فقه الحديث

 

تاريخ تدوين حديث

درايه الحديث

رجال

حديث شناسي

زيارتنامه ها

دعاها

مجموعه هاي حديثي

جوامع حديثي شيعه

چهل حديث ها

مسانيد شيعه

معجم هاي حديثي

احاديث خاص

سوالات و شبهات حديثي

سوالات و شبهات موضوعي

سحر و جادو

استخاره

نماز

اعمال

مهدويت

آداب و مستحبات

مناسبت ها

دعا

فتنه حادثه هايي است در دنيا كه با گمراهي ، عذاب و شكنجه سست ايمان ها و منافقان همراه است و كفر مستور آنان را ظاهر مي كند

مثلا تسلط و شكنجه هاي فرعونيان نسبت به بني اسرائيل يك فتنه بود كه باعث مي شد سست ايمان ها سقوط كنند و پرادعا هاي بي ثبات رسوا و آشكار شوند و البته  اين شكنجه ها و تسلط جبارانه به سقوط فرعونيان از يك طرف و اوج گرفتن مستضعفان صالح و استوار و مقاوم هم از طرف ديگر منجر مي شد. در روايت مورد اشاره آمده:

تمنّوا الفتنة، ففيها هلاك الجبابرة، و طهارة الأرض من الفسقة. (1)

اين روايت را شيخ طوسي از امام صادق (ع) در امالي خود آورده است  و متاسفانه صدر و ذيل روايت نيامده تا قرينه اي بر معناي دقيق آن باشد.

احمد آرام اين حديث را اين گونه ترجمه كرده است:

در آرزوي انقلاب باشيد، زيرا در انقلاب است كه جبّاران (سياسي و قارونان اقتصادي) نابود مي‏شوند، و زمين از لوث وجود فاسقان (رانت‏خواران و محتكران و محروميت آفرينان و گرانفروشان و ...) پاك مي‏گردد. (2)

شايد معناي اين حديث همان باشد كه در ضرب المثل فارسي خودمان منعكس شده كه:

خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان     تا سيه روي شود آن كه در او غش باشد.

و ظاهرا اين فتنه اي كه مورد آرزو است، هميشه اين اثر را دارد يعني باعث رسوايي و نابودي جباران و ستمگران شده و فاسقان را از زمين بر مي اندازد.

روايت زير هم اين معنا را تقريبا تاييد مي كند:

رسول خدا (ص) فرمود:لا تكرهوا الفتنة في آخر الزمان ، فإنها تبير المنافقين  (3)

فتنه هاي آخر الزمان را ناپسند مشماريد زيرا باعث نابودي منافقين مي گردد.

پي نوشت ها:

1. طوسي، امالي، قم، دار الثقافه، 1414 ق، ص 700.

2. حكيمي، الحياه، ترجمه احمد آرام ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ج 6 ، ص 28.

3. ري شهري، ميزان الحكمه، قم، دار الحديث، 1416 ق، ج 3، ص 2366.

ظاهرا منظور شما عبارت زير از رسول خداست: 

طوبي لمن أنفق الفضل من ماله، و أمسك الفضل من قوله، و وسعته السّنّة، و لم تستهوه البدعة(1)

خوشا به حال آنان كه زيادي مال از حوائج خود را انفاق كند و زيادي كلام (سخنان لغو بيهوده كه نه مصداق دعوت به حق و صبر است نه مصداق امر به معروف و نهي از منكر و ...) را باز دارد و سنت همه اعمال رفتار و گفتار او را در بر گيرد و به بدعت تمايل نيابد.

يعني سنت و احاديث رسول خدا در جنب قرآن براي او ملاك عمل و فقه و اعتقادباشد و خود را در جنب آنها محتاج به بدعت و رأي و نظر ديگران نبيند (2)كه رأي و نظر غير مستند به قرآن و سنت، بدعت و غير دين مي باشد كه ضلالت است و خودش و صاحبش و عمل كننده بدان در آتش اند.

در روايت ديگر عبارت آخر اين گونه آمده:

وسعته السنة و لم يعدل عنها إلي بدعة (3)

سنت همه اعمال و رفتار او را در بر بگيرد و  از پيروي سنت به پيروي بدعت عدول نكند.

پي نوشت ها:

1. مجلسي، بحار ، تهران، اسلاميه، ج74، ص177. 

2. همان، ج66، ص323.

3. فيروز آبادي، فضائل الخمسه، تهران، اسلاميه، 1392ق، ج3، ص226. 

در مورد اين فقره از زيارت حضرت زهرا(س) كه شيخ طوسي آن را از امام باقر(ع) در تهذيب نقل كرده...

در مورد اين فقره از زيارت حضرت زهرا(س) كه شيخ طوسي آن را از امام باقر(ع) در تهذيب نقل كرده(1)، مطلب و توضيحي از عالمان نيافتيم، ولي در روايات، مطلبي مشابه اين در باب خلقت عقل كه اولين مخلوق و برترين مخلوق خدا است، مشاهده مي شود.

در مورد خلقت عقل در كافي و ديگر كتب معتبر به طريق هاي متعدد از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود: هنگامي كه خدا عقل را آفريد، او را امر به روآوردن و بعد امر به روگرداندن كرد. عقل هر دو امر را بدون درنگ اجرا كرد و خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم !مخلوقي مجبوب تر از تو نزد خودم، نيافريدم. (2)

با توجه به اين كه در روايات ديگر "اولين مخلوق حتي قبل از خلقت ملائكه و عرش و كرسي و... "، نور رسول خدا و اهل بيت ايشان معرفي شده است:

امام علي(ع): خداوند نور رسول الله را قبل از خلق آسمان ها و عرش و كرسي آفريد. (3)

رسول خدا(ص): خدا من و علي و فاطمه و حسن و حسين را هفت هزار سال قبل از خلق دنيا آفريد. فرمود: اولين مخلوق خدا ارواح ما (چهارده معصوم) بود. پس ما به يگانه شمردن و ستايش خدا رو آورديم. سپس ملائكه را خلق كرد. وقتي آنان ارواح ما را به صورت نور واحد ديدند، شخصيت ما را بزرگ شمردند. ما تسبيح خدا گفتيم تا ملائكه بدانند كه ما آفريدگان اوييم. او از صفات ما منزه و پيراسته است. ملائكه به تسبيح ما، تسبيح گفتند. (4)

بنا بر اين، عقل اول كه در آن روايت "اولين مخلوق" و نور چهارده معصوم يگانه است. بنا بر اين امتحان خدا قبل از خلقت مادي و دنيايي و بعد از خلقت نوري آن ها در عالم ملكوت بوده است. همان كه در روايت اول به عقل كه نور معصومين است فرمود: رو آور و باز گرد. عقل اطاعت محض كرد. همان كه آنان براي اينكه ملائكه به اشتباه نيفتند، فوري به بندگي خود اقرار و تسبيح و ستايش كردند.

كيفيت امتحان در اخبار نقل نشده، ولي از جمله بعد كه مي فرمايد:"فوجدك لما امتحنك صابره؛ تو را براي آنچه بدان خاطر امتحانت كرد، با صبر و تحمل يافت" مي توان برداشت كرد كه خدا مي خواسته اماناتي را بر دوش ايشان بگذارد. ايشان را حامل اسراري سازد و ايشان اين تحمل را اثبات كرده اند.

در زيارت غير حضرت زهرا اين عبارت را نيافتيم، ولي رواياتي به اين مضمون از امامان رسيده كه:" امر ما صعب و سنگين است، به گونه اي كه ملائكه مرسل و انبياي مقرب از تحمل آن عاجزند. فقط بنده اي كه خدا قلب او را براي ايمان آزموده باشد، مي تواند حامل اين امانت باشد. "(5)

بنده اي كه خدا قلبش را براي ايمان آزموده و برتر از انبياي مرسل و ملائكه مقرب يافته، انوار مقدسه چهارده معصوم هستند. (6)

بنا بر اين حضرت زهرا قبل از خلقت مادي، يعني زماني كه خدا نور او را قبل از اين جهان آفريد، امتحان شده، صلاحيت خود را براي تحمل اسراري كه خدا اراده داشته، در او به وديعه گذارد، نشان داده، ظاهرا محل اين امتحان عالم ملكوت بوده، هدف هم آشكار شدن تحمل و قابليت براي تحمل اسرار بوده است. امتحان ظاهرا از انوار چهارده معصوم كه نور واحد بوده، گرفته شده است اما كيفيت امتحان را فقط خدا مي داند.

پي نوشت ها:

1. تهذيب، شيخ طوسي، ج 6، ص 9 - 10.

2. كافي، ج1، ص10 و 26.

3. خصال، ج1، ص82.

4. عيون الخبار، ج1، ص272؛ علل الشرايع، ج1، ص6.

5. بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، ص47.

6. براي اطلاع بيش تر رجوع كنيد به: الاسرار الفاطميه، شيخ محمد فاضل مسعودي، ص43 به بعد.

پرسشگر محترم كليت حرف شما "في الجمله" (نه همه جا) درست است يعني هم تقطيع در برخي روايات صورت گرفته است. مثلا امام در جلسه سخنراني كرده اند بعدها محدثين كه مي خواسته اند روايات را موضوع و باب بندي كنند هر جمله را در موضوع خودش قرار دادند كه اين كار باعث قطعه قطعه شدن برخي روايات شده است به همين خاطر بزرگان تلاش كرده اند با توجه به روايات ديگر و قرائن كلام امام را تفسير و فهم كنند.

و هم برخي موقع ها يك جمله وقتي در منظومه كلام نگاه شود، يك معنايي مي دهد و اگر همان جمله را جدا شده مورد توجه قرار دهيم، معناي ديگري از آن ظاهر مي شود.

اما:

1. اين مطلب في الجمله درست است ولي عموميت ندارد و بسياري مواقع جمله خودش معناي تمامي دارد و قرار گرفتن در منظومه، معنا را تغيير نمي دهد. مثلا" اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي..." يك معناي مشخص دارد و اگر مقدمه چيني قبلي و نتيجه گيري بعدي را هم نداشته باشيم، از اين جمله همان معناي مشخص را برداشت مي كنيم.

اين كه عالمان هم اين جمله ها را جدا از قبل و بعد نقل كرده اند به خاطر اين بوده كه قبل و بعد در معنا تاثير نداشته است و گرنه آنها با وسواسي كه در نقل صحيح سخن معصوم داشته اند، سخن را بريده و ناقص نقل نمي كردند.

2. معمولا عالمان بخصوص فقيهان به اين نكته كه شما گفته ايد توجه دقيق دارند از اين رو سعي مي كنند اين احاديث كوتاه را در همان منظومه اي كه صادر شده، مورد توجه قرار دهند و قبل و بعد اين كلام را ببينند تا شايد قرينه اي بر درك معناي صحيح حديث باشد و معمولا در كتب فقهي به اين نكته ها در صورت وجود اشاره شده است.

با توجه به دو نكته فوق اگر در كتب حديث جمله اي از امام نقل شده، آن جمله معناي كامل دارد و قبل و بعد در معنا تاثير نداشته و گر نه، ذكر مي كردند و صرف احتمال وجود قرينه اي در منظومه كلام كافي نيست تا ما از ظهور كلام دست برداريم. بله جستجو براي يافتن قرينه ها لازم است اما اگر بعد از جستجو چيزي نيافتيم نمي توانيم با استناد به اين احتمال هاي ضعيف معناي كلام را ناديده بگيريم. 

در ابتدا بايد گفت : كتاب هاي مهم حديثي اهل سنت موسوم به صحاح شش گانه عبارتند از :

1ـ صحيح بخاري يا (الجامع الصحيح) از ابو عبد الله محمد بن اسمعيل بخاري متوفي 256 ه.

2ـ صحيح مسلم از ابو الحسين مسلم بن حجاج قشيري نيشابوري متوفي 261 ه.

3ـ سنن ابن ماجه از محمد بن يزيد بن ماجه قزويني متوفي 273 ه.

4ـ سنن ابي داود از سليمان بن اشعث بن اسحق سجستاني متوفي 275 ه.

5ـ جامع ترمذي يا (سنن ترمذي) از ابو عيسي محمد بن عيسي بن سوره (2) متوفي 279 ه.

6ـ سنن نسائي (مسمي به مجتبي) از ابو عبد الرحمن احمد بن شعيب متوفي 303 ه.

كتب ششگانه مذكور در فوق باضافه موطأ و مسند ابن حنبل متوفي 241 ه جوامع اوليه حديث اهل سنت را تشكيل مي‏دهد. (1) اهل سنت، خود معتقدند كه صحاح سته در بردارنده همه اخبار صحيح نيست، و بدين جهت كتابهاي ديگري را به عنوان صحاح تأليف كرده‏اند، مانند: صحيح اسحاق بن خزيمه، صحيح ابي حاتم (م 354)، صحيح ابو عوانه و .. و نيز كتابهاي ديگري بدون داشتن اين عنوان تدوين شده است، مانند مستدرك حاكم نيشابوري و ..

نخستين و معتبر ترين آن ها ، كتاب صحيح بخاري است كه شامل تعداد احاديثي است كه از ديدگاه بخاري كامل‌ترين و بهترين روايات هستند.يكي از نويسند گان مي نويسد :" اين كتاب پيش برادران اهل سنت ما از اعتبار خاصي بر خور دار است و آن را تالي تلو قرآن مي دانندو تمام روايات آن را صحيح و لازم العمل مي شناسند.(2) پس از آن ، كتاب صحيح مسلم تاليف مسلم نيشابوري معتبر ترين كتاب حديثي نزد اهل سنت مي باشد.

پس از اين دو كتاب، كتاب هاي حديثي ديگري مانند سنن تِرمذي، سنن نسايي، سنن ابن ماجه و سنن ابي داود از هميت بر خور دار هستند، البته . مجموعاً كتاب هاي شش گانه حديثي اهل سنت و اولين مجموعه‌هاي حديثي آنان است كه در قرن سوم تدوين شده اند و از نظر آنان معتبر مي باشد .

دانشمندان جامعه اهل سنت نيز در طول تاريخ، به دليل اهميت صحاح سته در شناخت احكام شرعي، شرحها، پاورقيها، تعليقه‏ ها و مقدمه ‏ها بر آن نوشته‏ اند.

در مقدمه صحيح بخاري (ط 1376) آمده است: «شروح و تعليقاتي كه بر صحيح بخاري نوشته شده حدود 59 شرح (تمام و ناتمام) است كه يازده شرح آن به چاپ رسيده»، مانند «عمدة القاري از شيخ الاسلام ابو محمد محمود بن احمد معروف به عيني (م 855)، ارشاد الساري از ابو العباس شهاب الدين احمد بن محمد معروف به قسطلاني (م 923)، فتح الباري از شيخ الاسلام ابو الفضل شهاب الدين احمد بن علي بن محمد معروف به ابن حجر عسقلاني و شرح الكرماني. هم چنين حدود 28 پاورقي و 16 مقدمه بر آن نگاشته شده است و نيز 16 نويسنده، هر كدام به سليقه خويش آن را تلخيص كرده‏ اند.

شروح صحيح مسلم و سنن‏ بر صحيح محمد بن مسلم نيز مانند صحيح بخاري شروح زيادي نگاشته شده، كه مهمترين آنها شرح فاضل نووي است. نيز بر سنن نسائي شرحهاي مختلفي نوشته‏اند كه از آن جمله است: شرح ابو الحسن علي بن عبد اللَّه انصاري اندلسي و شرح حافظ جلال الدين سيوطي و بقيه سنن نيز داراي شروحي هستند

نسبت به متون تاريخي بايد دانست كه اين گونه كتاب هاي تاريخي نزد اهل سنت اعتباري به مانند صحيحين ندارند. بلكه مطالب نقل شده را بيش تر در بوته نقد قرار مي دهند

در باره كتاب تاريخ الرسل و الامم و الملوك بايد گفت :

اين كتاب ، ‌از كتاب‌هاي كهن تاريخي محسوب مي‌گردد. طبري اين كتاب را در فاصله سال‌هاي 283 ـ 290 هجري املا كرده، ‌اما بعد از آن وقايع ربيع الثاني 303 هجري بر آن افزوده است . اين كتاب به رغم اينكه از منابع كهن تاريخي به حساب مي‌آيد و مطالب مفيد و ارزشمند در آن وجود دارد، امادر سند برخي مسايل و وقايع تاريخي نيم قرن اول سيف بن عمر قرار دارد كه خود طبري نيز به او اعتماد نداشته است.

 برخي سيف بن عمر را متهم به زنادقه نموده و گزارش‌هاي وي را فاقد ارزش دانسته‌اند. همچنين جلد اول تاريخ طبري كه تاريخ جهان آفرينش تا مبعث است، پر از اخبار اسرائيلي است. درست همان طور كه در تفسير طبري نيز اسرائيليات فراوان وجود دارد. البته در اين كتاب- همان طور كه اشاره شد- مطالب مفيد زيادي وجود نيز دارد . روشن است كه معناي معتبر بودن اين نيست كه تمام مطالب ان را مي توان پذيرفت. بلكه نسبت به كتاب هاي تاريخي جزو كتاب هاي نسبتا معتبر به حساب مي آيد . (2)

اهل سنت كتاب هاي تاريخي ديگر را نيز معتبر مي دانند. در اين خصوص به كتاب: منابع تاريخ اسلام ، اثر رسول جعفريان مرا جعه فر ماييد.

پينوشت ها :

1. كاظم مدير شانه چي، علم الحديث ، ص 53 - 54 ، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1385، چاپ شانزدهم .

2. زين العابدين قرباني، علم حديث، ص343، قم، انتشارات انصاريان، 1382، چاپ پنجم.

3. رسول جعفريان ، منابع تاريخ اسلامي، ص 159. قم، انتشارات انصاريان ،1382 چاپ دوم.

پرسشگر محترم در مورد سند احاديث و شناسايي احاديثي كه از لحاظ سند و نقل كنندگان معتبر و قابل اعتنا هستند و رواياتي كه از لحاظ سند ضعيف مي باشند، تلاش هاي فراواني صورت گرفته است و در نرم افزارهاي حديثي و درايه (مانند نرم افزار نور الدرايه ) شما به راحتي مي توانيد سند آن حديث را از جهت قوت و ضعف ببينيد.

نكته مهم ديگري كه توجه به آن لازم است اين كه احاديث وارد شده از امامان در باب خلقت آسمان و زمين و ... كه مورد توجه شما است، غالبا خبر واحدند يعني يك يا چند راوي محدود آن را از معصوم  نقل كرده اند و كم اتفاق مي افتد كه روايتي را چندين راوي از معصوم نقل كرده باشند تا حديث مشهوري گردد كه اعتماد آوري اش بيشتر باشد.

ديگر اين كه غالب اين روايات از لحاظ سندي اشكال دارند يعني يا راوي ناشناخته است يا سند تا معصوم متصل نيست و ...

اگر روايتي در اين زمينه متواتر باشد يعني راويان بسياري آن را نقل كرده باشند و دلالت و معناي روايت هم صريح باشد، آن قطعا سخن معصوم است و حق مي باشد و مي توانيد به آن با اطمينان خاطر اعتماد كنيد ولي روايات اين گونه بسيار كم مي باشند و روايات معمولا غير متواتر هستند و در اين باب هم غالبا از لحاط سندي ضعف هايي دارند بنا بر اين نمي توان يقين داشت كه آنها سخن معصوم باشند و انتساب آنها به معصوم يقيني نيست.

پس اين روايات بدون اين كه لازم باشد در سند آنها تحقيق و بررسي كنيم و بررسي در سند آنها هم كمك چنداني به ما نخواهد كرد، با اين وجود مي توانند ما را در تحقيقات علمي مان كمك باشند و به عنوان نشانه هاي احتمالي بر حقيقت مورد استفاده قرار گيرند.

شما مي توانيد مضمون و مفهوم اين روايات را به عنوان سخن معصوم در نظر بگيريد و به كنكاش علمي در مورد آن معنا و مفهوم بپردازيد. اگر تلاش علمي و تجربي شما آن معنا و مفهوم برداشت شده را تاييد كرد، كه خدا را شكر و در غير آن صورت متوجه مي شويد معناي برداشتي شما صحيح نبوده يا اصل روايت اساسي ندارد.

در هر حال اين روايات را كه هم سندشان قطعي نيست و هم دلالتشان، مي توان به عنوان سخن احتمالي امام در نظر گرفت و برداشت خود از روايت را به عنوان معناي احتمالي مورد نظر امام فرض كرد و به بررسي و كنكاش حول آن پرداخت ولي چون اين روايات متواتر نيستند نمي توان به يقين اصل آن را سخن امام و مفهوم آن را معناي مورد نظر امام شمرد. 

روايات معصومين (عليهم السلام) را بايد به دو دسته تقسيم نمائيم:

يك دسته مربوط به خود پيامبر (ص) است .

 دسته ديگر مربوط به امامان معصوم (عليهم السلام).

اثبات حجيت روايات و سنت پيامبر  به وسيله روايات خود حضرت يا ساير معصومين (عليهم السلام) مستلزم دور است .حجيت سنت پيامبر  را به وسيله آيات قرآن و دليل عقلي اثبات مي كنيم.

آياتي كه دلالت بر لزوم اطاعت مطلق از رسول خدا (ص) دارد و دلايل عقلي كه دلالت بر عصمت رسول خدا  دارد ،بر حجيت روايات مأثوره از پيامبر  دلالت دارد.

از جمله اين آيات به آيه 12 سوره تغابن مي توان اشاره نمود كه خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد:

« وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول؛

اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر را».

 همچنين در آيه 7 سوره حشر مي فرمايد:

«  ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛

 آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد».

 اين آيات و آيات متعدد ديگري از قرآن كريم دلالت بر حجيت سيره پيامبر  و لزوم تبعيت از آن دارد.(1)

اما درباره روايات مأثوره از امامان معصوم (عليهم السلام)  علاوه بر آيات قرآن و دلايل عقلي كه دلالت بر ولايت و عصمت ايشان و در نتيجه حجيت سنت ايشان دارد، به وسيله احاديث رسول خدا همچون حديث ثقلين (2)نيز مي توان حجيت روايات ايشان را اثبات نمود . اين امر مستلزم دور نيست. زيرا در اين جا به وسيله قول امامان حجيت اقوال ايشان اثبات نمي شود ،بلكه به وسيله قول رسول خدا (ص) حجيت اقوال ايشان اثبات مي شود.

از جمله آيات قرآن كه دلالت بر لزوم تبعيت از ايشان و در نتيجه حجيت سنت ايشان دارد، آيه اولي الامر است كه خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ؛ (3) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را».

در روايات متعدد و معتبر، مراد از اولي الامر در آيه مذكور ائمه معصومين (عليهم السلام) دانسته شده است.

 شيخ طبرسي از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي كند كه وقتي آيه اولي الامر نازل شد، از رسول خدا سؤال نمودم كه  ما خدا و رسول خدا را مي شناسيم . مراد از اولي الامر كيست؟

 فرمود:

« هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَي ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ ذُو كُنْيَتِي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَلِكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِه...‏؛(4)

 اي جابر !آن ها جانشينان و امامان مسلمانان بعد من هستند. اول آن ها علي بن ابي طالب (ع) سپس حسن و حسين و علي بن حسين و محمد بن علي كه در تورات به باقر معروف است . به زودي اي جابر! وي را ملاقات مي كني. پس سلام مرا به وي برسان . بعد از او صادق، جعفر بن محمد و سپس موسي بن جعفر و علي بن موسي و سپس محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي . سپس هم نام و كنيه من و حجت خدا در زمينش و باقيمانده الهي بين بندگانش، محمد بن حسن بن علي است . اين همان كسي است كه از شيعيان خود غايب مي شود...».

پي نوشت ها:

1.  براي مطالعه تفصيلي دلايل عقلي و قرآني دال بر حجيت سنت مراجعه شود به حكيم، اصول العامه، المجمع العالمي لاهل البيت(عليهم السلام)، 1418ق، ص 117.

2. « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ؛ (شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت،  1409 هـ.ق، ج 27، ص 34).

 دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار مي گذارم كه اگر به آن ها تمسك كنيد ،هرگز گمراه نمي شويد :كتاب خدا و عترت و اهل بيتم . اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند».

3. نسا(4) آيه 59.

4. طبرسي، إعلام الوري بأعلام الهدي، دارالكتب الاسلاميه، 1390 ق، 396.

 

كتاب هاي بزرگ حديث توسط عالمان بزرگ و خبره اي نوشته شده اند كه سعي داشته اند حديث هاي صحيح و معتبر را جمع آوري نمايند

وقتي كليني از بين صد ها هزار حديث كه شنيده، كتابش را فقط با  199 16 هزار حديث مي نويسد ، دارد اعلام مي كند كه بقيه احاديثي (كه شنيده ) از نظر او صحيح نبوده اند و او نتوانسته اگر آنها را شنيده، به صحتشان اطمينان يابد و گر نه در اين كتاب آنها را مي نوشت.  

البته چون اين بزرگان هم ، از خطاي انساني در امان نبوده اند، گاهي مرتكب خطا و اشتباه شده و حديثي را صحيح گمان كرده و آورده اند كه بعد براي آيندگان صحيح نبودن آن روشن شده است يا به صحت حديثي اطمينان نيافته اند در حالي كه عالمان بعد از آنان به ادله اي بدان اطمينان يافته و آورده اند. يا چون اين بزرگان به زمان صدور احاديث و دوره امامان نزديك بوده اند، به همراه اين احاديث قرينه هايي ديده اند كه با وجود آنها به صحت آن احاديث يقين يافته اند. اما نتوانسته اند آنها را منتقل كنند و حالا كه ما آن احاديث را بدون آن قرينه ها مي بينيم ، آن احاديث به نظرمان ضعيف مي رسد.

از طرف ديگر حديثي ممكن است ضعيف باشد و از طريق صحيحي به دست ما نرسيده باشد. ولي مضمونش با حديث معتبري يكسان باشد كه خود اين يكساني دليل بر صحت حديث مي شود.

نكته ديگر اين كه احاديث، فقط در باب احكام حجت معتبر شرعي هستند. يعني اگر حديثي از طريق مطمئن به دست ما رسيد كه متضمن دستور وجوبي يا تحريمي بود، آن حديث حجت است و بايد به آن عمل كنيم. ولي در باب عقايد يا تاريخ و ... حجت تعبدي شرعي نيستند. (1) يعني اگر حديثي در باب عقايد از طريق مطمئني به دست ما رسيد كه متضمن مطلبي اعتقادي بود ولي برهان و دليل آن اعتقاد در آن حديث و در جاي ديگر ذكر نشده بود و به ذهن هم برهاني نمي رسيد ، نمي توان به صرف وجود آن حديث كه شايد از معصوم هم نباشد، آن اعتقاد را پذيرفت بلكه بايد به دنبال برهان براي آن اعتقاد بود. همچنين است حديث در باب تاريخ و ...

با توجه به موارد بالا تعيين اين كه چه حديثي صحيح و قطعي است بسيار مشكل يا ناممكن است و چه بسا حديثي در نگاه يك فرد معتبر و در نگاه فقيه ديگري نامعتبر باشد. از اين رو نوشتن كتابي به عنوان "احاديث صحيح"، صحيح نيست (شايد يك حديث از نظر يك شخص با معيارهايي كه در علم رجال و درايه  دارد صحيح باشد. اما از نظر شخص ديگر با توجه به معيار رجاليش ضعيف باشد ) و چند سال پيش كه يكي از محققان به نوشتن كتابي با عنوان "صحيح الكافي" اقدام كرد ، اين اقدام او مورد اعتراض به حق جامعه علمي قرار گرفت.

البته از دير باز عالمان در صدد شناساندن روايات جعلي در باب هاي مختلف برآمده اند و كتاب هايي هم در اين زمينه نوشته شده و تلاش ارزشمندي است. اما نوشتن كتابي تحت عنوان احاديث صحيح و تلقي بقيه احاديث به عنوان ناصحيح كار پسنديده اي نيست.  

پي نوشت ها:

1. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374ش، ج 9، ص 280

علما در وجه جمع اين دو روايت فرموده اند منظور روايت اول كه مي گويد فلم يحر الحسين(ع) اين است جواب كامل و فصيح و مورد قبول نداده است نه اين كه اصلا چيزي نگفته باشد. چون محاوره به معني پاسخ گويي است اما در مرتبه هفتم به صورت كامل و فصيح ادا كرد از اين رو در روايت اول شش تكبير اول چون كامل نبود به حساب نيامده است. 

مزحوم فيض كاشاني چنين بياني دارد:

المحاورة المجاوبة و التحاور التجاوب يقال كلمته فما أحار لي جوابا و لعل المراد إن الحسين(ع) و إن كبر في كل مرة إلا أنه لم يفصح بها إلا في المرة الأخيرة و بهذا يجمع بين الخبرين‏

محاوره به معناي جواب دادن است گفته مي شود با او سخن گفتم جوابم را نداد ممكن است مراد روايت اين باشد كه امام حسين(ع) در هر نوبت تكبير مي گفته، اما جز نوبت آخر فصيح نبوده است و اين وجه جمع بين دو روايت است.(1)

پي نوشت:

1. فيض كاشاني، محمد محسن بن شاه مرتضي، الوافي، 26، كتابخانه امام أمير المؤمنين علي(ع) اصفهان، چاپ اول، ج‏8، ص852.

در خطبه مورد نظر چنين جمله اي نيست.

البته قرآن وحي نهايي و كامل خداست كه با وجود آن بشر به وحي ديگري محتاج نيست و همه هدايت هاي معرفتي، اخلاقي و عملي لازم براي سعادت بشر در قرآن آمده است و با وجود اين مجموعه كامل، حجت براي هميشه بر ابناي بشر تمام است و هيچ گاه در مطلبي به جهل و حيرت و ناداني بر نمي خورند؛ اما اين كه خود قرآن بدون مبين و مفسر و معلم كه همان پيامبر و اهل بيت ايشان باشند، كافي است، نه حرف خدا، قرآن، پيامبر و اهل بيت؛ بلكه حرف ديگراني است كه شعار "حسبنا كتاب الله" سر دادند.(1)

قرآن بشر را به مبين و معلم خود سوق داده (2) و پيامبر و جانشينانش را مبين و معلم خود براي بشر شمرده است و بشر بدون مراجعه به مبين و معلم قرآن در معرض نافهمي و بد فهمي است و ممكن است حقايقي فراواني از قرآن را درك نكند يا از قرآن درك بد و باطل داشته باشد.

پيامبر و اهل بيت نه حجتي در عرض قرآن بلكه مبين و مفسر قرآن مي باشند كه به امر خدا به همه حقايق قرآني علم يافته و آن را به بشر منتقل مي كنند.

پي نوشت ها:

1. اين شعار عمر بن خطاب است وقتي پيامبر(ص) قلم و دوات خواست تا وصيتي بنويسد كه بعد از وي امت با تمسك به آن از گمراهي در امان بمانند و عمر با اين جمله مانع نوشتن آن شد. رك:

شرف الدين، المراجعات، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1384ش، ص396 به بعد به نقل از منابع معتبر اهل سنت.

2. نحل(16) آيه 44؛ بقره(2) آيه 151، و ...

صفحه‌ها