فرآوری: زهرا اجلال
گناهان کوچک و بزرگی که در این دنیا انجام می ‌گیرد زندگی اخروی را با مشکل رو به ‌رو می ‌کند اما آنچه انسان را امیدوار نگه می ‌دارد، رحمت الهی است ...

خداوند در آیات قرآن کریم در باب حق الناس می فرماید: «یا أیّها الّذین آمنوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ»؛ ای كسانی كه ایمان آورده‌ اید اموال یكدیگر را از طرق نامشروع و غلط و باطل نخورید.» (نساء، 29)؛ یعنی، هرگونه تصرف در مال دیگری كه بدون حق و بدون مجوز منطقی و عقلانی بوده باشد ممنوع شناخته شده است.
در جایی دیگر می فرماید: «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ؛ اموالتان را میان خودتان به ناحق نخورید.» (بقره/188)
و به هنگام نكوهش از قوم یهود و ذكر اعمال زشت آنان می ‌فرماید: «...وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ...؛ آنان در اموال مردم بدون مجوز و به ناحق تصرف می ‌كردند. (همان، 161) (ناگفته پیداست كه مراد از اكل و خوردن، در این آیه كنایه از هرگونه تصرف است خواه به صورت خوردن معمولی باشد یا پوشیدن و یا سكونت و یا غیر آن و چنین تعبیری در زبان فارسی نیز رایج است.)
اگر انسان نگران این است که اگر برود به طرف بگوید من غیبتت را کردم شر بیشتری به پا شود لازم نیست ما بگوییم. استغفار کنیم توبه کنیم ولی کار خوبی است خیرات هم بدهیم برایشان به فقرا بدهیم بگوییم ثوابش باشد برای کسانی که غیبتشان کردیم. خیلی خوب است.
در جایی مى ‏فرماید: «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ؛ واى به حال آن هایى كه كم فروشى  مى‏ كنند.» (مطففین/1) این کم کاری شامل همه ی انسان ها از آن طلبه و روحانی كه روی منبر می رود و وقت مردم را با حرف های بی اساسش می گیرد می شود تا کارمند اداره ای كه دیر مى ‏آید، کار مردم را راه نمی اندازد یا امروز و فردا می کند یا كارگر یا آن استاد دانشگاهی که بى مطالعه سر كلاس می رود و همه و همه مى‏ شود؛ حق الناس كار به روحانى و كارگر و كشاورز ندارد، همه ى ما مى ‏توانیم به نوعی گرفتار حق الناس بشویم.
یکی دیگر از مصادیق حق الناس حفظ آبروی افراد است که با غیبت از بین رفته و اعضا نسبت به هم بدبین خواهند شد.
خداوند در سوره حجرات صفاتی را به عنوان مقدمه غیبت برشمرده است. در آیه 11 از این سوره مبارکه می ‌خوانیم: «یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنّ‏ إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ‏ إِثْمٌ  وَ لَا تجَسَّسُواْ وَ لَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیحُبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ»؛ اى اهل ایمان، از بسیار پندارها در حق یکدیگر اجتناب کنید که برخى ظنّ و پندارها معصیت است و نیز هرگز (از حال درونى هم) تجسس مکنید و غیبت یکدیگر روا مدارید، هیچ یک از شما آیا دوست مى ‏دارد که گوشت برادر مرده خود را خورد؟ البته کراهت و نفرت از آن دارید (پس بدانید که مَثل غیبت مومن به حقیقت، همین است) و از خدا پروا کنید، که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است.
بنابراین، هرگونه تجاوز، تقلب، کم کاری، غش، معاملات ربوی، رشوه، خرید و فروش اجناسی كه فایده منطقی و عقلانی در آنها نباشد، خرید و فروش وسایل فساد و گناه، غیبت و ریختن آبروی مؤمن در تحت حق الناس و مصادیق آن قرار دارند.
بدترین نوع حق الناس
بدترین نوع حق الناس این است كه آدم حق كسى را بخورد و طرف هم نتواند كارى بکند: «إِیَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» (كافى، ج‏2، ص‏331) بترس از این كه به كسى ظلم كنى كه یارى ندارد غیر از خدا.

تأثیر حق الناس در قیامت
روایت داریم: «مَنْ ظَلَمَ مَظْلِمَةً أُخِذَ بِهَا فِی نَفْسِهِ أَوْ فِی مَالِهِ أَوْ فِی وُلْدِهِ» (كافى، ج‏2، ص‏332) اگر كسى به گردنش حق الناس باشد، مال مردم و آبروى مردم را بدرد و... خدا انتقام مى ‏گیرد، یا از خودش، یا از مالش، یا از بچه هایش.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) خدا در كمین گاه است. در ادامه امام فرمود: در صراط جاىی است كه هیچ كس نمى ‏تواند عبور كند مگر این كه حق مردم را بدهد. (كافى، ج‏2، ص‏331)

تأثیر حق الناس در زندگی
روایت داریم: «مَنْ ظَلَمَ مَظْلِمَةً أُخِذَ بِهَا فِی نَفْسِهِ أَوْ فِی مَالِهِ أَوْ فِی وُلْدِهِ» (كافى، ج‏2، ص‏332) اگر كسى به گردنش حق الناس باشد، مال مردم و آبروى مردم را بدرد و... خدا انتقام مى ‏گیرد، یا از خودش، یا از مالش، یا از بچه هایش. 
پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله می فرمایند: در قیامت بنده‌ ای که کار خوب بسیار دارد، در حالی که خوشحال است وارد محشر می ‌شود، ناگهان مردی می ‌رسد و می ‌گوید: خداوندا! این شخص در دنیا به من ظلم کرده است، پس، از کارهای نیک او گرفته می‌ شود و به آن مظلوم داده می‌ شود تا جایی که حسنه‌ ای باقی نمی ‌ماند و چون فرد دیگری می ‌آید و حقش را طلب می‌ کند، از گناهان او برداشته به بدهکار می ‌دهند تا جایی که جهنم بر او واجب می ‌شود. (نهایه‌ البدایه، ج 2، ص 55)
امام باقر (علیه السلام) می ‌فرماید: اول قطره من دم الشهید کفاره لذنوبه الا الدین فان کفارته قضاوه؛ اولین قطره از خون شهید کفاره همه گناهان اوست به جز دین و بدهی که کفاره و جبران آن پرداخت بدهی و دین است. (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 183)

ردّ مظالم برای حق الناس های مالی
بدترین نوع حق الناس این است كه آدم حق كسى را بخورد و طرف هم نتواند كارى بگند: «إِیَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» (كافى، ج‏2، ص‏331) بترس از این كه به كسى ظلم كنى كه یارى ندارد غیر از خدا.
ما وقتی به کسی بدهکار هستیم، اگر طلبکارمان را می‌شناسیم که باید به خودش طلبمان را بپردازیم. اگر خودش از دنیا رفته و وارثانش هستند، باید به وارثش بپردازیم.
اما اگر به کسانی بدهکار هستیم که به آن‌ ها دسترسی نداریم و آنها را نمی‌ شناسیم و نمی ‌توانیم پیدا کنیم، در این صورت فرمودند انسان حتما باید با اجازه‌ی مجتهد رد مظالم بدهد. یعنی مبلغی که به آن شخص بدهکار است به فقیر صدقه بدهد به نیت صاحبش. حتما با اجازه ‌ی مجتهد مثل سهم امام و سهم سادات که باید با اجازه‌ ی مجتهدین باشد. چون آنها بیشتر به موارد نیاز اشراف دارند.
حتما باید به فقیر داده شود نه کارهای خیر. فقیر هم یعنی کسی که خرج درآمد یک سالش را نداشته باشد. هشتش گرو نهش باشد. این فقیر است.

رد مظالم غیبت
ما احیاناً غیبت کسی را کردیم می‌شود رد مظالم کرد یا نه؟ مشهور فقها می‌فرمایند مخصوصاً اگر انسان نگران این است که اگر برود به طرف بگوید من غیبتت را کردم شر بیشتری به پا شود لازم نیست ما بگوییم. استغفار کنیم توبه کنیم ولی کار خوبی است خیرات هم بدهیم برایشان به فقرا بدهیم بگوییم ثوابش باشد برای کسانی که غیبتشان کردیم. خیلی خوب است.

منابع:
برنامه سمت خدا؛ بیانات حجت الاسلام قمی
اندیشه قم
سایت حوزه

فرآوری: محمد باعزم
بعد از امام موسی بن جعفر علیه السلام مقام امامت به پسرش حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام رسید، چرا که او در فضایل سرآمد همه ی برادران...
 ویژگیهای زندگی امام رضا علیه السلام

بعد از امام موسی بن جعفر علیه السلام مقام امامت به پسرش حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام رسید، چرا که او در فضایل سرآمد همه ی برادران و افراد خانواده اش بود و در علم و پرهیزکاری بر دیگران برتری داشت و همه ی شیعه و سنی بر برتری او اتفاق نظر دارند و همگان آن حضرت را به تفوق بر دیگران در جهت علم و فضایل معنوی می شناسند. به علاوه پدر بزرگوارش امام کاظم علیه السلام بر امامت او بعد از خودش تصریح فرموده و اشاراتی نموده که درباره ی هیچ یک از برادران و افراد خانواده ی او، چنین تصریح و اشاراتی ننموده است.
حضرت رضا علیه السلام به سال 148 هجری (یازدهم ذیقعده یا ٦) در مدینه چشم به این جهان گشود، و در طوس خراسان در ماه صفر (1) سال 203 هجری در سن 55 سالگی از دنیا رفت(2) مادر آن حضرت «ام البنین» نام داشت که ام ولد بود. مدت امامت او و مدت سرپرستی او از امت، بعد از پدرش بیست سال بود.
چند نمونه از دلایل امامت حضرت رضا علیه السلام
1 - تصریح و اشارات امام کاظم علیه السلام بر امامت رضا علیه السلام، این مطلب را جمع کثیری نقل کرده اند از جمله اصحاب نزدیک و مورد اطمینان و صاحبان علم و تقوا و فقهای شیعیان (امام کاظم علیه السلام) که به نقل آن پرداخته اند، عبارتند از: داوود بن کثیر رقی، محمد بن اسحاق بن عمار، علی بن یقطین، نعیم قابوسی و افراد دیگر که ذکر آنان به طول می انجامد. «داوود رقی» می گوید: به ابا ابراهیم (امام کاظم علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم! سن و سالم زیاد شده و پیر شده ام، دستم را بگیر و از آتش دوزخ مرا نجات بده، بعد از تو صاحب اختیار ما (یعنی امام ما) کیست؟ آن حضرت اشاره به پسرش امام رضا علیه السلام کرد و فرمود: «هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی امام شما بعد از من این پسرم می باشد».
بعد از امام موسی بن جعفر علیه السلام مقام امامت به پسرش حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام رسید، چرا که او در فضایل سرآمد همه ی برادران و افراد خانواده اش بود و در علم و پرهیزکاری بر دیگران برتری داشت و همه ی شیعه و سنی بر برتری او اتفاق نظر دارند و همگان آن حضرت را به تفوق بر دیگران در جهت علم و فضایل معنوی می شناسند.
2 - محمد بن اسحاق می گوید: به ابوالحسن اول (امام کاظم علیه السلام) عرض کردم: آیا مرا به کسی که دینم را از او بگیرم، راهنمایی نمی کنی؟
در پاسخ فرمود: «(آن راهنما) این پسرم علی علیه السلام است» روزی پدرم (امام صادق علیه السلام) دستم را گرفت و در کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برد و به من فرمود: «پسر جان! خداوند متعال (در قرآن) می فرماید: ( ٦ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً ٦)؛ من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد، (3) خداوند وقتی سخنی می گوید و وعده ای می دهد، به آن وفا می کند».
3 - نعیم بن صحاف می گوید: من و هشام بن حکم و علی بن یقطین در بغداد بودیم، علی بن یقطین گفت: در حضور عبد صالح (امام کاظم علیه السلام) بودم، به من فرمود: «ای علی بن یقطین! این علی، سرور فرزندان من است، بدان که من کنیه ی خودم (یعنی ابوالحسن) را به او عطا کردم». و در روایت دیگر آمده است که: هشام بن حکم (پس از شنیدن این سخن از علی بن یقطین) دستش را بر پیشانی خود زد و گفت: راستی چه گفتی؟ (او چه فرمود؟!)
علی بن یقطین در پاسخ گفت: «سوگند به خدا! آنچه گفتم امام کاظم علیه السلام فرمود». آنگاه هشام گفت: «سوگند به خدا! امر امامت بعد از او (امام هفتم) همان است (که به حضرت رضا علیه السلام واگذار شده است)».(4)

پی نوشت ها:
(1).آخر ماه صفر.
(2).عمر شریف آن حضرت به طور دقیق، 54 سال و سه ماه و نوزده روز بود.
(3).ارشاد مفید، ج 2، ص 180
(4). نگاهی بر زندگی دوازده امام ( علیهم السلام )، ص4

به غیر از اهدافى كه مامون در مورد ولایتعهدى حضرت اظهار كرد، براى كنترل امام رضا علیه السلام نیز نگهبانان و جاسوس هایى را گمارد تا اخبار امام را به وى برسانند.

تقارن 29 صفر 1421 ه. ق سال روز شهادت ثامن الحجج حضرت امام رضا علیه السلام با 14 خرداد 1379 ه. ش سال روز حلت حضرت امام خمینى علیها السلام (1) و سال امام على علیه السلام - اعلام شده از سوى مقام معظم رهبرى (2)- از ویژه گى خاصى بررخودار است.
امام رضا علیه السلام در سال 148 ه. ق در مدینه چشم به جهان گشود و در سن 55 سالگى مسموم و در سال 202 به شهادت رسید (3) و در سناباد مشهد كنونى به خاك سپرده شد. (4)
پدرش امام موسى بن جعفر علیهما السلام و مادرش مشهور به خیزران، اروى (5) ، نجمه، ام البنین و تكتم (6) بوده است.
نقش انگشتر امام رضا علیه السلام «ما شاء الله ولا حول ولا قوة الا بالله » بوده است. (7)
هدف مامون از ولایتعهدى
مامون با تظاهر به تشیع (8) - در صدد رفع مشكلاتى بود كه از ناحیه ى علویون - از آغاز خلافت - بر سر راهش قرار گرفته بود او در این مبارزه، گام به گام حركت كرد و در آخرین مرحله، تحمیل «ولایتعهدى » به امام رضا علیه السلام بود.
مامون در برابر اعتراضى كه در مورد ولایتعهدى امام علیه السلام بر او شد چنین پاسخ داد:
«این مرد [امام رضا علیه السلام] كارهاى خود را از ما پنهان كرده و مردم را به امامت خود مى خواند ما او را بدین جهت ولى عهد قرار دادیم كه مردم را به خدمت ما بخواند و به خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن شیفتگان ایشان بدانند كه او آن چنان كه ادعا مى كند، نیست؛ و این امر (خلافت) شایسته ما است نه او! و همچنین ترسیدیم، اگر او را به حال خود بگذاریم در كار ما شكافى به وجود آورد كه نتوانیم آن را پر كنیم و اقدامى علیه ما بكند كه تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اكنون كه در رابطه با وى این شیوه را پیش گرفته و در كار او مرتكب خطا شده و خود را با بزرگ كردن او در لبه ى پرتگاه قرار داده ایم، نباید در كار وى سهل انگارى كنیم. بدین جهت باید كم كم از شخصیت و عظمت او بكاهیم تا او را پیش مردم به صورتى در آوریم، كه از نظر آنها شایستگى خلافت را نداشته باشد، سپس در باره ى او چنان چاره اندیشى كنیم كه از خطرات او كه ممكن بود متوجه ما شود جلوگیرى كرده باشیم ». (9)
«ابا صلب هروى » نیز در خصوص واگذارى ولایتعهدى به على بن موسى الرضا علیه السلام مى گوید:
«ولایتعهدى را به امام واگذاشت، تا به مردم نشان دهد كه او چشم به دنیا دارد و بدین ترتیب، موقعیت معنوى خود را پیش آن ها از دست بدهد». (10)
به غیر از اهدافى كه مامون در مورد ولایتعهدى حضرت اظهار كرد، براى كنترل امام رضا علیه السلام نیز نگهبانان و جاسوس هایى را گمارد تا اخبار امام را به وى برسانند. (11)
عكس العمل امام رضا علیه السلام در برابر پیشنهاد ولایتعهدى
اولین واكنش امام هشتم علیه السلام نسبت به پیشنهاد مامون در خصوص ولایتعهدى، این بود كه از آمدن به خراسان سرباز زد چرا كه آمدن او به «مرو» یك پیروزى سیاسى براى مامون به حساب مى آمد. (12)
كلینى از «یاسر خادم » و «ریان بن صلت » نقل كرده است: وقتى كار امین پایان یافت و حكومت مامون استقرار یافت، نامه اى به امام علیه السلام نوشته و از او خواست تا به خراسان بیاید، ولى امام هرگز به درخواست او جواب مساعد نمى داد (13) مامون در سال 200ه. ق نامه ها و پیك هاى متعدد به مدینه، حضور حضرت رضا علیه السلام فرستاد و آن حضرت را با تاكید و تشدید به خراسان دعوت كرد (14) در حدیث آمده است: مامون از نوشتن نامه در این رابطه دست بردار نبود. (15)
تا این كه «رجاء بن ابى الضحاك » را مامور كرد كه امام علیه السلام را به این مسافرت مجبور كند. (16)

پی نوشت :

1) تقویم روز شمار 1379، 14 خرداد 1379.
2) سخنرانى معظم له به مناسبت تحویل سال نو 1379.
3) تاریخ اهل البیت، ص 83، سید محمد رضا حسینى.
4) بر شطى از حماسه و حضور، ص 365.
5) همان، ص 123.
6) سیره الائمة الاثنى عشر، ج 2 ص 342، هاشم معروف حسنى.
7) بحار الانوار، ج 49 ص 2.
8) مروج الذهب، ج 3 ص 417- ابن اثیر، ج 6 ص 408.
9) عیون اخبار الرضا، ج 2 ص 167- 168 به نقل از حیات فكرى سیاسى امامان شیعه، ج 2 ص 74، رسول جعفریان.
10) همان، ص 241.
11) حیاة السیاسة للامام الرضا علیه السلام، ص 214.
12) حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، ج 2 ص 78، سال 1371.
13) همان، ص 77.
14) سوگنامه ى آل محمد، ص 112، محمد محمدى اشتهاردى.
15) اصول كافى، ج 1 ص 448- مسند الامام الرضا، ج 1 ص 64.
16) حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، ص 78.

منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره4.

دکتر مرضيه محمدزاده
امام رضا(ع) به اخلاق عالي و ممتاز آراسته بود و بدين‌سبب دوستي عام و خاص را به خود جلب فرموده بود. او شبيه‌ترين مردم به پيامبراکرم(ص) بود...

پيامبر اکرم(ص) يکي از مهم‌ترين دلايل برانگيختگي خود را به کمال رساندن «مکارم اخلاق» دانسته است. نگاهي هرچند گذرا به قرآن و سنت پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) اين نکته را به خوبي آشکار مي‌سازد که اين بزرگواران پيش از راهبري مردم به خير و صلاح، نخست‌ خود را به خصال نيکو مي‌آراستند و از اين حيث الگويي عملي و راستين از خير و نيکي به آنها ارائه مي‌دادند.

امام‌رضا(ع) نيز به دليل اتصال به خاندان وحي و نبوت، چونان پدران و نياکان خويش، همت خود را بر تخلق به اخلاق الهي قرار داده بود و از اين رو، الگويي بي‌نظير و زنده براي مردمان هم‌عصرش و همه دوران‌ها به يادگار نهاد. پژوهش و بررسي در سيره اين امام همام از اين واقعيت پرده برمي‌دارد که تنها پرورده شدن در دامان خاندان وحي است که مي‌تواند، چنين قابليتي را به انسان عطا کند.

 مطلبي که از پي مي‌آيد، نگاهي است کوتاه و گذرا بر سيره اخلاقي و عملي رضاي اهل‌بيت(ع).

 امامان شيعه در زمان خويش به عنوان مهم‌ترين شخصيت علمي، فقهي، ديني و سياسي در برطرف کردن مشکلات و مصائب جامعه اسلامي تلاش‌هاي فراوان کردند. سلوک ديني، منش شخصي، شيوه زندگي و شخصيت سياسي امام‌رضا(ع) نيز مانند ديگر امامان ويژگي‌هاي منحصربه‌فردي داشت. به عبارت ديگر، زندگي و شخصيت امامان شيعه دو جنبه ارزشي متمايز و مرتبط با هم دارد: اول: شخصيت عملي و علمي و اخلاقي و اجتماعي آنان که در طول زندگي ايشان در منظر همگان شکل گرفته است و فهم و ادراک آن نياز به پيش‌زمينه‌هاي اعتقادي و مذهبي خاص ندارد، بلکه هربيننده فهيم و داراي شعور و انصاف مي‌تواند، ارزش‌ها و امتيازهاي آنان را دريابد و بشناسد. دوم: شخصيت معنوي و الهي آنان که ريشه در عنايت ويژه خداوند نسبت به ايشان دارد. شناخت اين بعد از شخصيت اهل بيت نياز به معرفت‌هاي پيشين دارد؛ يعني نخست بايد به رسالت پيامبر اسلام(ص) ايمان داشت و بر‌اساس رهنمودهاي آن حضرت، ولايت عترت را پذيرفت و براي شناخت جايگاه عترت به روايات و راويان معتبر اعتماد کرد.

 شخصيت ملکوتي و مقام شامخ علمي و زهد و اخلاق امام‌رضا(ع) و اعتقاد شيعيان به او سبب شد که نه تنها در مدينه، بلکه در سراسر دنياي اسلام به عنوان بزرگ‌ترين و محبوب‌ترين فرد خاندان پيامبراکرم(ص) مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگ‌ترين پيشواي دين بشناسند و نامش را با صلوات و تقديس ببرند. او سرور و بزرگ بني‌هاشم و گرامي‌ترين و شريف‌ترين آنها بود و به گفته ذهبي(م 748ق) مورخ اهل سنت، امام چنان منزلت و موقعيتي داشت که شايسته مقام خلافت بود.(1) با‌وجود‌اين، چنانکه امام‌رضا(ع) خود مي‌فرمود هيچ‌گاه در انديشه به‌دست گرفتن خلافت نبود و آنچه براي آن حضرت اهميت و اولويت داشت روشنگري در مسائل ديني و تلاش براي آگاهي و بيداري آنان و رسيدگي به حوائج مردم بود.»(2)

روش زندگي امام‌رضا(ع) و رفتارش با مردم

 امام رضا(ع) به اخلاق عالي و ممتاز آراسته بود و بدين‌سبب دوستي عام و خاص را به خود جلب فرموده بود. او شبيه‌ترين مردم به پيامبراکرم(ص) بود.(3) رفتاري پيامبرگونه داشت و حلم و رأفت و احسانش شامل خاص و عام مي‌شد.

 کسي را با عمل و سخن خود نمي‌آزرد، تا حرف مخاطب تمام نمي‌شد، سخنش را قطع نمي‌کرد. هيچ حاجتمندي را مأيوس باز نمي‌گرداند. در حضور ميهمان به پشتي تکيه نمي‌داد. پيش روي کسي پاي خود را دراز نمي‌کرد. هرگز به غلامانش دشنام نداد و با آنان مي‌نشست و غذا مي‌خورد.

 شب‌ها کم مي‌خوابيد و قرآن مي‌خواند، بيشتر اوقات از اول شب تا صبح شب‌زنده‌داري مي‌کرد. هر سه روز يک‌بار قرآن را ختم و در آيات آن تفکر مي‌کرد، کسي عالم‌تر و پرهيزکارتر از او نبود و در همه وقت ذکر خدا مي‌گفت. بسيار روزه مي‌گرفت. هر ماه 3روز حتما روزه بود. در نهان به ويژه شب‌هاي تاريک، بسيار به مردم احسان مي‌کرد و صدقه مي‌داد. کسي که از او تقاضايي داشت، اگر مي‌توانست بي‌درنگ آن رابرمي‌آورد تا مبادا از آن بي‌نياز گردد و فرصت از دست برود. با مردم به نرمي سخن مي‌گفت. هيچ‌گاه با سخنش کسي را نمي‌آزارد.

 امام(ع) در تابستان روي حصير و در زمستان روي پلاسي مي‌نشست. نظافت را در هر حال رعايت مي‌کرد و عطر و بخور بسيار به کار مي‌برد. عادتا جامه ارزان و خشن مي‌پوشيد ولي در مجالس و ملاقات‌ها و پذيرايي‌ها لباس فاخر بر تن مي‌کرد. غذا را آهسته و اندک مي‌خورد و سفره‌اش رنگين نبود. قبل از غذا دست‌ها را مي‌شست.

 چون صبح اول وقت نماز مي‌گزارد تا بر آمدن آفتاب در سجده مي‌ماند. سپس با مردم مي‌نشست و سخن مي‌گفت، يا سوار مي‌شد و بيرون مي‌رفت. در هر فرصت مقتضي مردم مسلمان را به وظايف خود آگاه مي‌کرد. براي خنثي‌کردن توطئه‌هاي مأمون و اطرافيان او مراقبتي هوشيارانه داشت.(4)

 به طور کلي او داراي شخصيتي يگانه و صفاتي ويژه بود و از نظر شيعه اماميه آن حضرت داراي ملکه عصمت که از لوازم امامت است، بود.

 ياسر خادم گويد: امام‌رضا(ع) حتي در برخورد با غلامان و خادمان خود هرگز حاضر نبود که کرامت انساني آنان را ناديده بگيرد و چيزي از حقوق آنان فرو گذارد. امام به خادمان خود مي‌گفت اگر که مشغول خوردن طعام هستيد و مرا بالاي سر خود ايستاده ديديد مبادا از جاي خود برخيزيد مگر آنکه از خوردن فارغ شده باشيد. گاهي امام خادمش را صدا مي‌زد به او مي‌گفتند مشغول خوردن غذاست. امام مي‌فرمود بگذاريد غذايش تمام شود.(5)

زهد و پرهيزکاري

 در روزگار امام‌رضا(ع) تعاليم صوفيه در خراسان و ديگر ايالات رواج يافته و جمعي از مشايخ همچون شقيق بلخي(م194ق) شاگرد ابراهيم ادهم، مريداني را در حلقه صحبت خود مي‌پرورد و با مفاهيمي همچون زهد، پرهيز از دنيا، قناعت و زندگي سخت آشنا مي‌ساخت. هنگام حضور امام در خراسان، گروهي از صوفيه نزد آن حضرت رفتند و گفتند انتخاب ايشان به عنوان فردي از اهل بيت به ولايت امر و امامت امت از سوي مأمون انتخابي شايسته بوده است؛ زيرا امت نيازمند کسي است که غذاي ناگوار بخورد، لباس درشت بپوشد، الاغ سوار شود و به عيادت مريض برود. اما امام که زهد را در اين ظواهر نمي‌ديد، فرمود: يوسف پيامبر قباي ديباي زربافت مي‌پوشيد و بر اريکه فرعوني تکيه مي‌کرد و فرمان مي‌راند. خواسته واقعي از امام و رهبر، قسط و عدل است و اينکه در گفتار صادق و در حکومت دادگر باشد و چون وعده‌اي کند، وفا نمايد. راستي که خداي تعالي لباس و خوراکي را حرام نکرده است.

 آنگاه امام آيه 32 سوره اعراف را تلاوت فرمود که: اي پيامبر بگو زيورهايي را که خداوند براي بندگانش پديد آورده و روزي‌هاي پاکيزه را چه کسي حرام گردانيده است.(6) گفته شده است معروف کرخي(م200ق) از مشاهير صوفيه از موالي امام‌رضا(ع) بود و به دعوت آن حضرت از آيين مسيحي به دين اسلام گرويد و پس از آن پيوسته در خدمت آن حضرت بود.(7)

 امام(ع) به رفتار ياران و غلامانش توجه داشت و در اصلاح خطاهاي آنان مي‌کوشيد. روزي غلامش ميوه‌اي را نيم‌خورده به دور انداخت. امام فرمود: سبحان‌الله! اگر شما از اين ميوه بي‌نياز هستي چه بسا افرادي که به آن نيازمندند. آن را به نيازمندان بدهيد.(8)

 امام رضا(ع) دنياي فريبنده و پرتجمل را به چيزي نمي‌گرفت. هنگامي که در خراسان بود، در روز عرفه همه‌ مال خود را در ميان مردم قسمت کرد. چون فضل بن‌سهل گفت، اين زيانکاري است، امام فرمود: بلکه عين غنيمت است.(9) امام رضا(ع) پيوسته ياد آخرت را در دل خويش زنده مي‌داشت. چون از امام پرسيدند: چگونه صبح کردي؟ فرمود: با عمر کاسته و کردار ثبت شده و مرگ بر گردن ما و دوزخ دنبال ما است و ندانيم با ما چه شود.(10)

 امام‌رضا(ع) ميهمان را به کار وانمي‌داشت و به علاوه به بهترين گونه در احترام او مي‌کوشيد. يک‌بار براي آوردن احمد‌بن محمد بزنطي، از ياران خاص خود مرکب خويش را فرستاد. چون بزنطي آمد، تا پاسي از شب را با امام گذراند و از امام پرسش مي‌کرد و امام جواب مي‌گفت. سپس هنگام خواب، امام فرمود تا رختخواب خويش را برايش پهن کردند. امام که احساس کرد بزنطي گمان‌هايي در سر مي‌پرورد، به وي فرمود که مبادا اين کارها را مايه فخر و مباهات خود قرار دهي؛ براي خدا تواضع کن تا خدا مقامت را بلند گرداند.(11)

علم و دانش

 امام‌رضا(ع) دانش خود را از جد بزرگوارش پيامبر اکرم(ص) به ارث برده بود. او سرچشمه جوشاني از علم و فضيلت بود. بر همه علوم و دانش‌ها احاطه کامل داشت و مورخان و راويان در اين موضوع متفق‌القولند که او دانشمند‌ترين مردم زمان خويش و داناتر و شايسته‌تر از همه آنان در فرايض دين و ديگر علوم بود. تاريخ، بسياري از مناظرات علمي و مباحثات فکري آن حضرت را که موجب پيروزي بر دشمنان اسلام شده براي ما بيان کرده است.

 از امام موسي‌بن‌جعفر(ع) روايت شده که به فرزندان خود مي‌فرمود: اين برادرتان علي‌، عالم آل‌محمد است. مسائل دين خود را از او بپرسيد و آنچه را به شما گويد نگه ‌داريد.

 بيست و چند سال بيش نداشت که در مسجد‌النبي مي‌نشست و فتوا مي‌داد. خود مي‌فرمايد: من در روضه پيامبر خدا مي‌نشستم و دانشمندان مدينه چون در مسئله‌اي ناتوان مي‌شدند نزد من مي‌آمدند و مسائل را از من مي‌پرسيدند و پاسخ مي‌شنيدند.(12)

 امام‌رضا(ع) داراي حضور ذهن، سرعت انتقال، قوت استدلال و روايي و شيوايي کلام بود. مباحثات آن حضرت با رؤساي اديان و دانشمندان و زنديقان که آنان را با دلايل روشن و براهين قاطع محکوم و مغلوب مي‌فرمود، دليل آشکاري بر درجه حضور ذهن و سرعت انتقال آن حضرت است.

دعا و عبادت

 يکي از برجسته‌ترين فضايل امام‌رضا(ع) سرسپردگي او به خداوند بود. اين فضيلت را مي‌توان به وضوح در اعمال عبادي او که بر پايه خوف الهي و دينداري قرار داشت، در زندگي آن بزرگوار مشاهده کرد: سجده‌هاي طولاني، نمازهاي زياد، روزه‌هاي مکرر، شب‌زنده‌داري‌هاي پررمز و راز و همدمي هميشگي با قرآن. رجاءبن‌ابي‌ضحاک گويد: به خدا سوگند مردي را نديدم که بيش از او از خداوند پروا کند، به ياد خدا باشد و از خداوند بترسد.(13)

 يکي از مظاهر زندگي آن حضرت اين بود که در مناجات با خداوند از دعا به مثابه يک حربه استفاده مي‌کرد. حضرت به اصحاب خود نيز مي‌فرمود: بر شما باد به اسلحه پيامبران که همانا دعا است و دعا بلاي نازل شده و نازل نشده را دفع مي‌کند.(14)

جود و احسان

 جود و احسان امام‌رضا(ع) از منشأ ايمان و مبدأ‌ خير بر مبناي فضل و کرم خداوند درباره وي سرچشمه مي‌گيرد. براي آن حضرت هيچ عملي دوست داشتني‌تر از مهرباني کردن به مردم و به خصوص به فقرا نبود. مورخين نمونه‌هاي بسياري از سخاوت و بخشندگي آن حضرت را ذکر کرده‌اند: امام در نامه‌اي براي فرزندش امام‌جواد(ع) نوشت: به من خبر رسيده که هنگامي که سوار مي‌شوي غلامان تو را از باب صغير بيرون مي‌برند. اين از بخل آنان است تا خيري از تو به کسي نرسد، به حقي که بر تو دارم از تو مي‌خواهم ورود و خروجت از باب کبير باشد و با خود دينار و درهم بردار تا هرکس از تو چيزي را طلب کند به او بدهي. پس بسيار بخشش کن.»(15)

 زماني که صدقه مي‌داد صورت خود را مي‌پوشاند. سليمان جعفري علت را از امام پرسيد. امام فرمود: چون نياز نيازمندي را برآورم نمي‌خواهم ذلت خواهش را در چهره او ببينم تا عزت نفسش همچنان پايدار باشد.(16)

 يعقوب بن‌اسحاق نوبختي گويد: مردي به امام‌رضا(ع) عرض کرد به اندازه جوانمردي خود به من عطا کن. امام(ع) فرمود: نمي‌توانم. مرد عرض کرد به اندازه جوانمردي من عطا کن. امام فرمود: دويست دينار به او بدهيد.(17) همين امام در روز عرفه همه دارايي‌ خود را بخشيد و فرمود چيزي را که با آن پاداش و بخشايش خداوند را مي‌خريد، زيان به‌شمار نياوريد.

صبر و شکيبايي

 استقامت امام‌رضا(ع) در موقعيت‌هاي سخت و دشواري که باعث برانگيختن بحران‌هاي نفساني و عاطفي است براي ما آشکار مي‌سازد. آن حضرت در زمان خلافت هارون عباسي در برابر انواع ستم‌ها و سختي‌ها مانند حبس طولاني پدربزرگوارش، شکنجه‌ها و عذاب‌هايي که بر علويان وارد مي‌شد و مصائب ديگر، صبور بود. شکيبايي و بردباري‌اش در زمان خلافت مأمون عباسي و سياست مرموز او نيز درجه صبر و تحمل آن حضرت را نشان مي‌دهد.

 قيام‌هاي سياسي و آشفتگي اوضاع اجتماعي در دهه‌هاي پاياني سده دوم هجري که براي براندازي حکومت عباسي صورت گرفت و سرانجام مرگ مشکوک هارون عباسي در خراسان و درگيري سخت نظامي ميان امين و مأمون و بروز مسائل تازه در مکه و مدينه و عراق و قيام‌هاي علويان و برخي از سادات حسني همچون ابن‌طباطبا و دامن زدن به اختلاف ميان سادات حسني و حسيني و تعويض پرده کعبه و تغيير رنگ آن از سياه به زرد طلايي و در اين ميان اجبار امام‌رضا(ع)- در نهايت ناخشنودي آن بزرگوار- به خراسان و قبول ولايت‌عهدي که به نوشته ابوالفضل بيهقي در تاريخ خود «رضا را سخت کراهيت آمد که دانست آن کار پيش نرود امام هم تن در داد. از آنکه از حکم مأمون چاره نداشت.»(18) درجه صبر و شکيبايي آن حضرت را نشان مي‌دهد.

تربيت و دوستي خانواده و دوستان

 امام‌رضا(ع) به امر تربيت، تهذيب نفوس، ارشاد و نصيحت، مراقبت دقيق بر اعمال و رفتار توجه خاص داشت. اگر غلامش اسراف مي‌کرد، فورا گوشزد مي‌کرد و او را از اسراف کردن باز مي‌داشت. چنان که به غلام خود که سيبي را گاز زده انداخت، فرمود اين کار اسراف است.

 حضرت عبدالعظيم حسني ‌گويد: امام علي‌بن‌موسي(ع) به من فرمود به دوستانم سلام مرا برسان و بگو راه نفوذي براي شيطان بر خودشان قرار ندهند. دوستانم را به سکوت و ترک مجادله دعوت کن و به آنان بگو به ديدار يکديگر بشتابند زيرا اين کار وسيله تقرب به من است.

 امام رضا(ع) به خانواده اهميت زياد مي‌داد و مي‌فرمود: کسي که در طلب روزي مي‌کوشد و فضل خداوند را مي‌جويد تا مخارج اهل و عيال خود را کفايت کند، اجرت و پاداش او از مجاهد راه خدا بيشتر است و مي‌فرمود: بنده مؤمن سودي به چنگ نمي‌آورد که از همسر شايسته بهتر باشد. همسري که چون شويش به خانه آيد مايه مسرت او باشد و در مورد مردان مي‌فرمود: سزاوار نيست که مردان بوي خوش را از خود دور کنند زيرا پاکيزگي و تميزي و بوي خوش به زندگي پابرجا و مستحکم کمک مي‌کند؛(19) و بالاخره امام‌رضا(ع) در زندگي فردي و اجتماعي خود خلق والاي پيامبراکرم(ص) را حکايت مي‌کرد:

يمثل النبي في اخلاقه

فانه النابت من اعراقه

در اخلاق او، پيامبر اکرم(ص) جلوه‌گر مي‌شود، چرا که او برخاسته از ريشه‌هاي نبوي است.

(فصلنامه فرهنگی اجتماعی ژرفای آفتاب - علی سکندری)
قرآن کریم، توصیف گری گویاست و در آیه های فراوانی به بیان منزلت بلند و جایگاه والای خویش پرداخته است. اهل بیت (علیهم السلام) که عارف به حقیقت قرآن هستند...

چکیده:

قرآن کریم، توصیف گری گویاست و در آیه های فراوانی به بیان منزلت بلند و جایگاه والای خویش پرداخته است. اهل بیت (علیهم السلام) که عارف به حقیقت قرآن هستند، این منزلت و فضیلت را به خوبی تبیین کرده اند.در این مقاله با نگرشی به سیره قرآنی و تفسیری امام رضا (علیه السلام) به بیاناتی که به طور مستقیم در باب قرآن کریم در تفسیر و فهم آن فرموده اند پرداخته می شود.

کلیدواژه: قرآن، امام رضا، احادیث امام رضا، تفسیر قرآن

مقدمه:

باید اذعان کرد قرآن کریم در اندیشه، گفتار و رفتار اهل بیت (علیهم السلام) تجسم و عینیت تمام یافته است و سیره کریمانه و سخن حکیمانه آنان مستقیم یا غیر مستقیم، روشنگر کتاب الهی در ابعاد گوناگون آن است؛ چرا که آنان بنا بر وصیت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، عترت آن حضرت در زمین خواهند بود.[1]

میراث قرآنی و تفسیری ارزشمند و باقی مانده از وجود مبارک امام رضا (علیه السلام) از نمونه های عظیم ذخایر قرآنی تفسیر معصومان (علیهم السلام) است.

از آنجا که لطف و حکمت خداوند متعال همواره اقتضا کرده است تا انسان را در پهنه زندگی بدون راهنما و حجت رها نسازد میراث را در میان خاندان نبوت، دست به دست نموده تا به هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) برسد و آن امام همام وارث کتاب الهی و مفسر راستین قرآن باشد.

در این مقاله با نگرشی به سیره قرآنی و تفسیری امام رضا (علیه السلام) به بیاناتی که به طور مستقیم در باب قرآن کریم در تفسیر و فهم آن فرموده اند پرداخته می شود.

الف) جایگاه قرآن

قرآن کریم، توصیف گری گویاست و در آیه های فراوانی به بیان منزلت بلند و جایگاه والای خویش پرداخته است تا برای کسی در روی گردانی از قرآن حجتی باقی نماند. آن که به قرآن رو می آورد با معرفت و بینش در وادی آن گام می نهد. اهل بیت (علیهم السلام) نیز که عارف به حقیقت قرآن هستند هم پای آن این منزلت و فضیلت را به خوبی تبیین کرده اند. اینک نمونه ای از فراز های گفتار امام رضا (علیه السلام) در این خصوص ذکر می گردد:

قرآن کریم در اندیشه، گفتار و رفتار اهل بیت (علیهم السلام) تجسم و عینیت تمام یافته است

1-صدوق به نقل از ریان بن صلت که او از امام رضا (علیه السلام) پرسید: نظر شما درباره قرآن چیست ؟ فرمود «کلام الله لاتتجاوزه و لا تطلبوا الهدی فی غیره فتضلوا؛ قرآن کلام خداست از آنچه او گفته است فراتر نروید و هدایت را در غیر او نجویید که گمراه می شوید.» (مسند الامام الرضا، عزیز الله عطاری، ج 1، ص 307)

2-صدوق به نقل از حسین بن خالد آورده است که گفت: از امام رضا (علیه السلام) پرسیدم: یابن رسول الله بفرمایید که آیا قرآن خالق (قدیم) است یا مخلوق؟ فرمود: نه خالق است و نه مخلوق بلکه کلام خدای عزوجل است (عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 290 . مسند الامام الرضا ج 1، ص 307).

3- در این باره که: اولین و آخرین سوره که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد کدام است ؟ امام رضا فرمود: از پدرم شنیدم که از پدرش حکایت می کرد نخستین سوره ای که نازل شد سوره اقرا باسم ربک و آخرین سوره اذا جاء نصرالله و الفتح بود (مسند الامام الرضا ج 1، ص 308).

4- امام رضا (علیه السلام) به نقل از پدر بزرگوارش آورده است که مردی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: علت این که قرآن هر چه بیشتر نشر می یابد و مطالعه می شود تازگی و طراوات آن بیشتر می شود چیست ؟ فرمود برای اینکه خداوند قرآن را برای زمان و مردمی خاص نازل نفرموده است لذا قرآن در هر زمانی نو بوده و تا روز قیامت برای هر قومی، طراوت و تازگی دارد (همان، صص 308-309).

ب) تبیین علوم قرآن

در بحث های قرآنی گاهی خود قرآن کریم موضوع و محور بحث قرار می گیرد و گاهی به بررسی و مطالعه جنبه های مختلف آن پرداخته می شود. در اصطلاح به این بخش از مباحث قرآنی مثل نزول قرآن، اسباب نزول، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مباحث ادبی قران، اعجاز و...، علوم قرآن اطلاق می شود.

در آثار بجای مانده از امام رضا (علیه السلام) نمونه هایی وجود دارد که در ذیل علوم قرآن جای می گیرد که در این مجال به بیان برخی از آن ها می پردازیم.

«قرآن کلام خداست؛ از آنچه او گفته است فراتر نروید و هدایت را در غیر او نجویید که گمراه می شوید.»

  شأن نزول

در خصوص شأن نزول آیات قرآن نیز مانند هر چیزی دیگر باید به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان اومراجعه نمود، زیرا تنها آنان می توانند شأن نزول را بیان کند.

امام رضا (علیه السلام) به نقل از امام علی (علیه السلام) فرمود روزی رسول گرامی اسلام برای ما خطبه ای خواند و در آن فرمود: از آیات قرآن از من بپرسید تا به شما بگویم درباره چه کسی و در کجا نازل شده است (عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، ج 2، ص 121).

امام رضا (علیه السلام) که به عنوان یکی از جانشینان بر حق اوست، روایت هایی در شأن نزول برخی آیات و سوره ها فرموده است که به ذکر دو مورد بسنده می کنیم.

1-امام رضا (علیه السلام) از پدرانش نقل می کند که آیه «الذین ینفقون اموالهم بالیل و النهار سرا و علانیه»[2] درباره حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است (همان، ص107؛ و مسند الامام الرضا، ج 1، ص 323).

2- امام رضا (علیه السلام) در تفسیر سوره ی لیل می فرماید: این سوره درباره ابو دحداح است که درخت خرمای شخصی بخیل را که در خانه مرد انصاری بود و موجب اذیت او می شد، در عوض خانه اش خرید و به آن مرد واگذار کرد (مسند الامام الرضا، ج1، 383).

محکم و متشابه

امام رضا (علیه السلام) در این باره که در قرآن کریم، محکم و متشابه داریم و اینکه باید محکم را به متشابه ارجاع داد فرمود:

هر کس متشابه قرآن را به محکمش بازگرداند به راه راست راهبری می شود سپس فرمود: در اخبار ما نیز متشابهاتی همانند متشابهات قرآن و محکماتی همانند محکمات آن وجود دارد، پس متشابهات آن را به محکماتش ارجاع دهید و از متشابه آن بدون در نظر گرفتن محکم، پیروی نکنید که گمراه می شوید (مسند الامام الرضا، ج 1، ص 307 – 308؛و عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، ج1، ص 290).

هر کس متشابه قرآن را به محکمش بازگرداند به راه راست راهبری می شود.

ج) تفسیر آیات قرآنی

سیره و روایات تفسیری باقی مانده از عالم آل محمد گنجینه ای بسیار ارزشمند و دست مایه ای بسیار مهم برای مفسران و علاقه مندان به تفسیر قرآن می باشد. به اختصار نمونه هایی را ذکر می نماییم.

1-امام هشتم در تفسیر آیه شریفه «الذی جعل لکم الارض فراشاً و السماء بناء» (بقره: 22) فرموده است: خدا زمین را با طبایع و ابدان شما سازگار و موافق قرار داد و آن را گرم و سوزان نساخت تا شما را بسوزاند، و بسیار سرد قرار نداد تا شما را منجمد گرداند، هوای آن را زیاد خوشبو نکرده تا سرهای شما به درد آید و زیاد بد بو نساخت تا شما را هلاک کند، آن را مانند آب نرم روان قرار نداد تا در آن غرق شوید و زیاد سخت و صلب نیافرید تا نتوانید خانه و ابنیه و قبرهای مردگان در آن بسازید بلکه خداوند متعال بخشی از آن را به اندازه ای که از آن سود برید و آرامش یابید و بدنها و خانه هایتان بر آن قرار گیرد، سفت و سخت آفرید.

«و السماء بناء» یعنی بر بالای سر شما آسمان را سقفی محفوظ بنا کرد و خورشید و ماه ستارگان آسمان را برای مصلحت و منفعت شما به چرخش در آورد (مسند الامام الرضا، ج 1، ص 308).

2- امام رضا (علیه السلام) در مورد معنای «ختم الله علی قلوبهم» (بقره: 7) می فرماید: ختم به معنای مهر است که به عنوان عقوبت عصیان و کفر کافران بر قلب های آنان زده می شود چنان که می فرماید: بلکه خداوند متعال بر قلوب آنان مهر زده است به سبب کفر آنان پس ایمان نمی آورند مگر اندکی (عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، ج1، ص 248).

3-امام هشتم (علیه السلام) در پاسخ سوال ابن فضال در مورد آیه شریفه «کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون» (مطففین: 14) فرمود: خداوند متعال هرگز وابسته به مکانی نشده و در محلی حلول نمی کند که موجب محجوب بودن بندگان از او باشد، ولکن در اثر معاصی از اجر و ثواب پروردگارشان محجوب می شوند (همان، ص 252).

امام رضا (علیه السلام) در مورد معنای «ختم الله علی قلوبهم» (بقره: 7) می فرماید: ختم به معنای مهر است که به عنوان عقوبت عصیان و کفر کافران بر قلب های آنان زده می شود.

  4-ابراهیم بن ابی محمود نقل می کند درباره معنای «فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون» (بقره: 17) از امام رضا (علیه السلام) پرسیدم او در جواب فرمود:

ان الله تبارک و تعالی لا یوصف بالترک کما یوصف خلقه ولکنه متی علی أنهم لایرجعون عن الکفر و الضلال منعهم المعاونه و اللطف و خلا بینهم و بین اختیارهم؛ خداوند متعال چنین نیست که بدون جهت کسی را ترک کرده و از او اعراض کند ولی چون دید که آنان از کفر و گمراهی دست نمی کشند نظر لطف و معاونت را از آنان قطع کرده و آنان را به خود و به اختیار خودشان وا نهاد (همان).

5-ابن فضال می گوید: از امام رضا (علیه السلام) درباره «و مکروا و مکرالله» (آل عمران: 54) و نیز «یخادعون الله و هو خادعهم» (نساء: 142) پرسیدم، امام در جواب فرمود:

ان الله تعالی لایمکر و لا یخادع و لکنه تعالی یجازیهم جزاء المکر و الخدیعه؛ پروردگار به کسی مکر و خدعه نمی کند اما آنان را در مقابل مکر و خدعه ای که انجام می دهند مجازات می کند (مسند الامام الرضا، ج 1، ص 318).

تفسیر واژگان قرآن، تبیین پیام ها و نکات آیات شریفه قرآنی، آوردن جمله ها و عباراتی در ذیل آیه ها جهت معنا نمودن واژگان و اصطلاحات قرآنی و بیان مقصود خداوند متعال و رفع ابهام های مردم در زمینه فهم قرآن از دیگر روش ها و معیارهای تفسیری امام رضا (علیه السلام) می باشد.

حضرت رضا (علیه السلام) از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند آن حضرت درباره «اهدنا الصراط المستقیم» (فاتحه:6) فرمود: أرشدنا الی الطریق المستقیم ؛ یعنی ما را به راست رهنمون باش تا پایبند و ملازم طریقی باشیم که به حجت تو منتهی می شود و به دین تو می رسد و ما را از پیروی هوا و اخذ به رای خود که منجر به هلاکت و تباهی می شود باز می دارد (همان، ص 314). امام رضا (علیه السلام) در بیان یاد شده ضمن تبدیل آیه قرآن به معادل لغوی آن تبیین می کند که صراط مستقیم راهی است که در مسیر حجت خدا باشد و هوا خواهی و خود رایی در دین گمراهی و تباهی است.

پروردگار به کسی مکر و خدعه نمی کند اما آنان را در مقابل مکر و خدعه ای که انجام می دهند مجازات می کند

  آن حضرت درباره «فاصفح الصفح الجمیل» (حجر: 85) می فرماید: صفح جمیل، گذشتی است که در او مواخذه و عقاب نباشد (عیون اخبار الرضا ج 1ص 596). درباره «خذوا زینتکم عند کل مسجد» (اعراف: 31) نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: زینت یعنی لباس بنابراین معنای آیه این می شود که هنگام نماز و حضور در مساجد لباس های نیکو و زینتی خود را بپوشید (معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص 3).

از امام رضا (علیه السلام) درباره «و ما یومن اکثرهم بالله و هم مشرکون» (یوسف: 106) پرسیده شد، فرمود: شرکی است که به حد کفر نمی رسد(مسند الامام الرضا، ج 1، ص 347). در این آیه کریمه آمده بیشتر آنان به خدا ایمان نمی آورند مگر آنکه برای او شریک می گیرند.

در اینجا ممکن است این سوال پیش آید که چگونه در حالی که مشرکند ایمان دارند. پاسخ امام رضا (علیه السلام) می فهماند که مقصود از شرک مذکور در این آیه شرکی است که با ایمان قابل جمع است و به حد کفر نمی رسد.

تطبیق آیات و تعیین مصداق

از دیگر معیارهای تفسیر امام رضا (علیه السلام) تعیین مصداق و تطبیق آیه است، بدین صورت که مفهوم کلی آیه اخذ و بر مصادیق جدید انطباق داده می شود و راهکارهای زندگی در گستره های مختلف فردی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از قرآن برداشت می شود و برای واژه یا عبارتی مصادیق بسیار کلامی و یا فردی تعیین می نماید. حال، نمونه هایی از کلام امام رضا (علیه السلام) در این زمینه عرضه می گردد که در آن به بیان مصداق و تطبیق آیه پرداخته اند.

1-   امام رضا (علیه السلام) در آیه «ان تجتنبو کبائر ما تنهون عنه» (نساء: 31) برای کبائر این مصادیق را بر شمردند: پرستش بتها، می خوردن، قتل، نافرمانی پدر و مادر، تهمت ناروا زدن، فرار از جنگ و خوردن مال یتیم (مسند الامام الرضا، ج 1، ص 325).

از دیگر معیارهای تفسیر امام رضا (علیه السلام) تعیین مصداق و تطبیق آیه است.

  2- امام رضا (علیه السلام) در ذیل آیه «شهدالله انه لااله الا هو و الملائکه و اولو العلم قائماً بالقسط» (آل عمران: 18) فرمود مقصود و مصداق اعلی و اکمل اولوالعلم ائمه معصومین (علیهم السلام) هستند زیرا دانش آنان برگرفته از دانش خدا و رسول اوست و آنان به سر چشمه علم و معرفت دسترسی دارند و دیگران از فیض وجود آنان به معرفت صحیح و کامل دست می یابند (همان، ص 324؛ و تفسیر عیاشی، ج 1، ص 238).

3-امام رضا (علیه السلام) فرمود زمانی که به سختی افتادید به واسطه ما از خداوند کمک بخواهید و این همان سخن خداست که فرمود «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها» (اعراف: 180). آن حضرت در ادامه فرمود به خدا سوگند ماییم اسمای حسنای الهی که دعای هیچ کس جز به شناخت ما پذیرفته نمی شود (همان، ص 324-325؛ و تفسیر عیاشی، ج 1، ص 166).

4-وشا می گوید: از امام رضا (علیه السلام) درباره «و علامات و بالنجم هم یهتدون» (نحل: 16) پرسیدم فرمود آن نشانه ها ماییم و نجم رسول خداست (تفسیر عیاشی، ج 2، ص 42 ؛ مسند الامام الرضا، ج 1، ص 350).

د) بیان احکام قرآن کریم

فقه پژوهی قرآنی از نخستین شاخه های تفسیر و علوم قرآن است که زمینه خلق آثار فراوانی با عنوان آیات الاحکام و فقه القرآن بوده است. امامان معصوم (علیهم السلام) که خود منبع و مرجع تبیین احکام دین هستند در بسیاری از موارد نظر خود را در بیان احکام به قرآن کریم مستند کرده اند. روایتهای عالم آل محمد (علیه السلام) در آیات الاحکام و تمسک به قرآن در تبیین مسائل فقهی از نمونه های بارز استناد معصومین در تبیین احکام به قرآن کریم است.

امامان معصوم (علیهم السلام) که خود مرجع تبیین احکام دین هستند در بسیاری از موارد نظر خود را در بیان احکام به قرآن کریم مستند کرده اند.

  ابوالقاسم فارسی می گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم خداوند در کتابش می فرماید «فامساک بمعروف او تسریع باحسان» (بقره: 299) مقصود از آن چیست؟ امام فرمود: امساک به معروف یعنی آزارندادن همسر و پرداخت نفقه او و اما تسریح باحسان یعنی طلاق دادن طبق آنچه خدا مقرر فرموده است (کلینی اصول کافی ج 1، ص 219).

پس از گفت و شنودی که ابوسعید مکارم با امام رضا (علیه السلام) داشت به امام می گوید: مساله ای از تو می پرسم. امام می فرماید: گمان نمی کنم پاسخ مرا بپذیری اما در عین حال بپرس. او گفت مردی که هنگام مرگش گفته است کل مملوک قدیم فهو حر لوجه الله، یعنی هر برده قدیمی که داشتم در راه خدا آزاد کردم در این باره چه می گویی؟ امام فرمود: بله هر بنده ای که شش ماه بر او گذشته باشد، آزاد است ؛ زیرا خداوند می فرماید: «و القمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم» (یس: 39) بنابراین هر چیزی که شش ماه مانده باشد قدیمی است (مسند الامام الرضا ج 1، ص 216).

هـ) تنزیه پیامبران و تبیین متشابهات

 ترویج خرافات و افسانه های نادرست درباره پیامبران، برداشت نادرست از آیات متشابه در داستان پیامبران و تفسیرهای ناروا سبب بدجلوه دادن چهره پیامبران و تهمتهای ناروا به آنان شده است و شاید در طول تاریخ برخی سود جویان و قدرت طلبان خواسته اند با آلوده جلوه دادن حریم نبوت و ولایت زمینه حضور خود در مسند رهبری جامعه و توجیه کرده های خود را فراهم آورند.

امامان معصوم (علیهم السلام) که جانشینان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و آگاه به سرگذشت و سیره انبیای پاک الهی بوده اند پرده از چهره باطل برداشته و به دفاع از حریم نبوت پرداخته اند. اهل بیت (علیهم السلام) تمامی آیه های مربوط به زندگی انبیا را بر اساس عصمت آنان تفسیر کرده اند.

اهل بیت (علیهم السلام) تمامی آیه های مربوط به زندگی انبیا را بر اساس عصمت آنان تفسیر کرده اند.

  عالم آل محمد امام هشتم (علیه السلام) در مناظراتشان و در پاسخ پرسشهایی که از ایشان می شد میراث ارجمندی را در تفسیر آیات قصص به یادگار گذاشت که به یک نمونه از آن اشاره می شود:

محمد بن علی بن جهم حکایت می کند که در مجلس مامون حاضر شدم و علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نیز نزد وی نشسته بود مامون به ایشان گفت ای فرزند رسول خدا آیا سخن شما این نیست که پیامبران دارای عصمت از گناه هستند ؟ وی فرمود: بله، درست است. مأمون از تعدادی از آیه های قرآن پرسید، از جمله گفت: این آیه را برای من روشن سازید که نسبت به ابراهیم می فرماید: «فلما جن علیه اللیل رآی کوکباً قال هذا ربی» (انعام: 75)، امام فرمود: ابراهیم، میان سه گروه قرار گرفت که عبارت بودند از زهره پرست، ماه پرست و خورشید پرست. وقتی پرده تاریک شب همه جا را گرفت و ستاره زهره را دید به گونه ای پرسش گرانه و انکار آمیز گفت: «هذا ربی». چون زهره افول کرد و ناپدید شد، گفت: من چیزهایی را که غروب می کند، دوست ندارم ؛ زیرا افول از صفات پدید آمده هاست، نه چیزی که قدیم و همیشگی است. پس از آن وقتی ماه را دید که طلوع کرده است، انکار آمیز و پرسش گرانه گفت: این پروردگار من است ! زمانی که ماه از دیدگان نهان شد گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند از گمراهان خواهم بود.

پس چون صبح شد و خورشید را دید که درخشان و طالع است، از روی انکار و پرسش گفت: این پروردگار من است! چرا که این از زهره و ماه بزرگ تر است ! آنگاه که خورشید غروب کرد، به گروه های سه گانه ای که زهره، ماه و خورشید را می پرستیدند گفت ای قوم من از آنچه شما شریک خدا قرار می دهید بیزارم من رو به سوی کسی می آورم که آفریننده آسمانها و زمین است و از مشرکان نیستم. ابراهیم (علیه السلام) خواست برای آنان بطلان دینشان را روشن و ثابت کند که پرستش همانند زهره یا خورشید را نسزد و تنها شایسته آفریننده آنها و خالق آسمان و زمین است. آنچه ابراهیم با آن بر قومش احتجاج کرد، از چیزهایی بود که خداوند عزوجل به او الهام کرده بود همچنان که می فرماید: «و تلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه» (عیون اخبارالرضا ج 1، ص 399).

 نتیجه:

آن چه به عنوان نمونه از احادیث و روایات رسیده از امام رضا (علیه السلام) درباره فضیلت قرآن و تبیین و تفسیر برخی آیات و عبارات آن بیان شد، به خوبی روشن می نماید که اهل بیت (علیهم السلام) بهترین منبع برای شرح و تفسیر قرآن هستند به نحوی که بدون راهنمایی ها و روشنگری های ایشان، بسیاری از زوایای این دریای معرفت ناشناخته می ماند. البته باید یاد آور شد در این مقاله به بخشی از گفتار امام رضا (علیه السلام) پیرامون قرآن مجید که از لابلای انبوه احادیث آن حضرت برای خوانندگان عزیز انتخاب شده پرداختیم. برای اطلاع بیشتر به کتابهای اخبار الرضا تالیف شیخ صدوق، مسند الامام الرضا از شیخ عزیز عطاردی و قرآن کریم از منظر امام رضا (علیه السلام) نوشته آیت الله جوادی آملی مراجعه شود.

 

[1] نک : ابی منصور طبرسی الاحتجاج، قم 1380 ق، ص 172 ؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج 2، ص 108.

[2] کسانی که اموال خود را شب و روز و نهان و آشکارا، انفاق می کنند، سوره (2) بقره آیه 272

1393/5/10 جمعه

ما خدا را عبادت مي كنيم چون او را توانا بر انجام حاجت هايمان و شنواي درخواست هايمان و بيناي بر وضعمان و ... مي دانيم. مشركان بت ها يا موجوداتي ...

 قرآن . سوره صافات . آيات 91- 96 : (حضرت ابراهيم وارد بتخانه شد) مخفيانه نگاهي به معبودان آنها كرد و از روي تمسخر گفت: چرا از اين غذاها نمي خوريد؟  (اصلا) چرا سخن نمي گوئيد؟! سپس ضربه اي محكم با دست راست و با توجه بر پيكر آنها فرود آورد (و همه را جز بت بزرگ در هم شكست)  آنها با سرعت به سراغ او (ابراهيم) آمدند.  او (ابراهيم) گفت: آيا چيزي را مي پرستيد كه با دست خود مي تراشيد؟ با اينكه الله هم شما را آفريده و هم بتهائي را كه مي سازيد!  به اين ترتيب، ابراهيم تنها در شهر ماند و بت پرستان، شهر را خالي كرده بيرون رفتند، ابراهيم نگاهي به اطراف خود كرد، برق شوق در چشمانش نمايان گشت ! لحظاتي را كه از مدتها قبل انتظارش را مي كشيد فرا رسيد ! بايد يك تنه برخيزد و به جنگ بت ها برود!! و ضربه سختي بر پيكر آنها وارد سازد!!! ضربه اي كه مغزهاي خفته بت پرستان را تكان دهد و بيدار كند! - بدون شك بت پرستان به خوبي مي دانستند كه نه بت ها غذا مي خورند، و نه سخن مي گويند و نه توانايي دفاع از خود را دارند ، بلكه سمبل هايي هستند از خدايانشان ، مانند كعبه در نزد مسلمانان !! - در اينجا به اوج داستان قرآني ابراهيم مي رسيم كه حضرت ابراهيم مچ بت هاي بيچاره را گرفته !! - و با شلاق عقل گرايي ! به جان بت ها افتاده كه : - چرا از اين غذاها نميخوريد؟! - چرا سخن نميگوئيد؟! - چرا از خود دفاع نمي كنيد؟! و حال آنكه الله ميداند كه بت پرستان تنها براي نزديكي به او يا شفاعت است كه رو به بتها ميكنند . آيه 18 سوره يونس و بت هايي را به جاي خدا پرستش مي كنند كه آن بتان به آنها هيچ ضرر و نفعي نمي رسانند ، و مي گويند كه اين بتان شفيع ما نزد خدا هستند - گويا قرآن فراموش كرده كه : - مگر كعبه غذا مي خورد ؟!! - مگر كعبه سخن مي گويد؟!! - مگر كعبه در مقابل ضربات از خود دفاع مي كند؟!! - اين چگونه آئيني است كه همه پليدي ها و ناداني ها را براي خود مجاز مي شمارد ولي براي دگرانديشان زشت و حماقت مي داند؟!!

 ما خدا را عبادت مي كنيم چون او را توانا بر انجام حاجت هايمان و شنواي درخواست هايمان و بيناي بر وضعمان و ... مي دانيم. مشركان بت ها يا موجوداتي كه بت ها را مظهر آنها مي دانند را در اين بينايي و شنوايي و برآوردن حاجت شريك خدا مي پندارند از اين رو به پيشگاه بت سجده و نياز مي برند تا حاجتشان را برآورده كند يا بت ها را مقربان درگاه خدا مي دانند و به پيشگاه بت ها سجده و نياز مي برند تا نزد خدا شفيع او شود.
خداوند در آيات بيشماري اين دو معنا را نفي مي كند و مي فرمايد بتان شما نه بينايي و شنوايي دارند تا حاجت و نياز شما را ببينند و بشنوند و نه توانايي بر انجام آن دارند و شما بدون دليل آنان را مقربان درگاه خدا شمرده ايد و خدا نه بر شراكت آنها با خودش و نه بر تقرب آنها به نزد خودش به شما دليلي نسپرده است و شما بر خدا افترا مي بنديد و اين افترا بستن به خدا و ديگري را شريك او يا مقرب درگاه او دانستن، از بزرگترين گناهان است.
اما ما كعبه، پيامبر، امام و ديگر مقدسات را شريك خدا نمي دانيم و آنها را نمي پرستيم زيرا خداوند از شريك مبرا و منزه است و يكتاي بي انباز است. اما اينان را محبوبان درگاه خدا مي دانيم كه خداوند احترام، توجه و اطاعت ما از آنها را خواسته است و خدا حق دارد كسي يا چيزي را مقرب درگاه خود كرده و از ما احترام و اطاعت از او را بخواهد.
وقتي براي ما نبوت رسول خدا و وحيانيت قرآن با ادله محكم از جمله با معجزات قطعي ثابت شد، و در اين قرآن ما به به حرمت گذاري نسبت به كعبه كه خانه اي سنگي است، دعوت شديم، يا به محبت و اطاعت از پيامبر و امام مأمور گرديديم، ديگر توجه و احترام ما به كعبه و اطاعت و محبت ما نسبت به پيامبر و اهل بيت امر و فرمان خداست و با عبادت و اطاعت مشركان از بت هايشان كه هيچ امري بر آن از طرف خدا وارد نشده است، تفاوت اصولي دارد.
خداوند فعال مطلق است و مي تواند به دلايلي كه خودش مي داند ما را به حرمت گذاري نسبت به خانه اي سنگي فرا بخواند و به پيامبر و خليلش دستور دهد خانه اي سنگي در حجاز بساز و مردم را به طواف آن فرابخوان. اگر مشركان هم به فرض محال دليلي خدايي بر عبادت و اطاعت از بتانشان داشتند، كارشان جايز بود و ما نمي توانستيم بر آنان خرده بگيريم كه چرا به بتان سنگي كه نه مي شنوند و نه مي بينند، احترام مي گذاريد. اما وقتي دليلي ندارند و از سر خود آنان را محبوبان و مقربان خدا شمرده اند، دخالت بيجا كرده  و كار او گناه عظيم مي باشد.
خلاصه آن كه تفاوت اساسي در همين است كه بت پرستان سنگ ها را مي پرستيدند و خدايان خود مي انگاشتند و از طرف خدا هيچ اذني نسبت به تقدس آنها نداشتند. اما ما كعبه را خدا نمي دانيم و آن را نمي پرستيم و احترام ما به كعبه به خاطر دستور خود خداست. البته كعبه و اعمال آن پر است از اسرار كه براي اطلاعات بيشتر مي توانيد به كتاب صهباي حج تاليف آيت الله جوادي مراجعه بفرماييد.
البته بايد دقت داشته باشيم كه در بحث هاي علمي حلم را با علم عجين كرده و از قضاوت و نتيجه گيري هاي عجولانه بپرهيزيم.
 

ايمان به معناي واقعي كلمه يعني تسليم امر و نهي خدا بودن و در باور و اخلاق و عمل ، مطابق رضاي خدا عمل كردن ، اين مرتبه اي بلند است كه به طور طبيعي غالب انسان ها

معني آيه اي از قرآن كه مي فرمايد اكثريت به آيات خداوند ايمان ندارند چيست؟

ايمان به معناي واقعي كلمه يعني تسليم امر و نهي خدا بودن و در باور و اخلاق و عمل ، مطابق رضاي خدا عمل كردن ،  اين مرتبه اي بلند است كه به طور طبيعي غالب انسان ها از رسيدن به آن باز مي مانند.
بسياري از انسان ها منكر حق و حقيقت و رهرو راه هوا و هوس و شيطان و نفس مي باشند و بسياري هم در مرحله لفظ ، ايمان مي آورند و ايمان به قلب آنان وارد نشده و تمكن نمي يابد:
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُم (1)عربهاي باديه ‏نشين گفتند: «ايمان آورده ‏ايم» بگو: «شما ايمان نياورده ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‏ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است!
و تعداد زيادي نيزبه ظاهر مؤمن و در واقع و عمل ،  مشركند:
وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون (2)و بيشتر آنها كه مدعي ايمان به خدا هستند، مشركند!
خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم (3)كار خوب و بد را به هم آميختند اميد مي‏رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد به يقين، خداوند آمرزنده و مهربان است!
پس بيشتر و اكثر انسان ها مشرك بوده و به ايمان واقعي نمي رسند:
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (4)و بيشتر مردم عارف به نعمت هاي خدا و قدردان نيستند.
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُون (5)بيشتر مردم به خدا و معارف و احكام خدايي ايمان و باور درست و كامل ندارند.
و تعداد قليلي هستند كه تسليم حقيقي بوده و باور به خدا و حقايق خدايي در قلبشان رسوخ كرده و مؤمن واقعي شده اند:
وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور (6)شاكر و قدردان همه نعمت هاي من اندكي از بندگان هستند.
بسياري از انسان ها به مرحله اسلام و اقرار به توحيد مي رسند و مراتبي از عمل و باور را دارند گر چه ايمانشان با شرك خفي همراه بوده و عمل صالح و طالح را با هم دارند و در ظاهر مؤمن و مسلمان و در واقع مشرك به شرك خفي هستند و كمي هستند كه به ايمان خالص مي رسند و از شرك پاك مي شوند. و البته روشن است كه اين گونه شرك باعث جهنمي شدن افراد نيست. و شرك خفي است همراه كفر است و باعث جهنمي شدن افراد مي شود.

پي نوشت ها:
1. حجرات (47) آيه 14.
2. يوسف (12) آيه 106.
3.  توبه (9) ايه 102.
4. بقره (2) آيه 243.
5. هود (11) آيه 17.
6. سبأ (34) ايه 13.
 

 

خدا در آيه 48 سوره نساء گفته است هر گناهي رو براي هركس كه بخواد مي بخشه غير از شرك. مي خواستم بدونم چرا خدا آن قدر نسبت به شرك حساسه؟ ...

خدا در آيه 48 سوره نساء گفته است هر گناهي رو براي هركس كه بخواد مي بخشه غير از شرك. مي خواستم بدونم چرا خدا آن قدر نسبت به شرك حساسه؟ من وقتي كه فكر مي كنم گناهان زيادي رو مي بينم كه جامعه رو به فساد و تباهي مي كشونه، اما رابطه اي بين شرك و فساد و تباهي احساس نمي كنم. مسيحيان زيادي هستند كه به تثليث اعتقاد دارد و يا هندوهاي زيادي هستند كه بت پرست هستند. اما زندگي كاملا پاك و انسانيي دارند و هيچ حق الناسي به گردنشان نيست و در زمين فساد و تباهي هم نمي كنند اينها به صرف اينكه مشرك هستند به جهنم مي روند و مسلمانان فراواني كه صرفا به توحيد اعتقاد دارند و انواع و اقسام گناهان را انجام ميدهند امكان دارد بخشيده شوند و به بهشت بروند. آيا حساسيت بالاي خداوند در مورد شرك نشانه اي از خودخواهي او نيست؟

براي پاسخ به پرسش شما به اين كلام لقمان حكيم در قرآن مجيد اشاره مي كنيم:
وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ: (1) به خاطر بياور هنگامي را كه لقمان به فرزندش، در حالي كه او را موعظه مي‏كرد، گفت: پسرم هيچ چيز را شريك خدا قرار مده كه شرك ظلم عظيمي است.
يا در آيه اي ديگر مي خوانيم كه  إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِكَ لِمَن يَشَاءُ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْترََي إِثْمًا عَظِيمًا:(2) خداوند (هرگز) شرك را نمي‏بخشد! و پايين‏تر از آن را براي هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مي‏بخشد. و آن كسي كه براي خدا، شريكي قرار دهد، گناه بزرگي مرتكب شده است.
اساسي‏ترين مساله عقيدتي كه لقمان حكيم به سراغش رفت مساله" توحيد"است، توحيد در تمام زمينه‏ ها و ابعاد، زيرا هر حركت تخريبي و ضد الهي از شرك سرچشمه مي‏گيرد، از دنيا پرستي، مقام پرستي، هوا پرستي، و مانند آن كه هر كدام شاخه‏اي از شرك محسوب مي‏شود.همان گونه كه اساس تمام حركت هاي صحيح و سازنده، توحيد است، تنها دل به خدا بستن و سر بر فرمان او نهادن و از غير او بريدن و همه بتها را در آستان كبريايي او در هم شكستن!
قابل توجه اين كه لقمان حكيم، دليل بر نفي شرك را اين ذكر مي‏كند كه شرك ظلم عظيم است، آن هم با تعبيري كه از چند جهت، تاكيد در بر دارد.
و چه ظلمي از اين بالاتر كه هم در مورد خدا انجام گرفته كه موجود بي ارزشي را همتاي او قرار دهند، و هم در باره خلق خدا كه آنها را به گمراهي بكشانند و با اعمال جنايت بار خود آنها را مورد ستم قرار دهند، و هم در باره خويشتن كه از اوج عزت عبوديت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غير او ساقط كنند.
لذا  كفر و شرك به خدا كه انكار حقايق عالم را به دنبال دارد و موجب انكار همه حقائق هستي و خالق و تمام خلائق است و موجب محروميت هاي مختلف و هميشگي براي آدمي مي گردد كه از جمله آنها محروم شدن از بهشت و ورود به جهنم خواهد بود.
از يك طرف هم توجه داشته باشيد گناهان ديگر در جاي خويش موجبات عذاب الهي را فراهم مي كند، ولي از جهت شدت و حساسيت موضوع به اين حد نيست يعني اين گناهان وجود خدا كه اصل و اساسي و ريشه است را زير سوال نمي برد به همين دليل خداوند بايد حساسيت ويژه اي را قائل گردد.
توجه داشته باشيد كه عفو الهي شامل افرادي مي‏شود كه شايستگي آن را دارند. عفو الهي مشروط به مشيت و خواست او است و به اين ترتيب يك مسئله عمومي و بدون قيد و شرط نيست، و مشيت و اراده او تنها در مورد افرادي است كه شايستگي خود را عملا به نوعي اثبات كرده‏ اند، و از اينجا روشن مي‏شود كه چرا شرك قابل عفو نيست، زيرا مشرك ارتباط خود را از خداوند به كلي بريده است و مرتكب كاري شده كه بر خلاف تمام اساس اديان و نواميس آفرينش است.
از طرف ديگر در بحث تثليث هم همان كفر و شرك به خدا است و خدا آنها را هم نخواهد بخشيد و شما از كجا مي دانيد و مي گوئيد كه آنها انسان هاي پاكي هستند اصلا ملاك پاكي پيش شما چيست و از كجا مي گوئيد اينها حق الناسي به گردن ندارند و اين مساله شما چه ربطي به حق الناس دارد و شما از كجا مي گوئيد كه همه انسان هايي كه خدا را قبول دارند وارد بهشت مي شوند بله در صورت توبه انسان بخشيده مي شود، حتي مشرك و كافر بشرطي كه اين توبه به وقت آخر مرگش گذاشته نشود و اين كه خداوند مي خواهد جلوي خودخواهي انسان را بگيرد تا هميشه در برابر آستان قدس ربوي سر به سجده واقعي و هميشگي بگذارد:
وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَليماً: (3) براي كساني كه كارهاي بد را انجام مي‏دهند، و هنگامي كه مرگ يكي از آنها فرا مي‏رسد مي‏گويد: «الان توبه كردم!» توبه نيست و نه براي كساني كه در حال كفر از دنيا مي‏روند اينها كساني هستند كه عذاب دردناكي برايشان فراهم كرده ‏ايم.
خلاصه آن كه:
1. خيلي از مسيحيان نسبت به حقيقت و دين حق جاهل اند و فكر مي كنند همين راهي كه مي روند حق است از اين رو به آن هم پايبندند.
2. چه كسي گفته جامعه مسيحيت سالم تر از جامعه اسلام است. اگر نگاهي كوتاه به كشور هاي مسيحي نشين از جمله امريكا داشته باشيد مي بيينيد كه فقر و فحشا، مشكلات اقتصادي،جرم و جنايت و..در آن غوغا مي كند.
3. شرك دو قسم است شرك جلي و آشكار، شرك خفي و پنهان ، تمام گناهان ريشه در شرك دارد چون تبعيت از شيطان است.

پي نوشت:
1. لقمان (31) آيه13.
2. نساء( 3) آيه 48.
3. مكارم شيرازي ناصر، ناشر دار الكتب الإسلامية، چاپ تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج‏17، ص 38.
 

 

باعنايت به آيات سوره عنكبوت، و عبارت (فتنه الناس)در اين سوره، صرف گفتن اينكه مردم(الناس) مي توانند فتنه باشند( يا گفتن اينكه مردم فتنه انگيزاند)...

باعنايت به آيات سوره عنكبوت، و عبارت (فتنه الناس)در اين سوره، صرف گفتن اينكه مردم(الناس) مي توانند فتنه باشند( يا گفتن اينكه مردم فتنه انگيزاند) شرك است يا شرك محسوب مي شود؟
يا بعبارتي باتوجه به آيات فوق آيا صرف گفتن اينكه حق تعالي انسان را با،مردم=فتنه مردم=فتنه الناس، آزمايش مي كند،شرك است به طوري كه بتوان گفت چرا شرك مي گويي و اين شرك است و شرك نگو و. . . . ؟!

 

شرك يعني براي خدا در خالقيت، رازقيت، الوهيت، و عبادت شريك بتراشيم يعني غير خدا را مستقلا خالق، رازق و مؤثر شمرده و براي غير خدا پيشاني بندگي بر زمين بساييم و مطيع مطلق امر غير خدا شويم.
فتنه به معناي چيزي است كه با آن انسان ها آزموده مي شوند و به ملازمات آزمايش از جمله سختي و شكنجه و درد هم گفته مي شود مثلا وقتي كافران مؤمنان را به شكنجه مي گيرند تا آنان را به كفر سابق بازگردانند، اين شكنجه هم فتنه خوانده مي شود.
قرآن مي فرمايد:وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ (1)و از مردم كساني هستند كه مي‏گويند: «به خدا ايمان آورده‏ايم!» اما هنگامي كه در راه خدا شكنجه و آزار مي‏بينند، آزار مردم را همچون عذاب الهي مي‏شمارند (و از آن سخت وحشت مي‏كنند)
در اين آيه عذاب و شكنجه اي كه از طرف مشركان متوجه مؤمنان مي شده از نگاه بعض ضعيف الايمان ها با عذاب خدا يكسان شمرده شده است.
اما نه اين كار آن مؤمنان ضعيف شرك بوده است و نه اين كه كسي بگويد مردم مي توانند فتنه باشند و ...
اين كلام ها گناه و كوچك شمردن عذاب خدا و ... هست اما شرك نيست.
همه چيز مي تواند فتنه و وسيله امتحان باشد و چيزي را فتنه شمردن، شرك نيست.
شرك معناي مشخصي دارد و هر چيزي شرك نيست.

پي نوشت ها:
1. عنكبوت(29) آيه 10.
 

 

چرا در آيه 54 در سوره بقره خدا براي پذيرفته شدن توبه قوم موسي، به آنها دستور مي دهد كه خود را بكشيد؟ منطقِ اين قضيه چيست؟ آيا اين با روح جنگ گريز...

 چرا در آيه 54 در سوره بقره خدا براي پذيرفته شدن توبه قوم موسي، به آنها دستور مي دهد كه خود را بكشيد؟ منطقِ اين قضيه چيست؟ آيا اين با روح جنگ گريزيِ و صلح جويانه اسلام منافات ندارد؟

«وَ إِذْ قالَ مُوسي‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلي‏ بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ »(1)؛ و چون موسي به قوم خود گفت اي قوم من، شما با (به پرستش‏) گرفتن گوساله، بر خود ستم كرديد، پس به درگاه آفريننده خود توبه كنيد، و (خطاكاران‏) خودتان را به قتل برسانيد، كه اين نزد آفريدگارتان براي شما بهتر است.» پس (خدا)توبه شما را پذيرفت، كه او توبه‏ پذير مهربان است.
اين آيه شريفه كه بيانگر كيفيت عفو مذكور در دو آيه قبل از آن است، از آن رو كه راه توبه و تطهير از گناه عظيم ارتداد و شرك بني‏اسرائيل را به آنان مي‏آموزد و آنان را از گرفتار آمدن به عذاب ابدي مصون مي‏دارد، يادآور يكي از بزرگ‏ترين نعمت‏هاي معنوي بر آنهاست. گوساله‏پرستي بني‏اسرائيل پس از مشاهده آن همه معجزات و بيّنات توحيدي بزرگ‏ترين انحراف از مهم‏ترين اصل و ركن اعتقادي است. از اين رو شرايط و مقدّمات عفو و قبول توبه از آن نيز بايد بسيار سخت و بي‏سابقه باشد، تا اين اصل كه عصاره همه اديان آسماني است آسيب نبيند و آن انحراف، سنّت سيّئه‏اي براي نسل‏هاي بعدي نگردد.
براي اثبات ظلم بودن گوساله‏پرستي و تقبيح و ابطال آن و نيز اثبات لزوم توبه و تحسين امتثال دستور قتل، در اين آيه دو بار اسم «باري‏ء» ذكر شده است؛ اين اسم مبارك، بيانگر خلقت حكيمانه و آفرينش هدفمند و نظام‏مند است؛ به اين بيان كه: خداوند، باري‏ء و فاصل انسان‏ها از عدم به وجود و از نقص به كمال است. بر اين اساس گوساله كودن را جايگزين خداي حكيم كردن و تبديل چنان معبود الهي به گوساله و تبرّي از چنان معبود ربوبي و تولّي عجل سامري، ظلم فاحش و بزرگ است. چنين خدايي كه باري‏ء انسان‏هاست و به آنها محبّت دارد: (بارئكم) شايسته است همه به سوي او بازگردند و فرمان او را امتثال كنند كه او به يقين خواهان خير و سعادت آنهاست.
خداي سبحان كشتار و قتل يكديگرِ بني‏اسرائيل را متمّم توبه آنان قرار داد. اين حكم اگر چه به ظاهر سخت و خشن است، ليكن نسبت به تطهير جامعه آلوده بني اسرائيل، رحمت و به مثابه دفاع از اصلي‏ترين ركن همه اديان آسماني، يعني توحيد، و مبارزه با بدترين جرثومه فكري، يعني شرك است.
دستور قتل نفس در اين آيه به معناي انتحار و خودكشي نيست، بلكه مراد از «أنفس»، نفوس اقربا و ارحام و همه كساني است كه از بني‏اسرائيل محسوبند و به واسطه يا وسايطي از طريق قرابت و رحم با يكديگر پيوند دارند.
كشتن يكديگر، به ويژه خويشان و دوستان، اگر چه هم براي قاتل و هم براي مقتول سخت و جانكاه بود، ليكن براي همگان خير است؛ زيرا اين عذاب محدود و موقت دنيايي با اثر تطهير از آلودگي شرك، سبب مصون ماندن بني‏اسرائيل از عذاب جاويدان اخروي و نيل به فوز و بهجت سرمدي است. همچنين يادآوري خاطره تلخ آن، فرزندان و خلف اين سلف را از فكر روآوردن به بت‏پرستي باز مي‏دارد. البته مقتول در معركه دفاع از حريم توحيد، كه تائب و راضي به اعدام خود شد و آن را براي دفاع از حريم توحيد تحمّل كرد، موجودي است زنده و قتل وي به سود اوست و او نيز به سود خود نايل مي‏شود. اين خير، نزد خداست و آن مقتول به نزد خدا راه دارد و خير خود را نزد خداوند دريافت مي‏كند. بر اين اساس، خداوند بعد از دستور قتل فرمود:«ذلكم خير لكم عند بارئكم».
توبه بني‏اسرائيل با همه قيودِ دخيل در آن، كه قتل به صورت اعدام ظاهري بوده است، حتماً حاصل شد. البته كافي است كه شمار قابل توجّهي از بني‏اسرائيل به فرمان قتل گردن نهاده باشند و پس از كشته شدن عده‏اي و پس از تضرّع و توسل موسي و هارون(ع)، عفو خداوندي صادر و دستور قتل متوقّف شده باشد. بنابراين، دستور قتل نسبت به قتل جميع نظير امر به ذبح اسماعيل(ع) بود، نه نسبت به اصل قتل؛ يعني اصل قتل حتماً واقع شد، هر چند در مرحله بقا عفو حاصل شده است.(2)
علامه طباطبايي نيز در توجيه دستور خداوند به كشتن يكديگر، چنين بيان مي كنند كه: «اين توبه شما كه يكديگر كشي باشد، هر چند سخت‏ترين اوامر خدا است، اما خدايي كه شما را به اين نابود كردن امر كرده، همان كسي است كه شما را هستي داده، از عدم در آورده، آن روز خير شما را در هستي دادن به شما ديد، و لذا ايجادتان كرد، امروز خيرتان را در اين مي‏بيند، كه يكدگر را بكشيد، و چگونه خيرخواه شما نيست با اينكه شما را آفريد؟»(3)

پي نوشت ها:
1. بقره(2) آيه54 .
2. جوادي آملي، تفسير تسنيم، انتشارات اسراء، ج4، ص438-440.
3. طباطبايي، محمد حسين، الميزان(ترجمه)، ج1، ص287 .

 

صفحه‌ها