معارف قرآن

امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و بحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند...
نام سوره و شماره آيه  در مورد امامت و ولايت فقيه در قرآن را نياز دارم؟

پاسخ:
امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و بحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند، همچنان كه نبوت مساله اي اعتقادي است كه بايد با برهان و استدلال عقلي ثابت شود . نقل در اين موارد يا خود برهاني است يا از باب تاييد است. بنا بر اين اثبات امامت و ولايت فقيه با نقل صرف نمي شود.
برهان نبوت كه در قرآن هم ذكر شده ، عبارت است از :
بشر محتاج هدايت است . با وجودي كه عقل را كه نور و هدايتگر است ، دارد، در گذر زمان گرفتار اختلاف مي شود كه يا ناشي از تفاوت برداشت است ( كه يك برداشت حق و برداشت هاي ديگر باطل است) يا ناشي از جهل و ناتواني در درك حقايق ؛  اين جاست كه خدا براي رفع اختلاف وحي و كتاب نازل مي كند:
كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ؛  (1)
مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادي در ميان آن ها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد . اختلافات و تضادهايي در ميان آن ها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند . كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت مي‏كرد، با آن ها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري كنند.
براي اين كه در خود قرآن مردم به اختلاف نيفتند ، خداوند پيامبرش را به تبيين و تفسير و تعليم كتاب خدا مأموريت داد:
ِوَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏؛ (2)
 ذكر را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است ، براي آن ها روشن سازي‏ .
َ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ؛ (3)
آن ها را كتاب بياموزد .
وجود پيامبر در كنار كتاب را قاطع عذر منكران و كافران و منحرفان ناميد كه با وجود كتاب و پيامبر به عنوان مفسر و مبين كتاب ، ديگر عذري براي گمراهي نيست:
وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلي‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ ؛ (4)
چگونه كفر مي ورزيد در حالي كه (در دامان وحي قرار گرفته‏ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مي‏شود، و پيامبر او در ميان شماست؟!
قرآن با تفسير و تبيين پيامبر ، هدايتگر به حق و مانع گمراهي است . بعد از پيامبر بايد مفسر و مبين معصوم به عنوان امام و مقتدا و هدايتگر باشد تا مردم با تمسك به تفسير و تبيين امام ، هدايت يابند . از گمراهي در امان باشند . از اين رو در قرآن مردم به اطاعت از ولايت خدا و رسول و مؤمنان نمازگزاري كه در ركوع صدقه مي دهند ، دعوت مي شوند:
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏؛ (5)
سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آن ها كه ايمان آورده‏اند. همان ها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند.
همچنين به اطاعت مطلق از خدا و رسول و اولي الامر دعوت مي شوند:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏؛ (6)
اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را.
معلوم مي شود  "اولي الامر" بايد معصوم باشد . شناسايي معصوم فقط از خدا و رسول خدا ممكن است . آنان بايد مصداق اولي الامر را معرفي كنند . پيامبر در روز غدير و در حديث متواتر ثقلين امام علي و فرزندان معصوم ايشان را به عنوان جانشينان خود و هدايتگران و امامان امت و تفسير و تبيين كنندگان قرآن، معرفي نمود.
بنا بر اين اصل امامت مانند نبوت بر برهان محكم عقلي تكيه دارد .آيات قرآن با بيان برهاني ما را به اطاعت از هدايت يافتگاني كه مي توانند هدايتگر باشند و خدا اين وظيفه را بر دوش آنان نهاده است ، سوق مي دهند.
اگر بخواهيم همه آيات و رواياتي را كه با بيان برهاني بر امامت دلالت دارند ، يادآوري كنيم، جواب خيلي طولاني مي شود .
ولايت فقيه  مانند امامت از عقايد و مسائل كلامي است.
همان گونه كه در نبود پيامبر بايد دين خود را از امام بگيريم و اداره دنياي خود را به او بسپاريم ، در دوران غيبت هم بايد احكام دين را از مجتهدان عادل كه نايبان عام امام زمان (عج) هستند ، بگيريم . اداره دنياي خود را به مجتهدي عادل و توانمند كه بهتر از بقيه مجتهدان توان اداره كشور را دارد،  بسپاريم.
اين حكم عقل و شرع است . روايات زيادي از امامان بر اين مطلب دلالت دارد، از جمله روايت زير:
من كان منكم ممن قد روي حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فإنما استخف بحكم الله و علينا رد و الراد علينا الراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله . (7)
هر كس از شما  كه حديث ما را روايت مي كند و اهل نظر در حلال و حرام ما است و احكام را مي شناسد ، به حكومتش رضايت دهيد ،كه او را بر شما حاكم كردم .اگر كسي حكم او را كه به حكم ما حكم كرده ، نپذيرد ، حكم خدا را نپذيرفته و خفيف كرده ؛ حكم ما را رد كرده ؛ رد كننده ما ، رد كننده حكم خدا است . چنين كسي در رديف مشركان است.
نبوت و امامت و ولايت فقيه همه در يك راستا و از مباحث اعتقادي و متكي به برهان محكم عقلي و نقلي و از مسائل روشن و بديهي هستند.

پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 213.
2. نحل (16) آيه 44.
3. بقره ، آيه 129.
4. آل عمران (3) آيه 101.
5. مائده (5) آيه 55.
6. نساء (4) آيه 59.
7. كليني ، كافي ، پنجم ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1362 ش ، ج1 ، ص 67.
 

با سلام با توجه به آیه71 سوره توبه دوستی با جنس مخالف اشکال دارد اگر دارد مفهوم آیه چیست با تشکر

آيه 71 توبه به شرح زير است:
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ
مردان و زنان باايمان، ولىّ (و يار و ياور) يكديگرند امر به معروف، و نهى از منكر مى‏كنند نماز را برپا مى‏دارند و زكات را مى‏پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى‏كنند بزودى خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مى‏دهد خداوند توانا و حكيم است.
اين آيه زن و مرد و دختر و پسر را انسان هايي شمرده كه نسبت به هم تعهد دارند و بايد همديگر را به خير و خوبي سوق داده و از درافتادن در مهلكه گناه و ظلم باز دارند و امر به معروف و نهي از منكر ناشي از رابطه ولايي و متعهدانه اي است كه با هم دارند و ايمان، به مؤمن اجازه نمي دهد نسبت به سرنوشت برادر و خواهر ايماني اش بي تفاوت باشد.
بنا بر اين دوستي و ارتباط انساني و عفيفانه زن ومرد كه به لذت دهي و لذت گيري غير مجاز و خارج از چارچوب ازدواج منتهي نشود، ممنوع نيست و آنچه ممنوع است رابطه هاي آلوده به لذت دهي و لذت گيري جنسي و خارج از چارچوب ازدواج است.
طبيعي است كه ارتباط ها و دوستي هاي صميمانه و نشست و برخاست هاي اين چنيني بخصوص زماني كه دو نفره و در خلوت باشد، حتي اگر با لذت دهي و لذت گيري همراه نباشد، مانند رفتن به لبه پرتگاه است و هر آن ممكن است هر دو طرف يا يكي از آنها به گرداب گناه سقوط كند و آلوده شود.
اين كه در روايات از چنين دوستي ها و نشست و برخاست هايي نهي شده (1)، به خاطر احتمال سقوطي است كه وجود دارد.
پي نوشت ها:
1. خوانساري، شرح غرر الحكم، تهران، دانشگاه، 1366ش، ج4، ص123.
موفق باشید.

باتوجه به آيات سوره نور30و31 كه خطاب به مومنين ومومنات است پس حجاب مربوط به همين طيف بوده،پس چرا در جامعه همه را مجبور به پوشش مي كنن؟

قرآن كتاب هدايت براي عموم مردم است (1) و مخاطب قرآن هم ناس، بني آدم (2) و عموم مردم هستند. هم اعتقاد به معارف قرآن و هم عمل به احكام قرآن بر همه مخاطبان اعم از مؤمن و كافر لازم است.
اما كافران چون اصل قرآن و وحي و نبوت و ... را قبول ندارند يا نبوت و وحيانيت قرآن را قبول ندارند، ضمن اين كه مخاطب هستند، ولي طبيعي است كه توجهي نمي كنند ولي مؤمنان چون اصل را قبول دارند، توجه مي كنند.
خداوند هم با توجه دادن به ايمان و اعتقادشان به اصل، آنان را خطاب مي كند كه اگر به واقع ايمان داريد بايد به اين احكام پايبند باشيد.
بنا بر اين اين نوع خطاب به نوعي تحريك ايمان و ضمانت اجرايي احكام است، وگرنه خطاب مختص اهل ايمان نيست. بلكه فقط اهل ايمان به آن توجه مي كنند.
مثال اين كه قرآن هدايت براي "ناس" و عموم مردم است(3) ولي چون فقط با تقواها به هدايتگري اش گوش مي دهد، فقط آنان بهره مي برند و عملا فقط هدايتگر آنان است و مي شود: هدي للمتقين (4)
اما آياتي كه دلالت مي كنند همه مخاطب قرآن هستند:
أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ ( 5)
اين قرآن بر من وحى شده، تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مى‏رسد، بيم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم).
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ (6)
يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ (7)
و....
پي نوشت ها:
1. بقره(2) آيه 185.
2. بقره(2)آيه 21 و ...؛ اعراف(7) آيه26 و ... ..
3. بقره(2) آيه185 و...
4. بقره(2) آيه 2.
5. انعام آيه 19.
6. بقره آيه 185.
7. نساء آيه 170.
موفق باشید.

بعد از مطرح شدن بحث پوشش زنان در مدینه، پیامبر اسلام چه اقدامات اجرایی برای پیاده سازی آن به کار گرفت؟ برخی دوستان مطرح می کنند که ایشان پذیرش حجاب رو بعهده افراد گذاشته بود و برخورد اجباری نداشتند؟ ِیا شنیده شده است که یکی از خلفا در کوچه های مدینه با شمشیر می ایستاده است و مانع از حجاب کنیزان می شده است تا فرق بین کنیزان و زنان آزاده مشخص شود. بسیارممنون میشوم اگر مرجع مطالب ذکر شود.

مطالب مذكور فاقد منابع معتبر مي باشد.
حجاب دستوري از جانب دين مبين اسلام و مذهب تشيع است، و ازمباني ديني و آيات و روايات استفاده مي شود، در زمان رسول خدا و حاكمان اسلامي رعايت حجاب براي همه حتي اقليت هاي مذهبي هم لازم بوده است، زيرا حجاب از ضروريات اسلام مي باشد. بر حاكم است به اين مسايل اهميت دهد:" علي (ع) مي فرمايد: بر امام نيست جز آن چه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده است... و زنده كردن سنت‌ها ."(1)
در جاي ديگر، يكي از وظايف مهم حاكم امر به معروف و نهي از منكر و اقامه حدود الهي بيان شده است: «لابدّ للأمّة من إمام... فيأمرهم وينهاهم ويقيم فيهم الحدود».(2) جامعه نيازبه حاكم دارد ....تا آنان را امر به معروف ونهي از منكر كند وحدود الهي را اجرا نمايد. روشن است كه بي حجابي، از منكرات اسلام است كه بايد از آن نهي شود. حضرت رسول (ص) اين وظيفه را بهتر انجام مي داد. افزون بر اينكه در عصر حضرت رعايت پوشش و حجاب مورد توجه توده مَردم(اعم از مسلمان و غير مسلمان) بود. مانند اين عصر بي حجابي و بدحجابي رايج نبود حتي اقليت هاي ديني نيز موظف بودند كه حجاب را رعايت نمايند. در سوره احزاب دستور كلي در باره حجاب آمده است: «اي پيامبر! به همسران و دختران خويش و بانوان با ايمان بگو كه روپوش خود را برگيرند تا به عفاف و حريت شناخته شوند و مورد آزار و تعرض هوسرانان قرار نگيرند. خداوند، آمرزنده و مهربان است.» (3)
تذكر نكته اي را لازم مي دانيم:
قطعا منشا بسياري از اين پرسش ها اجباري بودن حجاب در اين است كه بايد بدانيم الزام حجاب در كشور ايران، به خاطر قانون كشور است،‌ نه اين كه فرد بايد مسلمان باشد يا احكام اسلام را عمل كند، بلكه از اين جهت كه حجاب پديده‌اي اجتماعي است. ربطي به دين دار بودن يا نبودن ندارد. اگر حجاب تنها يك مسئله فردي بود، مسيحي يا يهودي ويا اقليت هاي مذهبي ديگر هيچ الزامي براي انجام آن نداشتند، همان گونه كه هيچ كس مسيحي يا يهودي را اجبار به روزه گرفتن يا نماز خواندن نمي‌كند، زيرا فقط يك مسئله فردي است، اما چون حجاب مسأله اجتماعي است، رعايت آن بر غير مسلمان نيز لازم است، همان طور كه تأسيس مراكز مشروب‌ فروشي براي غير مسلمان نيز جايز نيست، اگر چه در دين آنان اشكال نداشته باشد. اصولاً كارهاي خلاف و منكري كه آشكارا و در منظر مردم، رخ مي‌دهد، در حكومت اسلامي از انجام آن ها جلوگيري مي‌شود، ولي كارهايي كه جنبه علني ندارد و در جامعه تأثير منفي ايجاد نمي‌كند، حالت اجباري ندارد مثلا، در جامعه اسلامي مسيحي يا يهودي مي‌توانند در خانه خود روزه نگيرند، نماز نخوانند و... اما به صورت علني و در خيابان و در منظر عام، حق ندارند در ماه رمضان روزه بخورند. حجاب نيز چنين است. اگر درون خانه در ارتباط با نامحرم، حجاب را رعايت نكنند، آنان را مجبور به حجاب نمي‌كنند، ولي در مجامع عمومي و كوچه و خيابان كه در منظر ديگران است، بايد حجاب را رعايت كنند.
براي آگاهي بيش تر به كتاب مسأله حجاب از آيت الله شهيد مطهري مراجعه نماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه، خطبه 105.
2. مجلسي،بحار الانوار، ج 93، ص 41.
3. احزاب(33) آيه 59.
موفق باشید.

سلام خسته نباشید میخواستم بدونم رابطه جنسی در اون دنیا(بهشت) هست؟ مرسی از سایت خوبتون

اصولا در قرآن از دو نوع نعمت‏هاي بهشتي ياد شده: يكي نعمت‏ها و لذت‏هاي معنوي و روحاني است، مانند خشنودي خدا، احترام ويژه، محيط صلح و صفا، امنيت و زوال خوف، دوستان همراه و رفيقان با وفا، نشاط فوق العاده دروني و نعمت هايي كه در تصور نمي‏گنجد. همه اين نعمت‏ها بين زنان و مردان مشترك است.
ديگري نعمت‏هاي جسماني مانند باغ‏هاي بهشتي، سايه‏هاي بهشتي، خادمان بهشتي، غذاها و نوشيدني‏هاي بهشتي، قصرها، فرش‏ها، ظرف‏ها، لباس‏ها و زينت‏هاي بهشتي، كه همه شامل مردان و زنان مي‏گردد.
در اين نوع نعمت‏ها از حورالعين و همسران بهشتي ياد شده است كه اين هم شامل مردان مي‏شود و هم شامل زنان. حورالعين- بر اساس توضيحي كه خواهيم داد - وصف مختص زنان و تنها لذتي براي مردان نيست. البته در خصوص نعمت هاي جنسي بايد توجه داشت:
اولا:
شرايط و نحوة زناشويي در بهشت طبق شرايط خاص همان جاست. جزئيات مسئله براي كسي به طور كامل روشن نيست. هرگز نمي‌توان لذايذ و شرايط زندگي آن جا را با اوضاع و احوال اين دنيا ‌مقايسه و يكسان تلقي كرد.
ثانياً: طبق آموزه‌هاي وحياني در بهشت هر كدام از مرد و زن از نعمت و لذات مناسب خود با همسران پاكيزه برخوردارند. اين موهبت اختصاص به مردان ندارد، مثلاً قرآن كريم فرمود: « وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ ؛(1) براي بهشتيان در آن جا همسراني پاك و پاكيزه است». ضمير «هم» در آيه به همه بهشتيان اعم از زن و مرد برمي‌گردد، نه فقط به مردان بهشتي. ازواج هم جمع زوج به معناي همسر است، نه زوجه به معناي زن. در آيه ديگر هم مي‌فرمايد:
« وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عين؛(2) آن ها را با همسراني درشت و زيبا چشم تزويج گردانيم». در اين آيه هم ضمير "هم"به همه بهشتيان برمي‌گردد.
«حورعين» وصف زيبايي همسران بهشتي اعم از زن و مرد است، زيرا واژه «حور » هم جمع احور (مرد سياه چشم) و هم جمع حوراء (زن سياه چشم) است. واژه «عين» جمع اعين (مرد درشت چشم) و جمع عيناء (زن درشت چشم) است.(3)
پس داشتن همسر در بهشت براي مرد و زن مطرح است. گرچه قرآن كريم به دليل حفظ ادب از همسران زنان و چگونگي كيفيت لذت بردن آن ها از مردان به تفصيل و روشني سخن نگفته، ولي در اين نكته جاي ترديد نيست كه زنان مثل مردان از لذات بهشتي مناسب مورد علاقه‌شان برخوردار هستند.
اين حقيقتي است كه به صراحت در چند جاي قرآن بيان شده است . تاكيد شده كه در بهشت هر چه دل‌ها بخواهد و چشم‌ها لذت برد، وجود دارد(وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُن).(4) طبق اين آيه كه مطلق آمده، معلوم مي‌شود كه لذت‌هاي گوناگون بهشتي عمومي است و هيچ كدام از زن و مرد از لذت‌هاي مورد علاقه‌شان از جمله لذت جنسي بي نصيب نخواهند بود.
پي‌نوشت‌ها:
1. بقره(2) آيه 25.
2. دخان(44) آيه 54.
3. ناصر مكارم شيرازى، پيام قرآن، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، بي تا، ج6، ص261.
4. زخرف (43) آيه 71.
موفق باشید.

آیه هایی مربوط به ولایت امام علی (علیه السلام) است، کدامند؟

پاسخ:
آياتي كه بر ولايت و جانشيني امام علي دلالت دارند، فراوان مي باشند از جمله آيه "ولايت":
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون (1)
سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏ اند همان ها كه نماز را برپا مى‏ دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏ دهند.
اين آيه به صراحت وليّ، سرپرست و اداره كنندگان مؤمنان را كه حق امر و نهي دارند و بايد مؤمنان ولايت آنان را پذيرفته و مطيعشان باشند را معرفي كرده كه عبارتند از خدا و رسول و مؤمناني كه نماز را بر پا داشته و در ركوع زكات مي دهند و بنا بر روايات فراوان و صحيح تنها كسي كه اين صفات را داشت و قبل از نزول آيه در ركوع نماز زكات داده بود، علي بن ابي طالب بود.
آيه "اولي الامر":
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم (2)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را.
اين آيه هم ما را به اطاعت مطلق از خدا و رسول و صاحبان امر دعوت و امر مي كند و همچنان كه خدا و رسول حق محض مي باشند، صاحبان امر هم بايد حق محض باشند و شناسايي افرادي كه حق محض هستند جز به وحي و معرفي پيامبر ممكن نيست و پيامبر امام علي و فرزندانش را به عنوان مصداق هاي اولي الامر معرفي كرده است.
آيه "تطهير":
ُإِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (3)
خداوند فقط مى‏ خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.
اين آيه صراحت دارد كه اهل بيت رسول خدا كه طهارت جو هستند، مورد عنايت خاص خدا قرار گرفته و خدا مدافع طهارت و پاكي آنها شده و رجس و پليدي را از آنان كه فراري از رجس و پليدي هستند، دور كرده و به بالاترين درجه طهارت رسانده است و معلوم است كه با وجود آنان كه در بالاترين درجه توحيد و علم و عمل و طهارت هستند، ديگري حق تصدي رهبري جامعه اسلامي را ندارد و مصداق هاي اين اهل بيت را فقط بايد پيامبر معرفي كند كه به اراده و معرفي خدا آنان را مي شناسد و پيامبر امام علي و فرزندانش را مصداق هاي اين اهل بيت شمرده كه جانشينان او بعد از وي مي باشند.
آياتي كه بر جانشيني امام علي دلالت دارند فراوانند كه بايد به آيات ولايت و امامت در قرآن مراجعه كنيد و اين چند مورد، از باب نمونه بود.
حتما با سايت ولي عصر زير نظر آيت الله حسيني قزويني مراجعه بفرماييد. سايتي است بسيار جالب و جامع كه به تمام شبهات اهل تسنن جواب داده است.

پي نوشت ها:
1. مائده (5) آيه 55.
2. نساء (4) آيه 59.
3. احزاب (33) آيه 33.
موفق باشید.

با سلام 1- آن آیه ای از قرآن که خداوند به پیامبرش (ص) می فرماید ما گناهان گذشته و حال تو را بخشیدیم کدام آیه و کدام سوره است؟ وضمنا این آیه عصمت پیامبر را زیر سوال نمی برد؟ 2- آیا پیامبر در دوران نوجوانی و قبل از بعثت گناهی مرتکب نشدند؟ آیا قصد انجام گناهی هم نکردند؟

3- آن داستانی هم که در مورد حضرت موسی (ع) نقل می کنند که با مشتی محکم به یکی از مزدوران فرعون می زند واو را می کشد و بعدا از بابت این گناه توبه می کند نیز عصمت ایشان را خدشه دار نمی کند؟ 4- حضرت ابراهیم(ع) نیز زمانی که بت بزرگ را شکستند تبر را بر روی آن گذاشتند و به دروغ گفتند بت بزرگ بقیه بت ها را شکسته. این جا چطور؟ عصمت ایشان خدشه دار نمی شود؟

پرسش:
1- آن آيه اي از قرآن كه خداوند به پيامبرش (ص) مي فرمايد ما گناهان گذشته و حال تو را بخشيديم كدام آيه و كدام سوره است؟ و ضمنا اين آيه عصمت پيامبر را زير سوال نمي برد؟
2- آيا پيامبر در دوران نوجواني و قبل از بعثت گناهي مرتكب نشدند؟ آيا قصد انجام گناهي هم نكردند؟

پاسخ:
اين آيه در سوره فتح قرار دارد: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيما؛ تا خداوند گناهان گذشته و آينده‏ اى را كه به تو نسبت مى‏ دادند ببخشد (و حقّانيت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد.»(1)
اما در مورد منافات يا عدم منافات داشتن اين آيه با عصمت پيامبر، پاسخهاي متنوعي از سوي دانشمندان علوم اسلامي ارائه شده است ولي دقيق‌ترين تفسير از سوي مفسر حكيم علامه طباطبايي ارائه شده، ايشان پس از اشاره به نظرات ساير مفسرين و نقد آن ها گفته است:
مراد از كلمه ذنب در آيه، گناه به معناي معروف كلمه يعني مخالفت تكليف مولوي الهي نيست، نيز مراد از كلمه مغفرت معناي معروف آن كه عبارت است از ترك عذاب در مقابل مخالفت نامبرده نيست. چون كلمه «ذنب» در لغت آن طور كه از موارد استعمال آن استفاده مي‌شود، عبارت است از عملي كه آثار و تبعات سختي و ناگواري دارد. مغفرت نيز در لغت عبارت است از پرده افكندن روي چيزي.
با توجه به معناي لغوي واژه‌گان ذنب و مغفرت بايد گفت: قيام رسول خدا به دعوت مردم و نهضت او بر ضد كفر و بت‌پرستي، از قبل از هجرت و ادامه‌اش تا بعد از آن، و جنگ‌هايي كه بعد از هجرت با كفار مشرك به راه انداخت، كاري بود كه پيامد و آثار سخت و ناخوشايند براي او داشت، چون آن كارها حادثه آفرين و مساله‌ساز بود. معلوم است كفار تا زماني كه داراي قدرت و شوكت بودند، هرگز از او نمي‌گذشتند. از كارهاي پيامبر بر ضد‌شان چشم‌پوشي نمي‌كردند. از هر گونه اذيت و آزار او كوتاهي نمي‌نمودند. پيوسته در صدد انتقام و نابودي پيامبر (ص) بودند، اما خداي متعال با فتح مكه يا صلح حديبيه كه منجر به فتح مكه شد، نيرو و شوكت كفار مشرك قريش را از آنان گرفت. در نتيجه گناهاني كه پيامبر (ص) در نظر مشركان داشت، پوشانده شد. حضرت از شر آن ها امين گرديد، بنابراين مراد از ذنب پيامدهاي سخت و خطرناكي است كه دعوت پيامبر از ناحيه كفار و مشركان به وجود آورده بود. مشركان به دليل كارهاي پيامبر او را مستحق كيفر و عقوبت مي ديدند، ولي با فتح مكه همه تصورات كفار و مشركان نسبت به پيامبر از بين رفت. پندارهاي آنان نسبت به پيامبر عملي نشد. اما گناهان آينده‌اش عبارت است از خون‌هايي كه بعد از هجرت از سران قريش ريخت. مغفرت نسبت به آن گناهان عبارت است از پوشانيدن آن ها و ابطال عقوبت‌هايي كه به دنبال داشت و آن به اين بود كه شوكت و قدرت قريش را از آنان گرفت. (2)
حاجي هنگام طواف دور كعبه خدا را سپاس مي‌گذارد كه تمام خطرها و رنج‌ها و تهديدهايي را كه از سوي كفار و مشركان بر ضد پيامبر (ص) بود، از ميان برداشت. نقشه‌هايي كه كفار براي كيفر پيامبر كشيده بودند، نقش بر آب نمود. آن ها نتوانستند آنچه را به عنوان گناه براي پيامبر مي‌پنداشتند و كيفر و عقوبت براي او در نظر گرفته بودند، عملي سازند.
پس مراد از گناه، گناه در برابر خدا نيست، بلكه گناهي است كه كفار درباره حضرت مي‌پنداشته‌اند. در نتيجه آن دعا هرگز با عصمت پيامبر تعارض ندارد. او از هر گونه خطا و اشتباه و گناه معصوم و منزه بوده است.
اما در مورد سوال دوم؛ مى دانيم كه هدف عمومى بعثت پيامبران، تربيت مردم است؛ چنان كه قرآن كريم درباره رسول خدا(ص) مى فرمايد:
«هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الامّيّينَ رَسولا مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم ءايـتِهِ ويُزَكّيهِم ويُعَلِّمُهُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ (3)؛ او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آن ها مى خواند و آن ها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مى آموزد.» يكى از شرايط تعليم و تربيت افراد اين است كه شخص مورد تربيت، به درستى گفتار مربى خود ايمان داشته باشد. اين زمانى خواهد بود كه گفتار و رفتار مربى با هم هماهنگ باشد و او بر خلاف آن چه مى گويد، عمل نكند.
از اين رو لازم است كه پيامبران ـ اين مربيان جامعه انسانى ـ از عصمت برخوردار باشند و هيچ گاه رفتار ناشايستى انجام ندهند. البتّه آنان پيش از دوران پيامبرى نيز بايد معصوم باشند؛ زيرا اگر پيامبرى سوابق خوبى نداشته باشد، گر چه الان انسان كاملى باشد؛ گفتارش در مردم تأثير نخواهد داشت. پس لازم است كه پيامبران از هر گونه گناهى ـ حتّى پيش از دوران پيامبر خود ـ مبّرا و معصوم باشند تا بتوانند با ارائه شخصيتى خالى از هر گونه سوء سابقه و ارائه الگويى تمام عيار، به تربيت مردم بپردازند. اگر مقام عصمت در همه حال براي ايشان ثابت شد، بايد گفت كه مقام عصمت به گونه اي تعريف شده كه معصوم حتي فكر و قصد انجام گناه را هم نمي كند و از اين مقوله نيز فارغ است.

پي‌نوشت‌ها:
1. فتح (47) آيه2.
2. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، با ترجمه موسوي همداني، نشر جامعه مدرسين، قم، بي‌تا، ج 18، ص 381 و 382.
3. جمعه(62) آيه2.
---------------------------

پرسش:
3- آن داستاني هم كه در مورد حضرت موسي (ع) نقل مي كنند كه با مشتي محكم به يكي از مزدوران فرعون مي زند و او را مي كشد و بعدا از بابت اين گناه توبه مي كند نيز عصمت ايشان را خدشه دار نمي كند؟
4- حضرت ابراهيم(ع) نيز زماني كه بت بزرگ را شكستند تبر را بر روي آن گذاشتند و به دروغ گفتند بت بزرگ بقيه بت ها را شكسته. اين جا چطور؟ عصمت ايشان خدشه دار نمي شود؟
پاسخ:
در خصوص داستان كشتن مرد قِبطي و منافات آن با عصمت انبيا بايد ديد كه كدام بخش از داستان ممكن است با عصمت حضرت موسي(ع) منافات داشته باشد؛ اگر مشكل از ناحيه كشتن مرد قبطي باشد كه به نظر نمي رسد عمل حضرت موسي شيطاني و گناه باشد، زيرا قتل يك انسان تنها در صورتي كه خون او محترم باشد، ناشايست است. كافري كه در مقام جنگ و مخاصمه با مومنان درآمده باشد، خونش محترم نيست و كشتن او گناه محسوب نمي شود.
به علاوه در قرآن از پيشينه آن مرد و وضعيتش سخني به ميان نيامده؛ چه بسا از قبطيان جاني بوده كه خون بسياري از مومنان بر گردنش بوده، كشتن او جزا و تقاص جنايات گذشته اش محسوب مي شده؛ چنان كه بسياري از قبطيان چنين وضعيتي داشتند، يعني كودكان بسياري از سبطيان و بني اسرائيل را ظالمانه مي كشتند. پس كشتن او گناه نيست. مگر آن كه محترم الدم بودن آن مرد ثابت شود و اصل در كفار حربي اين نيست.
به علاوه وقتي فردي ظالم منازعه اي را ايجاد مي نمايد، همه تبعات منفي نزاع متوجه اوست. چه بسا اگر در اين ميان از نظر جسمي و مالي و حتي جاني صدمه ببيند، خود او محكوم است، نه ديگري. به علاوه كه حضرت موسي نه به خاطر كشتن او كه براي كمك به يك مظلوم اقدام به دخالت نمود كه وظيفه طبيعي هر انساني در اين موقعيت است و در نتيجه قتل او عمدي نبود.(1)
در مورد حضرت ابراهيم هم بايد گفت؛ ايشان با اين پاسخى كه به آن ها داد، هم تأييدى براى گفته هاى قبلى خود آورد و كه مى خواست به آن ها بفهماند مگر من به شما نگفتم كه اين بت ها قادر به دفع زيان از خود نبوده و حتى سخن گفتن هم نمى توانند، و هم شالوده اى براى استدلال بعدى خود ريخت كه آن ها را به باد ملامت گرفته و فرمود: آيا جز خدا چيزهايى ار مى پرستيد كه به هيچ وجه سود و زيانى براى شما ندارند... و هم اين كه برخلاف آن چه بسيارى از اهل سنت پنداشته اند، مرتكب خلاف و دروغ گويى هم نشد.
امام صادق (ع ) در حديثى كه على بن ابراهيم و ديگران نقل كرده اند، فرمود: به خدا سوگند نه بت ها اين كار را كرده بودند و نه ابراهيم دروغ گفت. وقتى از آن حضرت پرسيدند كه پس چگونه بود؟ در جواب فرمود: ابراهيم گفت كه بزرگشان كرده، اگر سخن مى گويند و اگر سخن نمى گويند بزرگشان اين كار را نكرده است. به هرحال ابراهيم با اين جواب مى خواست آن ها را به اشتباه چندين ساله و بدبختى هايى كه قرن ها از راه بت پرستى گريبان گيرشان شده بود واقف سازد. همين كار را هم كرد، زيرا خداى تعالى نقل مى كند كه پس از اين پاسخ به فكر فرو رفته و به درون خويش مراجعه كردند و گفتند: به راستى كه شما (در مورد پرستش بتان) ستم گردانيد، سپس سر به زير (به ابراهيم گفتند) تو خود مى دانى كه اينان سخن نمى گويند. ابراهيم كه گويا منتظر اين حرف بود و آن سخن را به آن صورت گفته بود تا چنين اقرارى از آن ها بگيرد، بالحنى كوبنده و سرزنش آميز به ايشان گفت: پس چرا غير از خدا چيزى را پرستش مى كنيد كه به هيچ وجه سود وزيانى براى شما ندارد، اف بر شما و اين بتانى كه بجز خدا مى پرستيد آيا تعقل نمى كنيد!(2)منطق ابراهيم به قدرى قوى و كوبنده بود كه مجال پاسخ را از مردم گرفت و ديگر جاى سخنى براى آن ها باقى نگذاشت و همه را در حيرت فرو برده و مجبور به سكوت و عجز كرد.(3)

پي نوشت ها:
1. طباطبايي، سيدمحمدحسين، ترجمه تفسير الميزان‏، ترجمه موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين، قم‏، 1374 ش، ج 16، ص23.
2. انبياء(21)آيات 66 و 67.
3. مكارم شيرا زي، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374ش، ج13، ص438.

موفق و موید باشید

به نام خدا با سلام، همانطور که مستحضرید بر اساس اعتقاد ما شیعیان پیامبر اکرم و ائمه معصومین صلوات الله علیهم از مقام عصمت برخوردار می باشند، بدین معنی که ایشان از گناه و حتی اشتباه مصون هستند و به همین دلیل است که قول و فعل و تقریرشان حتی در امور عادی زندگی روزمره برای ما حجت است. به عبارت دیگر به اعتقاد ما شیعیان، هیچگاه اشتباه و به طریق اولی گناهی نیز از پیامبراکرم و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم سر نزده است و هرچه آنها انجام داده اند کاملاً درست بوده و عاری از هرگونه خطا و اشتباهی می باشد. از دیگر سو خداوند متعال در آیه اول سوره تحریم خطاب به پیامبر اکرم می فرماید:ای پیامبر چرا برای کسب خشنودی همسرانت چیزی را که خدا برای تو حلال کرده حرام می کنی؟ و خداوند آمرزنده مهربان است. صرف نظر از شان نزول این آیه شریفه، آنچه بطور کلی از این آیه برداشت می شود، اینست که پیامبر اکرم عملی را انجام دادند که نباید. و حلالی را بر خود حرام نمودند که نمی باست اینکار را می کردند. بعد از آن خداوند متعال با نزول آیه ای اعلام فرمود که نباید این کا را انجام می دادی! و در ادامه می فرماید خداوند آمرزنده و مهربان است!!! حال سؤال بنده این است که عصمت پیامبر اکرم صلوات الله علیه چطور با آیه شریفه که ذکر آن رفت جمع می شود؟ با تشکر و آرزوی توفیق.

پاسخ:
تشريع و قانونگذاري كار خداست و غير خدا حق ندارد در اين حوزه دخالت كند.
خداوند مي فرمايد:
قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُه‏(1)
با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى‏شمرند، پيكار كنيد.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدين‏(2)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چيزهاى پاكيزه را كه خداوند براى شما حلال كرده است، حرام نكنيد! و از حدّ، تجاوز ننماييد! زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمى‏دارد.
در دو آيه فوق سخن از حرام نشمردن حرام خدا(يعني حلال شمردن آن) و حرام شمردن حلال خداست كه هر دو ظلم بزرگ و تجاوز به حدود خداست كه اولي(حرام نشمردن حرام خدا) ويژگي كافراني است كه بايد با آنان جنگيد و دومي(تحريم حلال ها) اقدام مؤمناني است كه جاهلانه كاسه داغ تر از آش شده اند و هر دو زشت و ناپسند است و حاشا كه رسول خدا از اين زمره باشد.
اما آنچه پيامبر انجام داد، قسم بر ترك حلال براي جلب رضاي همسرانش بود. ايشان عملا حلالي را بر خود حرام كرد نه به عنوان عبادت و بندگي و براي جلب رضاي خدا( آن گونه كه بعضي مؤمنان داغ انجام دادند و آيه 87 مائده نازل شد و كارشان را محكوم كرد و تجاوزگري ناميد). بلكه حرام را با قسم بر خود حلال كرد تا همسران را راضي كند و خداوند اين مشقت و محروميت را بر ايشان روا ندانست و پايبندي به اين قسم را لازم نشمرد و راه نجات از اين قسم را با دادن كفاره قسم به ايشان نماياند و وعده داد كه پيامدهاي ناگواري كه براي اين شكستن قسم ممكن است تصور شود. را جبران خواهد كرد و تدارك خواهد نمود.
بنا بر اين نهي در اينجا نهي ارشادي است نه نهي مولوي و كاري كه انجام شده بود گناه نبود. بلكه اقدامي بود كه پيآمدهاي سخت براي پيامبر داشت و او را از حلالي محروم مي نمود.
به آيه مربوط به كار رسول خدا توجه كنيد:
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ(3)
اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده بخاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى‏كنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است.
اين كه از رسول خدا هم با عنوان "النبي" ياد مي كند براي اين است كه ايشان را اكرام كرده باشد و خطاب نسبت به ايشان، خطاب از سر دلسوزي و براي رعايت جانب ايشان و در حقيقت براي توبيخ همسراني است كه با ايشان به نحوي سختگيرانه برخورد مي كردند كه ايشان براي جلب رضايت آنان بر خود سخت مي گرفت و با قسم حلال خدا را بر خود عملا حرام مي كرد تا آنان را راضي سازد. (4)
آيات بعد نيز شاهد آن است كه زنان آن حضرت در حق ايشان ظالم و سخت گير بوده و ايشان مي خواسته با محروم كردن خود از بعض حقوقش رضايت آنان را كسب كند و خدا در صدد دفاع از ايشان در مقابل آنان برآمده و با نهي از اين اقدام، آنان را توبيخ كرده است.
اين خطاب شبيه خطاب در آيه زير است:
عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ(5)
خداوند تو را بخشيد چرا پيش از آنكه راستگويان و دروغگويان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟! (خوب بود صبر مى‏كردى، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!)
در اينجا گر چه به ظاهر توبيخ پيامبر است. ولي در واقع توبيخ منافقان است كه براي توجيه فرار خود از جبهه مي خواستند ظاهر اجازه گرفتن به آن بدهند.
بنا بر اين آن تحريمي كه گناه عظيم است، تحريم عملي حلال خدا به عنوان عبادت و براي كسب رضاي خداست و اقدام پيامبر اصلا اين گونه نبود و در اينجا گر چه ظاهر آيه نهي و توبيخ پيامبر است. ولي در واقع براي دفاع از پيامبر و رعايت جانب او و توبيخ همسران ظالم اوست و از پيامبر اقدام خلاف شرعي سر نزده تا با عصمت ايشان منافات داشته باشد.
پي نوشت ها:
1. توبه(9)آيه29.
2. مائده(5)آيه87.
3. تحريم(66)آيه1.
4. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط، بيروت، دار الفكر، 1420 ق، ج10، ص207.
5. توبه(9)آيه43.

موفق و موید باشید

چرا در آیه ولایت (انما ولیکم الله و.....) الذین (کسانی که) آمده است؟ در حالی که به اعتقاد شیعیان این آیه در شأن حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است. چرا از الذی (کسی که ) استفاده نشده است؟

پاسخ:
در آيه فوق اوصاف كساني كه بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ولايت دارند به صورت كلي بيان شده است و به اين جهت چون اين مفهوم كلي است از لفظ جمع براي آن استفاده شده است. گرچه ممكن است در خارج فقط يك مصداق داشته باشد.
در زمان رسول خدا (ص) اين سؤال در ذهن جامعه بوده و بارها و به صورت هاي مختلف اين سؤال را از محضر آن حضرت مطرح كرده اند، از جمله در ذيل همين آيه وارد شده كه جمعي از يهود ايمان آورده و به محضر رسول خدا مشرف شده و اعلام كردند كه حضرت موسي وصي و جانشين خود را معرفي كرد و يوشع بن نون را به عنوان جانشين شناساند و شما هم حتما وصي و جانشيناني داريد كه بعد از شما حق تصدي ولايت را دارد، آنان كيانند؟
آيه فوق در جواب آنان نازل شد و جانشين رسول خدا به وصف معرفي گرديد. مخاطبان هنوز نمي دانستند مصداق اين آيه كيانند. رسول خدا برخاست و با آنان به سوي مسجد روانه شد و وقت رسيدن به مسجد، سائلي را در حال خارج شدن ديدند. حضرت از او در حضور جمع يهود تازه مسلمان شده و ديگران پرسيد كه كسي به تو كمك كرده؟ گفت آري: پرسيد: چه كسي؟ او علي را نشان داد. حضرت پرسيد چه چيز به تو بخشيده است؟ او گفت انگشترش را در حالي كه در ركوع بود به من داد. رسول خدا وقتي اين سخنان را شنيد، تكبير گفت و آيه را تلاوت كرد و ولايت امام را به يهود مسلمان شده و ديگر مسلمانان اعلام كرد. (1)
پس در اين آيه مومناني كه شايستگي و حق تصدي ولايت دارند به وصف معين شده اند و بيان اين مفهوم كه مي تواند مصداق هاي متعدد داشته باشد، با لفظ جمع هيچ منعي ندارد و در قران هم سابقه دارد كه مفهومي كه مي تواند مصداق هاي متعدد داشته باشد با لفظ جمع بيان شده در حالي كه در خارج بيش از يك مصداق نداشته است. مثلا قرآن مي گويد:
الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم (2)
بنا بر روايات فراوان گوينده فقط نعيم بن مسعود اشجعي بود.
موارد اين گونه در قرآن و ادبيات عرب فراوان است و علماي عرب وجوهي براي آن ذكر كرده اند. (3)

پي نوشت:
1. بحراني، البرهان، تهران، بنياد بعثت، 1416 ق، ج2، ص318.
2. آل عمران(3)، آيه 173.
3. سيد عبد الحسين شرف الدين، رهبري امام علي در قرآن و سنت، ترجمه محمد جعفر امامي، قم، انتشارات اسلامي، ص283-287.
موفق و موید باشید.

چرا نام امام علی (علیه السلام) به صراحت درقرآن نیامده؟

پاسخ:
خداوند حكيم نازل كننده قرآن است كه همه كارهايش از روي حكمت مي باشد و ما كوچكتر از آنيم كه به حكمت كارهاي خدا دست يابيم. آنچه قطعي است اين كه خداوند حكيم و هدايتگر براي راهنمايي بشر به شاهراه سعادت، از هيچ اقدام لازمي فروگذار نكرده است و تعيين و معرفي امام يكي از اين اقدام هاي لازم است كه هم در تعيين و هم در معرفي امام، آنچه لازم بوده، انجام داده و حجت را تمام كرده است.
اما اين كه چرا نام امامان در قرآن نيامده، وجوه مختلفي به ذهن مي رسد. شايد يكي از وجوه آن مساله مهم امتحان و ابتلا باشد. يكي از سنت هاي خداوند سنت امتحان و ابتلا است. خدا بندگان را به فتنه و گرداب هاي امتحان مي اندازد تا مريض ها و گمراهي طلبان از حق جويان مشخص گردند و به دست بهانه جويان بهانه مي دهد تا مومنان واقعي آشكار گردند.
يكي ديگر از وجوه آن شايد تدبير خدايي براي در امان ماندن قرآن از دستكاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند كه از سر ترس و يا به اميد منفعت و.. اظهار ايمان كرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در كتاب خدا ذكر شده باشد، آنان مجبور مي شوند به تحريف و كتمان كتاب خدا اقدام كنند؛ اما اگر اين مسائل در كتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف كتاب نمي شوند. براي روشن شدن مطلب مثالي ذكر مي كنيم.
در كتاب خدا آيات فراواني آمده كه تكليف جانشيني را معلوم مي كند از جمله آيه ولايت: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة هم راكعون(1)
در اينجا اگر خداوند مصداق "الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون " را ذكر مي كرد و مي فرمود " انما وليكم الله و رسوله و علي"، مخالفان چاره اي جز كتمان اين آيه نمي ديدند. ولي وقتي اوصاف ذكر شد، انان مي توانند توجيه كنند و نيازي به تحريف نمي بينند.
يا آيه نازل مي شود كه اهل بيت پيامبر به اراده خدا مطهر و معصوم هستند:" انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا"(2)، در اينجا اگر خداوند اهل بيت را به نام ذكر مي كرد، مخالفان براي كنار زدن انان و... چاره اي جز كتمان اين آيه نمي ديدند. ولي وقتي اهل بيت در خود قرآن نام برده نشده باشند، مي توان آيه را توجيه كرد و آنان را كنار زد.
اما براي اينكه هدايت طلبان در گمراهي نمانند و حجت بر گمراهي طلبان تمام شود، خداوند رسولش را ماموريت داده تا اين مواضع مجمل را روشن كند و توضيح دهد و اعلام كرده كه رسول مبين و مفسر قرآن است و با توجه به اعلام الهي، مؤمنان به رسول مراجعه كرده و مراد الهي را مي يابند و گمراهي طلبان به خواست خود به تفسير و توضيح آيات اقدام مي كنند.
يك نمونه تاريخي تا حدود زيادي اين توجيه را تاييد مي كند. رسول خدا در روزهاي آخر عمر در جمع اصحاب فرمود: "لوح و دواتي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد."
در اينجا با توجه به موضع گير ها و سخنان قبل پيامبر، همه متوجه شدند كه رسول خدا مي خواهد چه بنويسد. چون همين چند روز پيش بود كه در منا و در غدير خم فرموده بود: من بين شما دو چيز به جا مي گذارم كه تا بدان دو متمسك باشيد از گمراهي در امانيد؛ و معلوم بود كه سخن امروز ايشان هم راجع به همين دو چيز ارزشمند و هدايتگر خواهد بود. ولي كساني نمي خواستند اين مطلب دوباره نوشته شود و به همين جهت كلام پيامبر را "هذيان" خواندند و پيامبر هم از نوشتن منصرف شد.
اين واقعه به خوبي نشان مي دهد كه اگر نام جانشينان پيامبر در قرآن آمده بود، به يقين چاره اي جز تحريف و كتمان آيات يا انكار وحيانيت آن نداشتند.
اصولا اگر در قرآن نام افراد هم زمان با رسول خدا به مدح و يا به ذم مي آمد، قوم و قبيله افراد مذمت شده و قوم و قبيله هاي مخالف افراد مدح شده را تحريك مي كرد كه آن آيات را كتمان كنند و ... و آن آيات دستمايه نزاع مي شد و ... از اين رو مي بينيم از معاصران رسول خدا جز چند مورد ضروري (مثل ابولهب و زيد بن حارثه و...) به صراحت نام نبرده است.
اين احتمال هايي است كه به ذهن مي رسد و حكمت اصلي را فقط خدا مي داند.
اما اين كه امامان در طول دوران خلفا چيزي (در مورد استحقاق خود نسبت به خلافت و جانشيني ) نگفتند، حرف نادرستي است. البته بعد از پيامبر (ص) مخالفان امامان حاكم شدند و حكومت اجازه عرض اندام به امامان نداد و اعتراض ها را خفه كرد و پوشاند. ولي آنان در همان حد محدودي كه توانستند و فرصت يافتند، بر استحقاق خود اصرار ورزيدند و هر وقت فرصتي دست داد اين استحقاق منحصر به فرد را يادآوري كردند.
در دوران خلفا، امام علي به صورت هاي مختلف اعلام مخالفت مي كرد. به اتفاق همه مورخان حضرت تا مدتها از بيعت خودداري ورزيده و اعتراض هم كرده و صلاحيت منحصر به فرد خود را بارها اعلام فرموده است كه متاسفانه نگذاشته اند در تاريخ ثبت شود. ولي خوشبختانه در زواياي تاريخ نشانه هايي از اين اعتراضات باقي مانده است.
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه و احمد بن طاهر در تاريخ بغداد از ابن عباس نقل كرده اند كه گفت: روزي خليفه دوم احوال پسرعمويم را از من پرسيد و من گمان كردم منظورش عبد الله بن جعفر است. وقتي جواب دادم خليفه گفت: منظورم بزرگ شما اهل بيت،علي است، بعد ادامه داد: آيا هنوز آرزوي خلافت در دلش هست؟آيا مي پندارد كه رسول خدا تصريح كرده كه او خليفه باشد؟ ابن عباس گويد: به او گفتم من از پدرم (عباس بن عبد المطلب عموي پيامبر) در مورد ادعاي نص و تصريح رسول خدا بر خلافت علي پرسيدم و پدرم گفت: علي راست مي گويد. خليفه گفت: پيامبر در گفته هايش مقام بلندي را براي او قائل بود اما اين ها موجب اثبات حجتي يا قطع عذري نبود.(3)
وقتي فرستادگان خليفه اول براي بردن امام به مسجد براي بيعت به در خانه ايشان آمدند، حضرت زهرا خطاب به آنان گفت: چرا حكومت خود را بر ما تحميل مي كنيد و خلافت را كه حق ماست، به ما باز نمي گردانيد؟(4)
البته موارد اعتراض امام علي و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين و ديگر افراد اهل بيت بسيار فراوان است و در كتب شيعه ثبت شده، ولي در اينجا فقط به بعض موارد كه در كتب اهل سنت ثبت شده، اكتفا شد.

پي نوشت ها:
1. مائده (5)، آيه55.
2. احزاب (33)، آيه 33.
3. رهبري امام علي در قرآن و سنت(ترجمه المراجعات)، ص496 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج3، ص97.
4. فروغ ولايت، ص182 به نقل از الامامة و السيسة، ج1، ص12.
موفق و موید باشید

صفحه‌ها