ترک اولی

پاسخ پرسش اول : پيامبر اسلام (ص) و امامان، نه تنها از گناه معصوم هستند، بلكه از آنچه اصطلاحاً ترك اولي نام دارد نيز معصوم مي باشند؛ در حالي كه برخي انبياء ترك اولي داشتند. يعني چهارده معصوم به هيچ عنوان حتي در امور عادي نيز خطا و اشتباه نمي كنند و به تعبيري اگر واقعاً قصد كشتن مگسي داشته باشند، به هيچ عنوان خطا نمي كنند و ادله بر عصمت مطلق آنها دلالت دارد كه البته برخي از اين دلائل عقلي و برخي مانند آيه تطهير و...نقلي است و چه بسا دليلي صرفاً ناظر به بخشي از درجه عصمت باشد كه بخش ديگر آن بواسطه دليل ديگر اثبات شود. (1) اما پاسخ پرسش دوم : فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ: (2) پس (اي پيامبر!) صبر و شكيبايي پيشه كن كه وعده خدا حقّ است، و براي گناهت استغفار كن، و هر صبح و شام تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور! با توجّه به ادلّه قطعي و محكمي كه بر عصمت پيامبر ( و حتي عدم قبول پذيرش ترك اولي ) داريم ، گناهي كه در اين آيه به پيامبر (ص) نسبت داده شده ، ظاهرش قطعاً مراد نيست . بدين خاطر چاره نداريم كه از ظاهر آيه صرف نظر كرده و يكي از احتمالات زير را درباره آن قبول كنيم : 1 ـ پيامبر (ص) كارهايي را در ارتباط با خلق خدا انجام مي داد و به امور آنان رسيدگي مي كرد ، حتي گاهي دعوت كودكان را رد نمي كرد و به تقاضاهاي كودكانه آنان پاسخ مثبت مي داد، اين ها همه، گرچه عبادت عظيم و طاقت فرسايي براي حضرتش بود، امّا او آن ها را يك نوع فاصله و جدايي ، بين خود و خدايِ خويش مي ديد و از اين باب كه « حَسَناتُ الأَبْرارِ سَيِّئاتُ الْمُقَرَّبينَ (3) كارهاي خوب نيكان ، گناهان بار يافتگان حريم قدس است. آن توجّهات و رسيدگي ها را نوعي گناه و كوتاهي براي خود به حساب مي آورد . بدين جهت مقيّد بود روزي صد بار استغفار كند مي فرمودند: إِنَّهُ لَيُغانُ عَلي قَلْبي حَتَّي أَسْتَغْفِرَ فِي اليَوْمِ مِأَةَ مَرَّة : (4) تا روزي صد بار استغفار نگويم دلم آرام نمي گيرد و خاطرم آسوده نمي گردد . و تا استغفار نمي كرد آرام نمي گرفت و خدا هم با توجّه به اين حالت پيامبر (ص) به او دستور استغفار براي آنچه او براي خود گناه مي داند، مي دهد .گرچه از نظر خدا گناهي به شمار نمي آمد. مي فرمودند: إِنَّهُ لَيُغانُ عَلي قَلْبي حَتَّي أَسْتَغْفِرَ فِي اليَوْمِ مِأَةَ مَرَّة : (4) تا روزي صد بار استغفار نگويم دلم آرام نمي گيرد و خاطرم آسوده نمي گردد . 2 ـ اين دستور به پيامبر (ص) از اين جهت بود كه امّت پيامبر(ص)، به اهميّت استغفار و نقش والاي آن در توفيقات مادّي و معنويِ خويش پي ببرند و با تأسّي به حضرتش براي گناهان و لغزش هاي خود استغفار كنند تا از عذاب خداوند در دنيا و آخرت نجات يابند و به سعادت ابدي دست پيدا كنند. مخصوصاً كه اكثر مردم مقيّد بودند كه هر كاري پيامبر (ص) مي كند آن ها هم همان را انجام دهند. لذا خدا به پيامبرش چنين خطاب مي كند تا ديگران از او درس بگيرند.(5) آن بزرگوار از برترين مصداق عباد صالح خدايند كه به اوج نهايي تقوا، دست يافته اند و تمام اوصافِ ممتاز بندگانِ مخلص و با تقوا در وجود پاكشان شكل گرفته است كه يكي از آن ها استغفارِ در سحرگاهان و مناجاتِ با خداي عالميان است. 3 ـ گناه يك جمعيتي كه معتقد به مكتب خاصّي هستند خواه ناخواه به نام صاحب آن مكتب تمام مي شود هر چند او آنان را از آن برحذر داشته باشد. خدا هم در اين آيه ، گناه امّت پيغمبرش را به او نسبت داده و مي فرمايد: « براي گناهت استغفار كن » يعني اي پيامبر اگر نجات امّتت را مي طلبي ، براي گناهان آنان طلب آمرزش نما تا به اين واسطه شفاعت تو را در حق ايشان بپذيريم. پي نوشت ها: 1. خميني، روح الله، آداب الصلوه، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بي تا، ص 60. 2. غافر(40 ) آيه 55. 3. علامه مجلسي، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏ ، سال چاپ: مختلف‏، نوبت چاپ: مكرر، ج‏25، ص 205. 4. همان، ص 204. 5. مكارم شيرازي، تفسير نمونه،ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران ، 1374 ش ، نوبت اول ، ج‏21، ص 453

با عرض سلام شبهه ای در ذهنم در مورد معصومیت ایجاد شده است.

1- اینکه می گوییم معصوم از هر گناه و اشتباهی در امان است دقیقا یعنی چه؟ منظور از اشتباه یا خطا چست؟ من فکر می کنم این به صورت مطلق است. یعنی حتی کوچکترین خطایی که انسان از آن کوچکتر را نتواند تصور کند هم معصوم مرتکب نمی شود. نمی دانم فکرم درست است یا نه. مثلا فرض کنید اگر معصوم بخواهد با یک مگس کش مگسی را بکشد، محال است که مگس از زیر مگس کش فرار کند. چون این خودش هم یک خطاست. مثلا خطا در نشانه گیری یا خطا در تشخیص جهت حرکت مگس در لحظه ی پریدن. جایی خواندم یکی از ائمه (ع) در یک مجلس تیراندازی که یکی از خلفای بنی عباس برای کوچک کردن مقام امام(ع) ترتیب داده بود شرکت کرد و تیر اول را دقیقا وسط سیبل و تیر دوم و سایر تیرها را هم دقیقا در وسط سیبل زدند، بگونه ای که هر تیر انتهای تیر قبلی را که در وسط سیبل قرار داشت میشکافت و دقیقا در مکان تیر قبلی جای می گرفت. با توجه به این مقدمه می خواهم بدانم چرا عبارت "ترک اولی" را به معصوم نسبت می دهند. در حالی که ترک اولی خودش یک خطاست. آیا وقتی صحبت از معصومیت می شود یا حتی در آیه ی تطهیر تبصره ای آمده است که ترک اولی را مستثنا کرده باشد؟

2- همچنین می خواهم بدانم چرا وقتی معصومی نشانه ای از ظهور امام زمان(عج) می دهد، می گوییم این نشانه حتمی نیست؟ مگر می شود معصوم سخنی بگوید که صحت آن حتمی نباشد؟ با تشکر از شما

پاسخ1:
عصمت، حالتي است كه شخص را از قرار گرفتن در خطا و گناه باز مي دارد؛ بنابراين دو نوع عصمت مطرح است:
يكي عصمت از خطا و اشتباه كه به آن عصمت علمي ميگويند و ديگري مصونيت از گناه كه عصمت عملي نام دارد.
روح انسان به لحاظ سير تكامل و حركت جوهري مي‌تواند از مرتبه آغازين تجرد به عالي‌ترين درجه تجرد راه يابد. درجه تجرد هر روحي، به اندازه سير و حركت جوهري‌اش در تحصيل مراتب كمال و تجرد بستگي دارد. هر مقدار روح كامل‌تر شود، درجه متعالي‌‌تري پيدا مي‌كند و كمالات و ملكات نوراني كامل‌تري نصيب او مي‌شود. يكي از كمالات، ملكه عصمت است، هر گاه ملكه نوراني عصمت به حد نصاب لازم برسد و روح انسان به لحاظ عقل نظري و عقل عملي كامل شود، از هر گونه گرايش ناپسند دوري مي‌كند و پيوسته جهت تحصيل ارزشي‌هاي انساني و الهي مي‌كوشد(1).
پس از دستيابي روح به ملكه عصمت، به اندازه صفا و نورانيت و درجه وجودي روح، ملكه عصمت او نيز متفاوت خواهد بود. پس ملكه عصمت، داراي درجات است و انسان‌هاي معصوم با اين كه همگي از مرتبه لازم عصمت بهره‌مندند، مراتب و درجات عصمتشان متفاوت است.(2) . قرآن مي فرمايد"تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض...."(3) بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم..." و يا در سوره اسراء مي فرمايد"وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‏ بَعْضٍ..."(4) ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم ..."
بنابراين، تمام انبيا (ع) داراي عصمت‌اند؛ ولي همه آن ها به لحاظ عصمت در يك مرتبه نيستند. انبياي اوالعزم كه در نبوت و رسالت درجه كامل‌تري دارند، در عصمت هم از ساير انبيا برترند، خاتم انبيا كه در همه كمالات وجودي از همه پيامبران برتر است، در عصمت نيز از همه كمال‌تر و داراي عصمت مطلقه است. ائمه به دليل آن كه طينتشان برگرفته از طينت خاتم انبيا و پرتوي از نور وجود او است، مثل پيامبر داراي عظمت مطلقه هستند.
به همين جهت، پيامبر اسلام، نه تنها از گناه معصوم است، بلكه از آنچه اصطلاحاً ترك اولى نام دارد نيز معصوم است؛ در حالي كه انبياي ديگر از ترك اولى معصوم نيستند.آنچنانكه حضرت آدم (ع) از ترك اولي مصون نبوده و شيطان توانست در امور غير تكليفي در او نفوذ كند.(5)
بنابراين آنچه در سوال بيان داشته ايد در امور پيامبر اكرم(ص) و ائمه صحيح است يعني آنها به هيچ عنوان حتي در امور عادي نيز خطا و اشتباه نمي كنند و به تعبيري اگر واقعاً قصد كشتن مگسي داشته باشند و يا قصد تير اندازي داشته باشند، به هيچ عنوان خطا نمي كنند و ادله بر عصمت مطلق آنها دلالت دارد كه البته برخي از اين دلائل عقلي و برخي مانند آيه تطهير و...نقلي است و چه بسا دليلي صرفاً ناظر به بخشي از درجه عصمت باشد كه بخش ديگر آن بواسطه دليل ديگر اثبات شود.
اما سائر انبياء صرفاً در مورد گناه و خطاهايي كه مربوط به دريافت و ابلاغ وحي مي باشد، معصوم هستند، ولي در امور عادي و مسائل شخصي زندگي ممكن امري را به خطا انجام دهند و يا در مورد يكي از آنها فراموشي رخ دهد.
پي نوشت ها:
1.صادقي، محمد امين، پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، چ مؤسسه آثار امام خميني،قم، 1386ش.ص 48.
2. همان، ص 50.
3. بقره (2)آيه 253.
4. اسراء(17)آيه 55.
5. خميني، روح الله، آداب الصلوه، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بي تا، ص 60.
-------------------------------

پاسخ2:
تقسيم بندي حتمي وغير حتمي مستفاد از روايات است كه در برخي روايات برخي نشانه ها را حتمي دانسته اند مانند اين روايت:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ وَ النِّدَاءُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا مَحْتُومٌ وَ اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ فِي الدَّوْلَةِ مَحْتُومٌ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مَحْتُوم‏....(1)
ابو حمزه ثمالى گويد: به امام باقر(ع) عرض كردم: آمدن سفيانى از نشانه هاى حتمى است؟ فرمود: آرى، و صداى آسمانى حتمى است، و طلوع خورشيد از مغرب حتمى است، و اختلاف بنى عباس در سلطنت حتمى است، و كشته شدن نفس زكيه حتمى است.
از اين نوع عبارت امام (ع) چنين استفاده مي شود كه نشانه هاي غير حتمي نيز وجود داردند.
افزون براين برخي از روايات به دليل ضعف سند و... نمي توان اطمينان پيدا كرد كه معصوم گفته باشد. لذا در حوزه ها ي علميه يكي از علوم مهم حديث شناسي است كه ايا اين حديث معتبر است يا ضعيف؟ و...

پي نوشت:
1. الارشاد،شيخ مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى‏، ناشر: اسلاميه‏،مكان چاپ تهران‏، نوبت چاپ دوم‏، ج2، ص ج‏2، ص 347.

موفق باشید.

1.عالم ذر چیست و چگونه است؟ 2.آیا اختیار و اجبار هم در آن وجود داشته است؟ 3.عالم ذر در چه زمانی واقع بوده قبل از خلقت هر انسانی یا قبل از خلقت همه انسانها؟

4.چرا شیطان وجود دارد حکمت خداوند است یا تقاضای خودش بود؟

5.خطای آدم در بهشت گناه بود یا ترک اولی؟

پرسش: 1.عالم ذر چیست و چگونه است؟ 2.آیا اختیار و اجبار هم در آن وجود داشته است؟ 3.عالم ذر در چه زمانی واقع بوده قبل از خلقت هر انسانی یا قبل از خلقت همه انسانها؟
پاسخ:
مساله عالم ذر به صراحت در قرآن بيان نشده، اما در قرآن مساله اي مورد اشاره قرار گرفته (1) كه حقيقت و ماهيت آن چندان روشن و واضح نيست و آن اين كه خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز درآورد و به آنان گفت: «ألست بربّكم» آنان گفتند «بلي» سپس همگي را به صلب و پشت آدم بازگردانيد. آنان هنگام خطاب الهي داراي عقل و شعور كافي بودند. سخن خدا را شنيدند و پاسخ او را گفتند. اين پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد كه راه‏هاي عذر در روز رستاخيز را روي آنان ببندد.(2)
محدثان اسلامي بر اساس فهم ناشي از برخي روايات در مورد اني ايه بر اين باورند كه اين عهد در عاامي پيش از دنيا به نام عالم ذر محقق شده است . البته اشكالاتي بر اين نظر وارد شده است كه محققان به آن اشاره كرده‏اند. (3)
اما گروهي از مفسران معتقدند بايد آيه را بر توحيد فطري حمل نمود. در توضيح نظريه خود گفته‏اند:
انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏هاي طبيعي و فطري به جهان گام مي‏نهد. آدمي هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏اي بيش نيست، ولي در اين ذره استعدادهاي فراوان و لياقت‏هاي قابل توجهي است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسي. با تكامل اين ذره در بيرون رحم، تمام استعدادها شكفته شده و به مرحله كمال و فعليت مي‏رسد .
خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بيرون آورد. آفرينش آن‏ها را با خصوصياتي تركيب داد كه پيوسته پروردگار خود را بشناسند و نياز خود را به او احساس كنند. هنگامي كه انسان‏ها به نياز خود به خدا توجه پيدا كردند و خود را غرق در نياز ديدند، گويي به آنان گفته مي‏شود: من خداي شما نيستم؟ آنان مي‏گويند: چرا گواهي مي‏دهيم كه خداي ما هستي.(4)
علامه طباطبايي معتقدند اين آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوري كه غيبت در آن متصور نيست، گويي همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انساني خود را حضوري مي‏يابد. يافته‏اش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است، ولي قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود مي‏كند كه از آن علم حضوري كه به آفريدگار خود داشت، غافل مي‏گردد.(5)
آن چه تا اين جا آورديم، ديدگاه‏هاي برخي از محدثان، متكلمان و مفسران راجع به تفسير اين آيه بود.
در مجموع مي توان گفت ظاهراً آيه شريفه گفت و گويي بين خدا و انسان مي‏باشد. در اين گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار مي‏گيرد كه پروردگار آنان است. اقرار گرفتن براي اتمام حجت بر انسان مي‏باشد كه درآينده ادعاي غفلت نكند.
آيا گفت و گو به همين صورت كه در آيه آمده، اتفاق افتاده؟ موطن و عالمي كه اين ميثاق گرفته شده، كجا است؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده يا بعد از آن؟
در پاسخ به اين سئوالات نظريات مختلفي ارائه شده است.
آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.
أ) بيان تمثيلي:
هر چند ظاهر آيه حاكي از گفت و گويي بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلكه مقصود صرفاً تمثيل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلكه مراد آن است كه گويا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است كه گويا همه انسان‏ها گفتند «بلي». شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلي است مانند آيه يازدهم سوره فصلت كه فرمود: «سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخاري بود، پس از آن به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان‏پذير آمديم»(6) آن دو گفتند با رغبت مي‏آييم، در حالي كه در واقع گفت و گويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است. پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهي لفظي نيست، بلكه در حقيقت تمثيل است و بايد توجه داشت كه خود قرآن بيان نموده كه درصدد تمثيل است مانند:
«اگر قرآن را بركوهي فرو مي‏فرستاديم، يقيناً آن كوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده مي‏ديدي و اين مثل‏ها را براي مردم مي‏زنيم؛ باشد كه آنان بينديشند».(7)
در اين آيه خداوند مي‏فرمايد كه انزال قرآن بر كوه مثلي است كه براي به تفكر واداشتن انسان به كار رفته است، بنابراين احتمال گفت و گوي ذكر شده در آيه ميثاق، صرفاً تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان.(8)
ب)بيان واقعي:
معناي دوم كه بيش تر مورد نظر است، اين مي‏باشد كه آيه صرفاً تمثيل نيست، بلكه به لسان گفت و گو از واقعيتي سخن مي‏گويد كه در خارج رخ داده و واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: يكي زبان عقل (پيمبر دروني انسان) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا (پيامبران بيروني). اين دو حجت، خدا را به انسان مي‏نمايانند و ربوبيت او را بيان مي‏كنند. اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نمي‏تواند ادعاي فراموشي و غفلت كند.
نكته‏اي كه از آيه به دست مي‏آيد، نوعي تقدم اين ميثاق بر زندگي انسان مي‏باشد. از اين رو حجت باطني (عقل) و ظاهري(وحي) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي بر مكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام مي‏شود، سپس مكلف به تكاليف الهي مي‏گردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوي لفظي بين خدا و انسان نيست، بلكه اعطاي دو حجت محكم الهي به انسان است.
با توجه به معناي فوق موطن و عالمي كه اين ميثاق الهي در آن رخ داده، دنيا مي‏باشد و براي هر انساني بعد از تولد او چنين چيزي رخ مي‏دهد.

پي‏ نوشت‏ها:
1. اعراف (7) آيه 172 - 174.
2. طوسى، التبيان فى تفسير القرآن،‏ دار احياء التراث العربى، بيروت،‏ بي تا. ج 5، ص 27.
3. طبرسى ، مجمع البيان فى تفسير القرآن،‏ انتشارات ناصر خسرو، تهران،1372 ش. ج 4، ص 765.
4. مجمع ‏البيان، ج ‏4، ص 766.
5. طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن،‏ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، قم، 1417 ق.ج ‏8، ص 307- 323.
6. فصلت (41) آيه 16.
7. حشر (59) آيه‏21.
8. جوادي آملي، فطرت در قرآن، نشر اسراء، قم، ص 123 - 126 و 135.
---------------------------

پرسش: 4. چرا شيطان وجود داردحكمت خداونداست ياتقاضاي خودش بود؟
پاسخ:
به يقين خداوند به شيطان وجود داده و از اين نظر وجود شيطان همانند ساير موجودات آيت و نشانه الهي است. ولي شيطنت او از خودش و از ماهيت او بر خواسته است و ربطي به خدا ندارد، چه اين كه در باره انسان ها نيز چنين است. لذا قرآن كريم فرمود: ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ(1) (آرى،) آنچه از نيكيها به تو مى‏رسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد، از سوى خود توست.
خلقت شيطان از آغاز خلقت پاك و بي‌عيبي بود. به همين دليل، ساليان دراز در صف مقربان درگاه خدا و فرشتگان بزرگش جاي گرفته بود، اگر چه از نظر آفرينش جزو آن ها نبود، سپس با سوء استفاده از آزادي خود، بناي طغيان و سركشي گذشت و راندة درگاه خداوند گرديد و لقب شيطان را به خود اختصاص داد؛ در نتيجه اصل خلقت شيطان همانند خلقت همه موجودات ديگر بر اساس خالقيت خداوند و فيض مطلق او رقم خورده كه هر موجودي كه امكان خلقت دارد از اين نعمت محروم نمي ماند ؛ البته در مورد ادامه حيات او و فرصت يافتن او يقينا اين امر بعد از درخواست شيطان و اذن الهي رقم خورد (2) كه البته اين تداوم حيات هم بر اساس حكمت خداوند بود.
در مورد فلسفه خلقت شيطان بايد گفت وجود شيطان براي پويندگان راه حق نه تنها زيانبخش نيست، بلكه رمز تكامل نيز محسوب مي‌شود، زيرا وجود يك دشمن قوي در مقابل انسان، باعث پرورش و ورزيدگي او مي‌گردد. اصولاً هميشه تكامل‌ها در ميان تضادها به وجود مي‌آيد و هيچ موجودي راه كمال را نمي‌پويد. مگر اين كه در مقابل ضد نيرومندي قرار گيرد.
فلسفه وجود شيطان براى انسان، همانند وجود قواها و غرايز و نفس اماره درون انسان است كه انسان‏ها را به سوى بدى و دور شدن از خدا امر مى‏كنند. از طرف ديگر گرايش به سوى كمال و نيكى و خرد و رسولان و پيامبران الهى، در مقابل آن ها قرار مى‏گيرند تا انسان‏ها را به كمال و خوشبختى سوق دهند. تنها در صورت وجود هر دو نيرو در انسان است كه وى مى‏تواند با اختيار خود، يكى از دو راه را انتخاب كند تا به سعادت يا شقاوت برسد.
"علامه طباطبايى" فرموده است:
"اگر شيطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شيطانى كه انسان را به شر و معصيت دعوت كند، از اركان نظام عالم بشر است، و نسبت به صراط مستقيم، او به منزله كناره و لبه جاده است و معلوم است كه تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمى‏شود". (3)
بنا بر اين وجود شيطان فلسفه خاص خود را دارد. وجود او نسبت به كل نظام خلقت روي مصلحت و حكمت بوده است.

پي‌نوشت‌ها:
1. نسا(4) آيه 79.
2. اعراف (7) آيه 15.
3. سيد محمد حسين طباطباي، تفسير الميزان، با ترجمه سيد محمد باقر همداني، نشر جامعه مدرسين، قم 1383 ش، ج 8، ص 50.
----------------------------------

پرسش: 5.خطاي ادم در بهشت گناه بود يا ترك اولي؟
پاسخ:
اوّلاً: جاي ترديد نيست كه تمام انبيا(ع) داراي عصمت بوده‌اند، ولي همه آنها به لحاظ عصمت در يك مرتبه نيستند، مثلاً انبياي الوالعزم كه در نبوت و رسالت درجه كامل‌تري دارند، در عصمت نيز از ساير انبيا برترند. خاتم انبيا كه در همه كمالات وجودي از همه بيامبران برتر است در عصمت نيز از همه كامل‌تر و داراي عصمت مطلقه است. ائمه(ع) بدليل آن كه سرشت و طينت‌شان برگرفته از طينت خاتم انبيا و پرتوي از نور وجود او هستند مثل ختمي مرتبت داراي عصمت مطلقه‌اند.
به همين دليل، پيامبر و اهل بيت(ع) نه تنها از گناه معصوم‌اند. بلكه از آنچه اصطلاحاً ترك اولى ناميده مي شود نيز معصوم‌اند، در حالي كه انبيا ديگر از گناه معصوم هستند. ولي از ترك اولى معصوم نيستند.(1) امام خميني(ره) بدين نكته تصريح نموده كه بعضي از انبيا داراي عصمت مطلقه نبوده‌اند و به همين دليل از تصرف ابليس مصون نماندند و شيطان توانست حضرت آدم را وادار كند تا از درخت نهي شده مصرف كند.(2)
مراد امام اين است كه گرچه حضرت آدم ابوالبشر معصوم بوده، ولي چون داراي عصمت مطلقه نبوده‌اند ترك اولى نموده، از درخت نهي شده مصرف كرده است.‌ ترك اولي به معني ترك كردن امر بهتر مي باشد. يعني اگر ما دو گزينه انتخاب داشته باشيم كه يكي بهتر از ديگري است و توان انتخاب گزينه بهتر را داشته باشيم. ولي با اين وجود گزينه ديگر را انتخاب كنيم ترك اولي كرده ايم.
جهت آگاهي بيشتر در اين موضوع به كتاب تفسير تسنيم، ج 3، ص 337 از آيت الله جوادي آملي مراجعه فرماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. خواجه نصيرالدين طوسي، اوصاف الاشراف، تهران، نشر كتابخانه تهران، 1306 هـ.ش، ص 26.
2. خميني، روح الله، آداب الصلوه، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بي تا، ص 60.

موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.