اين مفهوم رو مي رساند جمع آوري کرده است.(3)
د: عمل مربي: از مؤثرترين روشهاي غير مستقيم تربيت، عمل است. دعوت عملي به سوي خوبيها از دعوت زباني، بسيار مؤثرتر و نتيجه بخش تر است و در روايات معصومان(ع) به طور مکرر بدان توصيه و بر اهميت آن تأکيد شده است. در حديثي امام صادق(ع) فرمودند: «به وسيله عمل و رفتار پسنديده خود، مردم را دعوت به سوي خوبيها کنيد و دعوت گر زباني نباشيد.»(4) براي مثال، کسي براي درست کردن و اصلاح رفتار ديگري در قبال والدين خود که به آنان ستم مي کند و حق آنها را محترم نمي شمارد، دست پدر يا مادر خود را در نزد او ببوسد و نسبت به آنها اظهار ادب کند يا براي توجه دادن به اشتباه کسي که حق همسر خويش را رعايت نکرده و به او به ديده خدمتگزار مي نگرد، در حضور او به همسر خود احترام کند و در کار خانه به او کمک و مساعدت نمايد. در اين موارد و مانند آن، بيان عمل بسيار گوياتر و بليغ تر از بيان زبان است و در انتقال پيام، بسيار سريعتر و مطمئن تر نقش خود را ايفا مي کند.
و: هنر: از مصداقهاي واضح روش غير مستقيم، زبان هنر است. البته مقصود از هنر در اينجا، جلوه هايي از آن است که به گونه غير مستقيم با مخاطبان خود سخن مي گويد، از قبيل فيلم، نمايش، نقاشي و طراحي و ... که تأثير تعيين کننده و وسيع آن در گروههاي مختلف مردم قابل انکار نيست.
نتيجه:
تربيت به معناي حرکت از وضعيت موجود به سوي وضعيت مطلوب روش هاي مختلفي دارد که شايد روش غير مستقيم در بسياري اوقات اثرات عميق تري دارد. مبهم سخن گفتن، بيان داستان و تطبيق نکات آن، روش به در بگو تا ديوار بشنود و عملگرايي مربي نمونه هايي از روش غير مستقيم براي تربيت است. 
کليدواژه ها:
تربيت، روش هاي تربيت، تربيت غير مستقيم
پي نوشت ها:
1.    سوره بقره، آيه 129
2.    سوره زمر، آيه 65
3.    بحرانى، البرهان في تفسير القرآن،موسسه بعثت، قم، چاپ اول، 1415ق، ج 1، ص 50
4.    مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 5، ص 198
منابع بيشتر براي مطالعه:
1.    اهداف تربيت از ديدگاه اسلام - دفتر همكاري حوزه و دانشگاه- زير نظرعليرضا اعرافي
2.    تربيت برتر ، رضا فرهاديان 
3.    كودك از نظر وراثت و تربيت، محمد تقي فلسفي 
4.    تربيت كودك در جهان امروز، بهشتي  ، 
5.     مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث ، فرهاديان  
6.     والدين و مربيان مسئول؛ فرهاديان
7.    تربيت كودك در مكتب اهل بيت ، مرحوم محمد تقي فلسفي .
8.    تعليم‌و تربيت ‌در اسلام ، شهيد مطهري‌
9.     روش تربيت ديني نسل جوان و نوجوان ، محمد مهدي
 

اگر انسان بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد تا به اهداف کمالي خود دست يابد.

پرسش: 
پاداش کم خوابي کم خوري کم گويي در توصیه های دینی و اخلاقی چگونه آمده است؟
 

پاسخ: 
مقدمه
هر کسي دوست دارد تا در دنيا در صحت و سلامتي جسم و روح زندگي کند و از بيماري در امان باشد. از نظر آموزه هاي ديني صحت و سلامت تن و روح و روان شرط عبادت و دستيابي به کمالات والاي انساني است؛ زيرا تن رنجور ناتوان از انجام واجبات و عباداتي است که انسان را به کمال مي رساند. 
 پاسخ تفصيلي:
انسان موجودي مرکب از جسم و روح است. روان که به زبان عربي به نفس تعبير مي شود، همان روح و جان مجردي است که در ماده دميده مي شود.
نفس و روان آدمي چنانکه خداوند در آيه  ی ی سوره مومنون مي فرمايد در پيدايش خود نيازمند بدن است؛ و انسان اگر بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد و اگر اين بدن در صحت وسلامت کامل نباشد، نفس و روان آدمي هم نمي تواند به اهداف کمالي خود دست يابد. بر اساس قاعده معروف «من فقد حسا فقد فقد علما؛ هر کسي حسي را از دست دهد، به تحقيق علمي را از دست داده است» هر عضوي از اعضاي بدن آدمي نقشي در کمال يابي دارد که ديگر اعضا نمي توانند جايگزين واقعي و کامل آن عضو مفقود و ناقص باشند.
از آيات قرآن به دست مي آيد که هر گاه به دلايل و عوامل عارضي و تغيير شرايط بدني مانند نقص و بيماري، انسان ناتوان از درک و فهم حقايق باشد و نتواند به معرفت صحيح دست يابد.(1) 
البته اين عذر شرعي از سوي خداوند پذيرفته مي شود، اما بايد دانست به همان ميزان از رسيدن به کمالات باز مي ماند. انسان بيمار نمي تواند روزه بگيرد و نماز بخواند يا به تمام و کمال اين اعمال عبادي را انجام دهد؛ و عذرش هم پذيرفته است اما در عين حال انجام صحيح و تمام هر عمل عبادي نقش بر روان و جان آدمي مي زند که هويت او را براي آخرت مي سازد. در حقيقت صقحه وجود هر فردي با هر فکر و عملي نقش برجسته اي مي گيرد و اندک اندک ماهيت و هويت او را تغيير مي دهد. اين گونه است که در مسير سقوط يا صعود قرار مي گيرد.  
اسلام به بهداشت جسم و روح بسيار اهميت مي دهد؛ زيرا تن نه تنها مرکب رهوار روان بلکه عامل تکامل و تطور آن است. از همين رو تن و روان در يکديگر تاثير متقابل دارند و صحت و سلامت هر يک در آن ديگري نيز تاثير گذاشته و به همان منوال بيماري و ناخوشي هر يک در ديگري تاثيرگذار است.
لذا در اسلام براي سلامتي جسم مراعات اعتدال (يعني اندازه خوابي و اندازه خوري ) صحيح است. و کم خوري و کم خوابي و اينها صحيح نمي باشد. همانطور که پرخوري و خواب زياد نيز  صحيح نيست. 
 اعتدال يعنى ميانه روى صحيح، و حد وسط در امور که نه در آن زياده روى باشد و نه کاستى، به تعبير امروز استاندارد هر چيزى همان حد اعتدال آن چيز است، مثلاً يک انسان بر اساس موازين پزشکى بايد شبانه روزى يک کيلو غذا بخورد، حال اگر بيشتر بخورد به راه افراط و اسراف رفته، و اگر کمتر بخورد، راه تفريط و کمبود را پيموده است، حد اعتدال و استاندارد او همان يک کيلو است. از اين رو اعتدال، خصلتى هماهنگ با مزاج و ساختار وجودى انسان سالم است، و در مقابل آن راه افراط و تفريط، راهى انحرافى از صراط مستقيم و ناهماهنگ با شاکله و ساختار انسان است. در قرآن مى‏خوانيم: «و کَذلِکَ جَعَلناکُم اُمَّةً وَسَطاً؛ همان گونه (که قبله شما يک قبله ميانه بين شرق و غرب است) شما را نيز امّت ميانه‏اى قرار داديم.»(2) 
همچنين حضرت علي(ع) در اين باره مي فرمايند: «لاتَرَى الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرَّطاً؛(3)هميشه انسان نادان، يا افراط گر و يا تفريط کننده است.» 
نه چندان بخور کز دهانت برآيد
نه چندان که از ضعف جانت بر آيد
اما در باره کم گويي بر اساس آيات و روايات آفت بسياري از مشکلات به ويژه براي روان آدمي دانسته اند. انسان پرگو دچار بيهوده گويي و ياوه گويي و دروغ و غيبت و تهمت و ديگر گناهان زباني مي شود.
البته لازم به ذکر است اگر سخن زياد در مسير حق و براي بيان حق و حقيقت باشد ارزشمند مي باشد  لذا هيچ عبادتي نزد خداوند برتر از سخن حق نيست ، چنانکه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله ) دراين باره مي فرمايند:
« رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أفضَلُ الجِهادُ كَلِمَةُ عَدلٍ عِندَ إمامٍ جائرٍ ، أفضَلُ الجِهادِ كَلِمَةُ حُكمٍ عِندَ إمامٍ جائرٍ؛ (4)  پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : برترين جهاد، سخن عادلانه در برابر پيشوايى ستمگر است. برترين جهاد سخن حق در برابر پيشواى ستمگر است. »
همچنين سخن اگر چه اندک ودر مسير باطل باشد مذموم مي باشد لذا هيچ گناهي بالاتر از سخن باطل نمي باشد. اين را هم بايد توجه داشت ، همان طور که بيشتر گناهان با زبان انجام مي شود قسمت مهمي از عبادات و اعمال نيک از قبيل ذکر خدا، ارشاد مردم ، تعليم و تربيت ، امر به معروف و نهي از منکر و جهاد نيز، با سخن گفتن و زبان انجام مي شود. از همين رو امام صادق(ع) مي فرمايد: «کلام في حق خير من سکوت علي باطل؛ سخن گفتن درباره حق، از سکوتي بر باطل بهتر است» (5)
البته کم گويي زماني فضيلت و خوي نيکوست که انسان با سکوت خويش به تفکر و تدبر در آيات آفاق و انفس بپردازد که اين تفکر شکوفايي و کمال انسان خواهد شد و نتيجه اش رضايت الهي و بهشت ابدي است. از همين رو امام علي (ع) مي فرمايد: إن المومن... إذا سکت فکر... و المنافق إذا سکت سها؛ سکوت مومن تفکر و سکوت منافق غفلت است.(6)
نتيجه:
اگر انسان بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد و اگر اين بدن در صحت وسلامت کامل نباشد، نفس و روان آدمي هم نمي تواند به اهداف کمالي خود دست يابد.  زيرا تن نه تنها مرکب رهوار روان بلکه عامل تکامل و تطور آن است. از همين رو تن و روان در يکديگر تاثير متقابل دارند و صحت و سلامت هر يک در آن ديگري نيز تاثيرگذار است. و جسم سالم هم در گرو اعتدال و ميانه روي در خوردن و خوابيدن است و کم خوري و کم خوابي همانند پر خوري و خواب زياد نهي شده است. همچنين کم گويي به خودي خود داراي ارزش نمي باشد چون سخن زياد اگر در مسير حق باشد ارزشمند است و همچنين اگر سخني در مسير باطل باشد اگر چه اندک و کم هم باشد باطل مي باشد و موجب پيدايش بسياري از گناهان مانند دروغ و غيبت و تهمت و ... است. 
کليدواژه: کم خوابي، کم خوري، کم گويي، قساوت قلب، سلامتي جسم، سلامت روح
پي نوشت ها:
1.    نساء، آيه  ی ی؛ انعام، آيه  ی ی؛ نحل، آيه  ی ی ی. 
2.سوره بقره، آيه 143.
3.شيخ رضي، نهج البلاغه، حکمت 70
4. متقي هندي، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، محقق: بكري حياني - صفوة السقا، چاپ پنجم، مؤسسة، 1401هـ/1981م ، ج3، ص78، ح 5576؛ محمدي ري شهري، محمد، مترجم: شيخي، حميد رضا، قم، موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، 1389، ج7، ص330، ح12840؛ 
5. صدوق، محمد بن علي، کتاب من لايحضره الفقيه، تصحيح: علي اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم،  ی ی ی یق، ج  ی، ص  ی ی ی.
6.حراني، ابن‌شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلي‌اللّه عليهم، چاپ علي‌اکبر غفاري، قم،  ی ی ی یش. ص ی ی ی.
براي مطالعه در خصوص مباحث اخلاقي مي توانيد از کتاب هاي ذيل استفاده کنيد:
کتاب معراج السعاده تأليف ملا احمد نراقي
جامع السعادات، ملا محمدمهدي نراقي،
 

با رعايت تقوا و درستکاري و انجام کارهاي زيبا، مي توان جوانان را به اهل بيت و امام زمان دعوت کرد. استفاده از برنامه هاي تشکيلاتي و رفت و آمد به مجالس اهل بيت و..

پرسش: 
با کسي که به امام زمان اهميت نميدهد چگونه رفتار کنيم که باعث بشه به امام زمان اهميت دهد
 

پاسخ:

مقدمه:

علاقه و محبت و اهميتي که شما به امام زمان عج مي دهيد بسيار ارزشمند است و دعوت به سوي اهل بيت عليهم السلام نيز يکي از کارهاي بسيار مهمي است که در روايات و منابع ديني به آن توصيه شده است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «خدارحمت کند کسي را که محبت مردم را به سوي ما جلب کند»(1) نيت شما در راستاي اين هدف ارزشمند است و در ادامه راه هايي براي به نتيجه رسيدن اين هدف عرض مي کنيم:

متن اصلي:

1. امام عسکري(ع) در کلامي ارزشمند اوصافي از شيعيان حقيقي بيان مي کنند که در حقيقت کليدواژه جذب ديگران به اهل بيت هم مي باشد. «سعي کنيد مايه‏ زينت‏ و آبروي ما باشيد نه مايه عيب ما، محبت‌ها را به‌ سوي ما جلب کنيد، زشتي‌ ها را از ما دفع نماييد، که هر گونه خوبي به ما نسبت دهند ما اهلش هستيم، و هر عيبي به ما اسناد دهند ما از آن به دوريم.‏ »(2) در اين بيان عواملي مانند: تقوا، درستي در علم وعمل براي زينت بودن دوري از رذالت و دنائت براي پرهيز از ننگ و عار بودن براي اهل بيت اشاره شده است. يعني با رعايت تقوا و خوش رفتاري است که مردم به اهل بيت دعوت ميشوند. کارهايي از سوي ما که زيباست و باعث زيبا نشان دادن دين و اهل بيت مي شود، اولين قدم براي جذب ديگران به اهل بيت است. اولين قدم از خود ما شروع مي شود.

2. بيان فضايل اهل بيت و افزايش معرفت خود وديگران نسبت به اهل بيت (ع)، در جذب ديگران اثر دارد. گفتن و مطرح کردن مؤثر است. به عنوان يک دستور کار، بايد فضيلت، آثار و برکات محبت اهل بيت را به صورت پيوسته طرح کرد. مردم، آرمانگرا و قهرمان دوستند. اگرشخصيت، فضليت، فکر و فرهنگ امامان اهل بيت (عليهم السلام) را بشناسند به آنان علاقه پيدا مي کنند و اين علاقه به تبعيت و همسويي مي کشد. امام رضا (ع) در حديثي فرموده است: «مردم اگر خوبيهاي حرفها و تعاليم ما را بشناسند، از ما پيروي مي کنند.»(3) اينکه چگونه مردم، جوانان و بشريت را با فرهنگ اهل بيت بايد آشنا کرد، نکته ظريفي است و بايد از تکنيک «هنر» استفاده کرد و در عرضه محتواي کلامي ائمه (عليهم السلام) به نسل امروز، کار رسانه ها در اين جهت، مهم است. فضايل در دو محور است 1- جهات آرماني، خلقت، طينت و... 2- جهات عملي و قابل اسوه گيري و تبعيت عيني و ملموس از رفتار اهل بيت. طرح هر دو جهت، عامل ايجاد علاقه است، ولي محور دوم موثرتر است.

3. استفاده از برنامه هاي تشکيلاتي و شرکت در توسلات و هيئات: برنامه هاي خودجوش نوجوانان که کار گروهي انجام دهند، مثل فعاليت هايي که در نيمه شعبان و برگزاري جشن دارند، يا تشکيل هيئت و راه انداختن دسته عزاداري يا آراستن مسجد، حسينيه و تکيه و برنامه هاي ايستگاههاي صلواتي آب، شربت، اطعام، احسان و... همه گره زننده قلب نوجوانان با تشکيلات اهل بيت است. بچه ها زمينه هاي روحي دارند. اينها را بايد به کار گرفت، در محله هاي مختلف از خود آنان «هيئت » درست کرد و خودشان مسؤوليت به عهده بگيرند تا فعال شوند. ايام ماه مبارک رمضان يکي از مناسبترين فرصتهاي ايجاد اينگونه تشکلهاي هيئتي از دانش آموزان بخصوص در مقطع راهنمايي و اوائل دبيرستان است. براي استفاده از اين حس خود جوش بچه ها و جهت دادن آن براي ايام ديگر بايد سرمايه گذاري کرد. وقتي بچه ها براي خودشان در ارتباط با ائمه، صاحب علم، پرچم، دسته و هيئت مي شوند، احساس تشخص مي کنند.

4. پاسخ به شبهات و پرسش هاي بنيادين جوان. به طور کلي جوانان، ذهن خلاق و جست جوگري دارند و همواره به دنبال کشف حقيقت و حل مسائل و پاسخ گويي به شبهات خويش اند. اگر به شبهات او پاسخ مناسبي داده شود در اين مسير مصمم تر خواهد بود. روبه رو است که براي اين سؤال ها بايد جواب قانع کننده اي ارائه داد. اين يکي از راه هاي افزايش ميل و استقامت در مسير اهل بيت است.

5. در نهايت يک سري مهارت هاي رفتاري نيز لازم است تا بتوان به اهل بيت يا امام زمان عليهم السلام دعوت کرد:

الف: همدلي با جوان: اگر با جوان با همدلي و احترام برخورد شود به سهولت مي توان در قلب او نفوذ کرد يعني نبايد آموزه هاي ديني و تکاليف شرعي را بر جوانان تحميل کرد که اين امر عکس العمل منفي دارد، بلکه کافي است آن ها را به صورت جذاب، عرضه نمود و در کنار هدايت، بر همدلي تأکيد ورزيد.

ب: انعطاف پذيري: همدلي بدون انعطاف پذيري، ممکن نيست. جوان به حکم جوان بودن در معرض خطا و لغزش است . هر کسي به دنبال جذب جوانان است، بايد بزرگوارانه برخورد کند و چون پدري دل سوز دست نوازش بر سر آنان بکشد و «ارتباط عاطفي» را بر ارتباط دستوري و خشک، مقدّم دارد، زيرا هرگز نمي توان با خشم و خشونت، با جوان مواجه شد و به او آموزه هاي ديني را آموزش داد، چون روح جوان بسيار آسيب پذير است و در برابر برخورد قهرآميز واکنش نشان مي دهد.

ج: ميانه روي: در هدايت نسل جوان همان گونه که بايد به سليقه ها و علاقه هاي آنان توجه کرد و امر رشد و تربيت آنان را با مقتضيات ذات و جوهرشان هم آهنگ ساخت، بايد از ايجاد شخصيت کاذب و توقع بي جا نيز پرهيز نمود. هم چنين دين را نبايد به صورت خشک و خشن معرفي نمود، زيرا اسلام دين سمحه و سهله است. متأسفانه گاهي دين به صورتي معرفي مي شود که برخي جوانان آنان را خشک و سخت و حتي غير مفيد مي دانند.

د: مطابقت گفتار و کردار: جوانان اگر با ناهم خواني و تضاد در گفتار و عمل مذهبي روبه رو شوند، يا در اعتقاد خود سست مي شوند و يا صداي خود را به اعتراض بلند مي کنند. بايد به شدت مواظب بود در عمل زشتکاري نکنيم.

و: جلب اعتماد و احترام به عقايد جوان: آموزش مسائل ديني در صورتي مفيد است که اعتماد جوان جلب شود. بدون جلب اعتماد نمي توان در جوان نفوذ کرد. هم چنين يکي از خواهش هاي طبيعي نوجوانان و جوانان اين است که مانند بزرگ سالان به عقايدشان احترام گداشته شود. گاهي جوان بر عقيده خود پافشاري مي کند، چون آن را حق مي داند. گرچه از ديد مربيان و معلّمان، آن نظريه باطل است. اما بايد توجه داشت که توهين کردن به عقيده و نظر او توهين به همه وجودشان خواهد بود. از اين رو اسلام به مسلمانان دستور مي دهد که به عقايد همگان احترام بگذارند و حتي از توهين کردن به بت پرست ها خودداري کنند.

نتيجه:

با رعايت تقوا و درستکاري و انجام کارهاي زيبا، مي توان جوانان را به اهل بيت و امام زمان دعوت کرد. استفاده از برنامه هاي تشکيلاتي و رفت و آمد به مجالس اهل بيت و دادن مسئوليت هاي فرهنگي، و پاسخگويي به شبهات جوان و استفاده از راهکارهاي مهارتي مانند همدلي با جوانان، انعطاف پذيري، ميانه روي، مطابقت گفتار و عمل و جلب اعتماد جوانان از راه هاي تاثيرگذاري و جذب آنها به اهل بيت عليهم السلام است.

کليد واژه ها:

امام زمان، محبت، علاقه به اهل بيت، جذب جوانان

پي نوشت ها:

1. «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَرَّ مَوَدَّةَ النَّاسِ إِلَيْنَا» شيخ صدوق، محمد بن على، أمالي، اعلمى، بيروت، چاپ پنجم، 1400ق، ص99

2. «اتّقوا الله وَ کونوا زَيناً وَ لا تَکونوا شَيناً جُرُّوا اِلَينا کُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادفَعوا عَنّا کُلَّ قَبيحٍ فَاِنَّهُ ما قيلَ فينَا مِن حُسنٍ فَنَحنُ اَهلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِن سوءٍ فَما نَحنُ کَذَلِکَ» مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 75، ص 372

3. «فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»، شيخ صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، 2جلد، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق، ج 1، ص 307

منابع براي مطالعه بيشتر:

ترجمه کتاب منتخب الاثر: ايت الله صافي گلپايگاني براي شناخت امام زمان

آفاق محبت به اهل بيت: علامه اميني

محبت نجات بخش: عبدالرضا جمالي

مهمترین دستاورد دفاع مقدس ،همانا توانمند شدن دفاع در برابر متجاوزان است که با تجریات عملی که در صحنه جنگ به وجود آمد.

پرسش:
مهمترین دستاورد دفاع مقدس از نظر امام خمینی ره چیست؟
 

پاسخ:
بیان اوج و منزلت دفاع و جهاد، چه در قالب تشویق و تحریض به حضور و سبقت در آن و ذکر فضیلت مجاهدان و رزم آوران و زمینه سازان حرکت آنان و ترسیم درجات خاص و استثنایی برای شهیدان و چه در قالب نکوهش و ذمّ از سستی کنندگان، بهانه تراشان و فراریان از جنگ و جهاد، در کتاب و سنت و در کلام و مواضع امام (ره) آنقدر زیاد است که در این نوشتار تنها به ذکر مختصری از آن اکتفا نمودیم.
در زمینه ضرورت دفاع امام (ره) معتقدند که: «نکته مهمی که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهان خواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می‌کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همۀ هویت‌ها و ارزش‌های معنوی الهی¬مان نمی‌‌ شناسند. به گفته قرآن کریم هرگز دست از مقابله با ستیز با شما بر نمی‌‌ دارند مگر این که شما را از دینتان برگردانند ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست‌ها و آمریکا و ش و روی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبیمان را لکه دار نمایند» (1).
«پس راهی جز مبارزه نمانده است و باید چنگ و دندان ابرقدرت‌ها و خصوصاً آمریکا را شکست و الزاماً یکی از دو راه را انتخاب نمود: یا شهادت، یا پیروزی، که در مکتب ما هر دوی آنها پیروزی است که انشاءالله خداوند قدرت شکستن چارچوب سیاست‌های حاکم و ظالم جهان خواران و نیز جسارات ایجاد داربست‌هایی بر محور کرامت انسانی را به همه مسلمین عطا فرماید، و همه را از افول ذلت به صعود عزت و شکوت همراهی نماید» (2).
امام خمینی (ره) دربارۀ دفاع از اهداف اسلامی و دستاورهای نهضت اسلامی می‌فرماید: «ما الان که با قدرت‌های بزرگ دنیا مواجه هستیم، حال دفاعی داریم یعنی ما مدافع از آن چیزهایی که نهضت ما، قیام ما برای ما هدیه آورده است و از اهداف اسلامی و از کشور اسلامی خودمان و از تمام چیزهایی که مربوط به اسلام و مربوط به کشور است در حال دفاع هستیم و در حال دفاع، بسیج باید عمومی باشد . یعنی قضیه جهاد یک قضیه است، قضیه دفاع قضیه دیگر. قضیه جهاد یک شرایطی دارد ، برای اشخاص خاصی هست، برای گروه معینی هست با شرایطی، لکن قضیه دفاع، عمومی است، مرد، زن، بزرگ، کوچک، پیر و جوان همان طوری که عقل انسان هم حکم می‌کند که اگر کسی هجوم آورد برای منزل یک کسی، اهالی آن منزل، هر یک که هست دفاع می‌کنند از خودشان» (3).
حضرت امام (ره) به استقلال فرهنگی و بازگشت به اسلام ناب سفارش زیادی می‌فرمود، چرا که بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت دارد فرهنگ آن جامعه است و فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می‌دهد و با انحراف فرهنگ هر چند جامعه در ابعاد اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد ولی پوچ و میان تهی خواهد  بود. امام (ره) بارها فرهنگ منحطی که در گذشته بر جامعه حاکم بوده را شدیداً مورد انتقاد قرار می‌داد و سعی در معرفی فرهنگ اصیل داشت. امام (ره) می‌فرمود:
«در صدد باشید که از غرب زدگی بیرون بیایید و گمشدۀ خود را پیدا کنید. شرق، فرهنگ اصیل خود را گم کرده است و شما که می‌خواهید مستقل و آزاد باشید باید مقاومت کنید و باید همه قشرها بنای این را بگذارند که خودشان باشند» (4).
بنیانگذار نهضت، همانند بازیگران سیاسی جهان امروز نبوده‌اند که به صورت ظاهری و مصلحت اندیشی و سوپاپ اطمینان به دفاع از محرومین و مستضعفین بپردازند بلکه به قدری برای این قشر ارزش قائل بوده‌اند که موفقیت و پیشرفت انبیاء و اولیای خدا را ناشی از حضور و حمایت مستضعفین از آنها در طول تاریخ یاد می‌کنند:

«تمام ادیان آسمانی از بین توده‌ها برخاسته است و با کمک مستضعفین بر مستکبرین حمله برده است. مستضعفین در همۀ طول تاریخ به کمک انبیاء برخاسته‌اند و مستکبرین را به جای خود نشانده اند. در اسلام پیغمبر اکرم از بین مستضعفین برخاست و با کمک مستضعفین، مستکبرین زمان خودش را آگاه کرد یا شکست داد. مستضعفین بر تمام ادیان حق دارند، مستضعفین به اسلام حق دارند. زیرا در طول تاریخ 1400 ساله این جمعیت بودند که کمک کردند دین اسلام را، ترویج کردند از دین اسلام... نهضت ما هم با مستضعفین پیش رفت» (5).
 سازش ناپذیری در مقابل دشمن: یکی از آفات خطرناک مبارزۀ سیاسی و پیکار نظامی، کشانده شدن جریان مبارزه به سمت خط سازش و تسلیم است. یعنی: دست کشیدن از اصول و آرمان‌ها و فدا کردن آن برای رسیدن به مسائل فرعی و کم اهمیت که معمولاً با توطئه‌های حساب شده و از قبل تعیین شدۀ دشمن، چنین خطری بر سر راه مبارزات اصولی وجود دارد . امام (ره) ضمن محکوم کردن خط سازش با دشمن، قاطعانه هشدار می‌دهند: «سازش با ظالم، ظلم بر مظلومین است، سازش با ابرقدرت‌ها ظلم بر بشر است. آنهایی که به ما می‌گویند: سازش کنید، آن‌ها یا جاهل هستند یا مزدور. سازش با ظالم، یعنی: این که دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این خلاف رأی تمام انبیاست» (6).
بنا براین می‌توان گفت: که مهمترین دستاورد دفاع مقدس ،همانا توانمند شدن دفاع در برابر متجاوزان است که با تجریات عملی که در صحنه جنگ به وجود آمدوبا آگاهی از نیازهای دفاعی مانند فراهم نمودن یا ساختن ادوات دفاعی ،در موقیت مناسبی قرار داریم که دشمن ،از تجاوز به ما اجتناب ورزد .روشن است که اگر ما از نظر دفاعی قوی باشیم، می‌توانیم در زمینهای مختلف به استقلال برسیم که استقلال در زمینه‌های فرهنگی، اقتصادی علمی و...می تواند را ه پیشرفت ورفاه و خود کفائی را در جامعه ایجاد نماید. 
 برای آگاهی بیشتر به منابع زیر مراجعه نمایید.
مرندی، مهدی، تبیان، دفتر بیست و چهارم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378.جنگ و دفاع در اندیشه امام خمینی
شبانی، محمدرضا، اندیشه‌های دفاعی حضرت امام خمینی(ره)، ، تهران، سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، چاپ اول، 1376.مجموعه مقالات چهارمین گردهمایی تبیین اندیشه‌های دفاعی حضرت امام خمینی(ره) 
 آیین انقلاب اسلامی، گزیده‌ای از اندیشه و آرای امام خمینی (ره)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1374.

پی نوشت:
1.    امام خمینی، 1368،صحیفه نور، ج20: 245- 227
2.    همان ، ج20: 245- 227.
3.    همان، ج12: 44.
4.    همان، ج11: 186.
5.    آیین انقلاب اسلامی، 1374: 291.
6.    همان، 1374: 393
 

معنای وسیع شهادت آن است که انسان در مسیر انجام وظیفه الهی کشته شود، یا بمیرد، همان سربازی که در درگیری با اشرار و یا با منافقان به درجه رفیع شهادت رسیده است.

پرسش:

ارزش و مفهوم شهید و شهادت را با استفاده از قرآن کریم و احادیث نورانی تبیین نمایید. آیا سربازی که در درگیری با اشرار و قاچاقچیان و یا در اثر درگیری با منافقان جان خود را از دست میدهد و یا در هنگام مأموریت بر اثر تصادف کشته میشود، بنابر تعالیم اسلام شهید محسوب میشود؟

پاسخ:
شهید و شهادت در لغت به معنای شهود یا حضور است و شاهد و شهید یعنی حاضر و جمع آن شهدا است. (1) در مجمع البحرین آمده است: شهادت یعنی کشته شدن در راه خدا. وجه تسمیه چنین قتلی به شهادت، بدین جهت است که ملائکه رحمت بدین صحنه حضور یابند و بر این وجه، شهید به معنای شهود است، یا بدین سبب که خدا و فرشتگانش به دخول شهید به بهشت گواهی دهند و یا بدین لحاظ که شهید به همراه انبیا در قیامت بر دیگر امم گواهی دهند و یا چون شهید زنده و حاضر است، به موجب آیه: "احیاء عند ربهم یرزقون؛ (2) شهدا زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"، و یا به این جهت که وی به شهادت حق قیام نمود تا کشته شد.(3)
در تفسیر نمونه نیز آمده است: اطلاق "شهید" از ماده "شهود" بر آن‏ها یا به خاطر حضور رزمندگان اسلام در میدان نبرد با دشمنان حق است، یا به خاطر این که در لحظه شهادت، فرشتگان رحمت زا مشاهده میکنند، و یا به خاطر مشاهده نعمت‏های بزرگی است که برای آن‏ها آماده شده و یا به جهت حضورشان در پیشگاه خداوند است، آنچنانکه در سوره آل عمران میفرماید: "هرگز گمان مبر آن‏ها که در راه خدا کشته شده‏اند مردگانند، بلکه آن‏ها زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند".(4)
همیشه در تاریخ ملت‏ها روزهایی پیش میآید که بدون ایثار و فداکاری و دادن قربانیان، بسیاری از خطرات برطرف نمیشود، و اهداف بزرگ و مقدس محفوظ نمیماند. این جا است که گروهی مؤمن و ایثارگر باید به میدان آیند و با نثار خون خود از آیین حق پاسداری کنند. در منطق اسلام به این گونه افراد "شهید" گفته میشود.
در اسلام کمتر کسی به پایه و عظمت شهید میرسد؛ شهیدانی که آگاهانه و با اخلاص نیت به سوی میدان نبرد حق و باطل رفته، و آخرین قطرات خون پاک خود را نثار میکنند.
درباره مقام شهیدان، روایات عجیبی در منابع اسلامی دیده میشود که حکایت از عظمت فوق‏العاده ارزش کار شهیدان میکند. در روایتی از رسول گرامی (ص) میخوانیم: "در برابر هر نیکی، نیکی بهتری وجود دارد تا به شهادت در راه خدا رسد که برتر از آن چیزی متصور نیست".(5)
در روایت دیگری از امام زین العابدین (ع) میخوانیم: "هیچ قطره‏ای محبوب تر در پیشگاه خدا، از دو قطره نمیباشد: "1 - قطره خونی که در راه او ریخته میشود. 2 - قطره اشکی که در تاریکی شب از خوف خدا جاری میگردد و فقط به این قطره اشک، خدا اراده شده باشد".(6)
اگر تاریخ اسلام را ورق زنیم، میبینیم قسمت مهمی از افتخارات را شهیدان آفریده و بخش عظیمی از خدمت را آنان کرده‏اند. نه تنها دیروز، امروز نیز فرهنگ سرنوشت ساز "شهادت" است که لرزه بر اندام دشمنان میفکند، و آن‏ها را از نفوذ در دژهای اسلام مأیوس میکند.
بدون شک "شهادت" یک هدف نیست؛ هدف پیروزی بر دشمن و پاسداری از آیین حق است، اما پاسداران باید آن قدر آماده باشند که اگر در این مسیر، ایثار خون لازم شود، از آن دریغ ندارند، و این معنای امت شهید پرور است، نه این که شهادت را به عنوان یک هدف طلب کنند.
در جواب سؤال دوم پاسخ را چنین طرح میکنیم: شهادت در فرهنگ اسلام دو معنای متفاوت دارد:
1 - معنای خاص.
2 - معنای گسترده و عام.
معنای خاص، کشته شدن در معرکه جنگ در راه خدا است که احکام خاص در فقه اسلامی دارد، از جمله عدم نیاز شهید به غسل و کفن، بلکه با همان لباس خونین دفن میشود.
معنای وسیع شهادت آن است که انسان در مسیر انجام وظیفه الهی کشته شود، یا بمیرد، همان سربازی که در درگیری با اشرار و یا با منافقان به درجه رفیع شهادت رسیده است. هر کس در حین انجام چنین وظیفه‏ای به هر صورت از دنیا برود، "شهید" است.
در روایات اسلامی آمده است که چند گروه شهید از دنیا میروند:
1 - از پیامبر گرامی (ص) نقل شده: "کسی که در طریق تحصیل علم از دنیا برود، شهید مرده است". (7)
2 - حضرت علی (ع) میفرماید: "کسی که در بستر از دنیا رود، اما معرفت حق پروردگار و معرفت واقعی پیامبر (ص) او و اهلبیتش (ع) را داشته باشد، شهید از دنیا رفته است". (8)
3 - در حدیث دیگری از امام صادق (ع) میخوانیم: "کسی که برای دفاع از مال خود در برابر مهاجمان ایستادگی کند و کشته شود، شهید است". (9)
هم چنین کسان دیگری که در مسیر حق کشته میشوند یا میمیرند.
از این جا عظمت فرهنگ اسلامی و گسترش آن روشن میشود.
جواب را با حدیثی از امام رضا (ع) به پایان میبریم: او از پدرانش، از رسول خدا (ص) نقل میکند:
"نخستین کسی که داخل بهشت میشود، شهید است". (10)

پینوشت‏ها:
1 - لسان العرب به نقل از بهاءالدین خرمشاهی، دانش‏نامه قرآن، ج 2، ص 1339، کلمه شهید و شهادت.
2 - آل عمران (3) آیه 169.
3 - شیخ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج الربع الثانی، ص 553.
4 - آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 21، ص 405.
5 - بحارالانوار، ج 97، ص 15، چاپ بیروت.
6 - همان، ج 97، ص 10، حدیث 16.
7 - سفینه البحار، ج 1، ماده "شهد" ص 720 چاپ قدیم.
8 - نهج البلاغه، خطبه 19، آخر خطبه.
9 - سفینةالبحار، ج اول، ماده "شهد" چاپ قدیم.
10 - بحارالانوار، ج 71، ص 272؛ تفسیر نمونه، ج 21، ص 403 - 408، با تلخیص و برداشت.
 

آنچه در مورد تقويت حافظه از کتب روايي و ادعيه بيان شده است، علت تامه تقويت حافظه محسوب نمي شود؛ چرا که راهکاري ديگري هم در اين خصوص وجود دارد.

پرسش:

چطور ميتوانيم از قرآن براي افزايش حافظه و همچنين قابليت هاي ذهن بهره مند شويم؟

پاسخ: 
از اينکه افتخار همراهي شما را داريم، خرسنديم و تلاش مي کنيم پاسخ مناسبي خدمت تان ارائه دهيم. براي تقويت حافظه و رفع فراموشي، در آموزه هاي ديني و تعاليم اسلامي توصيه هايي شده است که در بخش نخست به مهمترين توصيه هايي که مشتمل بر سوره ها و آيات قرآن است، اشاره مي شود و در بخش دوم به توصيه هايي که در روايات اسلامي به آن اشاره شده است، مي پردازيم.

بخش نخست
1. خواندن سوره هاي «ياسين» و «فتح»؛ (1)
2. تلاوت قرآن؛ (2) 
3. خواندن «آيه الکرسي»(3) و مداومت بر آن خصوصاً پس از نمازهاي يوميه در تقويت حافظه مؤثر است؛(4) 
مرحوم آيت الله كشميري مي فرمايد: خواندن «آيه الکرسي» روزي 21 مرتبه براي تقويت حافظه نافع است. (5)
4. بعضى از بزرگان گفته اند كه زياد خواندن آيه «سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى»(6) ‏ براى رفع نسيان و فراموشى مؤثر و مجرّب است؛ (7)
5. براي کسي که زياد فراموشي به او دست مي دهد، مواظبت بر خواندن آيه: «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِين‏»(8) مفيد است. (9)
6. مي توانيد قرآن حفظ نماييد؛ حفظ قرآن يقيناً تأثير شگرفي در قدرت حافظه شما ايجاد خواهد شد و شما نتيجه اش را به زودي خواهيد ديد.

بخش دوم
در روايات اسلامي نيز براي تقويت حافظه نکاتي براي تقويت حافظه و رفع فراموشي ذکر شده است که به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. خواندن دعايي که پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) به حضرت علي (عليه السلام) براى تقويت حافظه تعليم نمود: «سُبْحَانَ مَنْ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ لَا يَأْخُذُ أَهْلَ الْأَرْضِ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ سُبْحَانَ الرَّءُوفِ الرَّحِيمِ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِي قَلْبِي نُوراً وَ بَصَراً وَ فَهْماً وَ عِلْماً إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِير.» (10) 
2. خواب قيلوله کردن. شخصى به پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) عرض كرد: من حافظه خوبى داشتم و اكنون فراموشى بر من غالب شده؟ حضرت در پاسخ فرمود: «آيا خواب قيلوله مي كردى و آن را ترك كرده‏اى؟ گفت بلى، فرمود: باز خواب قيلوله بكن تا آنچه فراموش کرده اي به حافظه ات برگردد.» (11)
خواب قيلوله پيش از ظهر است و بعد از نماز ظهر تا عصر و خواب بعد از ظهر حماقت است و خواب قيلوله نعمت است چنان كه 
امام باقر (عليه السلام) نيز مي فرمايد: «النَّوْمُ أَوَّلَ النَّهَارِ خُرْقٌ وَ الْقَائِلَةُ نِعْمَةٌ وَ النَّوْمُ بَعْدَ الْعَصْرِ حُمْقٌ وَ النَّوْمُ بَيْنَ الْعِشَاءَيْنِ يَحْرِمُ الرِّزْق»‏؛ (12) «خواب اول روز جهالت است؛ خواب نيمروز [قيلوله‏] نعمت است و سبب تقويت حافظه مى‏شود؛ خواب پس از عصر حماقت است؛ خواب ميان نماز مغرب و عشا مانع روزي مي شود.» 
3. امام صادق (عليه السلام) به کسي که چيزي را فراموش کرده بود، فرمود: دستت را بر پيشاني بگذار و اين دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ يَا مُذَكِّرَ الْخَيْرِ وَ فَاعِلَهُ وَ الْآمِرَ بِهِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَذْكُرَنِي مَا أَنْسَانِيهِ الشَّيْطَانُ الرَّجِيم‏» (13)
4. مداومت بر خواندن دعاي: «يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ فَلَا يَفُوتُ شَيْئاً عِلْمُهُ وَ لَا يَئُودُه‏» بعد از نماز صبح قبل از اين که تکلم نمايد. (14) 
در روايات اهلبيت (عليهم السلام) به موارد ديگري مثل نوع تغذيه و خوردن برخي مواد غذايي از قبيل: مويز، عسل، عدس، کرفس، بِه، گوشت نزديک گردن، زنجبيل، کندر و... براي تقويت حافظه اشاره شده است که به خاطر اطاله کلام و اين که شايد مورد سؤال شما نبوده باشد از ذکر تفصيلي آن خودداري مي کنيم. 
براي افزايش تمرکز در آيات قرآن و روايات چيزي نيافتيم، اما از آيت الله بهجت (ره) پرسيدند: چه كنيم تا تمركز فكر پيدا كنيم؟ فرمودند: اذكاري مثل «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را زياد بگوييد. (15)

نکته مهم
آنچه در مورد تقويت حافظه از کتب روايي و ادعيه بيان شده است، علت تامه تقويت حافظه محسوب نمي شود؛ چرا که راهکاري ديگري هم در اين خصوص وجود دارد. ضمن اين که بعضي از عوامل مربوط به حافظه در اختيار انسان نيست و مربوط به عوامل ژنتيکي و وراثتي است. به عبارت ديگر، حافظه و استعداد هر انساني برآيندي از عوامل متعدد وراثتي و محيطي است که بعضي از اين عوامل در اختيار اوست و بعضي از اختيار انسان خارج است بنابراين، هرگز نبايد توقع داشت که با انجام راهکارهايي که ما برخي از آنها را ذکر کرديم، معجزه شود و ناگهان حافظه انسان افزايش چشمگيري يابد و يا در صورت عدم تأثير، اعتقاد فرد نسبت به توصيه هايي که از معصومين صادر شده است، کم شود.
اين نکته را هم بدانيد که گاهي مشکل از خود ضعف حافظه نيست، بلکه افراد به خاطر مشغله فکري و داشتن برخي دل مشغوليت ها و بر عهده داشتن کارهاي متعدد عملاً دچار استرس و اضطراب مي گردند و در نتيجه آن، قدرت تمرکز آنان مختل مي شود و يا دچار ضعف حافظه مي گردند در صورتي که اگر آنها از پرداختن به کارهاي متعدد در يک مقطع زماني بپرهيزند و يا از مشغله هاي خود بکاهند، تمرکز و حافظه آنان از کارآمدي بيشتري برخوردار خواهد بود. همچنين مي توانيد به هنگام مطالعه و يا شنيدن مطالب ناب، برخي از آنها را يادداشت کنيد و چندبار با خود مرور نماييد تا در حافظه بلند مدت شما ثبت گردد.
همواره موفق و کامروا باشيد.

پي نوشت ها: 
1.    ر.ک: حيدري، احمد، فضايل و خواص سوره ها و آيه هاي قرآن، قم: حضور، 1386.
2.    مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ‏بحارالأنوار، بيروت‏: دار إحياء التراث العربي، ‏1403ق، ج59، ص272.
3.    سوره بقره، آيات 255-257.
4.    ر.ک: کاظمي خوانساري، ابراهيم، ذکرهاي شگفت عارفان: کليد گشايش مشکلات دنيوي و سلوکي، قم: عطر ياس، 1388.
5.    همان.
6.    سوره اعلي، آيه 6.
7.    جمعي از مترجمان، ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران: فراهانى،1360؛ ر.ک: اسلامجو، حامد، پرسش هاي شما و پاسخ هاي آيت الله بهجت (ورق هاي آسماني)، قم: آخرين وصي، 1388، ج27، ص24.
8.    سوره بقره، آيه 286.
9.    كفعمى، ابراهيم بن على عاملى‏المصباح للكفعمي(جنة الأمان الواقية)، قم‏: دار الرضي( زاهدي)، 1405ق‏، ج199.
10.    ر.ک: قمي، شيخ عباس، کليات مفاتيح الجنان، ترجمه: مهدي الهي قمشه اي، تعقيبات مشترک، قم: آيين دانش، 1390.
11.    حر عاملى، محمد بن حسن‏، وسائل الشيعة، قم‏: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، 1409ق، ج6، ص501.
12.    شيخ صدوق، ابن بابويه، محمد بن على، ‏من لا يحضره الفقيه، قم‏: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ‏1413ق‏، ج1، ص502.
13.    طبرسى، حسن بن فضل، ‏مكارم الأخلاق‏، قم‏: شريف رضى‏، 1412ق، ص356.
14.    شبّر، عبدالله، طب الأئمة عليهم السلام( للشبّر)، بيروت: دار الإرشاد، 1428ق، ص277.
15.    ر.ک: اسلامجو، حامد، پرسش هاي شما و پاسخ هاي آيت الله بهجت (ورق هاي آسماني)، قم: آخرين وصي، 1388.
 

عرف فقط مي‌تواند موضوع برخي احکام را تشخيص داده و طبق اين تشخيص، حکم تغيير پيدا کند.

پرسش: 
فلسفه ي حرام بودن چيزي که عدفا براي گناه استفاده ميشود به طور کلي چيست  مثلا اگر عرف پاسور شرط بندي است اگر فردي بدون شرط بندي بخواهد بازي کند چرا بايد حرام باشد و ازين بازي فکري محروم شود پس حتما جامي که در ان عرفا شراب نوشيده ميشود اگر در ان اب بخوريم حرام است
 

پاسخ: 
مقدمه:
هر چيزي را که پروردگار حکيم دستور به انجامش مي‌دهد در واقع داراي مصلحت و فايده و هر چيزي را که از آن منع مي‌کند و دستور به ترکش صادر مي‌کند، براي بندگانش داراي مفسده و ضرر است. امّا ممکن است عقلِ محدود ما نتواند اين مفسده و منفعت را درک کند. چه بسا در بازي با آلات قمار، حتي بدون شرط بندي نيز مفسده‌اي وجود داشته که پروردگار حکيم و دانا آن را حرام و از آن نهي کرده است.
پاسخ اصلي:
در فقه شيعه، اگر تعيين حد و مرز احکام، بر عهده شرع و شارع مقدس است، تشخيص مصداقِ (برخي از مفاهيم)، بر عهده عرف متدينين است. اگر عرف در بعضي موارد، تغيير کند حکم نيز به تبع آن تغيير پيدا مي‌کند. به بيان ديگر اگر صورت‌ها و شکل‌هاي عمل بر اثر عرف تغيير پيدا کند حکم هم تغيير پيدا خواهد کرد. براي مثال بازي با شطرنج قبلاً حرام بوده ولي امروز بنا به فتواي امام خميني (ره) و برخي مراجع ديگر، بي اشکال است؛ چرا که قبلاً به عنوان آلت قمار مورد استفاده قرار مي‌گرفته است اما امروزه که از آن به عنوان يک ورزش فکري - نه قمار بازي - استفاده مي‌شود حلال است. همچنين، غنا و موسيقي از جمله مسايلي است که در حرمت آن ترديد نيست، اما اين که چه چيزي غنا است بر عهده عرف مي‌باشد.
اينکه در سؤال فرموده‌ايد: (فلسفه? حرام بودن چيزي که عرفاً براي گناه استفاده مي‌شود) بايد دانست که تشريع و وضع احکام حرام و حلال، برعهده شارع است نه عرف. شارع مي‌گويد که اين حلال است يا آن حرام است. عرف فقط در تشخيص موضوع برخي احکام، کاربرد داشته و نمي‌تواند فراتر از آن گام بردارد. امروزه بسياري از افراد جامعه، کارهايي را حلال مي شمرند، در حالي که شارع مقدس حرام دانسته و عکس اين قضيه نيز صادق است.
در سؤال، اشاره به اين نموديد که عرف پاسور شرط بندي است. بايد دانست بازي با آلات قمار نزد شارع حرام مطلقاً است. حال مي‌خواهد با شرط بندي باشد يا بدون شرط بندي. عرف، پاسور را آلت قمار مي‌داند و همين سبب شده پاسور و امثالهم حرام باشد.
نکته ديگر اينکه اشاره به فکري بودن بازي پاسور نموديد. پاسور به هيچ وجه ورزش فکري محسوب نمي‌شود و برد و باخت در آن به تيز هوشي و فکر مربوط نيست. بيشتر با اتفاق و شانس در ارتباط است و در دنيا هم به عنوان ورزش فکري شناخته نشده است برخلاف شطرنج که در ارتباط مستقيم با فکر و انديشه مي‌باشد و تيز هوشي در آن حرف اول را مي زند و اگر روزي پاسور هم مثل شطرنج باشد و به عنوان يک ورزش فکري حساب شود، موضوع آن عوض شده و بالتبع حکم نيز تغيير خواهد کرد.
و اما در رابطه با مثالي که زديد بايد گفت (خوردن آب در شيشه مشروبات الکلي اشکال ندارد، زيرا آن چه حرام است، نوشيدن مشروبات الکلي است اما استفاده از شيشه آن اشکال ندارد، مگر اينکه با اين کار ترويج فرهنگ شرابخواري شود.)(1) اگر عرف، نوشيدن از شيشه مشروبات الکلي را نشانه ترويج و اشاعه شرابخواري قلمداد کند، جايز نبوده، حتي اگر داخل شيشه آب باشد.
نتيجه:
بنابراين عرف فقط مي‌تواند موضوع برخي احکام را تشخيص داده و طبق اين تشخيص، حکم تغيير پيدا کند.

پي نوشت:
1-    خميني، روح الله، توضيح المسائل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، 1391 ش، ص 118، مساله 111.
 

علاقه به فلسفه، شرط لازم براي مطالعه فلسفه است، اما کافي نيست. بايد ابتدا مهارت فلسفيدن و تفکر انتقادي را آموخت.

پرسش: 
سوال يه دانش آموز 12 ساله عاشق فلسفه که کتاب دنياي صوفي که نظريات افلاطون هست رو چند بار خونده اينه که از کجا بدانيم الان خوابيم يا بيدار؟؟شايد خوابيم فکر مي کنيم بيداريم و شايد بيداريم فکر ميکنيم خوابيم
 

پاسخ: 
ابتدا لازم است به اين نکته اشاره کنيم که علاقه به فلسفه، شرط لازم براي مطالعه فلسفه است، اما کافي نيست. بايد ابتدا مهارت فلسفيدن و تفکر انتقادي را آموخت و سپس به بررسي ديدگاه هاي مختلف فلسفي و مطالعه تاريخ فلسفه پرداخت. کسي که شناختي از منطق و تفکر انتقادي و انواع مغالطات ندارد، نمي تواند درک درستي از فلسفه داشته باشد و در مواجهه  با آراي مختلف فلسفي، حيران و سردرگم مي شود و به شکاکيت گرفتار مي شود؛ در حالي که تقريبا هيچ فيلسوفي از شکاکيت مطلق دفاع نمي کند و حتي هيوم که معروف به فيلسوف شکاک است و فلسفه خودش را فلسفه شکاکانه ناميده، در کتاب «پژوهشي در باب فهم آدمي» تصريح مي کند که شکاک مطلق، يک مفهوم بدون مصداق است و هيچ کسي را نمي شناسد که از شکاکيت مطلق دفاع کند.
بنابراين، براي مطالعه فلسفه، بايد مهارت فلسفيدن را ابتدا آموخت و سپس با آراي فلسفي روبرو شد و با تفکر انتقادي آنها را مورد نقد و بررسي قرار داد و نقاط قوت آنها را حفظ و نقاط ضعف آنها را نقد کرد و کنار زد.
اگر بخواهيم براي تقريب به ذهن، مثالي بزنيم، بايد به نوجوان يا جواني اشاره کنيم که عاشق رانندگي است. آيا عشق او به رانندگي، کافي است تا او پشت فرمان ماشين بنشيند و گاز بدهد و ماشينراني کند؟! پاسخ روشن است: نه. ابتدا او بايد  تحت مراقبت مربي کاردان، آموزش ببيند و مهارت رانندگي بياموزد و بعد از موفقيت در امتحان نهايي، ماشينراني کرده و گاز بدهد و در خيابان رانندگي کند.
مطالعه تاريخ فلسفه نيز به همين شکل است. ابتدا بايد مهارت فلسفيدن را بياموزيد و سپس با آراي مختلف فلسفي روبرو شويد؛ وگرنه با مسائلي روبرو مي شويد که قادر به حل آنها نيستيد. 
حالا که چندبار کتاب دنياي صوفي را خوانده ايد، پيشنهاد مي کنم از پيگيري کتاب هاي فلسفي پيچيده ديگر پرهيز کنيد و در اين مرحله، هر سوال آزاردهنده اي که در ذهن داريد را با ما در ميان بگذاريد تا در گفتگو با يکديگر، فلسفيدن را با هم تمرين کنيم و راهي براي حل مسائل فلسفي بيابيم.
اما درباره پرسشي که مطرح فرموديد، گفتني است:
يکي از ادله شکاکان براي انکار جهان واقعي، استناد به امکان خواب است؛ يعني طرح اين احتمال که ما خوابيده ايم. توضيح مطلب اين که: در خواب خيلي از وقايع و حوادث را تجربه مي کنيم در حاليکه آنها واقعي نيستند و وقتي بيدار مي شويم متوجه مي شويم آنها تصورات ما بوده اند نه اشيايي خارج از ذهن ما. از اين رو، اين احتمال پيش کشيده مي شود که شايد الان که بيداريم نيز خواب باشيم و اينطور وانمود شده که بيداريم. در اين صورت آنچه واقعي مي دانيم نيز تصورات ذهني ما است و آنها را اشتباهي واقعي به حساب مي آوريم.
براي نقد اين اشکال، بايد به چند نکته اشاره کرد:
يکي اين که دقيقا اين اشکال به دنبال تخريب چه چيزي است: آيا مي خواهد اصل واقعيت را زير سوال ببرد يا واقعيت خارج از ذهن را؟ 
اگر منظور شکاک، فرض اول باشد، در اين صورت پاسخ مي دهيم: حتي اگر هميشه خواب باشيم، باز هم واقعيت به کلي انکار نمي شود چرا که من و تصورات رويايي، همگي واقعي هستند و منشا لذت و رنج ما در خواب مي باشند. 
اما اگر منظور شکاک، فرض دوم باشد، در اين صورت پاسخ مي دهيم: الفاظي همانند خواب، چون جهانشمول نيستند و فقط بر برخي از مصاديق صادقند، معنادار مي باشند؛ يعني خواب چون در برابر بيداري است، معنادار است. اما اگر گفته شود که همه چيز خواب است، در اين صورت، بيداري بدون مصداق است و هيچ درکي از آن نداريم تا وانگهي گفته شود که از خواب درکي داريم.  به ديگر سخن، «خواب» يعني «نه بيداري». اگر همه چيز خواب باشد، در اين صورت، بيداري هيچ مصداقي ندارد و چون معنا، امري منتزع از مصاديق است، پس لفظ خواب که بدون مصداق است، معنا نيز ندارد. بنابراين، خواب که مرادف با «نه بيداري» است نيز بي معنا مي گردد. به همين جهت، بايد پذيرفت که نمي توان همه امور را خواب دانست. اين که برخي امور در خواب هستند، نشان مي دهد که برخي امور نيز در بيداري رخ مي دهند.
بگذريم از اين که استدلال مذکور، اثبات نمي کند که ما در حال حاضر، در خواب به سر مي بريم، بلکه مي خواهد اين احتمال را پيش بکشد که ما خوابيم. در اين صورت، با دو گزينه روبرو هستيم: اينکه حالا که بيداريم، در خواب به سر مي بريم و آنچه واقعي مي دانيم چيزي جز تصورات ما نيست(احتمال اول)، يا اينکه حالا که بيداريم، حقيقتا بيداريم و آنچه درک مي کنيم، خارج از تصورات ما است(احتمال دوم). وقتي اين دو احتمال را در نظر مي گيريم، بي درنگ احتمال دوم را برجسته تر مي يابيم. در اين صورت، اگرچه احتمال اول همچنان در گوشه ذهن ما باقي است اما در طول زندگي آن را ناديده مي گيريم و بي اهميت مي شماريم. از اين رو، در شکاکيت فرو نمي افتيم و از اعتقاد به جهان خارج دفاع مي کنيم. 
اميدوارم نکات ذکر شده براي شما راهگشا و مفيد باشد. 
مطلب آخر اينکه در حوزه معرفت شناسي، کتاب هاي متعددي نگاشته شده است اما يکي از کتاب هاي مفيد و مختصر، کتابي به قلم دکتر معلمي است: 
معلمي، حسن، نگاهي به معرفت شناسي در فلسفه غرب، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي. 
اگرچه اين کتاب نيز فلسفي و پيچيده است، اما حالا که با آراي فلاسفه غرب آشنا شده ايد، خالي از لطف نيست به اين کتاب مراجعه کنيد تا متوجه شويد که بسياري از آراي فيلسوفان غرب، خالي از اشکال نيست.
 

صفحه‌ها