معارف قرآن

همیشه مسلمانان ، غرب را متهم به استفاده ابزاری از زنان برای تبلیغات و آمیزش می کنند ! نمی دانم پس چرا خدای اسلام « الله » در کتابش « قرآن » برای تبلیغ بهشت همواره از زنان و آمیزش استفاده کرده است ؟! با اصطلاحاتی همچون حوریان گرد سینه ، حوریان نار پستان ، حوریان جوان ، حوریان همیشه باکره، حوریان سیه چشم، حورالعین، ..

مطابق با وعده الهی، بهشت هم دارای جاذبه های روحانی و هم جسمانی است و انسان هایی که در سرای آخرت مستحق پاداش اند، هر کدام فراخور شأن خودشان وارد منازل بهشتی می شوند تا از درجات روحانی و جسمانی آن بهره مند شوند.
و اما این که می بینیم در بسیاری از آیات الهی برای ترغیب مردم به عبادت و اطاعت، از پاداش های جسمانی پر جاذبه و حتی گاهی با عبارت های صریح سخن به میان آمده است، شاید به این دلیل باشد که بیشتر مردم از دنیای دیگر انتظار دیدن همین دنیا، اما در شکل کامل شده و فنا ناپذیرش و در مقابل اطاعت خدای متعال، توقع پاداش را دارند آن هم پاداش هایی در قالب تصورات این جهان. این گونه عبادت ها چون تجارت تاجران است که در روایتی از مولای متقیان توصیف شده اند، اینان با عبادت شان تجارت کرده در ازای تحویل کالای عبادت، بهشتی را می طلبند که در تصورشان پر جاذبه و مشحون از لذایذ جسمانی است. هم چنان که توصیف آن در گونه های مختلف در قرآن ضمن آیات بسیار بیان شده است و البته عیبی هم بر ایشان نیست.
این افراد حتی ممکن است یک لحظه هم به بهشت روحانی و معنوی فکر نکنند و اگر از ترس عذاب الهی از لذت های مادی و جنسی و جسمی ممنوعه دست می کشند به این فکر هستند که بهتر از آن را در سرای دیگر به دست خواهند آورد. روی این حساب است که خدای متعال با بهترین الفاظ، هم به صورت کنایه و هم آشکار به این افراد بشارت و وعده های این چنینی داده است و اگر هم گاهی از توصیف های به ظاهر عریان استفاده شده است، صرفا برای جذب مشتری و ایجاد رغبت برای خرید متاعی است که در سرای دیگر کاملا در اختیار بوده و بر خلاف دنیا، رسیدن به آن هیچ گونه تبعات فساد و اختلاف بر انگیز ندارد.
البته مقصود خدای متعال از بیان چنین اوصافی از نعمت های بهشتی بیشتر به این دلیل است که می خواهد هشدار دهد نعمت های دنیا هم فانی اند و هم در بعضی از موارد ملازم با فساد به طور مثال در این دنیا انسان نسبت به داشتن متاع دلخواه خود از هر نوع و جنسی دچار محدودیت است و ممکن است هر آنچه در طلب اش باشد بدان دست نیازد و وسوسه و اقدام برای رسیدن به مواردی که خصوصا منع شرعی دارد، علاوه بر مجازات الهی، در همین دنیا هم عوارض ناخوشایندی خواهد داشت. به همین دلیل خدای متعال به انسان ها وعده داده است در این دنیا تقوای الهی را پیشه کار و عمل خود قرار دهند تا در آن دنیا به نعمت هایی برسند که قابل قیاس با نعمت های دنیا نیست و از جمله این نعمت ها همسران بهشتی اند و جاذبه چنین نعمت هایی به توصیف شان با بهترین تعبیر ها است.
علاوه بر این، ترس از نزدیکی به مسائل ممنوعه در این دنیا چنان در روح و جان مسلمانان رسوخ کرده که شاید حتی وعده های بی پرده بهشتی از مسایل جنسی و نیز توصیفات مربوط به همسران بهشتی، امری عجیب و مورد سوال قرار خواهد گرفت که چگونه است در این دنیا ذکر بعضی از مسایل به صورت آشکار نزد عرف و عقلا زشت و قبیح بوده، اما در سرای دیگر این مسایل همراه با توصیفات بی پرده جزء وعده های بهشتی برای بهشتیان است! پس این ترس و پرهیز است که جاذبه های این دنیا نزد ما نمود دیگری پیدا کرده و در قالب ناموسی پوشیده محدود شده است، اما همین جاذبه ها در بهشت جزء بهترین نعمت و لذت های جسمانی اند و نمی توان در مورد واژه ای توصیف کرد مگر توصیفی که مربوط به خود واژه است.مثلا زن مظهر دل بری و زیبایی است و توصیف این موجود لطیف به بهترین وجه در سرای دیگر و وعده دست یابی به آن آرزوی پرهیزکاران است.
در هر صورت یکی از پر جاذبه ترین نعمت های بهشت،همسران بهشتی اند که با عنوان حور العین و نیز همسرانی که در دنیا با آنان زندگی کرده اند، در شکلی زیبا تر معرفی شده اند و قرآن با بیان سحر انگیزش بهترین توصیفات را نسبت به این جاذبه ها ضمن پرهیز از هر گونه محلی برای سوء استفاده از الفاظ بیان کرده است. توصیفاتی چون حور العین در آیه شریفه " كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ"(1) اين چنين ‏اند بهشتيان و آن ها را با "حور العين" تزويج مى ‏كنيم!
و "وَ كَواعِبَ أَتْراباً (2) و دختران زيباى دل ربا كه همه در خوبى و جوانى مانند يكديگرند و "فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً"(3) و هميشه آن زنان را با كره گردانيده‏ايم و ...بیان شده است.
مثلا واژه "حور العین" به معناى زنى است كه داراى چشمانى سياه چون چشم آهو باشد. و كلمه" عين" جمع كلمه" عيناء" يعنى درشت چشم است(4) و کجای این توصیف نا هنجار بوده و جای سوال دارد؟ این یک توصیف کاملا طبیعی و جذاب است.
اما جدای از کلمه حور العین، لزومی ندارد کلماتی چون "ابکار"، "کواعب" و "اتراب" به همان معانی که در بعضی از ترجمه های صریح و مطابق با فهم عرفی تداعی می شود،استعمال شود، بلکه می تواند در معنای اصلی خود که معانی کاملا پوشیده و محفوظ است به کار رود، چنان که در بعضی از روایات و تفاسیر بیان شده است.
نوشته اند:
جمله" كَواعِبَ أَتْراباً" به معناى كنيزانى شبيه به هم است، كه در خدمت اهل بهشت اند، و در روايت ابى الجارود از امام باقر (ع) در معناى جمله" إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً" بیان شده كه امام فرمود: متقين كراماتى دارند، و در معناى" كَواعِبَ أَتْراباً" فرمود: يعنى دختر نورس(5)
و در تفسیر"فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً" نوشته اند:
ما آن ها را همگى بكر قرار داديم، و شايد اين وصف هميشه براى آن ها باقى باشد، چنان كه بسيارى از مفسران به آن تصريح كرده‏اند و در روايات نيز به آن اشاره شده، يعنى با آميزش، وضع آن ها دگرگون نمى‏شود.(6)
اگر قرار باشد وسوسه شبهه هم چنان در ذهن ما از بعضی تعبیرها باقی باشد، پس به تفاوت تفسیر ها و تعبیر ها دقت کنیم تا جای سوال و شبهه ای باقی نماند.
در پایان یک نکته دیگر می تواند مد نظر قرار گیرد که نوع واژگان در همه زبان ها دارای معنای اصلی اند،اما بعضی از آن ها به تدریج معنای اصطلاحی و حتی عرفی به خود گرفته در مکالمات و مفاهمات عامه کار می روند و چه بسا استعمال اصطلاحی و عرفی آن بر معنای اصلی سبقت می گیرد تا آن جا که معنای اصلی به کلی فراموش می شود، این گونه استعمال و بیان، استعمال و بیان کنایی و یا استعاره ای است که در استعمال عرفی از معنای اصلی اش جدا شده معنای دیگری به نحو شایع جایگزین آن می شود. زبان عربی نیز از این قاعده مستثنی نیست. به طور مثال بکارت به معنای تازه و بکر بودن است، اما این واژه در مفاهمه عرفی اهل همان زبان و زبان های دیگر معنای خاص به خود را پیدا کرده است که البته بی مناسبت با معنای اصلی نیست، و یا فرج در عربی به معنای شکاف است. اما این واژه از معنای اصلی اش دور شده و به معنای خاص در مورد زن به کار می رود.
پی نوشت ها:
1. سوره دخان، آیه 54 .
2. سوره نبأ،آیه 33 .
3. سوره واقعه، آیه 36.
4. طباطبایی محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی محمد باقر، قم، انتشارات اسلامی، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج 18، ص 229.
5. همان، ج‏20، ص 286.
6. مکارم شیرازی ناصر،تفسير نمونه، تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیه،سال 1374 ه ش، چاپ اول، ج‏23، ص 224.

سلام علیکم و رحمه الله بنده به دنبال آیاتی از قرآن کریم هستم که در مورد دوستی با مردم که شامل دوستی ادیان دیگر و کفار و حتی دین اسلام، دوستی با جنس موافق و مخالف ، --بخصوص جنس مخالف--و ... بنده برای تفسیر از تفسیروالمیزان استفاده می کنم. خیلی متشکرم بابت زحماتی که انجام می دهید و بنده را هم عفو بفرمایید. نوروزتان بر شما و همه آشنایان مبارک.

پرسشگر محترم ما در این مجموعه وظیفه پاسخگویی به سوال های اعتقادی، قرآنی و ... را بر عهده داریم و تقاضای شما انجام یک کار پژوهشی است که ما از انجام آن معذوریم.
به عنوان آدرس دهی:
قرآن کتابی است که به مهر و محبت دعوت می کند. خدای قرآن خدای رحیم، رحمان، رئوف ، لطیف و ... است و بندگان را همرنگ خود می خواهد. به اسماء و صفات خدا در آیات مراجعه کنید تا ببینید که اسم های غضبی خدا نسبت به اسم های رحمت خدا بسیار کم است و دیگر این که غضب خدا هم ناشی از رحمت اوست از این رو در سوره "الرحمن" جهنم و عذاب هایش به عنوان رحمت و نعمت های خدا شمارش شده اند. این آیات که بیان اسم ها و صفات خداست ما را همرنگی با خدا دعوت می کند.
به آیات مربوط به پیامبران مراجعه کنید تا ببینید آنان مظهر رحمت واسعه خداوند هستند و باید به پیروی از آنان مظهر آن مهر و عاطفه شویم.
در مورد دوستی با جنس مخالف هم با توجه به عام بودن آیات و روایات دعوت کننده به مهر و محبت و نهی های وارد شده در عشق بازی های حرام ، معلوم می شود که تا زمانی که به جنس مخالف از باب انسانی محبت می شود و شهوت و جنسیت و عشق بازی حرام در آن نباشد، جایز بلکه ارزشمند است و وقتی شائبه های جنسیت و لذت و شهوت در کار می آید، اگر همراه با علقه ای زوجیت شرعی است، باز هم خوب است مانند عشق به همسر و اگر بدون این علقه ها باشد، حرام و ممنوع است. مثلا حضرت موسی وقتی بر چاه مدین وارد می شود و دختران شعیب را در کناری می بیند که گوسفندان خود را از وارد شدن بر چاه مانع می شوند و می فهمد که آنها از اختلاط با مردان هرزه فراری اند، به آنها کمک کرده و گوسفندانشان را سیراب ساخته و روانه می گرداند.(1) این گونه ارتباط ها و همکاری ها و دوستی هایی که به شائبه های جنسی و لذت دهی و لذت گیری حلال آلوده نباشد، جایز است.
به آیات دعوت کننده به مهر و عفو و صفح و ... مراجعه کنید. از جمله:
لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ (2)
خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در راه دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى‏كند. چرا كه خداوند عدالت‏پيشگان را دوست دارد.
این آیه فقط از دوستی و محبت به کافرانی که با مسلمانان علم جنگ برافراشته اند، نهی می کند و دوستی و محبت و خدمت به بقیه را جایز می شمارد.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُون (3)
آيا گمان كرديد كه (به حال خود) رها مى‏شويد در حالى كه هنوز كسانى كه از شما جهاد كردند، و غير از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خويش انتخاب ننمودند، (از ديگران) مشخّص نشده‏اند؟! (بايد آزمون شويد و صفوف از هم جدا گردد) و خداوند به آنچه عمل مى‏كنيد، آگاه است!
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي‏ صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (4)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! محرم اسرارى از غير خود، انتخاب نكنيد! آنها از هر گونه شرّ و فسادى در باره شما، كوتاهى نمى‏كنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشيد. (نشانه‏هاى) دشمنى از دهان (و كلام) شان آشكار شده و آنچه در دلهايشان پنهان مى‏دارند، از آن مهمتر است. ما آيات (و راه‏هاى پيشگيرى از شرّ آنها) را براى شما بيان كرديم اگر انديشه كنيد!
این دو آیه فقط گرفتن دوست همراز و یسیار صمیمی که به رازهای باطنی و امور پوشیده فرد آگاهی و اشراف دارد از غیر مؤمنان را نهی کرده، ولی از دوستی ها و ارتباط های محبت آمیز عادی نهی نکرده است.
براي اطلاعات بيشتر به آيات (بقره 83، احزاب 70، نساء 25 ، مائده 5و...) مراجعه كنيد .
و ...
پی نوشت ها:
1. قصص (28) آیه 23.
2. ممتحنه (60) آیه 8.
3. توبه (9) آیه 16.
4. توبه (9) آیه 118.

با سلام، اطفا اگر کتابی در این زمینه وجود دارد که تمام آیات مرتبط با بنی اسرائیل و یهود را بررسی کرده باشد معرفی نمایید. ضمنا لطف کنید کامل ترین نرم افزار موجود در زمینه جستجوی موضوعی قرآن را معرفی نمایید. با تشکر

1. کتاب "بنو اسرائیل فی القرآن" از محمد بن سعد طنطاوی از علمای اهل سنت مصر ، قاهره ، دار الشروق ، 1420 ق است که همه آیات مربوط به بنی اسرائیل را جمع آوری کرده است.

2. مقاله الیهود فی القرآن از شیخ محمد ابوزهره که در لینک زیر می توانید ببینید :

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/741573
<http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/39673/10/image>

3. محمد فارس برکات ، الجامع لمواضیع الایات القرآن الکرین ، تهران ، اداره اوقاف ، 1407 ق ، ص 617-640 .
نرم افزار جامع التفاسير (نور 2) ، مركز كامپيوتري نور

آیه ولایت درباره ی چه کسی نازل شده و در کدام سوره قرآن قرار دارد؟ لطفا معنای آیه را بنویسید و درباره شأن نزول آن توضیح دهید.

پاسخ:
آیه 55 سوره مائده که ولی و سرپرست مؤمنان را برای همیشه معین کرده، به آیه ولایت معروف است و متن آن به شرح زیر است:
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ؛ سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏ اند همان ها كه نماز را برپا مى‏ دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏ دهند.
این آیه ولی مطلق و واجب الاطاعه برای مؤمنان را فقط خدا و رسول و مؤمنانی می داند که نماز می خوانند و در حال رکوع زکات می دهند و با توجه به این وصف و این که این آیه بعد از آیاتی نازل شده که ولایت یهود و نصارا بر مؤمنان را نفی می کند، معلوم می شود که آیه در صدد معرفی کسانی است که بر مؤمنان ولایت دارند و بعد از خدا و رسول، "مؤمنان نماز گذاری که در حال رکوع زکات می دهند"، را به عنوان ولی معین کرده است و معلوم می شود این وصف تعیین کننده است و مسلمانان باید ببینند زمان نزول این آیه کدام مسلمان یا مسلمانانی در حال رکوع نماز برای رضای خدا زکات داده اند. پس این آیه ناظر به شخص معینی است که در حال رکوع زکات داده و با توجه به روایات (1)، منظور امام علی (علیه السلام) می باشد که غیر از ایشان و فرزندان معصوم وی، ولی مطلق واجب الاطاعه نداریم و اگر کسی هم به اذن اینان متصدی امر ولایت گردد، تا زمانی که در خط مستقیم اینان باشد، اطاعت از او واجب است و اگر از راه حق منحرف شد، اطاعت از او مجاز نمی باشد.

پی نوشت ها:
1. بحرانی، البرهان، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق، ج 2، ص 318.

چرا در قرآن نام امام علی (علیه السلام) آورده نشده تا دیگر بحث ولایت ایشان زیر سؤال نرود؟

پاسخ:
خداوند حکيم نازل کننده قرآن است که همه کارهايش از روي حکمت مي باشد و ما نمی توانیم به حکمت برخی از کارهاي خدا دست يابيم. آنچه قطعي است اين که خداوند حکيم و هدايتگر براي راهنمايي بشر به شاهراه سعادت، از هيچ اقدام لازمي فروگذار نکرده است و تعيين و معرفي امام يکي از اين اقدام هاي لازم است که هم در تعيين و هم در معرفي امام، آنچه لازم بوده، انجام داده و حجت را تمام کرده است.
اما اين که چرا نام امامان در قرآن نيامده، وجوه مختلفي به ذهن مي رسد. شايد يکي از وجوه آن مساله مهم امتحان و ابتلا باشد. يکي از سنت هاي خداوند سنت امتحان و ابتلا است. خدا بندگان را به فتنه و گرداب هاي امتحان مي اندازد تا مريض ها و گمراهي طلبان از حق جويان مشخص گردند و به دست بهانه جويان بهانه مي دهد تا مومنان واقعي آشکار گردند.
يکي ديگر از وجوه آن شايد تدبير خدايي براي در امان ماندن قرآن از دستکاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند که از سر ترس و يا به اميد منفعت و.. اظهار ايمان کرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در کتاب خدا ذکر شده باشد، آنان مجبور مي شوند به تحريف و کتمان کتاب خدا اقدام کنند؛ اما اگر اين مسائل در کتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف کتاب نمي شوند. براي روشن شدن مطلب مثالي ذکر مي کنيم.
در کتاب خدا آيات فراواني آمده که تکليف جانشيني را معلوم مي کند از جمله آيه ولايت: انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة هم راکعون(1)
در اينجا اگر خداوند مصداق "الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون " را ذکر مي کرد و مي فرمود " انما وليکم الله و رسوله و علي"، مخالفان چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند، ولي وقتي اوصاف ذکر شد، آنان مي توانند توجيه کنند و نيازي به تحريف نمي بينند.
يا آيه نازل مي شود که اهل بيت پيامبر به اراده خدا مطهر و معصوم هستند:" انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا"(2)، در اينجا اگر خداوند اهل بيت را به نام ذکر مي کرد، مخالفان براي کنار زدن آنان و... چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند ولي وقتي اهل بيت در خود قرآن نام برده نشده باشند، مي توان آيه را توجيه کرد و آنان را کنار زد.
اما براي اينکه هدايت طلبان در گمراهي نمانند و حجت بر گمراهي طلبان تمام شود، خداوند رسولش را مأموريت داده تا اين مواضع مجمل را روشن کند و توضيح دهد و اعلام کرده که رسول مبين و مفسر قرآن است و با توجه به اعلام الهي، مؤمنان به رسول مراجعه کرده و مراد الهي را مي يابند و گمراهي طلبان به خواست خود به تفسير و توضيح آيات اقدام مي کنند.
يک نمونه تاريخي تا حدود زيادي اين توجيه را تأييد مي کند. رسول خدا در روزهاي آخر عمر در جمع اصحاب فرمود : "لوح و دواتي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد."
در اينجا با توجه به موضع گيری ها و سخنان قبل پيامبر، همه متوجه شدند که رسول خدا مي خواهد چه بنويسد. چون همين چند روز پيش بود که در منا و در غديرخم فرموده بود: من بين شما دو چيز به جا مي گذارم که تا بدان دو متمسک باشيد از گمراهي در امانيد؛ و معلوم بود که سخن امروز ايشان هم راجع به همين دو چيز ارزشمند و هدايتگر خواهد بود. ولي کساني نمي خواستند اين مطلب دوباره نوشته شود و به همين جهت کلام پيامبر را "هذيان" خواندند و پيامبر هم از نوشتن منصرف شد.(3)
اين واقعه به خوبي نشان مي دهد که اگر نام جانشينان پيامبر در قرآن آمده بود، به يقين چاره اي جز تحريف و کتمان آيات يا انکار وحيانيت آن نداشتند.
اصولا اگر در قرآن نام افراد هم زمان با رسول خدا به مدح و يا به ذم مي آمد، قوم و قبيله افراد مذمت شده و قوم و قبيله هاي مخالف افراد مدح شده را تحريک مي کرد که آن آيات را کتمان کنند و ... و آن آيات دستمايه نزاع مي شد و ... از اين رو مي بينيم از معاصران رسول خدا جز چند مورد ضروري (مثل ابولهب و زيد بن حارثه و...) به صراحت نام نبرده است.
اين احتمال هايي است که به ذهن مي رسد و حکمت اصلي را فقط خدا مي داند.
خلاصه آن که آیات راجع به ائمه در قرآن بسیار زیاد است و نیامدن نامشان به صراحت دلیل بر نبودن آیات راجع به آنان نیست.

پي نوشت ها:
1- مائده (5)،آيه55.
2-احزاب (33)،آيه 33.
3- رهبري امام علي در قرآن و سنت(ترجمه المراجعات)،ص496 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،ج3،ص97.

چند فرشته برای حضرت مریم فرستاده شده بودند؟ وقتی قرآن درمورد باردار شدن حضرت مریم و میلاد مسیح در (سوره3-آیه 42 و 45) راجع به چند فرشته صحبت می کند اما در سوره 19-آیه 17 و 21 تنها از یک فرشته صحبت می کند.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
در جواب از این اشکال گفته شده: حرف یک نفر را می‌توان به جمعی همفکر و همرأی او نسبت داد، مثل آیه:
«إذ قالوا اللهمّ إن کان هذا هو الحقّ من عندک فامطر علینا حجارةً من السماء؛(1) خدایا اگر این مطلب حق و از جانب توست، پس سنگی از آسمان بر ما فرست».
این کلام را فقط یک نفر بر زبان آورد،‌ ولی بقیه نیز این مطلب را در ذهن داشتند و به زبان حال آن را می‌گفتند و بسیاری هنوز این سخن را می‌گویند، از این رو، قرآن آن را به جمع آورده و صحیح است.
گر چه توجیه بالا در جای خود صحیح است. اما به مورد بحث نمی خورد. زیرا در مورد بحث سخن از خبر دادن و بشارت است، نه اعتقاد قلبی و عملی و زبان حال و قال؛ بنابر این، به نظر چندان درست نمی‌آید که سخن یک نفر را (که وحدت و یکی بودن او کاملاً آشکار بوده) به جمع نسبت دهیم، حتى با وجود این که جبرئیل رئیس و بقیه مرئوس هستند، ولی چون در اینجا تمثّل (نموداری) فقط از جانب جبرئیل صورت گرفته و گوینده فرد متمثل بوده ولی بقیه متمثل و آشکار نبوده اند، چندان زیبا و جالب و پذیرفتنی نیست که سخن را به او و همراهان نامریی‌اش نسبت دهیم. آری اگر همة آنان پیدا و آشکار و متمثل بودند و سخن را فقط جبرئیل (که بزرگ آنان است) گفته بود ، اسناد آن به همه منعی نداشت، ولی در اینجا متمثّل فقط جبرئیل است و همراهی ندارد یا اگر دارد، ناپیدا هستند. اسناد کلام یک فرد به جمعی که وجود ندارند یا ناپیدایند و برای ما در حکم غیر موجود می‌باشند، بلیغ و پسندیده نمی‌باشد.
دقت در آیات بالا نشان می‌دهد که دو مقام وجود داشته است:
در مقام اوّل ملائکه به حضرت مریم اخبار برگزیده شدن و بشارت فرزنددار شدن داده، برای پیدا شدن زمینه‌های تحقق این بشارت، او را به قنوت و سجود و رکوع با عابدان تشویق و ترغیب کرده‌اند. آیات آل عمران بیانگر این بشارت و حکایت از این مقام و مرحله است:
«وإذ قالت الملائکة یا مریم إنّ الله اصطفاک وطهّرک واصطفاک على نساء العالمین یا مریم اقنتی لربّک واسجدی وارکعی مع الراکعین... إذ قالت الملائکة یا مریم إنّ الله یبشّرک بکلمةٍ منه اسمه المسیح عیسى بن مریم وجیهاً فی الدنیا والآخرة ویکلّم الناس فی المهد وکهلاً ومن الصالحین...».(2)
در این مقام ملائکه بدون این که متمثل (نمودار) شوند، با مریم علیها السلام سخن گفته و اوامر خداوند را به او ابلاغ کرده و بشارت خداوند را به او رسانده‌اند.
امام مقام دوم، مقام ملاقات مریم با حضرت جبرئیل است .در این مقام که بعد از مقام اول اتفاق افتاد، حضرت مریم در خلوت بوده که ناگاه جبرئیل علیه السلام به صورت جوانی رعنا بر او ظاهر شد تا بشارت داده شده به مریم را محقق گرداند. در اینجا دیگر سخن صرفا از بشارت نیست، بلکه سخن از اهدای فرزند و تحقق وعده داده شده است.
در مقام اوّل بشارت از فرزند پسری است که مصداق کلمة‌الله است، ‌یعنی به ایجاد خداوندی بدون علل و اسباب ظاهری ایجاد می‌گردد و چون از پدری متولد نمی‌شود، به مادر منسوب است: «بکلمة منه اسمه المسیح عیسى بن مریم» ولی حضرت مریم که تا آن زمان ازدواج نکرده و با هیچ مردی خلوت نکرده، به صورت طبیعی متوجه اسباب ظاهری است و سؤال می‌کند: «ربّ أنّی یکون لی ولد ولم یمسسنی بشر؛(3) پروردگارا، چگونه مرا پسری باشد در حالی که با هیچ انسانی خلوت و آمیزش نکرده‌ام؟!»
ممکن هم هست سؤال از پدر آیندة طفل باشد، یعنی: خدایا! من که تا به حال با مردی آمیزش نداشته‌ام که پدر طفل موعود باشد، پس چه کسی پدر اوست و از چه کسی فرزنددار می‌شوم؟
اگر حضرت مریم به جزئیات بشارت دقت می‌کرد، متوجه مطلب می‌شد و دیگر نمی‌پرسید، چون در بشارت فهمانده شده بود که ایجاد فرزند با ایجاد سایر فرزندها فرق دارد. آن ظهور تام کلمة ایجاد است، بدون وساطت هیچ سببی؛ علاوه او چون به به پدر منسوب نیست، منسوب به مادر است.
احتمال هم دارد که این فرزند به صورت عادی و بعد از ازدواج ایشان متولد شود، که سؤال را پی‌گیری نکرد و به اصل بشارت قناعت نمود.
اما در مقام دوم وقتی حضرت جبرئیل به صورت یک انسان کامل الخلقة رعنا بر مریم در خلوتش وارد شد، ابتدا حضرت به گمان این که این فرد قصد بدی دارد، ترسید و او را نیز نهی از منکر کرد و هشدار داد:
«إنّی أعوذ بالرحمن منک إن کنت تقیّاً».(4)
اما وقتی سخن حضرت جبرئیل را شنید که فرستادة خداست تا به وی غلام و پسری پاک ببخشد، سؤال سابق برایش زنده شد و گفت: من که تا به حال با کسی به حلال یا حرام نزدیکی نکرده‌ام، چگونه فرزند پسری به من الآن داده می‌شود؟ در اینجا سخن از تحقق بالفعل فرزند است و او هیچ علت سابقی برای تحقق زایش سراغ ندارد. قبل از این نه به حلال و نه به حرام با کسی خلوت نداشته و آمیزش نکرده، پس چگونه فرزند حاصل می‌گردد، که حضرت جبرئیل همان جواب سابق را تکرار می‌کند.
سؤال کردن مکرّر به معنای انکار قدرت خداوند نیست، بلکه از آن جهت است که حضرت در مرحله قبل به جواب توجه دقیق نداشت و بیشتر در محتوای بشارت غرق شده بود. در این مرحله نیز وقتی از تولد فرزند خبر شنید، به طور عادی ذهنش متوجه اسباب ظاهری گشت.
بنا بر این گفتگوی ملائکه و جبرئیل با مریم در دو مقام بوده است: ابتدا ملائکه به آن حضرت بشارت فرزنددار شدن داده‌اند و ... در مرحله دوم حضرت جبرئیل بر او نمودار شده تا بشارت داده شده را محقق گرداند.
اگر در بار دوم نیز مریم مانند یک فرد بی‌خبر از چگونگی فرزنددار شدن ، می‌پرسد، بدان جهت است که در بار اوّل بیشتر به اصل بشارت توجه داشت و در جزئیات آن زیاد دقیق نشده بود و سخن از فرزنددار شدن در آینده بود و اما بار دوم وقتی از سخن از فرزند دار شدن در همان زمان را شنید، چنان این کلام و سخن و وعده عجیب و غیر عادی بود، که همه گذشته‌ها را از ذهن او پاک کرد و مانند یک فرد بی‌خبر پرسید: چگونه من که نه به حلال و نه به حرام با کسی همبستر نشده‌ام، فرزنددار می‌شوم؟ بنابر این حضرت در دو مقام بشارت شنیده ، در مقام اول از ملائکه بشارت فرزنددار شدن در آینده را شنیده و در بار دوم از جبرئیل که به صورت جوانی رعنا متمثل شده بشارت فرزنددار شدن در همان لحظه را شنیده است و سؤال حضرت در بار دوم منافاتی با اطلاع اجمالی او ندارد و تناقض نیست.

پی‌نوشت‌ها:
1. انقال (8) آیه 32.
2. آل عمران (3) آیه 42 ـ 50.
3. همان، آیه 47.
4. مریم (19) آیه18.

در آیه 24 سوره نسا خداوند فرموده زن اسیر حتی اگر شوهر داشته باشد برای مرد مسلمان حلال است .

حکم به بردگی گرفتن زنان و مردان فقط مربوط به جنگی است که کافران و مشرکان برای نابود کردن اسلام و جامعه اسلامی به کشور اسلامی حمله کنند. در این صورت مسلمانان اگر مغلوب شوند ، از طرف مهاجمان و جنگجویان غالب به بردگی گرفته می شوند .زنان آنان چه در میدان جنگ بوده یا در غیر میدان جنگ، به تصاحب جنگجویان غالب در می آیند و...
اما اگر مسلمانان پیروز شوند ،فقط حق دارند مردان و زنان حاضر در میدان جنگ را به بردگی بگیرند . در صورت صلاحدید حاکم اسلام، تصاحب کنند. آيه24 سوره نساء که مورد سوال جنابعالی است ،بحث آيه پیشین را در باره زنانى كه ازدواج با آن ها حرام است ،دنبال کرده، اضافه می کند كه: ازدواج و آميزش جنسى با زنان شوهردار نيز حرام است .اين حكم هم اختصاص به زنان مسلمان ندارد، بلكه زنان شوهردار از هر مذهب و ملتى همين حكم را دارند، يعنى ازدواج با آن ها ممنوع است ،جز زنان غير مسلمانى كه در جنگ ها به اسارت مسلمانان درمى‏آيند، که اسلام اسارت آن ها را به منزله" طلاق" از شوهران سابق تلقى كرده، و اجازه مى‏دهد بعد از تمام شدن عده آن ها با آنان ازدواج و يا همچون يك كنيز با آنان رفتار شود، به این معنا که چنين زنان شوهردارى كه در اسارت مسلمانان قرار مى‏گيرند ،رابطه آن ها به مجرد اسارت با شوهران شان قطع شده، در رديف زنان بدون شوهر قرار خواهند گرفت تا بتوانند در محیط جدید شوهر داشته باشند.
فلسفه اين حكم : اين گونه زنان يا بايد به محيط" كفر" بازگردانده شوند، يا بدون" شوهر در ميان مسلمانان بمانند و يا رابطه آنان با شوهران سابق قطع شود و از نو ازدواج کنند. صورت اول بر خلاف اصول تربيتى اسلام و صورت دوم ظالمانه است، بنا بر اين تنها راه‏ صحیح و معقول همان راه سوم است که اسلام تجویز فرموده است . (1)
این حکم در آن زمان که برده گیری جنگجویان مغلوب قانون جاری بود، نه تنها شرم آور نبود، بلکه حکمی عادلانه و قابل دفاع و در جهت رعایت مصلحت جامعه اسلامی و رعایت حال جنگجویان مغلوب بود.
این اجازه محدود را هم اسلام بدان جهت داد تا مشرکان به حمله بر کشور اسلامی گستاخ نشوند و گر نه اسلام برای نجات بخشی و به آقایی رساندن انسان ها اعم از عرب و عجم و سیاه و سفید و شرقی و غربی و...آمده است. نمی خواهد کرامت انسان ها خدشه دار شود ،ولی "ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان".
خوشبختانه در قرون اخیر جامعه بشری به حدی از رشد رسیده که برای جنگ ها هم قانون وضع کرده ، حد و حدود تعیین نموده ، حمله به غیر نظامیان و کشتن و اسیر گرفتن آنان و به بردگی گرفتن اسیران جنگی را ممنوع کرده( گر چه متاسفانه ظالمان به این قوانین انسانی پایبند نیستند) و این محدودیت ها مطلوب اسلام است . حاکم جامعه اسلامی دعوت کننده به این قوانین و امضا کننده این قوانین و پایبند به آن ها است.
در جنگ ایران و عراق هم که هر دو طرف مسلمان بودند، حتی اگر دو طرف به قوانین بین المللی و منع بردگی هم نپیوسته بودند، با این وجود حق به بردگی گرفتن افراد حاضر در میدان جنگ را نداشتند . اگر سربازان عراقی مرتکب چنین ظلمی شدند، به جهت پایبند نبودن آن حکومت به احکام اسلام بود.
خوشبختانه اسلام اولین محدود کننده قانون برده گیری بود. راه های آزاد شدن بردگان را در قانون خود لحاظ کرد . حرکت مخالفت با برده داری که در جهان در قرون اخیر پیش آمد(با همه کاستی هایش) مورد تایید اسلام بود و هست . پایبندی به این قوانین سرلوحه عمل کشورهای اسلامی می باشد.
پی نوشت:
1 . آیه الله مکارم شیرازی . تفسیر نمونه ، ج 3 ، ص 333.

سا 24: زنان شوهر دار بر شما حرام است مگر زنانی كه در جنگ مالك شدید... احزاب50: ای پیامبر بر تو حلال كردیم همسران تو را آنان كه مزدشان را پرداختی و كسانی كه مالك می شوی(كنیز یا اسیر) احزاب 52:از این پس زنها بر تو حلال نیستند هر چند زیباییشان تو را مجذوب كند مگر كسانی كه جزو ملكت تو هستند نسا3: اگر نمی توانید به مساوات با زنانتان رفتار كنید به یك همسر بسنده كنید یا به كنیزانتان اكتفا كنید معراج 29و30: و آنانكه خود را از شهوات نگاه می دارند مگر بر زنان حلال و همچنین كنیزان ملكی خویش كه در این صورت بر آنها نكوهشی نیست

اسلام برای آزاد کردن انسان ها آمده ،نه به بردگی کشاندن آن ها، اما در جاهایی به مصلحت جامعه و خود انسان ها اجازه به بردگی گرفته شدن بعض افراد داده شده است.
در گذشته جنگ معمولا قبیله ای بود . در جنگ همه افراد قبیله از زن و مرد و پیر و جوان شرکت می کردند. قبیله غالب، همه افراد قبیله مغلوب را به بردگی و اموال آنان را به غنیمت می گرفت.
اسلام اولا جنگ هجومی را اجازه نداده و مسلمانان حق ندارند به گروه ، قبیله و مردمی هجوم برند . مردان شان را کشته و زنان را به کنیزی و اموال شان را به غنیمت بگیرند مگر این که از جانب مشرکان و کافران مورد هجوم واقع شوند. در این صورت باید در صدد دفاع از خود و نظام و ناموس خود برآیند. مهاجمان را بکشند تا شکست آنان قطعی شود و آن گاه بقیه افراد حاضر در میدان جنگ اعم از زن و مرد را اسیر کنند .اموال را به غنیمت بگیرند و بعد حاکم اسلام حق دارد مطابق مصلحت بینی و رعایت مصالح جامعه و نظام اسلامی، اسیران را به منت آزاد کند یا در قبال آزادی آنان فدیه و جان بها بگیرد یا آنان را به بردگی گرفته و بین رزمندگان تقسیم کند.
به بردگی گرفتن افراد شرکت کننده در میدان جنگ هجومی علیه مسلمانان، مقابله به مثل است که از نظر همه عاقلان پذیرفته شده می باشد. اگر آن گروه غالب می شد، همین برخورد را با مسلمانان می کرد. البته به بردگی گرفتن زنان و مردان مشرک جنگنده علیه اسلام، جایز است، نه واجب. این که حاکم معصوم یا عادل اسلام حکم به بردگی گرفتن بدهد ، بستگی به اقتضائات زمان و مکان دارد.
برای اطلاع بیش تر از دلایل اسلام برای تجویز محدود بردگی مطلب زیر را مطالعه کرده و به کتب گفته شده مراجعه کنید:
اسلام برده داری را با محدودیت های متعدد، به مصالحی به رسمیت شناخت.برای این که موضع اسلام در برابر برده داری و حقانیت آن، روشن شود ،لازم است نیم نگاهی به تاریخ برده داری بیندازیم:
در قدیم از سه را انسان ها به بردگی گرفته می شدند:
1. زور و قلدری: مثلاً رئیس قبیله به زور می توانست دیگران را به بردگی بگیرد یا یک قبیله بدون دلیل به قبیله دیگری شبیخون زده و هجوم برده و افراد قبیله دیگر از زن و مرد و کودک را به اسیری بگیرد.
2. داشتن ولایت ارث و شوهری; به عنوان مثال: پدر می توانست فرزند خود را بفروشد;
3. جنگ ؛ برده گیری در جنگ های دفاعی حتی در بین ملل دارای تمدن نظیر روم، هند، یونان، ایران; نیز معمول بوده است. ابتدا این گونه بود که قبیلة پیروز در جنگ خواه مهاجم یا مدافع، تا آخرین نفر از طرف مغلوب را می کشت; امّا در طول زمان، و نیز از باب نوع دوستی، بنا را بر این گذاشتند که اسیران جنگی را به عنوان غنیمت تملک کنند، هر چند در آن دوران هم روش ها فرق می کرد و رومی ها و یونانی ها سختگیرتر بودند.(1)
دین اسلام قانونی به نام برده داری تأسیس نکرد; بلکه از سه روش فوق; دو روش زور و ارث را ردّ و روش سوم یعنی جنگ دفاعی را تحت شرایطی امضا کرد تا به مرور زمان و با شرایطی که قرار داده است، زمینه های آن نوع برده داری را هم از بین ببرد.
اما اینکه چرا اسلام راه سوم برده گیری را مردود ندانست; بلکه محدودیت هایی در آن ایجاد کرد؟ بدان خاطر بود که :
1. اصلاح عادات غلط به زمان نیازمند است;
2. در آن زمان بردگان فراوانی وجود داشتند . گاهی بخش عظیمی از جامعه را بردگان تشکیل می دادند. اگر از ابتدا بردگی به طور کلّی ملغا می شد، رهایی بردگان باعث نابودی آنان و خانواده های شان می شد; زیرا بردگان در آن زمان نه کسب و کار مستقلی داشتند و نه زندگی مستقلی.( 2)
حداقل اثر سوء آزاد کردن این جمعیت انبوه، مختل کردن امنیت جامعه بود. بررسی این نکته نشان می دهد که برخورد ضربتی و دفعی با مسألة برده داری، امری غیر حکیمانه، بلکه غیر ممکن است; از این رو اسلام، در برخورد با این مسأله ـ چنان که در مورد "شراب" عمل کرد ـ به اصلاح تدریجی پرداخت.
3. بندگان در آغاز اسلام منبع اقتصادی و نیروی نظامی نیرومندی برای مشرکان و حتی مسلمانان بودند. مشرکان آنان را در مزرعه ها، نخلستان ها و میدان های جنگ به کار می گرفتند; چنانچه اسلام در همان ابتدا دستور آزادی بردگان را می داد، بدیهی بود که تنها مسلمانان به آن عمل کنند; چرا که مشرکان به آن اعتقادی نداشتند.
این شیوه رفتار، پیامدهای بسیار ناخوشایند و ضربه مهلکی برای جامعه اسلامی نوپا در پی داشت، از جمله:
الف: مسلمانان به یکباره از نیروی اقتصادی و نظامی عظیمی محروم می شدند و این ضربه مهلک اقتصادی به آنان بود.
ب: بندگانی که به اسیری گرفته می شدند، چنانچه آزاد می شدند، چون جا و مکان و درآمد مناسبی نداشتند، به ناچار به پیش مشرکان باز می گشتند . آنان دوباره، از این ها برای تقویت بنیه اقتصادی و نیروی نظامی استفاده می کردند.
حاصل آن بود که آزادی بندگان به تدریج، مانع از خسارت اقتصادی و نظامی مسلمانان شد.
4. به طور کلی، دشمن محارب در صدد نابود ساختن است. فطرت بشر چنین فردی را محکوم به فنا دانسته و دست کم به بردگی گرفتن او را تجویز می کند.
5. علاوه بر حکم فطری، تا آن جا که تاریخ نشان داده است، انسان ها دشمنان خود را به عنوان غنیمت اسیر می گرفته اند.(3)
برده گیری که اسلام معتبر دانسته، حقی است که با فطرت بشر مطابقت دارد که برده گیری دشمنان اساس دین و مجتمع اسلامی است. چنین کسانی به حکم اجبار به داخل جامعه جذب می شوند . در لباس بردگی درمی آیند تا به تربیت صالح دینی تربیت یافته و به تدریج آزاد شوند ،همانند مریضی که طبیب آزادی عمل او را تحت کنترل در می آورد تا به سلامتی برسد.
جهان متمدن هر چند به ظاهر، نظام برده داری را ملغا اعلام کرد، امّا هنوز همان نظام به شکلی دیگر در جهان معمول است. با نگاهی کوتاه به جنگ جهانی دوم و قیمومیت بر ملل محروم و مغلوب می بینید که چه فجایعی به بار آوردند. هنوز هم محرومان ملل، گرفتار آن نظام قیمومیتی غلط هستند.(4)
اسلام نه تنها برده داری را تأسیس نکرد; بلکه برای حل تدریجی اما سریع آن راه حل هایی را ارائه داده است که در محورهای زیر آن ها را مورد توجه قرار می دهیم:
الف) بستن سرچشمه بردگی:
اسلام از بین سه راه معمول برده گیری در آن زمان، دو راه را به کلی ردّ کرد و نپذیرفت (زور و قلدری، ولایت شوهر، ارث و غیره) و به عللی که گذشت، برای از بین بردن راه سوم (راه برده گیری در جنگ) محدودیت هایی ایجاد کرد، حتی در صورت پیروزی در جنگ هم گرفتن برده الزامی نبوده ، بلکه دستور اسلام در این مورد این است که بعد از خاتمة جنگ با کفار، افرادی که اسیر می شوند، به چند صورت با آنان برخورد شود:
ـ از آنان فدیه گرفته شده، آزاد شوند;
ـ با اسیران مسلمان مبادله شوند;
ـ و در نهایت، در مواردی که دو راه قبلی صلاح نبود، به جای این که آن ها را بکشند، اسیرشان کرده و برای خدمت، به کار بگمارند و بین مردم تقسیم کنند.(5)
ب) گشودن دریچة آزادی: اسلام، تمهیداتی دیگر برای آزادی بردگان اندیشیده است، از جمله
ـ آزادی اسیر را یکی از کفارات قرار داده است(6)
ـ با ازدواج زنی که برده است با یک انسان آزاد و بچه دار شدن آن زن، فروش آن زن ممنوع می شود تا از سهمیة ارث فرزندش آزاد شود.(7)
ـ سهمی از زکات برای خرید برده و آزاد کردن آنان قرار داده شد که بدین ترتیب یک بودجة دایمی برای این کار از بیت المال در نظر گرفته شده و تا آزادی کامل همة بردگان ادامه خواهد یافت.(8)
ـ آزادی بردگان یکی از عبادات شمرده شده و بزرگان در این زمینه پیش قدم بوده اند تا آن جا که گفته شده حضرت علی بن ابی طالب با دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد.(9)
ـ هر کس سهم خود از بردة مشترک را آزاد کند، سهم شریک دیگر به طور قهری آزاد می شود.(10)
ـ هرگاه کسی مالک یکی از پدر، مادر، اجداد، فرزندان، عمو، عمّه، دایی، خاله، برادر، خواهر، برادرزاده و یا خواهرزادة خود شود، آنها فوراً آزاد می شوند.(11)
ـ در برخی موارد، اگر صاحب بَرده نسبت به بردهاش مجازات های سختی انجام دهد، آن برده خود به خود آزاد خواهد شد.(12 ) و...
ج) احیای شخصیت بردگان: در دورانی که بناست بردگان به تدریج آزاد شوند; دین مبین اسلام برای اِحیای حقوق آنان اقدامات وسیعی کرده است; به طوری که هیچ فرقی بین بردگان و آزادها قرار نمی دهد; جز به تقوا و پرهیزکاری; به بردگان اجازه می دهد همه گونه پُست های اجتماعی را عهده دار شوند . از فرماندهی گرفته تا پست های حساس دیگر که به عنوان نمونه سلمان، بلال و قنبر را می توان نام برد.(13)
د) رفتار انسانی با بردگان، در اسلام دستورهای زیادی در مورد مدارا با بردگان آمده است، از جمله:
ـ پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل آن قدر برای آزادی برده سفارش کرد که فکر کردم برای آزادی برده مهلت معینی مقرر گردید.(14)
روایاتی داریم که در مورد بردگان، أجل هفت سال را مطرح کرده و فرموده اند: بعد از هفت سال برده را از کار معاف و او را آزاد کنید.(15)
حضرت امام صادق می فرمود: هرگاه پدرم به غلامش دستوری می داد و ملاحظه می کرد که آن کار، سخت است، خودش
بسم الله می گفت و کمک می کرد.(16)
خوشرفتاری نسبت به بردگان در این دوران انتقالی، به حدی است که حتی بیگانگان نیز از آن تمجید کرده اند; به عنوان نمونه، جرجی زیدان می گوید: اسلام نسبت به بردگان فوق العاده مهربان است .پیامبر در مورد بردگان سفارش بسیار نموده است; به عنوان مثال: "کاری که برده تاب آن را ندارد، به او واگذار نکنید" یا "هرچه خودتان می خورید ،به او بدهید".(17)
بنا بر این اسلام در آن زمان که برده داری وجود داشت، وجود آن را تا حدودی تجویز کرد تا با یک برنامه حساب شده و موفق به مبارزه با آن پردازد . به هیچ وجه اسلام این قانون را ایجاد نکرد. طریقی هم که اسلام برای مبارزه برگزید، طریق تدریجی بود و با موفقیت قرین شد، در حالی که اگر طریق مبارزه یکباره را پیش می گرفت، علاوه بر اینکه زیان بزرگی به جامعه نوپای اسلامی می زد، با موفقیت هم قرین نمی شد. اتفاقا در تاریخ مبارزه با بردگی توسط غربیان با مبارزه قاطع و یکباره مواجهیم که به شکست انجامید.
اما در جامعه اسلامی کنیزان از دو راه وارد می شدند:
1-زنانی که در میدان های جنگ شرکت می کردند و اسیر می شدند. در قدیم در جنگ های معمولا قبیله - که سیار زندگی
می کرد - به تمامی در جنگ در گیر بود ،یعنی زنان و مردان و کودکان همگی اعضای میدان نبرد بودند و برای پیروزی بر طرف مقابل تلاش می کردند . سهم زنان کم تر از مردان نبود .وقتی یک طرف شکست می خورد، تمام مردان و زنان و کودکان و اموالی که در میدان بود،به تصاحب طرف مقابل در می آمد.
2- زنانی که قبلا در جامعه غیر اسلامی اسیر و کنیز شده بودند. برده فروش ها آن ها را به جامعه اسلامی می آوردند و می فروختند. در اسلام خرید و فروش اینان نیز جایز شمرده شد تا راهی برای ورود آنان به جامعه اسلامی و در معرض آزادی قرار گرفتن باشد.
پی نوشت ها:
1. المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، ج 6، ص 544، نشر رجأ.
2. همان.
3. همان، ص 549.
4. همان، ص 561 ـ 566.
5.همان، ج 18، ص 337 ـ 341، جامعه مدرسین.
6. تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 2، ص 110 ـ 117،چ جامعه مدرسین.
7. مکاسب، شیخ انصاری، ص 175، سطر 14، دارالحکمة.
8. تفسیر نمونه، مکارم، ج 12، ص 418، اسلامیة تهران.
9. بحارالانوار، مجلسی، ج 41، ص 43، اسلامیه تهران.
10.جواهرالکلام، شیخ محمدحسن، ج 34، ص 154 ـ 158، چاپ بیروت.
11. تفسیر نمونه، آيت الله مكارم ، دارالكتب ج 21، ص 42.
12.وسایل الشیعه، ج 16، ص 26(20 جلدی).
13. تفسیر نمونه، ج 21، ص 421.
14.وسایل الشیعه، ج16،ص 26.
15. همان.
16. بحارالانوار، ج 74، ص 142، ح 13.
17. تاریخ تمدن، جرجی زیدان، ج 4، ص 54.
جهت اطلاع بیش تر می توانید به کتاب های ذیل مراجعه کنید.
1ـ ترجمه تفسیر المیزان، ج 6، ص 494 ـ 497، چاپ جامعه مدرسین.
2ـ بحارالانوار مجلسی، ج 74، ص 1141، چاپ اسلامیه تهران.
3ـ مناظرة دکتر و پیر، شهید هاشمی نژاد، ص 159 ـ 178.
4ـ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 14، ص 451 ـ 467، چاپ اسلامیه تهران.

آیا در قرآن به مجرد بودن یا نبودن حضرت عیسی اشاره ای شده است؟ اگر هست در کدام آیه؟

پاسخ:
در قرآن آيه اي كه بر مجرد بودن حضرت عيسي به صراحت دلالت داشته باشد، وجود ندارد.
البته شايد بتوان با دو قرينه قرآني بر اين مطلب استدلال كرد:
1. قرآن در وصف حضرت يحيي وا‍ژه "حصورا" را آورده است. مفسران اين وا‍ژه را بر محدوديت و سختگيري بر خود تفسير كرده اند؛ يعني كسي كه خود را از شهوات و اميال نفساني مباح و مكروه و حرام باز دارد.(1)
بسياري اين وا‍ژه را به عنوان كسي كه رغبت به زنان ندارد و از آن ها اعراض دارد و از ازدواج روگردان است، تفسير كرده اند. (2)
بعد گفته اند كه يا ازدواج به خودي خود مستحب نبوده و با توجه به توصيه هاي پيامبر اكرم در شريعت اسلام مستحب شده،(3) يا در شريعت هاي سابق ترك نكاح، رهبانيت مستحب بوده و مذموم نبوده؛ از اين رو حضرت يحيي ترك نكاح كرده يا ترك از طرف ايشان اجبار شرايط بوده است، نه عملي به عنوان زهد و عبادت.(4)
در هر حال استفاده معناي عزب بودن و روگردان از نكاح بودن از اين وا‍‍ژه قطعي نيست.
2. وقتي حضرت زكريا از خدا تقاضاي فرزند كرد، خداوند به او فرمود:
أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّه؛ (5)
خدا تو را به "يحيى" بشارت مى ‏دهد (كسى) كه كلمه خدا [مسيح‏] را تصديق مى‏ كند.
بعد او را به "سيد و حصور و نبي" بودن توصيف كرد. بعضي گفته اند اين كه خدا يحيي را "مصدّق كلمه الله و عيسي" مي شمارد، به معناي اين است كه يحيي شباهت تمامي با حضرت عيسي خواهد داشت. (6) آيينه او خواهد بود. اين يعني صفات او شبيه صفات عيسي مي باشد. پس عيسي هم بايد "حصور" و بريده از زنان و بي رغبت به آنان باشد (البته اگر حصور را به اين معنا پذيرفتيم).
بنا بر آنچه در تاريخ آمده، ايشان دائم در سفر بوده و ازدواج نكرده است. اما هيچ كدام از اين امور قطعي نيست.

پي نوشت ها:
1. مصطفوي ، التحقيق في كلمات القرآن الكريم ، تهران ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، 1360 ش ، ج2 ، ص 232.
2. سبزواري نجفي ، ارشاد الاذهان ، اول ، بيروت ، دار التعارف ، 1419 ، ص 60.
3. بلاغی، آلاء الرحمن ، اول ، قم ، بنياد بعثت ، 1420 ،ج1 ، ص 281.
4. مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، اول ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1374 ش ، ج2 ، ص 536.
5. آل عمران (3) آيه 39.
6. طباطبايي ، الميزان (ترجمه) پنجم ، قم ، انتشارات اسلامي ، 1374 ، ج3 ، ص 275.

آيا پيامبر(ص) از فسق «ولید بن عقبه» آگاه نبود و اين منافات با عصمت ايشان ندارد؟

پاسخ:
درباره آيه 6 سوره حجرات كه مربوط به تحقيق از خبرهايي است كه افراد دروغگو مي دهند.
چند نكته بايد توجه شود:
اولا: آن آيه مربوط به وليد بن عقبه و نه كسي است كه در پرسش نامبرده شده .
دوم: اين آيه اگر هم سؤال برانگيز باشد، در باره علم پيامبر ممكن است جاي سؤال داشته باشد و ربطي به عصمت او ندارد.
سوم: در باره شان نزول آيه سه رويكرد مطرح شده كه تفصيل آن را در منبع ذيل جويا شويد.(1)
پيامبر وليد بن عقبه را براي جمع آوري زكات از طايفه بني مصطلق فرستاد. وقتي مردم از آمدن فرستاده پيامبر خبردار شدند، براي استقبال او جمع شدند، ولي او به دليل آن که در زمان جاهليت با آن مردم عداوت داشت، ترسيد و گمان كرد كه براي جنگ با او، آن اجتماع صورت گرفته؛ بدون تحقيق درباره آن برگشت و به پيامبر گفت: آن قوم از دادن زكات امتناع نمودند، پيامبر ناراحت شد،‌ و آيه ياد شده نازل شد كه در باره اين خبر تحقيق شود .
طبق دو شان نزول ديگر كه در جاي خود بايد ملاحظه شود(2) محذوريتی نداشته و سؤال برانگيز نخواهد بود ، ولي طبق اين شان نزول جاي طرح پرسش ياد شده وجود دارد كه در پاسخ بايد گفت: آيه ياد شده ناظر به اين است كه وظيفه مردم و مسلمانان را مشخص نموده، هنگامي كه اخباري را خدمت پيامبر(ص) مي آورند، بايد از روي تحقيق باشد و پيامبر را براي پذيرش آن خبر تحت فشار قرار ندهند، تعبير آيه اين است كه خطاب به مسلمانان و مومنان فرمود: اي كساني كه ايمان آورده ايد! اگر شخص فاسقي خبري براي شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد. مبادا در صورت عمل كردن بدون تحقيق به گروهي از روي ناداني آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد.
از لحن آيه به دست مي آيد كه جمعي اصرار بر اين پيكار داشته اند، ولي قرآن كريم آن ها را به تحقيق در مسئله فرا خواند. (3)
طبق اين بيان معلوم مي شود كه آيه خطاب به مؤمنان است و نه پيامبر .پس با علم و عصمت پيامبر منافات ندارد و سؤال برانگيز نخواهد بود.
گذشته از اين پيامبر در باره مسائل روزمره به علم غيب خود عمل نمي كرد، بلكه به گزارشات و علمي كه از طريق عادي به او مي رسيد، عمل مي نمود.
چه اينکه آگاهي از امور پنهان و غيب براي پيامبر از طريق وحي الهي بوده، اين آيه او را در جريان قرار داد. به همین دلیل پیامبر(ص) افرادی را جهت تحقیق فرستاند که معلوم شد آن گزارش دروغ بوده است.(4)
در هر صورت اين آيه منافات با عصمت و علم پيامبر ندارد .

پي نوشت ها:
1. ناصر مكارم ، تقسير نمونه، ج 22 ،ص 152 نشر دار الكتب الاسلاميه ، تهران، 1363 ش.
2. همان .
3. همان ،ص 155.
4. همان ،ص 152.

صفحه‌ها