هدایت

روشن است كه پيامبر (ص) قبل از رسيدن به مقام نبوت و رسالت فاقد اين فيض الهي بود

قبل از پاسخ به پرسش شما ذكر اين مقدمه لازم است:

خداوند منان مي فرمايد: «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوي‏ وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدي‏ وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْني(1) آيا او تو را يتيم نيافت و پناه داد؟! و تو را گمشده نيافت و هدايت كرد، و تو را فقير نيافت و بي‏نياز نمود.» در جاي ديگر مي‏فرمايد:

ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا: (2)" تو نه كتاب را مي‏دانستي و نه ايمان را (از محتواي قرآن و اسلام قبل از نزول وحي آگاه نبودي) ولي ما آن را نوري قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگانمان را بخواهيم هدايت مي‏كنيم".

روشن است كه پيامبر (ص) قبل از رسيدن به مقام نبوت و رسالت فاقد اين فيض الهي بود، خداوند دست او را گرفت و هدايت فرمود، و به اين مقام نشاند، چنان كه در اين آيه مي‏خوانيم: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ: (3)"ما بهترين داستان ها را براي تو از طريق وحي اين قرآن بازگو كرديم، هر چند پيش از آن از غافلان بودي".

مسلما اگر هدايت الهي و امدادهاي غيبي دست پيامبر (ص) را نمي‏گرفت او هرگز به سر منزل مقصود راه نمي‏يافت.

ما جهت پاسخ به سوال شما بايد معني ضالّ را توضيح بدهيم تا به پرسش شما هم پاسخ داده شود:

1- منظور از" ضلالت" در اينجا نفي ايمان، توحيد، پاكي و تقوي نيست، بلكه به قرينه آياتي كه در بالا به آن اشاره شد نفي آگاهي از اسرار نبوت، و قوانين اسلام، و عدم آشنايي با اين حقايق بود، همان گونه كه بسياري از مفسران گفته‏اند، ولي بعد از بعثت به كمك پروردگار بر همه اين امور واقف شد و هدايت يافت (دقت كنيد).

خداوند در آيه ديگر، هنگام ذكر فلسفه تعدد گواهان در مساله نوشتن سند وام ها، مي‏فرمايد: أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْري‏: (4) " اين به خاطر آن است كه اگر يكي از آن دو گمراه شود و فراموش كند ديگري به او ياد آوري نمايد".

در اين آيه" ضلالت" فقط به معني فراموشي آمده است به قرينه جمله" فتذكر".

در اينجا تفسيرهاي متعدد ديگري نيز براي آيه ذكر شده، از جمله اين كه:

منظور آن است كه تو بي نام و نشان بودي و خداوند آن قدر به تو از مواهب بي نظير عطا كرد كه همه جا شناخته شدي.

يا اين كه: تو چند بار در دوران طفوليتت گم شدي (يك بار در دره‏هاي مكه، آن گاه كه در حمايت عبد المطلب بودي، بار ديگر زماني كه مادر رضاعيت" حليمه سعديه" بعد از پايان دوران شير خواري تو را به سوي مكه مي‏آورد تا به عبد المطلب دهد، در راه گم شدي، و مرتبه سوم در آن هنگام كه با عمويت" ابو طالب" در قافله‏اي كه به سوي شام مي‏رفت در يك شب تاريك و ظلماني راه را گم كردي) و خداوند در تمام اين موارد تو را هدايت كرد و به آغوش پر مهر جد يا عمويت رسانيد.

قابل توجه اين كه" ضال" از نظر لغت به دو معني آمده است :" گمشده" و" گمراه" مثلا گفته مي‏شود: الحكمة ضالة المؤمن:" دانش گمشده انسان با ايمان است".

و به همين مناسبت به معني مخفي و غائب نيز آمده، كما اين كه اين كه مي‏خوانيم: منكران معاد مي‏گفتند: أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ: (5) "هنگامي كه در زمين پنهان و غائب شديم در خلقت نويني قرار خواهيم گرفت"؟.

اگر" ضال" در آيه مورد بحث به معني" گمشده" باشد مشكلي پيش نمي‏آيد، و اگر به معني" گمراه" باشد منظور نداشتن دسترسي به راه نبوت و رسالت قبل از بعثت است، و يا به تعبير ديگر پيامبر در ذات خود چيزي نداشت، هر چه داشت از سوي خدا بود، بنا بر اين در هر دو صورت مشكلي پيش نمي‏آيدو اشتباهي صورت نگرفته است .(6)

2- مراد از" ضلال" در اينجا گمراهي نيست بلكه مراد عدم هدايت است، و منظور از هدايت نداشتن رسول خدا (ص)، حال خود آن جناب است، و يا صرف نظر از هدايت الهي مي‏خواهد بفرمايد اگر هدايت خدا نباشد تو و هيچ انساني ديگر از پيش خود هدايت نداريد، مگر به وسيله خداي سبحان، پس رسول خدا (ص) هم نفس شريفش با قطع نظر از هدايت خدا ضاله و بي راه بود، هر چند كه هيچ روزي از هدايت الهي جدا نبوده و از لحظه‏اي كه خلق شده بود ملازم با آن بود. (7)

پي نوشت:

1. ضحي ( 93) آيه 6 تا 8.

2. شوري (42 ) آيه 52.

3. يوسف ( 12) آيه 3.

4. بقره (2) آيه 282.

5. سجده ( 32) آيه 10.

6. مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، نوبت اول، ج‏27، ص 103.

7. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، ناشر دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش، نوبت پنجم، ج‏20، ص 523.

در آيات بسياري از قرآن ذكر شده:« يضل من يشاء و يهدي من يشاء » آيا اين بر خلاف عدالت خدا نيست كه هر كسي رو بخواهد هدايت مي كنه هر كسي رو هم كه بخواهد ...

در آيات بسياري از قرآن ذكر شده:« يضل من يشاء و يهدي من يشاء »
آيا اين بر خلاف عدالت خدا نيست كه هر كسي رو بخواهد هدايت مي كنه هر كسي رو هم كه بخواهد گمراه مي كند ؟؟!!

خداوند فعال مايشاء و حاكم مطلق است و هدايت و ضلالت به دست اوست و هر كس را بخواهد هدايت مي كند و هر كس را بخواهد گمراه مي گرداند و مجبور به هدايت كردن كسي يا گمراه كردن ديگري نيست. اما هدايتگري خدا و گمراه كنندگي بي حساب و كتاب نيست. خداوندي كه فعال ما يشاء است، خودش را عادل، حكيم، لطيف، رحيم  و واجد همه صفات حسني در حد اطلاق و بي نهايت مي شمارد و چنين خداوندي هدايت جويان و هدايت خواهان را هدايت مي كند و عدالتش با تحميل هدايت بر گمراهي طلبان سازگار نيست. خداوند نه كسي را به زور به بهشت مي برد و نه كسي را به زور به جهنم زيرا تحميل را نمي خواهد. او مي خواهد همه مخلوقاتش را هدايت كند از اين رو كتاب هايش و پيامبرانش را به سوي همه مي فرستد و همه را از فرعون و نمرود گرفته تا هدايت خواهان و هدايت جويان خطاب مي كند و دعوت مي نمايد و راه هدايت را بر كسي نبسته و كسي را هم به اجبار به هدايت نكشانده كه اگر مي خواست، مي توانست.
آيات زير نشان مي دهد كه خدا چه كساني را خواسته هدايت مي كند و چه كساني را هدايت نمي كند:
يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ (1)
وَ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ أَناب(2)
َ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيب(3)
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (4)
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ (5)
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين (6)
إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ (7)
 إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب(8)
پس خداوند كساني كه دنبال يافتن حق هستند و به سوي او بازگشت و انابه دارند و جوياي رضوان او هستند را هدايت مي كند و كساني كه كافر، ظالم، مسرف و فاسق هستند و از اين رويه دست بردار نيستند، را هدايت نكرده و بر گمراهي آنان مي افزايد.
عزت و ذلت دادن خدا هم به همين نحو است. گروه اول را عزت مي دهد و گروه دوم را ذليل مي گرداند.

پي نوشت ها:
1. مائده(5) آيه16.
2. رعد(13) آيه27.
3. شوري(42) آيه13.
4. بقره(2) آيه258.
5. همان، آيه264.
6. مائده(5) آيه108.
7. زمر(39) آيه3.
8. غافر(40) آيه28.
 

با توجه به اینکه معتقدیم نائب عام امام عصر(عجل الله فرجه)، ولی فقیه است:

1- با توجه به اینکه خبرگان رهبری نیز ممکن است در تصمیم گیری های خود دچار اشتباه شوند (همانگونه که در انتخاب مرحوم منتظری بعنوان جانشین اشتباه کردند) آیا مردم حق دارند اگر به نظر آنها رهبر اشتباه کرد به وی تذکر بدهند یا در روزنامه مقاله نوشته و یا سخنرانی کنند تا رهبر اشتباهش را تصحیح نماید؟

2 - آیا فردی را که خبرگان انتخاب می نمایند امام عصر موظف به هدایت اوست و آیا ممکن است از نظر امام عصر فرد دیگری ولی فقیه مردم باشد که خبرگان از او غافل شده اند و یا در کشور دیگری است ؟

3 - همانگونه که امام راحل ره در وصیتنامه خود ذکر کردند ایشان از قصور و تقصیرهای خود درخواست عفو نمودند یعنی پس ممکن است ولی فقیه نیز در وظایف محوله خود که مربوط به جامعه می شود کوتاهی یا اشتباه کند. آیا این امر با آنچه که به آن معتقدیم مبنی بر اینکه ولی فقیه را امام عصر عج هدایت می نماید منافات ندارد/

4 - به گفته حضرت آیت ا... جوادی آملی هر کس می تواند با طی مراتب تقوی به عصمت برسد و این امر منحصر به چهارده معصوم نیست. آیا باتوجه به اینکه ولی فقیه از نظر تقوا و شجاعت و ... لااقل از دیگر مراجع سر می باشد و از سوئی از هدایت امام عصر(عج) نیز برخوردار است معصوم است؟

پاسخ:
پاسخ به مجموعه پرسش هايتان در گرو توجه به چندین متغیر است که در ذیل به برخی از آن ها اشاره می‏ شود:
1- نظریه مشروعیت:
در مبنای مشروعیت ولایت فقیه دو دیدگاه اساسی وجود دارد: یکی نظریه نصب و دیگری انتخاب.
الف) نظریه نصب:
بنابر دیدگاه نصب - که اکثر فقها بر آن هستند - ولی فقیه از جانب خداوند به ولایت نصب شده است.
البته نصب ولی فقیه، نصب شخص خاصی نیست؛ بلکه نصب عنوان است؛ یعنی، هر کس که جمیع شرایط لازم رهبری مطابق با معیارها و استانداردهای شریعت را داشته باشد، از سوی حق‏تعالی برای ولایت و رهبری امت نصب گردیده است.(1)
براساس این نگرش ولی فقیه، رهبر جمیع امت اسلامی است. تا آن‏جا که مانعی در اعمال ولایت وجود نداشته باشد، دایره حکومت او گسترده است و حجت بر همه می باشد، زیرا انتخاب در اینجا نقش مشروعیت ندارد و تنها نقش مقبولیت دارد.
ب) نظریه انتخاب:
براساس این نگرش شارع فقط ویژگی‏ های لازم برای رهبری را اعلام فرموده و مردم راموظف ساخته که رهبرانی با شرایط تعیین شده در شریعت (مثل ولی فقیه را) انتخاب کنند؛ لیکن مشروعیت حکومت به انتخاب مردم است، نه به نصب شارع. در این صورت دایره رهبری ولی فقیه در حوزه‏ ای است که او را انتخاب کرده‏ اند و به دیگر کشورهای اسلامی سرایت نمی‏ کند.(2)
بنابراین اگر چند جامعه اسلامی هر یک رهبری برای خود برگزینند، هر یک فقط در حوزه انتخابیه خود نفوذ خواهند داشت.
2- حکم اولی و ثانوی:
متغیر اولی و ثانوی فقط در نظریه نصب راه دارد؛ یعنی، در حکومت اسلامی اساساً مرزبندی به شکل کنونی - که شیوه‏ای استعماری برای جداسازی ملت‏ها است - وجود ندارد.
البته به عنوان یک واقعیت در عصر کنونی نمی‏ توان آن را نادیده گرفت؛ لیکن به طور اساسی اسلام جمیع امت اسلامی را ملتی یک ‏پارچه و یک ‏دست می‏ داند که همه دارای سرنوشت، دین، فرهنگ، آیین، نظام سیاسی و رهبری واحدی می‏ باشند. هرگونه تفرقه و تشتت و جدایی امری عارضی و تحمیلی بر پیکر امت اسلامی است. با توجه به این نگرش پاسخ سؤال چنین می‏ شود که:
الف) به عنوان حکم اولی اسلامی رهبری ولی فقیه یکپارچه است و بر کل امت اسلامی سریان و جریان دارد.
ب) به عنوان حکم ثانوی؛ یعنی، در صورتی که امکان اتحاد و تصمیم‏ گیری‏ های مشترک وجود نداشته باشد، هریک در دایره کشور خود حکم می‏ رانند؛ لیکن اصل بر وحدت امت و نظام و رهبری است.
امتیاز این دیدگاه این است که جمیع امت را یکپارچه و دارای سیاست و نظام دفاعی واحد می‏ کند. در صورت عملی شدن، یک قدرت بزرگ جهانی از نیروهای مسلمانان پدید می‏ آورد.
بنابراین در صورت تشکیل امت اسلامی واحد و برداشته شدن مرزبندی ها، به مقتضی حکم اولی ولی فقیه بر سایر نقاط جغرافیایی که امت اسلامی حضور دارند، حکمرانی خواهد نمود. همچنین بر مجلس خبرگان رهبری - كه منتخب همه كشورها باشند- است تا از بین واجدین شرایط رهبری در سراسر کشورهای اسلامی رهبر را انتخاب نمایند. اما در عصر کنونی که نمی توان مرزهای جغرافیایی و نظام های سیاسی دیگر کشورهای اسلامی را نادیده گرفت، باید در هر کشوری ولی فقیهی جداگانه حکمرانی نماید.
پشتيباني هاي امام زمان به طور عام براي همه فقها است و كسي چنين ادعايي ندارد كه امام عصر به شخص ولي فقيه عنايت خاصه دارد و او را مشمول هدايت خاصه قرار مي دهد همان گونه كه پيش از به دست گرفتن حكومت توسط ولي فقيه، اين عنايات و هدايات شامل حال همه فقهای شيعه (که در برخی فتواها باهم اختلاف داشتند) مي شده است.

پی نوشت ها:
1. ولایت فقیه،امام خمینی، ص 43.
2. نظام سیاسی و دولت در اسلام، داوود فیرحی، ص 280 و 28 تهران سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، بهار1382.

با سلام و تشکر،

1- در قرآن مجید حضرت آدم می فرماید رب انی ظلمت نفسی ... حضرت موسی علیه السلام نیز می فرماید فعلتها إذاً و أنا من الضالین (در مورد حضرت یوسف نیز آمده «فأنساه الشیطان ذکر ربه» که البته به نظر می رسد با توضیحات علامه بزرگوار در مورد اینکه فاعل این فعل آن زندانی باشد مشکلش حل می شود) در هر حال تعبیر ضالین که تعریف مشخصی دارد و حکایت از عدم هدایت و اشتباه دارد یا ظلم که حضرت آدم به کار خود منتسب کرده نمی دانم چرا اصرار داریم که همه انبیاء از جمله آنهایی را که تنها برای خانواده خود یا جمع کوچکی مبعوث شده اند را در همه ایام عمر حتی قبل از بعثت معصوم و به دور از هر گونه اشتباه و خطا بدانیم؟ در این بین اصرار داریم که برخی کارهای اشتباه انبیاء علیهم السلام را ترک اولی بدانیم. در صورتی که شاید نیاز به چنین فرضی نیز نباشد. لطفا توضیح دهید. اگر چنین است واقعا تأثیر بعثت روی خود انبیاء از حیث هدایت چیست؟ آنها که از قبل هدایت شده بودند؟

2- در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و روحی له الفداء آمده که تمام اجداد ایشان نیز موحد بودند که این موضوع اصلا قابل اثبات نیست، ضمن اینکه در قرآن برخی عموهای پیامبر اکرم قطعا کافر و مشرک قلمداد شده اند. در مورد عبدالمطلب و در هنگام حمله ابرهه به خانه خدا آمده که «انا رب الابل و للبیت رب» آیا این عمل او درست است که خانه خدا را بی دفاع رها کند و دست به هیچ کاری نزند و در عین حال تمام دغدعه اش شترهایش باشد؟

پاسخ1:
اصرار به عصمت انبیا و ائمه نه تنها عقلي، بلكه قرآن نيز در آيات متعدد انبياء را معصوم مي داند. آن چنانكه خداوند در سوره ي انعام پس ياد کردن نام چند تن از پيامبران(س) آنان را با وصف "هدايتگري" خطاب كرده و مي فرمايد"أُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه..."(1)آنها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هدايت آنان اقتدا كن..." حال تعبير به هدايت گواه آن است كه آنها ضلال ناپذير بوده و در نتيجه هيچ چيز و هيچ کس ياراي گمراه کردن آنها را ندارد چرا كه در سوره زمر مي فرمايد"وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِل..."(2)و هر كس را خدا هدايت كند، هيچ گمراه‏كننده‏اى نخواهد داشت..."
در نتيجه پيامبران مشمول هدايت الهي هستند. هر کس مشمول هدايت الهي باشد گمراه نمي‏ شود. پس پيامبران گمراه نمي‏ شوند به علاوه آنكه در مورد حضرت موسي (ع) مي فرمايد"وَ اذْكُرْ فىِ الْكِتَابِ مُوسىَ إِنَّهُ كاَنَ مخُْلَصًا..."(3)و در اين كتاب (آسمانى) از موسى ياد كن، كه او مخلص بود..." و يا در مورد حضرت يوسف و. .. به همين تعبير آورده شده است حال مطابق آيه" قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ"إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِين"(4) به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو، از ميان آنها" و " مخلصين" جمع" مخلص" (بفتح لام )كسى است كه به مرحله عالى ايمان و عمل پس از تعليم و تربيت و مجاهده با نفس رسيده باشد كه در برابر وسوسه‏ هاى شيطان و هر وسوسه‏ گر نفوذ ناپذير شود.(5) لذا آنها انسانهايي هستنند كه شيطان در آنها قدرت نفوذ نداشته و در نتيجه حداقل از عصمت در گناه معصومند.
به علاوه آنکه برخی از آیات حتی عصمت قبل از رسیدن به این مقام را ثابت می کند آنچنانکه قرآن در باره آنها می فرماید"وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ"(6)آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند" يعني ايمان و عمل صالح آنها قبل از رسیدن به این مقام سبب شده كه خدا آنان را از ميان بندگان برگزيند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد، و نيكوكارى آنها به حدى رسيده كه عنوان" اخيار" (نيكان) را به طور مطلق پيدا كرده‏ اند، افكارشان نيك، و اخلاقشان نيك و اعمال و برنامه‏ ها و سراسر زندگانيشان نيك است(7) و خيريت محض همان مقام عصمت است كه البته براي عصمت در غير اين موارد دلائل ديگري وجود دارد كه براي رعايت اختصار از ذكر آنها خودداري مي كنيم.
حال توجه داشته باشيد كه عصمت همه انبياء بدان معنا نيست كه همه در يك درجه از عصمت بوده در اين مقام مساوي باشند بلكه مثلاً انبیای اولوالعزم که در نبوت و رسالت درجه کامل‌تری دارند، در عصمت نیز از سایر انبیا برترند. خاتم انبیا که در همه کمالات وجودی از همه بیامبران برتر است در عصمت نیز از همه کامل‌تر و دارای عصمت مطلقه است. ائمه(ع) بدلیل آن که سرشت و طینتشان برگرفته از طینت خاتم انبیا و پرتوی از نور وجود او هستند مثل ختمی مرتبت دارای عصمت مطلقه‌اند.
به همین دلیل،پیامبر و اهل بیت(ع) نه تنها از گناه معصوم‌اند بلکه از آنچه اصطلاحاً ترک اولى نامیده می شود نیز معصوم‌اند در حالی که انبیا دیگر از گناه معصوم هستند. ولی از ترک اولى معصوم نیستند.
لذا آنچه در مورد حضرت آدم (ع) بيان شد از قبيل ترك اولي است نه گناه(8) آن چنانكه امام خمینی(ره) بدین نکته تصریح نموده که بعضی از انبیا دارای عصمت مطلقه نبوده‌اند و به همین دلیل از تصرف ابلیس مصون نماندند و شیطان توانست حضرت آدم را وادار کند تا از درخت نهی شده مصرف کند.(9)
و اما در مورد حضرت موسي (ع) بايد توجه داشته باشيد « جمله" فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ" جواب از اعتراض فرعون به او است که موسى علیه السلام را مجرم دانست و جرمش را بزرگ جلوه داد. لذا مراد از "ضالين" آن است كه چون قبطى قصد قتل ديگرى را داشت و او از من طلب نصرت كرد و دفع ظلم ظالم از مظلوم بحكم عقل لازم است و تصور مي كردم كه موجب خشنودى تو مي شود كه من مظلوم را نصرت كردم يعنى تو بايد خشنود شوى و عمل من پسنديده تو باشد ولى بعد از اينكه مورث خشم تو شد و در صدد قتل من بر آمدى(10)
لذا ضلالت حضرت حاکی از تصوری بود که فرعون از وی داشت نه آنکه حقیقتاً حضرت خود را گمراه می دانست كه البته براي تفصيل بيشتر مي توانيد به تفاسير مختلف مراجعه كنيد.
بر اين اساس از آنجا كه قرآن در موارد مختلف بر عصمت انبياء تاكيد كرده و عقل نيز آن را تائيد مي نمايد، ما چه اصراي بر اثبات گناه براي آنها داشته وتوجيهات مختلف مفسرين را در اين زمينه نپذيريم.
و اما در مورد تاثير بعثت در انبياء بايد توجه داشته باشيد ملكه عصمت به معناي رسيدن آنها به نهايت درجه كمال نيست. لذا خود عصمت در انبياء به عنوان ابزاري براي تكامل بوده و آنها بواسطه آن با انجام اعمال عبادي مانند نماز ،روزه و .... مانند تمامي انسانهاي ديگر مراحل عالي را طي كرده و با توجه به آنچه از مراتب عصمت بيان شد، قادرند به مراتب بالاتري از عصمت دست پيدا كنند.

پي نوشتها:
1. انعام (6)آيه 90.
2. زمر(39)آيه 38.
3.مريم (19)آيه 51.
4.ص(38)آيه 82-83.
5. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، چ دار الکتب الاسلامیه ، تهران،1374 ه ش، ج 11،ص 73.
6.ص (38)أيه 47.
7. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، چ دار الکتب الاسلامیه ، تهران،1374 ه ش، ج 19 ،ص 309
8.همان ج 6 ،ص 123
9.خمینی،روح الله ،آداب الصلوه، چ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، بي تا ،ص 60.
10. سيد عبد الحسين، طیب، اطيب البيان في تفسير القرآن، چ اسلام ، تهران 1378 ه ش ، ج 10، ص 16.
---------------------------------

پرسش2:
در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و روحی له الفداء آمده که تمام اجداد ایشان نیز موحد بودند که این موضوع اصلا قابل اثبات نیست ضمن اینکه در قرآن برخی عموهای پیامبر اکرم قطعا کافر و مشرک قلمداد شده اند. در مورد عبدالمطلب و در هنگام حمله ابرهه به خانه خدا آمده که انا رب الابل و للبیت رب آیا این عمل او درست است که خانه خدا را بی دفاع رها کند و دست به هیچ کاری نزند و در عین حال تمام دغدعه اش شترهایش باشد؟
پاسخ:
در ابتدا باید اشاره شود این مسله دلیل اش مستندات تاریخی است و امکان شناخت غیر نقلی ندارد. چون عقل در این گونه امور نقشی ایفا نمی تواند. لذا باید گفت: قبل از همه باید گفت قبل مطابق مدارک و اخبارى که از پیشوایان ما به ما رسیده است، پدران و اجداد پیغمبر(ص) همه موحّد و یکتاپرست بوده اند و منظور از پیروى از آیین ابراهیم(ع) هم همین است; زیرا ابراهیم(ع) یکى از قهرمانان بزرگ توحید و مبارزه کنندگان با بت پرستى و شرک بوده است و مجاهدت هاى این پیغمبر بزرگ در راه خداوند یگانه و بر انداختن آیین بت پرستى و شرک معروف است و لذا گاهى قرآن، ما مسلمانان را با این که داراى دین مقدّس اسلام هستیم ملّت ابراهیم و پیرو آیین ابراهیم مى نامد که منظور همان توحید خالص است.
تنها آیینى که در آن زمان در محیط حجاز و در میان عرب ها معروف بود و پیرو داشت، همان آیین ابراهیم (ع) بوده است; و برخى از سنن ابراهیم، حتّى درمیان بت پرستان شایع بود و در زبان عرب به آیین ابراهیم، دین حنیف مى گفتند؛ آیین یهود و مسیح کمتر به خاک حجاز نفوذ کرده بود و فقط در مدینه و خیبر و مرزهاى یمن، گروهى کلیمى و مسیحى زندگى مى کردند، روى این قراین مى توان گفت که نیاکان پیامبر پیرو آیین ابراهیم بوده اند.(1)
ملا محمد باقر مجلسى(ره)در بحار الانوار فرموده:
«اتفقت الامامیة رضوان الله علیهم على ان والدى الرسول و کل‏اجداده الى آدم علیه السلام کانوا مسلمین بل کانوا من الصدیقین،اما انبیاء مرسلین او اوصیاء معصومین،و لعل بعضهم لم یظهر الاسلام‏لتقیة او لمصلحة دینیة‏» (2)
یعنى-شیعه امامیه متفقا گفته‏ اند که پدر و مادر رسول خدا و همه‏ اجداد آن بزرگوار تا به آدم ابو البشر همگى مسلمان (و معتقد به خداى یکتا) بوده و بلکه از«صدیقین‏» بوده‏ اند که یا پیامبرمرسل و یا از اوصیاء معصومین بوده‏ اند، و شاید برخى از ایشان‏ بخاطر تقیه یا مصالح دینى دیگرى اسلام خود را اظهار نکرده‏ اند.
و شیخ طبرسى(ره) در مجمع البیان در مورد «آزر» که درقرآن به عنوان پدر ابراهیم نامش ذکر گردیده گوید:
«ان آزر کان جد ابراهیم علیه السلام لامه،او کان عمه من حیث صح عندهم ان آباء النبی-صلى الله علیه و آله-الى آدم کلهم کانواموحدین،و اجمعت الطائفة على ذلک...» (3)
یعنى-اصحاب ما-علماء شیعه-گفته‏ اند که‏ «آزر» جدّ مادرى ابراهیم علیه السلام و یا عموى آن حضرت بوده چون این‏ مطلب نزد آنها ثابت‏ شده که پدران رسول خدا-صلى الله‏ علیه و آله- تا آدم همه شان موحد بوده‏ اند،و طائفه شیعه بر این مطلب‏ اجماع دارند...
و چنانچه مشاهده مى‏ کنید در گفتار این دو عالم بزرگوار شیعه‏ ادعاى اجماع و اتفاق بر این مطلب شده و بلکه این مطلب نزد دانشمندان اهل سنت نیز معروف بوده که فخر رازى در تفسیر خود گوید:
«...و قالت الشیعه:ان احدا من آباء الرسول-صلى الله علیه و آله‏و اجداده ما کان کافرا...» (4)
یعنى -شیعه گفته‏ اند که احدى از پدران رسول خدا و اجداد آن حضرت کافر نبوده‏ اند...
و از اینکه بطور عموم این مطلب را به شیعه نسبت می دهد چنین ‏استفاده می شود، که این مطلب از مسائل مورد اتفاق و اجماع شیعه‏ بوده همانگونه که از مرحوم مجلسى و شیخ طبرسى نقل کردیم.
و روایتى هم در این باره از رسول خدا-صلى الله علیه و آله- نقل‏ شده که فرمود:
«لم ازل انقل من اصلاب الطاهرین الى ارحام الطاهرات‏» (5)
یعنى پیوسته من منتقل شدم از صلب هاى مردان پاک به ‏رحم هاى زنان پاک...
و از اصبغ بن نباته روایت کرده که گوید: از امیر المؤمنین(ع) شنیدم که مى‏ فرمود: به خدا سوگند نه پدرم و نه‏ جدم عبد المطلب و نه هاشم و نه عبد مناف هیچکدام هرگز بتى ‏را پرستش نکردند، بد آن حضرت عرض شد: پس آنها چه چیزى را پرستش مى‏ کردند؟ فرمود:
«کانوا یصلون على البیت على دین ابراهیم علیه السلام‏ متمسکین به‏».(6) آنها طبق دین ابراهیم به سوی کعبه نماز می خواندند و به دین او باور داشتند.
اما به طور مشخص درباره «عبدالمطلب»، گفته شده پرستش بتان را ترک گفت، و توحید در عبادت را پیشه خود ساخت، و به نذر خود در راه خدا وفا نمود و سنت هائى را پى‏ ریزى کرد که وحى الهى اکثر آنها را تصویب نمود آنگاه به سنت هایى که نیاى پیامبر پى‏ریزى کرده بود اشاره مى‏ کند.(7)
در حمله «ابرهه» به سرزمین مکه به قصد تخریب خانه خدا، توحید و یکتاپرستى «عبدالمطلب» و روگردانى او از «بتان» قریش، به خوبى دیده مى‏ شود او وقتى از تصمیم ابرهه آگاه شد، و گزارش رسید که شتران او را سپاه پیل به یغما برده است، یک سره به اردوگاه «ابرهه» رفت و مورد تجلیل و احترام او قرار گرفت، تنها چیزى که از او درخواست کرد این بود که دستور دهد اموال به غارت رفته او را، بازگردانند.
«ابرهه» از درخواست کوچک او در برابر تصمیم خطرناکى که او نسبت به تخریب کعبه نموده بود، در شگفت فرو رفت، و گفت من از درخواست ناچیز تو در شگفتم من آمده‏ ام خانه‏ اى را ویران کنم که مایه افتخار قبیله و نیاکان تو است ولى تو سخن از شترهائى که به غارت رفته مى‏ رانى چه بهتر بود که از من درخواست مى‏ کردى تا از این کار صرف نظر کنم.
«عبدالمطلب» با چهره باز و قلبى مطمئن گفت: من صاحب شترم و براى مطالبه آن آمده‏ ام خانه نیز صاحبى دارد، که از آن حفاظت مى‏ کند ابرهه گفت چیزى نمى‏ تواند مانع از تصمیم من گردد این سخن را بگفت فوراً دستور داد که شتران او را بازگردانند او نیز پس از تحویل، همه را نذر کعبه کرد، و در حرم رها نمود که هر نوع دست درازى به آنها، مایه ظهور خشم الهى گردد آنگاه به سوى قریش آمد و همگان را از تصمیم ابرهه آگاه ساخت، سپس یک سره به سوى کعبه رفت و حلقه باب کعبه را با گروهى از قریش به دست گرفت و به مناجات با خداى خود پرداخت و در ضمن گفتگوى خود با خدا، چنین گفت:
پروردگارا! به جز تو به کسى امیدى ندارم، آنان را از حریم خانه خود بازدار، دشمن خانه تو، دشمن تو است، آنان را از تخریب جلوگرى نما!(8)
اگر نیاى پیامبر یک فرد بت پرست بود در این لحظات حساس باید بسان دیگر مشرکان به بتان کعبه پناه ببرد، و دست حاجت به سوى آنها دراز نماید.
در یکى از سالها، که آسمان از ریزش باران بخل مى‏ورزید، در چنین شرائطى قریش حضور «عبدالمطلب» رسیدند و همگان بر فراز کوه «ابى قبیس» قرار گرفتند نیاى پیامبر او را در حالى که آن روز کودکى بیش نبود همراه خود به کوه آورد و با خداى خود چنین راز و نیاز کرد:
خداوندا این افراد بندگان و کنیزان و کودکان آنها هستند، تو از وضع آنان و خشک سالیهاى پى‏درپى آگاه هستى، پروردگارا دامها نبود شده چیزى نمانده که نفوس نیز هلاک شوند، خداى قطحى را به فراخى تبدیل بفرما، او در حالى که با خداى خود سخن مى‏ گفت ناگهان رحمت حق فرود آمد، بیابان ها و گودال ها را پر آب نمود. در این مورد سرایندگان اشعارى عبدالمطلب سرورده‏ اند که یک بیت آن را مى‏ نگاریم:
«مبارک الاسم یستسقى الغمام به ما فى الانام له عدل ولا خطر (9)
«نام مبارک، نامى که به وسیله او از ابر آسمان، باران طلبیده مى‏ شود در میان مردم براى او لنگه و همتائى نیست» .
در سایه اختلافى که میان او و قریش پس از حفر چاه زمزم رخ داد، قریش براى رفع اختلاف تصمیم گرفتند که همراه عبدالمطلب به کاهنى که در جانب شام زندگى مى‏ کرد، مراجعه کنند در نیمه راه، عطش بر آنان غلبه کرد و همگى در آستان مرگ قرار گرفتند، در این موقع تصویب شد که هر فردى از آنان براى خود گودالى به عنوان قبر بکند، که اگر مرگ او فرا رسد کسى که در کنار او است او را در گودال دفن کند و بدین صورت همگى جز آخرین نفر، در زیر خاک قرار گیرند و طعمه درندگان نشوند. هر فردى براى خود قبرى کند و در انتظار فرا رسیدن مرگ خود نشست و همگى در این حالت به سر مى‏ بردند که ناگهان «عبدالمطلب» گفت برخیزید در این بیابان گشت بزنیم شاید برآبى دست یابیم زیرا دراز کشیدن و در انتظار مرگ نشستن جز ناتوانى، چیزى نیست، گشت زنى آغاز گردید، افراد در اطراف بیابان پراکنده شدند، ناگهان آبى از زیر پاى شتر عبدالمطلب فوران کرد «عبدالمطلب» و یاران او تکبیر گفتند و با شادى و خرسندى خاصى از آن نوشیدند و ظرفها را پر کرده و در همان نقطه از مخاصمه با عبدالمطلب دست برداشتند و گفتند: خدائى که در این بیابان ترا با این آب زلال سیراب کرده همان خدا نیز زمزم را در اختیار تو نهاده است لازم است همگى به مکه بازگردیم و سرپرستى «سقایت حجاج» را بر عهده بگیرى. (10)
ام ایمن مى‏ گوید «سرپرستى محمد» - پس از بازگشت از صحرا - بر عهده من بود، روزى از او غفلت کردم ناگهان «عبدالمطلب» را بر بالین خود دیدم و به من گفت من فرزندم را در نقطه‏اى به نام «سدره» یافتم مبادا از او غفلت ورزى، اهل کتاب مى‏ گویند او پیامبر این امت است و من از شر آنان نسبت به او در امام نیستم. ام ایمن افزود: عبدالمطلب غذائى صرف نمى‏کرد، مگر اینکه مى‏گفت: فرزندم را حاضر کنید و او را گاهى در کنار خود و گاهى روى زانوى مى‏ نشاند و در همه چیز او را بر خود مقدم مى‏ داشت. (11)
با توجه به آنچه در باره ما جرای جناب عبدالمطلب بیان شد پاسخ فرازی پایانی نیز روشن است چون از سیره عملی او بخصوص ماجرای واگذاری حفظ کعبه به صاحب نشانه توحید واعتقاد راسخ به حفظ کعبه از سوی خداوند است. پس عمل عبدالمطلب از باب بی دفاع رها نمودن وبی توجهی به خانه خدا نیست. بلکه بر عکس دلیل اعتقاد عمیق او بر حفظ وقدرت الهی بر پایگاه توحید ونشانه توکل او به خدا است.

پى‏ نوشت ها:
1. ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی پاسخ به پرسشهای مذهبی، نشر نسل جوان قم، ص 110.
2. محمد باقر مجلسی بحار الانوار نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1403 ق ، ج 15، ص 117.
3. طبرسی، مجمع البیان، نشر دار العرفیه، بیروت 1408 ق، ج 4، ص 322.
4. فخر رازی، مفاتیح الغیب، نشر دار العلمیه، بیروت، 1411 ق ، ج 4 ص 103.
5. بحار الانوار نشر پیشین ج 15، ص 118.
6. همان .
7. تاریخ یعقوبى، چاپ نجف اشرف بی تا ج 2، ص 8 .
8. سیره ابن هشام، نشر دار الاحیا التراث العربی 1421 ق ، ج 1، ص 50 .
9. سیره حلبى، نشر دار الفکر بیروت بی تا ج 1، ص 131 - 133.
10. سیره ابن هشام، ج 1، ص 144 - 140.
11. سیره زینى دحلان در حاشیه سیره حلبى، نشر پیشین ج 1، ص 64.

سلام. خداقوت. از اينكه پاسخ سئوال قبلي‌ام را داديد متشكرم.

1- ما چند عالَم داريم؟

2- آيا شيطان در خواب هاي ما حضور دارد؟

3- آيا فرشته‌اي در خواب مأمور هدايت ما است؟ نامش چيست؟

4- وقتي كه مي‌خوابيم روح ما قطعا در عالَم ديگري سير مي‌كند، اما آيا آن عالم همين عالم است و اگر هست چرا ما بايد با رمز خوابي را ببينيم و به دنبال تعبير آن باشيم؟

5- ديگر اينكه چرا بعضي‌ها خواب بد ميبينند و بعضي خوب؟ اگر اشكالي ندارد تعداد عالم‌هايي كه ماداريم را برايم بنويسيد چون هيچ كس توان پاسخ به اين سئوال را ندارد. ضمناً پاسخ دادن شما باعث شد در سايتتان عضو شوم. اميدوارم بتوانم جواب سئوالات بي‌شماري را كه در ذهن به وجود مي‌آيد را بدهيد.

پرسش 1: ما چند عالم داريم؟
پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
از نظرگاه فلسفه و عرفان ، عوالم هستي به طور کلي به چهار عالم تقسيم شده است:
1. عالم لاهوت که عالم اسماي الهي است.
2. عالم جبروت که عالم ملائکه است.
3. عالم ملکوت که عالم مثال است.
4. عالم ناسوت که عالم طبيعت است.(1)
اين اصطلاحات گرچه در قرآن ذکر نشده، ولي در مجموع اين مراتب براي عالم در قرآن نيز مطرح است که به طور کلي از آن به عالم غيب و شهادت ياد کرده است. (2) عالم اول و دوم و سوم عالم غيب است و عالم چهارم، عالم شهادت است که مورد مشاهده حسّي انسان و محسوس است.
هم چنين در آيات متعدد قرآن از عالم دنيا و آخرت نيز سخن گفته شده است که تقسيم ديگري از عوالم است.

پي‌نوشت‌:
1. مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج 7، ص 186 ، نشر دانش ،قم، 1376 ش .
2. انعام (6) ، آيه 73 .
---------------------------

پرسش 2: آيا شيطان در خواب هاي ما حضور دارد؟
پاسخ: ممکن است که شيطان در خواب نيز به سراغ انسان بيايد . در روايتى از پيامبر (ص) مى‏خوانيم : " الرؤيا ثلاثة بشرى من الله و تحزين من الشيطان و الذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى منامه ؛ (1) خواب و رؤيا سه گونه است: گاهى منشأ الهي دارد و بشارتى از جانب خداوند است. گاهي ناشي از القاي شيطان و زمينه ساز غم و اندوه او است. گاه نيز مسائلى است که انسان در فکر خود مى‏پروراند و به اصطلاع حديث نفس است (يعني آرزوها و دل مشغولي ها و يا بيم و اميد و ميل هاي انسان است که به نمايش گذاشته مي شود) ".
روشن است که خواب هاى شيطانى چيزى نيست که تعبير داشته باشد، اما خواب هاى رحمانى که جنبه بشارت دارد حتما از حادثه اي در آينده پرده بر مي دارد . بر اساس اين روايت معلوم مي شود که شيطان در خواب نيز دست از شيطنت بر نمي دارد.
اگر چه اين گونه خواب ها نيز مي تواند باز تاب افکار، تخيلات، تصورات، تمايلات يا برخي کارکردها در بيداري باشد، زيرا يک دسته از رؤياها، بازتاب تصورات و تخيّلات روزانة و مسائلي است که ذهن انسان در بيداري مشغول به آن ها است. خواه به صورت آرزوها و دل‌مشغولي‌ها و بيم‌ها و اميدها و ميل‌ها باشد (مرحله ذهن يا نظر و تصور) و يا فعاليت‌هايي باشد که با فکر و ذهن خود با آن سر و کار دارد ؛ مثل: مطالعه و ...، و يا با اعضاي جسماني خود به آن مشغول باشد.
بنا بر اين، صحنه‌هاي جنسي معمولا در عالم رؤيا، بيشتر بازتاب تصورات و تخيلات و آرزوها و دل‌مشغولي‌هاي روزانه افراد است و همين امر، زمينه را براي ورود شيطان در نفس آدمي پديد مي‌آورد. زيرا شيطان - که دشمن بيروني انسان است - تا پايگاهي درون انسان نداشته باشد، هرگز نمي‌تواند در انسان تأثير بگذارد . شاعر مي‏گويد:
ز دست و ديده و دل هر دو فرياد هر آن چه ديده بيند، دل کند ياد

پي‌نوشت‌ :
1. ميزان الحکمه، ج 4، ص 16، انتشارات مکتبه الاعلام الاسلامي.
-----------------------

پرسش 3: آيا فرشته‌اي در خواب مأمور هدايت ما است؟ نامش چيست؟
پاسخ: به چيز مستندي در مورد هدايت در خواب و فرشته اي كه چنين مسئوليتي بر عهده داشته باشد ، برنخورديم .
-------------------------------

پرسش 4: وقتي كه مي‌خوابيم روح ما قطعا در عالَم ديگري سير مي‌كند، اما آيا آن عالَم همين عالم است و اگر هست، چرا ما بايد با رمز خوابي را ببينيم و به دنبال تعبير آن باشيم؟
پاسخ: در ابتدا بايد گفت:
خواب به طور کلي يک حقيقت انکار ناپذير است ؛ ولي خواب صحيح که از آن اصطلاحاً به «رؤياي صادقه» تعبير مي‌شود ، شرايط بسياري دارد و عوامل متعددي در اصل خواب ديدن و يا در تغيير آن از حالت اصلي و شاخ و برگ دادن آن مؤثر است.
يکي از بزرگان در اين باره گفته است: البته نمي‌توان انکار کرد که بعضي از عوامل دروني از قبيل امراض و انحرافات مزاجي و خستگي و پري شکم و همچنين پاره‌اي از عوامل بيروني از قبيل: گرما و سرما و ديگر چيزها در قوة خيال تأثير دارد. کسي که در حرارت يا برودت شديد واقع شده ،در خواب آتش‌هاي شعله‌ور يا برف و يخ مي‌بيند . کسي که پري معده و انحراف مزاج دارد ،خواب‌هاي مشوش و بي‌سر و ته مي‌بيند.
همچنين اخلاقيات و صفات نفساني نيز در رؤيا بي‌تأثير نيست . به همين جهت اکثر خواب‌ها در اثر تخيلاتي است که اسباب داخل و خارجي موجب آن ها شده و در واقع نشان دهنده کيفيت تأثير آن اسباب مي‌باشد، همان طور که تأثير اين اسباب را نمي‌توان انکار کرد، حقيقت داشتن پاره‌اي از رؤياها و ارتباط آن ها را با امور خارجي نيز نمي‌توان انکار نمود.
از يك نظر خواب بر دو قسم است:
- خواب صريح که خواب بيننده تصرفي در مشاهدات خود نکرده و احتياج به تعبير ندارد.
- خواب غير صريح که نفس در آن چه ديده ، تصرفاتي کرده و از اين جهت احتياج به تعبير و بازگرداندن صورت ذهني او به صورت حقيقي و اول دارد.
خواب‌هاي غير صريح نيز به دو دسته تقسيم مي‌شوند:
يکي خواب‌هايي که انتقال و حکايت در آن ها روشن است و به آساني مي‌توان آن ها را به اصل برگرداند، مثلا شير در خواب به علم تعبير مي شود و مار به دشمن و مانند آن.
خواب‌هايي که تصرفات نفس در آن ها پيچيده و مبهم است و يافتن مشهودات اصلي براي شخص معبر سخت و يا غير ممکن است. اين دسته از خواب‌ها همان خواب‌هايي است که آن ها را «اضغاث احلام» مي‌نامند و پوچ و بي‌تعبير مي‌دانند. (1)
اگر خوابي با شرايط ياد شده باشد و دخل و تصرفي از سوي قوه خيال در آن صورت نگرفته باشد، مي‌تواند رؤياي صادقه و خواب راست تلقي گردد، و چون خواب نوعي ارتباط روح با عالم مثال است و نه در همين عالم ماده و طبيعت، لذا در اين رويت ممکن است قوه خيال دخل و تصرفي نمايد و آن را تغيير دهد؛ لذا رويا ها رمز گونه مي شود و نياز به تعبير دارد .

پي‌نوشت‌ها:
1. معنويت تشيع، علامه طباطبايي، نشر تشيع، قم 1386ش.
------------------------------

پرسش 5: چرا بعضي‌ها خواب بد مي بينند و بعضي خوب؟
اگر اشكالي ندارد تعداد عالم‌هايي كه ما داريم را برايم بنويسيد . چون هيچ كس توان پاسخ به اين سئوال را ندارد. ضمناً پاسخ دادن شما باعث شد در سايتتان عضو شوم. اميدوارم بتوانم جواب سئوالات بي‌شماري را كه در ذهن به وجود مي‌آيد را بدهيد.
پاسخ: اصولا خواب يا رويا داراي انواع و اقسام مختلفي است و از جهات گوناگوني مي توان آن را تقسيم بندي كرد ، مثلا در روايتى از پيامبر مى‏خوانيم : " الرؤيا ثلاثه بشرى من الله و تحزين من الشيطان و الذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى منامه ؛ (1) خواب و رؤيا سه گونه است: گاهى منشأ الهي دارد و بشارتى از جانب خداوند است. گاهي ناشي از القاي شيطان و زمينه ساز غم و اندوه او است. گاه نيز مسائلى است که انسان در فکر خود مى‏پروراند و حديث نفس است (يعني آرزوها و دل مشغولي ها و يا بيم و اميد و ميل هاي انسان است که به نمايش گذاشته مي شود) ".
خواب هاى شيطانى چيزى نيست که تعبير داشته باشد، اما خواب هاى رحمانى که جنبه بشارت دارد، حتما از حادثه اي در آينده پرده بر مي دارد.
در تقسيم بندي ديگر مي توان گفت : خواب و رؤيا بر چند قسم است:
1. خواب­هاى مربوط به گذشته زندگى و آرزوها که بخش مهمى از خواب­هاى انسان را تشکيل مي­دهد.
2. خواب­هاى پريشان که معلول فعاليت توهم و خيال است (اگر چه ممکن است انگيزه‏هاى روانى داشته باشد).
3. خواب هائى که مربوط به آينده است و از آن گواهى مى‏دهد.
خواب­هاى مربوط به زندگى گذشته و جان گرفتن صحنه‏هائى که انسان در طول زندگى خود ديده است و تعبير خاصى ندارند، همچنين خواب­هاى پريشان و به اصطلاح" اضغاث احلام " که نتيجه افکار پريشان، و همانند افکارى است که انسان در حال تب و هذيان پيدا مي­کند، نيز تعبير خاصى نسبت به مسائل آينده زندگى نمي­تواند داشته باشد.
رؤيا از جهت آن چه که انسان در خواب مي بيند و از حيث مقام و مرتبه وجودي انسان که دريافت کننده رويا مي باشد ،داراي اقسامي است :
1. خوابي که بسته به نوع مزاج بدني انسان يا خلقيات وي، مستند به اسباب خارجي طبيعي، مزاجي و يا اسباب داخلي يا اخلاقي و روحي انسان مي باشد. مثلا" گفته شده کسي که مزاجش گرم است، حرکاتش مشوش و مضطرب بوده، خواب او هم پر از اضطراب است.
خواب آشفته مستند به مزاج بدني خواب بيننده مي باشد. يا اگر کسي، انساني يا کاري را خيلي دوست داشته باشد، آن را در خواب مي بيند و يا اگر نسبت به شخصي بغض و عداوت زياد دارد، در خواب با او جدال مي کند.
2. خوابي که به حوادث خارج از مسائل مزاجي و خلقي، مربوط است. در اين نوع خواب نفس انساني از عالم دنيوي گذشته و با توجه به همگوني که با عالم مثال و عقل دارد، با آن دو مرتبط مي گردد.
با توجه به آن چه گفته شد ، بايد گفت : خواب ها را نمي توان به آساني به خواب خوب يا بد تقسيم بندي كرد و چه بسا خوابي در ظاهر بد باشد ، اما تفسير و تعبير خوبي داشته باشد و يا بر عكس ؛ در هر حال عمده خواب هاي كابوس گونه و به اصطلاح پريشان ، معلول وضعيت روحي و جسمي نامناسب انسان است و در مقابل ، خواب هاي خوب و ارامش بخش هم معلول وضعيت روحي و جسمي و رفتار هاي خوب انسان است و بين اعمال و رفتارهاي انسان و خواب هاي او رابطه اي بسيار عميق وجود دارد .
اگر در مورد خواب و مسائل مربوط به آن به اطلاعات بيش ترى نياز داريد، مى‏توانيد به اين کتاب ها مراجعه کنيد:
1. کتاب معاد و جهان پس از مرگ، آية الله مکارم شيرازى، ص 285 .
2. خواب و نشان هاي آن اثر،محمد شجاعي، تدوين محمدرضا کاشفي .
3. ترجمه ميزان الحکمه، محمدي ري شهري، ج ، 4ص193. (مترجم آقاي شيخي )

پي‌نوشت‌ها:
1. محمدي ري شهري ، ميزان الحکمه، ج 4، ص 16، انتشارات مکتبه الاعلام الاسلامي ، تهران 1362ش.
2. شيخ كلينى ، روضه کافي ، ج 8،ص91، ح 62 ، نشر اسلاميه‏ ، تهران‏، 1362 ش‏.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.