تفسير و علوم قرآني

آیاگر پيامبر غير عرب بود شكل قرآن نازل شده همين طور مي شد كه الان هست؟
دانشمندان مسلمان برآن ‌اند كه معاني و الفاظ قرآن از سوي خداست . پيامبراكرم(ص) و فرشتة وحي (جبرئيل) ,تنها مبلّغ (رساننده) وحي الهي بوده‌اند.

دلايل عقلي بر اين كه قرآن دقيقا كلمه به كلمه به همين شكل به پيامبر نازل شده و عينا كلام الله است و فقط مفهوم يا موضوع از جانب خدا نيست چيست ؟ آيا اگر پيامبر غير عرب بود شكل قرآن نازل شده همين طور مي شد كه الان هست ؟ يا واژگانش تغيير مي كرد ؟ آيا قرآن مكتوب نازل شده ترجمان و تفسير و درك پيامبر از وحي است يا عين وحي است ؟ يعني فكر و وسعت درك ايشان قرآن را اين شكل كرده ؟ 7- آيا اگر امسال قرآن نازل مي شد احكامش فرقي مي كرد ؟ مثلا در مورد ارث و زنان و مجازات ها و ...

 

دانشمندان مسلمان برآن اند كه معاني و الفاظ قرآن از سوي خداست . پيامبراكرم(ص) و فرشتة وحي (جبرئيل) ,تنها مبلّغ (رساننده) وحي الهي بودهاند. هيچ دخالتي در تكوين قالب و محتواي وحي الهي نداشتهاند. اين ديدگاه به دليل برخورداري از پشتوانههاي متقن قرآني و روايي در باور غالب انديشمندان مسلمان در حد ضروري دين جاي گرفته است. شواهد فراواني از اين اتفاقنظر در سيرة عملي مسلمانان نيز به چشم ميخورد. از جمله تلاش گستردة مسلمانان براي صيانت از الفاظ و عبارات قرآن از هرگونه تحريف در طول تاريخ, عنايت ويژة دانشمندان مسلمان به شناخت واژهها, جملهها و اسلوبهاي تركيبي و ساختار ظاهري متن و دريافت سبك بديع و وجوه فصاحت و بلاغت قرآن و نيز تلاشهاي فراواني كه دربارة فهم و تفسير كلمات و عبارات قرآن صورت گرفته است, كه همگي حكايت از باوري همگاني و هميشگي در ميان عموم مسلمانان و دانشمندان اسلامي به آسماني بودن اين كتاب در محتوا و متن دارد.

علامه طباطبايي مانند غالب انديشمندان و مفسران برجستة مسلمان بر اين باور است كه افزون بر محتواي قرآن، متن آن نيز عيناً از سوي خدا نازل شده است. پيامبر يا فرشتة وحي هيچگونه دخل و تصرفي در متن قرآن نداشتهاند. وي براي اين مدعا دلايلي اقامه كرده است كه به برخي   اشاره ميشود:

1. استدلال به وجوه اعجاز قرآن:

علامه طباطبايي در روش اول در دو محور به طرح، تبيين و اثبات الهي بودن متن قرآن پرداخته است.

 نخست آن كه برخي از آيات قرآن بر معجزه بودن آن در فصاحت و بلاغت و اعجاز آن از جهت امي بودن آورندة آن دلالت دارد. آن را فوق توان بشر دانسته و به آن تحدي كرده است. اين آيات متضمن ادعاي الهي بودن متن قرآن و استدلال بر آن است.

دوم آن كه راز ناتواني بشر در همانندآوري قرآن نيز در خود آن نهفته است.

ا) اعجاز بلاغي قرآن:

اعجاز قرآن ابعاد گوناگوني دارد كه يكي از مهمترين آن ها اعجاز بلاغي آن است. اين بُعد از اعجاز قرآن، تقريباً مورد توافق تمام قرآنپژوهان برجسته است. بسياري از ايشان به اين بعد از اعجاز قرآن تصريح كردهاند. به عقيدة علامه شكل تحدي قرآن بهويژه در آياتي مانند آية 38 سورة بقره، آيات 13 ـ 14 سورة هود و آيات 38 ـ 39 سورة يونس كه قرآن در آن از مخاطبان خود خواسته كه براي هماوردي با يك سوره يا چند سورة قرآن، هر كه را ميخواهند اعم از عرب و غيرعرب به ياري طلبند، نشان ميدهد كه حتي فصيحترين عربزبانان نيز نميتوانند كلامي مانند آن بياورد؛ زيرا در غير اين صورت، استمداد از ديگران (غيرعرب) معنا نداشت.

علامه ذيل آيات 13 و 14سورة هود كه در واقع پاسخ قرآن به كساني است كه الفاظ و كلمات قرآن را از جانب پيامبر ميدانند، ضمن توضيحي نسبتاًّ مفصل چنين نتيجه ميگيرد كه متن قرآن هرگز نميتواند از جانب پيامبر باشد؛ زيرا اگر چنين بود، با توجه به اينكه پيامبر بليغترين و فصيحترين انسان است، ممكن بود ديگران نيز براي آفرينش كلامي مانند قرآن كمر همت ببندند و بتوانند دستكم مشابهِ برخي آيات را بياورند؛ هرچند از آوردن مانند تمام قرآن ناتوان باشند. بنابراين ناتواني مخاطبان از پاسخ به تحدي قرآن و آوردن يك يا چند جمله مانند سورههاي كوچك قرآن ـ حتي با استمداد از غيرعرب ـ بهترين دليل بر اين است كه هيچكس، حتي پيامبر خدا بدون اتكا به وحي الهي قادر نيست چنين كلماتي را بر زبان جاري سازد.(1)

ب) اعجاز قرآن از جهت آورنده:

از ديگر دلايل الهي بودن الفاظ و محتواي قرآن، آورندة آن است. توجه به خصوصيات پيامبر و محيط پيرامون او، اين حقيقت را متجلي ميسازد كه قرآن هرگز نميتواند كلام پيامبر باشد. مرحوم علامه در تفسير آيات مرتبط با اين مسئله چنين مينويسد:

قرآن كريم در پاسخ كساني كه از پيامبر ميخواهند قرآن ديگري بياورد يا كلام الهي را تغيير دهد، ميفرمايد:

قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ (2)؛  حق ندارم كه از جانب خود قرآن را تغيير دهم؛ زيرا قرآن سخن من نيست, بلكه يكسره وحي الهي است. تنها از آنچه به من وحي شده است, پيروي ميكنم.

به دنبال اين آيات، خداوند اين حجت را به پيامبرش تلقين ميكند :

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (3)؛

بگو اگر خدا ميخواست، آن را بر شما نميخواندم و خدا شما را بدان آگاه نميگردانيد؛ چراكه پيش از آوردن آن، روزگاري در ميان شما به سر بردهام. آيا انديشة خود را به كار نميگيريد؟

 معناي آيات مذكور با توجه به سياق آن اين است كه امر در نزول قرآن وابسته به مشيت الهي است، نه خواست من. من تنها فرستادة پروردگارم هستم. اگر خدا ميخواست قرآني ديگر فرو فرستد و اين قرآن را نميخواست،  آن را بر شما تلاوت نميكردم و خدا شما را بدان آگاه نميكرد. پيش از نزول اين كتاب عمري در ميان شما درنگ كردم، و بين شما زندگي كردهام، و با شما معاشرت و آميزش نمودهام، اما اثري از وحي الهي در سخن من نيافتيد. اگر اين كلمات از جانب من و به دست من بود, پيش از اين به آن مبادرت ميكردم و آثار آن قبلاً نمايان ميشد. پس  در اين امر تنها تابع مشيت الهي هستم.(4)

2. بيانات صريح و ضمني قرآن:

دستهاي ديگر از دلايل الهي بودن الفاظ و معاني آن، سخنان صريح و ضمني قرآن دربارة اين مطلب است. سخنان صريح و ضمني قرآن در اين باب بسيار است كه نمونههايي از آن را با تكيه بر تفسير الميزان بيان ميكنيم.

الف) آيات حاكي از تبعيت محض پيامبر از وحي الهي:

آياتي از قرآن پيامبر را تابع محض وحي الهي ميداند؛ نظير: وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحي إِلَيَّ… (اعراف: 203)؛  هرگاه براي آنان آياتي نياوري، ميگويند: چرا آن را خود برنگزيدي؛ بگو: من فقط از آنچه از سوي پروردگارم به من وحي ميشود پيروي ميكنم. ظاهر اين آيات به خوبي نشان ميدهد كه پيامبر هيچ نقشي در آفرينش متن قرآن نداشته و در حرف به حرف قرآن، تابع وحي الهي است. علامه در توضيح مضمون اين آيات ميفرمايد:

معناي آيه، طبق سياق و با توجه به اينكه در پاسخ كساني نازل شده كه قرآن را ساخته و پرداختة پيامبر ميدانستند اين است كه:  هنگامي كه آيهاي به آنان عرضه نمايي، آن را تكذيب ميكنند. اگر آيهاي نياوري ـ مثلاً اگر با تأخير آيهاي را به آنان عرضه نمايي ـ ميگويند: چرا آنچه را آيه مينامي، از اين جا و آن جا جمعآوري نكردي؛ بگو: در اين امر از خود نقشي ندارم. تنها از آنچه پروردگارم بر من وحي ميكند، پيروي ميكنم.(5)

ب) آيات حاكي از نزول و وحي قرآن به زبان عربي:

آياتي كه نزول قرآن را به زبان عربي معرفي ميكند، نشان ميدهد كه خداوند به آيات قرآن لسان عربي پوشانيده است، مثلا آيه : إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (6)؛  اين كتاب را در قالب الفاظي خواندني به زبان عربي فرو فرستاديم, تا در آن بينديشيد؛معناي آيه اين است كه خداوند خود در مرحلة نزول, بر آيات اين كتاب لباس عربي پوشانده است تا انديشة بشر بتواند آن را دريابد. اگر خداوند معاني قرآن را در قالب الفاظ و عبارات در نياورده بود, فهم قرآن به پيامبر(ص) اختصاص پيدا ميكرد. قوم و امت او به اسرار آيات راه نمييافتند. اين آيه نشان ميدهد كه وحياني و عربي بودنِ الفاظ قرآن كريم، در ضبط اسرار آيات و حقايق معارف آن نقش دارند. اگر خداوند تنها معناي آيات را بر پيامبر القا مينمود و پيامبر خود بر قامت آن معاني لباس الفاظ ميپوشاند ـ چنانكه در احاديث قدسي چنين امري تحقق يافته است ـ و يا اينكه عبارات قرآن را به زبان ديگري ترجمه مينمود, برخي از اسرار آيات بيّن الهي بر عقول مردم آشكار نميگشت و دست عقل و فهم ايشان از آن اسرار كوتاه مي ماند.(7)

ج) تعابير حاكي از نزول متن قرآن از سوي خداوند:

از ديدگاه علامه، آيات حاكي از نزول كتاب آسماني مسلمانان در قالب قرآن (امري خواندني)، كتاب (نوشته) و امري تفصيليافته از سوي خدا، دلالت بر الهي بودن متن قرآن دارد. طبق تصويري كه علامه با تكيه بر آيات قرآن از حقيقت قرآن ارائه ميدهد، اين كتاب آسماني در اصل داراي حقيقتي بسيط (فاقد تفصيل)، متعالي، و خارج از دسترس بشر عادي بوده است. خداوند آن حقيقت را تفصيل داده و در قالب نوشته و امري خواندني درآورده تا براي بشر قابل فهم باشد. از منظر علامه، انتسابِ تفصيل قرآن به خدا و نزول آن در قالب امري خواندني و نوشتني، حاكي از نزول قرآن در قالب متن موجود از جانب خداست.(8)

د) تقسيم آيات به محكم و متشابه:

تقسيم آيات قرآن به محكم و متشابه در آية هفتم سورة آلعمران و مرجع قرار دادن محكمات براي فهم متشابهات نيز از ديدگاه علامه، حاكي از نزول قرآن از سوي خداوند در قالب متن موجود است. با اين توضيح كه تشابه و اِحكام از ديدگاه علامه از اوصاف دلالت قرآن و وابسته به شيوة بيان و كلمات و عبارات قرآن است .طبق آية مذكور، اين ويژگي در مرحلة نزول تدريجي قرآن وجود داشته است. بنابراين به طور حتم، آنچه خداوند در اين مرحله نازل كرده، از سنخ الفاظ و عبارات بوده است.(9)

اما اينكه اگر پيامبر غير عرب بود، شكل قرآن به چه شكل بود ،نمي توان قضاوت دقيقي نمود. اما به نظر مي رسد همين مفاهيم در قالب الفاظ و زباني جديد به بشر عرضه مي شد كه تمام خصوصيات قرآن فعلي از جهت اعجاز و تحدي را دارا بود.

در اين مورد كه اگر قرآن در زمان ما نازل مي شد، آيا تغيير مي كرد : از آن جا كه اسلام كامل ترين دين و قرآن معجزه آن و كتابي است كه تمام نيازهاي بشر تا قيامت در آن گنجانده شده است و قرار نيست كه نه كتابي نازل شود و نه پيامبري از اين پس مبعوث گردد،  مي توان نتيجه گرفت كه حتي اگر قرآن در زمان حاضر نازل مي شد، هيچ تغييري از جهت شكل و محتوا نمي كرد ،چرا كه تغيير آن بیانگر ناقص بودن آن مي شود.

پي نوشت ها:

1.علامه طباطبایی،  تفسیر المیزان، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1417ق، ج10ص171.

2.يونس(10) آيه15.

3.همان، آيه16.

4.تفسيرالميزان،  ج10 ،ص29.

5.همان، ج8، ص382.

6.يوسف(12) آيه 2.

7.تفسير الميزان، ج11 ،ص75.

8.همان، ج3 ،ص53.

9. همان، ج11 ،ص75.

در صورت مثبت بودن چه فرقی میان آن قرآن و قرآن فعلی وجود داره؟
امام صادق علیه السلام: هنگامی كه قائم ـ عجل الله تعالی فرجه ـ قیام كند، كتاب خدا را در حد واقعی آن خواهد خواند و مصحفی را كه علی(ع) نوشته بود، ارائه خواهد داد؛

 آیا این حقیقته قرآن حقیقی در اختیار حضرت مهدی هستش؟ در صورت مثبت بودن چه فرقی میان آن قرآن و قرآن فعلی وجود داره؟

علی(ع) پس از اتمام گردآوری قرآن، آن را بار شتر كرد و به مسجد آورد، در حالی كه مردم پیرامون ابوبكر گرد آمده بودند. حضرت به آنان فرمود: بعد از مرگ پیامبر تاكنون به جمع آوری قرآن مشغول بودم و در این پارچه آن را فراهم كرده ام . تمام آنچه بر پیامبر نازل شده است،  جمع كرده ام. مبادا فردا بگویید از آن غافل بوده ایم!

آن گاه یكی از سران گروه به پا خاست و با دیدن آن چه علی(ع) در نوشته ها فراهم كرده بود، گفت: به آن چه آورده ای، نیازی نیست و آن چه نزد ماست، ما را كفایت می كند.

علی فرمود: دیگر هرگز آن را نخواهید دید. بر من لازم بود پس از فراهم آوردن مصحف، شما را آگاه سازم تا آن را بخوانید و روز قیامت نگویید:  شما را به یاری خود فرا نخواندم و حقم را به شما یادآور نشدم و شما را به كتاب خدا فرا نخواندم.

عمر به او گفت: آیا قرآنی كه با ماست، از آنچه تو ما را به آن فرا می خوانی، بی نیاز نمی سازد؟!

آن گاه داخل خانه خود شد و كسی مصحف را پس از آن زمان ندید.

ابوذر می گوید: وقتی عمر خلیفه شد، گفت: ای ابوالحسن! كاش قرآنی را كه نزد ابوبكر آوردی، می آوردی تا برآن گرد آییم. علی(ع) فرمود: هیهات! بدان راه نیست. من آن را تنها نزد ابوبكر آوردم تا حجت بر شما تمام شود و روز رستاخیز مگویید كه ما از این بی خبر بودیم.

در دوران عثمان، طلحه بن عبدالله به امیرمومنان عرض كرد: به یاد داری آن روزی را كه مصحف خود را بر مردم عرضه داشتی و مردم آن را نپذیرفتند؟ چه می شود امروز آن را ارائه دهی تا شاید رفع اختلاف گردد؟

حضرت فرمود: آیا این قرآنی كه امروز در دست مردم است، تمام آن قرآن است یا آن كه چیزی غیر از قرآن به آن اضافه شده است؟ طلحه گفت: البته تمام آن قرآن است. حضرت فرمود: اكنون كه چنین است، چنانچه به آن اخذ كنید و عمل نمایید، به رستگاری رسیده اید. قرآنی كه من جمع نموده ام، طبق امر رسول خدا باید به برترین مردم بعد از خودم و جانشینم كه فرزندم، حسن است تحویل دهم. او هم باید به فرزندم، حسین تحویل دهد. سپس  نزد فرزندان حسین، یكی پس از دیگری قرار گیرد تا آخرین ایشان به رسول الله برگرداند.

طبق روایات معتبر و به روایت امام صادق كه فرمود:

هنگامی كه قائم ـ عجل الله تعالی فرجه ـ قیام كند، كتاب خدا را در حد واقعی آن خواهد خواند و مصحفی را كه علی(ع) نوشته بود، ارائه خواهد داد؛ مصحف علی(ع) به عنوان سپرده امامت به فرزندش، امام حسن مجتبی(ع) رسید. به عنوان میراث امامت، از امامی به امام دیگر منتقل گشت. سرانجام در اختیار آخرین و دوازدهمین امام شیعه قرار خواهد گرفت. پس از ظهور خود، آن را به مردم ارائه خواهد نمود. وقتی ایشان قیام كند، آن مصحف به مردم آموخته می شود.

نكته ای در مورد مصحف:

دو نسخه از قرآن نزد حضرت علی بود: نسخه ای كه در زمان پیامبر به املای خود ایشان بود و الان نزد امام زمان است.

 نسخه دیگر بعد از وفات پیامبر  توسط حضرت علی نوشته شد، كه مانند قرآن فعلی ماست. اسلوب تالیف و عرضه قرآن بر مهاجرین و انصار به توصیه پیامبر بود. فرق بین دو نسخه فقط در ترتیب است.(1)

برخی از ویژگی های مصحف علی(ع)

1- به ترتیب نزول قرآن تنظیم شده است.

2- نحوه قرائت آن به همان شیوه ای كه پیامبر اكرم(ص) قرائت فرمود، ثبت شده است.

3- شأن نزول آیات و سورهها در آن بیان شده، یعنی به چه مناسبتی و در كجا و در چه ساعتی و در مورد چه فرد یا افرادی نازل شده است.

4- این مصحف مشتمل بر تأویل و تنزیل است. (2)

پي نوشت ها:

1. علي كوراني، تدوین القرآن، ناشر: موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع) ص 351.

2. سید محمد باقر حجتی، پژوهشی درباره تاریخ قرآن كریم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 390.

چرا قرآن به ترتیب نزول سوره ها در دست مردم نیست؟
جمع آوري آيات و سوره‏ها در يك مجلد كار درستي به شمار نمي‏آمد و انجام آن جز با انقضاي دوره پيامبري و تكميل وحي ميسر نبود.

 چرا قرآن به ترتیب نزول سوره ها در دست مردم نیست؟

قرآن كریم در زمان حيات پيامبر (ص) بر قطعاتي از چوب و سنگ و پوست و استخوان و حرير و كاغذ ضبط شده و در دست مردم پراكنده بود و از هر كدام يك نسخه در محضر پيامبر (ص) وجود داشت و گروهي از حافظان قرآن نيز آیات قرآن را در سينه محفوظ داشتند، در دوره حيات پيامبر (ص) آيات سوره‏ها مرتب و سوره‏ها تكميل و نامهاي آنها تعيين شده بود ولي جمع آنها در يك مجلد در اوراق به هم پيوسته بعد از رحلت ایشان انجام گرفت، زيرا در زمان پيامبر (ص) هر آن در انتظار نزول آيه‏اي بودند و تا وقتي وحي قطع نشده بود، جمع آوري آيات و سوره‏ها در يك مجلد كار درستي به شمار نمي‏آمد و انجام آن جز با انقضاي دوره پيامبري و تكميل وحي ميسر نبود.

بر اساس روايات وارده، اولين كسي كه پس از در گذشت پيامبر (ص) و طبق وصيت ايشان، مستقيما به جمع آوري قرآن قيام كرد، امام علي بن ابي طالب (ع) بود. امیرالمؤمنین (ع) نخستین پیرو رسول خدا (ص) كه از همه یاران آگاه تر به مواقع تنزیل و تاویل قرآن بود، پیش از همه به این كار اقدام كرد و آیات قرآن را با ویژگی های خاصی در سه روز و به نقلی در شش ماه در یك جا در كنار هم قرار دا و به مردم عرضه كرد لكن به دلایلی مورد استقبال و پذیرش دستگاه رسمی خلافت واقع نشد. آنرا به خانه بر گرداند و آن مصحف پس از امام(ع) نزد فرزندان و امامان معصوم(ع) باقی ماند.

علاوه بر روايات شيعه در برخي از كتب اهل سنت نيز بر وجود چنين مصحفي تصريح شده و درباره آن رواياتي نقل شده و از جمله علماي اهل سنت كه اين مطلب را در كتابهاي خود نقل كرده اند به سيوطي در الاتقان (1) و هندي در كنزالعمال (2) و ذهبي در سير اعلام النبلاء (3) مي توان اشاره نمود.

 پس از وي زيد بن ثابت به دستور ابو بكر به اين كار پرداخت و چند تن ديگر از جمله ابن مسعود و ابيّ بن كعب و ابو موسي اشعري نيز دست به اين كار زدند تا اينكه زمان عثمان فرا رسيد و وی به يكي كردن مصحف هاي مختلف دستور داد و نسخه‏هايي از آن را به نقاط ديگر فرستاد تا مردم تنها از اين مصحف استفاده كنند و مصحف هاي ديگر را كنار بگذارند.(4)

با توجه به توضيح مذكور بايد بگوييم كه ترتيب، نظم و عدد آيات در هر سوره در زمان حيات پيغمبر اكرم (ص) و با دستور آن بزرگوار انجام شده و توقيفي است . اما سوره های قرآن فعلی، طبق ترتیب نزول سوره ها تألیف نشده و برخی دانشمندان علوم قرانی برآنند كه ترتیب موجود در سوره های قرآن،(نه آیات ) طبق اجتهاد و سلیقه صحابه و بعد از وفات رسول الله (ص) انجام گرفته و چنانكه ذكر شد حضرت علی (ع) قرآنی كه ترتیب سوره های آن مطابق ترتیب نزول بوده را نگاشت كه مورد توجه صحابه واقع نشد و نگارشات متعدد دیگری هم بعد از پیامبر (ص) نگاشته شد كه در عصر عثمان همه این نسخه ها جمع آوری و مطابق نسخه ای كه اكنون وجود دارد تدوین شد و معیاری كه در ترتیب فعلی لحاظ شده بدین صورت است كه بعد از تقدم سوره حمد، غالبا از سوره های بزرگ آغاز شده و به سوره های كوچك ختم شده است. (5)

پی نوشت ها:

1. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دارالفكر، 1416 هـ ق، ج1، ص 161

2. المتقي الهندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 هـ ق، ج 13،ص 151

3. ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرساله، 1413 هـ ق، ج 14، ص 22

4. ر.ك: طاهری، حبیب الله، درسهايي از علوم قرآني، قم، اسوه، 1377ش، ج2، ص 223

5. آيت الله معرفت، التمهيد في علوم القرآن ، قم، مؤسسة النشر الاسلامي‏ ، 1415ق،  ج 1، ص 282

چرا قرآن صريحا بيان معصوميت ائمه را ندارد
امامت و جانشيني رسول خدا از عقايد اصولي است كه در قرآن به وضوح مطرح شده و اوصاف، شرايط و نشانه هاي امام بيان گرديده

 درباره اثبات وجود امام عصرعج و اثبات معصوميت ائمه كه آيه تطهير وامثال اين را هم مرتبط نميدانند وميگويند چرا قرآن صريحا بيان معصوميت ائمه را نداشته

امامت و جانشيني رسول خدا از عقايد اصولي است كه در قرآن به وضوح مطرح شده و اوصاف، شرايط و نشانه هاي امام بيان گرديده (مثل لزوم عصمت و وجود امام تا قيامت)و آيات فراوان در آن زمينه وارد گرديده به گونه اي كه براي انكار عذر و بهانه اي نگذارده است. خداوند هدايت گر است و هدايتگري خدا اقتضا دارد همان گونه كه پيامبران را به وضوح معرفي مي كند، جانشينان آنان را هم به وضوح معرفي كند و گر نه مردم در نشناختن و اطاعت نكردن عذر و بهانه داشته و خداوند نمي تواند آنان را بر نشناختن و اطاعت نكردن از امام مؤاخذه كند.

لازم نيست هميشه قرآن به نام، امام را معرفي كند، بلكه مي شود و چه بسا لازم است و حكمت اقتضا كند كه با وصف معرفي شوند به گونه اي كه براي طالبان حقيقت مطلب به طور قطعي و يقيني روشن و ثابت شود. معرفي امامان هم با توجه به حكمت خدا به وصف معرفي شده اند و خداوند به جهاتي كه خودش مي داند به صراحت از آنان  نام نبرده است.

به نمونه ايي از معرفي امامان در قرآن اشاره مي كنيم:

آيه اولي الامر مي فرمايد: خدا و رسول و اولي الامر صاحبان امر ولايت و سرپرستي دين و دنياي  شما هستند .شما موظف به اطاعت صد در صد و بدون قيد و شرط از آنها هستيد.(اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم=نساء/59)

معلوم است كه اطاعت بدون قيد و شرط فقط از خدا جايز است و از كساني كه خدايي باشند و رسول، خدايي است. پس اولي الامر هم قطعا بايد خدايي باشد. در اين جا قطعا مسلمانان به حكم عقل و قرآن وظيفه داشته اند از پيامبر بپرسند: صاحبان امر ولايت كه بايد خدايي باشند و ما موظف به اطاعت بدون قيد و شرط از آنها هستيم، چه كساني اند ؟ ما كه نمي توانيم تشخيص دهيم كدامين انسان ها خدايي شده و از حاكميت مطلقه يا گاه و بيگاه  هوا و هوس و عصبيت و خطا و فراموشي و... نجات يافته و صلاحيت تصدي اين ولايت را بعد از شما  دارند؟

پيامبر هم وظيفه داشته - چه مسلمانان بپرسند و چه نپرسند -  اولي الامر صاحب صلاحيت را معرفي كند، همان طور كه خدا هم در  قرآن بايد آنها را معرفي كند. حالا يا پيامبر معرفي كرده و مردم را از گمراهي نجات داده يا معرفي نكرده و مردم را در حيرت واگذارده اند؟! قطعا خدا و پيامبر اين هدايت را دريغ نكرده اند زيرا چنين بخلي از ساحت آنان به دور است. پس اگر معرفي كرده اند، بايد از آن پي جويي كنيم و با يافتن انسان هايي كه به معرفي خدا و رسول، خدايي هستند و اطاعت بدون قيد و شرط از آنها جايز و واجب است، بدانيم كه آنان به حكم اين آيات ،اولي الامرند و اطاعتشان در امور دنيا و آخرت بر ما واجب.

خدا در آيه تطهير اعلام كرده "انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا"(1) معلوم است كه "انما " حصر را مي رساند و معناي "فقط" مي دهد در حالي كه خدا مطابق آيات ديگر مي خواهد رجس و پليدي را از همه انسان ها ببرد و آنان را پاك كرده و شايسته ورود به بهشت گرداند:

يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم(2)وقتي اراده خدا بر پاك شدن عموم مردم با انجام واجبات و ترك محرمات است، پس معلوم مي شود اين اراده اختصاصي غير از آن است. از طرف ديگر قرآن نفرموده "ليذهبكم عن الرجس=شما را از رجس و پليدي دور كند،" بلكه فرموده رجس و پليدي را از شما دور كند. زيرا اگر خدا كسي را از پليدي دور كند، ديگر پاكي او ارزش و هنر نيست. آري انسان هايي وجود دارند كه از گناه و پليدي گريزانند و خداوند آنان را بر مي گزيند و از آنان دفاع مي كند و رجس و پليدي را از آنان دور مي كند. نمونه اين دفاع را در يوسف پيامبر مي بينيم كه از گناه گريزان است و زليخا او را به مهلكه و پرتگاه گناه مي كشاند . يوسف گريزان از گناه به ياري خدا پشتگرم مي شود و برهان رب به او ارائه مي گردد و پليدي و زشتي از ساحت او رانده مي گردد.

 اين اراده از آن سنخ است و غير آن اراده عمومي است و شامل اهل بيت رسول خدا شده است.

در اينجا هم مثل آيه قبلي، مسلمانان موظف بوده اند مصداق هاي اهل بيت را از پيامبر بپرسند. پيامبر هم موظف بوده آنان را به جامعه معرفي كند. پس بايد پي جويي كرد و با مراجعه به بيانات پيامبر آنان را شناسايي نمود و اين كار نيز آسان است.

اين فقط دو نمونه آيه بود كه با دقت در مضمون آن و با مراجعه به بيانات پيامبر ذيل آنها، مي توان امام را شناخت. پس امامت ولزوم و شرايط و اوصاف آن در قرآن بيان شده و در معرفي امام فروگذاري نشده است.

قرآن پيامبر را به عنوان مبين و معلم قرآن معرفي كرده است (2)تا مردم زمان رسول خدا در تفسير قرآن دچار اختلاف نشوند. حالا  آيا براي در امان ماندن از تفرقه  بعد از رسول خدا، تمهيدي انديشيده شده و خدا و رسول مرجعي براي حل اختلاف معين كرده اند يا نه؟

 اگر جواب منفي باشد پس بايد خدا كه قرآن را براي رفع اختلاف فرستاده، در ادامه از اقدام لازم براي تحقق اين هدف دست برداشته و امت را در برهوت اختلاف رها كرده اباشد! حاشا كه كسي چنين بگويد.

پس قطعا خدا و رسول اين مرجع علمي را معرفي كرده، حديث متواتر ثقلين ( اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ...) (3)مگر غير از معرفي امام و مرجع علمي براي رجوع امت است؟

دلايل امامت آن قدر فراوان و آشكار است كه براي كسي در نپذيرفتن امامت عذري نباشد، ولي براي كساني كه بدون تعصب بخواهند حق را بجويند، ولي كساني كه نخواهند حق را بيابند، با هيچ دليلي تسليم نخواهند شد.

اگر براي امامت نبود جز همين آيه اولي الامر و حديث ثقلين،حجت تمام بود ولي با اين وجود علاوه بر اين دو دليل آشكار دلايل بيشمار ديگر وجود دارد.

جزئيات امامت از جمله معرفي مصداق ها و ... نيز به بيان رسول خدا واگذار شده است و خدا خود بهتر مي داند كجا مطلبي را در قرآن بگويد وكجا مطلبي را به بيان رسول واگذارد.

خداوند حكيم نازل كننده قرآن است كه همه كارهايش از روي حكمت مي باشد و ما كوچكتر از آنيم كه به حكمت كارهاي خدا دست يابيم. آنچه قطعي است اين كه خداوند حكيم و هدايتگر براي راهنمايي بشر به شاهراه سعادت، از هيچ اقدام لازمي فرو گذار نكرده است و تعيين و معرفي امام يكي از اين اقدام هاي لازم است كه هم در تعيين و هم در معرفي امام، آنچه لازم بوده، انجام داده و حجت را تمام كرده است.

اما اين كه چرا نام امامان در قرآن نيامده، وجوه مختلفي به ذهن مي رسد. شايد يكي از وجوه آن مساله مهم امتحان و ابتلا باشد. يكي از سنت هاي خداوند سنت امتحان و ابتلا است. خدا بندگان را به گرداب هاي امتحان مي اندازد تا مريض ها و گمراهي طلبان از حق جويان مشخص گردند و به دست بهانه جويان بهانه مي دهد تا مومنان واقعي آشكار گردند.

يكي ديگر از وجوه آن شايد تدبير خدايي براي در امان ماندن قران از دستكاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند كه از سر ترس و يا به اميد منفعت و.. اظهار ايمان كرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان  به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در كتاب خدا ذكر شده باشد، آنان مجبور مي شوند به تحريف و كتمان كتاب خدا اقدام كنند؛ اما اگر اين مسائل در كتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف كتاب نمي شوند.

پي نوشت ها:

1. احزاب(33)، آيه 33.

2. نحل(16)، آيه 44؛بقره(2)،آيه 151و...

3. سنن كبري، نسائي، ج4، ص272؛ صحيح ابن حبان، ج2، ص158.

چرا در سوره بقره نماز ظهر داراي اهميت است؟
چنانكه از شأن نزول آن استفاده مي شود تأكيد بر عدم سهل انگاري در انجام نماز ظهر است.

چرا در سوره بقره نماز ظهر داراي اهميت است؟

تأكيد و سفارش قرآن نسبت به صلاه وسطي (1) ( طبق اين فرض كه مراد نماز ظهر است) چنانكه از شأن نزول آن استفاده مي شود تأكيد بر عدم سهل انگاري در انجام نماز ظهر است.

در شأن نزول اين آيه نقل شده كه: «جمعي از منافقان گرمي هوا را بهانه براي ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين قرار داده بودند و در نماز جماعت شركت نمي‏كردند و به دنبال آنها بعضي از مؤمنين نيز از شركت در جماعت خودداري كرده بودند و جماعت مسلمين كاهش يافت، پيغمبر اكرم (ص) از اين جهت ناراحت بود حتي آنها را تهديد به مجازات شديد كرد، لذا در حديثي از «زيد بن ثابت» نقل شده كه پيامبر (ص) در گرماي فوق العاده نيمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مي‏گذارد و اين نماز براي اصحاب و ياران سخت‏ترين نماز بود، به طوري كه گاه پشت سر پيامبر (ص) يك صف يا دو صف بيشتر نبود، در اينجا فرمود: من تصميم گرفته‏ام خانه كساني را كه در نماز ما شركت نمي‏كنند بسوزانم، آيه فوق نازل شد و اهميت نماز ظهر را (با جماعت) تاكيد كرد.(2)

پي نوشت ها:

1. «حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي‏ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتينَ»(بقره(2) آيه 238) «در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطي [نماز ظهر] كوشا باشيد! و از روي خضوع و اطاعت، براي خدا بپاخيزيد».

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏2، ص 205.

قرآن قبل از نزول چگونه بوده است؟
منظور شما همان بحث نزول دفعي و تدريجي قرآن است.

 در تفسير الميزان اشاره اي به خواندني نبودن قرآن قبل از ظهورشده است. آيا قبل از نزول چگونه بوده است؟

منظور شما همان بحث نزول دفعي و تدريجي قرآن است.

قرآن كريم به شهادت آياتش يك نزول دفعي داشته كه در شب قدر واقع شده و يك نزول تدريجي كه در طول دوران 23 ساله بعثت صورت گرفته است.

در اين كه نزول قرآن در شب قدر چگونه بوده و چطور اين نزول دفعي و يكباره با نزول تدريجي قابل جمع است، از قديم بين مفسران بحث بوده و هر كدام در جمع اين دو تلاش كرده و راه حل هايي ارائه كرده اند.

علامه طباطبايي درچند جا از تفسير الميزان به اين موضوع پرداخته و ضمن نقل نظر مفسران گذشته، به نقد آنها پرداخته و آنها را نپذيرفته و نظريه جديدي ارائه كرده است. ايشان با استناد به آياتي از قرآن، قرآن را داراي حقيقت واحده اي شمرده كه آن حقيقت واحده، بسيط و مجرد بوده، در قالب لفظ و آيه و سوره و جزء نيست و آن حقيقت متعالي بوده، در لوح محفوظ و برتر از درك و فهم و لمس انسان هاي عادي است و آن حقيقت واحده كه وقتي تفصيل داده شود و تنزل يابد و در قالب لفظ و سوره و آيه در آيد، همين قرآن موجود نزد ما مي شود، در شب قدر بر قلب پيامبر القا شده است. صورت تنزل يافته قرآن و جامه لفظ پوشيده و تفصيل يافته قرآن به آيه و سوره نيز در مدت 23 سال بعثت توسط جبرئيل به قلب پيامبر القا گرديده است. (1)

با پذيرش اين نظريه روشن است كه گرچه حقيقت قرآن بر پيامبر (ص) به صورت دفعي نازل شده اما پيامبر (ص) به صورت تفصيلي و در قالب الفاظ از آنها آگاه نشده و لذا در نزول تدريجي است كه اين حقيقت به صورت تفصيلي و در قالب الفاظ ظهور و بروز دارد.

پي نوشت ها:

1. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج‏2، ص: 16

چرا قرآن در شب نازل شد و این اتفاق در روز نیفتاد؟
ظاهرا علت آن است كه برای گرفتن وحی بنده باید مقرّب باشد. تقرب در شبانگاهان و در عبادت ها و مناجات های شبانه بهتر حاصل می شود ...

 چرا قرآن در شب نازل شد و این اتفاق در روز نیفتاد؟

از آیات قرآن بر می آید كه غالب وحی ها در شب انجام شده است. حضرت موسی وقتی از مدین به سوی مصر می آمد، شب هنگام كه راه را گم كرده بود، در طور آتشی دید. در آن جا خطاب خدا به وی رسید. به دعوت فرعون و نجات بنی اسرائیل مأموریت یافت. برای گرفتن تورات هم چهل شب به طور به مناجات رفت تا خدا الواح تورات را بر او نازل كرد. در مورد قرآن هم تصریح شده كه نزول دفعی آن در شب مبارك قدر بوده است.

ظاهرا علت آن است كه برای گرفتن وحی بنده باید مقرّب باشد. تقرب در شبانگاهان و در عبادت ها و مناجات های شبانه بهتر حاصل می شود، زیرا بنده از همه مشغولیت ها بریده و به تمام قلب به سوی خدا رو كرده و با همه وجود، متوجه درگاه خداست.

علامه طباطبایی در مورد میقات شبانه حضرت موسی می نویسد:

حساب را  روي شب‏ها برده، نه روزها و حال آن كه در اين مدت موسي روزها هم در ميقات به سر برده و معمولا در اين گونه موارد حساب روي روزها برده مي‏شود، نه شب‏ها، شايد براي اين است كه غرض از ميقات تقرب به درگاه خدا و مناجات با او است كه شب‏ها اختصاص بيش تري براي اين كار داشته و حواس انسان جمع‏تر و نفس براي انس گرفتن آماده‏تر است، آن هم در چنين مناجاتي كه در آن تورات نازل شده است. هم چنان كه در باره رسول خدا (ص) فرموده:

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا ... إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا، إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا؛ (1)

اي جامه بر خود پيچيده ، شب را زنده بدار ، مگر اندكي را ... ما به تو سخني دشوار را القا خواهيم كرد. شب‏هنگام از بستر برخاستن، موافقت زبان و دل را افزاينده‏تر است و بيان سخن را استوار دارنده‏تر كه كارهاي تو در روز بسيار است. (2)

پس چون در شب بنده به درگاه خدا قرب بیش تری پیدا می كند، برای پذیرش وحی آمادگی بیش تر دارد. از این رو خداوند قرآن را در شب قدر به قلب پیامبر نازل كرده است.  

پی نوشت ها :

1. مزمل ( 73) آیه 1-7.

2. طباطبایی، الميزان، ترجمه موسوی همدانی،چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج ‏8، ص 303.

ين كه مي گويند قرآن قديم است يا حادث به چه معني است؟
معناى‏ قديم‏ و ازلى آن ست كه هميشه بوده است و براى وجود او ابتدائى نيست ...

ين كه مي گويند قرآن قديم است يا حادث به چه معني است؟

یکی از مطالب بی فایده میان متکلمان مسلمان،فرقه ها و مکاتب در سابق این بوده که آیا قرآن قدیم است یا حادث، جایگاه این بحث بیش تر میان دو فرقه بزرگ اشاعره و معتزله ( كه هر دو از اهل سنت است ) بود. آنان به این گونه  بحث ها دامن می زدند. بر اثر تحلیل های نادرستی که القا می کردند، جنگ های زیادی بر پا شد. البته جای طرح این گونه مباحث،مربوط به علم کلام و در حوزه عقاید و به نوعی به تفاوت فهم بعضی از آیات قرآن هم به قرآن مرتبط است ولی در واقع سوال شما این نیست لذا به اصل سوال شما پاسخ می دهیم و اطاله کلام نمی کنیم:

معناى‏ قديم‏ و ازلى آن ست كه هميشه بوده است و براى وجود او ابتدائى نيست و معنى باقى و ابدى آنست كه هميشه خواهد بود و براى وجودش انتهائى نيست. (1)

مقصود از محدث و حادث تازه بودن و نو بودن آن است، و هر چيز نوى البتّه حادث‏ است و قديم نيست. (2)

اگر منظور از كلام اللَّه محتوا و مضمون آن است، بطور قطع قديم است يعنى هميشه در علم خدا بوده و علم واسع پروردگار هميشه به آن احاطه داشته است.

و اگر منظور اين الفاظ و اين كلمات و اين وحى است كه بر پيامبر (ص) نازل شده، آن هم بدون شك" حادث" است.

كدام عاقل مى‏گويد الفاظ و كلمات ازلى است؟ يا نزول وحى بر پيامبر (ص) از آغاز فرمان رسالت نبوده؟ بنا بر اين ملاحظه مى‏كنيد هر طرف بحث را بگيريم روشن است.

به تعبير ديگر قرآن الفاظى دارد و معانى، الفاظش قطعا حادث است و معانيش قطعا قديم، بنا بر اين جايى براى جر و بحث نيست. (3)

قرآن كريم را اگر بدان جهت در نظر بگيريم كه عبارت است از آياتى خواندنى و دلالت مى‏كند بر معانى ذهنى مانند ساير كلمات، قرآن نه حادث است ،نه قديم، بلکه به وساطت حدوث اصوات كه معنون به عنوان كلام و قرآن اند ،حادث است.

 اگر بدان جهت در نظر گرفته شود كه معارفى است حقيقى و در علم خدا، مانند علم خدا به ساير موجودات، قديم خواهد بود، چون خود خدا قديم است . به اين حساب اگر مى ‏گوييم قرآن قديم است، معنايش اين است كه علم خدا قديم است. هم چنان كه‏ مى‏گوييم زيد حادث، قديم است .

لذا نظر عموم علمای ما این است که بحث ‏هايى كه در باره قدیم و حادث بودن قرآن به راه انداخته بودند، بحث ‏هايى بى‏فايده بود، زيرا اگر كسی كه مى‏گويد قديم است، مقصودش از قرآن حروفى باشد كه خواندنى است و صوت هايى رديف شده و تركيب يافته و بیانگر معانى خويش است و مى‏خواهد بگويد چنين قرآنى مسبوق به عدم نبوده، بر خلاف وجدان خود سخن گفته است.اگر مقصودش اين است كه خدا عالم به آن بوده و به عبارت ديگر علم خدا به قرآن قديم بوده، اين اختصاص به قرآن ندارد تا منّتش را بر قرآن بگذاريم، بلكه علم خدا به تمامى موجودات قديم است، چون ذاتش قديم است و علمش هم عين ذاتش است، زيرا مقصود از علم مورد بحث علم ذاتى است. (4)                     

پی نوشت :

1. طيب عبد الحسين، كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام‏، ‏ناشر كتابخانه اسلام،‏ سال1362 ش‏،نوبت چهارم،‏ ص 62.

‏2. دكتر حلبى على اصغر، ‏تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ناشر انتشارات اساطير تهران، ‏سال 1376 ش،‏نوبت دوم‏.

3. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج‏13، ص358.

4. طباطبایی، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات جامعه مدرسین قم، سال 1374 ش، چاپ پنجم ، ج‏14، ص351.

1- كاملترین نرم افزار قرآن پژوهی شامل كاملترین آمارگیری باشد كدام است؟
نرم افزارهای مشكاه الانوار و جامع تفاسیر نور، كتاب هدایت در قرآن آیت الله جوادی آملی، ترجمه آيت الله مكارم، حسين انصاريان، فولادوند، مجتبوي و..

   1- كاملترین نرم افزار قرآن پژوهی شامل كاملترین آمارگیری و غیره باشد كدام است ؟

    2- چگونه می توان به تمامی قرائت های قرآن دسترسی پیدا كرد ( هر هفت قرائت )؟

   3- بهترین ترجمه قرآن كدام است ؟

 4- كاملترین كتاب در زمینه موضوع هدایت در قرآن كدام است ؟

          می توانید از نرم افزارهای مشكاه الانوار و جامع تفاسیر نور تولیدی مركز تحقیقات كامپیوتر علوم اسلامی و نیز كتاب هدایت در قرآن آیت الله جوادی آملی استفاده كنید. بهترين ترجمه ها هم ترجمه آيت الله مكارم، حسين انصاريان، فولادوند، مجتبوي و..است. دست پيدا كردن به قرائت هاي هفت گانه هيچ ضررورتي ندارد. چون ما همين روايت حفص از عاصم را قبول داريم. بلكه مي توانيد وقت گرانبهاي خود را در تفسير قرآن صرف نماييد.

در ایه ای از قرآن كریم برتری جویی نهی و در ایه ای دیگر بدان امر شده
آیاتی در قرآن وجود ندارد كه امر به علو و برتری جویی شده باشد لذا اصلا تناقضی در میان نیست.

در ایه ای از قرآن كریم علو و برتری جویی نهی و در ایه ای دیگر بدان امر شده است، آیا این تناقض نیست؟

در آیات قرآن مجید و داستان های فراوانی كه در آن نقل شده است از علو و برتری جویی بر دیگران نهی جدی شده است.

اما آیاتی در قرآن وجود ندارد كه امر به علو و برتری جویی شده باشد لذا اصلا تناقضی در میان نیست.

 به چند آیه ای كه از برتری جویی و علو نهی شده است اشاره می كنیم :

- تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً ؛ (1) اين سراي آخرت است، كه آن را براي كساني قرار مي‏دهيم كه اراده برتري جويي در زمين و فساد ندارند.          

مثلا قرآن مجید انگيزه انكار فرعونيان را دو چيز مي‏شمرد: يكي" ظلم" و ديگري" برتري جويي" كه برتري جويي اشاره به تفوق ‏طلبي آنها نسبت به بني اسرائيل، يعني آنها مي‏ديدند. اگر در برابر آيات و معجزات موسي سر تسليم فرود آورند هم منافع نامشروعشان به خطر مي‏افتد، و هم بايد هم رديف بردگانشان بني اسرائيل قرار گيرند، و هيچ يك از اين دو براي آنها قابل تحمل نبود. (2)                  

2-أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ؛ (3) توصيه‏ام به شما اين است برتري جويي در برابر من نكنيد، و به سوي من آئيد و تسليم حق شويد.

البته انسان نبايد خود را در برابر دشمن خوار و ذليل جلوه دهد بلكه ادعاي علو و برتري جويي در برابر دشمن امري پسنديده است

پی نوشت:

1. قصص(27 ) آیه83.

2. مكارم شیرازی، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية ،چاپ تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج‏15، ص 413.

3. نمل(27)آیه 31.

صفحه‌ها