پرسش وپاسخ

حج در چه سالي واجب شد بيان كنيد، پيامبر در طول تاريخ چند بار به حج رفت
به اتفاق فريقين، پيامبر بعد از هجرت، جز يك حج(حجة الوداع) بجا نياورد و اما در دوراني كه در مكه اقامت داشت، اختلاف است.

  ضمن بيان اينكه حج در چه سالي واجب شد بيان كنيد، پيامبر در طول تاريخ چند بار به حج رفتند؟

به اتفاق فريقين، پيامبر بعد از هجرت، جز يك حج(حجة الوداع) بجا نياورد و اما در دوراني كه در مكه اقامت داشت، چه پيش از بعثت و چه بعد از آن(و قبل از هجرت) اختلاف است.

در سال وجوب و تشريعِ حج اختلاف است. جمعي بر آنند كه حج در سال ششمِ اقامتِ آن حضرت در مدينه تشريع گرديد. مجلسي از گازروني نقل كرده كه در سال پنجم فريضه حج نزول يافت و پيغمبر آن را به تأخير انداخت. در سال هفتم به قصد قضاي عمره از مدينه خارج گرديد و حج نكرد. در سال هشتم مكه را فتح كرد و در سال نهم حاجيان را به امارت ابوبكر به مكه فرستاد و در سال دهم خودش به مكه مشرف شد و حج گزارد.

محقق حلّي در "معتبر"، ضمن نقل مذاهب اهل سنت نسبت به سعه و ضيق فريضه حج مي فرمايد: حج در سال ششم از هجرت نزول يافت و پيغمبر تا سال دهم به تأخير انداخت.

ارباب سيره نيز زمان صدور حكم را سال ششم دانسته اند و گفته اند آيه: "وَاَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّه" در آن سال نزول يافته است، ليكن گروهي اين عقيده را درست ندانسته و گفته اند حكم حج در سال نهم تشريع شده چه، فتح مكه در سال هشتم بوده است و اگر حكم حج پيش از آن صادر گشته بود، بايد در سال هشتم اعمال حج انجام مي يافت در صورتي كه از سال نهم آغاز گرديد و در آن سال پيغمبر كساني را كه مي خواست به حج روند، با يكي از اصحاب گسيل مي داشت. ليكن آنچه قطعي و مسلّم به نظر مي رسد اين است كه پيغمبر چون در سال ششم نتوانست به مكه وارد شود، به موجب پيمان صلح با مشركان، از نزديك مكه به مدينه بازگشت و در سال هفتم به استناد پيمان مزبور در ماه ذيقعده به مكه مشرف شد و عمره قضا بجا آورد.

به نظر مي رسد كه مفاد ظاهر پاره اي از روايات معتبر در كتب حديث فريقين آن است كه سال وجوب حج همان سال دهم هجرت بوده باشد. در كافي آمده: عَنِ الصَّادِقِ(عليه السلام) "اِنَّ النَّبِيَّ أَقامَ بِالْمَدِينَةِ عَشَرَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ فَلَمَّا نُزِلَتْ هذِهِ الاْيَة(يَعنِي قَوْلُهُ تَعالَي وَاَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجّ) اَمَرَ رَسُولُ اللهِ مُنادِيَهُ اَنْ يُؤَذِّنَ فِي النَّاسِ بِالْحَجّ...".

اين مطلب با آنچه در كتب سيره است منافات ندارد، بدين بيان كه اصل تشريع حج در اسلام، در سال ششم هجرت، با نزول آيه "وَاَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّه" تثبيت شده است، ليكن وجوب آن به آيه شريفه "وَلِلّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اِسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلا" تحقق يافته است و مي دانيم كه بين اصل تشريع و رجحان عمل با وجوب آن در زمان ديگر منافاتي نيست.

به هر حال مورد اتفاق مورخان است كه آن حضرت در سال دهم هجرت حج گزارد و پس از چند ماه از مراجعت از اين سفر بدرود زندگاني گفت. خود به جمعي كه با وي بودند فرمود: "لَعَلِّي لا أَلْقاكُمْ بَعْدَ عامِي هذَا"؛ "ممكن است بعد از اين سال، ديگر شما را نبينم" و از اين رو اين حج را "حجة الوداع" ناميدند.

بنابراين، سفرهاي زيارتي آن حضرت به مكه عنوان "عمره" داشته و پيش از اين سال بوده است.

عمره هاي پيامبر(صلي الله عليه وآله)

ي عمره حديبيّه؛ كه رسول الله در ذيقعده سال ششم به اتفاق يييي نفر از مدينه به قصد عمره بيرون رفت ولي با ممانعت قريش روبرو گرديد و پس از مذاكرات فيمابين، قرار بر آن شد كه در اين سال فسخ عزيمت كند ولي در سال آينده عمره بجا آورد.

ي عمرة القضاء؛ كه طبق معاهده پيامبر با قريش، به عنوان قضاي عمره نافرجام حديبيه، در ذيقعده سال هفتم، انجام گرديد و در طواف و سعي با سرعت در راهپيمايي و گام هاي كوبنده، قدرت مسلمانان را به رخ مشركان قريش كشيد.

ي طواف فتح مكه؛ كه در سال هشتم پس از تصميم رسول خدا به فتح مكه(كه پيرو نقض عهد قريش صورت گرفت) با ده هزار نفر در رمضان راهي مكه شد و پس از تسليم مكه طواف خانه كرد و طواف را سواره انجام داد و اين روز مصادف با جمعه ده روز به پايان ماه رمضان صورت گرفت، ليكن ظاهراً در فتح مكه، پيغمبر از اعمال عمره فقط طواف بجا آورد و در كتب سيره و تواريخ سخني از احرام آن حضرت و اصحابش يا از سعي بين صفا و مروه نيست. در اين سفر پيغمبر خانه كعبه را از بتها پاك سازي نمود و از اين پس مكه به عنوان يكي از مراكز تحت قدرت مسلمانان در آمد.

ي عمره حجة الوداع؛ كه ضمن حج آن حضرت در سال دهم، در ماه ذيحجه انجام شد.

چنانكه مي بينيم نامي از عمره فتح مكه برده نشده است و همانطور كه گفتيم آن، تنها طواف زيارت بوده است.

منبع: حج پيغمبر(ص)، نوشته كاظم مدير شانه چي

چرا پيامبر(ص) دستور ترور مخالفان را صادر مي كرد؟
هرگز اينگونه نبوده است كه آن حضرت به صرف هرگونه مخالفتي، به ترور شخص مخالف اقدام كرده باشند.

  چرا پيامبر(ص) دستور ترور مخالفان را صادر مي كرد؟              

به فرموده خداوند متعال در قرآن كريم پيامبر اسلام(ص) رحمة للعالمين است.(1) نمونه بارز اين رحمت و بخشش را مي توان در عفو عمومي آن حضرت بعد از فتح مكه مشاهده كرد و هرگز اينگونه نبوده است كه آن حضرت به صرف هرگونه مخالفتي، به ترور شخص مخالف اقدام كرده باشند. با مطالعه تاريخ مشخص مي شود تعداد افرادي كه به دستور و يا رضايت آن حضرت ترور شده اند، از تعداد انگشتان يك دست هم كمتر است.

اين افراد از آنجايي كه در قالب شعر به هجو و توهين و بدگويي نسبت به پيامبر خدا(ص) و اهانت به مسلمانان بويژه زنان مسلمان و همچنين تحريك دشمنان بر عليه مسلمانان مي پرداختند،مورد برخورد شديد حكومت اسلامي قرار گرفتند.

 از جمله معروفترين اين افراد «كعب بن اشرف» است. قبل از بيان اقدامات كعب بن اشرف كه منجر به ترور او شد، از باب مقدمه لازم است به اين نكته تاريخي اشاره كنيم كه:

« يهوديان قبيله بني قريظه و بني نضير و بني قينقاع نزد پيامبر آمدند و عهدنامه اي نوشتند مبني بر آنكه اگر بر ضد مسلمين خصمانه يا مسلحانه اقدام كنند خونشان هدر است و اموالشان مصادره مي شود.»(2)

بعلاوه در قانون اساسي مدينه يا «عهد موادعه » قيد شده بود كه:« يهود بر كيش خود و مسلمانان بر كيش خويش اند، در اين حكم هم پيمانان يهود و خودشان برابرند، مگر كسي كه ستم كند و گناه (خيانت) ورزد كه در اين صورت كسي جز خود را به هلاكت نخواهد افكند.»(3)

اكنون با بررسي اقدامات كعب بن اشرف، مشخص خواهد شد كه كعب بن اشرف طبق مفاد آن پيمان نامه محكوم به مرگ بود.

كعب بن اشرف، يهودي مالداري بود كه بعد از جنگ بدر به مكه رفت تا مشركان را با اشعار خود بر ضد پيامبر اسلام بشوراند و كينه ها را در دلهايشان بجوش آورد!(4)

وي در برابر بت هاي مشركان سجده كرد تا آنها باوركنند آيينشان برتر از اسلام است تا به جنگ پيامبر بشتابند. او به مشركان وعده داد كه اگر به مدينه حمله كنند آنها را ياري كند.(5)

واقدي و ديگران مي نويسند چون ابونائله نزد كعب بن اشرف آمد و گفت من و دوستانم مي خواهيم مقداري خرما از تو بخريم و كالايي نزدت گرو بگذاريم، كعب پاسخ داد: « فماذا ترهنوني ابناءكم و نسائكم؟ يعني: چه چيزي را نزد من گرو ميگذاريد آيا پسران و زنانتان را گرو مي دهيد؟!»

ابونائله گفت: « زنانمان را به تو بسپاريم با آنكه از همه اهل يثرب خوشگذرانتري؟» (6)

كعب پس از آنكه مشركان مكه را به جنگ با پيامبر تحريك كرد به مدينه بازگشت و بجاي سكوت، درباره زنان مسلمين اشعار عاشقانه مي سرود! و با اين كار مردم مسلمان را آزار مي داد.»(7)

طبري نمونه اي از اشعار زشت و عاشقانه كعب درباره «ام الفضل بنت حارثه»را آورده  كه مي توانيد به جلد 2 تاريخ طبري زير اين عنوان رجوع كنيد.

جابر بن عبدالله انصاري درباره كعب ابن اشرف گويد:« با پيامبر پيمان بسته بود كه نه كسي را بر ضد پيامبر ياري دهد و نه خود به جنگ پيامبر آيد»(8) ولي بر خلاف پيمانش تلاش زيادي كرد تا مشركان و دشمنان پيامبر را به جنگ با آن حضرت وادار كند.

با توجه به اينگونه اقدامات كعب بن اشرف بود كه پيامبر(ص) فرمودند: « من لنا من ابن اشرف؟ كيست كه در برابر كعب بن اشرف از ما دفاع كند؟ او آشكارا به دشمني و هجو مسلمانان پرداخته و بسوي قريش رفته آنان را به جنگ با ما گرد آورد و خداوند مرا از اينكار آگاه كرد. سپس در ناپاكترين راهي كه از قريش انتظار داشت گام نهاد بدين معني كه قرار گذاشت پيشقدم شده به همراه آنان به پيكار با ما روي آورد. آنگاه پيامبر آياتي را در باره گرايش كعب و يارانش به بت هاي مشركان بر مسلمانان خواند.»(9)

 سرانجام محمد بن مسلمه، كه برادر رضاعي كعب بود،اعلام آمادگي كرد كه شرّ كعب را از سر مسلمانان كم كند و اينكار را هم انجام داد.و از آنجايي كه زشتي اقدامات كعب براي خود يهوديان هم مشخص بود، دوباره پيمان نامه اي با پيامبر(ص) نوشتند.(10)

 بنابراين كشتن و ترور افرادي همچون كعب بن اشرف به خاطر كارهايي بود كه بر خلاف پيمان مدينه مرتكب شده و ضمن تحريك دشمنان به جنگ با مسلمانان، موجبات ناراحتي پيامبر(ص) و ديگر مسلمانان را فراهم مي كردند.

پي نوشت ها:

1. سوره انبياء،آيه 107.

2. زيني دحلان، سيره نبويه، ج 1، ص 157؛ طبرسي، اعلام الوري، ص 69.

3. سيره ابن هشام، ج 1، ص 501 ؛ ابن كثير،البداية و النهاية ج 2، ص 322.

4. سيره ابن هشام، ج 2، ص 51؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 488.

5. ابن تيميه،الصارم المسلول علي شتم الرسول، چاپ قاهره، ص 76.

6. ابن هشام، ج 2، ص 55.

7. ابن هشام ج2 ص 54.

8. الصارم المسلول علي شتم الرسول، ص 77.

9. همان.

10. واقدي، المغازي، ج 1، ص 192.

شهید محمد علی رجایی چه كسی بود ؟ تفسیری از كار های وی را شرح دهید؟
در سال 1312 هجري قمري در شهرستان قزوين متولد شد، تحصيلات ابتدايي را تا اخذ گواهينامه ششم ابتداي در همين شهرستان به انجام رساند...

شهید محمد علی رجایی چه كسی بود ؟ تفسیری از كار های وی را شرح دهید؟

شهيد محمد علي رجايي ، در سال 1312 هجري قمري در شهرستان قزوين متولد شد، تحصيلات ابتدايي را تا اخذ گواهينامه ششم ابتداي در همين شهرستان به انجام رساند. در سن چهار سالگي از وجود داشتن نعمت پدر محروم شد و تحت تكفل مادر مهربان و منيع الطبع قرار گرفت . در سال 1327 به تهران مهاجرت كرد و سال بعد يعني در 1328 وارد نيروي هوايي شد. در مدت 5 سال خدمت در نيروي هوايي ، دوره متوسطه را با تحصيل شبانه گذراند، سپس در سال 1335 به دانشسراي عالي رفت و به سال 1338 دوره ليسانس خود را در رشته رياضي به پايان برد و به سمت دبير رياضي به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به ترتيب در شهرستانهاي خوانسار، قزوين و تهران به تدريس ، اشتغال ورزيد.

شهيد رجائي در مدت تدريس ، هميشه آموزگاري دلسوز، پركار و شايسته بود و ضمن تدريس ، به فرا گرفتن علوم اسلامي و انجام فعاليتهاي سياسي همت مي گماشت . در سال 1340 به عضويت نهضت آزادي در آمد كه منجر به دستگيري وي (در ارديبهشت 1342) و پنجاه روز زندان شد. پس آزادي از زندان با شهيد باهنر به سازماندهي مجدد هيات موتلفه پرداخت و براي پرورش افرادي كه بتوانند نبردي مسلحانه را اداره نمايند به اعزام داوطلباني به جبهه فلسطين دست زد. در همين رابطه و براي تكميل برنامه مزبور (در سال 1350) خود شخصا به خارج از كشور سفر كرد. ابتدا به فرانسه و تركيه رفت و از آنجا عازم سوريه شد.

شهيد رجايي همگام با فعاليتهاي سياسي لحظه اي نيز از خدمات فرهنگي غافل نبود از آن جمله تدريس در مدارس كمال و رفاه ، همكاري با بنياد رفاه و تعاون اسلامي با همكاري شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي و شهيد دكتر باهنر و آيت الله هاشمي رفسنجاني .

ايشان با نهايت شجاعت و شهامت مدت دو سال ، در زندانهاي انفرادي رژيم پهلوي انواع و اقسام شكنجه ها را تحمل نمود و چون كوهي استوار مقاومت كرد. در اثر اين مقاومتها او را به زندان قصر و سپس به اوين فرستادند. او در زندان به ماهيت واقعي منافقين پي برد و از آنها تبري جست . دوران زندان مجموعا چهار سال به درازا كشيد و شهيد رجائي در سال 1357 با اوج گيري انقلاب اسلامي همراه ديگر زندانيان سياسي آزاد شد و بلافاصله وارد مبارزات سياسي و فرهنگي گرديد و به اتفاق عده اي از همكارانش براي بسيج و سازماندهي مبارزات مخفي معلمان مسلمان ، تلاش گسترده اي را آغاز كرد و موفق به ايجاد انجمن اسلامي معلمان شد. او در راه پيماييهاي عظيم سال 1357 مخلصانه و با تمام توان كوشيد و نقش موثري در فعاليتهاي تبليغاتي آنها داشت .

شهيد رجائي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در سال 1358، مسئوليت وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت و در زمان وزارت خود موفق به دولتي كردن كليه مدارس شد. سپس به عنوان نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي انتخاب گرديد و به دنبال تمايل مجلس شوراي اسلامي در تاريخ 18/5/1359 به عنوان اولين نخست وزير جمهوري اسلامي ايران به مجلس معرفي و با راي قاطع به نخست وزيري انتخاب شد. شهيد رجائي در اين مسئوليت خطير، علي رغم اين كه به فاصله بسيار كوتاهي با توطئه عظيم استكبار جهاني در ايجاد جنگ تحميلي از سوي رژيم صدام روبرو شد و همچنين كارشكني هاي بني صدر و متحدانش و خرابكاريهاي منافقين و ساواكيها را در پيش رو داشت ، اما توانست به بهترين وجه از عهده انجام وظايف و مسئوليتهاي سنگين خود بر آيد.

به دنبال عزل بني صدر از رياست جمهوري ، شهيد رجائي با راي اكثريت مردم محرومي كه شاهد تلاشهاي صادقانه ((اين فرزند صديق ملت و مقلد با وفاي امام ((ره )) بودند به رياست جمهوري انتخاب شد. دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامي كه توان تحمل وجود اين مايه اميد مستضعفان و عنصر ارزشمند و دلسوز را نداشتند در هشتم شهريور ماه 1360 او را به همراه يار قديمي اش شهيد باهنر در انفجار دفتر نخست وزيري به شهادت رساندند. (1)

پی نوشت:

www.ghadeer.org/site/dowran/mash/ma1/raja.HTM.1     

شهيد محمد جواد باهنر چه كسي بود و تفسير ي از كارهاي وي را بيان فرماييد
در سال 1312 در يك خانواده پيشه ور ساده در شهر كرمان به دنيا آمد و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را در مكتب آموخت ...

شهيد محمد جواد باهنر چه كسي بود و تفسير ي از كارهاي وي را بيان فرماييد؟

شهيد حجت الاسلام دكتر محمد جواد باهنر، در سال 1312 در يك خانواده پيشه ور ساده در شهر كرمان به دنيا آمد و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را در مكتب آموخت و سپس به تحصيل علوم ديني در مدرسه معصوميه آن شهر پرداخت . همزمان ، تحصيلات ابتدايي و متوسطه را نيز ادامه داد و پس از اخذ ديپلم در سال 1332 به قم رفت و سطوح عالي علوم اسلامي را در حوزه علميه قم طي كرد. وي فقه را در محضر مرحوم آيت الله بروجردي، فقه و اصول را در محضر امام خميني ((ره )) و تفسير و فلسفه را نزد علامه طباطبايي فراگرفت. شهيد باهنر سپس به تحصيلات دانشگاهي رو آورد و حدود سال 1337 موفق به اخذ ليسانس در رشته الهيات و بعد از آن موفق به اخذ فوق ليسانس در رشته علوم تربيتي و سپس دكتراي الهيات از دانشگاه تهران شد. شهيد باهنر ضمن تدريس و ايراد خطابه و برنامه ريزي، ديني، به تاليف كتب درسي اشتغال ورزيد و حدود سي كتاب و جزوه تعليمات ديني را براي تدريس (از دوره ابتدايي تا دانشسرا) تاليف كرد؛ وي همزمان، فعاليت هاي اجتماعي خود را نيز ادامه داد و در تاسيس ((دفتر نشر و فرهنگ اسلامي )) كانون توحيد و ((مدرسه رفاه) نقش موثري داشت.

 شهيد باهنر در سال 1341، همكاري خود را با نهضت اسلامي و سياسي روحانيت به رهبري امام خميني ((ره )) آغاز كرد و در اسفند ماه 1342 پس از ايراد سخنراني هايي در مساجد، ((هدايت ))، ((الجواد)) و ((حسينيه ارشاد))، به مناسبت سالگرد حادثه ((فيضيه ))، دستگير شد و پس از آن متناوبا شش بار به زندانهاي كوتاه مدت محكوم شد و از سال 1350 ممنوع المنبر گرديد و بالاجبار در جلساتي كه به عنوان كلاس درس برپا مي شد، سخنراني و به بيان نقطه نظرات اسلامي، انقلابي خود مي پرداخت.

وي در سال 1357 به فرمان امام ((ره )) و به همراه چندتن از ياران، مامور تنظيم اعتصابات شد و در همان سال نيز با فرمان امام ((ره )) به عضويت شوراي انقلاب اسلامي در آمد.

ديگر مسئوليتهاي شهيد باهنر پس از پيروزي انقلاب اسلامي عبارتند از:

مسئوليت نهضت سواد آموزي، نماينده مردم كرمان در مجلس خبرگان، نماينده شوراي انقلاب اسلامي در وزارت آموزش و پرورش، نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي.

شهيد باهنر كه به سرنوشت آموزش كشور و آينده نونهالان انقلاب بي اندازه توجه داشت و مدام در فكر بهبود و پيشرفت آن بود، سرانجام در كابينه محمد علي رجائي به سمت وزير آموزش و پرورش منصوب شد. پس از فاجعه شوم بمب گذاري در دفتر حزب جمهوري اسلامي و شهادت دكتر بهشتي، شهيد باهنر به عنوان دبير كل حزب جمهوري اسلامي انتخاب شد و به دنبال انتخاب شهيد رجائي به سمت رياست جمهوري، به عنوان نخست وزير جمهوري اسلامي به مجلس معرفي شد كه با راي قاطع مجلس به تشكيل كابينه خود پرداخت.

 اين شهيد فرزانه و سراسر اخلاق و اخلاص و تواضع، كه خود را وقف خدمت به مردم ستمديده كرده بود، سرانجام پس از سالها مبارزه تلاش، به همراه يار و ياور ديرينه اش ((محمد علي رجائي )) رئيس جمهور اسلامي ايران، در هشتم شهريور 1360 در انفجار ساختمان نخست وزيري كه به دست منافقين كوردل صورت گرفت به مقام منيع شهادت دست يافت(1) همچنين ايشان داراي آثار متعدد مي باشد كه غالباً با همكاري شهيد بهشتي و علي گلزاده غفوري و سيدرضا برقعي نوشته شده است.

پس از شهادت، بسياري از مقالات و سخنراني‌‌هاي وي با نامهاي «انسان و خودسازي»، «گفتارهاي تربيتي»، «فرهنگ انقلاب اسلامي»، «اسلام براي نوجوانان»، «مواضع ما در ولايت رهبري» و «گذرگاههاي الحاد» از سوي دفتر نشر فرهنگ اسلامي در تهران به چاپ رسيده است.

 جهت آگاهي بيشتر ب آدرسهاي زير مراجعه نماييد:

- كتاب روزها و رويدادها ج2، جمعي از نويسندگان. زندگي شهيدبا هنر.

http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/-8Shahrivar/87/Bahonar/Bi

-http://www.tebyan.net/Archive/Society_Politics/2004/8/26/8068.html

پي نوشت :

1. http://www.ghadeer.org/site/dowran/mash/ma1/bahonar.HTM

حوادث و اتفاقات زندگي امام حسين (ع) از شروع خلافت يزيد تا شهادت چه بود
حوادث و اتفاقات بسيار است به اهم حوادث اشاره نموده و شما رابه مطالعه منابعي كه ذيلا معرفي مي كنيم ارجاع مي دهيم .

حوادث و اتفاقات زندگي امام حسين (ع) از شروع خلافت يزيد تا شهادت چه بود؟

حوادث و اتفاقات بسيار است به اهم حوادث اشاره نموده و شما رابه مطالعه منابعي كه ذيلا معرفي مي كنيم ارجاع مي دهيم .

اولين اقدام امام: مخالفت امام حسين با خلافت يزيد

پس از هلاكت معاويه در رجب سال شصت، يزيد طبق قرار قبلي و بر اساس بيعتي كه از مردم براي وي گرفته شده بود، به خلافت رسيد. اين خبر هنوز به مدينه نرسيده بود كه يزيد همه‏ي كوشش خود را صرف گرفتن بيعت از مخالفيني كرد كه مخالفتشان مي‏توانست شورشي عليه او بر پا كند. (1) يزيد به وليد بن عتبه بن ابي‏سفيان، والي خود در مدينه، نوشت تا به سرعت از عبدالله بن زبير و حسين بن علي بيعت بگيرد. مروان، وليد را نيز واداشت تا همان شب در پي آنها فرستاده و اگر بيعت نكردند، همان جا گردنشان را بزند؛ چرا كه به نظر او گذشتن آن شب فرصتي بود تا آنها سر به مخالفت برداشته و مردم را به سوي خود دعوت كنند. (2)

امام پس از اصرار مروان در گرفتن بيعت فرمود: اگر قرار باشد كه يزيد سر كار آيد بايد فاتحه‏ي اسلام را خواند: «و علي الاسلام السلام» آن حضرت با استدلال به آيه‏ي شريفه‏ي تطهير، لياقت اهل بيت - عليهم السلام - را براي احراز خلافت اظهار كرد. (3).

اعزام مسلم به سمت عراق

اقدام بعدي امام پس از آنكه نامه هاي بسياري از حمايت كوفيان براي امام رسيده بود، فرستادن مسلم به كوفه بود. امام او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: و ان رايت الناس مجتمعين علي بيعتي فعجل لي بالخبر حتي اعمل علي حسب ذلك. (4) اگر ديدي كه مردم يكپارچه به بيعت با من تمايل دارند، به سرعت خبر آن را به من برسان تا بر اساس آن من اقدام كنم.

مدت سي و پنج روز پس از ورود مسلم - پنجم شوال شصت - حدود هجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند.

جاسوسان بني‏اميه، كه وضع نعمان بن بشير حاكم كوفه بسيار ناراضي بودند، در نامه‏اي به يزيد نوشتند: اگر نياز به كوفه دارد، درباره‏ي آن هر چه زودتر تصميم مناسبي بگيرد. (5) مسلم مشغول جمع‏آوري نيروها و سلاحهاي جنگي لازم بود.

ابن‏زياد پس از ورود به كوفه دستور داد، تمامي كوفه را خانه به خانه بگردند و مسلم را دستگير كنند. (6)

سرانجام مسلم را يافتند، پس از درگيري مختصري، او را نزد ابن‏زياد بردند و به وضعيت مخصوصي به  شهادت رساندند.

حركت امام به سمت عراق

نماينده‏ي رسمي امام، آمادگي مردم كوفه را تاييد كرد بود، و ديگر جاي تامل نبود. چرا كه به طور مطمين با توجه به نامه‏ها و نامه‏ي مسلم، شرايط براي قيام عليه بني‏اميه آماده شده بود. امام در رفتن تسريع كرد، به طوري كه در هشتم ذيحجه، عازم عراق گرديد.

امام در برابر سپاه عراق

نخستين برخورد امام با سپاه عراق، برخورد با سپاه هزار نفري حر بن يزيد رياحي بود. (7)

دستور بستن آب

چند روز قبل از عاشورا، دستور اكيدي از ابن‏زياد رسيده بود كه مانع از دسترسي امام حسين (ع) به آب شوند: «حل بين الحسين و الماء فلا يذوقوا منه قطره كما صنع بالتقي الزكي عثمان» (8) بين او و آب جدايي بيندازيد؛ به طوري كه نتواند قطره‏اي آب بردارد؛

روز عاشورا

صبح عاشورا دو سپاه در مقابل يكديگر صف‏آرايي كردند.

آغاز جنگ و شهادت

سيره‏ي امام علي(ع) اين بود كه جنگ را آغاز نمي‏كرد. امام نيز در كربلا جنگ را آغاز نكرد، بلكه عمر بن سعد بود.كه اولين تير را در كمان خويش نهاد و به سوي لشكر امام پرتاب كرد. او پس از اين اقدام خود گفت: نزد ابن‏زياد شهادت دهيد كه من نخستين تير را رها كردم. (9)

در آغاز، و پس از شهادت جمعي از اصحاب در تيراندازي عمومي دشمن، افراد باقي مانده، تك تك روانه‏ي نبرد شدند.

پس از آن طي نبردهاي چندي، ابتدا ياران و سپس به ترتيب افراد خانواده‏ي امام به شهادت رسيدند.

واقعه‏ي كربلا با شهادت امام و بيش از هفتاد تن از يارانش و نيز كشته شدن نزديك به هشتاد و هشت نفر از سپاه دشمن خاتمه يافت. (10)

براي آگاهي بيشتر رك: تاريخ واقعه كربلا از مدينه تا مدينه،عبد الرحمن انصاري و مصطفي اخوندي ،تاملي در نهضت عاشورا وحيات فكري و سياسي امامان شيعه نوشته رسول جعفريان

پي نوشت ها :

1. دينوي،اخبار الطوال، قم منشورات رضي، ص 227.

2. ابن اعثم كوفي، الفتوح، بيروت، ج 5، ص 11.

3. الفتوح، ج 5، ص 17.

4. همان، ج 5، ص 53.

5. همان، ج 5، ص 60، 59.

6. شيخ مفيد،الارشاد، قم، آل البيت، ج 2، ص 53 -51.

7. بلازري،انساب الاشراف، بيروت، ج 3، ص 170.

8. اخبار الطوال، ص 255.

9. الفتوح، ج 5، ص 183.

10. طبقات، ابن سعد، ترجمه الامام الحسين عليه‏السلام، قم، آل البيت، ص 75.

چرا فقط حضرت فاطمه(س) ارث مي برد و ديگر مسلمانان بي بهره اند؟
فدك از بيت المال نبود تا متعلق به همه مسلمانان باشد، بلكه از اموالي بود كه اختصاص به پيامبر اسلام داشت.

 آيا  فدك غنيمت است براي پيامبر(ص) يا بخشش سران يهود به پيامبر كه اگر در صورت اول مسئله درست باشد، چرا فقط حضرت فاطمه(س) ارث مي برد و ديگر مسلمانان بي بهره اند؟

 در مورد فدك و علت اعطاي آن توسط پيامبر به حضرت فاطمه(س) آمده است: فدك از بيت المال نبود تا متعلق به همه مسلمانان باشد، بلكه از اموالي بود كه اختصاص به پيامبر اسلام داشت، كه هر جا صلاح ميدانست، به مصرف مي‏رساند. فدك از اموال خالصه پيامبر(ص) بود. (1)

اموال خالصه به اموالي گفته مي‏شود كه متعلق به حاكم اسلامي است. پيامبر(ص) به عنوان ولي مسلمانان در آن تصرف مي‏كند. مصرف پيامبر در امور جنگي و غيره نيز به صلاح ديد ايشان بوده است.

در مباحث فقهي بابي است به نام "فيئ" كه در كتاب جهاد و يا احياناً در باب صدقات از آن بحث مي‏شود: "فيئ" در لغت به معناي بازگشت است. مقصود ازآن سرزمين هايي است كه بدون جنگ و خونريزي به تصرف حكومت اسلامي درآيد. ساكنان آن تحت شرايطي تابع حكومت اسلامي شوند. اين نوع اراضي كه بدون مشقت و جنگ در اختيار پيامبر قرار مي‏گرفت، مربوط به حكومت اسلامي بود. سربازان مسلمان در آن حقي نداشتند. پيامبر(ص) در آمد آنها را در مصالح اسلامي به مصرف مي‏رساند. گاهي ميان افراد مستحق تقسيم مي‏كرد. (2)

محدثان و سيره نويسان اتفاق دارند كه فدك "فيئ"بود، از اين رو از اموال خالصه پيامبر مي‏باشد، زيرا فدك هرگز به جنگ و غلبه فتح نشد، بلكه هنگامي كه خبر شكست خيبريان به دهكده فدك رسيد، اهالي آن جا حاضر شدند با پيامبر از در صلح وارد شوند. نيمي از اراضي فدك را در اختيار حضرت بگذارند. در برابر آن در انجام مراسم مذهبي خود كاملاً آزاد باشند. متقابلاً حكومت اسلامي امنيت منطقه آنان را تأمين كند. طبق صريح آيات و روايات اين گونه سرزمين‏ها از اموال خالصه حاكم اسلامي است. در آيه‏هاي 6 و 7 سوره حشر مي‏خوانيم: "آنچه را خداوند به رسولش از آنها(يهوديان) باز گرداند، چيزي است كه شما براي به دست آوردن آن(زحمتي نكشيديد، نه اسبي تاختيد و نه شتري. . . آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه را خداوند از اهل اين آبادي‏ها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان. . . او است ".

مضمون آيه اين است: اگر كفار، بدون جنگ چيزي را براي صلح و تسليم شدن دادند، مانند ساير غنايم جنگي نيست كه يك پنجم آن خمس و چهار پنجم آن ميان مجاهدان تقسيم شود، بلكه آنان سهمي ندارند و همه آنها در اختيار پيامبر قرار مي‏گيرد. (3)

امام رضا(ع) فرمود: هنگامي كه آيه "و آتِ ذالقربي حقه" نازل شد، پيامبر به فاطمه فرمود: فدك از اموالي است كه بدون جنگ گرفته شده است و به من اختصاص دارد. و سپس آن را در اختيار حضرت زهرا قرار داد.

روايات و شواهد نشان مي‏دهد كه اعطاي فدك به حضرت زهرا(س) طبق دستور خداوند بود. پيامبر(ص) با بخشيدن فدك به حضرت زهرا دستور خدا را اطاعت كرده است. (4)

ابان بن تغلب گويد: به امام صادق(ع) گفتم: آيا فدك را به فاطمه داد؟ امام فرمود: فدك از طرف خداوند براي فاطمه بود. (5)

جمعي از مفسران شيعي و سني شأن نزول آيه "فأتِ ذالقربي حقَّه. . . " را خويشاوندان پيامبر(ص) دانسته‏اند. (6)

جلال الدين سيوطي از مفسرين اهل سنت(متوفاي 909 هجري قمري) در تفسير خود مي‏نويسد: وقتي اين آيه نازل گرديد، پيامبر(ص) فاطمه را خواست و فدك را به او داد. (7)

ابو مريم گويد: هنگامي كه آيه "آت ذالقربي حقّه. . . " نازل شد، پيامبر فدك را به فاطمه اعطا كرد. ابان بن تغلب كه آن جا حاضر بود، به امام باقر(ع) عرض كرد: پيامبر فدك را به فاطمه داد، امام باقر فرمود: خدا فدك را به فاطمه داد. (8)

تاريخ زندگي پيامبر و خاندان او به خوبي گواهي مي‏دهد كه آنان هرگز دلبستگي به دنيا نداشته و چيزي كه از نظر آنان ارزشي نداشت، ثروت دنيا بود. با اين حال پيامبر(ص) فدك را به حضرت زهرا و خاندان علي(ع) اختصاص داد. به نظر مي‏رسد. در خصوص اعطاي فدك به حضرت زهرا(س) عوامل متعددي تأثير گزار بوده‏اند كه به بعضي اشاره مي‏شود

1- زمامداري مسلمانان پس از فوت پيامبر طبق تصريح مكرر حضرت، با اميرمؤمنان(ع) بود. اين مقام به هزينه سنگيني نياز داشت. حضرت علي(ع) براي اداره امور وابسته به منصب خلافت مي‏توانست از درآمد فدك به بهترين گونه استفاده كند. گويا دستگاه خلافت از پيش بيني پيامبر(ص) آگاه شده بود كه در همان روزهاي نخست، فدك را از دست خاندان پيامبر خارج كرد.

2- بي ترديد اموال حضرت خديجه درگسترش اسلام و روند زندگي شخصي پيامبر(ص) بسيار تأثير گزار بود. پيامبر با اعطاي فدك به حضرت زهرا(س) - يگانه دختر خديجه - زحمات و ايثارگري‏هاي خديجه را خواست جبران كند. از اين رو فدك را به فاطمه(س) بخشيد.

3-ممكن است اعطاي فدك جنبه سياسي داشته باشد، يعني به گونه اي زمينه سازي براي امامت حضرت علي(ع) و فرزندان معصومش باشد، با اين تحليل فدك تنها در ارتباط با حضرت فاطمه(س) نبود، بلكه متعلق به فرزندانش نيز بود. برخورد حكومتها در طول چند قرن اول با مساله فدك اين نظر را تقريب ميكند كه تعاملات در فدك به گونهاي رنگ سياسي داشت، به همين خاطر برخي از حاكمان آن را به فرزندان حضرت فاطمه ميدادند و برخي ديگر از دست آنان ميگرفتند.

بنابراين فدك مربوط به شخص پيامبر(ص) ودراختيار آن حضرت بود. مسلمانان هيچ حقي نسبت به آن نداشتند و حضرت براساس فرمان الهي به فاطمه بخشيد.

پينوشتها:

1. محمدباقر صدر، فدك في التاريخ، ص 36-35؛ مصطفي دشتي، معارف و معاريف، ج 7، ص 748.

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 23، ص 59 - 58.

3. دانشنامه امام علي(ع)، ج 8، ص 356.

4. همان، ص 359؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 29، ص 128.

5. عياشي، تفسير عياشي، ج 2، ص 287.

6. تفسير نمونه، ج 16، ص 441.

7. سيوطي، الدرالمنثور، ذيل آيه 16، سوره اسراء.

8. مجلسي، بحارالانوار، ج 29، ص 121.

1- كاملترین نرم افزار قرآن پژوهی شامل كاملترین آمارگیری باشد كدام است؟
نرم افزارهای مشكاه الانوار و جامع تفاسیر نور، كتاب هدایت در قرآن آیت الله جوادی آملی، ترجمه آيت الله مكارم، حسين انصاريان، فولادوند، مجتبوي و..

   1- كاملترین نرم افزار قرآن پژوهی شامل كاملترین آمارگیری و غیره باشد كدام است ؟

    2- چگونه می توان به تمامی قرائت های قرآن دسترسی پیدا كرد ( هر هفت قرائت )؟

   3- بهترین ترجمه قرآن كدام است ؟

 4- كاملترین كتاب در زمینه موضوع هدایت در قرآن كدام است ؟

          می توانید از نرم افزارهای مشكاه الانوار و جامع تفاسیر نور تولیدی مركز تحقیقات كامپیوتر علوم اسلامی و نیز كتاب هدایت در قرآن آیت الله جوادی آملی استفاده كنید. بهترين ترجمه ها هم ترجمه آيت الله مكارم، حسين انصاريان، فولادوند، مجتبوي و..است. دست پيدا كردن به قرائت هاي هفت گانه هيچ ضررورتي ندارد. چون ما همين روايت حفص از عاصم را قبول داريم. بلكه مي توانيد وقت گرانبهاي خود را در تفسير قرآن صرف نماييد.

در ایه ای از قرآن كریم برتری جویی نهی و در ایه ای دیگر بدان امر شده
آیاتی در قرآن وجود ندارد كه امر به علو و برتری جویی شده باشد لذا اصلا تناقضی در میان نیست.

در ایه ای از قرآن كریم علو و برتری جویی نهی و در ایه ای دیگر بدان امر شده است، آیا این تناقض نیست؟

در آیات قرآن مجید و داستان های فراوانی كه در آن نقل شده است از علو و برتری جویی بر دیگران نهی جدی شده است.

اما آیاتی در قرآن وجود ندارد كه امر به علو و برتری جویی شده باشد لذا اصلا تناقضی در میان نیست.

 به چند آیه ای كه از برتری جویی و علو نهی شده است اشاره می كنیم :

- تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً ؛ (1) اين سراي آخرت است، كه آن را براي كساني قرار مي‏دهيم كه اراده برتري جويي در زمين و فساد ندارند.          

مثلا قرآن مجید انگيزه انكار فرعونيان را دو چيز مي‏شمرد: يكي" ظلم" و ديگري" برتري جويي" كه برتري جويي اشاره به تفوق ‏طلبي آنها نسبت به بني اسرائيل، يعني آنها مي‏ديدند. اگر در برابر آيات و معجزات موسي سر تسليم فرود آورند هم منافع نامشروعشان به خطر مي‏افتد، و هم بايد هم رديف بردگانشان بني اسرائيل قرار گيرند، و هيچ يك از اين دو براي آنها قابل تحمل نبود. (2)                  

2-أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ؛ (3) توصيه‏ام به شما اين است برتري جويي در برابر من نكنيد، و به سوي من آئيد و تسليم حق شويد.

البته انسان نبايد خود را در برابر دشمن خوار و ذليل جلوه دهد بلكه ادعاي علو و برتري جويي در برابر دشمن امري پسنديده است

پی نوشت:

1. قصص(27 ) آیه83.

2. مكارم شیرازی، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية ،چاپ تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج‏15، ص 413.

3. نمل(27)آیه 31.

براي فهم بيشتر قرآن چه كارهایي بايد كرد؟
براي فهم بیش تر و بهتر قرآن، علاوه بر مقدماتي كه لازم است و در جاي خود بيان شده، روش هايي بايد لحاظ شود

براي فهم بيشتر قرآن چه كارهایي بايد كرد؟

براي فهم بیش تر و بهتر  قرآن، علاوه بر مقدماتي كه لازم است و در جاي خود بيان شده، روش هايي بايد لحاظ شود ،از جمله:

1.بايد براي فهم صحيح آيات، آيه را در مجموعه قرآن ديد و مطالعه كرد ،زيرا قرآن يك مجموعه به هم پيوسته است كه بعض آن مفسر بعض ديگر است . همه آيات در يك راستا و همساز با هم مي باشند .هيچ آيه اي با آيات ديگر ناهمخواني ندارد . تناقض و تنافي در آن نيست.

2. بايد بر سنت كلامي و تفسيري پيامبر و امامان احاطه خوبي داشت .پيامبر و امامان در كلام و عمل مفسر و مبين و معلم قرآن هستند . بدون مراجعه به سنت معصومين، مراجعه كننده به قرآن در معرض نافهمي و بد فهمي است. 

3. همراستا دانستن قرآن و عقل در معارف و حقايق، زيرا هر دو از جانب خدا هستند و مؤيد و مصدق يكديگرند.

4. در قرآن آياتي محكم و مرجع و اصل و اساس هستند . بقيه آيات را كه بيش تر متشابهات هستند، بايد با ارجاع به محكمات فهميد و اين از روش هاي اصولي در فهم قرآن است.

5. روايات زيادي در بيان مصاديق وارد شده و براي فهم درست قرآن بايد اين اصل اساسي را مدنظر داشت كه روايات از باب تطبيق و جري است . نبايد كليت آيه را فراموش كرد و آن را در مصاديق محدود نمود.

براي آگاهي بیش تر از روش هاي فهم قرآن به كتاب هاي زير مراجعه كنيد:

مباني و روش هاي تفسيري، محمد كاظم شاكر.

روش شناسي تفسير قرآن.

كليد هاي فهم قرآن.

تفسير و مفسران.

مقدمه ترجمه الميزان از آيت الله جوادي آملي.

مقدمه تفسير تسنيم از آيت الله جوادي آملي.

چرا قرآن طوري نازل شده كه احتياج به تفسير داشته باشد؟
براي اين كه از بدفهمي ها و نافهمي ها و اختلاف برداشت ها در امان باشيم، بايد معلمان قرآن يعني ابتدا پيامبر و بعد از ايشان جانشينانش يعني امامان معصوم كه ...

چرا قرآن طوري نازل شده كه احتياج به تفسير داشته باشد؟

تفسير در لغت كشف وآشكار كردن معناي لفظ است. (1) نيز به معناي برگرفتن نقاب از چهره و پرده برداري و اظهار كردن و بيان كردن معناي لفظ .

 قرآن نور و هدايت و عربي آشكار و هدايتگر است. كتاب معما نيست كه  از فهم آن عاجز باشيم و بيان آن به عهده معما شناسان واگذار شده باشد، با اين وجود به چند دليل عموم مردم از فهم همه معاني قرآن ناتوانند. براي فهم مفاهيم آن به تفسير كنندگان محتاجند.

مفاهيم قرآن از عمق و ژرفاي بي نهايت برخوردار است ،همچنان كه اوج بي نهايت دارد. عموم مردم گرچه به هنگام مراجعه به قرآن از سفره گسترده آن طعام هايي ارزشمند بر مي گيرند، ولي درك و فهم شان از رسيدن به اوج و ژرفاي قرآن عاجز است. بايد غواصان ماهر و عقابان تيز پرواز را به مدد بطلبند و به كمك آنان مرواريد ها شكار كنند.

قرآن به زبان قوم و مردم نازل شده، براي بيان مفاهيم متعالي، راهي جز به كار گيري همين الفاظي كه براي مفاهيم محسوس  وضع شده اند، نداشته، پس به ناچار براي بيان بسياري از مفاهيم چاره نبوده جز اين كه  همين الفاظ را با كنايه و قرينه در آن معاني برتر از حس به كار گيرد. ما انسان هاي مانوس با معاني حسي وقتي آن آيات را تلاوت مي كنيم، معاني محسوس به ذهن مان مي آيد.

از طرف ديگر چون انسان ها از لحاظ سطح درك و آگاهي ها و انگيزه ها و ...اختلاف دارند، آگاهانه يا ناآگاهانه گرفتار اختلاف برداشت و بد فهمي و اشتباه مي شوند. اختلاف و بدفهمي و اشتباه ها كم كم عميق مي شود. با گذشت مدت كوتاهي كتابي كه براي رفع اختلاف آمده، خود منشا و منبع اختلاف مي گردد.

براي اين كه از بدفهمي ها و نافهمي ها و اختلاف برداشت ها در امان باشيم، بايد معلمان قرآن يعني ابتدا پيامبر و بعد از ايشان جانشينانش يعني امامان معصوم كه از جانب خدا تعليم يافته اند، آيات را براي ما بيان كنند.

به آيات زير توجه كنيد:

«وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ اَنْتُمْ تُتْلي عَلَيْكُمْ آياتُ اللّه‏ِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ؛(2)

چگونه كفر مي‏ورزيد و حال آن كه آيات خدا بر شما تلاوت مي‏شود و رسول خدا در بين شماست».

در اين آيه دو عامل براي هدايت مردم و حفظ آنان از گمراهي معرفي شده است:

يكي آيات كتاب خدا كه بر مردم تلاوت مي‏شود.

 دوم رسول خدا كه در بين آن ها ست و مضمون وحي را تبيين مي‏كند. از ظهور كلام فهميده مي‏شود كه كتاب خدا بدون ضميمه شدن تفسير پيامبر، به تنهايي براي در امان نگه داشتن آن ها از كفر، كافي نيست. زيرا ممكن است مضمون وحي را درست نفهمند و آن را بد تفسير كنند و گمراه شوند.

«اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبيِّنَ لِلنّاسِ مُا نُزِّلَ اِلَيْهِمْ»(3)

در اين آيه به صراحت وظيفه رسول خدا تبيين و تفسير قرآن معرفي شده است.

در آيات متعددي رسول خدا، معلم كتاب معرفي شده است:

«اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلوْ عَلَيْكُمْ اياتِنا وَ يُزَكّيكُمُ وُ يُعَلِّمُكُمْ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ؛(4)

در ميان شما فرستاده‏اي از خودتان روانه كرديم كه آيات ما را بر شما مي‏خواند و تعليم مي دهد و شما را پاك مي‏گرداند».

«رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ اياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ؛(5)

پروردگارا !در ميان آنان فرستاده‏اي از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت بدانان بياموزد و پاك شان گرداند».

 منظور از تعليم كتاب، آموزش خواندن آن نبوده است. زيرا آنان عرب بودند. هم معاني ظاهري الفاظ قرآن را مي‏فهميدند و هم باسوادهاي آنان مي‏توانستند نوشته‏هاي قرآن را تلاوت كنند. تعليم خواندن ونوشتن به بي سوادهاي آنان هم، تعليم قرآن نبود. بلكه تعليم خواندن و نوشتن عربي بود. پس منظور از تعليم كتاب يعني تبيين مضامين و پيام‏هاي قرآن و تفسير آيات آن.

از آن جا كه رسول خدا در مدت كوتاه دوران رسالت فرصت نيافت همه آيات را تبيين و تفسير كند و اگر بعد از ايشان مفسراني معصوم و عالم معرفي نمي‏شدند، دوباره در تفسير آيات قرآن اختلاف پيش مي‏آمد و مذاهب مختلف رخ مي‏نمود و حجيت و حقانيت هيچ كدام از آن ها قطعي نبود و پيروان پيامبر دوباره به حيرت و گمراهي مي‏افتادند، همان حكمت و لطفي كه ارسال رسول را اقتضا مي‏كرد، نصب امام و مرجع معصوم ديني را هم اقتضا داشت تا بعد از پيامبر، مسلمانان در موارد اختلافي به او رجوع كنند و با خيال راحت به تفسير او گردن نهند و حجت بر منحرفان تمام باشد و در قيامت هيچ عذري نداشته باشند. حديث متواتر و قطعي ثقلين براي تعيين مفسر رسمي بعد از پيامبر است. رسول خدا فرمود:

«من دو چيز گران بها و ارزشمند در بين شما به ارث مي‏گذارم. اگر بعد از من به آن دو متمسك شويد، هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو عبارتند از:كتاب خدا و عترت و اهل بيتم».(6)

اين بيان مشابه همان آيه 101 آل عمران است كه سبب صيانت از گمراهي را كتاب خدا و رسول خدا معرفي كرده بود. علاوه بر اين روايات فراوان ديگري دلالت دارد كه اهل بيت مفسران رسمي قرآن هستند و قول و فعل آنان مانند قول و فعل رسول خدا حجت قطعي و مطابق حق است.

بنا بر اين همان قرآني كه خود را "نور"، "هدايت"،"عربي مبين" و "آسان براي فهم و يادآوري" معرفي كرده، همان قرآن هم مي گويد پيامبر وظيفه دارد آيات اين كتاب را براي شما تبيين و روشن كند و به شما ياد دهد و شما موظفيد فهم خود را به او و جانشينان معصومش ارائه دهيد و بعد از تاييد يا اصلاح، به آن فهم پايبند باشيد و شما در معرض نافهمي و بد فهمي هستيد.

مطلب مهم ديگر اين كه آيات قرآن منسوخ و ناسخ، مطلق و مقيد، محكم و متشابه ، مجمل و مبين و خاص و عام دارد و بسياري آيات شان نزول هايي دارند كه با توجه به آنها معناي واقعي آيه روشن مي شود و عموم مردم كه از اين موارد اطلاع ندارند از درك و فهم معناي بسياري از آيات محرومند و كسي مي تواند قران را خوب بفهمد و بفهماند كه از اين موارد اطلاع كامل و متقن داشته باشد.

بنا بر اين قرآن در عين نور و هدايت و قابل فهم بودن براي عموم، داراي معاني و مراحل و مراتبي فراتر از فهم و درك عموم است و براي فهم همه معاني آن(در حد مقدور) و براي در امان ماندن از بدفهمي و نافهمي چاره اي جز مراجعه به مفسران خدايي قرآن يعني پيامبر و جانشينان معصومش و بعد از آنان، عالمان رباني تربيت شده در اين مكتب نيست.

نكته ديگر اين كه بيان و تفسير قرآن تا آنجا كه از زبان معصوم يعني پيامبر و امامان نقل مي شود، اگر سند روايت معتبر باشد، حجت است و مثل قرآن از طرف خود خدا نازل شده است.

اما مفسران و مترجمان غير معصوم گر چه ممكن است اشتباه كنند يا فهم و درك غلط خود را در تفسير و ترجمه راه دهند، اما آنان  هم آزاد نيستند كه به دلخواه خود قرآن را ترجمه و تفسير كرده و به قول شما بر جهل آورنده و ... سرپوش بگذارند و آن را ماست مالي كنند و ...

ترجمه و تفسير بايد مستند به روايت معتبر يا اصول عقلي و برهاني و نقل عالمان لغت و ... باشد.

مگر شاهنامه يا گلستان يا غزليلات حافظ توسط اهل فن ترجمه و تفسير نمي شود؟ آيا آنان هر طور بخواهند آن اشعار و مطالب را تفسير مي كنند؟ آيا هيچ ضابطه و چارچوبي بر كار آنان حاكم نيست؟

تفسير و ترجمه هم چارچوب دارد و هر متن تخصصي و علمي براي استفاده عموم بايد ترجمه و شرح و تفسير شود و ترجمه و شرح و تفسير هم اصول و قاعده و ضابطه دارد و بي در و پيكر نيست تا هر كس هر طور خواست متن را ترجمه كند.

پي نوشت:

1. مجمع البحرين، ج1، ص 401.

2. آل عمران(3)آيه101.     

3. نحل(16)آيه44.

4. بقره(2)آيه151.

5. همان، آيه129.

6. محمد قمي، حديث ثقلين مصر: دارالتقريب، 1371 ق، ص 9.

صفحه‌ها