فلسفه اخلاق

اگر نارضایتی ایشان مبتنی بر دلایل منطقی و درست باشد، به لحاظ اینکه این سفر موجب آزار و اذیت ایشان شده است مانع درک زیارت امام حسین‌ علیه‌السلام خواهد بود.
رضایت همسر در زیارت اربعین

پرسش:

خانم بنده رضایت نمی‌دهد به زیارت اربعین بروم آیا رضایت ایشان در این موارد شرط است؟ امکان حضور ایشان نیست زیرا هم بیماری دارد و هم ما با کاروان همکاران به‌صورت مجردی قرار است عازم شویم.

پاسخ:

مقدمه:

در آیینه روایات برای زیارت اهل‌بیت علیهم‌السلام فضایل و ثواب اخروی و پاداش و کرامت‌های دنیوی زیادی ذکر شده که محاسبه آن از توان هرکسی جز خدا خارج است. در روایتی آمده است: «مَنْ أَتَی قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام عَارِفاً بِحَقِّهِ کَتَبَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ؛ (1) هر کسی نزد قبر ابی عبدالله علیه‌السلام حاضر شود و قبر آن حضرت را بامعرفت زیارت کند، خداوند نام و مقام و منزلت این زائر را در اعلی‌علیین ثبت می‌کند».

متن اصلی:

پرهیز از آزار:

 گاهی موانعی وجود دارد که ما را از بهره‌مندی این فیوضات الهی دور می‌کند. از آن جمله زائر در حالی که حق‌الناس بر عهده دارد و دیگران از او ناراضی هستند، به زیارت امام معصوم علیه‌السلام برود. این در حالی است که امامان معصوم علیه‌السلام بیشترین اهتمام را درباره حق‌الناس داشته و در این زمینه هیچ‌گاه کوتاهی نکرده‌اند. پس نخست باید پیکره زیارت را از آفت «حق‌الناس» پیراست، آنگاه به زیارت شتافت. فراموش نکنیم بزرگ‌ترین «حق‌الناس»، آزار و اذیت و ظلم به خانواده است. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «خَصْلَتَانِ لَیسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الشَّرِّ شَی ءٌ الشِّرْکُ بِاللَّهِ وَ الضَّرُّ لِعِبَادِ اللَّه؛ (2) دو خصلت ناپسند است که بدتر از آن‌ها نیست: شرک به خدا و آزار بندگان خدا». ایشان در روایتی دیگر می‌فرمایند: «مَنْ آذَی مُؤْمِناً وَ لَوْ بِشَطْرِ کلِمَهٍ جَاءَ یوْمَ الْقِیامَهِ مَکتُوباً بَینَ عَینَیهِ آیسٌ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ وَ کانَ کمَنْ هَدَمَ الْکعْبَهَ وَ الْبَیتَ الْمُقَدَّسَ وَ قَتَلَ عَشَرَه آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکه؛ هر که مؤمنی را اذیت کند، اگرچه با یک کلمه باشد، روز قیامت وارد محشر می‌شود در حالی که بر پیشانی‌اش نوشته است: آیساً من رحمه اللَّه؛ ناامید از رحمت پروردگار و چنین شخصی مانند آن‌کسی است که خانه کعبه و بیت‌المقدس را خراب نموده و ده هزار نفر از ملائکه را کشته باشد». (3)

بررسی موانع:

 اگرچه دلایل مخالفت همسرتان با سفرتان را کامل بیان نکرده‌اید، اما به نظر می‌رسد بیماری همسرتان و همراهی شما با دوستان تان مهم‌ترین دلیل سفر شما بدون خانواده است. اگر ایشان خود به جهت عذری که دارند توان تشرف به زیارت حضرت سیدالشهدا را ندارند نباید بدون دلیل موجه، مانع تشرف شما به کربلا شوند. در خصوص دلیل دومی که مطرح کردید یعنی سفر مجردی شما با کاروان همکاران، اگرچه خوب است؛ اما خودتان بهتر می‌دانید که الزامات زندگی متأهلی با زندگی مجردی متفاوت است. یکی از آن‌ها، سفرهای غیرضروری است که به صورت مجردی و با دوستان و همکاران اتفاق می‌افتد فردی که خانواده تشکیل داده است، در تمام برنامه‌های زندگی باید همسر را نیز ببیند و همراه بودن او را نیز در برنامه لحاظ کند؛ بنابراین این دلیل با توجه به این توضیح کوتاهی که بیان شده قابل‌قبول نیست.

تلاش برای همراهی:

ممکن است یکی از دلایل شما برای تنها سفر کردن این باشد که روحیه ایشان با سفر پیاده‌روی اربعین سازگار نیست. بسیار حساس هستند و از نظر ایشان همه امور باید روال مشخص و منظمی داشته باشد و در این سفر هیچ هیچی روال مشخصی ندارد. از این‌رو بنا دارید که به‌تنهایی سفر کنید. این حرف اگرچه تا حدی درست است و کسی که چنین روحیه و سبک زندگی داشته در این سفر به او سخت خواهد گذشت؛ اما اگر همسرتان را نیز در این سفر با خود همراه کنید، علاوه برکات زیادی که دارد، تجربه همین نکته‌ها هم می‌تواند گام بزرگی در مسیر رشد و تربیت خودتان و همسرتان باشد.

یادگیری مهارت‌ها:

ممکن است برخی از افراد تصور کنند به خاطر این سختی‌های این سفر بهتر است خانواده را با خود همراه نکنند بگویند سفر اربعین جای زن و فرزند نیست. اگر بخواهیم به دور از هرگونه قضاوت در این باره سخن بگوییم باید بگوییم اگر ما باشیم و این استدلال، باید بگوییم این افراد یاد نگرفته‌اند با خانواده و فرزندان شان چگونه در هر شرایطی به‌خوبی زندگی کنند و لازم است در این زمینه مهارت کسب کنند.

ممنوعیت اذیت کردن:

 مواردی از قبیل آنچه ذکر شد می‌تواند زمینه آزار و اذیت از هرکدام از زوجین را فراهم کند؛ یعنی شوهر به دلایل غیرمنطقی و عذر ناپذیرفتنی از همراه بردن همسر در سفر اربعین امتناع کند و یا زن علی‌رغم وجود دلیل منطقی برای عدم توان همراهی‌اش با شوهر در این سفر، مانع سفر زیارتی مرد خود شود. هرکدام که باشد، رفتار و گفتارش موجب آزار دیگری خواهد شد که نتیجه‌اش ناراحتی و اندوه او می‌شود. طبق برخی روایات محزون کردن انسان مؤمن بدون دلیل، قابل جبران نیست. پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله: «مَن أحْزَن مُؤمنا ثمّ أعطاهُ الدُّنیا لم یَکُنْ ذلکَ کَفّارتَه و لم یُؤْجَرْ عَلَیهِ؛ هر که مؤمنى را اندوهناک سازد و سپس دنیا را به او بدهد، گناهش بخشوده نمی‌شود و در برابر آن پاداشى نمی‌بیند». (4)

ترک سفر:

بر این اساس اگرچه رضایت همسر شما برای سفر زیارتی اربعین از نظر شرعی لازم نیست، اما نارضایتی ایشان در بهره‌مندی شما از فیوضات معنوی این سفر مؤثر هست. نارضایتی ایشان اگر مبتنی بر دلایل منطقی و درست باشد، مثل‌اینکه تنها می‌ماند و می‌ترسد، می‌تواند به لحاظ این‌که این سفر موجب آزار و اذیت ایشان شده است مانع درک زیارت امام حسین‌ علیه‌السلام باشد. ازاین‌رو برخی از بزرگان در پاسخ به این پرسش که اگر مردی به سفر برود (اعم از زیارتی و غیر آن) که با این کار همسر و فرزندان او در این چند شب که تنها می‌مانند می‌ترسند و سبب اذیّت شدن آن‌ها می‌شود، این سفر چه حکمی دارد؟ پاسخ داده‌اند اگر سفر مستحب است به خاطر زن و فرزند ترک کند. (5)

نتیجه:
با توجه به توضیحاتی که عرض شد صرف سفر مجردی شما با همکاران دلیل منطقی برای عدم همراهی ایشان نیست. اگر مانع دیگری نباشد، همراهی با خانواده در این سفر زیارتی اولویت دارد و شما نباید به‌تنهایی سفر کنید؛ اما در خصوص دلیل دیگر یعنی بیماری همسرتان؛ اگر شرایط بیماری همسر شما به‌گونه‌ای است که ایشان به جهت بیماری امکان شرکت در این سفر زیارتی را ندارند، نباید مانع سفر زیارتی شما باشند و اگر علی‌رغم ناتوانی ایشان برای همراهی شما، بازهم مخالفت می‌کنند، اگرچه رضایت ایشان برای سفر زیارتی اربعین ازنظر شرعی لازم نیست، اما اگر نارضایتی ایشان مبتنی بر دلایل منطقی و درست باشد، به لحاظ اینکه این سفر موجب آزار و اذیت ایشان شده است مانع درک زیارت امام حسین‌ علیه‌السلام خواهد بود. اگر دلایل مخالفت ایشان منطقی نیست، می‌توانید از یک واسطه‌ای در بین بستگان و آشنایان که همسرتان او را قبول دارند و حرف‌های ایشان در تصمیم همسرتان مؤثر است، کمک بگیرید تا با همسرتان صحبت کنند و ایشان را متقاعد نمایند و در هر صورت اگر راضی نشدند، مدارا کنید و از این سفر صرف‌نظر نمایید که اجرش بیشتر خواهد بود.

کلمات کلیدی:

زیارت، اربعین، حق‌الناس، مشاهد مشرفه، پیاده‌روی، آداب زیارت، اخلاق در خانواده.

منابعی جهت مطالعه:

1. زیارات، سید محمد حسینی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.

2. ادب فنای مقربان (شرح زیارت جامعه کبیره)، عبدالله جوادی آملی، انتشارات اسراء.

3. آداب کوى جانان (آداب زیارت حسینى علیه‌السلام)، عبدالحسین امینی؛ ترجمه محسن رجبى، نشر مشعر.

4. مهارت‌های همسرداری: ابراهیم امینی.

پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1413 ه ق، ج 2، ص 581.

2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بیروت - لبنان، 1404 ه.ق، ج 74، ص 137.

3. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم - ایران: المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، ج 1، ص 35.

4. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 152.

5. ر ج:  سایت آیت الله مکارم شیرازی.

چه راهكارهایی پیشنهاد می دهید ؟
منظور از ارزش های انسانی ارزش هایی است كه انسان به وسیله آنها به كمال و سعادت در دنیا و آخرت می رسد ...

 منظور از ارزش های انسانی چیست ؟ برای اینكه تمام ارزش های انسانی را در انسان رشد كند و به حد اعلی برسد چه راهكارهایی پیشنهاد می دهید ؟

منظور از ارزش های انسانی ارزش هایی است كه انسان به وسیله آنها به كمال و سعادت در دنیا و آخرت می رسد كه در یك تقسیم بندی كلی به سه قسم تقسیم می شود:

1- ارزش های فكری و قلبی و اعتقادی كه التزام و عقیده داشتن به آنها و باور داشتن به آنها در كمال انسان موثر است.

2- ارزش های زبانی و قولی كه انسان با رعایت بعضی از ارزش ها و خصوصیت های خوب در سخن گفتن می تواند به كمال برسد.

3- ارزش های عملی كه رعایت آنها باعث رشد انسان در دنیا و آخرت می شود.

ارزش های اسلامی در این سه زمینه در علم اعتقادات و اخلاق و احكام بیان شده است.

به طور كلی و خلاصه عرض می كنم دین ما متدین بودن در همه عرصه های زندگی و مورد ارزشمند را از مورد بی ارزش جدا كرده و ما را به سوی كار ارزشمند راهنمایی می كند؛ مثلا در مورد غذا خوردن و یا حرف زدن  در همه این عرصه ها دین اسلام و تشیع غذا خوردن و یا حرف زدن ارزشمند را از بی ارزش جدایی می دهد و راه را به ما نشان می دهد.

پس با شناخت كامل تر از دین در سه عرصه اعتقاد و احكام و اخلاق و عمل به آنها هم ارزش های انسانی را كامل می شناسیم و هم راه رشد در انها را پیدا خواهیم كرد.

موفق باشید!

اما سبك زندگي اسلامي بعد معنوي را بر بعد مادي ترجيح مي دهد؟
بر اساس آنچه از قرآن كريم استفاده مى‌شود، عامل اصلى سقوط انسان غفلت است و متقابلا كليد ترقى و تعالى انسان، خودآگاهى و توجه به خدا است.

چرا سبك زندگي در غرب تك بعدي بوده (بعد مادي زندگي انسان را بر بعد معنوي ترجيح مي دهد اما سبك زندگي اسلامي بعد معنوي را بر بعد مادي ترجيح مي دهد؟

قبل از پرداختن به پاسخ به دو نكته توجه كنيد:

1. بر اساس متون ديني، آن دنيايى بد و مذموم است كه هدف و غايت انسان قرار گيرد و انسان به آن «نگاه استقلالى» داشته باشد؛ اما دنيايى كه درجهت كسب آخرت و مقامات معنوى مورد استفاده واقع شود و با«نگاه ابزارى» به آن، وسيلهاى براى رسيدن به قرب الى الله قرار گيرد نه تنها مذموم نيست كه توصيه هم مىشود.

2. قرآن تأكيد دارد كه زندگى آخرت زندگى حقيقى است و زندگى دنيا بازيچهاى بيش نيست: وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ؛(1) اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست، و زندگى حقيقى همانا سراى آخرت است.

با توجه به اين دو نكته:

بر اساس آنچه از قرآن كريم استفاده مىشود، عامل اصلى سقوط انسان غفلت است و متقابلا كليد ترقى و تعالى انسان، خودآگاهى و توجه به خدا است. توجه به خود متفرع بر توجه و آگاهى نسبت به سه امر است: مبدأ، معاد و راه بين مبدأ و معاد. انسان اگر خود را شناخت، خدا را شناخته است: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ(2) و اگر به هويت انسانى خود توجه كرد، به خدا توجه كرده است؛ چرا كه هويت انسانى انسان جز نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى(3) و عين تعلق و ربط به ذات اقدس احديت چيز ديگرى نيست.

يكى از راه هايى كه قرآن براى «توجه» معرفى مىكند «تفكر» است. البته تفكري كه با مداومت همراه است. در مراحل تفكر، انسان به اين نتيجه مىرسد كه آفرينش جهان بيهوده و عبث نبوده، بلكه در پى غايت و هدفى است. هدف نهايى خلقت انسان اين است كه با اختيار خود راه تكامل را پيموده و مستحق دريافت رحمت الهى و بهشت و نعمت هاى ابدىِ خداوند شود. البته چون اختيارْ مطرح است، از اين رو ممكن است انسان هايى نيز با سوء استفاده از اختيار خود، گناهان و اعمال ناشايستى انجام مىدهند و مستحق غضب و سخط الهى و دوزخ و عذاب او گردند. اما مهم آن است كه اگر اين مسايل براى انسان روشن شد حالات و روحيات و افكار انسان تغيير مي كند و به اين واقعيت مي رسد كه انسان موجودي دو بعدي است و موجود دو بعدي نمي تواند فارق از بعد ديگر خود به حيات حقيقي اش ادامه دهد و به كمال برسد.

در بين موضوعاتي كه زمينه تغيير در انسان را فراهم مي كند، تفكر پيرامون دنيا و آخرت و مقايسه بين آن دو از اموري است كه نقش موثرتري دارد. يعني پس از آنكه به اين نتيجه رسيديم كه زندگى انسان محدود به اين دنيا نيست و پس از مرگ نيز در آخرت ادامه خواهد يافت، مقايسه بين اين دو زندگى، و تفكر در باره آنها مىتواند كمكى مؤثر براى پيمودن مسير تكامل باشد. قرآن كريم نيز مىفرمايد: كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ؛(4) اين گونه خداوند آيات [خود را] براى شما روشن مىگرداند، باشد كه در باره دنيا و آخرت بينديشيد. پس از آن كه توجه پيدا كرديد كه علاوه بر زندگى دنيا، آخرتى نيز در كار است، اكنون دنيا و آخرت را در كنار هم بگذاريد و آن دو را با هم مقايسه كنيد.

اگر انسان درباره خصوصيات هر يك از زندگى دنيا و زندگى آخرت تأمل و آنها را با هم مقايسه كند، به روشنى درمى يابد كه زندگى آخرت بسيار بهتر از زندگى دنيا است و اصلاً با آن قابل مقايسه نيست. در اين ميان، ما چون موجوداتى مادى هستيم و بيشتر با محسوسات سر و كار داريم، به طور طبيعى به زندگى دنيا گرايش داريم و زرق و برق دنيا خيلى زود چشم ما را پر مىكند. بسيارى از انسان ها فريفته و دل باخته دنيا و لذت هاى آن مىشوند، به گونهاى كه از آخرت و زندگى بى نهايتِ آن غافل مىكردند. انسان نيز دو قلب و دو دل ندارد كه يكى را به دنيا بدهد و يكى را به آخرت! طبعاً وقتى دل باخته دنيا گرديد، جايى براى آخرت باقى نمىماند: ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ(5) خداوند براى هيچ كس در درونش دو دل ننهاده است. اين يكي از علل زندگي تك بعدي در غرب است.

با توجه به ان چه گذشت مي توان گفت:

به طور كلي غفلت از توجه كامل به اين كه خداوند در همة حالات آگاه و ناظر بر اعمال ما است، ضعف در خودشناسي و نداشتن درك درست از خويشتن و فروكاستن ارزش انساني خود تا سرحد حيوانات، عدم شناخت پيامدهاي ناگوار دنيوي و اخروي شهوت پرستي در دنيا و آخرت،ضعف اراده و تبعيت از هواي نفس، فراموشي عواقب زيان بار گناه، فراموشي مرگ و آخرت،ناديده گرفتن هدف از خلقت انسان و ... از جمله عواملي است كه سبب شدن انسان در غرب و بلكه شرق و غرب تنها به بعد مادي بشر توجه كند و همه چيز را در آن ببيند و در ماوري دنيا هيچ تاملي نداشته باشد.

نكته:

از ديدگاه اسلام و معارف اهل بيت(عليهم السلام)، رهبانيت به معني ترك دنيا، مردود است. قرآن كريم در مورد رهبانيت پيروان حضرت عيسى(ع) مىفرمايد اين امرى بود كه آنان خود ابداع كردند و دستور ما نبود. ما از آنها رهبانيت نخواستيم؛ چيزى كه آنان بايد به دست مىآوردند رضايت خداوند بود: ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ(6) آن گاه به دنبال آنان پيامبران خود را، پى در پى، آورديم و عيسى پسر مريم را در پى [آنان] آورديم و به او انجيل عطا كرديم، و در دل هاى كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت نهاديم و[اما]ترك دنيايى كه از پيش خود آوردند ما آن را بر ايشان مقرر نكرديم، مگر آنكه كسب خشنودى خدا كنند، با اين حال آن را چنان كه حق رعايت بود منظور نداشتند. پس پاداش كسانى از ايشان را كه ايمان آورده بودند بدان ها داديم [ولى]بسيارى از آنان دست خوش انحرافند. اين آيه به صراحت دلالت دارد كه خداوند از بندگانش «ترك دنيا» نخواسته و اگر كسانى ترك دنيا كردهاند اين اختراع خودشان است.

پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: لَيْسَ فى اُمَّتى رَهْبانِيَّةً(7) در امت من رهبانيت نيست.

براي مطالعه مطالب تكميلي در خصوص سوالتان، به كتاب " به سوي او" اثر آيت الله مصباح يزدى مراجعه نماييد.

پي نوشت ها:

1. عنكبوت(29) آيه 64.

2. علامه مجلسي، بحار الانوار، مؤسسه وفاء، بيروت،1404 ه.ق، ج 2، ص 32.

3. حجر(15) آيه 29 .

4.  بقره (2) آيات 219ـ220.

5. احزاب (33) آيه 4.

6. حديد(57) آيه 27.

7. علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 67، ص 115.

یک فرد لیبرال، حُسن و قُبح را در چیز دیگری تشخیص می دهد.
اخلاق و ارزش‌های اخلاقی مانند: «عدل، خوب است» با چنین شاخصه‌ای ثابت و مطلق است.

 چگونه وجود ارزشهای اخلاقی ثابت را اثبات می كنید؟

اگر بگویید عقل حسن و قبح را می شناسد یه فرد لیبرال می گوید حسن و قبحی كه عقل شما می شناسد را عقل من تشخیص نمی دهد وحسن و قبح را در چیز دیگری تشخیص می دهد.

همه انسانها صرف نظر از تعالیم دینی و احكام شرعی، به حسن یا قبح برخی از افعال مانند حسن عدل و صدق (راستگویی) و قبح ظلم و كذب اعتراف میكنند؛ یعنی عقل انسان میتواند حسن و قبح برخی افعال را در یابد.

اگر شخصی را كه به هیچ شریعتی پایبند نیست، بین صدق و كذب مخیر كنیم، در حالی كه هیچ ترجیح بیرونی مثلاً منافع شخصی، گروهی، ملی و قومی   او در میان نباشد، او صدق و راستی را بر خواهد گزید؛ به بیان دیگر، حكم عقل به ارزش ها و ضد ارزش ها، ثابت و مطلق است. آنچه بین عقل یك مسلمان با غیر مسلمان یا  عقل فرد معتقد به خدا و منكر خدا و یك مذهبی با غیر مذهبی تفاوت دارد، در عرصه نظری و حكم ذاتی عقل نیست؛ بلكه در مقام تطبیق بر مصادیق و عرصه های رفتاری و عملكردی است. اگر از ستمگرانی چون: نرون، نمرود، فرعون یا هیتلر و سردمداران نظام ظلم و سلطه، آمریكا و اسرائیل، بپرسید نظرتان در مورد ظلم و عدل چیست؟ قطعا خواهند گفت: ظلم، زشت است و عدل، خوب و پسندیده است؛ ولی اگر سؤال كنید عملكردهای شما در عرصه جهانی، به ویژه در خصوص فلسطینی ها را چگونه ارزیابی می كنید؟ پاسخ خواهند: ما عملكرد خود را مثبت و عادلانه می دانیم. 

بر این اساس، اخلاق و ارزشهای اخلاقی مانند: «عدل، خوب است»، «احسان به پدر و مادر، خوب است» و یا «ظلم و ستم  به دیگران، بد است»، اصولی ثابت، عام و همگانی میباشد كه از عوامل اجتماعی و روان شناختی به دست نمیآید و دگرگون نمیشود و از هر جهت، اطلاق دارد. بنابراین، اخلاق و ارزش های اخلاقی با چنین شاخصهای ثابت و  مطلق است.

ممكن است سؤال كنید: «اگر احكام اخلاقی مطلق است، چرا در برخی موارد استثنا وجود دارد، همانند دروغ مصلحتآمیز. استثنا دلیل آن است كه اخلاق مطلق نیست؛ بلكه با توجه به شرایط و موقعیت دگرگون میشود و این، یعنی نسبی بودن اخلاق». 

پاسخ تان این است كه  اگر موضوع اخلاق را رفتار بدانیم، در این صورت میگوییم: اخلاق، نسبی است و چهرههای كارهای اخلاقی با موقعیتها دگرگون میشود؛ اما اگر موضوع اخلاق را رفتار آدمی ندانیم، بلكه ملكات نفسانی انسان دانستیم كه در واقع هم چنین است، در این صورت، اخلاق مطلق است و عنوانهای اخلاقی همیشه بار اخلاقی مثبت یا منفی خویش را حفظ میكنند و دگرگون نمیگردند.

جهت آگاهی بیش تر به كتاب های زیر رجوع شود:

- فلسفه اخلاق، استاد مطهری.

- تعلیم و تربیت در اسلام، استاد مطهری.

- كتاب فلسفه اخلاق، محمدتقی مصباح.

- آموزش كلام اسلامی، محمد سعیدی مهر.

چرا نبايد با نامحرم ها رابطه داشته باشيم؟
پاسخ سؤال اول: اولا همه غربي ها لباس تنگ و نامناسب نمي پوشند. ثانيا ظاهر هر كس نماد باطن اوست.

اين جانب سوال هاي زيادي دارم ونمي دانم از كجا شروع كنم. لطفا جواب هاي كامل و واضع دهيد:

 1- مي خواستم بدونم چرا ما جوانان نبايد لباس هاي تنگ وغربي مثل لي شلوارك را بپوشيم؟

 2- چرا نبايد با نامحرم ها رابطه داشته باشيم؟

 3- اين كه بعضي از دوستان يقه 3سانتي مي پوشند درست و ريا كاري نيست.

 4- و اين كه بعضي از بسيجي ها با لوازم جنگي گشت مي زنند و فقط براي دل خودشون درسته و نه براي آسايش مردم؟

در صورت امكان كتابهايي معرفي كنيد

پاسخ سؤال اول: اولا همه غربي ها لباس تنگ و نامناسب نمي پوشند. ثانيا ظاهر هر كس نماد باطن اوست. انتخاب نوع و رنگ لباس، طرز حرف زدن، تعارف كردن، روش شوخي كردن، و نوع كلمات و اصطلاحاتي كه هنگام  حرف زدن و شوخي كردن و تعارف نمودن به كار مي برد، حتي شيوه راه رفتن، نشان دهنده ميزان شخصيت و عزت و كرامت هر انساني است. اسلام مي خواهد همه مسلمانان بلكه همه انسان ها از آبرو، عزت و  كرامت نفس برخوردار باشند. از همه ابزارها و راه هاي عزت ساز، شخصيت ذاتي و انساني خود را نشان دهند. از استقلال فكر و رأي، راه و روش برخوردار باشند. سعادت و خوشبختي، رشد و كمال، عزت و شخصيت خود را در شكوفايي استعداد هاي دروني و انساني خود ، و در سايه هدايت ها و راهنمايي هاي خداوند جستجو كنند. از اين رو قرآن كريم  مي فرمايد:  مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعا (1) هر كس سربلندي مي‏خواهد، سربلندي يكسره از آنِ خداست؛

در آيه ديگري مي فرمايد: عزّت از آنِ خدا و از آنِ پيامبر او و از آنِ مؤمنان است(2)  بر اين اساس مؤمنان حقيقي هر گز حاضر نيستند لباسي را كه كفار و دشمنان دين خدا مي پوشند، بر تن كنند. و به تقليد از برخي افراد غربي  لباس تنگ ونامناسب بپوشند.

نكته دوم: هر انساني دوست دارد عزيز و سرفراز و سربلند باشد. به بيان ديگر هرانسان عاقلي از ذلت و خواري، وابستگي و تحقير شدن تنفر دارد.به همين دليل است كه روان شناسان روحيه «استقلال طلبي، خود اتكايي و عدم وابستگي، خودباوري و اعتماد به نفس» را از ويژگي هاي اساسي انسان و وجه تمايز انسان از حيوانات معرفي مي كنند. و معتقدند براي داشتن جامعه سالم، و جوان ها و نوجوان هاي سالم، و تمدن سالم، و كشوري رو به پيشرفت و ترقي، بايد خانواده و والدين، معلمان و اولياي مدرسه و همه مسؤلين تربيتي اين ويژگي ها را در سر لوحه تربيت قرار دهند.قطعا نوجواني كه مي كوشد با نشان دادن استعداد خود در يك رشته ي ورزشي يا خلق يك اثر هنري ( و علمي ) يا كار در يك كارگاه صنعتي، تحسين ديگران را بر انگيزد و اعتماد آنان را جلب كند، با آن فرد ديگري كه با لباسي نا مناسب يا آرايش غير معمولي يا به كار بردن كلامي تند و نا بجا يا گذاشتن سيگاري بر لب اظهار وجود مي كند، بسيار متفاوت است. اين شخص به طور نا خود آگاه ضعف روحي و شخصيتي خود را به ديگران نشان داده و آن ديگري ارزش هاي وجودي خود را به زيبايي هر چه تمام تر آشكار كرده است.(3) اين ويژگي ها در قرآن كريم به اندازه اي اهميت دارد كه خداوند براي تأمين روحيه استقلال طلبي مسلمانان اولين قبله اي كه مسلمانان به مدت حدود چهارده سال به سمت آن نماز خواندند، تغيير داد. (4) و در آيات زيادي با توصيه مسلمانان به صبر و پايداري در برابر سختي ها و كمبودها، آنان را از هر گونه وابستگي به غير مسلمانان به شدت نهي  كرده است.در يكي از آيات فرموده: وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلا(5)خداوند هرگز بر [زيانِ‏] مؤمنان، براي كافران راه [تسلّطي‏] قرار نداده است.

بر اساس اين آيه شريفه مؤمنان وظيفه دارند راه هر گونه وابستگي و تسلط و نفوذ  كفار را ببندند و با آن مبارزه كنند. يكي از اموري كه استقلال طلبي و خود باوري و اعتماد به نفس هر جامعه اي را از بين مي برد، و افراد آن اجتماع را به دريوزگي و وابستگي ذلت بار سوق مي دهد، وابستگي فكري و فرهنگي است، هم چنين تقليد كردن از بيگانگان در طرز لباس پوشيدن و آرايش كردن، و در خوردني ها و نوشيدني ها، و طرز معاشرت ها و سلام و عليك ها و احوالپرسي ها، و در نتيجه كنار گذاشتن آداب و رسوم ملي و مذهبي خود است. از اين رو اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد، خداوند به يكي از پيامبران  از طريق وحي پيام فرستاد و فرمود: قُلْ  لِلْمُؤْمِنِينَ ( اَولِقَوْمِكَ )لَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لَا تَشْرَبُوا مَشَارِبَ أَعْدَائِي وَ لَا تَرْكَبُوا مَرَاكِبَ أَعْدَائِي وَ لَا تَلْبَسُوا مَلَابِسَ أَعْدَائِي وَ لَا تَسْكُنُوا مَسَاكِنَ أَعْدَائِي فَتَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا كَانَ أُولَئِكَ أَعْدَائِي (6) يعني به مؤمنان يا  به قوم و امت خود بگو: لباسي كه دشمنان من (يعني كفار) مي پوشند، شما نپوشيد، و با دشمنان من همراه و همسفر نشويد، غذاي آنان را نخوريد، و در مكانهاي دشمنان من وارد نشويد، كه اگر شما هم همان لباسي را بپوشيد يا غذايي را بخوريد و يا كارهايي را انجام بدهيد، كه كفار انجام مي دهند، شما نيز از دشمنان من محسوب مي‏گرديد، همان طور كه آنان دشمنان من هستند. پيامبر اكرم (ص) نيز به مسلمانان فرمود: وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ وَ النَّصَارَي(7) خودتان را – در لباس پوشيدن و آرايش كردن و در هيچ كاري – شبيه يهودي ها و مسيحي ها در نياوريد.

-همانطور كه گفته شد ظاهر هر كس نماد باطن اوست. نوع و رنگ لباس و ظاهر هر شخصي نشان دهنده فكر و فرهنگ و شخصيت و گرايش آن فرد به آرمان هاي ديني و ملي يا وابستگي به فكر و فرهنگ بيگانگان است.  بنا بر اين اگر پوشيدن پيراهن هاي سه سانتي با مقتضيات و لوازم آن يعني با تقوا و رعايت احكام الهي همراه باشد، بسيار ارزشمند است، و افرادي كه  به خصوص در اين روزگار،  چنين كاري را انجام مي دهند، در نزد خدا و فرشتگان و معصومين عليهم السلام محبوب و مقربند. و هيچ گاه نبايد كارهاي ارزشمند و پسنديده را به بهانه ريا و خود نمايي كنار گذاشت.

 گشت زني بسيجيان با سلاح نيز جزو مأموريت آنان براي حفاظت و دفاع از جان و مال و ناموس جامعه است. اگر حضور مقدس و پر رنگ آنان در جامعه نبود آنگاه مي فهميديم كه جامعه از جهت فقدان امنيت، فساد و فحشاء، دزدي و غارت، آدم كشي و جنايت چه وضعي دارد.

پاسخ سوال دوم را در مكاتبۀ بعدي از ما بخواهيد.

پي نوشت ها:

1. فاطر (35)، آيه 10.

2. منافقون ( 63)، آيه 8.

3. بقره (2)، آيات 143 تا 150

4. دين و زندگي، دكتر محمد مهدي اعتصامي، ص 141، ناشر، سازمان پژوهش و برنامه ريزي وزارت آموزش و پرورش، سال 1386.

5. نساء ( 4)، آيه 141.

6. مستدرك الوسايل، محدث نوري، ج 3، ص 248،  مؤسسه آل البيت، قم 1408 ش.

7. وسايل الشيعه  29 جلدي، شيخ حر عاملي، ج 2، ص 84، چاپ مؤسسه آل البيت، قم، سال انتشار 1409ق.

این كه اسلام دین اعتداله رو چه طور تو زندگی عملی كنیم؟
تنها راه پرهیز از افراط و تفریط، و عملیاتی كردن آیین اسلام و اعتدال در زندگی، بالا بردن سطح آگاهی و شناخت است.

 این كه اسلام دین اعتداله رو چه طور تو زندگی عملی كنیم؟

یكي از ویژگي هاي بارز دین مقدس اسلام كه آن را از ادیان دیگر متمایز مي سازد, اعتدال و میانه روي احكام و شرایع آن است.

تنها راه پرهیز از افراط و تفریط، و عملیاتی كردن آیین اسلام و اعتدال در زندگی، بالا بردن سطح آگاهی و شناخت است. امام علی(علیه السلام) منشأ افراط و تفریط را نادانی می داند:

 لا یری الجاهل الاّ مفرطاً أو مفرّطاً؛

نادان افراط یا تفریط می كند.(1)

در طول تاریخ افرادی كه به افراط یا تفریط كشیده شده،كسانی بوده اند كه یا جمود داشته و یا جاهل بوده اند، اما قرآن احكام و شرایع اسلامی و نیز افراد امت اسلامی را معتدل می داند، نه جاهل و نه جامد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطی هی الجادّة؛

انحراف به چپ و راست هر دو غلط و گمراهی است. راه درست طریق میانه است.(2)

در اسلام, قرآن و اهل بیت، معیار اعتدال به شمار مي آیند. امام علي(علیه السلام) مي فرماید: از این امت هیچ كس با آل محمد قیاس نمي شود، زیرا این خاندان, پایه دین و تكیه گاه یقین هستند. تندروان به سوي آن ها باز خواهند گشت . واپس ماندگان، ناگزیر خود را به آن ها مي رسانند.(3)

استاد مطهري مي گوید: اگر ما آن راهي را كه ائمه اطهار در مقابل راه هاي دیگران براي ما باز كرده اند برویم, هم از افراط و تندروي هاي بعضي مصون مي مانیم و هم از تفریط و جمود بعضي دیگر. (4)

برای رسیدن به اعتدال و میانه روی در زندگی، باید شناخت خود را نسبت به واقعیت های زندگی و تعالیم اسلامی افزایش دهیم . در همه مراحل، زندگی پیشوایان دین را سرمشق خود سازیم و به دانسته های خود عمل كنیم.

 

پی نوشت ها :

1. نهج البلاغه، فیض الاسلام، چاپ آفتاب تهران،كلمات قصار 67.

2. همان، خطبة 16.

3. همان، خطبه 2.

4.شهید مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا، تهران، ج 1، ص 113.

آیا تغییر ماهیت یك حكم اخلاقی میتواند در حرمت یا حلیت تأثیرگذار باشد؟
در ابتدا به شما دوست عزيز بايد اين تذكر را بدهم كه مثال شما با سوالتان بيگانه است. چرا كه در اينجا حكم مساله تغييري نكرده و تنها موضوع حكم است كه عوض شده است.

 آیا تغییر ماهیت یك حكم اخلاقی با توجه به شرایط زمانی ویا مكانی میتواند تغییر در حرمت ویا حلیت یك حكم یا گزاره اخلاقی كند؟ برای مثال استحاله سگ در نمك زار كه باعث تغییر در جنس سگ می شود

در ابتدا به شما دوست عزيز بايد اين تذكر را بدهم كه مثال شما با سوالتان بيگانه است. چرا كه در اينجا حكم مساله تغييري نكرده و تنها موضوع حكم است كه عوض شده است. به اين صورت كه سگ تا زماني كه اسم سگ بر آن صدق كند، نجس بوده و اين حكم تغيير ناپذير است. اما اگر به دلايلي (مثل همين مورد كه خودتان فرموده ايد) سگ ماهيت خود را از دست بدهد مثلا به نمك تبديل شود، ديگر نجس نيست. يعني موضوع نجاست كه سگ بود تغيير كرد و تبديل به نمك شد و الا حكم بر نجاست سگ هم چنان به قوت خود باقي است.

در ادامه بايد گفت قوانین ثابت اسلام به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نیستند. مگر آن كه قوانین دارای زمان و محدوده معینی باشند . پس از پایان زمان عمل به آن ها دیگر از اعتبار ساقط شوند . بیان قوانین و قانون جایگزین آن ها بر عهده شارع یعنی خداوند یا پیامبر اسلام است .

بعد از پیامبر تنها در صورتی می توان تغییری در قوانین ایجاد كرد كه مصالح خاصی تغییر و تبدیل را در زمانی خاص و موقت بطلبد كه از این امر به "عدول به قوانین ثانوی" یاد می شود ؛ چه بسا در برخی زمان ها مصالح عمومی جامعه اقتضای كنار گذاشتن موقت برخی قوانین را داشته . نیاز به بهره برداری از برخی قانون های جایگزین باشد كه این نوع قوانین بیش تر مربوط به امور عمومی و اجتماعی است تا تكالیف فردی و عبادی.

البته در تبیین مصادیق و شیوه عمل به قوانین هم در برهه های زمانی تفاوت هایی ایجاد می شود ، در واقع و براین اساس می توان گفت كه قوانین اسلام بر دو گونه است :

1 )  ثابت .

2 ) متغیر.

 برخی از قوانین به اوضاع زمان و مكان و محیط متوقف است . دلیل ثابت بودن بعضی قوانین، عدم تغییر و تبدّل حقیقت و هویت انسان است. انسان، انسان است؛ پس قانون هم، همان قانون باید باشد. ماهیت آدمی عوض نشده است كه قانون هم عوض بشود.

  قوانینی كه از ویژگیهای «غنا» و «انعطافپذیری» بهرهمند باشد، قابلیت تطبیق بر موقعیت های گوناگون را دارند. این دو ویژگی در قوانین اسلام وجود دارد. كارشناسان اسلامی به كمك این دو ویژگی میتوانند با توجّه به موقعیت ها ، قوانین اسلامی را تبیین نمایند . آن را برای اداره كردن امور فردی و اجتماعی بشر به كار ببرند . در این باره مرحوم نائینی مینویسد :

مجموع وظایف راجع به نظم و انضباط كشور و رهبری امور امت، خارج از دو قسم نیست :

1 ) قانون هایی كه شارع مقدس بیان كرده است و به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نیست.

2 ) مقرراتی كه از طرف شارع صادر شده و تنظیم آنها به نظر و صلاحدید پیامبر و امام و پیشوای مسلمانان موكول شده است . به تفاوت زمان و مكان و اوضاع قابل اختلاف و تغییر میباشد.

قسم دوم همان طور كه در زمان پیامبر و امام به آنان موكول شده، در زمان غیبت امام هم به نواب عام حضرت ،یعنی حاكم شرع و مجتهد جامع الشرایط واگذار شده است . آنان اختیار دارند برای رعایت مصلحت جامعه و برطرف كردن نیازهای آن مقرراتی وضع كنند و مردم هم موظفند از دستورهای آنان اطاعت كنند . (1) این معنی را از این آیه مباركه  ( أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ ) استفاده كردند . ( 2 )

قوانین قطعی كه در نصوص قرآنی آمده قابل تغییر نیست . نمی شود آن ها را تغییر داد. مگر اینكه شرایط و ضرورت ها عوض بشود. مثلا خوردن گوشت خوك حرام است و در قرآن بدان تصریح شده و هیچ كس نمی تواند این حكم را عوض كند ، ولی اگر در حالت اضطرار كسی در بیابان مشرف بر مرگ شد و هیچ غذایی براي خوردن نيافت مگر گوشت خوك ، نه تنها خوردنش جایز ،بلكه واجب است.

البته اگر منظور شما از گزاره هاي اخلاقي، اخلاق عرفي و آن اموري است كه عرف مردم غالبا در مورد آن اظهار نظر كرده و به آن مي پردازند باشد، بايد گفت كه اين امور نيز در موارد خاصي بنا بر شرايط زماني و محيطي تغيير پذير هستند. مثلا اصل احترام به بزرگ تر حقيقتي ثابت است. اما در جايي اين احترام را با برداشتن كلاه از سر نشان مي دهند و در مكاني ديگر با سبقت گرفتن در سلام و ....... يا بحث احترام به پدر و مادر كه در گذشته فرزند اين حق را براي خود قايل نبود كه جلوي پدر خود مثلا پاهايش را دراز كند و يا حرف خاصي را بزند كه اگر جز اين مي كرد در عرف فردي بي ادب و به دور از نزاكت شناخته مي شد اما امروزه همان كارها لااقل در برخي مناطق در برابر والدين عادي بوده، دال بر بي ادبي فرد نيست و موارد ديگري در اين زمينه جايگزين مسايل گذشته شده است.

 

پی نوشت ها :

1. تنبیه الامّة و تنزیه الملّة، به نقل از كتاب خاتمیت، سبحانی، ص 240.

2. نساء ( 4 ) آیه 59 .

چرا گاهي انسان در عمل دچار تعارضات اخلاقي مي شود؟
به تعبير بهتر دو راهي هاي اخلاق، زماني پيش مي آيد كه تنها دو راه -به لحاظ اخلاقي- خلاف وجود داشته باشد. اگر اين دو راه به لحاظ اخلاقي ارزش مثبت داشته باشند ...

گاهي انسان در عمل دچار تعارضات اخلاقي مي شود، چرا؟ لطفا پاسخ جامع و كامل دهيد؟

در تعارض‏هايي كه طرفين آن از درجه اهميت و الزام بيشتري برخوردارند، با زير پا گذاشتن هر طرف، هزينه زيادي پرداخته مي‏شود و فرد در هر صورت احساس عذاب وجدان شديدي مي‏كند.

هر يك از ما همه روزه با اين‏گونه تعارض‏ها مواجه مي‏شويم، ولي به دليل كم‏اهميت انگاشتن آنها، به آساني يك طرف آنها را انتخاب مي‏كنيم و چندان احساس ناراحتي و ندامت هم نداريم و از كنارشان مي‏گذريم.

- تعارض اخلاقي، چرا؟

تعارضات اخلاقي يا به تعبير بهتر دو راهي هاي اخلاق، زماني پيش مي آيد كه تنها  دو راه -به لحاظ اخلاقي- خلاف وجود داشته باشد. اگر اين دو راه به لحاظ اخلاقي ارزش مثبت داشته باشند، مي توان با تبديل كردن اين گزاره ها به نقيض، آن ها را به گزاره هاي خلاف تبديل كرد و از اين راه توصيه شده براي حل اين تعارضات بهره جست.

نمونه اي از تعارض اخلاقي: گفتن راز كسي(كار اخلاقاً خلاف و زشت) يا راز داري پيشه كردن كه متضمن خيانت به دوست يا سازماني است، چرا كه آگاهي از اين راز، فايده هايي براي آن دوست يا سازماني كه در قبالش تعهد داريم خواهد داشت.

- اهميت تعارضات اخلاقي:

اما مسئله تعارض اخلاقي به اندازه‏اي مهم است كه عده‏اي، تعارض‏هاي اخلاقي را محل تجلّي عقلانيت انسان و آشكار شدن جوهره انساني او مي‏دانند.

دليل محكم ديگري كه نشان مي‏دهد انسان‏ها موجودات استدلال‏گري‏اند، آن است كه مفاهيم اخلاقي‏شان را در موقعيت‏ها و زمينه‏هاي خاص به صورت انعطاف‏پذيري به كار مي‏برند. افراد نوعاً در وقت اتخاذ تصميم و در نتيجه‏گيري‏ها، با در نظر گرفتن ويژگي‏هاي هر موقعيت، ملاحظات مختلفي را مي‏سنجند و (درجه اهميت و اولويت آن را) مقايسه مي‏كنند.

- حال چه بايد كرد؟

دو راه حل براي اين گونه تعارضات شنيده ايم:

۱- مي گويند يكي از دلايل نياز به رسالت پيامبران همين تعارضات اخلاقي است، يعني بايد براي پيدا كردن راه حل اينگونه تعارضات به دين و تعليمات ديني مراجعه كرد.

۲- راه دوم كه علم اخلاق حرفه اي مي آموزد، در اين گونه موارد پيدا كردن راه سوم است.

اما اگر پيدا كردن راه سوم محال بود، براي حل اين بلا تكليفي، راه حل ارسطو استفاده مي شود كه معتقد است بايد بين بد و بدتر دست به انتخاب زد. يعني از قاعدۀ دفع افسد به فاسد بهره برد. قاعده هايي كه ارزشش در بين علماي طراز اول همچون علامه مجلسي همچون ارزش حديث و سخن معصوم تعبير مي شود.

- توجه به اين نكته ضروري است:

اگر راه سوم وجود داشت، نبايد به سراغ دفع افسد به فاسد رفت! زيرا استفاده از اين قاعده باعث رواج همۀ بي اخلاقي هاي موجود در جامعه مي شود. همۀ آن ها كه براي اولين دفعه مي خواستند دستشان را به كار خلاف آلوده سازند، رشوه بگيرند، دزدي كنند و ... از اين قاعده استفاده كردند و بعد هم كه ديگر قبح آن گناه در نظرشان از بين رفته و تكرارش برايشان كاملا رايج شده، گناه و فسق وفجور در سطح جامعه رواج مي يابد.

بنابراين استفاده از قاعده دفع افسد به فاسد مشروط به دو شرط است.

1- محال بودن راه سوم.

2- اينكه افسد و فاسد به علم يقيني و عيني، افسد و فاسد باشد. يعني آنچه را كه بد و  بدتر مي دانيم واقعاً بد و بدتر باشند.

- براي اطلاعات بيشتر به اين كتاب مراجعه فرماييد:

«دين در ترازوي اخلاق»، نويسنده: دكتر ابوالقاسم فنايي.

فرق زندگي انسان معتقد به خدا و انسان بي اعتقاد به خدا چيست؟
اخلاق و رفتار و گفتار انسان و شيوه برخورد و تعامل او با ديگران تابع افكار و عقايد اوست.

فرق زندگي انسان معتقد به خدا و انسان بي اعتقاد به خدا چيست؟

اخلاق و رفتار و گفتار انسان و شيوه برخورد و تعامل او با ديگران تابع افكار و عقايد اوست. به بيان ديگر شيوه زندگي فردي و اجتماعي انسان نمايانگر طرز تفكر و  اعتقادات اوست. بديهي است كه جهان بيني و ايدئولوژي يا بينش و گرايش و عملكرد  افراد معتقد به خدا با بينش و گرايش و عملكردافرادي كه اعتقاد به خدا ندارند متفاوت است. اولين و مهم ترين موضوعي كه در جهان بيني هر انسان و هر مكتبي مطرح مي شود، اعتقاد يا عدم اعتقاد به خدا است. روشن شدن اين  اصل زير بنايي و بنيادي، به معرفت شناسي، جهان شناسي، انسان شناسي و  شيوه بررسي و شناخت و بهره برداري از موجودات هستي«جهت و معني » مي بخشد. و نوع نگاه انسان به زندگي، هدف زندگي، فلسفه حيات، و شيوه و نوع تعامل و برخورد و معاشرت با ديگران را تبيين و تعيين مي كند. انسان معتقد به خدا بر پايه اعتقاداتش در وراي ظواهر و محسوسات جهان، عالم باطن و غير محسوسات، و در وراي دنيا، قيامت و روز حسابرسي كاركردهاي خوب و بد خويش را مي بيند. خود را در برابر خدا مسؤل مي بيند، او خدا و نيروهاي غيبي يا موجودات غير محسوس عالم باطن را در همه جا و در هر حال و وضعيتي حاظر و ناظر اعمال و اخلاق و رفتار، مي بيند، بلكه آگاه و خبير به انگيزه ها و نيات خود مي داند. از اين رو تلاش مي كند  گرايش ها و عملكردهايش را بر محور خواست و اراده خدا  كه در آخرين « وحينامه » يا همان قرآن ، آمده است، و اصول و كليات آن توسط گيرنده « وحي و كلام خدا » يعني پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و امامان و جانشينان آن حضرت تبيين و تفسير شده، تنظيم كند. بر اين اساس او خود را موظف مي داند كه به احكام و مقررات تعيين شده در دين ، تحت عناوين حلال و حرام، واجب و مستحب و مكروه و مباح ،عمل كند. احكام و مقرراتي كه گستره آن همه ابعاد وجودي انسان و زندگي فردي و اجتماعي او را در بر مي گيرد،  و شامل قوانيني براي بهداشت و سلامت جسم و جان  ، و  آرامش روح و روان ، و تسكين قلب و وجدان مي گردد. اين قوانين نه تنها در برگيرنده  امور عبادي و معنوي ،   خوردني ها ، نوشيدني ها، و پوشيدني ها مي شود، بلكه شيوه  تعامل و رفتار  با خانواده، اقوام و خويشان، دوستان و آشنايان، همسايه، هم كيش و هم آيين را بر پايه رحمت و مودت، عفو و  عطوفت، تعاون و همكاري، ايثار و گذشت، و با غير هم كيشان، مخالفان و حتي دشمنان خود و دشمنان دين و خدا را نيز بر پايه عدالت و انصاف تبيين كرده است. و هنگامي كه از « حقوق» سخن به ميان مي آيد نه تنها  از حقوق انسان ها، و حقوق خدا بر انسان و حقوق انسان بر خدا و حقوق متقابل پيامبران و امامان و امت و مردم بحث مي شود، بلكه حقوق حيوانات ، اشجار  و گياهان ونباتات ، و حقوق جمادات  كوهها ، آب ها ،  هوا و فضا نيز مورد بحث قرار مي گيرد. مسلمان واقعي معتقد به خدا كسي است كه مجموعه اين قوانين و حقوق را رعايت مي كند. زيرا او معتقد است كه بعد از دنيا، آخرتي وجود دارد. و در پس اين زندگي موقت، زندگي طولاني و ابدي هست. نوع و نحوه زندگي بعد از مرگ، بازتاب و عكس العمل زندگي اين دنيا است. او معتقد است كه بعد از مرگ  دادگاه حسابرسي عملكردها وجود دارد ، از اين رو خود را براي پاسخگويي آماده مي كند. اما كسي كه اعتقاد به خدا ندارد، و اعتقاد به قيامت و بهشت و جهنم ندارد، هدف زندگي و برنامه ريزي وي در دوره حيات، محدود به چند ساله عمرش مي شود . زيرا افق ديد و نگاه او به جهان و زندگي محدود است. براي كسي كه خدا و قيامت را قبول ندارد واژه هايي مانند معنويت، مسؤليت در پيشگاه خدا، ايثار، گذشت، انفاق و كمك كردن به ديگران از حاصل دست رنج خود بي مفهوم است، بر خلاف كسي كه اعتقاد به خدا دارد، همه اين ها نزد او هدفمند و جهت دار است. زيرا از نظر كسي كه معتقد به خدا است همه اين كارها پس انداز كردن و ذخيره سازي  نمودن براي زندگي آخرت است.    

كسي كه اعتقاد به خدا ندارد چيزي به عنوان فساد و فحشا، حلال و حرام و واجب و مستحب و مكروه برايش مطرح نيست.

بنا براين انساني كه اعتقاد به خدا دارد، رفتارش و كردارش و نگاهش به عالم و اتفاقاتي كه در زندگي اش مي افتد، بسيار متفاوت از انساني است كه چنين اعتقادي ندارد.

اگر كسی هنری را به اصطلاح برای دل خودش انجام دهد نزد خداوند اجر دارد؟
اگر باعث رفتن به سمت أعمال صالح و خدایی شود، أمری مطلوب و پسندیده است و حتی دارای أجر و ثواب است.

 اگر كسی هنری را به اصطلاح برای دل خودش انجام دهد مثلا تابلو بكشد برای اینكه علاقه دارد و از این كار لذت می برد قصد فروش و اینها هم ندارد آیا این كار نزد خداوند عمل صالح به حساب می آید و اجر دارد؟ و اگر پاسخ این است كه باید نیت برای خدا باشد كاری مثل تابلو كشیدن را كه ظاهرا دردی از كسی دوا نمی كند چگونه می توان به نیت خدا انجام داد؟

 نقاشی و كشیدن تابلو از روی علاقه، اگر مقدمه ای است تا روحیه تان قوی و شاداب شود و همین شادابی باعث رفتن به سمت أعمال صالح و خدایی شود، أمری مطلوب و پسندیده است و حتی دارای أجر و ثواب است.

در ضمن برای ارزشی شدن كارها، نگاه ظاهری، نگاه نادرستی است. زیرا هركسی عملی را می تواند با نیت های گوناگون انجام دهد. همین نیت هاست كه معنا و مفهوم عمل را تغییر می دهد. أنجام دادن كارهای مباح، همانند نقاشی كشیدن، خوردن غذا، راه رفتن و هرچیز دیگری كه ممكن است به فكرتان خطور كند، در صورتی كه با نیت الهی باشد، مورد پسند خدای متعال است. مثلا شما نیت می كنید غذا بخورید تا قوت پیدا كنید و خدمت به والدین كنید. یا مثلا شما می خوابید تا با روحیۀ خوب وارد نماز شوید و ... .

در فرهنگ اسلامی آنچه اهمیت دارد دو عنوان اساسی عمل صالح و نیت خیر است. این گونه است كه مبحث حسن فعلی و حسن فاعلی در ادبیات و اصطلاحات اسلامی وارد می شود. این مبحث یكی از مهم ترین مباحثی است كه سرنوشت رفتار آدمی را تعیین می كند.

در اسلام آنچه مهم است حسن فعلی یعنی عملی است كه خود به خود دارای ارزش و مصلحت باشد. اما حسن فعلی و كار نیك به تنهایی نمی تواند سرنوشت عمل كننده اش را تعیین كند، بلكه زمانی این كار نیك و خوب، ارزش واقعی می یابد و تاثیرات مثبتی در دنیا و آخرت و شخص و شخصیت انجام دهنده آن، به جا می گذارد كه از حسن فاعلی نیز برخوردار باشد. حسن فاعلی بدین معناست كه شخص می بایست به قصد خوب، كار خوب و نیكی را انجام دهد.

از نظر اسلام، نقش نیت خیر و خوب، بسیار برجسته است. از این رو هر عمل خیر و مباحی كه با نیت انجام گیرد(در امور مباح، جهت دهی شما، خیلی مهم است.)، دارای أجر و ثواب است. در روایات بارها به اشكال مختلف بر این نقش مهم توجه شده است، از جمله اینكه رسول الله(ص) فرمود: انماالاعمال بالنیات؛(1) ارزش اعمال به نیت آن است. همچنین فرمود: لاعمل الا بالنیه... الا ان النیه هوالعمل؛(2) هیچ عملی جز به نیت نیست... آگاه باشید كه نیت همان عمل است. زیرا این نیت است كه عمل را معنا و مفهوم واقعی و جدیدی می بخشد و از كارهای عادی جدا می سازد. انسانها برای اینكه كاری را انجام دهند كه مقبول درگاه الهی باشد و آثار آن در دنیا و آخرت خود را نشان دهد، می بایست نیت نیك و خیر داشته باشند. و نكته آخر اینكه این عمل نباید به حدی باشد كه از وظایف اصلی و كلیدی در به دست آوردن اهداف بلند اخروی ما، تاثیر منفی بگذارد و تمام زوایای زندگی ما را پر كند و به طور كلی با توجه به عمر محدود انسان باید در میان كار های انتخابی خود بهترین كارها كه موجبات سعادت در دنیا و آخرتش را فراهم می كند انجام دهد و این قبیل كارها در كنار انجام وظایف اصلی و برای به دست آوردن نشاط در آنجام آن وظایف اصلی خوب است. برای توضیحات بیشتر می توانید با شماره(09640)تماس بگیرید.

پی نوشت ها:

1. حر عاملی، وسائل الشیعه، قم ، آل البیت، 1409ه ق، ج1، ص48.

2. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج1، طبع آل البیت، حدیث1، ص46.

 

صفحه‌ها