پرسش:
عارفان در تجربههای عرفانی از اموری خبر میدهند که به توهمات نزدیکتر است تا واقعیت. مثلاً خودشان را بیرون از خودشان میبینند و یکی را دو تا میبینند. اینها شبیه به توهمات ناشی از مصرف مواد مخدر است و هیچ بعید نیست که عارفان نیز موادهای مخدر دوران خودشان را مصرف میکردند. در معابد قدیمی اثراتی از مصرف مواد مخدر مشاهدهشده و به سبب همین مصرف، بسیاری از تجارب عرفانی مثل جدایی روح از بدن رو تجربه کردند. همه اینها اختلالات مغزی به سبب فعالیتهای شیمیایی ناشی از مصرف مواد مخدر است. ما در شرایط عادی، هیچیک از این احوال رو نداریم و هیچوقت، خودمون را بیرون از خودمون نمیبینیم! بلکه خودمون رو همین بدن مادی می دونیم و لا غیر.
پاسخ:
مقدمه:
حقیقت انسان از مسائل پیچیده فلسفی است که درباره آن، دیدگاههای مختلفی شکلگرفته است. برخی از متفکران، با نگرش فیزیکالیستی به انسان و جهان مینگرند و به همین جهت، انسان را همین بدن مادی میدانند و به حقیقت متافیزیکی به نام روح معتقد نیستند و هرگونه دلایل عقلی یا شواهد تجربی به سود دوگانه باوری روح و بدن را نادیده میگیرند؛ اما گروهی دیگر از محققان با استفاده از دلایل عقلی، تجربی و دینی، بر این باورند که افزون بر این بدن محسوس و مادی، انسان دارای روح متافیزیکی و نامحسوس است که اگرچه درهمتنیده و مرتبط با بدن است؛ اما حقیقتاً از آن متمایز است و به همین جهت، در شرایط خاص مثل تجارب عرفانی یا تجارب نزدیک به مرگ یا رویای صادقه، این تمایز خودنمایی میکند و انسان خودش را متمایز از بدن مادی مییابد. در ادامه، به بررسی ادله عقلی، تجربی و دینی برای اثبات دوگانه روح و بدن میپردازیم و توضیح میدهیم چرا تمایز روح و بدن، فقط در شرایط خاص بهصورت آشکار نمایان میشود. درنهایت، بهنقد و بررسی سایر فرازهای موجود در پرسش نیز میپردازیم.
نکته اول:
فیزیکالیست ها در تلاشی نافرجام، همواره به دنبال تقریر فیزیکالیستی از حالات ذهنی هستند و حقیقت انسان را منحصر به بدن فیزیکالیستی میدانند؛ (1) اما به باور صحیح، آدمی دارای حالات ذهنی با ویژگیهای خاصی است که از طریق تأمل بر آنها، میتوان به درکی از بُعد متافیزیکی انسان، یعنی روح متمایز از بدن، دستیافت. مثلاً انسان در غم یا شادی یا گرسنگی دارای یک وحدت و یکپارچگی است که نمیتوان آن را از طریق بدن مادی که دارای اجزای مختلف با سلولهای متکثر و متمایز از هم است، توضیح داد. وقتی من گرسنه هستم، فقط معدهام این احساس را ندارد و نمیگویم معدهام گرسنه است، بلکه میگویم خودم گرسنه هستم. یا وقتی غمگین هستم، نمیگویم قلب من احساس بدی دارد بلکه میگویم من چنین احساسی دارم. همه اینها حالات مختلف یک حقیقت است و منی که احساس شادی دارد، همانی است که احساس گرسنگی هم میکند وهمانی است که در حال فکر کردن به چیزهای مختلف است. (2)
این وحدت و یکپارچگی در کل زندگی ما نیز جاری است و ما با اینکه بدنمان دارای سلولهای متکثر با سوختوساز همیشگی است - به شکلی که گفتهشده هر هفتتا ده سال، یکبار همه اجزای بدن عوض میشود – اما بااینحال، از هویت و یکپارچگی در طول زمان نیز برخورداریم. (3)
بنابراین، یکپارچگی من در سالهای مختلف زندگی یا یکپارچگی من هنگام تجربه حالات مختلف، به سبب بدن نیست، بلکه به سبب وجود بُعد متافیزیکی با عنوان «روح» است که مرتبط با بدن اما متمایز با آن است.
نکته دوم:
بعد از اثبات تمایز روح از بدن، باید به بررسی ارتباط میان روح و بدن پرداخت. روح نسبت به بدن، حالت تدبیری دارد و علت بسیاری از رخدادهای بدنی است؛ همچنین بدن نسبت به روح تأثیرگذار است و بسیاری از احوال ذهنی ناشی از بدن است. ازاینرو، روح و بدن اگرچه دو حقیقت متمایز از یکدیگرند، اما به هم مرتبط و بههمپیوسته میباشند. مثلاً وقتی سنگ بزرگی روی پایم میافتد، بهشدت درد را احساس میکنم و به همین جهت، تصمیم میگیرم سنگ را از روی پایم بردارم و از دیگران کمک بگیرم و ازاینرو، دیگران را صدا میزنم و خودم نیز برای بلند کردن سنگ تلاش میکنم. تمامی آنچه رخ میدهد، حاکی از ارتباط و به همپیوستگی روح و بدن است. (4)
نکته سوم:
بااینکه روح و بدن دارای ارتباط علّی و بههمپیوسته هستند، اما گاهی روح و بدن در شرایطی قرار میگیرند که ارتباطشان ضعیف میشود و اینجاست که روح، خود را متمایز از بدن نمایان میسازد.
مثلاً به سبب آسیب وارد شدن به بدن، ارتباط میان روح و بدن گاهی چنان تضعیف میشود که فرد در تجربه نزدیک به مرگ (NDE) خودش را مستقل از بدن درک میکند. برای تقریب به ذهن، رابطه روح و بدن، همچون رابطه اکسیژن و هیدروژن است که وقتی متمایز از همدیگرند، هرکدام دارای ویژگیهای ممتازی هستند و وقتی ترکیب و بههمپیوسته میشوند، ویژگیهای سابقشان (مثلاً حالت گازی) پنهان و کمرنگ میشود و ویژگیهای جدید (مثلاً حالت سیلان) آشکار میشود؛ اما همینکه مجدداً تجزیه شوند و ارتباطشان ازهمگسسته شود، ویژگیهای پنهانشده، مجدداً آشکار میشوند و ویژگیهای آشکارشده، پنهان و محو میشوند. بر همین اساس، پیوند روح و بدن نیز وقتی ازهمگسسته میشود، ویژگیهای سابقشان (تأثیر علی روح و بدن بر همدیگر) را ازدستداده و در عوض، ویژگیهای ممتاز پنهان یا کمرنگ شده آنها (استقلال و تمایز روح از بدن و خودآگاهی و وحدت هویت مستقل از بدن) مجدداً خودنمایی میکند. گزارشی که تجربه کنندگان درزمینه تجربه نزدیک به مرگ ارائه کردهاند، جای تردید باقی نمیگذارد که آنها مستقل و متمایز از بدن دارای خودآگاهی و فردیت و شخصیت و هویت بودند و از اموری که اطلاع از آنها برایشان ممکن نبود، آگاهی داشتند. (5)
در تجربههای عرفانی درباره خلع روح از بدن نیز تقریباً همین اتفاق رخ میدهد با این تفاوت که شخص سالک به سبب ریاضت، دارای این قدرت میشود که میتواند روح خویش را مستقل از بدن درک کند و از افقی برتر به بدن خویش بنگرد و خود را در همان حال، دارای خودآگاهی و هویت و فردیت سابق بداند. اطلاع عرفا از امور غیبی گواه روشنی است بر واقعی بودن تجارب آنها.
همچنین است آنچه در رویای صادقه مییابیم. در رویای صادقه با اینکه بدن ما گوشهای آرمیده است، روح ما در عوالم غیبی پرواز کرده و از گذشته یا آینده خبر مییابد. (6)
همه این موارد نشانگر این واقعیت است که روح مستقل از بدن است. بله در زندگی روزانه چون تأمل کمتری بر خویش داریم و به تمایز و استقلال روح از بدن توجه نمیکنیم، صرفاً در شرایط خاص است که این تمایز و استقلال، خودنمایی واضح و آشکارتری مییابد و ما را متعجب میسازد.
نکته چهارم:
در مورد تجارب عرفانی و شباهت آن با حالات فرد مصرفکننده مواد مخدر نیز باید به این نکات توجه کرد که:
اولاً: تجارب عرفانی ناب، ناشی از ریاضت و خود مراقبتی است نه مصرف مواد مخدر. اینکه گروهی از مدعیان تجربه عرفانی، به سبب مواد مخدر دچار توهم شده و بهغلط گمان کردند از عوالم غیبی مطلع شدهاند، دلیل مناسبی بر توهمی دانستن همه تجارب عرفانی نیست.
ثانیاً: افزون بر تفاوت روش، معلوم نیست فرآیند مغزی یک عارف همسان با فرآیند مغزی یک استعمال کننده مواد مخدر باشد چراکه تجربه عرفانی در آزمایشگاه رخ نمیدهد و در دسترس نیست.
ثالثاً: حتی اگر فرضاً روزی اثبات شود که فرآیند مغزی در تجارب عرفانی و تجارب ناشی از مواد مخدر مشابهاند، نباید ارزش معرفتی این دو را یکی دانست؛ چنانکه فرآیند مغزی و اطلاعات ما در خوابوبیداری مشابهاند اما ارزش معرفتی آنها را یکی نمیدانیم.
رابعاٌ: حتی اگر بپذیریم که تجارب ناشی از مواد مخدر از همه جهات با تجارب عرفانی همسان است، بازهم دلیل بر این نمیشود که تجارب عرفانی پوچ است، بلکه چهبسا حقیقتاً بهواسطه مواد مخدر نیز شخص از حقایقی مطلع گردد اما این آگاهی در راستای توحید و یکتاپرستی نباشد و به سبب تلقین شیطان باشد؛ چنانکه عارفان تجارب عرفانی را به دودسته رحمانی و شیطانی تقسیم میکنند و بر این باورند که ممکن است گروهی از انسانها، از مسیر انحرافی به کشف حقایقی دست یابند که شیطان در این زمینه به آنها کمک کرده تا اعتماد آنها را جلب نماید و از آنها برای مقاصد خودش استفاده نماید. (7)
بنابراین، استدلال از این طریق (شباهت ادعای کسانی که مواد مخدر استعمال کردهاند با تجارب عرفانی) دلیل بر این نمیشود که تجارب عرفانی کاملاً پوچ هستند و یا اثبات نمیکند که همهچیز به مغز بازمیگردد و اصلاً روح و ارتباط روح با عوالم غیبی، خارج از دسترس است.
نتیجه:
کوتاهسخن اینکه انسان افزون بر بدن مادی، دارای روح مجرد و مستقل از بدن است که به سبب آن، از هویت و فردیت و وحدت و یکپارچگی در طول زندگی برخوردار است. روح و بدن یک سیستم بههمپیوسته هستند که وقتی باهم مرتبطاند، بر هم تأثیرگذارند و به جهت قوت ارتباط روح و بدن، کمتر کسی قادر است در طول زندگی، روح را مستقل و متمایز از بدن دریابد؛ اما وقتی در شرایط خاص، روح و بدن ازهمگسسته میشوند، ارتباط روح و بدن تضعیف میشود و در عوض، روح ویژگیهای پنهان خویش را آشکار میکند. در تجربه عرفانی ناب یا تجربه نزدیک به مرگ یا رویای صادقه، این ارتباط تضعیفشده و به همین جهت، روح خودش را مستقل از بدن درک میکند. میان تجربه عرفانی ناب و تجربه مصرف مواد مخدر، تفاوتهای بسیاری است و نمیتوان این دو را یکی بهحساب آورد و از آن بهعنوان دلیلی علیه اعتقاد به روح و عوالم غیبی استفاده کرد.
کلمات کلیدی:
روح، بدن، ارتباط روح و بدن، تجربه عرفانی، تجربه نزدیک به مرگ.
پینوشتها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: احسن، مجید و مسعود صادقی، بررسی انتقادی رویکردهای فیزیکالیستی به نفس با تکیهبر شواهد عقلی و نقلی، مجله اندیشه نوین دینی، شماره 38، 1393 ش.
2. فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، قم، انتشارات موسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390 ش، ص 203-204.
3. همان، ص 2۲۳-۲۲۵.
4. براي مطالعه بيشتر درباره عليت ذهني ر.ک: ذاکري، مهدي، «عليت ذهني»، مجله نقد و نظر، شماره 58، تابستان 1398.
5. کجباف، محمدباقر و دیگران، تبیین رابطه روح و بدن با تکیهبر نظریه سیستمها و تجربههای نزدیک مرگ، فصلنامه کلام اسلامی، شماره 85، صفحه 129-147.
6. فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، قم، انتشارات موسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390 ش، ص 217-220.
7. برای مطالعه بیشتر، رک: حسین زاده، محمد، نگاهی معرفتشناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، انتشارات موسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390 ش، فصل چهارم.