انبیا

آيا عصمت انبياء يك امر دروني است يا يك امر بيروني توضيح دهيد؟؟

پاسخ:
عصمت نيرويى است كه انسان را از وقوع در خطا و از ارتكاب گناه باز مى ‏دارد، اين نيرو حقيقتي درونى است، نه بيرونى و از درون باعث مى ‏شود كه انسان خطا و اشتباه و گناه نكند. در واقع عصمت ملك ه‏اى است نفسانى كه انسان را از اينكه در خطا واقع شود و مرتكب گناه گردد، باز مى ‏دارد.(1)
توضيح بيشتر اين كه اصل عصمت نوعي درك و معرفت دروني به همراه محبت نسبت به خداوند است كه فرد را از انجام امور نادرست و مخالف خواست خداوند باز مي دارد (2) و از اين جهت همه افراد بر حسب فطرت، به نوعي از درجات نازله عصمت برخوردارند. هيچ گاه دست به انجام برخي اشتباهات و گناهان نمي زنند. بخش ديگري از اين علم و محبت در طول زندگي مي تواند كسب شود و فرد را به درجات بالاتري از عصمت برساند.

پي نوشت ها:
1. الميزان فى تفسير القرآن‏، طباطبايى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏، قم‏، 1417 ق‏، ج 2، ص 138.
2. همان، ج 5، ص 79.
موفق باشید.

تفاوت عصمت انبیاء و امامان (علیهم السلام) در چه چیزهایی است؟

پاسخ:
روح انسان به لحاظ سیر تکامل و حرکت جوهری می‌تواند از مرتبه آغازین تجرد به عالی‌ترین درجه تجرد راه یابد. درجه تجرد هر روحی، به اندازه سیر و حرکت جوهری‌اش در تحصیل مراتب کمال و تجرد بستگی دارد. هر مقدار روح کامل‌تر شود، درجه متعالی‌‌تری پیدا می‌کند و کمالات و ملکات نورانی کامل‌تری نصیب او می‌شود. یکی از کمالات، ملکه عصمت است، هر گاه ملکه نورانی عصمت به حد نصاب لازم برسد و روح انسان به لحاظ عقل نظری و عقل عملی کامل شود، از هر گونه گرایش ناپسند دوری می‌کند و پیوسته جهت تحصیل ارزشی‌های انسانی و الهی می‌کوشد.
پس از دستیابی روح به ملکه عصمت، به اندازه صفا و نورانیت و درجه وجودی روح، ملکه عصمت او نیز متفاوت خواهد بود. پس ملکه عصمت، دارای درجات است و انسان‌های معصوم با این که همگی از مرتبه لازم عصمت بهره‌مندند، مراتب و درجات عصمت‌شان متفاوت است. (1)
بنابراین، تمام انبیا (ع) دارای عصمت‌اند؛ ولی همه آن ها به لحاظ عصمت در یک مرتبه نیستند. انبیای اوالعزم که در نبوت و رسالت درجه کامل‌تری دارند، در عصمت هم از سایر انبیا برترند.
خاتم انبیا که در همه کمالات وجودی از همه پیامبران برتر است، در عصمت نیز از همه کمال‌تر و دارای عصمت مطلقه است. ائمه به دلیل آن که طینت‌شان برگرفته از طینت خاتم انبیا و پرتوی از نور وجود او است، مثل پیامبر دارای عصمت مطلقه هستند. به همین جهت، پیامبر اسلام، نه تنها از گناه معصوم است، بلکه از آنچه اصطلاحاً ترک اولى نام دارد نیز معصوم است؛ در حالی که انبیای دیگر از ترک اولى معصوم نیستند. (2)
حکیم و عارف بزرگ معاصر، امام خمینی(ره) در این باره سخنی عمیقی دارد و گفته است: انسان در بدو فطرت، دارای نورانیت و سلامت فطری الهی است. اگر از اول تا آخر ابلیس در آن تصرفی نتوانست بکند، انسان الهی لاهوتی است و سر تا پایش نور و طهارت و سعادت است، قلبش نور حق است و جز حق در آن ها تصرف نکند و قوای باطنه و طاهره‌اش نورانی و طاهر است و دارای مقام عصمت کبرایی بالاصاله و دیگر معصومین به تبعیت از آن ذات مقدس دارای آن مقام‌اند و چون اوصیای او از طینت او منفصل و با فطرت او متصل اند، صاحب عصمت مطلقه به تبعیت او هستند و اما بعض معصومین از انبیا، صاحب عصمت مطلقه نیستند. (3)

پی‌نوشت‌‌ها:
1. صادقی، محمد امین، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 48، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش.
2. همان، ص 50.
3. همان، ص 49.

با عرض سلام!

در مورد عصمت انبیا در مورد اینکه دیدگاه ما شیعیان اینه که انبیا از بدو تولد تا آخر عمرشان معصوم اند ولی در قرآن سوره های: طه/ 21، انبیا/ 87، یوسف/ 24، ص/ 24، احزاب/ 37 تناقض داریم. می خواستم در مورد این شبهه بنده حقیر رو راهنمایی کنید!

موفق باشید یا علــــــــــی

پاسخ:
همه مواردی که در پرسش نسبت به برخی از انبیا اشاره شده، هیچ گونه منافات با عصمت آن ها ندارد. در مورد حضرت یوسف و در تفسیر آیات ذکر شده در مورد درخواست ایشان از هم‌بند خود و این که گفته شده شیطان یاد خدا را از خاطر ایشان برد، اختلاف جدی بین مفسران وجود دارد. بسیاری قائل هستند آیة فراموشی
در مورد هم سلولی ایشان است، نه حضرت یوسف، حتى از آیات قرآن به دست نمی‌آید که ایشان به خاطر این عمل چندین سال در زندان ماند، چون در قرآن فقط اشاره می‌کند که از فرد مذکور درخواست دادخواهی پیش سلطان را کرد، ولی شیطان باعث فراموشی او شد. هرچند روایاتی توقف طولانی را ناشی از آن درخواست ذکر می‌کند. اما نمی‌توان به طور یقین آن ها را صحیح دانست..
جناب یونس که در دریا گرفتار ماهی شد، بعد نجات پیدا کرد، به دلیل گناه نبود، بلکه ترک اولى از او سر زد، چون در پی تمرد قوم، حضرت یونس منطقه را ترک کرد. ترک منطقه به آن صورت شایسته مقام او نبود، چون او مظهر رحمت خدا بود. باید بیش تر از آن جهالت قومش را تحمل می‌کرد. برای هدایت آنان تلاش می‌نمود. به دلیل همین اندک مسئله خداوند او را با مشکلی مواجه ساخت تا متوجه کارش بشود، بیش تر از این لغزشی از او سر نزده است.(1) قضاوت جناب داود:
اين تصور كه قضاوت داود با عصمت او سازگار نيست، كاملا ناصحيح است، زيرا اولا اگر حكم داود تنجيزي بوده، زمينه‌ اين پرسش مطرح است كه چرا قبل از شيندن دفاع مدعا عليه حكم صادر كرده است.
اما اگر حكم تعلقي بوده، چون بر خلاف موازين دادگاه شرعي عمل نكرده، اشكال ندارد، چون ممكن است داود به مدعي گفته باشد: اگر قضيه آن گونه است كه مي‌گويی، ظلم شده است، اين نحو قضاوت منافاتي با عصمت ندارد. چه اين بر اساس روايات اين ماجرا تمثل فرشتگان بوده و تحقيق عيني نداشته است. ظرف تمثل عالم مثال متصل است كه تكليفي متوجه انسان نمي‌شود تا خلاف عصمت تلقي شود،نظير آنچه در عالم رؤيا كسي به نحوي قضاوت و رفتار نمايد. اين با عصمت محذوري ايجاد نمي‌كند. (2)
ازدواج پيامبر
اين مسئله منافات با عصمت پيامبر ندارد، زيرا كار خلافي انجام نداده بود. براي شكستن يك سنت جاهلي (كه با همسر مطلقه پسر خوانده خود ازدواج را ممنوع مي‌دانستند) پيامبر با زينب (كه از سوي همسرش طلاق داده شده بود) ازدواج نمود تا اين سنت را بشكند.
ترس حضرت از اين بود كه مردم جاهل عرب به دليل اين ازدواج، او را مورد ملامت قرار دهند و از دين خدا اعراض كنند و ايمان مردم عوام دچار تزلزل گردد. اين ترس مشروعي بوده است و نه مذموم ،چون ترس براي خدا بود و نه ترس از كار خلاف. (3)
خوف موسي:
ميان خوف و خشيت فرق است. آنچه با فضيلت شجاعت منافات دارد، خشيت است، نه خوف كه به معناي دست زدن به مقدمات احتراز است. انبيا از خشيت منزهند، ولي خوف مي‌كنند. در اين مسئله موسي دچار خوف شد، نه خشيت. (4) چه این که جناب موسی وقتی در مصاف با ساحران عصای خود را انداخت و عصا به صورت ماری درآمد ، موسی از آن وحشت نمود، ولی خداوند به او آرامش و اطمینان داد و فرمود: مترس. این مار همان عصای توست که لحظاتی قبل در دست تو بود.خوف موسی در این ماجرا مربوط به این بود که مبادا جهل مردم باعث شود که فرقی بین معجزه و سحر ننمایند . این با عصمت او منافات ندارد .(5)
هیچ کدام از انبیا دچار اشتباهی نشده‌اند که برای آن مورد امتحان و ابتلا قرار گیرند، بلکه امتحان‌هایی که از آنان صورت گرفته، نه برای لغزش،بلکه برای بالا رفتن درجة معنوی آنان بوده است.
مواردی قطعی از رفتارهای لغزش گونه انبیا نقل شده که در قرآن به آن ها تصریح شده و قابل انکار نیست؛ پاسخی که در این موارد می توان داد :
اوّلاً: تمام انبیا(ع) دارای عصمت بوده‌، ولی همه آن ها به لحاظ عصمت در یک مرتبه نیستند، مثلاً انبیای الوالعزم که در نبوت و رسالت درجه کامل‌تری دارند، در عصمت از سایر انبیا برترند. خاتم انبیا که در همه کمالات وجودی از همه پیامبران برتر است، در عصمت نیز از همه کامل‌تر و دارای عصمت مطلق است. همچنین ائمه(ع) به دلیل آن که سرشت و طینت‌شان برگرفته از طینت خاتم انبیا و پرتوی از نور وجود او هستند، مثل ختمی مرتبت دارای عصمت مطلق ‌اند.
به همین دلیل، پیامبر و اهل بیت(ع) نه تنها از گناه معصوم‌اند ،بلکه از آنچه اصطلاحاً ترک اولى نامیده می شود، نیز معصوم‌اند، در حالی که انبیای دیگر از گناه معصوم هستند، ولی از ترک اولى( انتخاب گزینه ای با ترجیح کم تر و رها کردن گزینه صحیح تر) معصوم نیستند. (6) امام خمینی(ره) بدین نکته تصریح نموده که بعضی از انبیا دارای عصمت مطلق نبوده‌اند. به همین دلیل از تصرف ابلیس مصون نماندند. (7)
مراد امام این است که گرچه انبیای پیشین معصوم بوده اند، ولی چون حضرت آدم دارای عصمت مطلق نبود ،ترک اولى نمود و از درخت نهی شده ،مصرف کرد. بنابر این معلوم می شود فریب شیطان نسبت به آدم در حد وارد کردن او به ترک اولى بود و نه انجام معصیت و ترک تکلیف.
ترک اولى گرچه با عصمت مطلق جمع نمی‌شود و با هم منافات دارند، ولی با عصمت غیر مطلق قابل جمع است و تعارضی ندارد، از این رو آدم ابوالبشر که معصوم بود،ترک اولى نمود، با اینکه از او این کار انتظار نمی‌رفت. (8)در نتیجه این اعمال هر چند از بندگان شایسته خدا انتظار نمی­رفت و در برابر آن به بلاها و شداید گوناگونی دچار شدند اما دلیل بر انجام معصیت توسط آن ها و منافی با مقام عصمت این بزرگواران نمی باشد ؛
در این باره در کتاب «پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی» به تفصیل بحث شده است. (9)
ثانیاً: تکالیف ما بندگان توسط خداوند و با اوامر و نواهی خداوند تعیین می گردد . اوامر تکلیف آور را اوامر و نواهی مولوی می نامیم؛ یعنی دستورهایی که خداوند از منظر مولی و صاحب اختیار، بر ما ابلاغ فرموده، مخالفت با دستور الزامی معصیت و حرام است.
اما در کنار این موارد، خداوند دستورهایی نیز به ما ابلاغ فرموده که از آن ها به فرامین ارشادی نام برده می شود. مانند دستور یک دکتر تکلیف و الزامی برای مریض نمی آورد اما آثار و نتایج رعایت یا عدم رعایت آن ها مستقیما به خود فرد بر می گردد.
ملکه عصمت، انسان را از ارتکاب معصیت و عمل بر خلاف تکلیف باز می دارد، ولی از عمل بر خلاف دستور ارشادی باز نمی‌دارد، چون پیامد عمل بر خلاف دستور امر ارشادی کیفر اخروی نیست، بلکه موجب می شود که انسان در دنیا به زحمت و مشقت گرفتار شود.
به علاوه در بسیاری از موارد اصلا دستوری توسط خداوند صادر نشده و اشتباه پیامبر به تصمیم خاص خود در مواردی معین برمی گردد. در نتیجه اصلا مخالفتی با دستور الهی رخ نداده و معصیت معنا ندارد. در داستان حضرت یونس اگر دقت کنیم ،ایشان مرتکب حرام و ترک تکلیف مولوی نشده ، بلکه کار ایشان «عجله در ترک قوم» و عدم صبوری کامل در راه هدایت مردم و در مجموع تصمیم نادرست در رها کردن قوم عاصی خود بود که این عمل و تصمیم لایق مقام بلند ایشان نبود.
ترک اولی از پیامبری چون حضرت یونس سبب شد در راهی بیافتد تا نسبت به تصمیم نادرستش آگاه شود. از سوی دیگر صبور گردد . خدا را بخواند . خداوند دوباره ایشان را به سوی قومش برگرداند و مشغول راهنمائی مردم شود.
جهت آگاهی بیش تر در این موضوع به کتاب تفسیر تسنیم، ج 3، ص 337 از آیت الله جوادی آملی مراجعه فرمایید.

پی‌نوشت‌ها:
1. جعفر سبحانی منشور جاوید،نشر موسسه امام صادق، قم، 1378 ش ،ج 5، ص 150.
2. عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن، نشر مركز اسراء، قم، 1378ش.
3. سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، نشر جامعه مدرسين قم، بي‌تا، ج16، ص482
4. همان، ج14، ص200
5. منشور جاوید، ج 5، ص 117.
6. خواجه نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف،نشر وزارت ارشاد اسلامی، 1369 ش، ص 26.
7. امام خمینی، آداب الصلوة،نشر موسسه امام، 1378 ش، ص 60.
8. همان، ص 71.
9. محمد امین صادقی،پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش. ص48 .