اصطلاحات حديثي

تفاوت حدیث قدسی با حدیث غیر قدسی و تفاوت این دو با آیات قرآن کریم
در حدیث قدسی معنا و مضمون آن بر قلب پیامبر القا می شود و پیامبر با لفظ خود آن را بیان می كند اما در قرآن کریم كلام از آن خداست و فقط پیامبر واسطه رساندن این سخن

تفاوت حدیث قدسی با حدیث غیر قدسی و تفاوت این دو با آیات قرآن كریم در چیست؟

حدیث قدسي ، حدیثي است كه گفتار خداوند است و از زبان پیامبران حكایت شده است یعنی معنا و مضمون آن بر قلب پیامبر القا می شود و پیامبر با لفظ خود آن را بیان می كند.

اما حدیث غیر قدسی كلام و سخن پیامبر یا امام است و معنا و مضمون و محتوی هم همه از سوی ایشان است.(اگرچه به اذن الهي است )

در مورد قرآن هم معنا و مفهوم و محتوی و هم لفظ و كلام از آن خداست و فقط پیامبر واسطه رساندن این سخن به مردم است.

پس تفاوت حدیث قدسی با قرآن در این است كه لفظ و معنای قرآن از ناحیه خداوند است ولی در حدیث قدسی تنها معنا و مفاد به خداوند منسوب است و ساختار لفظی آن از سوی پیامبر است.

وبرخي هم گفته اند هم حديث قدسي و هم قرآن   لفظ و معناي آن ها  از طرف خداست. اما حديث قدسي برخلاف قرآن به قصد تحدي بيان نشده است. (1)

 

پی نوشت :

1. نصیری،علی،آشنایی با علوم حدیث،مركز مدیریت حوزه علمیه قم،ص24و25

چرا اين همه احاديث درست و غلط وجود دارد؟
یكی از علل اختلاف وجود روایات مجعول است ، اما بدان معنا نیست كه همه آیات و روایات واقعیت ندارند . برای آگاهی بیش تركتاب علم حدیث از زین العابدین قربانی مفید است

آيا تاريخ ، پيامبران ، ائمه -وحي - كتب آسماني ،احاديث، اصالت و واقعيت دارند؟پس چرا اين همه احاديث درست و غلط وجود دارد؟

قرآن اصالت و واقعیت دارد .در جای خود- با دلایل متقن - اثبات شده است كه قرآن كلام خدا  و محتوای مطابق با واقع می باشد ، از این رو است كه یكی از منابع مهم احكام، دستورات و قوانین الهی قرآن می باشد. نكته قابل دقت اینكه در برخی آیات از قصه های قرآنی به عنوان" حق" یاد شده كه به معنای واقعیت است.در قرآن مسایل افسانه ای وجود ندارد. قرآن در آیات متعددی ضمن بیان داستانها، روی این موضوع تأكید میكند كه این داستانها حقایقی است كه برای شما بیان میشود:

 إنّ هذا لهو القصص الحقّ (1) ؛ این داستان حقیقت است.

نحن نقص نبأهم علیك بالحقّ (2) ؛ داستان آنان را كه حقیقت دارد ، برای تو نقل كردیم.

نتلو علیك من نبأ موسي وفرعون بالحقّ؛(3) داستان موسي و فرعون كه حقیقت دارد ، برای تو بیان كردیم.

 قرآن پژوهان نیز یكی از ویژگیهای داستانهای قرآن را حق و راستین بودن آن ها دانستهاند، در حالی كه تمامی قصههای دیگر عالم، آمیخته با خیال و دروغ و افسانه است، چون اگر چنین نباشد، زیبایی خود را از دست میدهند، ولی زیبایی قصههای قرآن به جهت حقانیت و اعجاز آن هاست.(4)، مهم تر از همه اینكه قـرآن تـصـريـح دارد الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن ، از آن خدا است و با دست وحي انجام گـرفـتـه است .عـلاوه بر آن در قرآن از كتاب الهی به عنوان كلام اللّه  ياد شده :

و ان احد من المشركين استجارك فاجره حـتي يسمع كلام اللّه .

 يريدون ان يبدلوا كلام اللّه .

 در حديثی نیز آمده : هو كلام اللّه. (5)

 همین طور احادیث و مسایل تاریخی واقعیت و اصالت دارند ، به عبارت دیگر خیلی از مسایل تاریخی از طریق تواتر به ما رسیده و از مسلمات هستند و این مطالب در منابع معتبر آمده اند ، البته برخی از موضوعات تاریخی تحریف شده و برخی نیز واقعیت ندارند ، اما بدان معنا نیست كه همه مسایل تاریخی واقعیت و اصالت ندارند . اگر این طور بود ، تدوین ده ها كتاب در باره تاریخ انبیا، اقوام وملل ، و امامان معنا نداشت.

 احادیث نیز واقعیت دارند ، بدین معنا كه آنچه را معصومان گفته اند ،مطابق با واقع هستند، از این رو است كه یكی از منابع مهم احكام ،روایات می باشند.اگر  احادیث واقعیت نداشتند ، استباط احكام از روایات معنا نداشت . فقها نمی توانستند از آن ها احكام را استنباط نمایند. از همه مهم تر این كه خود معصومان سفارش نمودند كه كلام و گفتار ما برای شما حجت است و آن ها را الگوی زندگی خود قرار دهید. این امر مبتنی بر واقع بودن روایات می باشد . همچنین برای روایات تقسم بندی هایی وجود دارد - از جمله روایات صحیح و مجعول ، روایت قوی و ضعیف  (6) . تقسیم بندی نشان از واقعی بودن بعضی روایات دارد. به خاطر تقسیم بندی روایات است كه در علم رجال معیارهایی برای تشخییص روایت ضعیف از غیر ضعیف و نادرست از درست وجود دارد. اگر روایات واقعیت نداشت ،وجود معیارها بی معنا بود،  وجود اختلاف در روایات معنایش این نیست كه احادیث واقعیت و اصالت ندارد. علل اختلاف روایات را باید در عوامل دیگر جستجو نمود . البته یكی از علل اختلاف وجود روایات مجعول است ، اما بدان معنا نیست كه همه آیات و روایات واقعیت ندارند . برای آگاهی بیش تر به كتاب علم حدیث از زین العابدین قربانی مراجعه نمائید .

پینوشتها:

1. آل عمران (3) آیه 62.

2. كهف (18) آیه 13.

3. قصص (28) آیه 3.

4. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، خرمشاهی، ج 2، ص 1767.

5.محمد هادی معرفت ، علوم قر آنی ، ص47 ، قم ،موسسه فر هنگی  التمهید،1384، چاپ ششم

6. زین العابدین قربانی، علم الحدیث ، ص 109،قم،انتشارات انصاریان،1424ه ؛

كاظم مدیر شانه چی، علم الحدیث ، ص 179به بعد ، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ شانزدهم

مرسل چه حدیثی است ؟
در اصطلاح، به حدیثی گفته می شود كه راوی آن از معصوم (ع) روایتی را نقل می كند؛ در حالی كه محضر معصوم را درك نكرده.

 با عرض سلام . سوال در مورد حدیث مرسل است .مرسل چه حدیثی است خواهشمندم با ذكر نام كتاب مرا راهنمایی نمایید

كلمه مُرْسل از حیث لغوی، از «إرسال الدابه» به معنای رها نمودن و برداشتن قید و بند از چهارپا آمده است و در اصطلاح، به حدیثی گفته می شود كه راوی آن از معصوم (ع) روایتی را نقل می كند؛ در حالی كه محضر معصوم را درك نكرده، اعم از این كه واسطه هایی كه در سلسله سند ذكر نكرده، یك نفر باشد یا بیش تر و در سلسله سند واسطه را اصلا ذكر نكرده باشد یا این كه با عبارات مبهمی همچون «عن رجل» یا «عن بعض اصحابنا» بیان كرده باشد.

این معنای عام مرسل بود كه این معنا شامل مرفوع و موقوف و معلق و مقطوع و معضل در تقسیمات حدیثی می باشد.

اما معنای خاص مرسل این است كه یكی از تابعین (كساني كه پیغمبر را درك نكرده اند، ولي صحابه را درك كرده‏اند) روایتی را از رسول خدا (ص) نقل كند؛ بدون این كه واسطه را ذكر كند؛ مثلا سعید بن مسیب كه از تابعان است، بگوید كه پیامبر خدا این چنین گفته است. (1)

البته معنای متداول این اصطلاح مرسل، همین معنای خاص است. (2)

كتاب آشنایی با علوم حدیث، نوشته علی نصیری را جهت استفاده شما معرفی می كنیم.

پی نوشت ها:

1. جدیدی نژاد، محمد رضا، معجم مصطلحات الرجال والدرایه، انتشارات دارالحدیث، ص 1552.

2. نصیری، علی، آشنایی با علوم حدیث، ناشر انتشارات مركز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ چهارم، سال 1383ش، ص 188

حدیث قوی و ضعیف چگونه است؟
علماي شيعه در علم حديث، احاديث را از حيث ميزان اعتبار و حجيت دسته بندي كرده اند و حديث صحيح ...

 

1_ اينكه مي گويند فلان حديث با سند صحيح است يعني چه؟ اين سند كه به اعتبار آن صحيح بودن حديث ثابت مي شود چطور سندي است ؟ نسخه خطي است يا اينكه با توجه به اشخاصي كه آن را نقل كرده اند صحيح مي شود؟

2_ رجالي كه اين احاديث را نقل مي كرده اند جزو عوام جامعه و صحابه خوشنام رسول خدا (ص) بوده اند يا اينكه در دربار خلفا پست و مقامي داشته اند ؟

3_ قبل و بعد از وفات رسول خدا (ص) يهوديان تا چه اندازه در جعل حديث توانمند بوده اند و يا اينكه اصلا توان اينكار را داشته اند؟ اين سوال من به اين خاطر است كه در حال حاضر جهان امروز شديدا تحت تاثير تصميمات يهوديان صهيونيست است و مي خواستم بدانم در هنگام ظهور اسلام آنها همين قدرت را داشته اند و يهوديان بعد از ظهور اسلام توان تحريف شديد در دين را داشته اند و يا اينكه اين تحريفات در پي دنيا طلبي برخي از اصحاب رسول خدا (ص) و دشمني آنها با امير مومنان (ع) بوده ؟

ممنون .

علماي شيعه در علم حديث، احاديث را از حيث ميزان اعتبار و حجيت دسته بندي كرده اند و حديث صحيح در ميان انواع روايات در عالي‏ترين درجه اعتبار و حجّيت قرار دارد و همگان در پذيرش آن اتفاق نظر دارند.

از نظر علماي علم حديث شيعه حديثي صحيح است كه: تمامي سلسلهسند آن تا معصوم متصل باشد و راويان آن در تمام طبقات ثقه و دوازده امامي باشند.(1)

بنابراين نسخه خطي بودن يا صحابه پيامبر بودن يا پست و مقام داشتن و غيره در ميزان اعتبار يا عدم اعتبار احاديث نقشي ندارد، بلكه راوي كه از لحاظ اخلاقي مورد اطمينان بوده و اهل كذب نبوده و از نظر اعتقادي دوازده امام را قبول داشته، اگر در سند حديث باشد آن حديث صحيح و معتبر است.

اما اينكه احاديثي كه از ائمه اطهار رسيده تا چه اندازه صحيح هستند، نمي توان دقيق مشخص كرد. زيرا اولا مباني رجالي علماي حديث مختلف است و مثلا ممكن است يك نفر فلان راوي را ثقه بداند و يك نفر ثقه نداند. ثانيا علماي علم حديث به احاديثي هم كه تمام راويان آن ثقه هستند ولي دوازده امامي نيستند عمل كرده و آن را معتبر مي دانند يا بعضي احاديث ضعيف را بخاطر عمل علما معتبر مي دانند ولي با همه اينها در مذهب شيعه چهار كتاب معتبر روايي از قدما( كافي، من لايحضره الفقيه، تهذيب الاحكام و استبصار) و چهار كتاب معتبر روايي از متاخرين( وسائل الشيعه، بحار الانوار، مستدرك الوسائل و الوافي)وجود دارد كه بيشتر احاديث اين كتب معتبر و قابل اعتماد است.

بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) بحث منع تدوين حديث و جعل حديث توسط خلفا رواج يافت و به برخي صحابه و مسلمانان پول مي دادند تا حديث بر عليه امير المومنين(ع) و فرزندانشان جعل كنند و اين كار به دستور خلفا انجام مي گرفت.

اما بعضي داستان ها و قصه هايي كه در بعضي منابع تاريخي و تفسيري اسلام آمده بر خلاف عقل و موازين قطعي اسلام است و به اسرائيليات معروف است. زيرا اين قبيل مطالب به دست يهوديان صدر اسلام كه مسلمان شده اند مانند كعب الاحبار وارد كتب اسلامي شده است مانند بعضي مطالب كه در مورد داستان حضرت سليمان نقل شده و اين بدان جهت است كه علماي يهود با كتب تورات و داستان هاي انبياء گذشته آشنايي داشتند و بعضي مسلمانان تفسير اين آيات را از آنان سوال مي كردند و آنها هم آنچه كه در تورات بوده را نقل مي كردند و همين طور به تدريج اين داستان ها به متون اسلامي راه پيدا كرده است. آيت الله مكارم بعد از نقل يكي از اين موارد درباره آن چنين مي نويسد:«چنين به نظر مي رسد كه اين گونه افسانه‏ها كه به پاره‏اي از كتب اسلامي نيز راه يافته از ساخته‏هاي بني اسرائيل است كه معمولا از آنها به عنوان اسرائيليات نام مي برند، شاهد اين سخن اين است كه در متن تورات فعلي نيز نمونه‏اي از اين افسانه‏ها بچشم مي خورد.»(2)

ولي تفكيك اين مطالب ناموزون و دروغي با مطالب و تفسير صحيح قرآن با مراجعه به متن قرآن و تفاسير معتبر و صحيح آسان است و چنين نيست كه بگوييم يهوديان در دين اسلام تحريف شديد ايجاد كرده اند.

پي نوشت ها:

1. نصيري، علي، آشنايي با علوم حديث، مركز مديريت حوزه علميه قم، ص24و25.

 2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏4، ص 340.

منشأ حدیث چیست ؟
حدیث، در لغت به معنای هر چیز نو و تر و تازه است اما درباره إصطلاح حدیث كه شایع ترین اصطلاح در علم حدیث است، باید بگوییم

سلام و عرض خسته نباشی حدیث از چه چیز و كجا نشأت می گیرد ؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

حدیث، در لغت به معنای هر چیز نو و تر و تازه است (1) و بر این اساس، به شخص كم سن و سال «حدیث السن» گفته می شود.

واژه حدیث، با توجه به عنصر معنایی خود (تری و تازگی داشتن) دو كاركرد لغوی دارد كه عبارت ند از گفتار و رخداد.

به گفتار از آن جهت حدیث می گویند كه به جهت صدور تدریجی هر بند و بخش آن نسبت به گذشته از تری و تازگی برخوردار است.

و إطلاق حدیث به رخدادها نیز به دلیل صدور تدریجی و نو به نو شدن آن ها در مقایسه با رویدادهای پیشین است.

اما درباره إصطلاح حدیث كه شایع ترین اصطلاح در علم حدیث است، باید بگوییم كه درباره حوزه و دامنه مفهومی آن از جهات مختلف اختلاف شده است؛ اما تعریفی كه به نظر ما جامع همه آن ها می باشد، عبارت است از:

«گفتار غیر قرآنی خداوند، معصومان [أعم از پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) و حضرت زهرا (س)]، صحابه، تابعان و حكایت فعل و تقریر ایشان».

با توجه به مقدمه مذكور، باید بگوییم از آن جا كه عنصر معنایی حدیث با كردار، گفتار و تقریر رسول خدا (ص) گره خورده است، بسیار طبیعی است كه پیدایش حدیث را همزمان با آغاز رسالت آن حضرت بدانیم؛ هر چند به دلیل شرایط زمانی و محدودیت های موجود در دوران سیزده ساله مكه، كم تر می توان نشانی از اهتمام به حدیث یافت؛ زیرا توجه مسلمانان در آغازین روزهای بعثت به آشنایی با اصل رسالت و معارف بنیادین اسلام و چگونگی مقابله با مشركان معطوف بوده است و با هجرت پیامبر (ص) به مدینه و تشكیل حكومت اسلامی، فضای مناسب برای توجه دادن مسلمانان به ارزش حدیث در كنار قرآن فراهم آمد. از این رو، آنچه در تاریخ از اهتمام رسول خدا (ص) و مسلمانان به ثبت و نشر حدیث گزارش شده، بیش تر ناظر به همین دوره است.

اما بعد از رحلت پیامبر (ص) بی مهری ها و مخالفت های زیادی نسبت به حدیث پیامبر (ص) انجام گرفت و با ممانعت خلفا با كتابت حدیث، صدمات جبران ناپذیری به این میراث فرهنگی مسلمانان وارد آمد.

پس از رحلت پيامبر (ص)، متأسفانه اين منبع سرشار اسلامي از سوي گردانندگان‏ دستگاه خلافت مورد بي‏مهري قرار گرفت و حتّي سوزانده شد. اين سياست تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز، يعني اواخر قرن نخست هجري دنبال شد. در نتيجه، فضاي فرهنگي جامعه اسلامي از عطر روح ‏بخش سخنان رسول خدا (ص) و جانشينان آن حضرت تهي گشت.

منع كنندگان از نقل و تدوين حديث براي توجيه سياست خود، گاه مسئله بيم اختلاط احاديث با آيات قرآن، و گاه بيم رها كردن قرآن و اشتغال به غير آن را مطرح مي‏كردند؛ ولي عملكرد و حتي سخنان آنان، بيانگر اين است كه انگيزه اصلي آن ها از منع نقل و كتابت حديث، صرفاً يك انگيزه سياسي بود و مرتبط با مسائل حكومتي مي‏شد.

در مقابل مكتب خلافت، مكتب امامت همواره سعي در نشر احاديث پيامبر (ص) به‏ عنوان ميراثي گران قدر داشت و بر تدوين و كتابت آن براي بهره ‏برداري آيندگان تأكيد مي‏ورزيد. از این رو، تاریخ حدیث شیعه تا عصر رسالت و امامت از اتصال كاملی برخوردار بوده و هیچ حلقه ای از آن نیفتاده است. گرد آورندگان جوامع حدیثی اولیه اهل سنت، احادیث را بر اساس سنت شفاهی فراهم آوردند. در حقیقت، بخاری و مسلم از روی شنیده های روایی كه از طریق اساتید به آن ها منتقل شد، به تدوین صحیحین پرداختند؛ اما گردآورندگان جوامع اولیه حدیثی شیعه، با سنت مكتوب رو به رو بوده اند كه ما آن را به عنوان اصول اربعمأة (چهار صد اصل) می شناسیم و این، از اختصاصات تاریخ حدیث شیعه است. (2)

 

پی نوشت ها:

1. فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، قم، نشر هجرت، 1410ق، ج ‏3، ص 177.

2. برای مطالعه بیش تر ر.ك: نصیری، علی، آشنایی با علوم حدیث، قم، مركز مدیریت حوزه علمیه قم، 1382ش، فصل اول تا چهارم

ابتداء معناي لغوي اين عبارات را بيان مي كنيم :

ابتداء معناي لغوي اين عبارات را بيان مي كنيم و سپس به اين جملاتي كه در منبع ذيل به آن رسيديم اشاره مي كنيم

حف و احتفاف يعني احاطه كردن و پوشاندن

قرائن يعني قرينه ها و شواهد

آحاد يعني اخبار واحد (در برابر خبر متواتر)

كسائر اخبار الآحاد المفيدة للعلم باعتبار الاحتفاف بالقرائن المفيدة(1)

اخبار واحد كه مفيد براي علم است به اين اعتبار است كه با قراين مفيده همراه و پوشيده شده است

خلاصه آن كه روايات به چند دسته تقسيم مي شوند. برخي متواتر برخي واحد و ...است.

يعني اين كه اين مطلب با قرينه ها و روايت و حديث واحد (نه متواتر ) همراه است.

پي نوشت:

1. طباطبايي سيد محمد مجاهد، كتاب المناهل‌، ناشر مؤسسه آل البيت،نوبت اول،‌ چاپ قم- ايران، ص 414‌.

در تعريف تواتر گفته شده:

1.اگر راويان حديث در هر طبقه اي (از معصوم تا به ما) به حدي باشند كه امكان توافق آنها بر كذب و دروغ به طور عادي محال باشد، به آن متواتر مي گويند. (1)

خبر جماعتي كه به خودي خود و بدون نياز به قرائن، اتفاق آنان بر دروغ محال و در نتيجه علم آور باشد.(2)

با توجه به اين تعريف اگر تعداد زيادي كه كاملا روشن است از فرقه هاي مذهبي مختلف و  قبيله هاي مختلف و شهرهاي مختلف هستند و بسياري از آنها همديگر را نديده اند و بسياري از آنها را مي شناسيم و يقين داريم كه اهل دروغ نيستند و ...، سخني بگويند، هر انسان سالمي از شنيدن سخن و خبر آنها به مضمون سخن و خبرشان يقين مي يابد. چون مي داند كه محال است آنها با هم به بافتن اين دروغ اجتماع و توطئه كرده باشند.

حالا اگر حديثي از رسول خدا تا به ما در هر طبقه به اين گونه راويانش زياد باشد كه يقين به خبر ايجاد كند، آن حديث متواتر است.

پرسشگر محترم ممكن است بيان ما رسا نبوده باشد. ولي باز مي گوييم كه ملاك در تواتر صرف تعداد زياد نيست يا صرف راستگو بودن روايت كنندگان نيست، بلكه بايد تعداد و تنوع و شرايط روايت كنندگان در هر طبقه به گونه اي باشد كه هر انسان منصفي را به يقين برساند كه حتما اينان سخن را شنيده اند و نقل مي كنند و محال است كه همگي بر بافتن اين دروغ و نقل آن متحد شده باشند.

اگر چنين علم و يقيني با توجه به تعداد و تنوع و ديگر اوصاف راويان حاصل شد، مي شود متواتر و گر نه متواتر نيست. (به اين ملاك دقت كنيد).

پس منظور ما از تواتر همين معنايي است كه در كتاب ها ثبت شده و معناي ديگري منظورمان نيست.

2.در مورد راستگويي هم حكم و برداشت ها در مورد افراد ممكن است متفاوت باشد يعني فردي از نظر من راستگو است و از نظر شما راستگو نيست و به همين جهت بعض افراد از نظر شيعيان كاملا مورد اعتمادند ولي از نظر سني ها مورد اعتماد نيستند و بر عكس.

اما خوشبختانه در هر طبقه تعدادي از افراد هستند كه راستگويي و مورد اطمينان بودن آنها چنان اوج گرفته كه همه بدان باور دارند. مثلا ما بسياري از راويان را با اين كه شيعه نبوده اند، قبول داريم و روايات آنها براي ما اعتبار دارد و به روايات آنها "موثق" مي گوييم.(3) همچنان كه بعضي از راويان شيعه مورد اعتماد اهل سنت بوده و رواياتشان را  صحيح شمرده و نقل كرده اند.(4)

بله فردي از نظر ما شيعيان موثق است و از نظر اهل سنت موثق نيست. ولي در تواتر وثاقت راويان ملاك اصلي نبود. بلكه علم آور بودن ملاك اصلي بود و همين كه وثاقت و راستگويي تعدادي از آنها معلوم باشد، خود مؤلفه اي مي شود كه در كنار مؤلفه هاي ديگر براي ما ايجاد يقين مي كند. 

3. حديث متواتر حديثي بود كه افراد زيادي مدعي شنيدن آن هستند و آن را از پيامبر نقل كرده اند و با توجه به تعدد و تنوع و ... كه راويان دارند ما به يقين مي رسيم كه اين سخن را از پيامبر شنيده اند.

اما در مثالي كه شما مطرح كرده ايد خبر متواتر نيست. زيرا يك نفر دارد خبر مي دهد كه صدها نفر اين صحنه را ديده اند.

در اينجا خبر دهنده يك نفر بيش نيست كه دو مطلب را ادعا مي كند:

يك: او ادعا مي كند كه ديده است فلان صحنه اتفاق افتاده است.

دوم: ادعا مي كند كه علاوه بر او صدها نفر ديگر هم ديده اند.

پس در اينجا ما فقط با يك خبر دهنده مواجه هستيم كه يك خبري را داده است. اما اگر صدها نفر با او آمدند و گفتند ما ديديم كه فلان صحنه اتفاق افتاد، در آن صورت تواتر حاصل مي شود و براي ما وقوع آن صحنه يقيني مي گردد.

در مورد تواتر نقل قرآن، ما در هر زمان با هزاران نفر مواجه هستيم كه قرآن را به همين صورت از عالمان نسل قبل شنيده اند و آنها هم از عالمان نسل قبل تا برسد به پيامبر. يعني هميشه ما با خود جماعت نقل كننده مواجهيم نه با يك نفر كه خبر از جماعتي بدهد.

پي نوشت ها:

1. زين العابدين قرباني، علم حديث، قم، انصاريان، 1382ش(پنجم)، ص110.

2. شانه چي، علم الحديث، قم، انتشارات اسلامي، 1385ش، ص169.

3. همان، ص174.

4. ر. ك: شرف الدين، المراجعات، قم، دفتر تبليغات، 1384ش، ص 80 به بعد. ايشان نام صد تن از راويان شيعه را ذكر مي كند كه عالمان سني راستگويي آنان را باور داشته و از آنان حديث نقل كرده اند. 

هدف استدلال، اثبات مطابقت يك گزاره با عالم واقع و حقيقت است

هدف استدلال، اثبات مطابقت يك گزاره با عالم واقع و حقيقت است و از آنجا كه سنخ گزاره ها با هم تفاوت دارد روش اثبات آنها نيز تفاوت دارد. صدق و مطابقت گزاره تجربي بوسيله استقراء و ضميمه نمودن قياسي پنهان (1) قابل اثبات است و صدق يك گزاره عقلي با استناد به قياسي كه مقدمات آن بديهي يا منتهي به بديهي هستند كشف مي گردد. حال اگر در مقام اثبات صدق گزاره اي به جاي بكارگيري روش صحيح، به نظر اكثريت مردم متوسل شويم دچار مغالطه شده ايم. مانند اينكه بگوييم زمين صاف است چون اكثر مردم آن را صاف مي دانند.

حال بايد ببينيم روايت متواتر از سنخ كداميك از علوم است. روايت در صدد نقل يك سخن خاص از شخصي خاص است. شنيدن سخن يك شخص به دو صورت مستقيم و غير مستقيم ممكن است. در صورت مستقيم هيچ گونه واسطه و راويي وجود ندارد و ما به گوش هاي خود سخني را از شخصي مي شنويم و در اين حالت كه جزء محسوسات است شكي در صدور آن سخن از شخص مورد نظر نداريم. اما در صورت غير مستقيم، شخصي به عنوان واسطه و راوي مطلبي را براي ما نقل مي كند. روشن است كه هر اندازه تعداد واسطه ها و رواياني كه يك مطلب را از شخص مورد نظر نقل مي كنند بيشتر باشد احتمال دروغ بودن آن مطلب كمتر مي شود و اگر تعداد راويان به حدي برسد كه تباني آنها بر دروغ و امكان خطا در آنها آنها ممتنع باشد انسان يقين مي كند كه آن مطلب از شخص مذكور صادر شده است. چنانكه در علوم تجربي نيز هر اندازه استقراء ما كامل تر باشد نتيجه تجربي آن استوار تر مي گردد. بنابراين در اين سنخ از گزاره ها ما بدنبال كشف صدور يك مطلب از يك شخص هستيم و لذا ناچاريم به شنيده هاي ديگران و راويان مراجعه كنيم. در اينجا نمي توانيم با قياس عقلي يا تجربه و آزمايش صدور يك مطلب از يك شخص را كشف كنيم. بلكه بايد مستقيما و يا با واسطه سخن شخص را بشنويم.

ممكن است كسي سؤال كند كه چه لزومي دارد براي كشف صدور يك روايت از معصوم تواتر خبر لازم باشد. بلكه اگر يك خبر واحد از سوي راويان معتبر هم نقل شود باز هم صدور يك مطلب از امام معصوم كشف مي شود؟ بنابراين اكثريت و تواتر در اينجا چه نقشي دارد؟

نقش تواتر در اينجا اين است كه خبر واحد را از حالت ظني خارج مي سازد و به مرتبه يقين مي رساند. زيرا وقتي تعداد راويان به حدي برسد كه تباني آنها بر دروغ و امكان خطا در آنها آنها ممتنع باشد يقين به صدور روايت پيدا مي كنيم. ولي در صورتي كه شخص واحدي خبري را به ما برساند. گرچه احتمال و ظن به صدور آن پيدا مي كنيم. اما هيچ گاه يقين به صدور آن پيدا نمي كنيم.

پي نوشت ها:

1. ر.ك: كتاب المظفر، محمد رضا، المنطق، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، بي تا، ص 330 .

 

قرآن به نقل متواتر به دست ما رسيده است و تواتر گزارش ها لازم نيست.

. ممكن است گزارش كننده فقط يك نفر باشد يا در بعض دوره ها يك يا چند نفر باشند. غير متواتر بودن گزارش ضربه اي به محتواي گزارش كه متواتر است نمي زند چون خود اخبار وجود دارد و فرد مي تواند با احصاي خبر دهندگان در هر دوره تواتر را وجدان كند.

افراد زيادي در باره تهران و بزرگ بودنش خبر مي دهند، ولي ممكن است فقط يك نفر اين خبردادن ها را جمع كند و گزارش دهد. اين كه گزارش كننده يك نفر است با متواتر بودن خبر دهنده ها و خبر، منافات ندارد. 

خداوند پيامبر را به عنوان مبين و مفسر قرآن و دين ماموريت داده است

هر چه پيامبر به عنوان دين و بيان دين و قرآن فرموده است، خواه در مسائل اعتقادي يا اخلاقي يا احكام، همه اش وحي بوده و پيامبر هيچ از خود نگفته است. زيرا او فقط نبي و رسول و واسطه بوده  و دين فقط از خداست.

از طرف ديگر معلوم است كه همه وحي فقط قرآن نبوده، زيرا قرآن همين 114 سوره اي است كه بر ما تلاوت كرده است و شرح و تفسير قرآن هم كه پيامبر گفته، وحي بوده، (1) اما نه وحي قرآني بلكه وحي تبييني و تفسيري.

آنچه پيامبر و امامان در بيان دين و تفسير قرآن فرموده اند، همه اش وحي بوده كه بر پيامبر نازل شده و پيامبر به امامان منتقل كرده است و همه قدسي و الهي  است. اما در بيان به دو گونه نقل شده است. گاهي رسول خدا بدون اين كه سخن و بيانش را مستقيما به خداوند منسوب كند، به بيان دين و معارف و ... مي پردازد كه غالب احاديث اين گونه اند و گاهي معارف و ... را در قالب سخن خداوند نقل قول مي كند. اين احاديث دوم را احاديث قدسي ناميده اند و تفاوتي با احاديث ديگر ندارند. جز در نوع بيان كه مستقيما به خدا مستند مي شوند.

بنا بر اين خود قرآن فرموده شما بايد به قرآن با بيان و تفسير پيامبر رجوع كنيد و احاديث اعم از قدسي و غير قدسي، بيان و تفسير قرآن هستند كه پيامبر از آسمان و به طريق وحي گرفته و به ما مي رساند و ما بدون تفسير و بيان قرآن از جانب پيامبر در معرض فهم اشتباه از قرآن هستيم، و با مراجعه به رسول خدا از بد فهمي نجات مي يابيم. 

ما نيازمند به سخن و بيان پيامبريم (2) كه در قالب احاديث اعم از قدسي و غير قدسي به ما رسيده است و "قدسي" ناميدن فقط براي روشن شدن نوع بيان است و گر نه با روايات ديگر تفاوتي ندارد. 

بنا بر اين قرآن بيان همه چيز است. اما چون ما در درك همه چيز از قرآن ناتوانيم، پيامبر با احاديث و سخنان و تعليماتش كه همه قدسي و نازل شده از جانب خداست، قرآن را به ما تعليم مي دهد و اگر خداوند مي خواست همه اين شرح و تفصيل را به عنوان وحي قرآني نازل كند ، هم قرآن بسيار طولاني مي شد و هم استحكام و زيبايي و جذابيت فوق العاده را نداشت.

پي نوشت ها

1. نجم آيه 3و 4.

2. نحل آيه 44.

صفحه‌ها