قرآن

سوال حضرت عالي به موضوع توسل و شفاعت برمي گردد كه ما هم به توضيح اين بحث و هم به توضيح آيه فوق بطور خلاصه مي پردازيم

 اولا: از آيات قرآن به خوبي استفاده مي شود كه وسيله قرار دادن مقام انسان صالحي در پيشگاه خدا و طلب چيزي از خداوند به خاطر او، به هيچ وجه ممنوع نيست و منافات با توحيد ندارد، از جمله آيات آيه 35 سوره مائده است كه مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اي كساني كه ايمان آورده‏ايد پرهيزگاري پيشه كنيد و وسيله‏اي براي تقرب به خدا انتخاب نمائيد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد».

موضوع مهمي كه در اين آيه بايد مورد بحث قرار گرفته دستوري است كه در باره انتخاب" وسيله" در اين آيه به افراد با ايمان داده شده است.

" وسيله" در اصل به معني تقرب جستن و يا چيزي كه باعث تقرب به ديگري از روي علاقه و رغبت مي‏شود مي‏باشد.

بنا بر اين وسيله در آيه فوق معني بسيار وسيعي دارد و هر كار و هر چيزي را كه باعث نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار مي‏شود شامل مي‏گردد كه مهم ترين آن ها ايمان به خدا و پيامبر اكرم (ص) و جهاد و عبادات همچون نماز و زكات و روزه و زيارت خانه خدا و همچنين صله رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاق هاي پنهاني و آشكار و همچنين هر كار نيك و خير مي‏باشد

و نيز در سوره نساء آيه 64 آمده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً؛ اي پيامبر، اگر مردم به خويشتن ستم كردند و مرتكب گناهي شدند به سراغ تو مي‏ آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش مي‏كردند و تو نيز براي آن ها طلب عفو مي‏كردي، خدا را توبه‏پذير و رحيم مي‏يافتند».

و نيز در سوره يوسف آيه 97 آمده است كه: برادران يوسف از پدر تقاضا كردند كه در پيشگاه خداوند براي آن ها استغفار كند و يعقوب نيز اين تقاضا را پذيرفت.

و در سوره توبه آيه 114نيز موضوع استغفار ابراهيم در مورد پدرش آمده كه تاثير دعاي پيامبران را در باره ديگران تاييد مي‏كند و ... .

و نيز روايات متعددي كه از شيعه و سني موجود است كه، به خوبي استفاده مي‏شود كه توسل به آن معناي وسيعش هيچ گونه اشكالي ندارد، بلكه كار خوبي محسوب مي‏شود، اين روايات بسيار فراوان است و در كتب زيادي نقل شده و به چند نمونه اشاره  مي‏شود:

 سمهودي مي گويد: مدد گرفتن و شفاعت خواستن در پيشگاه خداوند از پيامبر (ص) و از مقام و شخصيت او، هم پيش از خلقت او مجاز است و هم بعد از تولد و هم بعد از رحلتش، هم در عالم برزخ، و هم در روز رستاخيز، سپس روايت معروف توسل آدم را به پيامبر اسلام (ص) از عمر بن خطاب نقل كرده كه: آدم روي اطلاعي كه از آفرينش پيامبر اسلام در آينده داشت به پيشگاه خداوند چنين عرض كرد: «يا رب اسئلك بحق محمد لما غفرت لي؛ خداوندا به حق محمد (ص) از تو تقاضا مي‏كنم كه مرا ببخشي».

سپس حديث ديگري از جماعتي از راويان حديث از جمله" نسايي" و" ترمذي" دانشمندان معروف اهل تسنن به عنوان شاهد براي جواز توسل به پيامبر در حال حيات نقل مي‏كند كه خلاصه‏اش اين است: " مرد نابينايي تقاضاي دعا از پيامبر براي شفاي بيماري اش كرد، پيغمبر به او دستور داد كه چنين دعا كند:

" اللهم اني اسئلك و اتوجه اليك بنبيك محمد نبي الرحمة يا محمد اني توجهت بك الي ربي في حاجتي لتقضي لي اللهم شفعه في؛ (2) خداوندا من از تو به خاطر پيامبرت پيامبر رحمت تقاضا مي‏كنم و به تو روي مي‏آورم اي محمد! بوسيله تو به سوي پروردگارم براي انجام حاجتم متوجه مي‏شوم خداوندا او را شفيع من ساز».

بنا بر اين معلوم است آنچه در آيات و روايات بعنوان وسيله توسل و تقرب ذكر شده كه از جمله آن ها پيامبران و معصومان هستند هم مي شنوند و هم مي بينند، و توسل به آن ها در زندگي آن ها مؤثر است و گرنه معنا ندارد كه دستور به توسل و تقرب به خدا به اين صورت دستور داده شود. 

دوم اين كه:

اگر حضرت عالي در باره آيات فوق به تفسير هاي سني و شيعه مراجعه نماييد ملاحظه خواهيد كرد كه آيات فوق را مربوط به مشركان بت پرست مي دانند كه خطاب به آنان مي گويد: شما بت پرستان دچار توهم شديد ،اين بتها برايتان نه مبدء سودي هستند، نه منشأ زياني، نه از خود دفاع مي‏كنند، نه از شما، اينان حتي مالكيتي بر پوسته هسته خرمايي ندارند! چرا كه قطعاتي از سنگ و چوب بيش نيستند جمادند و بي‏شعور،  به فرض كه ناله و اصرار و شما را بشنوند هرگز توانايي پاسخگويي به نيازهاي شما ندارند.

با اين حال چگونه شما بيخردان آن را پرستش مي‏كنيد و حل مشكلاتتان را از آن ها مي‏خواهيد؟! اگر آن ها را براي حل مشكلات خود بخوانيد هرگز صداي شما را نمي‏شنوند ،سپس در ادامه مي گويد: از اين بالاتر روز قيامت كه مي‏شود آن ها پرستش و شرك شما را منكر مي‏شوند.

اين شهادت و گواهي يا به زبان حال است كه هر كس به بتها بنگرد با گوش هوش اين سخن را از آنان مي‏شنود، و يا اينكه همان خداوندي كه در آن روز اعضاء و جوارح و پوست تن انسان را به سخن در مي‏آورد به آن ها فرمان سخن گفتن مي‏دهد، تا شهادت دهند كه اين بت پرستان منحرف اوهام و شهوات خود را در حقيقت پرستش مي‏كرده‏اند. (3)

به هر حال چنانچه گفته شد منظور آيات بتها است نه چيز ديگر.

اين شبهه هم برگرفته از شبهات و نظرات وهابيون قشري و افراطي است، كه از اين گونه آيات سوء استفاده كرده و تفسير انحرافي مي كنند اينان براي بريدن ارتباط مسلمين از پيامبر اسلام و پيشوايان بزرگ از طريق توسل و شفاعت طلبيدن، به اين آيه و مانند آن تمسك جسته‏اند، و گفته‏اند قرآن مي‏گويد: تمام كساني را كه غير از خدا مي‏خوانيد حتي پيامبران! سخن شما را نمي‏شنوند و اگر بشنوند اجابت نمي‏كنند.

و شبيه اين به آيه سوره اعراف نيزاستناد مي كنند: «وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ؛ (4) كساني را كه غير از خدا مي‏خوانيد نمي‏توانند شما را ياري كنند و نه حتي خويشتن را در برابر مشكلات ياري دهند» و مانند اين گونه آيات.

 به هر حال با اين تفسير غلط كه هيچ مفسر داراي اعتبار علمي آن را قبول ندارد هر گونه توسل به ارواح پيامبران و امامان را نفي مي‏كنند، و آن را مخالف توحيد مي‏شمرند! در حالي كه يك نگاه ساده به آياتي كه قبل از اين آيات و بعد از آن است براي درك اين حقيقت كافي است كه منظور از آن بتها مي‏باشد چرا در همه اينها سخن از بتها در ميان است، سخن از سنگ و چوبهايي است كه آنها را شريك خدا مي‏پنداشتند و براي آنها قدرتي در برابر قدرت خدا قائل بودند.

ولي چه كسي است كه نداند انبياء و اولياء، همچون شهداي راه خدا كه قرآن با صراحت از حيات وزندگي جاويدان آنها سخن مي‏گويد، داراي حيات وزندگي برزخي هستند، و حيات برزخي فعاليت روح گسترده‏تر و وسيع تر است، چرا كه از حجابهاي مادي و تعلقات دنيوي رهايي يافته، اين از يك سو.

از سوي ديگر بدون شك توسل به اين ارواح پاك نه به اين معني است كه براي آنها در مقابل خداوند استقلالي قائل شويم، بلكه هدف آن است كه از آبرو جاه ومقام آنان در پيشگاه خدا مدد بطلبيم و از احترام و عظمتي كه در درگاه خدا دارند كمك بخواهيم كه اين عين توحيد و عبوديت وبندگي پروردگار است .

بنا بر اين همانگونه كه قرآن صريحا در مساله شفاعت مي‏گويد آنها به اذن و فرمان خدا شفاعت مي‏كنند. «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ؛ (5) چه كسي است كه بتواند در درگاه خدا جز به فرمان او شفاعت كند. همچنين توسل به آنان نيز از همين طريق و همين رهگذر است».

چه كسي مي‏تواند آيات صريح توسل را انكار كند؟ و يا آن را شرك بپندارد و در مقابل قرآن بايستد و دم از توحيد زند؟ جز جاهلان مغروري كه اين نغمه‏هاي شوم را كه منجر به ايجاد تفرقه بين مسلمين است سر داده‏اند!                     

 لذا فراوان در حالات صحابه پيامبر (ص) ديده مي شود كه آنان براي رفع مشكلات به كنار قبر پيامبر (ص) مي‏آمدند، و توسل مي‏جستند، و از روح پاك آن حضرت به درگاه خداي متعال ياري مي‏طلبيدند.

از جمله داستاني است كه " بيهقي" محدث معروف اهل سنت نقل مي‏كند كه در زمان خليفه دوم خشكسالي و قحطي شد، بلال به همراهي عده‏اي از صحابه به كنار مرقد مطهر پيامبر (ص) آمد و چنين گفت: يا رسول اللَّه استق لامتك ... فانهم قد هلكوا ... رسول خدا براي امتت باران بخواه ... كه هلاك شدند". (6)

برخي از مفسران اهل سنت مانند" آلوسي" احاديث زيادي در اين زمينه نقل كرده، و پس از گفتگو و كنكاش در مورد اين احاديث  سرانجام چنين مي‏گويد: بعد از تمام اين گفتگوها، من مانعي در توسل به پيشگاه خداوند به مقام پيامبر (ص) نمي‏بينم، چه در حال حيات و زنده بودن پيامبر وچه بعد از مرگ وي (ص)... سپس كسان ديگري را كه در پيشگاه خدا مقام و منزلت دارند نيز بر آن افزوده و اعتراف به جواز توسل به آنها مي‏كند. (7)

براي اطلاع بيشتردر اين زمينه مي توانيد به تفسير نمونه در اين زمينه به جلد چهارم، صفحه 366 ذيل آيه 35 سوره مائده و جلد 18، ص 215.

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه ، سال ج‏4، ص 367 به نقل از وفاء الوفاء ج 3 ص 1371، در كتاب" التوصل الي حقيقة التوسل" ص 215 حديث فوق را از" دلائل النبوة" بيهقي نيز نقل نموده است.

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، سال 1361. ج ‏18، ص 215.

3. اعراف (7) آيه 197 .

4. بقره (2) آيه 255.

5. تفسير نمونه، ج 18، ص 215 به نقل از كتاب التوصل الي حقيقة التوسل.

6. تفسير نمونه، ج 18؛ ص 215 به نقل از تفسير، روح المعاني، دارلكتب، العلميه ،بيروت سال، 1415.

7. تفسير نمونه، ج‏4، ص 367.

پرسشگر محترم توسل يعني از كسي كه محبوب خداست و خدا او را واسطه هدايت و خير قرار داده و ما را به محبت و اطاعت او فراخوانده، بخواهيم از خدا براي ما مغفرت، خير و برآورده شدن حاجات ما را بخواهد و به قدرت و اجازه اي كه خدا به او داده، ما را هدايت كند و به خير برساند.

وقتي ما مثلا پيامبر اسلام را كه محبوب خدا و هدايتگر به اذن و اراده خداست، صدا مي زنيم و از او هدايت و ياري و شفاعت مي طلبيم، وهابيون از طرفي اين كار را شرك مي دانند و ما را نهي مي كنند و ما جواب مي دهيم شرك يعني مخلوقي را همرديف خدا و قادر و شنواي و برآورنده مستقل حاجت و شريك و همرديف خدا در اين كارها بدانيم در حالي كه ما پيامبر و امامان را بندگان خدا مي دانيم كه از خود هيچ ندارند و اگر قدرت و تواني در اين موارد دارند، خدا به آنان داده است زيرا آنان به بيان قرآن كه كتاب خداست، برگزيده ها و محبوب هاي خدا هستند كه از جانب ايشان وظيفه هدايت و نصرت مؤمنان را دارند.

اشكال ديگر آنها اين است كه مردگان نمي شنوند و نمي بينند و پيامبر و امامان هم مرده اند و ديگر صداي ما را نمي شنوند و ما را نمي بينند تا براي ما شفاعت كنند.

در جواب از اين اشكال آنها به آيات و رواياتي استناد شده كه اثبات مي كند انسان ها اعم از مؤمن و كافر بعد از مرگ حيات برزخي دارند و مي بينند و مي شنوند و از جمله اين ادله آيات مربوط به شهيدان است كه به صراحت مي فرمايد آنها را مرده ونابود شده مپنداريد و مگوييد بلكه آنان زنده اند و در پيشگاه پروردگار بهره مند از نعمت ها هستند و شما متوجه نيستيد.(1)

يكي از ادله زنده بودن انسان بعد از مرگ و داشتن حيات برزخي روايتي است كه بدان اشاره شده كه رسول خدا بر بالاي چاه هاي بدر حاضر شد و با كشتگان بدر كه در آن چاه ها ريخته شده بودند، سخن گفت و وقتي بعضي از اصحاب كوته بين اعتراض كردند، حضرت فرمود شما از آنها شنواتر نيستيد، ولي آنان را توان جواب گفتن نيست. (2)

بنا بر اين ما فقط شهيدان را زنده نمي دانيم. بلكه همه انسانها بعد از مرگ حيات برزخي دارند ولي شهيدان زنده اند و در پيشگاه خدا بهره مند از روزي هاي طيب و طاهر و كافران زنده اند و مانند آل فرعون صبح و شام به جهنم عرضه مي شوند و در عذاب برزخي هستند:

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب (3)

عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مي‏شوند و روزي كه قيامت برپا شود (مي‏فرمايد:) «آل فرعون را در سخت‏ترين عذابها وارد كنيد!»

پس زنده بودن كشتگان قبر به اين معنا نيست كه آنان هم جزو شهيدان هستند. پس يكي زنده است و در نعمت ،ديگري زنده است و در نقمت.آيا ميان آنها تفاوتي نيست ؟

نمي دانيم نويسندگان كتاب هاي اهل سنت را مي خوانند و مي فهمند؟ اگر مي فهمند پس چرا اين گونه سؤال مي كنند؟

پرسشگر محترم براي پاسخگويي به شبهات اهل سنت حتما به سايت وليعصر زير نظر آيت الله حسيني قزويني و سايت آيت الله ميلاني مراجعه بفرماييد

پي نوشت ها:

1. آل عمران(3) 169؛ بقره(2) آيه154.

2. طبري، تاريخ طبري، بيروت، اعلمي، ج2، ص155.

3. غافر(40) آيه46.

آياتي كه بر ولايت و جانشيني امام علي دلالت دارند، فراوان مي باشند از جمله آيه "ولايت":

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون (1)

سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند همانها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند.

اين آيه به صراحت وليّ، سرپرست و اداره كنندگان مؤمنان را كه حق امر و نهي دارند و بايد مؤمنان ولايت آنان را پذيرفته و مطيعشان باشند را معرفي كرده كه عبارتند از خدا و رسول و مؤمناني كه نماز را بر پا داشته و در ركوع زكات مي دهند و بنا بر روايات فراوان و صحيح تنها كسي كه اين صفات را داشت و قبل از نزول آيه در ركوع نماز زكات داده بود ، علي بن ابي طالب بود.

آيه "اولي الامر":

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم (2)

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را.

اين آيه هم ما را به اطاعت مطلق از خدا و رسول و صاحبان امر دعوت و امر مي كند و همچنان كه خدا و رسول حق محض مي باشند، صاحبان امر هم بايد حق محض باشند و شناسايي افرادي كه حق محض هستند جز به وحي و معرفي پيامبر ممكن نيست و پيامبر امام علي و فرزندانش را به عنوان مصداق هاي اولي الامر معرفي كرده است.

آيه "تطهير":

ُإِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (3)

خداوند فقط مي‏خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.

اين آيه صراحت دارد كه اهل بيت رسول خدا كه طهارت جو هستند، مورد عنايت خاص خدا قرار گرفته و خدا مدافع طهارت و پاكي آنها شده و رجس و پليدي را از آنان كه فراري از رجس و پليدي هستند، دور كرده و به بالاترين درجه طهارت رسانده است و معلوم است كه با وجود آنان كه در بالاترين درجه توحيد و علم و عمل و طهارت هستند، ديگري حق تصدي رهبري جامعه اسلامي را ندارد و مصداق هاي اين اهل بيت را فقط بايد پيامبر معرفي كند كه به اراده و معرفي خدا آنان را مي شناسد و پيامبر امام علي و فرزندانش را مصداق هاي اين اهل بيت شمرده كه جانشينان او بعد از وي مي باشند.

آياتي كه بر جانشيني امام علي دلالت دارند فراوانند كه بايد به آيات ولايت و امامت در قرآن مراجعه كنيد و اين چند مورد، از باب نمونه بود.

حتما با سايت وليعصر زير نظر آيت الله حسيني قزويني مراجعه بفرماييد . سايتي است بسيار جالب و جامع كه به تمام شبهات اهل تسنن جواب داده است

پي نوشت ها:

1. مائده (5) آيه 55.

2. نساء (4) آيه 59.

3. احزاب (33) آيه 33.

 

در قرآن مجيد آيات زيادي در مورد شأن و مقام و حقانيت اميرالمومنين علي (ع) وجود دارد

در قرآن مجيد آيات زيادي در مورد شأن و مقام و حقانيت اميرالمومنين علي (ع) وجود دارد و ما مشهورترين آنها را كه در تفاسير شيعه و سني به آن اشاره شده را مي آوريم:

1- « الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً »(1)

 امروز كافران از (زوال) آئين شما مايوس شدند، بنا بر اين از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم.

2- «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» (2)

 اي پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي و خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم نگاه مي‏دارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمي‏كند.

دو آيه فوق درباره واقعه غدير و نصب حضرت علي به عنوان جانشيني پيامبر نازل شده است.

3-« إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ »(3)

 سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده‏اند و نماز را بر پا مي‏دارند و در حال ركوع زكات مي‏پردازند.

اين آيه در جريان صدقه دادن حضرت در ركوع نازل شد

4- « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ »(4)

 بعضي از مردم (با ايمان و فداكار، همچون علي ع در" ليلة المبيت" به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر ص)، جان خود را به خاطر خشنودي خدا مي‏فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

اين آيه شريفه مربوط به " ليله المبيت " است كه حضرت علي به جاي پيامبر خوابيدند تا جان ايشان حفظ شود.

5- « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5)

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد هنگامي كه مي‏خواهيد با رسول خدا نجوي كنيد قبل از آن صدقه‏اي (در راه خدا) بدهيد، اين براي شما بهتر و پاكيزه‏تر است، و اگر توانايي نداشته باشيد خداوند غفور و رحيم است.

اين آيه كه معروف به آيه نجوي است فقط حضرت علي به آن عمل كردند و پس از پرداخت صدقه با پيامبر نجوا مي كردند.

پي نوشت ها:

1. مائده(5)آيه3.

2. همان، آيه67.

3. همان، آيه55.

4. بقره(2)آيه207.

5. مجادله(58)آيه12

پرسشگر محترم سوال شما را بعد از ذكر يك مقدمه كوتاه در دو قسمت پاسخ مي دهيم:

 ولايت فقيه به معناي اين است كه در زمان غيبت امام مهدي(عج الله) فقيهان و اسلام شناسان با داشتن يك سري شرايط و ويژگي ها و لياقت ها امور سياسي و رهبري امت مسلمان را برعهده بگيرند. ولايت به معناي حكومت و تصدّي امر و سرپرستي و صاحب اختياري است.(1) حكومت اسلام، حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حكم خدا است. قانون اسلام يا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامي، حكومت تامّ دارد و همه افراد از رسول اكرم (ص)گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد، تا ابد تابع قانون هستند.(2)

امام خميني مي فرمايد: حكومت اسلامي نه استبدادي است و نه مطلقه، بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه به معناي متعارف فعلي آن كه تصويب قوانين، تابع آراي اشخاص و اكثريت باشد. مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره، مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم معيّن گشته است. مجموعه شرط، همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود. لذا آن چه كه براي اثبات اين نظريه گفته­ اند، بيانگر ضرورت آن مي باشد. در اين راستا به بيان نظريه و دليل ولايت فقيه از منظر قرآن وروايت مي پردازيم

اول : اثبات ولايت فقيه از آيات  قرآن:

قرآن منبع اصلي معارف و احكام اسلام است و پيامبر مفسر، مبين و معلم قرآن است (3). تفصيل جزئيات احكام و معارف را در سخنان و رفتار ايشان (سيره)بايد يافت. اين منصب بيان و تفسير و تعليم به امر خدا بعد از ايشان به خلفاي ايشان واگذار شده است.

عقل نور خدايي و پيامبر باطني است (4). دريافت هاي عقل در زمينه معارف و حسن و قبح معتبر و مورد تاييد خداست.

بنا بر اين با توجه به اين توضيحات ، منبع احكام و معارف اسلام، قرآن، سنت و عقل است. نبايد انتظار داشت همه احكام و معارف و جزئيات آن ها را در قرآن يافت.

لزوم حكومت از نگاه عقل بديهي است. قرآن شرايط حاكم را بيان كرده از جمله:

شرط اول : اسلام و ايمان.

لايتخذ المومنون الكافرين اولياء  من دون المومنين و من يفعل ذالك فليس من الله في شي ؛(5) مومنان نبايد كافران را به جاي مومنان  ولي و سرپرست خود بگيرند. هر كس چنين كند، از لطف و ولايت خدا بي بهره است .

شرط دوم : عدالت. 

ولاتركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار؛(6) به ستم پيشگان گرايش نيابيد كه آتش دوزخ به شما خواهد رسيد.

ركون در روايات به دوستي و اطاعت تفسير شده است.

قال اني جاعلك للناس اماما"قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين‌؛(7) خدا فرمود :  تو را پيشواي مردم گماردم گفت: و از فرزندان من ؟ فرمود: عهد من به ستمكاران نمي رسد.

شرط سوم: فقاهت.

حاكم اسلامي بايد عالم به احكام و معارف و اهداف اسلام باشد. تا بتواند آن ها را اجرا كند و اهداف را محقق سازد. در زمان پيامبر ( ص ) و امام معصوم (ع ) اين علم از سوي خداوند به آنان داده شده است. در زمان غيبت امام معصوم ( ع ) داناترين مردم به احكام و معارف و اهداف قرآن بايد متصدي اين مقام باشد.

قرآن درباره شرط علم مي فرمايد:

افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لايهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون ؛ (8)

 آيا كسي كه به راه حق هدايت مي كند ، سزاوارتر است . از او پيروي شود يا كسي كه راه نمي يابد ، مگر آن كه راه برده شود ، شما را چه مي شود؟ چگونه داوري مي كنيد؟ 

فقيه كسي است كه با تخصصي كه سال ها در تحصيل آن كوشش كرده، مي تواند احكام و معارف و اهداف اسلام را از قرآن و سنت و عقل و اجماع به دست آورد. غير فقيه كسي است كه اين تخصص را ندارد. بايد  اسلام را از فقيه و اسلام شناس بياموزد.

فقيه و اسلام شناس عادل و توانمند شبيه ترين فرد به معصوم است. در نبود معصوم به حكم شرع و عقل بايد منصب زعامت سياسي جامعه را به كسي سپرد كه صلاحيت بيش تري دارد. فقيه عادل و توانمند صلاحيت دارترين فرد است.

قرآن مي فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي‏ أَهْلِها؛ (9) خدا امر مي كند امانت ها را به اهل و صاحبان صلاحيت بدهيد.

كسي كه مي خواهد در راس حكومت در جامعه اسلامي باشد، بايد هم دين جامعه را به خوبي بشناسد؛ هم عدالت در اجرا داشته باشد؛ هم توان اداره جامعه و تدبير امور را داشته باشد. اگر واجدين اين شرايط متعدد هستند ، به حكم عقل و شرع بايد صلاحيت دارترين فرد براي تصدي اين مسئوليت شناخته شود.

اما دوم : روايات در قرآن:

تعداد رواياتي كه براي اثبات ولايت فقيه، مورد استدلال قرار گرفته اند و مباحث مربوط به آن ها، به اندازه اي است كه نيازمند تدوين كتاب و يا مقاله اي گسترده است(10). در اين مجال، امكان پرداختن به اين مبحث وسيع وجود ندارد. تنها براي آشنايي كلّي با برخي، نخست تعدادي را به صورت مختصر نقل  مي كنيم:

1. در روايت معتبري، سكوني از امام صادق(ع)و ايشان از پيامبر اكرم (ص)روايت مي كنند:

الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم يَدْخُلُوا في الدُّنْيا;(11) فقيهان تا زماني كه دنيا زده نشده اند، امين و مورد اعتماد پيامبران هستند.

2. شيخ كليني، از امام هفتم(عليه السلام)نقل كرده است كه در قسمتي از سخنان خود در باره  منزلت دانشمندان ديني فرمود:

الفُقَهاءُ حُصُونُ الاِسلامِ كَحِصْنِ سُورِ المَدينَهِ لَها;(12) فقيهان دژهاي مستحكم اسلام هستند، همچون دژهاي شهر كه حفاظت از آن را بر عهده دارند.

3. شيخ صدوق، توقيع شريفي(13) را از امام زمان نقل مي كند; در آن توقيع، حضرت نگاشته اند:

و اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فيها اِلي رُواهِ اَحاديثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَيْهِم؛(14) امّا حوادث جديدي كه اتفاق مي افتد، درباره آن ها به راويان حديث (علماء) ما رجوع كنيد; زيرا آن ها حجّت من بر شمايند و من حجت خدا بر آن ها هستيم.

4 در مقبوله عمر بن حنظله، نقل است:

از امام ششم پرسيدم: در صورتي كه دو تن از دوستان و ياران شما در مسئله اي مثل ارث يا دِيْن، اختلاف داشتند، آيا مي توانند براي داوري به حاكم و قاضي دستگاه خلافت رجوع كنند؟  فرمود:

 اگرنزاع را نزد طاغوت مطرح كرده اند. هر آنچه كه به نفع آنان حكم كند، هرچند حق مسلّم شان باشد، حرام است; زيرا حقّ خود را با حكم طاغوت ستانده اند، درحالي كه، خداوند در قرآن كريم، فرمان داده است كه به طاغوت كفر ورزند. پرسيدم: پس چه كنند؟ فرمود:

يُنْظُرانِ اِلي مَنْ كانَ مِنْكُمْ، قَد رَوي حَديثِنا وَ نَظَرَ في حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْكامَنا فَلْيَرضُوا بِهِ حَكَماً فَاِنّي قَد جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حاكِماً، فَاِذا حَكَمَ بِحُكْمِنا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَاِنَّما بِحُكْمِ اللّهِ اسْتَخَّفَ وَ عَلَيْنا رَدَّ وَ الرّادُّ عَلَيْنا اَلرّادُّ عَلَي اللّهِ فَهُوَ عَلي حَدِّ الشِّرْكِ بِاللّهِ;(15)

 از ميان خود كسي را پيدا كنند كه راوي حديث ماست. در حلال و حرام، صاحب نظر است، حكم خود را به او واگذار كنند، تا ميان ايشان داوري نمايد; چرا كه من، چنين شخصي را بر شما حاكم قرار داده ام . هرگاه او به حكم ما داوري نمود و حكم او پذيرفته نشد، يقيناً حكم خداوند را كوچك شمرده و ما را انكار كرده اند. كسي كه ما را انكار كند و نپذيرد ،خدا را انكار كرده ، و اين در حدّ شركِ به خداست.

پي نوشت:

1. امام خميني، ولايت فقيه، ص 40.

2. همان، ص 34.

3. نحل (16) آيه 44.

4. كافي، ج1، ص 25. 

5. آل عمران (3) آيه 28.

6. هود (11) آيه 124.

7. بقره (2) آيه 35.

8. يونس (10) آيه 35.

9. نساء (4) آيه 58.

10. محقّق نراقي، عوائد الايّام، چاپ اول، 1417 - 1375 م، مركز نشر وابسته به مكتب الإعلام الإسلامي، ص 532.

11. شيخ كليني،كافي، تحقيق: علي أكبر غفاري، چاپ چهارم، 1365 ش، دار الكتب الإسلامية - تهران، ج 1، ص 147.

12. شيخ كليني، كافي، تحقيق: علي أكبر غفاري، چاپ چهارم، 1365 ش، دار الكتب الإسلامية - تهران ، ج 1، ص38  .

13. اصطلاح توقيع، مخصوص نامه ها و پاسخ هايي است كه امام زمان (عج) در اوايل غيبت براي نوّاب و ياران نزديك خود مي فرستاد.

14. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة ،محرم الحرام 1405 - 1363 ش، مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين قم ، ص 485.

15. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة موسسه آل البيت قم،سال 1409ق ج 1، ص 34. 

 

 

 

اصطلاح «آخر الزمان» در معارف اسلامي داراي دو كاربرد مي باشد:

1.مدت زماني كه با ولادت پيامبر اسلام (ص) آغاز مي شود و با شروع رستاخيز بزرگ پايان مي يابد و از اينرو آن پيامبر رحمت را، پيامبر آخرالزمان نيز ناميده اند.

2. مدت زماني كه با ولادت حضرت مهدي (عج) آغاز مي شود و همة اتفاقات عصر غيبت و عصر ظهور را در دل خود دارد و سپس با شروع قيامت پايان پيدا مي كند. خود اين قسم نيز داراي دو مرحله مي باشد:

الف: دوران نخست كه انسان به مراحل پاياني انحطاط اخلاقي رسيده، فساد اخلاقي و ستم همه جوامع بشري را فرا مي

گيرد و به تعبير روايات جهان پر از ظلم و جور مي شود.

بعضي از ويژگي هاي اين دوره طبق روايات (1) چنين است:

وضع حكومت ها: افراد، فاسد و ظالمند و حكومت ها، ضعيف، استبدادي، زود گذر و متزلزل  هستند.

وضع دين: از اسلام و قرآن، فقط اسمي مي ماند و مساجد، زيبا؛ امّا بدون جمعيّت است و مردم از دين خارج مي شوند.

وضع اخلاق: عواطف انساني ضعيف مي شود و ترحم به يك ديگر وجود ندارد. انواع فسادهاي اخلاقي، علني و بدون نهي و جلوگيري در جامعه انجام مي شود.

وضع امنيت: ترس و اضطراب، فراگير و راه ها ناامن است. جنايت هاي هولناك صورت مي گيرد و مردم، آرزوي مرگ مي كنند. مرگ هاي ناگهاني، زلزله، جنگ، فتنه، بيماري و مرگ زياد مي شود.

وضع اقتصاد: باران و محصولات كشاورزي كم مي گردد و رودها و چشمه ها خشك مي شوند. گراني، فقر، گرسنگي و عدم رونق تجارت و بازار، غوغا مي كند.

البته ناگفته نماند كه در همين دوران هم مشاهده مي كنيم كه افراد شايسته اي وجود دارند كه از ايمان راسخي بهره مند هستند چنانكه در روايتي آمده كه :« يَا عَلِيُّ أَعْجَبُ النَّاسِ إِيمَاناً وَ أَعْظَمُهُمْ يَقِيناً قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ يَلْحَقُوا النَّبِيَّ وَ حُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَي بَيَاض‏»(2)

« اي علي! عجيب ترين مردم در ايمان و بزرگ ترين آنان در يقين، گروهي هستند كه در آخرالزمان هستند، پيامبر را نديده اند، امام آنان نيز در غيبت است و آنان بوسيله سياه هاي بر روي سفيد (نوشته اي كه بر روي كاغذ است) ايمان مي آورند.»

ب: دوران دوم وعدة الهي تحقق پيدا مي كند و آن منجي اعظم ظهور مي كند و حكومتي جهاني تشكيل مي دهد و به كفر ستيزي و ظلم ستيزي مي پردازد و هستي را از عدالت پر مي كند.

قرآن كريم نيز در آيات متعددي به اين مرحله از زندگي بشر اشاره نموده چنانكه فرموده:« وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (3) « در «زبور» بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!»

و در جاي ديگر فرموده:« وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (4) « خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‏اند وعده مي‏دهد كه قطعاً آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد و دين و آييني را كه براي آنان پسنديده، پابرجا و ريشه‏ دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيّت و آرامش مبدّل مي‏كند، آن چنان كه تنها مرا مي پرستند و چيزي را شريك من نخواهند ساخت. و كساني كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند.»

پي نوشت ها:

1. ر.ك: علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ج‏18، ص: 146و همان، ج‏22، ص: 452.

2. شيخ صدوق‏، من لا يحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، 1404ق، ج‏4، ص: 366.

3. أنبياء (21) آيه 105.

4. نور(24) آيه 55.

درقرآن آیات زیادی به امام زمان (عج)وقیام ایشان اشاره دارند.............

آياتي از قرآن اشاره به قيام حضرت مهدي (ع ) دارد، از جمله: در سوره انبياء آمده است:"ولقد كتبنا في الز بور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون؛ در زبور بعد از ذكر (تورات ) مقرر داشتيم كه بندگان صالح من حكومت زمين را به ارث مي برند.(1) در ذيل اين آيه رواياتي آمده است كه "هم اصحاب المهدي في آخر الزمان، آنان ياران مهدي (ع ) در آخر الزمان هستند".

در سوره نور آمده است: "وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدتني لايشركون بي شيئا و من كفر بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون،(2) خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، وعده داده است كه آنان را خليفه روي زمين كند، آن گونه كه پيشينيان را خلافت بخشيد و دين و آئيني را كه براي آنان پسنديده است، پا بر جا و ريشه دار سازد و بيم و ترس آنان را به امنيت مبدل كند. آن چنان مي شود كه تنها مرا مي پرستند وچيزي را شريك من نخواهند كرد و كساني كه بعد از آن كافر شوند، از فاسقان‌اند".

آيه ديگری که اشاره به قیام حضرت مهدي عج دارد، آيه ظهور حق در سوره توبه است : " هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون ".(3) شبيه اين آيه در سوره فتح آمده است : "هو الذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كله ".(4)اين آيات بر اساس رواياتي كه ذيل و تفسير آن‌ها آمده،، بر حضرت مهدي (ع ) تطبيق شده است. (5) 

هم چنين آيات: 86 هود؛ 5 قصص؛ 148 بقره، و....

پي‌نوشت‌ها:

1. انبياء (21) آيه 15.            

2. نور (24) آيه 55 .

3. توبه (9) آيه 33.                           

4. فتح (48) آيه 28.

5. پيام قرآن، ج 9، با تلخيص.

درقرآن آيات متعددي وجود دارد كه مطابق با تفسير روايات، شخص حضرت مهدي (عج) يا قيام ايشان را مصداق حقيقي آن دانسته اند.
کعبه

سوره يا آيه اي كه در آن به نام و شخص حضرت مهدي (عج) تصريح شده باشد، در قرآن نيامده است.اما آيات متعددي وجود دارد كه مطابق با تفسير روايات، شخص حضرت مهدي (عج) يا قيام ايشان را مصداق حقيقي آن دانسته است.

از جمله آياتي كه مطابق روايات، حضرت مهدي (عج) مصداق حقيقي آن شمرده شده  :

" أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ"(1) سوره نمل،آيه 62

 يا [كيست‏] آن كس كه مضطر را- چون وي را بخواند- اجابت مي‏كند، و گرفتاري را برطرف مي‏گرداند، و شما را جانشينان اين زمين قرار مي‏دهد؟ آيا معبودي با خداست؟ چه كم پند مي‏پذيريد.

در حديثي از امام صادق (ع) چنين آمده:

" نزلت في القائم من آل محمد عليهم السلام هو و اللَّه المضطر اذا صلي في المقام ركعتين و دعا الي اللَّه عز و جل فاجابه و يكشف السوء و يجعله خليفة في الارض"(2)

 آيه در مورد مهدي  آل محمد   نازل شده، به خدا سوگند !مضطر او است، هنگامي كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز به جا مي‏آورد . دست به درگاه خداوند متعال بر مي‏دارد . دعاي او را اجابت مي‏كند، ناراحتي‏ها را بر طرف مي‏ كند، و او را خليفه روي زمين قرار مي‏دهد».

آيه ديگري كه مفسران مطابق روايات وارده درباره قيام حضرت مهدي (عج) دانسته اند، آيه 105 سوره انبيا است :

«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون‏؛

در زبور بعد از ذكر (تورات ) مقرر داشتيم كه بندگان صالح من حكومت زمين را به ارث مي برند».

در تفسير مجمع البيان ذيل همين آيه از امام باقر (ع)  مي‏خوانيم :هم اصحاب المهدي في آخر الزمان؛(3)

 بندگان صالحي را كه خداوند در اين آيه به عنوان وارثان زمين ياد مي‏كند ، ياران مهدي در آخر الزمان هستند».

در تفسير قمي نيز در ذيل اين آيه آمده است:

" أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ، قال القائم و اصحابه؛(4)

منظور از اينكه زمين را بندگان صالح خدا به ارث مي‏برند ،مهدي قائم و ياران او هستند».

در قرآن كريم آيات متعدد ديگري به چشم مي خورد كه مطابق روايات وارده، حضرت مهدي و اصحابش مصداق حقيقي آن شمرده شده كه از جمله آن ها آيات زير را مي توان نام برد:

1. سوره نور، آيه 55 «وعدالله الذين آمنوا...».

2. سوره نساء، آيه 59 «يا ايهاالذين آمنوا اطيعوا الله و...».

3 . سوره توبه، آيه 33 «هو الذي اَرسل رسوله بالهدي و...».

4 . سوره حج، آيه 41 «الذين إن مَكَنّاهم في الارض...».

5 .سوره قصص، آيه 5 «و نُريد أن نَمُنَّ علي الذين استضعفوا...».

6 .سوره اعراف، آيه 128 «إنَّ الارضَ لِلّهِ يورثُها من يشاء...».

براي بررسي تفصيلي آيات، مي توانيد به كتاب «سيماي‏حضرت مهدي‏ عليه السلام در قرآن» ترجمه كتاب «المَحَجَّةُ فِيما نَزَلَ فِي القائِمِ الحُجَّةِ»، اثر ارزنده سيد هاشم ‏بن بحراني (معاصر علامه مجلسي‏)  كه به وسيله سيد مهدي حائري قزويني به فارسي ترجمه شده است، مراجعه نماييد.

پي نوشت ها:

1.سوره نمل،آيه 62.

2.عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين،قم،انتشارات اسماعيليان،چاپ چهارم،سال 1415 هجري قمري، ج‏4، ص 94.

3.طبرسي فضل بن حسن،مجمع البيان في تفسير القرآن،تهران،انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم، سال 1372 هجري شمسي، ج‏7، ص 106.

4.قمي علي بن ابراهيم، تفسير القمي،قم، انتشارات دار الكتاب، چاپ چهارم،سال 1367 هجري شمسي، ج‏2، ص 77.

خداوند در قرآن از دو نوع پيروي ياد كرده و يكي را تقبيح كرده و پويندگانش را ملامت كرده و ديگري را تحسين كرده و بدان فراخوانده است.
قرآن

خداوند در قرآن از دو نوع پيروي ياد كرده و يكي را تقبيح كرده و پويندگانش را ملامت كرده و ديگري را تحسين كرده و بدان فراخوانده است.

تقليد مذموم:

وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون (1)

چون به ايشان گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده است پيروي كنيد، گويند: نه، ما به همان راهي مي‏رويم كه پدرانمان مي‏رفتند. حتي اگر پدرانشان بيخرد و گمراه بوده‏ اند.

قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون (2)

آن آييني كه پدران خود را بدان معتقد يافته‏ ايم ما را بس است. حتي اگر پدرانشان هيچ نمي‏دانسته‏ اند و راه هدايت نيافته بوده‏ اند؟

تقليد ممدوح:

يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَني‏ مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْني‏ أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (3)

اي پدر، مرا دانشي داده‏ اند كه به تو نداده‏ اند. پس، از من پيروي كن تا تو را به راه راست هدايت كنم .

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (4)

اگر خود نمي‏دانيد، از اهل كتاب بپرسيد.

آياتي كه تقليد را لازم مي شمرد، فراوان است و نياز به مرجع يك حكم فطري است. زيرا همه مردم عالم به احكام دين نيستند و فرصت و توان مراجعه و استنباط احكام را از كتاب و سنت ندارند و براي فهميدن حكم خدا ، چاره اي جز مراجعه به عالمان دين و قرآن و حديث شناس ندارند. قرآن و روايات همين حكم فطري عقل را يادآوري كرده و به تقليد از عالم عادل فراخوانده و از تقليد از فاسقان كه علم ندارند و ادعاي علم مي كنند يا علم دارند. ولي فاسقند و در حكم خدا دست مي برند ، نهي كرده است.

1. پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 170.

2. مائده (5) آيه 104. 

3. مريم (19) آيه 43.

4. نحل (16) آيه 43.

 

اين آيه را بيان كننده فلسفه غيبت امام زمان (عج) شمرده اند بدين معنا كه امام زمان(عج) عذاب خدا براي كافران مستكبر و ظالم است....
قرآن

اين آيه را بيان كننده فلسفه غيبت امام زمان (ع) شمرده اند بدين معنا كه امام زمان عذاب خدا براي كافران مستكبر و ظالم است و خدا اين عذاب را به تاخير مي اندازد تا تمام مؤمناني كه در صلب كافران هستند ، از صلب آنان خارج شوند و ديگر مؤمني در صلب كافران نباشد و به بيان حضرت نوح :

رَبِّ لا تَذَرْ عَلَي الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً (1)

پروردگارا! هيچ يك از كافران را بر روي زمين باقي مگذار! چرا كه اگر آنها را باقي بگذاري ، بندگانت را گمراه مي‏كنند و جز نسلي فاجر و كافر به وجود نمي‏آورند!

آن گاه امام زمان(ع)  ظهور كرده و اين كافران ظالم و سد كننده راه خدا را عذاب مي كند و از بين مي برد و زمينه رشد انسان ها را فراهم مي سازد.

كامل  آيه  به شرح زير است.

وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ في‏ رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَليماً (2)

و هر گاه مردان و زنان با ايماني در اين ميان بدون آگاهي شما، زير دست و پا، از بين نمي‏رفتند كه از اين راه عيب و عاري ناآگاهانه به شما مي‏رسيد، (خداوند هرگز مانع اين جنگ نمي‏شد)! هدف اين بود كه خدا هر كس را مي‏خواهد در رحمت خود وارد كند و اگر مؤمنان و كفّار (در مكه) از هم جدا مي‏شدند، كافران را عذاب دردناكي مي‏كرديم!

آيه فوق ناظر به صلح حديبيه است كه پيامبر و يارانش براي زيارت خانه خدا به سوي مكه حركت كردند و قريش هم كه دشمن ترين گروه با مسلمانان بودند ، با همه همپيمانان راه را بر آنان سد كردند و بهانه جويي براي جنگ كردند ، پيامبر  هم كه با بهانه جويي هاي قريش براي جنگ مواجه شد ، با يارنش بر جنگ و مقاومت تا مرگ پيمان بست ( بيعت شجره و رضوان)  و دو گروه بر جمگ مصمم شدند ولي خدا مسلمانمان را كه به محدوده مكه وارد شده و اين خود پيروزي بزرگي بود، را از جنگ با مشركان و آنان را از جنگ با مسلمانان منصرف كرد:

وَ هُوَ الَّذي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيراً (3)

او كسي است كه دست آنها را از شما، و دست شما را از آنان در دل مكّه كوتاه كرد، بعد از آنكه شما را بر آنها پيروز ساخت و خداوند به آنچه انجام مي‏دهيد بيناست‏.

بعد خدا در آيه بالا فلسفه اين اراده اش را بيان مي فرمايد كه اگر شما دو طرف را از جنگ منصرف كردم بدان جهت بود كه مؤمنان زيادي در مكه و در بين مشركان ناشناخته بودند و اگر جنگ مي شد ، احتمال مي رفت آنان در جنگ به دست مسلمانان كشته شوند و مسلمانان ناآگاهانه به برادر كشي مبتلا گردند :

وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ في‏ رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ (4)

و هر گاه مردان و زنان با ايماني در اين ميان بدون آگاهي شما، زير دست و پا، از بين نمي‏رفتند كه از اين راه عيب و عاري ناآگاهانه به شما مي‏رسيد، (خداوند هرگز مانع اين جنگ نمي‏شد)! هدف اين بود كه خدا هر كس را مي‏خواهد در رحمت خود وارد كند.

خداوند مي خواست اين مؤمنان ناشناخته در بين كافران و يا مؤمنان در صلب كافران ، به رحمت او نايل گردند. (5)

بعد ادامه مي دهد:

لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَليماً

و اگر مؤمنان و كفّار (در مكه) از هم جدا بودند ، كافران را عذاب دردناكي مي‏كرديم!

اگر مؤمنان ناشناخته در مكه نبودند يا اگر مؤمنان متولد نشده در صلب كافران نبودند ، و كافران از مؤمنان جدا بودند و ضربه خوردن مسلمانان منتفي بود، ما كافران را به عذاب خود يا به دست انتقام شما مي كوبيديم و خوار و ذليل مي كرديم.

بنا بر اين اگر در روز فتح حديبيه خدا اراده كرد كه بين مسلمانان و كافران جنگ در نگيرد با اين كه هر دو گروه عازم به جنگ شده بودند، اين بود كه مؤمناني كه در صلب كافران بودند، از آنها متولد شوند و بنا بر روايات اين آيه دلالت دارد كه ظهور امام زمان هم به تأخير مي افتد تا تمام مؤمناني كه در صلب كافران هستند ، متولد شوند و وقتي ديگر مؤمني در صلب كافري نماند ، خدا به امام زمان اجازه ظهور و ريشه كني كافران را مي دهد. (6)

پي نوشت ها:

1. نوح (71) آيه 26-27.

2. فتح (48) آيه 25.

3. همان ، آيه 24.

4. همان ، آيه 25.

5. طيب سيد عبد الحسين ، اطيب البيان ، دوم ، تهران ، انتشارات اسلام ف 1378 ش ، ج12 ، ص 215.

6. بحراني ، البرهان ، اول ، تهران ، بنياد بعثت ، 1416 ق ، ج5 ، ص 90.

صفحه‌ها