پرسش وپاسخ

چه باید كرد؟
اگر چه والدین در برابر ظلم ها و كارهای زشت خود در پیش گاه خداوند مسئول هستند و اگر در حق فرزند ظلم كنند، گناه كارند، ولی این برخورد آن ها، رفتار بد فرزند را ...

از نظر اسلام در مواردی كه پدر و مادر انسان دچار اشتباه میشوند و آن اشتباه متوجه ما است و مارا ناراحت میكند چه باید كرد؟

اگر چه والدین در برابر ظلم ها و كارهای زشت خود در پیش گاه خداوند مسئول هستند و اگر در حق فرزند ظلم كنند، گناه كارند، ولی این برخورد آن ها، رفتار بد فرزند را توجیه نمی كند و بی مهری به پدر و مادر درهر شرايطي جايز نيست و احترام والدین در هر صورت واجب است . حتی روایت داریم كه امام صادق علیه السلام می فرماید«:َ مَنْ نَظَرَ إِلَي أَبَوَيْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ لَهُ صَلَاةً(1)

هر كسی به والدین خود غضبناك نگاه كند در حالی كه آنها به او ظلم كرده اند، خداوند هیچ نمازی را از او قبول نمی كند»

پس وقتی با وجود ظلم آنها، نمی توانیم نگاه بد به آنان بكنیم، حتما مجاز نیستیم برخورد بدی كنیم یا حرف بدی بزنیم، توصیه می كنیم شما با تحمل و سعه صدر، این كار اشتباه آن ها را ببخشید و برخورد نامناسب نداشته باشید. در ضمن گاهی والدین به اشتباه خود پی می برند ولی برای حفظ غرور یا شأن خود ،حاضر به عذرخواهی نیستند، این كه به اشتباه شان پی می برند، نكته مثبت و خوبی است و از تكرار این رفتار جلوگیری می كند.

در هر حال شما هیچ عكس العمل منفی نشان ندهید.

می توانید از طریق واسطه ای كه در جریان كار آن ها بوده است، ناراحتی خود را از رفتار یا كردارشان، به گوش آنها برسانید،ولی برخورد نامناسب نكنید.

این گونه خدا از شما راضی است و برخورد خوب تان با آن ها باعث جلب الطاف خداوند می شود و توفیقات الهی شامل حال تان خواهد شد.

برای ارائهء اطلاعات بیشتر و دریافت راهنمایی كاربردی تر می توانید با بخش تلفنی مركز(09640 بدون كد) تماس گرفته و از نظرات كارشناسان اخلاق خانواده بهره مند گردید.

موفق باشید

پی نوشت:

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 هجري شمسي، ج 2، ص 348.

چگونه رابطه ام را با پدر و مادرم خوب كنم؟
«وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيراً براي ايشان از روي مهرباني جنبه فروتني و افتادگي پيش ...

چگونه رابطه ام را با پدر و مادرم خوب كنم؟

نيكي و احسان به پدر و مادر برترين وسيله قرب به خداوند و شريف ترين سعادت هاست، و از اين رو آيات و اخبار بسيار در ترغيب به آن وارد شده است. خداي سبحان مي‏فرمايد:

 «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيراً ؛ (1) براي ايشان از روي مهرباني جنبه فروتني و افتادگي پيش آر و بگو پروردگارا پدر و مادر مرا رحمت كن چنانكه مرا در كودكي پروردند».

و مي‏فرمايد:

 «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً ؛ (2) خدا را بپرستيد و چيزي را شريك او مسازيد و به پدر و مادر احسان و نيكي كنيد».

و رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: «برّ الوالدين أفضل من الصّلاة و الصّوم و الحجّ و العمرة و الجهاد في سبيل اللّه؛ (3) نيكي به پدر و مادر از نماز و روزه و حج و عمره و جهاد در راه خدا برتر است».

و فرمود: «من أصبح مرضيّا لأبويه، أصبح له بابان مفتوحان إلي الجنّة ؛ هر كه روز آغازد و پدر و مادرش از او راضي باشند، دو در از بهشت بر او گشوده باشد».

 از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: «مردي نزد رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلّم آمد و از نيكي به پدر و مادر پرسيد. سه بار فرمود: با مادر خود نيكوئي كن و سه بار فرمود: با پدر خود نيكوئي كن، و مادر را قبل از پدر ذكر كرد».

از امام صادق علیه السلام سؤال شد «چه اعمالي بهتر است؟ فرمود: نماز در وقت، و نيكوئي با پدر و مادر، و جهاد در راه خدا». (4)

پرسیده اید :" چگونه رابطه ام را با پدر و مادرم خوب كنم ؟" در پاسخ به چند نكته اشاره می كنیم :

1- با احترام و نیكی با آنها رفتار نمائید.

2- از اوامرشان اطاعت نمائید! اگر به هر دلیل برخورد غیر صحیحی ازپدر و مادر دیدید لازم است سكوت كنید یا از روبرو شدن با ایشان خوددداری كرده و آن جا را ترك كنید به شرط آن كه مقصر نباشید وگرنه می بایست عذر خواهی كنید. البته سخت است و تعدیل رفتار در زمان كوتاه به دست نمی آید، بلكه تغییر هر حالتی در انسان خصوصاً اگر همراه با عادت باشد، بسیار مشكل و حتی طاقت فرسا می نماید. پس لازم است به طور مداوم با خود تلقین كرده و از قبل خود را برای هر برخوردی آماده كنید تا بتوانید از این ره آورد با توجه به تجربیات كسب شده رفتارتان را تعدیل كنید. این موضوع را همواره جلو چشمانتان در نظر بگیرید كه مادر دوست و آشنا و یا رفیق نیست. او همه چیز انسان و سرمایه آدمی است.

البته در مواردی كه اختلاف نظر با ایشان دارید، سعی كنید با آرامش و متانت برخورد كنید و به فواید یا  زیان های انجام كارتان فكر كنید بعد تصمیم بگیرید تا رفع مشكل بشود.

3- از كارها و رفتاری كه موجب آزارشان می شود دوری اجتناب كنید؛در جایی كه اطاعت نكردن  موجب آزارشان  شود، اطاعت شان لازم و واجب می گردد مگر این كه اطاعت شان باعث ترك واجب یا فعل حرام با شد مثلا  بگویند نماز نخوان ، در این صورت اطاعت شان حرام است.

قرآن می فرماید: «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي‏ أَنْ تُشْرِكَ بي‏ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ؛ (5) و هرگاه آن دو، تلاش كنند كه تو چيزي را همتاي من قرار دهي، كه از آن آگاهي نداري (بلكه مي‏داني باطل است)، از ايشان اطاعت مكن، ولي با آن دو، در دنيا به طرز شايسته‏اي رفتار كن؛ و از راه كساني پيروي كن كه توبه‏كنان به سوي من آمده‏اند».

4- با انجام بعضی امور  مثل بوسیدن دست، بلند شدن جلوی پایشان، با محبت نگاه كردن و ... نیز خشنودیشان را جلب كنید.

موفق باشید.

 

پی نوشت ها :

1. الاسرا (17) آیه 24 .

2. النساء (4) آیه 36 .

3. سيد جلال الدين مجتبوي‏، علم اخلاق اسلامي ( ترجمه جامع السعادات)، انتشارات حكمت‏، تهران‏، چاپ چهارم‏،1377 ش، ‏ج2، ص353 .

4. همان، ص 355 .

5. لقمان (31) آیه 15.

اگر زني بی دليل از انجام وظايف زناشويي خود استنكاف كند وظيفه مرد چیست؟
در اسلام زن و شوهر در حقوق و تكاليفي كه خداوند در اين پيمان متقابل بر آنان واجب فرموده هردو مطيع خداوند هستند.

اگر زني بدون دليل موجه از انجام وظايف زناشويي خود استنكاف كند وظيفه مرد چيست؟

در اسلام زن و شوهر در حقوق و تكاليفي كه خداوند در اين پيمان متقابل بر آنان واجب فرموده هردو مطيع خداوند هستند.

در ازدواج براي زن و شوهر اهداف مشتركي هست كه ازدواج بر اساس آن شكل مي گيرد و اين اهداف حقوق و تكاليف مشترك و اختصاصي را بين زن و مرد ايجاد مي نمايد كه بر اساس نقش هاي جنسيتي هر يك از زوجين وضع شده است.

- تعريف نشوز:

نشوز در زن بدين صورت است كه زن اطاعت شوهر – در ارتباط با تمكين جنسي – خارج شود و همچنين امور نفرتآوري كه با كاميابي جنسي از زن منافات دارد را از خود دور نكند. حتي اگر به تميزي و نظافت خود اهميت ندهد و با خواست شوهر از آرايش و زينت خويش خودداري كند نيز، نشوز تحقق مييابد و همچنين اگر بدون اجازة شوهر از منزل خارج شود و مانند اين امور. ولي در اموري كه بر زن اطاعتش از مرد واجب نيست، اگر فرمان نبرد، نشوز تحقق نمييابد. بنابراين، اگر زن از انجام كارهاي منزل و نيازهايي كه مربوط به استمتاع مرد نيست سرباز زند، مثل: جارو كردن، خياطي، پخت غذا و حتي آوردن آب و آمادهسازي بستر خواب، ناشزه نميباشد».(1)

- نشوز زنان و وظيفۀ مردان در قبال آن:

مرد با توجه به حق مديريت و سرپرستي بر زن و پرداخت مهر و نفقه بايد در محدودۀ امور زناشويي به زن دسترسي داشته باشد و زن بايد فروتنانه خود را در اختيار شوهر قرار دهد. بنابراين، اگر زن از انجام اين وظيفة مهم سرباز زد، مرد ميتواند به نحور تدريجي كه هر كدام بر ديگري ترتب دارد و از ضعف رو به شدت مينهد، با زن «ناشزه» برخورد كند.

قرآن كريم سه راه حل را ارائه ميدهد:

الف- موعظه و اندرز به زن؛ كه هم راه پيشگيري از تحقق نشوز به هنگام ترس از آن و آشكار شدن علائم نشوز در زن ميباشد و هم در صورت تحقق نشوز، اولين قدم در راه درمان آن است.

گفتگو و اندرز و توجه دادن زن، به آثار زيانبار نافرماني او -چه دنيوي و چه اخروي- و باز گفتن احكام الهي و دستورات نبوي در اين زمينه، ميتواند تأثيرگذار باشد.

ب- در صورت عدم تأثير شيوة اوّل و ادامة نشوز زن، مرحله دوري گزيني از زن فرا ميرسد. در اين مرحله، مرد به عنوان قهر و هجر از زن، در بستر از وي كناره ميگيرد؛ مثلاً به هنگام خواب، پشت به زن كرده، عدم رضايت خود را از رفتار وي آشكار ميسازد؛ به آن اميد كه همين واكنش خفيف سبب تنبيه و توجه زن گردد.

در اختيار داشتن قلب مرد و جلب توجه عاطفي او، مهمترين خواسته يك زن است. او در آغوش مرد بودن را -بيش از ارضاي تمايلات جنسي- دليلي بر نفوذش در قلب مرد ميداند. از اين رو، بسترگريزي مرد بسيار از زنان را متنبّه ميسازد.

ج- در صورتي كه موعظه و هجر سودي نبخشيد، مرد ميتواند زن را تنبيه كند.

تعبير به «واضربوهن» صريح در اذن قرآن جهت تنبيه زنان ناشزه توسط شوهران است. البته همانطور كه در روايات و كلمات فقها آمده است، بايد اين تنبيه خفيف و ملايم باشد كه به كبودي و شكستگي و يا خوني شدن اندام نرسد.(2) البته با رفتاري كه سابقاً با همسر داشته ايد، نشان مي دهد كه اگر درست عمل كرده باشيد، با ناراحتي تان اذيت شده و سريعاً در روحيه اش تأثير مي گذارد. تا آنجايي كه مي شود اين مرحله توصيه نمي شود و غالباً هم جواب نمي دهد؛ آنچه كه ماندگاري دارد و در اين گونه مسايل مؤثر است، تنبيه عاطفي است نه تنبيه بدني! اين واكنش، در واقع نشانگر نهايت نارضايتي شوهر از نافرماني همسر است و اگر زني به زندگي زناشويي علاقمند باشد و به ادامۀ زندگي در كنار شوهر دلبسته باشد، متنبه ميشود و به خواست شوهر تن ميدهد.

- نكاتي كه توجه به آنها ضروري است:

1- مرد هرگز حق ندارد به بهانۀ اعمال اين امور، بر زن تعدي كند. هدف از انجام اين امور اطاعت پذيري زن است. بنابراين، وقتي زن از نافرماني و نشوز دست كشيد، در هر يك از اين مراحل سه گانه كه باشد، مرد حق تعدي و ستم و انتقال به مراحل شديدتر را ندارد. بدين معنا كه براي انتقام از آنچه زن انجام داده است و به آزار و ستم بر او نپردازيد و از ادامة تنبيه او دست برداريد.

2- يكي از ويژگيهاي زنان شايسته اين است كه زنان در امور زناشويي همواره در برابر شوهر مطيع و فروتنباشند. اين امر باعث تحكيم روابط خانواده مي شود. نشاط خانه كه به نوعي اجتماع كوچك محسوب مي شود، پيروزي و سربلندي اجتماع و جامعه را در بر دارد. البته بر شما لازم است انگيزههاي زن از نشوز را مورد بررسي قرار دهيد تا ريشه اي تر به مسأله نگاه كرده باشيد.

3- در پايان بحث ذكر اين نكته ضروري است كه شالودۀ زندگي زناشويي بايد بر عشق و عاطفه و وفاداري استوار باشد. اخلاق، نقش اساسي در زندگي زناشويي دارد و صرف عمل به قوانين و بدون گذشت و محبت و مدارا، روابط زوجين را به دو شريك تجاري كه هر يك از ديگري ميترسد و با گرفتن چك و سفته و ضمانت هاي كتبي و مانند آن مراقب يكديگرند، تبديل خواهد كرد.

مردان بايد از موقعيت خويش در خانواده سوء استفاده نكنند و با احسان و نيكوكاري در حق زنان و پرواي الهي در تصميمگيريها، از پاداش الهي بهرهمند شوند.

پينوشتها:

1. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج4، ص150، انتشارات دارالكتب اسلاميه، 1368ش.

2. سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج4، ص 345، قم، اسماعيليان، 1371ش.

وظايف همسر در قبال شوهر وبالعكس را از نظر اسلام لطفا توضيح دهيد؟
زندگي زناشويي قوام، تحكيم و استمرارش به محبت، دوستي، تفاهم، احترام متقابل و به رسميت شناختن و رعايت حقوق همديگر است. دين اسلام براي آن كه محيط و اجتماع كوچك ...

وظايف همسر در قبال شوهر وبالعكس را از نظر اسلام لطفا  توضيح دهيد؟

زندگي زناشويي قوام، تحكيم و استمرارش به محبت، دوستي، تفاهم، احترام متقابل و به رسميت شناختن و رعايت حقوق همديگر است. دين اسلام براي آن كه محيط و اجتماع كوچك خانواده قوام پيدا كند و تداوم يابد، براي هر يك از زن و شوهر حقوقي در نظر گرفته و در مقابل اين حقوق وظايفي را نيز براي آنان تعيين كرده است؛ چرا كه خداوند هر جا حقي در نظر گرفته، تكليفي را هم مقرر نموده است.

- وظايف زن و شوهر نسبت به يكديگر از ديدگاه اسلام:

الف) وظايف مشترك بين زن و شوهر:

اين وظايف، آنهايي هستند كه انسجام عاطفي و معنوي بيشتري در خانواده ايجاد مي كنند. عمده ترين اين وظايف عبارت است از:

1- مهر ورزي دو همسر نسبت به يكديگر: زن و شوهر بايد نسبت به هم مهر و محبت داشته باشند و به ويژه اين احساس را به يكديگر ابراز كنند.

2- احترام و تكريم يكديگر: همسران بايستي خود را عادت دهند در هر شرايطي، رفتارشان از چارچوب احترام و حفظ حرمت طرف مقابل خود خارج نشود.

3- بردباري و شكيبايي در برابر ناملايمات: زندگي خانوادگي، به ويژه در اوايل آن همراه با مشكلات و مسائل بسياري است. براي مقابله با اين مشكلات، زوجين بايستي تدابير لازم را بينديشند و به كار ببرند. يكي از اقدامات اساسي كه در برابر همه مشكلات لازم است، برخورداري از روحيه بردباري و صبر در مقابل محروميت ها و سختي هاست.

4- احترام به وابستگان همسر.

ب) وظايف اخلاقي شوهر نسبت به زن:

1- محبت ابتدايي نسبت به همسر: محبت بين زن و مرد در صورتي مطلوب و كامل است كه ابتدا توسط شوهر اظهار شود. در مقابل اين اظهار محبت، معمولاً عكس العمل زن، يك ارتباط متقابل توأم با محبت فراوان و گسترده است. اگر شوهري انتظار داشته باشد كه همسرش نسبت به او ابراز محبت و علاقه بكند، بدون آنكه خود او در اين كار پيش قدم شود، در ايجاد يك زندگي مطلوب و توأم با صميميت عاطفي موفق نخواهدبود.

2- احترام به همسر: مرد بايستي به همسر خود، بخصوص در حضور ديگران احترام بگذارد. اين احترام بايد توأم با صميميت و مهرباني باشد. زن نيازمند دريافت محبت و احترام از شوهر است، به ويژه هنگامي كه در حضور دوستان و آشنايان قرار داشته باشد. اين امر باعث مي شود كه زن از داشتن شوهر احساس افتخار و سربلندي كند و اين احساس، شوق او را به زندگي زناشويي، و آمادگي وي را براي گذشت و بردباري در برابر محروميت ها و سختي هاي احتمالي بيشترمي كند.

3- خوشرويي و خوش خلقي: مرد چون از قدرت جسمي و فيزيكي بيشتري نسبت به زن برخوردار است بايد مراقبت كند در مواقع ناراحتي و خشم، تندي ها و سخت گيري هاي بيجا نداشته باشد. بر عكس،او بايد در ايجاد يك فضاي آرام، صميمي و اطمينان بخش در محيط خانواده خود بكوشد. بدخلقي شوهر در خانواده باعث دلزدگي همسر و ديگر اعضاي خانواده خواهد شد. اين امر كاهش نفوذ گفته ها و دستورهاي مرد بر روي آنان را به همراه دارد و در روند شكل گيري خصوصيات رواني و تربيتي كه از وظايف بسيار مهم خانواده است، ايجاد اختلال و مشكل مي كند.

4- ايجاد آسايش و توجه به نيازهاي خانواده ـ از وظايف مهم شوهر آن است كه نسبت به وسع و توان خود براي اعضاي خانواده گشايش ايجاد كند. شوهر بايستي روحيه توجه به نيازهاي زن و فرزندان را در محيط خانه داشته باشد و در بين كارهاي خود براي رسيدگي به امور مختلف خانه برنامه ريزي كند . توجه به امور خانه از قبيل تهيه مايحتاج و خواسته هاي احتمالي همسر يا فرزندان از خصوصياتي است كه هم حكايت از توجه شوهر به كانون خانواده دارد و هم در همسر اطميناني نسبت به شوهر به وجود مي آورد كه حتي در مواقع تنگدستي و مشكلات مالي او وظيفه خود مي داند مراعات حال شوهر را بكند، چون از اين نكته آگاه است كه اگر چيزي در دسترس شوهر باشد از خانه و خانواده دريغ نخواهد كرد.

5- احساس غيرت نسبت به همسر: مرد بايد همچون حصاري زن را در حمايت و مراقبت قرار دهد. اين حالت، هم بايد در مراقبت نسبت به عفاف و پاكدامني زن باشد و هم در توجه به نيازهاي عاطفي او. توجه مرد به عفاف همسر خويش شرط اوليه حفظ حريم خانواده و حفظ سلامت اخلاقي آن است. حالت غيرت و حميت مرد اثر ديگري نيز در روحيه و رفتار زن دارد، به اين صورت كه در او احساس امنيت و اعتماد در پناه شوهر به وجود مي آورد كه يك احساس لذت بخش و مطلوب براي اوست و در افزايش عشق و محبت وي به شوهر مؤثر است.

6- از اشتباهها و لغزشهاي زن صرف نظر كند: او را مورد عفو قرار دهد؛ زن را احترام و تجليل كند؛ در كارهاي خانه به وي كمك نمايد و هرگز او را مورد اذيت و آزار قرار ندهد، قرآن در اينباره ميفرمايد: «فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ  تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا»(1) يا به نيكي و خوشي آنان را نگهداريد و يا به نيكي رها كنيد و روا نيست كه آنان را آزار دهيد.

ج) وظايف اخلاقي زن نسبت به شوهر:

1- اطاعت از شوهر: اطاعت از شوهر و خود داري از نافرماني او، از وظايف اوليۀ زن است. شكي نيست كه غرض از اطاعت زن، فرمانبرداري او از شوهر است در اموري كه مخالف احكام الهي نباشد، زيرا در همه حال حكم خداوند متعال بر حكم بشر مقدم است. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: «زني نمي تواند حق خدا را ادا كند مگر اين كه حق شوهرش را ادا كند.»(2)

2- خوب شوهر داري: زن اگر به فن خوب شوهرداري آشنا باشد، مي تواند با انجام وظايفي كه خداوند بر عهدۀ او مقرر فرموده، خانه را به صورت «بهشت برين» درآورد و از شوهر و فرزندان خود، افرادي لايق، پويا، خلّاق و آبرومند بسازد و خانه را محل آسايش و فضيلت و خوشبختي قرار دهد.

شوهرداري در اسلام اهميت بسيار زيادي دارد و در همين رابطه امام علي(ع) مي فرمايند: «جهاد زن خوب شوهرداري است.»(3)

3- خوش اخلاقي: زن خوش اخلاق، در زندگي مشترك با همسر خود، زيبايي كلام و جذابيت بيان، زبان تشويق و ترغيب و تأييد و تكريم را سرمايۀ ارزشمند زندگي خويش مي داند و هيچ فرصتي را براي «ابلاغ پيام» و «ابراز محبت» به شوهر از دست نمي دهد و لذا در تاريكي هم با همسر خويش با زباني لين و آرام، شيرين و پرمعنا، گيرا و آرام بخش و به دور از اضطراب و تنش سخن مي گويد.

پيامبر اسلام(ص) مي فرمايند: «هر زني كه شوهرش را با زبانش بيازارد، خداوند هيچ كار واجب و مستحبي را از او نمي پذيرد و هيچ كار نيكش را قبول نمي كند تا وقتي كه شوهرش را راضي كند.» اگر چه روزها روزه بگيرد و شب ها به عبادت مشغول شود.»(4)

4-احترام به شوهر: زن آگاه و مهربان به خوبي مي داند كه همۀ انسان ها ذاتاً محبت پذير و قهرستيزند، همۀ انسان ها تكريم پذير و تنبيه گريزند. هر كس به شخصيت خويش علاقه مند است و دوست دارد ديگران به او احترام بگذارند و هر كس كه شخصيت او را محترم بشمارد محبوبش واقع مي شود.

5-اظهار عشق و علاقه نسبت به شوهر: اگر شوهر بداند كه محبوب واقعي زنش نيست، احساس بي كسي، تنهايي و غربت مي كند و هميشه پژمرده، غمگين و ناراحت و مضطرب است. ليكن زن نيك انديش و مهربان، محبت و دوستي خود را نسبت به شوهرش به زبان آورده و عشق و علاقه ي خود را در قالب واژه هاي طيب و زيبا و پر مفهوم عينيت مي بخشد.

6-استقبال گرم از شوهر: يكي از سنت هاي بسيار نيكوي مسلمانان اين است كه هرگاه به يكديگر مي رسند، «سلام» مي كنند، زيرا سلام كردن ايجاد انس، الفت و محبت مي كند، كينه ها و كدورت ها را مي زدايد. بنابراين دو زوجي كه نياز به صداقت و صميميت بيشتري دارند، اين دستور الهي را بيشتر بايد رعايت نمايند.

7-تهيۀ غذاي مناسب: امام صادق(ع) مي فرمايند: «بهترين زنان شما(مسلمين) زني است كه خوشبو و خوش دستپخت باشد.»(5)

8- زينت و آرايش براي شوهر.

پي نوشت ها:

1. بقر(2) آيۀ 231.

2. المحدث النوري، مستدرك الوسائل، مؤسسة آل البيت، قم، 1408 ه.ق. ج2، ص552.

3. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404 ه.ق. ج3، ص252.

4. همان، ج103، ص244، ح 15.

5. محمد بن الحسن الحر العاملي، وسايل الشيعه، دار التراث العربي، بيروت، 1391 ق. ج14، ص15.

علم در حال پيشرفت است
توجه داشته باشيد كه هر برهاني در زمينه خداشناسي مسووليت خاصي بر عهده دارد و داراي محدوده خاصي است و بيش از آن را نمي توان از يك برهان خاص انتظار داشت...

چون ما علت نظم را نمي دانيم آن را به خدا نسبت می دهيم. علم در حال پيشرفت است و ممكن است در آينده اي دور يا نزديك دانشمندان علت علمي آن را كشف كنند .

توجه داشته باشيد كه هر برهاني در زمينه خداشناسي مسووليت خاصي بر عهده دارد و داراي محدوده خاصي است و بيش از آن را نمي توان از يك برهان خاص انتظار داشت. متكلّمان الهى با طرح برهان نظم در صدد آن اند تا اثبات نمايند كه نظم جهان طبيعت حاكى از دخالت عقل و شعور در پديد آمدن ‏آن است و هرگز اين نظم را نمى‏توان به عامل ناآگاه منسوب ساخت. امّا اين كه عامل دانا و توانا چه كسى است، واجب الوجود است يا ممكن الوجود، فناپذير است يا فناناپذير، اين برهان از پاسخ گفتن به آن ناتوان است.

اين برهان با اثبات نظم حاكم بر جهان، ناظمي آگاه و حكيم را اثبات مي كند كه خالق اين نظم است. هر برهانى پيامى ويژه اي دارد و چه بسا يك ‏برهان، بخشى از مدّعا را ثابت كند، نه همه آن را.

پس از آن كه از برهان وجوب و امكان و ديگر براهين عقلى، منتهى گشتن سلسله‏ هستى‏هاى امكانى به واجب‏الوجود بالذات را اثبات كردند و روشن شد كه نظم حاكم برطبيعت، فعل و كار اوست، آنگاه از برهان نظم براى اثبات صفات كمال او، مانند علم وقدرت و حيات و حكمت، بهره مى‏گيريم.

به هر حال، نبايد از كاربرد اين برهان، كه به روشنى دخالت عقل و شعور را در آفرينش‏نظم ثابت مى‏كند، غفلت كرد؛ زيرا نتيجه مزبور در ابطال عقيده مادّي گرايان كافى است و اين خود يكى از اهداف بلند حكيمان الهى است. در مورد شما هم اين قضيه صادق است.

چرا كه اولا تا چيزي ثابت نشده است نمي توان به براهين اثبات شده فعلي خدشه وارد كرد. هر زمان چنين مساله اي به روشني اثبات شد، آنگاه در حواشي آن بحث خواهيم كرد. ثانيا اگر منظور از دليل علمي دليل مادي باشد بايد گفت كه علت مادي فاقد شعور و آگاهي است و نمي تواند خالق اين همه نظم در دنيا باشد. 

براي مطالعه بيشتر ر.ك: براهين اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، عليرضا جمالي نسب و محمد محمدرضايي، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى، قم.

از نظر علمي و ديني وجود خدا را براي من اثبات كنيد
منظور شما از علم و دين چندان روشن نيست ، زيرا مرتبه اثبات خداوند قبل از پذيرش هر ديني است . وقتي به دنبال اثبات خداوند مي رويم كه داراي ديني نباشيم ، زيرا ...

از نظر علمي و ديني وجود خدا را براي من اثبات كنيد

منظور شما از علم و دين چندان روشن نيست ، زيرا مرتبه اثبات خداوند قبل از پذيرش هر ديني است . وقتي به دنبال اثبات خداوند مي رويم كه داراي ديني نباشيم ، زيرا بعد از توحيد و نبوت نوبت به وحي و دستورات ديني و معارف درون اديان مي رسد .

اما در مورد علم بايد گفت: يقينا منظور شما علوم تجربي نمي تواند باشد ،زيرا علوم تجربي محدوده معيني دارند كه  ماده و امور مادي باشد ، در نتيجه قابليت بحث و بررسي در مورد امور ماورای ماده و مجرد از ماده را ندارند. در نتيجه با علم تجربي محض هم نمي توان خداوند را ثابت كرد ، هر چند علوم تجربي كمك شاياني به عقل در اثبات خداوند مي نمايند .

در واقع مهم ترين ابزار اثبات خداوند عقل و براهين عقلي است كه البته در محدوده علوم عقلي مانند فلسفه تعريف مي شود ، اما در زمره علوم تجربي نيست ، ولي در عين حال در تبيين مقدمات خود از علوم بسيار كمك مي گيرد ؛ پس بخشي از براهين اثبات خدا كه در متون ديني هم مورد اشاره قرار گرفته اند، وابسته و آميخته با شواهد و قرائن علوم تجربي هستند . مي توان گفت كه اثبات خداوند به نوعي مرتبط با علوم و دانش هاي تجربي است .

البته در زمینه اثبات وجود خدا، براهین بسیاري وجود دارد . كتاب های زیادي در این زمینه تألیف شده است . اگر علاقه‏مند به بیان ساده و روان و در عین حال استدلال محكم و منطقي هستید، كتاب آفریدگار جهان، تألیف آیت‏الله ناصر مكارم شیرازي و نیز كتاب خدا را چگونه بشناسیم، از همین مؤلف را به شما پیشنهاد مي‏كنیم.

در مورد اثبات وجود خدا ما به بیان یك برهان در این زمینه اكتفا مي‏كنیم . شما را به كتاب های فوق ارجاع مي‏دهیم.

* برهان نظم:

خداپرستان براي اثبات خداي جهان به دلایل فراواني استدلال كرده‏اند. در میان دلایل آن ها روشن‏ترین و قانع‏كننده‏ترین دلیلي كه جلب نظر مي‏كند «برهان نظم» است. زیرا این برهان هم عقل را قانع مي‏كند و هم وجدان را راضي مي‏سازد . از این جهت همیشه مورد توجه دانشمندان و عالمان دینی بوده است.

 این برهان بر دو پایه اساسي قرار دارد:

1ـ در هر گوشه‏اي از این جهان پهناور آثار نظم و دقت و قانون و هدف به چشم مي‏خورد.

2- هر دستگاه یا مجموعه ای چنین باشد ، سازنده آن موجودی عالم و عاقل است.

اكنون به توضیح این دو مقدمه توجه فرمایید.

پایه اول: در هر گوشه‏اي از جهان پهناور، دستگاه‏هاي منظم و سازمان‏هاي مرتب به چشم مي‏خورد. برنامه و حساب و قانون حتي بر كوچك ترین اجزای عالم حكومت مي‏كند ؛ جهان هستي درهم و برهم نیست . همه موجودات و حوادث در یك مسیر معین سیر مي‏كنند و یك نوع ارتباط و هماهنگي خاصي در میان تمام اجزا و موجودات عالم هستي مشاهده مي‏شود كه در اولین نظر محسوس است.

براي روشن شدن این حقیقت توجه شما را به نكات زیر جلب مي‏كنیم.

1- بررسي اجمالي برخي از عظمت و نظم كرات و سیارات:

حركت سیارات یكي از شواهد بارز نظم است كه روي یك حساب منظم و دقیق و به طور یكنواخت در حركتند. به طوري كه طي هزاران سال كم ترین تغییري در وضع آن ها دیده نمي‏شود. خسوف و كسوف دلیل خوبی بر این ادعا است، زیرا مي‏توان وقوع آن ها را از سال‏ها قبل دقیقا پیش‏بیني كرد . این خود به خوبي حكایت مي‏كند كه گردش سیارات چقدر منظم و دقیق است.

 به طور كلي در هر 18 سال و 11 روز 43 مرتبه كسوف و 28 مرتبه خسوف صورت مي‏گیرد. پس از گذشتن این مدت باز كسوف و خسوف در اوقات معین تكرار مي‏شود. یعني در هر 18 سال و 11 روز خورشید و ماه و زمین در وضع متناسبي، مشابه جریان قبل قرار مي‏گیرند.

2- نگاهي گذرا به نظم در كوچك ترین ذرات عالم:

 مطالعه در عالم «بي‏نهایت كوچك» اتم‏ها درس‏هایي به ما مي‏آموزد كه ما را به خداوند «بي‏نهایت بزرگ» راهنمایي كرده، به عظمت و قدرت و علم بي‏پایان او آشنا مي‏سازد.

در این جا كافي است كه ما چهار قسمت را كه بیش از همه جلب توجه مي‏كند و هر كدام نمونه بارزي از علم و قدرت آفریننده اتم مي‏باشد، مورد مطالعه قرار دهیم:

1- نظم اتم‏ها:

 104 عنصري كه تاكنون كشف شده ، همه داراي یك قاعده منظم و ترتیب مخصوصي مي‏باشد كه تعداد الكترون‏هاي آن ها به ترتیب از یك شروع شده ، تدریجا روی نقشه منظم و واحدي بالا مي‏رود. به طوري كه توانسته‏اند تمام آن ها را دسته‏بندي كرده و تحت یك جدول (معروف به جدول مندلیف) تنظیم كنند.

2- تعادل نیروي جاذبه و دافعه:

دو «بار» مخالف الكتریسیته همواره یكدیگر را جذب مي‏كنند، یعني اگر یك جسم كه حامل الكتریسیته مثبت است ، با دیگري كه داراي الكتریسیته منفي است ، نزدیك شود، آن دو جسم به سوي یكدیگر حركت كرده و همدیگر را در آغوش مي‏فشارند و جرقه‏اي كه باید نام آن را برق عشق گذارد ، می جهد.

روي این حساب، الكترون‏ها كه داراي بار منفي و پروتون‏ها كه حامل بار مثبت هستند ، باید به فوریت یكدیگر را جذب كنند و این گردش‏هاي پرهیجان جاي خود را در دل اتم‏ها به سكون مرگباري بدهند. بدیهي است اگر چنین مي‏شد، جهان وضع دیگري به خود مي‏گرفت، ولي هرگز چنین حادثه‏اي در جهان اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد . این، روي یك حساب كلي دقیق و پایداري مي‏باشد كه این تعادل عجیب و نظم شگفت‏انگیز را در درون اتم به وجود آورده است.

رمز این مطلب در این است كه یك نظم و حساب معیني در اندرون اتم حكومت مي‏كند كه نگهدار و پدیدآورنده این تعادل است، یعني یك قوه دیگري كه در اثر گردش دوراني الكترون‏ها به دور هسته تولید مي‏شود و آن را قوه گریز از مركز مي‏نامند ،قوه جاذبه هسته مركزي را تعدیل مي‏بخشد.

«قوه گریز از مركز» كه در اثر حركت دوراني به وجود مي‏آید و قدرت آن متناسب با سرعت حركت مي‏باشد، همواره جسم متحرك را از هسته مزبور به عقب مي‏راند . از طرفي هم هسته مركزي با قوه جاذبه كه در اثر نزدیكي دو «بار» الكتریكي تولید شده، الكترون‏ها را به شدت به طرف خود مي‏كشاند.

اكنون فكر كنید كه براي حفظ موجودیت اتم باید سرعت سیر الكترون‏ها به اندازه‏اي باشد كه قوه دافعه متولد شده از آن، درست به اندازه قوه جاذبه و جوابگوي آن باشد . اگر كوچك ترین تجاوزي از این حد و قانون معین رخ دهد ، دستگاه اتم از كار خواهد افتاد، یعني اگر كمي قوه گریز از مركز زیادتر شود، الكترون‏ها به زودي فرار كرده و اتم تجزیه مي‏شود .

اگر این تعادل به نفع قوه جاذبه به هم بخورد، اجزای اتم به زودي به هم نزدیك شده و از كار خواهد افتاد . به این ترتیب دستگاه اتم از بین خواهد رفت. فكر كنید تنظیم این حساب دقیق در آن محیط فوق‏العاده كوچك چه كار مشكلي است .

3- نیروي فوق‏العاده اتم:

هسته اتم كه از ذرات پروتون و نوترون تشكیل یافته است، داراي یك نیروي فوق‏العاده عظیمي مي‏باشد كه در دل هسته اتم نهفته است . به عبارت صحیح‏تر این ذرات چیزي جز «نیرو و انرژي متراكم» نیستند. وقتي این نیرو از هسته اتم آزاد مي‏شود ، تولید یك انرژي عظیم مي‏كند كه آثار خارق‏العاده‏اي به وجود مي‏آورد. ولي با این همه، این نیروي بزرگ به طور اسرارآمیزي در درون ذرات بي‏نهایت كوچك هسته اتم مهار شده و آزاد كردن آن به این سادگي و آساني هم امكان‏پذیر نیست، بلكه براي این منظور احتیاج به ماشین‏هاي عظیم الكتریكي دارد.

حال فكر كنید اگر این دیو دیوانه به زودي مي‏توانست زنجیر خود را پاره كرده و اتم را منفجر سازد ، چقدر زندگي در این جهان خطرناك و مشكل بود .

مطالعات این نكات توحیدي درباره ساختمان دقیق اتم و ابعاد و نظم اسرارآمیزي كه در هر قسمت از آن به كار رفته و نیروي فوق‏العاده‏اي كه در دل آن نهفته است ، ما را به یك منبع عظیم قدرت و علم كه به وجود آورنده آن است، راهنمایي مي‏كند.

راستي آیا ممكن است این همه دقایق و اسرار نظامي را كه در وجود یك موجود بي‏نهایت كوچكي به كار رفته است ، معلول علل و عواملي دانست كه كاملًا از آن ها بي‏اطلاع و بي‏خبر مي‏باشد و از عقل و شعور هیچ بهره ندارد؟

پایه دوم: سازماني با این نظم و دقت نمي‏تواند معلول تصادف و اتفاق باشد، یعني یك سلسله علل فاقد عقل و شعور آن را ایجاد كرده باشند. از این دو مقدمه (عالم منظم است و نظم آن بدون فاعل عاقل حكیم ممكن نیست). چنین نتیجه مي‏گیریم كه جهان داراي مبدئي دانا و توانا است كه این سازمان عظیم را طبق نقشه و هدف خاصي ایجاد كرده و رهبري مي‏كند.

ادر اين خصوص علاوه بر كتاب هايي كه ذكر شد ،مي توانيد به كتاب هاي زير هم مراجعه نماييد :

- توحید ؛ تالیف شهید مطهری( از بهترین كتاب ها در این زمینه كه دارای بیان قوی و علمی در خصوص براهین مشهور اثبات خداوند است)

- خدا و علم (در برخی چاپ ها "خدا و دانش") اثر فیلسوف مشهور ژان گیتون و برادران بوگدانف ، منتشر شده توسط دفتر نشر تبلیغات اسلامی ، اثری مفید و خواندنی در پذیرش اصل خداست.

منظور از فطرت كه یكی از راه های شناخت خداوند است، چیست؟
بر اساس آموزه‌هاي وحياني، فطرت توحيدي امري همگاني است. همه آدميان بر آن مفطور و مخلوقند از اين رو قرآن كريم فرمود: « فطرت خداوند كه همه مردم بر آن هستند.

منظور از فطرت كه یكی از راه های شناخت خداوند است، چیست؟

بر اساس آموزههاي وحياني، فطرت توحيدي امري همگاني است. همه آدميان بر آن مفطور و مخلوقند از اين رو قرآن كريم فرمود: « فطرت خداوند كه همه مردم بر آن هستند. (1)

از امام صادق (ع) در ذيل اين آيه نقل شده: «فطرهم جميعا علي التوحيد» (2) ايشان را همگي بر توحيد خلق كرد.

از رسول خدا نقل شده: «كل مولود يولد علي الفطره حتي يكون ابواه يهودانه و ينصرانه و يمجسانه» (3) هر نوزاد بر فطرت توحيد زاده ميشود تا اين كه پدر و مادر او را يهودي يا نصراني يا مجوسي بار آورند.

از اين گونه آموزههاي متعالي به دست ميآيد كه فطرت توحيدي همگاني است. همه آدميان بر فطرت خداپرستي خلق ميشوند، ولي شرايط گوناگون باعث ميگردد كه از فطرت الهي و خداپرستي خارج شده و در مسير خلاف فطرت سير كنند، چون فطرت موجب سلب اختيار از انسان نميشود. انسان مختار است كه بر  فطرت اولي خود كه خدا پرستي و توحيد است سير نمايد و يا از آن عدول كند. بنابراين خداشناسي و خداپرستي هر دو امري فطري است. فطرت گواه بر آن است. انسان فطرتا گرايش به توحيد و يكتاپرستي دارد. اين خواست در فطرت همه انسانها نهفته است.

 وقتي ما ميگوييم يك خواست فطري در نهاد ما هست كه ميخواهد در مقابل خدا خضوع و پرستش كند، بدين معنا است كه انسان دنبال موجودي ميگردد كه كامل مطلق باشد. اگر خضوعهايي در مقابل ديگران مي كند، از اين جهت است كه مطلوب خودش را نيافته و گم شدهاش را پيدا نكرده است و دنبال مطلوب بدلي مي گردد، معشوق حقيقياش را پيدا نكرده . اگر معشوق بهتري و كاملتري بيابد، تدريجا معشوق اولي را فراموش ميكند. اگر ملاك عشق زيبايي بوده است، اگر معشوق زيباتري بيابد، به تدريج آن انس و دلبستگي را نسبت به معشوق اول از دست ميدهد و به سراغ دومي مي رود، باز اگر كامل تر از او پيدا كند، همين حالت را دارد. پس اين ها مطلوب حقيقي نيستند، بدلي هستند. آنچه فطرتش دنبال ميكند، كامل مطلق است كه هيچ عيبي ندارد، هيچ كمبودي ندارد، كمال فوق او تصور نميتوان كرد. جمالي بالاتر از او امكان ندارد، اگر او را يافت ، ديگر دست از او برنميدارد، او مطلوب حقيقي است، ارضاي حقيقي اين خواست فقط با پرستش الله تامين ميشود، پس در فطرت انسان شناختي نسبت به او وجود دارد ، هر چند ضعيف است و ما در اثر ضعف، اشتباه در تطبيق و مصداق پيدا ميكنيم. (4)

بنابراين خداشناسي و خداخواهي و خداپرستي حتي در نهاد و وجود و فطرت كفار وجود دارد، ولي آن ها راه فطرت را گم كرده و مصداق معبود، معشوق خود را به اشتباهي برگزيدهاند. 

 در باب فطري بودن خداپرستي و شناخت فطري خداوند جاي سخن بسيار است كه آوردن همه مطالب مربوطه از ظرفيت پاسخنامه بيرون است، ولي تاكيدا بايد گفت: اگر همگان بتوانند توجه شان از ماوراي خود قطع كنند و به درون و نهان خانه وجودشان بپردازند ، خواهيد دانست كه رابطه خاصي با مبدا هستي دارد كه معرفت و پرستش او ضرورت انكار ناپذير دارد، از اين رو سالكان و عارفان راستين معتقدند: سير عرفاني و راه رسيدن به معرفت شهودي و قلبي بر اين اساس است كه توجه انسان به درون متمركز شود و انسان در عمق دلش رابطهاي خود را با خدا بيابد.

شخص به حضور امام صادق عرض كرد: خدا را به من چنان معرفي كن كه گويي او را ميبينم .حضرت از او سوال كرد آيا هيچ وقت از راه دريا مسافرت كردهاي؟ گفت: آري.

فرمود: اتفاق افتاده است كه كشي  در دريا بشكند؟ عرض نمود: بلي اتفاقا در سفري چنين قضيهاي واقع شد. حضرت فرمود: به جايي رسيدي كه .... از همه چيز قطع اميد شوي و خود را مشرف به مرگ بيابي؟ عرض كرد: بلي چنين شد.

حضرت فرمود: در آن حال اميدي به نجات داشتي؟ عرض كرد: آري. حضرت فرمود: در آن جا كه وسيلهاي براي نجات تو وجود نداشت، به چه كسي اميدوار بودي؟ آن شخص متوجه شد كه در آن حال گويا دل او با كسي ارتباط داشته ، در حدي كه گويي او را ميديده است. (5)

اين روايت به خوبي نشان ميدهد كه فطري بودن معرفت الهي و خداپرستي حقيقت انكارناپذير است. نداي فطرت در نهان خانه دل همگان بلند است، ولي بر اثر غفلت و توجه به امور مادي زندگي اكثر مردم از آن غافلاند، ولي بر اثر رخدادي پرده و حجابهاي غفلت كنار زده شده و همگان متوجه آن حقيقت مي گردند. از اين رو در قرآن كريم فرمود:

 خداوند  از همه فرزندان آدم پيمان گرفت كه به ربوبيت يگانه او باور داشته باشند. آنان هم بر اين پيمان الهي شهادت دادهاند. (6)

 در جاي ديگر تصريح نمود: «چون در كشتي نشينند، خدا را با اخلاص ميخوانند، و چون خدا آن ها را به خشكي رساند و نجات دهد ،باز مشرك ميشوند. (7)

از اين آيه به دست مي آيد كه حتي مشركان به خداوند در فطرت و باطن خود باور دارند، كه به هنگام احساس خطر خالصانه او را ميخوانند، ولي وقتي در آسايش شدند، به او شرك ميورزند.(8)

پينوشتها: 

1. روم (30) آيه 30.

2. اصول كافي، ج 2، ص 12، كتاب الايمان و الكفر، باب فطرت خلق بر توحيد ،حديث 3، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، بيتا.

3. عوالي اللئالي، ج 1، ص 35، فصل چهارم، حديث 18،  مطبعه سيد الشهدا، قم، 1403 ق.

4. معارف قرآن، ص 35، نشر موسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، قم 1380 ش.

5. توحيد صدوق، ص 231، انتشارات مكتبه الصدوق، تهران، 1388 ش.

6. اعراف (7) آيه 172.

7. عنكبوت (29) آيه 65.

8. معارف قرآن ص 26، تا ص 46، نشر موسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، قم، 1380 ش.

چرا بعضی از انسانها منكر خدا و برخی دیگر مادی گرا و ... هستند؟
فطري بودن اعتقاد به خداوند به معناي آن است كه خداوند در وجود انسان ويژگي خاصي قرار داده كه انسان بر اساس آن قادر به شناخت وي مي باشند. البته ظهور فطرت و ...

با توجه به این كه خداجویی و خداپرستی فطری است، چرا بعضی از انسانها منكر خدا  و برخی دیگر مادی گرا و ... هستند؟

فطري بودن اعتقاد به خداوند به معناي آن است كه خداوند در وجود انسان ويژگي خاصي قرار داده كه انسان بر اساس آن قادر به شناخت وي مي باشند. البته ظهور فطرت و كاركردهاي خارجي آن متفاوت بوده و ممكن است برخي را از طرقي ديگري به خداوند برساند. اما مهم اين نوع خصوصيت و ويژگي است كه خداوند در وجود انسان مقرر كرده و ما از آن با عنوان فطرت ياد مي كينم اما پذيرفتن اين مطلب به معناي آن نيست كه اين امر،در همه حالات ظهور و بروز داشته باشد؛ مانند علاقه به زيبايي كه گاهي با اشتغال به امور ديگر مورد غفلت قرار ميگيرد. اعتقاد و گرايش به خدا و دين، فطري وذاتي انسان است؛ امّا عدول از فطرت و متجلي نشدن آثار آن به خاطر عوامل گوناگوني است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم

الف : گرايشهاي حيواني و مادي

گرايش انسان به راحت طلبي، هوسراني، بيبندوباري، فرار از مسؤوليت، تماميّت و رياستطلبي و دنيا گرايي اگر به وسيله قوه عقل كنترل نشوند، انسان را به حيواني خطرناك تبديل ميكنند كه فطرت و عقل، كارايي خود را از دست ميدهد و به تعبير قرآن، انديشه او از كار ميافتد آنچنانكه در سوره قيامه به اين امر اشاره كرده و مي فرمايد:" بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَه"(1) (انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه كند

ب : خطا در تطبيق

خيلي از انسانها به اقتضاي فطرت خداگرايي به سوي معبود سوق داده ميشوند؛ اما موجودات ديگري را جايگزين خدا ميكنند و به راحتي متوجه اشتباه خود نميشوند مثلاً گروهي بت، و گروهي موجودات ديگر را  همان خداي واقعي مي دانند.

پ  : شبهات علمي

برخي از منكران خدا و كساني كه در آثار خود، دين و آموزههاي آن را نقد و انكار كرده‌‌اند، به اين جهت بوده كه از نظر فكري و علمي اقناع نشدهاند و براي آنها شبهاتي پديد آمده است كه پاسخ آنها را پيدا نيافتهاند؛ بدين سبب، همان شبهات منشأ اين شده كه دين و خداگرايي را غيرعلمي و غيرعقلاني دانسته، منكر آن باشند، نظير شبهاتي كه حس گرايان به آن دچار شدهاند و ميگويند: هر چه را با حواس ادارك نكنيم، وجود ندارد يا اگر هر چيزي علتي و خالقي دارد، علت و خالق خدا كيست.

 ت : سابقه و گذشته دين

بعد از نهضت رنسانس و مدرنيسم، دنياي غرب، پيشرفت و تمدن و شكوفايي و حيات دوباره خود را معلول رها شدن از محدوديتها و اسارتو پايبندي به دين دانسته و ظلمت و عقب افتادگي دوران قرون وسطا را به سلطه يافتن و مواضع كليسا و مسيحيت نسبت دادند و اينگونه به همه انسانها القاء شد كه راهي براي شخصيت يافتن انسان، پويايي و تمدن، خردورزي و پيشرفت علمي، برچيده شدن خشونت و جايگزيني مدارا و زندگي مسالمت آميز وجود ندارد، مگر اينكه خود را از پايبندي به دين آزاد سازيد.

ث:عوامل اجتماعي

يكي ديگر از علل خمود فطرت و شكوفا نشدن ذاتيات انسان، عوامل محيطي و اجتماعي است. تاثير محيط و اوضاع اجتماعي چه در هدايت و رشد و شكوفايي فطريات و چه در سركوب آن غير قابل ترديد است و بسياري از مردم به سمت و سويي گرايش دارند و ميروند كه دستگاههاي تبليغاتي و فرهنگ اجتماعي و عوامل محيطي براي آنها تعيين و ترسيم كردهاند و دنباله رو خواص و نخبگان خود هستند و بديهي است كه اگر نخبگان و كارگردانان عوامل محيطي و اجتماعي منافع و موقعيت خويش را در دين ستيزي وفاصله مردم از مذهب و دين بدانند، با بهره گيري از همه امكانات كاري ميكنند كه آنها از دين فاصله بگيرند.

البته عوامل ديگري نيز وجود دارد كه براي رعايت اختصاز از ذكر آنها خود داري مي كنيم.

پي نوشت:

1. قيامه(75) آيه 5

اگر بدیهی است چرا فلاسفه و علمای برزگ اسلام برای آن دلیل آورده اند؟
در مجموع می توان گفت اكثر اندیشمندان اسلامی بر بدیهی بودن وجود خداوند اعتقاد دارند و به همین دلیل برهان فطرت به عنوان یك عامل تبیین و درك اصل بداهت ارائه ...

آیا وجود خدواند بدیهی است؟ اگر بدیهی است چرا فلاسفه و علمای برزگ اسلام برای آن دلیل آورده اند؟

در مجموع می توان گفت اكثر اندیشمندان اسلامی بر بدیهی بودن وجود خداوند اعتقاد دارند و به همین دلیل برهان فطرت به عنوان یك عامل تبیین و درك اصل بداهت ارائه می گردد و روشن است كه دلیل فطری وجود خداوند نوعی علم حضوری به وجود اوست كه برهان فطرت تلاش می كند فرد را در برخورداری از این علم درونی متنبه سازد ؛ در هر حال اصل بدیهی بودن وجود خداوند در نزد بشر امری مورد قبول اندیشمندان اسلامی است هرچند بر آن تصریح نكرده باشند .

 علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:

«  قرآن كريم اصل وجود خداي تعالي را بديهي مي داند يعني عقل براي پذيرفتن وجود خداي تعالي احتياجي به برهان نمي‏بيند و هر جا از خدا صحبت كرده، عنايتش همه در اين است كه صفات او را از قبيل وحدت و يگانگي و خالق بودن و علم و قدرت و صفات ديگر او را اثبات كند.» (1)

اما در عین حال می توان گفت بدیهی بودن وجود خداوند به معنای بی معنا بودن براهین اثبات وجود خدا و بی ثمر بودن آن ها نیست زیرا هم اثبات اصل بدیهی بودن این امر و هم رسیدن به مرحله درك بداهت می تواند نیازمند به برهان باشد و به همین جهت است كه اندیشمندان اسلامی در كنار ذكر براهین اثبات خدا تاكید می نمایند كه این براهین تنبیهی هستند یعنی بداهت وجود خداوند را برای مخاطب آشكار می سازند .

به عبارت روشن تر بدیهیات از دو حال خارج نیستند یا بداهت آنان مورد تایید است كه در نتیجه مقصود و مطلوب در بدیهی حاصل است و نیازی به اثبات نمودن مدعی در آن نیست و این عین نتیجه ای است كه با اثبات یك گزاره حال می شود بلكه مقدم بر آن می باشد. و یا بداهت آنان مورد تایید فرد یا افرادی نیست كه در این صورت می توان بر بدیهی بودن این امر یا بر درستی نتیجه آن از طریق براهین تنبیهی براهینی را اقامه نمود .

با این اوصاف برهان ناپذیری در معنای خاص خود مخالف با ثابت بودن نتیجه براهین نیست و چه بسا چنین نتیجه ای از بیشترین درجه بداهت و روشنی و مقبولیت در نزد بشر برخوردار باشد .

پی نوشت :

1. علامه طباطبایی،  تفسير الميزان‏، ترجمه موسوي همداني سيد محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامي حوزه علميه قم‏ ، قم‏  1374 ش ، ج 1 ،ص 596 .

اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟
اين زمينه لازم به ذكر است كه خداوند متعال اساس و ريشه كل عالم هستي مي باشد، او وجودي است كامل و بي نقص و نامحدود كه در ذات خود به هيچ كس وابسته نيست و وجودي...

وجود خدا چه منافعي براي ما دارد؟ اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟

 قبل از  پاسخ به سؤال اول، براي روشن تر شدن جواب ابتدا به پاسخ  سؤال دوم مي پردازيم:

در اين زمينه  لازم به ذكر است كه خداوند متعال اساس و ريشه كل عالم هستي مي باشد، او وجودي است كامل و بي نقص و نامحدود كه در ذات خود به هيچ كس وابسته نيست و وجودي مستقل دارد و ديگر موجودات از او سرچشمه مي گيرند و به او تكيه دارند و از او وجود مي گيرند، لذا هيچ موجودي بدون مشيت او به وجود نمي آيد  و هيچ اتفاقي بدون اراده او رخ نمي دهد، هر آنچه كمالات و صفات خوب است در ذات خود دارد و هر آنچه نقص و كاستي است از او دور است.

او بوجود آورنده عالم هستي است و  لذا اصلا نمي توان نبود او را فرض كرد و يا عالمي را بدون وجود خدا تصور كرد زيرا معنای اين تصور  اين است كه بايد عالمي را فرض نمود كه خالق ندارد. لذا نتيجه اين است كه هم طبق فرض بايد عالمي باشد و هم چون خالق ندارد چنين عالمي  نمي تواند وجود داشته باشد پس هم عالمي باشد و هم نباشد و اين تناقض است و وقوعش محال است. لذا ديگر جائي براي اين سؤال باقي نمي ماند كه  اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟

اما  در مورد سؤال اول اگر چه  از نوع اين سؤال مشخص است كه پرسشگر محترم ابتدا براي خود زندگي بدون نياز به وجود خداوند و در نبود او را تصور نموده است و اكنون برايش چنين پرسشي  بوجود آمده است كه وجود خدا چه تاثيري در اين زندگي مي تواند داشته باشد  و چه منافعي براي اين زندگي ايجاد مي كند ؟

البته پاسخ  اين پرسش از مطالب گذشته روشن مي شود كه اساسا عالم بدون خداوند به وجود نمي آيد و اكنون اگر  مشاهده مي شود عالمي هست و انساني خلق شده كه زندگي مي كند و اگر ما هستيم و زندگي مي كنيم و ...  پس قطعا خالق و خدائي داشتيم كه اين عالم و ما را و همه اشياء اطراف ما را بوجود  آورده است لذا  هر منفعتي كه در عالم تصور شود و هر فائده اي كه در اين عالم به انسان مي رسد چه بداند و چه نداند همه از جانب خداوند و به قدرت و اراده و خواست او نصيب و روزي انسان مي گردد، غذائي كه انسان ميل مي كند، لباسي كه مي پوشد،هوائي كه استنشاق مي كند، مناظر زيبائي كه مشاهده مي كند، و ...   هر لذتي كه انسان درك مي كند مخلوق خداوند و نعمتي است از جانب او كه به صورت عمومي  روزي همه انسانها اعم از مؤمن و غير مؤمن نموده است لذا با نگاه دقيق انسان هيچ چيزي از خود ندارد و هرآنچه هست از جانب خداست. اما مي توان اين سؤال را  به گونه اي ديگر نيز مطرح نمائيم و آن اين است كه به جاي پرسش اول (وجود خدا چه منافعي براي مادارد؟) بگوئيم: «اعتقاد به وجود چنين خدائي چه منافعي براي مادارد؟».

و البته  اين پرسش و  پاسخ آن مي تواند براي ترسيم زندگي بهتر و سعادتمندانه به انسان كمك شاياني نمايد، در پاسخ اين سؤال لازم به ذكر است كه ايمان و اعتقاد به وجود خداوند به عنوان خالق عالم هستي و داراي همه كمالات و صفات و اعتقاد به حكيم بودن و عادل او و هدفمند بودن او از خلقت عالم و انسان و اعتقاد به معاد و وجود عالم پس از مرگ و جهان آخرت آثار و بركات و منافع فراواني در زندگي يك انسان خدا باور دارد كه به برخي از اين تاثيرات و منافع مختصرا اشاره مي شود:

درباره منافع و آثار اجتماعي چنين اعتقادي مي توان به موارد زير اشاره نمود:

 ايجاد روحيه برابري و برادري و مساوات در جامعه /از بين رفتن تمامي امتيازات پوشالي بين انسان‏ها / حاكميّت قانون الهي بر دلها، و در اولويّت قرار ‏گرفتن مصالح جامعه /همبستگي بين ملّت‏ها /ايجاد احساس عشق و دلگرمي به آينده /از بين رفتن خودنمايي و رياكاري، حيله و حُقّه‏بازي/  عزّتمند شدن / عدالت و رعايت حقوق ديگران/ ايجاد خوش بيني به جهان خلقت / برخورداري بيش تر از «لذتهاي معنوي»/ كاهش ناراحتي هاي ناشي از حوادث طبيعي/بوجود آمدن نوعي آرامش و اطمينان كه با ياد قدرت بي پايان خداوند متعال به دست مي آيد/و ...

همه اين موارد را مي توان به عنوان پاره اي از آثار و منافع اعتقاد به وجود خداوند در زندگي انسان نام برد.

جهت مطالعه بيشتر مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه فرمائيد:

1. بهترین راه خدا شناسی :محمد محمدی ری شهری،انتشارات دارالحدیث.

2. در جستجوی خدا:مكارم شیرازی ،انتشارات نسل جوان.

3. راههای خداشناسی و شناخت صفات او: جعفر سبحانی، انتشارات مكتب اسلام.

4. آموزش عقاید، جلد اوّل، محمدتقی مصباح یزدی، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1365ش.

5. تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، نشر مؤسسه اسراء.

6. آموزش كلام اسلامی، محمد سعیدی مهر، جلد اوّل، نشر طه، قم.

صفحه‌ها