فلسفه اخلاق

اگر كسی هنری را به اصطلاح برای دل خودش انجام دهد نزد خداوند اجر دارد؟
اگر باعث رفتن به سمت أعمال صالح و خدایی شود، أمری مطلوب و پسندیده است و حتی دارای أجر و ثواب است.

 اگر كسی هنری را به اصطلاح برای دل خودش انجام دهد مثلا تابلو بكشد برای اینكه علاقه دارد و از این كار لذت می برد قصد فروش و اینها هم ندارد آیا این كار نزد خداوند عمل صالح به حساب می آید و اجر دارد؟ و اگر پاسخ این است كه باید نیت برای خدا باشد كاری مثل تابلو كشیدن را كه ظاهرا دردی از كسی دوا نمی كند چگونه می توان به نیت خدا انجام داد؟

 نقاشی و كشیدن تابلو از روی علاقه، اگر مقدمه ای است تا روحیه تان قوی و شاداب شود و همین شادابی باعث رفتن به سمت أعمال صالح و خدایی شود، أمری مطلوب و پسندیده است و حتی دارای أجر و ثواب است.

در ضمن برای ارزشی شدن كارها، نگاه ظاهری، نگاه نادرستی است. زیرا هركسی عملی را می تواند با نیت های گوناگون انجام دهد. همین نیت هاست كه معنا و مفهوم عمل را تغییر می دهد. أنجام دادن كارهای مباح، همانند نقاشی كشیدن، خوردن غذا، راه رفتن و هرچیز دیگری كه ممكن است به فكرتان خطور كند، در صورتی كه با نیت الهی باشد، مورد پسند خدای متعال است. مثلا شما نیت می كنید غذا بخورید تا قوت پیدا كنید و خدمت به والدین كنید. یا مثلا شما می خوابید تا با روحیۀ خوب وارد نماز شوید و ... .

در فرهنگ اسلامی آنچه اهمیت دارد دو عنوان اساسی عمل صالح و نیت خیر است. این گونه است كه مبحث حسن فعلی و حسن فاعلی در ادبیات و اصطلاحات اسلامی وارد می شود. این مبحث یكی از مهم ترین مباحثی است كه سرنوشت رفتار آدمی را تعیین می كند.

در اسلام آنچه مهم است حسن فعلی یعنی عملی است كه خود به خود دارای ارزش و مصلحت باشد. اما حسن فعلی و كار نیك به تنهایی نمی تواند سرنوشت عمل كننده اش را تعیین كند، بلكه زمانی این كار نیك و خوب، ارزش واقعی می یابد و تاثیرات مثبتی در دنیا و آخرت و شخص و شخصیت انجام دهنده آن، به جا می گذارد كه از حسن فاعلی نیز برخوردار باشد. حسن فاعلی بدین معناست كه شخص می بایست به قصد خوب، كار خوب و نیكی را انجام دهد.

از نظر اسلام، نقش نیت خیر و خوب، بسیار برجسته است. از این رو هر عمل خیر و مباحی كه با نیت انجام گیرد(در امور مباح، جهت دهی شما، خیلی مهم است.)، دارای أجر و ثواب است. در روایات بارها به اشكال مختلف بر این نقش مهم توجه شده است، از جمله اینكه رسول الله(ص) فرمود: انماالاعمال بالنیات؛(1) ارزش اعمال به نیت آن است. همچنین فرمود: لاعمل الا بالنیه... الا ان النیه هوالعمل؛(2) هیچ عملی جز به نیت نیست... آگاه باشید كه نیت همان عمل است. زیرا این نیت است كه عمل را معنا و مفهوم واقعی و جدیدی می بخشد و از كارهای عادی جدا می سازد. انسانها برای اینكه كاری را انجام دهند كه مقبول درگاه الهی باشد و آثار آن در دنیا و آخرت خود را نشان دهد، می بایست نیت نیك و خیر داشته باشند. و نكته آخر اینكه این عمل نباید به حدی باشد كه از وظایف اصلی و كلیدی در به دست آوردن اهداف بلند اخروی ما، تاثیر منفی بگذارد و تمام زوایای زندگی ما را پر كند و به طور كلی با توجه به عمر محدود انسان باید در میان كار های انتخابی خود بهترین كارها كه موجبات سعادت در دنیا و آخرتش را فراهم می كند انجام دهد و این قبیل كارها در كنار انجام وظایف اصلی و برای به دست آوردن نشاط در آنجام آن وظایف اصلی خوب است. برای توضیحات بیشتر می توانید با شماره(09640)تماس بگیرید.

پی نوشت ها:

1. حر عاملی، وسائل الشیعه، قم ، آل البیت، 1409ه ق، ج1، ص48.

2. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج1، طبع آل البیت، حدیث1، ص46.

 

آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟
قبل از هرچیز لازم است نسبیت در اخلاق را معنا كنیم.

آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟

قبل از هرچیز لازم است نسبیت در اخلاق را معنا كنیم.

نسبی در برابر مطلق است. برخی می گویند: اخلاق و ارزش های اخلاقی مانند: «عدل خوب است»، «احسان به پدر و مادر خوب است»، ظلم و ستم به دیگران بد است»، اصولی ثابت، عام و همگانی می باشند كه از عوامل اجتماعی و روان شناختی به دست نمی آید و دگرگون نمی شود و از هر جهت اطلاق دارد. اخلاق با چنین شاخصه ای مطلق است.

برخی می گویند: اخلاق و ارزش های اخلاقی هیچ اعتبار كلی و واقعیت و ریشۀ ثابتی ندارد. اعتبار همۀ اصول اخلاقی به فرهنگ، گزینش فردی، زمان، مكان و ... بر می گردد. اخلاق با چنین شاخصه ای نسبی است.

از آیات و روایات به خوبی به دست می آید كه اخلاق از اصول ثابت، عام و فراگیر و همگانی بهره مند است. قرآن كریم می گوید: «ولكن الله حبّب اِلیكم الایمان و زیّنه فی قلوبكم و كرّه الیكم الكفر و الفسوق والعصیان؛(1) ليكن خدا ايمان را براي شما دوست‏داشتني گردانيد و آن را در دلهاي شما بياراست و كفر و پليدكاري و سركشي را در نظرتان ناخوشايند ساخت.»

از تعبیر «فی قلوبكم» به خوبی فهمیده می شود كه اخلاق و ارزش های اخلاقی به صورت ثابت و همگانی در عمق جان آدمیان ریشه دارد. فطری بودن دین كه در بعضی آیات آمده، بیانگر اصول ثابت در جان انسان ها است. نیز فرمود: «در حقيقت، خدا به دادگري و نيكوكاري و بخشش به خويشاوندان فرمان مي‏دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مي‏دارد.»(2) در این آیه از «عدل»، «احسان» و «ادای حق خویشاوندان» به عنوان امور ارزشی و اخلاقی و از «فحشا»، «منكر» و «بغی» به عنوان امور ضد ارزشی و زشت یاد شده است.

در جای دیگر فرمود: «قل لا یستوی الخبیث والطیب؛(3) و بگو پلید و پاك یكسان نیستند». نیز فرمود: «و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث؛(4)  براي آنان چيزهاي پاكيزه را حلال و چيزهاي ناپاك را بر ايشان حرام مي‏گرداند.»

آدمی امور طیّب و پاكیزه را می پسندد و این ها را خوب و ارزش می داند و اسلام این ها را حلال و یا واجب نموده است. در برابر آن امور ناپاك و خبیث را زشت میشمارد و اسلام آنها را حرام نموده است.

امام صادق(ع) فرمود: «فبالعقل عرف العبادُ خالقهم ... و عرفو به الحسن من القبیح؛(5) بندگان در پرتو عقل، آفریدگار خویش را می شناسند ... و توسط عقل، نیك را از زشت باز میشناسند». پس عقل خوبی ها و بدی ها را خوب درك می كند، مانند عدل خوب است و ظلم و ستم بد است. این ها اصولی ثابت، عام و همگانی هستند.

أما به مسأله ای كه باید دقت شود این است كه: اگر موضوع اخلاق را رفتار بدانیم، در این صورت می گوییم: اخلاق نسبی است و چهره های كارهای اخلاقی با موقعیت ها دگرگون می شود (لیكن این نسبیت غیر از نسبیتی است كه معنایش بیان شد). اما اگر موضوع اخلاق را رفتار آدمی ندانیم، بلكه ملكات نفسانی انسان در درون یا یك یا چند عنوان انتزاعی و كلی مانند عدل،احسان و ظلم را موضوع اخلاق دانستیم، در این صورت اخلاق مطلق است و عنوانهای اخلاقی همیشه بار اخلاقی مثبت یا منفی خویش را حفظ می كنند و دگرگون نمی گردند.

توضیح: در مورد نسبی بودن اخلاق دو معنا وجود دارد:

1- اصل ارزشی و ضد ارزشی ثابتی وجود ندارد؛ خوبی و بدی به پسند و عدم پسند فرد یا جامعه وابسته است.

2-رفتارها و كارهای اخلاقی با توجه به موقعیت ها و تغییر عناوین دگرگون می‌‌شود.

نسبیت به معنای اوّل نادرست است؛ یعنی نمی توان پذیرفت كه ارزش های اخلاقی از اصولی ثابت و كلی محروم است.

اما نسبیت به معنای دوم درست و قابل قبول است. چون كارهای اخلاقی همیشه به یك منوال نیست. گاهی راست گفتن ارزش اخلاقی دارد و گاهی دروغ (دروغ مصلحت آمیز).

علت این كه در جایی دروغ مصلحت آمیز روا است، و راست گفتن روا نیست، این است كه:

اوّلاً: در موردی كه راست گفتن موجب قتل و خون ریزی بی گناهی شود، این عمل تحت دو عنوان قرار می گیرد، یكی عنوان اوّلی كه راست گفتن باشد، و دیگر عنوان ثانوی كه كمك و یاری بر قتل و خونریزی فرد بی گناه است. این كار از جهت عنوان اوّلی خوب است. ولی از جهت عنوان ثانوی بد است. امّا چون جهت عنوان ثانوی كه مفسده دارد، قوی تر است، عقل حكم می كند كه از آن اجتناب شود. در این صورت به جای راست گفتن، دروغ مصلحت آمیز بگوید تا جان بی گناهی را نجات دهد.

ثانیاً: موضوع حُسن اخلاقی، راستگویی به طور مطلق نیست، بلكه راست گفتن، فعل خارجی است و این فعل خارجی مستقیماً فعل اخلاقی نیست. راستگویی از آن جهت كه مصداق یك عنوان انتزاعی و كلی مثلاً عدالت است، موضوع حُسن اخلاقی است. از این جهت كه مصالح جامعه و انسان ها در گرو راست گفتن است، فعل اخلاقی و خوب است.

پس علت خوب و اخلاقی بودن راستگویی، این است كه نفع و مصلحت جامعه به آن وابسته است.

حال با توجه به این علت، اگر در جایی راست گفتن به جهت موقعیتش مصلحت نداشته باشد، مثلاً دیگر مصداق عدالت نباشد، یعنی آن عنوان كلی بر این عمل صدق نكند، بلكه اگر مصلحت جامعه و جان انسان ها در دروغ گفتن باشد، عقل به شایستگی آن حكم می كند. به همین جهت گفته اند: دروغ مصلحت آمیز بِه زِ راست فتنه انگیز.(6)

با توجه به این سخن می گوییم: مفاهیمی مانند ظلم، عدل، احسان و نیكی به پدر و مادر، مفاهیم اخلاقی مطلق اند، ولی مفاهیمی مانند راست گفتن و دروغ گفتن چون كه به صورت مستقیم مفاهیم اخلاقی نیستند، در این ها اطلاق معنا ندارد.

شهید مطهری در این باره می گوید: «عدالت یك حكم مطلق است در روح انسان كه خوب است وظلم یك حكم مطلق است در روح انسان كه بد است. امّا «راستی» یك حكم مطلق نیست، بلكه تابع فلسفةخودش است و گاهی «راستی» فلسفه خودش را از دست می دهد».(7)

بنابراین معنا بعضی از مفاهیم اخلاقی مانند عدل و ظلم به طور مطلق و ثابت، خوب و بد هستند و بعضی دیگر مانند راست و دروغ نسبی اند، اما نسبی بودن آن ها نه به این معنا است كه در یك فرهنگ خاص و با توجه به خواسته های شخص تغییر كنند، بلكه به این معنا می باشد كه اگر در قالب یكی از آن مفاهیم ثابت دریابد، همیشه خوب و بد می شوند، مثلاً راستگویی چون طبق عدالت است (عدل هر چیز را در جای خود قراردادن) خوب است، اما اگر راست گفتن به صورت یك رفتار و فعل خارجی، مصداق عدالت نباشد، بلكه تحت عنوان دیگری قرار گیرد، مثلاً ظلم باشد، یا انسان بی گناهی را به كشتن دادن باشد، این فعل خارجی بد است.

پی نوشت ها:

1. حجرات (49) آیه.

2. نحل (16) آیة 90.

3. مائده (5) آیة 100.

4. اعراف (7) آیة .

5. ثقه الاسلام كلینی، الكافی،  ج 1، ص 29، دارالكتب الاسلامیه، تهران: 1365ه. ق.

6. اقتباس از كتاب فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح، ص 184 - 194، قم: انتشارات موسسه امام خمینی(ره).

7. استاد شهید مرتضی مطهری(ره)، فلسفة اخلاق، ص 92، قم: انتشارات صدرا.

آيا حسن و قبح اخلاقي بر امر و نهي شرعي استوار است؟
صاحب نظراني در حوزه هاي گوناگون علمي مانند منطق، فلسفه، كلام، حقوق، روانشناسي هر يك از زاويه اي بدان پرداخته اند.

آيا حسن و قبح اخلاقي بر امر و نهي شرعي استوار است؟چگونه؟

تفكر و گفتمان در شناخت حقيقت حسن و قبح از دير زمان اهل انديشه را به خود مشغول داشته است و صاحب نظراني در حوزه هاي گوناگون علمي مانند منطق، فلسفه، كلام، حقوق، روانشناسي و... هر يك از زاويه اي بدان پرداخته اند و در اين خصوص هم تئوري هاي نويني را ارائه كرده اند و هم نقد و بررسي فرضيه هاي پيشين را سامان داده اند و اين تلاش ها هم چنان ادامه دارد.

در فلسفه اخلاق نيز به اين مهم پرداخته شده و با عناوين متفاوتي از آن بحث شده و لي در غالب موارد با اين سوال به اين مساله پرداخته شده است كه : وقتى مىگوييم راستگويى خوب، و مورد سفارش خداوند است، آيا راستگويى ابتدا به وصف خوبى متّصف مىشود و سپس مورد امر الهى قرار مىگيرد يا نخست مورد امر و سفارش الهى قرار گرفته، آنگاه خوب مىشود؟(1)

به هر صورت از آن جايي كه اين مساله داراي زواياي متعددي كه تفصيل و تبيين آنها از حوصله يك نامه خارج است،در اين جا تنها به نكته اي اشاره و منابعي را جهت مطالعه معرفي مي كنيم:

نخستين گام ضروري در تبيين موضوع بحث، بازشناسي معناي حسن و قبح اخلاقي و جداسازي آن از حسن و قبح كلامي و فلسفي و... مي باشد. وقتي حسن و قبح را در آينه انظار و انديشه هاي مختلف به تماشا مي نشينيم، معاني متعددي را براي آن در مي يابيم كه كمال و نقص، سازگاري و ناسازگاري با هدف، هماهنگي و ناهماهنگي با طبع، تفسير حسن و قبح به مدح و ذم و ....از جمله آنهاست.

در اين ميان برخي استحقاق مدح و ذم برخاسته از امر و نهي شرعي دانسته اند.

اين بيان، بياني است اشعري و البته در ميان فلاسفه مغرب زمين، طبيعت گرايان الهي مانند اشاعره (خوب) را به امر و اراده الهي و (بد) را به نهي و عدم اراده الهي تفسير كرده اند. (2)

براين تعريف، اشكالات گوناگوني وارد شده است كه از ميان آنها، اشكال (دور) را مي آوريم و سپس به پيامدهاي آن اشاره اي مي كنيم.

اگر خوب و بد به معناي مامور و منهي عنه الهي باشد، دراين صورت گفتن اين كه (مامور به الهي خوب، و منهي عنه الهي بد است)، مانند گفتن اين است كه (ماموربه الهي،مامور به الهي و منهيّ عنه الهي، منهيّ عنه الهي است. (3)

واين چيزي جز دور مصرّح و روشن نيست. علاوه بر اين كه اين نظريه پيامدهايي دارد كه پذيرفتني نيستند، مانند:

1. اخلاق محدود به متديّنان مي شود. (4)

2. اين نظريه با نسبيت اخلاق سازگار است. زيرا اوامر و نواهي شارع در حوزه مسائل اخلاقي و اجتماعي دين در بستر زمان متغير بوده است.(5)

3. احكام اخلاقي وابسته به امر و نهي شارع هستند و هيچ واقعيت خارجي ندارند.

 براي مطالعه بيشتر به منابع ذيل معرفي كنيد :

1. فلسفه اخلاق (با تكيه بر مباحث تربيتي)، جمعي از نويسندگان، دفتر نشر معارف.

2. فلسفه اخلاق، محمدتقي مصباح يزدي به تحقيق و نگارش احمد حسين شريفي، تهران، نشر بين الملل، 1381.

3. مبادي اخلاق در قرآن، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، 1379.

4. فلسفة اخلاق، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، 1381.

5. فلسفه اخلاق، ويليام كي. فرانكنا، ترجمة هادي صادقي، قم، طه، 1376.

6. مسأله بايد و هست، محسن جوادي ، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1375.

7. دروس فلسفه اخلاق،محمد مقي مصباح يزدي،موسسه امام خميني .

منابع تكميلي:

1. دروس فلسفه اخلاق، محمدتقي مصباح يزدي، تهران، اطلاعات، 1376.

2. فلسفه اخلاق، (پژوهش در بنيانهاي زباني، فطري، تجربي، نظري و ديني اخلاق)، سيدمحمدرضا مدرسي، تهران، سروش، 1376.

3. فلسفة اخلاق، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، 1381.

4. مجموعه آثار، مرتضي مطهري، ج 13، مقاله «جاودانگي اصول اخلاقي» تهران، صدرا، 1373.

5. اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، مقالة ششم (ادراكات اعتباري) قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزة علميه قم.

6. مسألة بايد و هست، محسن جوادي، قم، دفتر تبليغات اسلامي 1375.

7. فلسفه اخلاق در قرن حاضر، وارنوك، ترجمه و تعليقات صادق لاريجاني، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1368.

8. فلسفه اخلاق در قرن بيستم، مري وارنوك، ترجمه و تحشيه ابوالقاسم فنايي، قم، بوستان كتاب، 1380.

9. فلسفه اخلاق، پل ادواردز، ترجمه انشاءالله رحمتي، تهران، تبيان، 1378.

10. مباني اخلاق در فلسفه غرب و فلسفه اسلامي، حسن معلمي، تهران، دانش وانديشه معاصر، 1380.

11. فلسفة اخلاق، (مجموعة مقالات برگرفته از دائره المعارف فلسفه اخلاق)، ويراسته لارنس سي. بكر، ترجمه جمعي از مترجمان، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1380.

12.مبادي اخلاق در قرآن، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، 1379.

13. درآمدي به فلسفه اخلاق، آر. اف. اتكينسون، ترجمه سهراب علوي نيا، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1370.

به آدرس هاي ذيل نيز مي توانيد مراجعه كنيد :

http://www.tebyan-ardebil.ir/description.aspx?id=6995

http://mesbahyazdi.ir/node/3509

http://www.appliedethics.blogfa.com/

http://www.akhlagh.porsemani.ir/term78

 

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري، مرتضي، مجموعه آثار،انشارات صدرا،ج، ص.

2. جوادي، محسن، مسأله بايد و هست، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 98.

3. همان

4. مصباح يزدي، محمد تقي، دروس فلسفه اخلاق،انتشارات موسسه امام خميني، مسئله حسن و قبح عقلي.

5. شهيد مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان و مكان، انشارات صدرا، ج 2، ص 72.

تفكر و گفتمان در شناخت حقيقت حسن و قبح از دير زمان اهل انديشه را به خود مشغول داشته است و صاحب نظراني در حوزه هاي گوناگون علمي مانند منطق، فلسفه، كلام، حقوق، روانشناسي و... هر يك از زاويه اي بدان پرداخته اند و در اين خصوص هم تئوري هاي نويني را ارائه كرده اند و هم نقد و بررسي فرضيه هاي پيشين را سامان داده اند و اين تلاش ها هم چنان ادامه دارد.

در فلسفه اخلاق نيز به اين مهم پرداخته شده و با عناوين متفاوتي از آن بحث شده و لي در غالب موارد با اين سوال به اين مساله پرداخته شده است كه : وقتى مىگوييم راستگويى خوب، و مورد سفارش خداوند است، آيا راستگويى ابتدا به وصف خوبى متّصف مىشود و سپس مورد امر الهى قرار مىگيرد يا نخست مورد امر و سفارش الهى قرار گرفته، آنگاه خوب مىشود؟(1)

به هر صورت از آن جايي كه اسين مساله داراي زواياي متعددي كه تفصيل و تبيين آنها از حوصله يك نامه خارج است،در اين جا تنها به نكته اي اشاره و منابعي را جهت مطالعه معرفي مي كنيم:

نخستين گام ضروري در تبيين موضوع بحث، بازشناسي معناي حسن و قبح اخلاقي و جداسازي آن از حسن و قبح كلامي و فلسفي و... مي باشد. وقتي حسن و قبح را در آينه انظار و انديشه هاي مختلف به تماشا مي نشينيم، معاني متعددي را براي آن در مي يابيم كه كمال و نقص، سازگاري و ناسازگاري با هدف، هماهنگي و ناهماهنگي با طبع، تفسير حسن و قبح به مدح و ذم و ....از جمله آنهاست.

در اين ميان برخي استحقاق مدح و ذم برخاسته از امر و نهي شرعي دانسته اند.

اين بيان، بياني است اشعري و البته در ميان فلاسفه مغرب زمين، طبيعت گرايان الهي مانند اشاعره (خوب) را به امر و اراده الهي و (بد) را به نهي و عدم اراده الهي تفسير كرده اند. (2)

براين تعريف، اشكالات گوناگوني وارد شده است كه از ميان آنها، اشكال (دور) را مي آوريم و سپس به پيامدهاي آن اشاره اي مي كنيم.

اگر خوب و بد به معناي مامور و منهي عنه الهي باشد، دراين صورت گفتن اين كه (مامور به الهي خوب، و منهي عنه الهي بد است)، مانند گفتن اين است كه (ماموربه الهي،مامور به الهي و منهيّ عنه الهي، منهيّ عنه الهي است. (3)

واين چيزي جز دور مصرّح و روشن نيست. علاوه بر اين كه اين نظريه پيامدهايي دارد كه پذيرفتني نيستند، مانند:

1. اخلاق محدود به متديّنان مي شود. (4)

2. اين نظريه با نسبيت اخلاق سازگار است. زيرا اوامر و نواهي شارع در حوزه مسائل اخلاقي و اجتماعي دين در بستر زمان متغير بوده است.(5)

3. احكام اخلاقي وابسته به امر و نهي شارع هستند و هيچ واقعيت خارجي ندارند.

 براي مطالعه بيشتر به منابع ذيل معرفي كنيد :

1. فلسفه اخلاق (با تكيه بر مباحث تربيتي)، جمعي از نويسندگان، دفتر نشر معارف.

2. فلسفه اخلاق، محمدتقي مصباح يزدي به تحقيق و نگارش احمد حسين شريفي، تهران، نشر بين الملل، 1381.

3. مبادي اخلاق در قرآن، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، 1379.

4. فلسفة اخلاق، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، 1381.

5. فلسفه اخلاق، ويليام كي. فرانكنا، ترجمة هادي صادقي، قم، طه، 1376.

6. مسأله بايد و هست، محسن جوادي ، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1375.

7. دروس فلسفه اخلاق،محمد مقي مصباح يزدي،موسسه امام خميني .

منابع تكميلي:

1. دروس فلسفه اخلاق، محمدتقي مصباح يزدي، تهران، اطلاعات، 1376.

2. فلسفه اخلاق، (پژوهش در بنيانهاي زباني، فطري، تجربي، نظري و ديني اخلاق)، سيدمحمدرضا مدرسي، تهران، سروش، 1376.

3. فلسفة اخلاق، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، 1381.

4. مجموعه آثار، مرتضي مطهري، ج 13، مقاله «جاودانگي اصول اخلاقي» تهران، صدرا، 1373.

5. اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، مقالة ششم (ادراكات اعتباري) قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزة علميه قم.

6. مسألة بايد و هست، محسن جوادي، قم، دفتر تبليغات اسلامي 1375.

7. فلسفه اخلاق در قرن حاضر، وارنوك، ترجمه و تعليقات صادق لاريجاني، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1368.

8. فلسفه اخلاق در قرن بيستم، مري وارنوك، ترجمه و تحشيه ابوالقاسم فنايي، قم، بوستان كتاب، 1380.

9. فلسفه اخلاق، پل ادواردز، ترجمه انشاءالله رحمتي، تهران، تبيان، 1378.

10. مباني اخلاق در فلسفه غرب و فلسفه اسلامي، حسن معلمي، تهران، دانش وانديشه معاصر، 1380.

11. فلسفة اخلاق، (مجموعة مقالات برگرفته از دائره المعارف فلسفه اخلاق)، ويراسته لارنس سي. بكر، ترجمه جمعي از مترجمان، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1380.

12.مبادي اخلاق در قرآن، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، 1379.

13. درآمدي به فلسفه اخلاق، آر. اف. اتكينسون، ترجمه سهراب علوي نيا، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1370.

به آدرس هاي ذيل نيز مي توانيد مراجعه كنيد :

http://www.tebyan-ardebil.ir/description.aspx?id=6995

http://mesbahyazdi.ir/node/3509

http://www.appliedethics.blogfa.com/

http://www.akhlagh.porsemani.ir/term78

 

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري، مرتضي، مجموعه آثار،انشارات صدرا،ج، ص.

2. جوادي، محسن، مسأله بايد و هست، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 98.

3. همان

4. مصباح يزدي، محمد تقي، دروس فلسفه اخلاق،انتشارات موسسه امام خميني، مسئله حسن و قبح عقلي.

5. شهيد مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان و مكان، انشارات صدرا، ج 2، ص 72.

ملاك خوبی هاو بدیها
در معارف اسلامی همگرایی یا عدم آن با فلسفة حیات و هدف نهایی زندگی انسان، ملاك خوبی و بدی معرفی شده،

 ملاك خوبی هاو بدیها چیست؟

در معارف اسلامی همگرایی یا عدم آن با فلسفة حیات و هدف نهایی زندگی انسان، ملاك خوبی و بدی معرفی شده، یعنی برای آن كه بفهمیم چه عملی خوب و ارزشمند است و چه عملی بد و ناپسند، باید بدانیم كه با چه قصد و انگیزه، و با چه دستور عمل و شیوه‌ای شروع میشود و فرجام آن چیست؟ در معارف اسلامی، هر كار یا قصد و نیّتی كه ما را به خدا نزدیك كند و رضایت و خشنودی و قرب الهی را در برداشته باشد، خوب و پسندیده است و با فلسفه حیات و هدف نهایی آفرینش همگرایی دارد. پس عملی خوب است كه هم از «حسن فاعلی» برخوردار باشد و هم دارای «حُسن فعلی» باشد، یعنی هم فاعل هدفش از انجام كار جلب رضایت خدا و خالص برای او باشد (حسن فاعلی) و هم كار را از جهت كمیت و كیفیت و زمان و مكان و شیوه به گونهای انجام دهد كه خدا میخواهد (حسن فعلی).

ملاك خوبی و بدی اعمال در قیامت بر اساس «حق و عدل» است، و چون اخلاق و رفتار پیامبران و امامان با اراده و خواست و رضایت خدا،همگرایی و هماهنگی دارد، آنان میزان و ترازوی حق و عدل شمرده میشوند، یعنی هرچه عمل انسان به راه و روش، و اخلاق و منش آنان نزدیكتر باشد، ترازوی عمل حسنه اش سنگینتر است.

قرآن مجید حق را معیار سنجش اعمال میداند. (1)

در بعضی روایات معصومین فرمودهاند: «نحن المیزان؛ (2) ما ترازوی قیامت هستیم». دلیلش آن است كه امامان معصوم تجسم عدالت و حقیقتاند.

موفق باشید

پینوشتها:

1. اعراف (7) آیه 8.

2. نوری، میرزا حسین ، مستدرك الوسائل، قم ، آل البیت، 1408هق، ج 10، ص 336

چرا گاهي انسان در عمل دچار تعارضات اخلاقي مي شود؟
در تعارض‏هايي كه طرفين آن از درجه اهميت و الزام بيشتري برخوردارند ...

گاهي انسان در عمل دچار تعارضات اخلاقي مي شود، چرا؟ لطفا پاسخ جامع و كامل دهيد؟

در تعارض‏هايي كه طرفين آن از درجه اهميت و الزام بيشتري برخوردارند، با زير پا گذاشتن هر طرف، هزينه زيادي پرداخته مي‏شود و فرد در هر صورت احساس عذاب وجدان شديدي مي‏كند.

هر يك از ما همه روزه با اين‏گونه تعارض‏ها مواجه مي‏شويم، ولي به دليل كم‏اهميت انگاشتن آنها، به آساني يك طرف آنها را انتخاب مي‏كنيم و چندان احساس ناراحتي و ندامت هم نداريم و از كنارشان مي‏گذريم.

- تعارض اخلاقي، چرا؟

تعارضات اخلاقي يا به تعبير بهتر دو راهي هاي اخلاق، زماني پيش مي آيد كه تنها  دو راه -به لحاظ اخلاقي- خلاف وجود داشته باشد. اگر اين دو راه به لحاظ اخلاقي ارزش مثبت داشته باشند، مي توان با تبديل كردن اين گزاره ها به نقيض، آن ها را به گزاره هاي خلاف تبديل كرد و از اين راه توصيه شده براي حل اين تعارضات بهره جست.

نمونه اي از تعارض اخلاقي: گفتن راز كسي(كار اخلاقاً خلاف و زشت) يا راز داري پيشه كردن كه متضمن خيانت به دوست يا سازماني است، چرا كه آگاهي از اين راز، فايده هايي براي آن دوست يا سازماني كه در قبالش تعهد داريم خواهد داشت.

- اهميت تعارضات اخلاقي:

اما مسئله تعارض اخلاقي به اندازه‏اي مهم است كه عده‏اي، تعارض‏هاي اخلاقي را محل تجلّي عقلانيت انسان و آشكار شدن جوهره انساني او مي‏دانند.

دليل محكم ديگري كه نشان مي‏دهد انسان‏ها موجودات استدلال‏گري‏اند، آن است كه مفاهيم اخلاقي‏شان را در موقعيت‏ها و زمينه‏هاي خاص به صورت انعطاف‏پذيري به كار مي‏برند. افراد نوعاً در وقت اتخاذ تصميم و در نتيجه‏گيري‏ها، با در نظر گرفتن ويژگي‏هاي هر موقعيت، ملاحظات مختلفي را مي‏سنجند و (درجه اهميت و اولويت آن را) مقايسه مي‏كنند.

- حال چه بايد كرد؟

دو راه حل براي اين گونه تعارضات شنيده ايم:

۱- مي گويند يكي از دلايل نياز به رسالت پيامبران همين تعارضات اخلاقي است، يعني بايد براي پيدا كردن راه حل اينگونه تعارضات به دين و تعليمات ديني مراجعه كرد.

۲- راه دوم كه علم اخلاق حرفه اي مي آموزد، در اين گونه موارد پيدا كردن راه سوم است.

اما اگر پيدا كردن راه سوم محال بود، براي حل اين بلا تكليفي، راه حل ارسطو استفاده مي شود كه معتقد است بايد بين بد و بدتر دست به انتخاب زد. يعني از قاعدۀ دفع افسد به فاسد بهره برد. قاعده هايي كه ارزشش در بين علماي طراز اول همچون علامه مجلسي همچون ارزش حديث و سخن معصوم تعبير مي شود.

- توجه به اين نكته ضروري است:

اگر راه سوم وجود داشت، نبايد به سراغ دفع افسد به فاسد رفت! زيرا استفاده از اين قاعده باعث رواج همۀ بي اخلاقي هاي موجود در جامعه مي شود. همۀ آن ها كه براي اولين دفعه مي خواستند دستشان را به كار خلاف آلوده سازند، رشوه بگيرند، دزدي كنند و ... از اين قاعده استفاده كردند و بعد هم كه ديگر قبح آن گناه در نظرشان از بين رفته و تكرارش برايشان كاملا رايج شده، گناه و فسق وفجور در سطح جامعه رواج مي يابد.

بنابراين استفاده از قاعده دفع افسد به فاسد مشروط به دو شرط است.

1- محال بودن راه سوم.

2- اينكه افسد و فاسد به علم يقيني و عيني، افسد و فاسد باشد. يعني آنچه را كه بد و  بدتر مي دانيم واقعاً بد و بدتر باشند.

- براي اطلاعات بيشتر به اين كتاب مراجعه فرماييد:

«دين در ترازوي اخلاق»، نويسنده: دكتر ابوالقاسم فنايي

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها