فقه الحديث

 

تاريخ تدوين حديث

درايه الحديث

رجال

حديث شناسي

زيارتنامه ها

دعاها

مجموعه هاي حديثي

جوامع حديثي شيعه

چهل حديث ها

مسانيد شيعه

معجم هاي حديثي

احاديث خاص

سوالات و شبهات حديثي

سوالات و شبهات موضوعي

سحر و جادو

استخاره

نماز

اعمال

مهدويت

آداب و مستحبات

مناسبت ها

دعا

كتاب آلفوس بر ضد عقايد شيعه نگاشته شده است و دروغ هايي را به شيعه و پيشوايان معصوم نسبت داده است و اين مطلبي را هم كه شما از مقدمه آن نقل كرده ايد دروغ است و صحت ندارد به چند دليل :

1- خود عمر و ابوبكر بارها اعتراف كرده اند كه حضرت علي عليه السلام از آن ها افضل است و برتري دارد مثلا عمر بارها اين جمله را گفته كه: « لولا علي لهلك العمر؛ (1) اگر علي نبود عمر هلاك مي شد».

و ابوبكر هم بارها اين جمله را گفته كه: « اقيلوني اقيلوني و لست بخيركم و علي فيكم؛ (2) مرا رها كنيد !! رهايم كنيد!! من بهترين شما نيستم در حالي كه علي در بين شماست».

2- پيامبر گرامي اسلام بارها از فضائل حضرت علي نزد اصحاب از جمله عمر و ابوبكر گفته اند كه ماجراي غدير و نصب ايشان به خلافت يك نمونه آن است كه بعد از آن خود عمر و ابوبكر آمدند و به ايشان تبريك گفتند.

3- آياتي از قرآن است كه به اعتراف مفسرين شيعه و سني در شان و فضيلت حضرت علي نازل شده است مانند آيه « انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكوة و هم راكعون »؛ (3)

 در تفسير مفاتيح الغيب فخر رازي از مفسرين بزرگ اهل سنت در ذيل اين آيه چنين آمده است:

 « روي عطاء عن ابن عباس أنها نزلت في علي بن أبي طالب عليه السلام؛ عطاء از ابن عباس روايت كرده كه اين آيه در شان علي بن ابي طالب نازل شده است». (4)

 و « روي أن عبد اللَّه بن سلام قال: لما نزلت هذه الآية قلت يا رسول اللَّه أنا رأيت عليا تصدق بخاتمه علي محتاج و هو راكع، فنحن نتولاه؛ عبد الله بن سلام روايت كرده كه وقتي اين آيه نازل شد گفتم يا رسول الله من ديدم كه علي در حال ركوع انگشترش را به محتاجي صدقه داد پس ما او را سرپرست خود قرار مي دهيم».

 و از آنجا كه ما بايد احاديث را با قرآن و سخنان معصومين بسنجيم اين مطلب نقل شده از كتاب آلفوس دروغي است كه به حضرت علي عليه السلام نسبت داده اند تا از فضائل ايشان كم كنند و بر فضائل عمر و ابوبكر بيفزايند.

 

پي نوشت ها :

1.  مرحوم كليني، اصول كافي، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، ج7، ص423.

2. علامه مجلسي، بحار الانوار، چاپ بيروت، ج30، ص291.

3. مائده (5) آيه 55.

4. فخر رازي، مفاتيح الغيب، انتشارات دار احيائ تراث عربي، ج12، ص 383.

 

در آخرالزمان كه بدترين زمان هاست، زناني هستند كه پوشيده، اما برهنه اند و از خانه با خودآرايي بيرون مي آيند.اينان از دين بيرون رفته اند و در فتنه ها واردشده اند

مضمون روايت فوق با كمي تفاوت، هم در منابع معتبر اهل سنت از پيامبر اسلام (ص) نقل شده است (1) و هم در منابع شيعي از پيامبر و امام علي(ع) گزارش شده است. (2) جالب توجه اين است كه راوي اين حديث، اصبغ بن نباته است كه از ياران خوب امام علي(ع) به شمار مي آيد. بنابراين، حديث فوق، هم به لحاظ مفهومي و دلالتي و هم به لحاظ  سندي و راوي آن، داراي اعتبار است و مي توان به مفهوم آن استناد كرد. منتهي تطبيق آن بر زمان حال به عنوان آخر الزمان، مشكل است و نمي توان به طور قطع اظهار نظر كرد كه آخر الزمان زمان ما است؛ زيرا از قديم احياناً براي گروهي از زنان اشراف و تربيت نشدگان جامعه، چنين وضعي بوده است.

 

پي نوشت ها:

1. محمدي الري شهري، ميزان الحكمه، ج 1، ص 53، قم، دار الحديث، سال 1375، به نقل از: صحيح مسلم، شماره حديث 2128 و مسند الامام احمد بن حنبل، ج 2، ص 223.

2. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 391، قم، انتشارات اسلامي، سال 1413 ق.

اين احاديث از جهت سند معتبر نيستند ...

در سّؤال 751 از حضر ت آيت الله مكارم آمده است : در مجالسي كه بعضي الان مي گيرند و حركات و الفاظ خلاف شرعي مثل رقص انجام مي دهند و وقتي به آن ها گفته مي شود به اين حديث طولاني رفع القلم استناد داده مي شود كه در سه روز از سال قلم و نوشتن از خلق برداشته شده است و خطاها نوشته نمي شود :

 «وَ أَمَرْتُ الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ أَنْ يَرْفَعُوا الْقَلَمَ عَنِ الْخَلْقِ كُلِّهِمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ لَا أَكْتُبُ عَلَيْهِمْ شَيْئاً مِنْ خَطَايَاهُمْ كَرَامَةً لَكَ وَلِوَصِيك ». (1)

ايشان در جواب فرمودند:

 اين احاديث از جهت سند معتبر نيست و مضافا به اين كه مخالف با كتاب خدا يعني قرآن مجيد است و ساحت ائمه معصومين به ارتكاب معاصي در مثل اين ايام و غير اين ايام به دور است! حتي فرضا بگوييم اين حديث از جهت سند هم صحيح باشد، شامل خطا و سهويات مي شود كه خداوند اينها را مي بخشد نه گناهاني را كه انسان به عمد مرتكب آن شود. (2)

پي نوشت:

1. علامه مجلسي ، بحارالأنوار، موسسه الوفاء، بيروت، سال 1404ق، ج 31، ص124، ج 95 ، ص 352 .

2. مكارم شيرازي‏ ناصر ، رساله‏هاي عمليه و احكام‏، ص 192.

سوال:

1. وَ لَمَّا قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الصِّدِّيقِ وَ الْفَارُوقِ أَسْلَمَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لِمَ لَمْ تَقُلْ لَهُ بَلْ أَسْلَمَا طَمَعاً وَ ذَلِكَ بِأَنَّهُمَا كَانَا يُجَالِسَانِ الْيَهُودَ وَ يَسْتَخْبِرَانِهِمْ عَمَّا كَانُوا يَجِدُونَ فِي التَّوْرَاةِ وَ فِي سَائِرِ الْكُتُبِ الْمُتَقَدِّمَةِ النَّاطِقَةِ بِالْمَلَاحِمِ مِنْ حَالٍ إِلَي حَالٍ مِنْ قِصَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ مِنْ عَوَاقِبِ أَمْرِهِ فَكَانَتِ الْيَهُودُ تَذْكُرُ أَنَّ مُحَمَّداً يُسَلَّطُ عَلَي الْعَرَبِ كَمَا كَانَ بُخْتَ‏نَصَّرُ سُلِّطَ عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنَ الظَّفَرِ بِالْعَرَبِ كَمَا ظَفِرَ بُخْتَ‏نَصَّرُ بِبَنِي إِسْرَائِيلَ غَيْرَ أَنَّهُ كَاذِبٌ فِي دَعْوَاهُ أَنَّهُ نَبِيٌّ فَأَتَيَا مُحَمَّداً فَسَاعَدَاهُ عَلَي شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ بَايَعَاهُ طَمَعاً فِي أَنْ يَنَالَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِنْ جِهَتِهِ وَلَايَةَ بَلَدٍ إِذَا اسْتَقَامَتْ أُمُورُهُ وَ اسْتَتَبَّتْ أَحْوَالُهُ فَلَمَّا أَيِسَا مِنْ ذَلِكَ تَلَثَّمَا وَ صَعِدَا الْعَقَبَةَ مَعَ عِدَّةٍ مِنْ أَمْثَالِهِمَا مِنَ الْمُنَافِقِينَ عَلَي أَنْ يَقْتُلُوهُ فَدَفَعَ اللَّهُ تَعَالَي كَيْدَهُمْ وَ رَدَّهُمْ بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً كَمَا أَتَي طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ عَلِيّاً ع فَبَايَعَاهُ وَ طَمَعَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَنْ يَنَالَ مِنْ جِهَتِهِ وَلَايَةَ بَلَدٍ فَلَمَّا أَيِسَا نَكَثَا بَيْعَتَهُ وَ خَرَجَا عَلَيْهِ فَصَرَعَ اللَّهُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مَصْرَعَ أَشْبَاهِهِمَا مِنَ النَّاكِثِين‏ . كمال الدين و تمام النعمة ، ج‏2 ، ص 463

2. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْهُمَا فَقَالَ يَا أَبَا الْفَضْلِ مَا تَسْأَلُنِي عَنْهُمَا فَوَ اللَّهِ مَا مَاتَ مِنَّا مَيِّتٌ قَطُّ إِلَّا سَاخِطاً عَلَيْهِمَا وَ مَا مِنَّا الْيَوْمَ إِلَّا سَاخِطاً عَلَيْهِمَا يُوصِي بِذَلِكَ الْكَبِيرُ مِنَّا الصَّغِيرَ إِنَّهُمَا ظَلَمَانَا حَقَّنَا وَ مَنَعَانَا فَيْئَنَا وَ كَانَا أَوَّلَ مَنْ رَكِبَ أَعْنَاقَنَا وَ بَثَقَا عَلَيْنَا بَثْقاً فِي الْإِسْلَامِ لَا يُسْكَرُ أَبَداً حَتَّي يَقُومَ قَائِمُنَا أَوْ يَتَكَلَّمَ مُتَكَلِّمُنَا ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا أَوْ تَكَلَّمَ مُتَكَلِّمُنَا لَأَبْدَي مِنْ أُمُورِهِمَا مَا كَانَ يُكْتَمُ وَ لَكَتَمَ مِنْ أُمُورِهِمَا مَا كَانَ يُظْهَرُ وَ اللَّهِ مَا أُسِّسَتْ مِنْ بَلِيَّةٍ وَ لَا قَضِيَّةٍ تَجْرِي عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَّا هُمَا أَسَّسَا أَوَّلَهَا فَعَلَيْهِمَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ* الكافي، ج‏8، ص: 245

پاسخ:

حديث اول كه نقل كرده ايد يك بخشي از يك سوال و جواب و مناظره است بين سعد بن عبد الله قمي و يكي از نواصب و اين عبارتي كه شما آورده ايد جواب امام زمان عليه السلام به يكي از سوالاتي است كه آن ناصبي از سعد بن عبد الله پرسيده است كه سعد مي گويد:

" من جواب بسيار بدين كلام بيهنجار براي آن خاكسار بيان و اظهار كردم ساكت و مجاب نگرديد و گفت اي گروه روافض شما ميگوئيد كه اسلام خليفه اوّلي بعد از اسلام عليّ عليه السّلام بود مرا خبر دهيد كه آيا اسلام ايشان بطوع و رغبت بود يا اسلام ايشان از روي اكراه و اجبار بود من در آن أثر از جواب او احتراز نمودم و با نفس خود گفتم: كه اگر جواب او گويم كه اسلام هر دو از روي كره و اجبار بود خواهند گفت كه در آن وقت أصلا اسلام را قوّت چندان نبود كه بقهر اكراه اسلام آرند پس من رجوع از آن خصم بر انقطاع كردم و جواب او نگفتم چون حال خود بدان منوال ديدم كاغذ طومار درست كردم و يك چهل و چند مسأله از مسائل غامضه كه جواب آن را نمي دانستم در آنجا مكتوب گردانيدم و با خود گفتم كه اين مسايل را  بخدمت مصاحب مولاي من يعني أبي محمّد الحسن بن عليّ العسكري عليه السّلام كه او أحمد بن اسحاق بود مي برم تا جواب بر وفق صواب از او بشنوم ...". (1)

در بحار الانوار براي اين حكايت اين سند ذكر شده است:

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَي الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ طَاهِرٍ الْقُمِّيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّيْبَانِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّيِّ قَالَ ...؛ "محمد بن بحر الشيباني" در كتب رجالي تضعيف شده است علاوه بر اينكه در شرح حال سعد بن عبد الله القمي كه اين حكايت را ايشان نقل كرده است، چنين آمده است:

 «شيخ هذه الطائفة و فقيهها و وجهها. كان سمع من حديث العامة شيئا كثيرا و سافر في طلب الحديث... و لقي مولانا أبا محمد عليه السلام. و رأيت بعض أصحابنا يضعفون لقائه لأبي محمد [عليه السلام‏] و يقولون هذه حكاية موضوعة عليه و الله أعلم»‏. (2)

سعد بن عبد الله از بزرگان و از فقيهان اين طايفه يعني شيعه، است و و از حديث اهل سنت زياد شنيده است و در طلب و يافتن حديث مسافرت كرده است... و با امام حسن عسكري ملاقات نموده است و بعضي از اصحاب ما ملاقات او با امام حسن عسكري را ضعيف شمرده اند و مي گويند اين ملاقات حكايتي است كه در مورد ايشان وضع شده و ساختگي است و خدا داناست.

بنابراين اين حكايت كه در كتابهاي بحار الانوار و كمال الدين و احتجاج آمده است از نظر علم حديث ضعيف است؛ ولي مطالبي كه در اين حكايت آمده و جواب هايي كه به سوالات داده شده جواب هاي صحيح است و از اعتقادات ما شيعيان است و با آيات و روايات معتبر ما منافات ندارد.

اما حديث دوم  بنا بر اصطلاح علم حديث، موثق ( نه صحيح و حسن ) است؛ چون در سند آن حنان بن سدير است كه واقفي مذهب است و واقفيه تا امامت امام موسي كاظم را قبول داشتند و امامت امام رضا را نپذيرفتند .اما اين شخص ثقه است؛ بنا بر اين اين حديث موثق است و در علم حديث معتبر مي باشد. (3)

 

پي نوشت ها :

1. احتجاج-ترجمه غفاري مازندراني،انتشارات مرتضوي، ج‏4، ص261.

2. نجاشي ، رجال النجاشي ، انتشارات جامعه مدرسين ، باب السين ص177 و كتب رجالي ديگر.

3. برنامه نرم افزار دراية النور.

(مثل اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم)

اين حديثي را كه شما ذكر نموديد جزء احاديثي است كه معركه آراء است. لذا بايد ديد نظر علماي اهل سنت و تشيع در اين زمينه چيست و اصل حديث چه مي باشد و در جمع بين آنها چه بايد كرد:

اهل سنّت بر اين اعتقادند كه خداي سبحان و رسول گرامي او، اصحاب را تزكيه و پاك گردانده و همه آنها را عادل قرار داده اند و بايد بر همين مبنا حركت كرد و هر آنچه را كه صحابه مخالف و منافي نصوص صريح قرآن و سنّت انجام داده اند، به تأويل برد و توجيه كرد. آنان در اين ادعا، به آياتي از قرآن كريم و رواياتي كه در كتب خود از رسول اكرم (ص) در فضيلت صحابه نقل كرده اند، استناد جسته اند و يكي از معروفترين احاديثي كه بدان متمسك شده اند، حديث «اصحابي كالنجوم، بايّهم اقتديتم اهتديتم» است.

با تحقيق و ژرف نگري مشخص مي شود كه متن اين حديث [اصحابي كالنجوم]، توسط ايادي مرموزي دچار  تحريف شده است. در حالي كه اصل آن اين بوده است: «النجوم امانٌ لأهل السماء... و اهل بيتي أمان لأمتي، فاذا ذهب اهل بيتي أتي امتي ما يوعدون» و كلمه «اصحابي» به جاي «اهل بيتي» نهاده شده است.

جهت اطلاع حضرتعالي،حديث مذكور را به طور مفصل از «مستدرك» نقل مي كنيم، تا هر چه بيشتر به وجوه تحريف آن آشنا شويم:

«حدثنا ابوالقاسم عبدالرحمن بن الحسن القاضي بهمدان من اصل كتابه، ثنا محمد بن المغيرة الشكري، ثنا القاسم بن الحكيم [الحكم] العرني، ثنا عبدالله بن عمرو بن مرة، حدثني محمد بن سوقة عن محمد بن المنكدر عن ابيه عن النبي( ص)، انه خرج ذات ليلة وقد أخرت صلاة العشاء، حتي ذهب من الليل هَنيهةً اوساعة والناس ينتظرون في المسجد، فقال [ص]: ما تنتظرون؟ قالوا: ننتظر الصلاة، فقال [ص]: إنكم لن تزالوا في صلاة انتظرتموها ثمّ قال: أما انها صلاة لم يصلها احد ممن قبلكم من الامم؛ ثم رفع رأسه الي السماء فقال: النجوم أمان لأهل السماء فان طمست النجوم، أتي السماء ما يوعدون، و أنا امان لأصحابي، فاذا قبضتُ، أتي اصحابي مايوعدون، و اهل بيتي أمان لأمتي، فاذا ذهب اهل بيتي أتي امتي مايوعدون»(1)    [

دلايلي بر بطلان حديث «اصحابي كالنجوم»:

با يادآوري اصل حديث، اينك دلائلي را كه بر بطلان حديث [اصحابي كالنجوم] از حيث متن و دلالت، مي توان اقامه كرد، از نظر گراميتان مي گذرانيم:

-نخستين دليل بر بطلان حديث «نجوم»، مخالفت آن با اجماع و ضرورت است؛ گفته اند: حديث مزبور، دلالت بر صلاحيت تمام اصحاب رسول خدا (ص) دارد، و اين مطلب به اجماع باطل است. و نيز دلالت دارد بر اين كه همه آنان (صحابه) راهنمايان امت اند، كه اين نيز باطل است؛ زيرا عده بسياري از صحابه، مردم را به گمراهي كشاندند. همچنين گفته اند: دلالت بر اين دارد كه همه صحابه سزاوارند كه امّت به آنها اقتدا كنند، و اين نيز ظاهر البطلان است؛ زيرا بسياري از صحابه، بلكه بيشتر آنها، شايستگي چنين مرتبه اي را ندارند.

-دومين دليل بر عدم صحت حديث «نجوم»، اين است كه برخي صحابه، گناهان بزرگي مانند زنا، قتل نفس محترمه، فروش و شرب خمر، و شهادت دروغ و امثال آن را مرتكب شده اند. براي كسي كه در حالات آنان دقت كند، اين واقعيات به خوبي روشن است. بنابراين آيا معقول است كه رسول خدا (ص) هر يك از آنان را به عنوان رهبر و هدايت كننده امت معرّفي فرمايد؟!

-سومين دليل اينكه آيات بسياري از قرآن كريم، از جمله آياتي از سوره بقره (آيه 187 و..) ، آل عمران ( آيه 154و..) ،انفال، و سوره برائت( آيات 101 ، 47و...)، و سوره احزاب، سوره حجرات ( آيه 6) و سوره جمعه، و سوره منافقين، در مذمت و نكوهش عده اي از صحابه وارد شده است؛ آيا پذيرفتني است كه پيامبر گرامي اسلام، چنين صحابه اي را به رهبري امت خويش، منصوب نموده باشد؟!

- چهارمين دليل بر بطلان اين حديث، مخالفتِ آن حديث با ديگر روايات است. چه اين كه روايات بسياري از رسول خدا (ص) در نكوهش صحابه رسيده كه مي توان آنها را در صحاح و مسانيد معتبره اهل سنت يافت و ديگر روايات و احاديثي كه در مذمت و نكوهش صحابه وارد شده، كه قابل شمارش نيست، و اين احاديث با حديث «نجوم»، آن هم اگر صحيح باشد، تعارض دارند. بنابراين، عملِ به اين حديث، صحيح نيست.

- دليل پنجم اين كه مي دانيم به دليل آيه تطهير و حديث ثقلين و ديگر آيات و روايات، در عصمت ائمه اهل بيت عليهم السلام از خطا و اشتباه، ترديدي نيست. بنابراين، با وجود اين بزرگواران، با عقل سازگار نيست كه رسول خدا ص خطاكاران را به منزله ستارگان آسمان قرار دهد... با اينكه برخي از همان صحابه، تالي تلو مقام ائمه بوده اند؛ مانند: ابوذر، سلمان، مقداد، و عمار..

-دليل ششم: راوياني كه در سند حديث آمده است يا ضعيفند و يا مجهول و يا در وثاقت آنها چيزي ذكر نشده است. لذا اين قبيل احاديث قابل استناد نيست.

 -دليل آخر: اما اصل حديثي كه اشاره به اهل بيت دارد و هم در منبع سني و هم شيعه وجود دارد اشاره مي كنيم :

 - فِي مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَإِذَا ذَهَبَتْ ذَهَبُوا وَ أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِلْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِي ذَهَبَ أَهْلُ الْأَرْضِ(2 )ستاره ها امان و آرامش براي اهل آسمان هستند پس زمانيكه ستاره برود اهل آسمان هم خواهند رفت و اهل بيت من امان و آرامش براي اهل زمين هستند كه اگر اهل بيتم بروند اهل زمين از بين خواهند رفت.

- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّيْبَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَي بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ صَقْرٍ الْعَبْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْأَعْمَشِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) قَالَ‏ نَحْنُ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَي الْعَالَمِينَ وَ سَادَةُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَادَةُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ مَوَالِي الْمُؤْمِنِينَ وَ نَحْنُ أَمَانٌ‏ لِأَهْلِ‏ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ‏ لِأَهْلِ‏ السَّمَاءِ وَ نَحْنُ الَّذِينَ بِنَا يُمْسِكُ اللَّهُ‏ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏ وَ بِنَا يُمْسِكُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَ بِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ تُنْشَرُ الرَّحْمَةُ وَ تَخْرُجُ بَرَكَاتُ الْأَرْضِ وَ لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا...؛ (3 )امام چهارم فرمود ما امامان مسلمانانيم و حجتهاي بر عالميان و آقاي مؤمنان و قائد دست و رو سفيدان و مولاي اهل ايمان، ما امان اهل زمين هستيم. چنانچه ستارگان امان اهل آسمانند مائيم كه خداوند بما آسمان را نگهداشته تا بر زمين نيفتد مگر باذن او و بما زمين را نگهداشته كه اهلش را نلرزاند بما باران فرو فرستد و رحمت منتشر سازد و بركات زمين را بيرون آورد و اگر حجت ما بر زمين نباشد اهلش را فرو برد.                      

آيات كريمه قرآن و احاديث نبوي و كتبِ تاريخ و فقه، شاهد و گواه بر بطلان اصحابي كالنجوم است و نيز دلالت دارند كه رسول خدا (ص) به صِرف اين كه صحابه با او همراهي كرده است، به ما اجازه پيروي و اقتداي به وي را نمي دهد؛ زيرا آن گونه كه ملاحظه كرديد، در ميان صحابه، افرادي منافق، فاسق و مجرم نيز وجود داشته اند.

بنابراين، معناي اين حديث خود دليل ديگري است بر اين كه اين روايت، جعلي و ساخته و پرداخته دست واضعان است. به علاوه ضعف همه راويان و طُرُق نقل اين حديث كه از نظر شريفتان گذشت.(4 )

 البته با تمام آن چه كه در بالا گفته شده است. ولي مي بينيم كه از امامان شيعه هم احاديثي وارد شده است كه به اين احاديث اشاره نمودند كه از جمله در مقام جمع بايد به اين حديث از امام هشتم اشاره نمود و گفت كه اگر هم آن روايات از جهت سند درست نباشد ازجهت محتوا و متن قابل توجيه و تقيييد است كه مراد از اصحابي در كلام رسول الله (ص) همه اصحاب ايشان نيستند. بلكه مراد كساني هستند كه تا آخر پيرو عملي دستورات ايشان باشند و در دين تغيير و تبديل انجام ندهند و بدعت در دين انجام ندهند و عهد وپيمان هاي خويش را نشكنند حتي بالاتر در دلايلي مثل دليل:    

 حدّثنا الحاكم أبو علي الحسين بن حامد البيهقيّ، قال:حدّثني محمّد بن يحيي الصولي؛ قال حدّثني محمّد بن موسي بن نصر الرازي، قال: حدّثني أبي؛ قال سئل الرضا عليه السّلام، عن قول النبي(ص)، أصحابي كالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم، و عن قوله عليه السّلام،: دعوا لي أصحابي. فقال عليه السّلام: هذا صحيح يريد من لم يغيّر، و لم يبدل.

قيل: و كيف يعلم أنهم قد غيّروا أو بدّلوا؟ قال: لما يروونه من أنه (ص)، قال: ليذادنّ برجال من أصحابي فيقال لي: إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك؛ فيؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول: بعدا لهم و سحقا لهم أفتري هذا لمن لم يغيّر و لم يبدّل‏موسي بن نصر رازي گويد: از حضرت رضا عليه السلام در مورد حديث «أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم» سؤال شد، و هم چنين از حديث «دعوا لي أصحابي».(5)

از امام رضا از اين حديث« عن قول النبي(ص)، أصحابي كالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم»سوال شد امام فرمود: اين حديث درست است. مقصود آن اصحاب و ياراني هستند كه دين را تغيير و تبديل نداده باشند، سؤال شد از كجا بدانيم كه اصحاب آن حضرت در دين تغيير و تبديل نداده‏اند؟!.

فرمود: آنها روايت مي كنند كه گروهي از ياران و اصحاب آن حضرت را به حوض كوثر راه نمي دهند، و به آن جناب مي گويند: تو نمي داني آنها بعد از تو در دنيا بدعت‏ها ايجاد كردند و دين را تغيير و تبديل نمودند، بعد آنها را بطرف شمال مي برند و من در آن هنگام مي گويم، دور باشند اين اصحاب و نزديك من نباشند.

پس معلوم شد كه مقصود از اين اصحاب كساني هستند كه در دين بدعت ننهاده باشند.

پي نوشت:

1.محدث نوري ميرزا حسين،‌مستدرك الوسائل، ناشرمؤسسه آل البيت،1408‍ق‌،نوبت اول،‌بيروت،ج 3، ص 457‌.

2. علامه حلي نهج الحق و كشف الصدق،‏ناشر دار الكتاب اللبناني‏،بيروت‏،سال 1982 م‏،نوبت اول‏،ص 230.

3.  شيخ صدوق،كمال الدين و تمام النعمة ناشر اسلاميه‏،چاپ تهران‏ چاپ 1395 ق‏،چاپ دوم‏،ج‏1ص207 ؛ ج‏2،ص 485.

4. فصلنامه علوم حديث،شماره 1، ( مقاله از عباس جلالي با نام  نقدي برحديث «اصحابي كالنجوم» ).  

5. عطاردي عزيز الله،‏مسند الإمام الرضا(ع) ،ناشر آستان قدس( كنگره)،مشهد،سال 1406 ق‏،نوبت اول‏،ج‏2،ص 497 .

پيامبر گرامي اسلام - صلوات الله عليه - فرمود:

بدانيد كه هيچ مردي با زن نا محرم خلوت نمي‏كند، جز آن كه سومي آن ها شيطان است. (1)

در اين جا اگر توسعه مفهومي هم به روايت بدهيم، مي توانيم بگوييم حتي حضور دو نا محرم در مكان غير خلوت هم، به غير از موارد ضروري، اشكال دارد؛ زيرا اين نكته در حديث وجود دارد كه هيچ زني با مردي خلوت نكند (جداي از اين كه حضور دو نا محرم در مكان خلوت آسيب هاي خاص به خود را دارد)، خلوت كردن مي تواند حتي در فضاي باز هم شكل بگيرد؛ خلوتي كه در آن غرض خاصي نهفته است و نتيجه آن، ارتكاب فعل حرام است. 

خوب است به اين حكايت كه در زمان امام صادق - سلام الله عليه - اتفاق افتاده است، توجه جدي كنيم:

محمّد طيّار گفته است: وارد مدينه شدم و منزلي مي‏طلبيدم تا اجاره كنم. به خانه‏ اي وارد شدم كه داراي دو اطاق بود و دري ميان آن دو قرار داشت و در يكي از آن ها زني زندگي مي‏كرد. آن زن به من گفت: اين اطاق را اجاره كن. گفتم: اين دو اطاق به هم راه دارد و من جوان هستم و تو نيز جواني و صلاح نيست. زن گفت: تو اجاره كن، من در را مي‏بندم. من پذيرفتم و متاعم را به آن جا بردم. بدو گفتم: در را ببند. گفت: از اين جا نسيم مي‏ آيد، بگذار باز باشد. گفتم: من و تو هر دو جوان هستيم، در را ببند. گفت: تو در اتاقت بنشين و من در اطاق خود، نزد تو نمي ‏آيم و به تو نزديك نمي‏شوم و از بستن در سر باز زد. من خدمت امام صادق - عليه السّلام - رسيدم و ماجرا را عرض كردم و پرسيدم مي‏توانم آن جا بمانم؟ فرمود: از آن جا به جاي ديگر برو؛ زيرا هيچ مرد و زني در مكاني خلوت نكنند، مگر آن كه شيطان سومي آن ها باشد. (2)

نتيجه اين كه يكي از مصاديق عشق پاك و آسماني، عشق ميان زن و شوهر است كه در چارچوب عقد شرعي رضايت خدا و رسولش را تحصيل مي كنند.

 

پي نوشت ها:

1. پاينده، ابوالقاسم، نهج الفصاحة، مجموعه كلمات قصار حضرت رسول، ص 247، انتشارات دنياي دانش.

2. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ترجمه علي اكبر غفاري، ج ‏4، ص 343، انتشارات نشر صدوق.

پیامبر(ص) فرمود:یا ابالحسن:هيچ مردي نيست كه در كارهاي منزل به همسرش كمك كند ، مگر اينكه پاداش او به هر تار مويي كه بر بدنش روييده باشد، ثواب يك سال عبادت است

با تحقيق انجام يافته درباره اين حديث به اين نتيجه رسيديم كه اين حديث در هيچ يك از كتب اربعه حديثي شيعه ( كافي ، تهذيب ، استبصار و فقيه ) كه از كتب متقدم هستند وجود ندارد. فقط در چند كتاب حديثي متأخر مانند بحار و مستمسك و جامع الاخبار اين حديث وجود دارد. علاوه بر اينكه در هيچ يك از اين كتب سندي براي اين حديث نوشته نشده است. مستقيما از امام علي عليه السلام نقل شده است.

بنابراين اين حديث معتبر نيست. البته در باب كمك كردن به همسر درخانه فقط اين حديث نيست، بلكه احاديث معتبر ديگري وجود دارد، از جمله :

 عن ابي عبدالله قال كان امير المومنين يحتطب و يستقي و يكنس و كانت فاطمه تطحن و تعجن و تخبز ؛(1)

امام صادق عليه السلام مي فرمايند: امام علي عليه السلام هيزم جمع آوري مي كرد و آب مي آورد و جارو مي كرد . حضرت فاطمه عليها السلام آرد و خمير مي كردند و نان مي پخت.

اين حديث صحيح و معتبر است.

همچنين در اين گونه روايات مستحبي معمولا علما بررسي سندي نمي كنند . اصطلاحا تسامح مي كنند. از باب روايات « من بلغه الثواب » به آن عمل مي كنند. از جمله اين روايات اين حديث است:

عن ابي عبدالله قال من بلغه شئ من الثواب علي شئ من الخير فعمله كان له اجر ذلك و ان كان رسول الله لم يقله ؛(2)

امام صادق عليه السلام فرمود: كسي كه به او وعده ثوابي برسد،در مقابل انجام كار خيري و آن كار را به قصد آن ثواب انجام دهد، ثواب به او مي رسد، هر چند در واقع پيامبر اكرم آن را نفرموده باش.

 اگر هم در واقع  حديث را پيامبر اسلام نفرموده باشد و كسي براي رسيدن به اين ثواب ها در خانه كمك كند، اجر و ثواب آن به او داده مي شود.

 چطور ممكن است اين همه ثواب در مقابل چنين كاري داده شود؟

 در روايات معصومين عليهم السلام مشابه اين ها وجود دارد. براي اهميت دادن به مطلبي بيان مي شود. از اهميت ثواب مقابل كم نمي كند، مثلا در باب فضيلت زيارت امام رضا عليه السلام در روايت آمده كه به اندازه هزار هزار حج و عمره ثواب دارد. اين روايت در مقام بيان اهميت زيارت امام رضا عليه السلام است. از اهميت حج و عمره كم نمي كند. نمي شود گفت كه پس اصلا به حج و عمره نرويم و به جاي آن هميشه به زيارت امام رضا برويم. در اين جا هم از مقام شهيد و جانباز  كم نمي شود. روايت در مقام بيان اهميت كمك در خانه است.

 

پي نوشت ها:

1. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه ، انتشارات آل البيت قم، ج17، ص62.

2. علامه مجلسي، بحار الانوار، موسسه الوفاء،بيروت، ج2،ص 256 .

متاسفانه به دلايل مختلف ساختن سخن به نام پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از همان زمان پيامبر شروع شد

 . جريان حديث سازي در طول تاريخ  با شدت و ضعف ادامه يافت . هزاران حديث به نام پيامبر ،امامان و بزرگان دين ساخته شد و نقل گرديد.

پيامبر و امامان عليهم السلام و عالمان دين براي مقابله با اين جريان شيطاني و خطرناك تدابيري انديشيدند از جمله :

رسول خدا و امامان عليهم السلام اعلام كردند: چون حديث سازان احاديث دروغ فراواني را به ما نسبت داده اند ، هر حديثي را به نام ما شنيديد ، آن را بر قرآن عرضه كنيد.  اگر مخالف قرآن  بود ، به كنار نهيد زيرا ما مخالف قرآن سخن نمي گوييم.

به دستور امامان از همان صدر اسلام راويان حديث معرفي مي شدند . شيعيان بلكه مسلمانان به گونه اي تربيت مي شدند كه روايات را مستند بپذيرند؛ آن هم سند هاي معتبر ، يعني بايد معلوم گردد روايت را چه كساني از معصوم يا صحابي نقل مي كنند . اين افراد از نظر بررسي كنندگان شخصيت راويان حديث افراد معتبري باشند. علمي در حوزه اسلام از همان صدر اسلام پيدا شد به نام علم رجال كه شناسايي راويان حديث و نقاط قوت و ضعف آن ها را وجهه همت قرار داد . آن ها را در كتاب هاي معتبر ثبت كرد ؛ همچنان كه علم ديگري پايه گرفت به نام علم دراية الحديث كه برسي متن  روايات و نقاط قوت و ضعف آن ها را پيگيري مي كرد . عالمان بزرگ حديث شناس و راوي حديث به پالايش احاديث پرداختند . سعي كردند احاديث معتبر را در مجموعه هايي جمع آوري كنند ،همچنان كه جمعي ديگر به جمع آوري و معرفي احاديث جعلي همت گماردند.

بنا بر اين ما بايد به احاديثي كه افراد معتبر و شناخته شده از پيامبر و امامان نقل كرده اند و آن احاديث با اصول قراني مخالف نيستند ، بها دهيم و عمل كنيم . عمل به چنين احاديثي حكم عقل و دين است .اگر به چنين احاديثي بها ندهيم، از ديدگاه همه عاقلان كار ناپسندي كرده ايم.

با توجه به آنچه گفته شد روايات بسياري وجود دارد كه از لحاظ سند و متن معتبرند، يعني هم افراد شناخته شده و مورد اطمينان آن ها را نقل كرده اند ؛ هم متن آن ها از نظر معنا با اصول قرآني و عقلي كاملا سازگار است  . كتاب هاي حديث بسياري هم داريم كه غالب احاديث شان معتبر است مثل كافي از كليني و تهذيب و استبصار از شيخ طوسي  و فقيه از شيخ صدوق و... ، اما هيچ كتاب حديثي را نمي توان معرفي كرد كه صد در صد احاديث آن معتبر باشد.

 به چنين روايتي با اين لحن و مضمون در كتاب هاي معتبر بر نخورديم. اما روايتي وجود دارد كه مي تواند پاسخي براي سوال شما باشد با اين عبارت: "أن عمر بن الخطاب قال له: يا أبا الحسن إنك لتعجل في الحكم و الفصل للشي‏ء إذا سئلت عنه، قال: فأبرز عليّ كفه و قال له: كم هذا فقال عمر: خمسة، فقال: عجلت أبا حفص، قال: لم يخف عليّ، فقال عليّ: و أنا أسرع فيما لا يخفي عليّ."(1) درر الأخبار با ترجمه، متن‏عربي، ص 274.

داستان از اين قرار بود، روزي عمر بن خطاب به مولاي متقيان گفت اي ابا الحسن  به تحقيق كه در حكم و فصل خصومت دعاوي(قضاوت) عجله مي كني، وقتي از تو سوال مي شود! در اين هنگام حضرت دستان خود را ظاهر كرد و از عمر پرسيد مقدار آن را برايم بگو(يعني اين دست داراي چند انگشت است). عمر بدون درنگ گفت پنج انگشت، حضرت فرمود: اي ابا حفص عجله كردي(مقصود حضرت به طعنه بود كه زود جواب دادي!)عمر در پاسخ گفت: چون اين پاسخ برايم مخفي نبود (و نيازي نبود كه براي جوابش فكر كنم) در اين هنگام مولاي متقيان فرمود: من در چيزي سرعت به خرج مي دهم و عجله مي كنم كه برايم مخفي نيست.

به اين معنا كه چون به علم غيب آشنايي دارم، پس چيزي برايم مخفي نيست و مثل حساب انگشتان كف دست كه براي تو مخفي نيست، علم من نيز به قضاوت و احكام الهي مخفي نيست و مثل دانستن حساب دو دو تا چهار تا مي باشد.        

پي نوشت:

1. حجازي سيد مهدي و علي رضا و خسرو شاهي محمد عيدي، درر الأخبار با ترجمه، متن‏عربي، قم، انتشارات دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، سال 1419 ه ق، چاپ اول، ص 274.

                        

در باب 13 از "كتاب الجهاد" وسايل الشيعه 17 روايت آورده كه مضمون آن ها جايز نبودن قيام قبل از ظهور امام زمان (عج) مي باشد

در باب 13 از "كتاب الجهاد" وسايل الشيعه (باب حكم الخروج بالسيف قبل قيام القائم) 17 روايت آورده كه مضمون آن ها جايز نبودن قيام قبل از ظهور امام زمان (عج) مي باشد، از جمله روايت زير از امام علي (ع):

أنه قال في خطبه له : الزموا الأرض ، واصبروا علي البلاء ، ولا تحركوا بأيديكم وسيوفكم في هوي ألسنتكم ، ولا تستعجلوا بما لم يعجل الله لكم ، فإنه من مات منكم علي فراشه وهو علي معرفة حق ربه وحق رسوله وأهل بيته مات شهيدا و ...

ملازم زمين باشيد (قيام نكنيد) و بر بلاها تحمل ورزيد و دست به شمشير نبرسد و در چيزي كه خدا عجله مكرده ، عجله نكنيد كه هر كس از شما با معرفت كامل در بستر بميرد ، شهيد مرده و ...

اين روايات كه غالبا سند محكم دارند و در كتب معتبر ثبت شده اند دستاويز عده اي شده اند تا  با استناد به اين روايات ، هر گونه قيام به امر به معروف و نهي از منكر و براي تشكيل حكومت قبل از ظهور حضرت حجت را نامشروع بشمارند.

عالمان اين روايات را نقل كرده و بررسي  نموده ، منظور و مقصود اين روايات را روشن كرده اند.يكي از مراجع  در كتاب "دراسات في ولايه الفقيه" همه اين روايات را نقل كرده و بررسي نموده و جواب داده است.

ايشان بعد از نقل و بررسي همه روايات وارده در اين زمينه ، در نتيجه گيري نهايي مي گويد:

جهاد دفاعي براي دفاع از موجويت اسلام و مسلمانان و دفع هجوم دشمنان واجب است . اجازه امام معصوم يا فقيه واجد شرايط را لازم ندارد  . براي دفاع، مسلمانان بايد مقدمات لازم از اسلحه و آموزش نظامي و سازماندهي و تعيين امير و فرمانده و... را انجام دهند تا به هرج و مرج نينجامد . اما رواياتي كه ما را به سكوت قبل از قيام حضرت حجت فرا مي خواند، بر فرض صحيح بودن سند همه آن ها :

1.يا اخبار از آينده و حاكم شدن دشمنان شيعه (مثل بني اميه و بني عباس) و شكست قيام هاي شيعيان است . در صدد نفي و تحريم قيام براي امر به معروف و نهي از منكر نيست .

2.يا در صدد اين است كه شيعيان را از همراهي با مدعيان امامت باز دارد .

3.يا در صدد اين است كه شيعه را از عجله در قيام قبل از تهيه مقدمات لازم و فراهم شدن شرايط نهي نمايد.

4.يا در صدد اين است كه بفرمايد قيامي كه صد در صد موفقيت آميز باشد،  قبل از قيام قائم  ، نخواهد بود و قيام هاي شيعه قبل از قائم يا شكست مي خورد يا به مراحلي از موفقيت مي رسد.(نه صد در صد )

يا...

 اين روايات به هيچ وجه وظيفه امر به معروف و نهي از منكر و قيام عليه ستم و براي تحقق عدل و داد را نفي نمي كند و نامشروع نمي شمارد.

در قبال اين اخبار ، اخبار فراوان ديگري داريم كه مسلمانان را به قيام براي امر به معروف و نهي از منكر و براي پياده كردن حكومت اسلامي و اجراي قوانين در حد ممكن ، فرا مي خواند . قيام و جهاد را ارزشمند شمرده و كشته شدن در اين راه را شهادت مي شمارد و...  .

با توجه به معاني بالا و  اخبار دعوت كننده به قيام براي امر به معروف و...  نبايد به اين توهم بها داد كه وظيفه مسلمان در دوران غيبت سكوت و تحمل است. (2)

اما در مورد روايت امام سجاد (ع) :

1. روايت مرفوعه است . البته چون از حماد نقل شده ، اجماع بر اين است كه او جز صحيح نقل نمي كند. پس از لحاظ سندي ايراد قابل اعتنايي ندارد.

2. به نظر مي رسد روايت از ساخته هاي امويان و عباسيان در آن شرايط اختناق باشد تا بزرگان علوي را از فكر قيام منصرف كنند.

3.  روايت در صدد بيان حكم شرعي و تحريم و منع و جواز نيست، بلكه اخبار غيبي است بر اين كه قيام كنندگان از ما ، به پيروزي نهايي نمي رسند ،گر چه قيام شان نتايج ارزشمندي داشته باشد. 

4. ممكن است سخن امام فقط ناظر به امامان معصوم و جواب به انتظار شيعيان از آن ها بوده است. شيعيان از امامان به خصوص بعد از واقعه كربلا انتظار قيام عليه حكومت داشتند . بر اين انتظار اصرار مي ورزيدند . امام براي قانع كردن آن ها اين امر غيبي را آشكار كرد كه اگر امامان قيام كنند، به جهت نداشتن ياور كافي و امكانات لازم و نبودن شرايط ، به پيروزي نمي رسند و شكست مي خورند و بازيچه دشمنان مي شوند. (3)

پي نوشت ها:

1. حر عاملي ، وسايل الشيعه ،چ پنجم ،بيروت ،دار احياء التراث العربي ، 1104 ق ، ج11 ،ص40-41.

2. منتظري  ،  دراسات في ولايه الفقيه ، اول ، قم ، دفتر تبليغات اسلامي ، 1408 ق ، ج1 ، ص255-257. 

3. همان ، ص 222-223.

 

 

صفحه‌ها