پرسش وپاسخ

آیا درمثالهای زیر اشکالات مطرح شده وارد است؟

در سوره بقره آيه 177، واژه "صابرين" بر اساس موقعيتش بايد به صورت صابرون باشد؛

در سوره اعراف آيه 160، عبارت "اثْنَتيَ‏ْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا"، بايد به صورت "اثْنَتيَ‏ْ عَشْرَةَ سِبْطاً" باشد؛

در سوره نساء آيه 162، عبارت "المُْقِيمِينَ الصَّلَوةَ " بايد به صورت "المُْقِيمونَ الصَّلَوةَ" باشد؛

در سوره مائده آيه 69، واژ? "صابئين" از "صابئون" صحيحتر است.

در سوره منافقون آيه 10، واژ? "اكن" بايد به صورت "اكون" باشد.

در سوره آل عمران، آيه 59، عبارت "كن فيكون"، بايد به صورت "كن فكان" باشد.

سوره بقره آيه 177، واژه"البر" بايد به صورت "الباران" باشد.

پاسخ:

بشر ابتدا مفاهيم مورد نظر خود را با صداها به ديگران منتقل مي كرد . مجموعه  صداها همان گفتار است . بعد به انتقال مفاهيم از طريق نوشتار رو آورد و خط را اختراع نمود. خط هم از شكل ابتدايي تصويري شروع شد و تكامل يافت تا به صورت امروزي با الفباي منظم و اصول دستوري مشخص در آمد. صداها و تصوير و خط براي انتقال مفهوم هاي مشخص و معين هستند كه در عين ثابت بودن مفهوم و معناي مورد نظر ، مي توانند مختلف باشند.

 مفهوم مار يك چيز است و كلام و صوت و نوشته و رسم الخطي كه اين مفهوم را به ذهن برساند، مي تواند مختلف باشد.

بشر ابتدايي با در آوردن صداهاي خاص منظور خود را منتقل كرد . كم كم كلمه ها و واژه هاي ابتدايي وضع شد و تكامل يافت  . بعد به انتقال مفاهيم از طريق نوشتن توجه كرد . زبان هاي مختلف نوشتاري و الفباهاي مختلف در نقاط گوناگون جهان پيدا شد كه ريشه در يكديگر داشتند يا از هم وام گرفته بودند و...

زبان عربي هم در گفتار و نوشتار از اين قاعده مستثنا نيست . داستان خاص خود را دارد ؛ ولي در هر حال اين داستان به قرآن كه گفتاري نازل شد و به گوش مردم رسيد و در قلب شان حك شد و به ثبت آن با رسم الخط ابتدايي موجود پرداختند و بعدها اين رسم الخط تكامل يافت تا به صورت امروزي درآمد ، ضربه نمي زند.

قرآن به خط و نوشته نازل نشد ،بلكه شفاهي و شنيداري نازل شد . عرب ها قرآن را از زبان پيامبر شنيدند و آن را فهميدند . به نسل هاي بعد به طور شفاهي و با استفاده از خط ابتدايي عربي منتقل كردند . بعدها كه خط كامل شد، قرآن ترجمه نشد تا در اين ترجمه ، اشتباه و خطا رخ دهد يا قدرت سياسي حاكم اعمال نفوذ نمايد. بلكه  الفاظي كه شنيده بودند، در قالب رسم الخط اصلاح شده نوشتند. 

اما موارد غلط املايي يا غلط نحوي :

آِيه 177 بقره:

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَي الْمالَ عَلي‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي‏ وَ الْيَتامي‏ وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ .

در مورد اين آيه دو اشكال گرفته اند:

1. بايد به جاي "ليس البرّ" بگويد: "ليس البارّان" ؛

جواب: آيه فوق خداوند در مقام بيان تعريف "بِِرّ" و نيكي است . بسياري از اوقات تعريف مفهوم با بيان مصداق صورت مي گيرد .بنا بر اين در اين آيه با توجه به  مصداق ها ،  كلمه "برّ" در تقدير گرفته مي شود؛ يعني گويا آيه به اين صورت است:

" و لكن البر بر من آمن بالله و...؛برّ به اين نيست كه به مشرق و مغرب رو كني  و هميشه به ظاهر نماز بگذاري، بلكه برّ ، برّ آن كسي است كه به خدا ايمان آورده و ..."

در تفسير نمونه در تفسير  آيه آمده:

در ادبيات عرب و همچنين بعضي زبان هاي ديگر هنگامي كه مي‏خواهند آخرين درجه تاكيد را در چيزي بيان كنند ، آن را به صورت مصدري مي‏آورند، نه به صورت وصف، مثلا گفته مي‏شود :عدل اين نيست كه به فلان نحو عمل كني، بلكه علي (ع) عدل جهان انسانيت است، يعني چنان عدالت پيشه است كه گويي تمام وجودش در آن حل شده و سر تا پاي او در عدالت غرق گشته است، به گونه‏اي كه هر گاه به او نگاه كني ، چيزي جز عدالت نمي‏بيني!  همچنين در نقطه مقابل آن مي‏گوئيم: بني اميه ذلت اسلام بودند، گويي تمام وجودشان تبديل به خواري شده بود. (1)

علامه طباطبايي بيان زيباتري  دارد:

در اين جمله به جاي اينكه كلمه بر به كسره را تعريف كند، كلمه بر به فتحه را تعريف كرد، تا هم بيان و تعريف مردان نيكوكار را كرده باشد و در ضمن اوصاف شان را هم شرح داده باشد و هم اشاره كرده باشد به اينكه مفهوم خالي از مصداق و حقيقت، هيچ اثري و فضيلتي ندارد . اين  دأب و روش قرآن در تمامي بياناتش است كه وقتي مي خواهد مقامات معنوي را بيان كند، با شرح احوال و تعريف رجال دارنده آن مقام، بيان مي كند و به بيان مفهوم تنها ، قناعت نمي كند.

جمله: وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ تعريف ابرار و بيان حقيقت حال ايشان است كه هم در مرتبه اعتقاد تعريف شان مي‏كند و هم در مرتبه اعمال و هم اخلاق؛ در باره اعتقادشان مي فرمايد: مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ و در باره اعمالشان مي فرمايد: أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا، و در باره اخلاقشان مي فرمايد:وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ . در تعريف اولي كه از ايشان كرده، فرمود: كساني هستند كه ايمان به خدا و روز جزا و ملائكه و كتاب و انبيا دارند، و اين تعريف شامل تمامي معارف حقه‏اي است كه خدا ايمان به آن ها را از بندگان خود خواسته ؛ مراد

، ايمان كامل است كه اثرش هرگز از آن جدا نمي‏شود و تخلف نمي كند، نه در قلب و نه در جوارح ؛ در قلب تخلف نمي كند چون صاحب آن دچار شك و اضطراب و يا اعتراض و يا در پيشامدي ناگوار دچار خشم نمي گردد . در اخلاق و اعمال هم تخلف نمي كند، چون وقتي ايمان كامل در دل پيدا شد، اخلاق و اعمال هم اصلاح مي شود.

دليل بر اينكه مراد از آيه ، بيان اين معنا است، ذيل آيه شريفه است كه مي‏فرمايد: اولئك الذين صدقوا كه صدق را مطلق آورده و مقيد به زبان يا به اعمال قلب، يا به اعمال ساير جوارح نكرده، پس منظور، مؤمناني است كه مؤمن حقيقي هستند و در دعوي ايمان ، صادقند ؛ هم چنان كه در جاي ديگر در باره آنان فرمود:

فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ، ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ، وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً،(2)

حاشا به پروردگارت سوگند كه ايمان نمي‏آورند و ايمان شان واقعي نمي‏شود مگر وقتي كه تو را در اختلاف‏هايي كه بين شان پيدا مي‏شود ،داور قرار دهند . چون حكمي راندي، هيچ ناراحتي در دل خود از حكم تو احساس نكنند و سراپا تسليم تو شوند. (3)

 مطابق ادبيات عرب اين نه تنها غلط املايي نيست، بلكه يك بيان ابلغ و رساتر است، ولي كساني كه با ادبيات عرب آشنا نيستند، آن را غلط املايي مي شمارند .

2. چون در قبل آمده: "والموفون بعهدهم اذا عاهدوا" اين جا هم بهتر بود مي گفت: "و الصابرون في البأساء و الضرآء"

جواب:

 در ادبيات عرب قطع از عطف براي مدح و اختصاص ، بليغ تر است . در اين جا با قطع از عطف و اختصاص به ذكر ، به اهميت فوق العاده صبر تصريح مي كند.(4)

3. در سوره نساء گفته: معدود دوازده بايد مفرد و منصوب باشد.سبطا نه اسباطا.

علامه در جواب اشكال گويد:

از ابن حاجب نقل شده كه : كلمه" اسباطا" در اين آيه بدل از عدد است، نه تميز عدد. اگر تميز  بود ،مي‏بايستي اسباط بني اسرائيل حد اقل سي و شش سبط و تيره مي‏بودند و حال آن كه نبودند، چون سبط در بني اسرائيل دوازده تيره بود . بنا بر اين حداقل جمع سبط (سه سبط يعني) سي و شش (تيره) است، پس ناچار بايد بگوييم كلمه" اسباطا" بدل از عدد است،  تميز عدد حذف شده چون با بودن اسباطا احتياجي به ذكر آن نبوده،  تقدير كلام" و قطعناهم اثنتي عشرة فرقة اسباطا" است. البته كساني ديگر هم گفته‏اند كه كلمه مذكور تميز است، اشكال ابن حاجب هم وارد نيست، زيرا اگر چه كلمه به صيغه جمع است، ولي در اين جا به معناي مفرد آمده و معناي آن، جماعت و يا طايفه و يا نظير آن است. (5)

4. عبارت «المقيمين الصلاة» در آيه 116 نساء بايستي همانند راسخون  و المؤمنون و المؤتون جمع بسته مي شد ؛

جواب: اولا "المقيمين" جمع مذكر است ،مانند مواردي كه ذكر كرده ايد ،جز اين كه آن ها از لحاظ ادبيات عرب حالت رفعي و فاعلي دارند . اين حالت نصبي و مفعولي و به نظر ايراد گيرندگان اين هم بايد مانند آن ها حالت رفعي داشته باشد، يعني "المقيمون الصلاه" باشد.

در مورد اين جمله گفته شده:

خداوند مي فرمايد كه راسخان در علم به وحي نازل بر تو و وحي نازل بر انبياي قبل از تو ايمان دارند. بعد در صدد معرفي انبيا يا  راسخان در علم بر مي آيد به وصفي كه مهم ترين وصف آنان است ،يعني "اقامه نماز" . در اين جا از عطف به اختصاص قطع كرده و يك فعل "اخص" يا " اعني " در تقدير است . "المقيمين الصلاه" مفعول آن فعل مقدر است . خدا با اين ذكر خاص نماز ، به اهميت آن اشاره كرده و  اختصاص به ذكر ، فلسفه اين تغيير سياق است. (6)

5. در آيه 69 سوره مائده با توجه به منصوب بودن "الذين" ؛ "الصابئين" را بهتر شمرده است.

در جواب گفته اند: در اين جا "الصابئين" عطف به "الذين"  نيست، بلكه مبتدايي است كه خبر آن "كذلك" بوده و حذف شده ؛ اگر جداگانه در يك جمله ذكر شده، به اين جهت بوده كه بگويد:  صابئان كه ضلالت و گمراهي آنان آشكار است، اگر به توحيد و معاد ايمان داشته و عمل صالح به جا مي آوردند ، اهل نجات بودند، چه رسد به يهود و نصارا كه ضلالت شان كم تر است. (7)

6. گفته شده" كن فيكون" بايد "كن فكان" مي شد.

جمله خبر است . تحقق اراده الهي بعد از تعلق اراده را مي رساند . مي خواهد اعلام كند كه خدا هر گاه چيزي را اراده كند ، مي شود. پس فعل بايد مضارع باشد كه از حال يا آينده دلالت كند ،چون وقوع بعد از تعلق اراده است.

 چون با ادبيات عرب و راز و رمز آن آشنا نيستيم ،اين آيات را خطا يا غلط نحوي مي انگاريم ،در حالي كه بايد از سخن شناسان عرب دليل اين استعمال ها سؤال شود.

پي نوشت ها:

1. مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ،چ اول ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1374 ش ، ج ‏1، ص 599.

2. نساء (4) آيه 65.

3. طباطبايي ، الميزان، ترجمه موسوي همداني ،چ پنجم ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي، 1374 ش ، ج‏1، ص 650.

4. ابوحيان اندسي، البحر المحيط ، بيروت ، دارالفكر، 1420ق، ج‏2، ص 140.

5.  الميزان، ج 8، ص 371.

6. شيخ طوسي، تبيان، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج3، ص 375.

7. بيضاوي، انوار التنزيل، بيروت، دار احياء التراث العربي ، 1418 ق ، ج2 ، ص 137. 

چنانكه آيت الله معرفت نيز متذكر شده اند اختلاف قرائات چه قبل از جمع آوري عثمان و چه بعد از آن عوامل متعددي داشته و يكي از عوامل اختلاف قرائات، خلط بين تفسير قرآن و متن قرآن است يعني آنچه را ابن مسعود يا ابي بن كعب يا غير اين دو به عنوان تفسير آيه بيان نموده قاري جزء متن قرآن دانسته است.(1)

تشخيص تفسير از متن قرآن هم با توجه به تواتر آيات قرآن حل مي شود يعني آيات قرآن كريم به صورت متواتر در بين مسلمانان رواج داشته و گرچه ممكن است شخصي به سبب عدم آگاهي از آيات متواتر، تفسير را متن بپندارد. اما ساير مسلمانان كه با آيات قرآن مأنوس هستند قدرت تشخيص آنرا داشته اند و لذا اينگونه نبوده كه مسلمانان از اصل و متن آيات آگاه نبوده باشند.

پي نوشت ها:

1. آيت الله معرفت، التمهيد في علوم القرآن ، قم، مؤسسة النشر الاسلامي‏ ، 1415ق،  ج‏2، ص 42.

 

خط عربي آن زمان بسيار ابتدايي و خالي از نقطه و اعراب و...بود و حروف شباهت زياد به هم داشتند

عرب زمان پيامبر اهل خواندن و نوشتن نبود و در تمام حجاز افراد محدود و انگشت شماري خواندن و نوشتن مي دانستند  و خط عربي آن زمان بسيار ابتدايي و خالي از نقطه و اعراب و...بود و حروف شباهت زياد به هم داشتند و...

اين خط بعد از اسلام با وام گرفتن از زبان هاي ديگر رشد كرده، نقطه گذاري و علامت گذاري و...بعد از اسلام در آن ايجاد شد. اتفاقا بيش تر اين خدمات هم از جانب اديبان مسلمان و براي خدمت به قرآن و تلاش جهت حفظ آن از تحريف و...صورت گرفته است.

قرآن ابتدا  بر قلب پيامبر نازل شد. بر زبان ايشان جاري شد و به گوش مسلمانان رسيد. در ابتدا و بعد از آن در سده هاي اول قرآن بيش تر از طريق شنيدن منتقل مي شد. محتاج خط و نوشتن و خواندن نبود. مسلمانان در زمان پيامبر آنچه را از زبان  ايشان شنيدند، با رسم الخط متداول و ساده  آن زمان ثبت كردند تا بعد با ديدن آن، شنيده خود را به ياد آورند. اين رسم الخط با همه ايرادها و نواقصش براي يادآوري مطلب شنيده شده كافي بود، همچنان كه خط هيروگليف و تصويري براي رساندن پيام ها كافي بود.

پس قرآن ابتدا با رسم الخط ساده عربي كه بسياري حروف به هم شباهت داشتند و از نقطه و حركت ها اثري نبود، نوشته شد. البته چون اصل بر قرائت بود و مردم بيش تر قرآن را سينه به سينه و شفاهي ياد گرفته بودند، اين خط توسط قاريان به آساني و صحيح خوانده و آموزش داده مي شد. مشكل مهمي نمود پيدا نكرد. بعد براي تلاوت راحت تر  به نقطه و اعراب گذاري اقدام كردند.

مشهور است كه ابوالاسود دوئلي (به دستور حضرت علي ) نخستين كسي است قرآن را اعراب گذاري كرده است.(1)

. بعد از او ديگران كار او را ادامه دادند و با علامت گذاري هاي بيشتر تلاوت را آسان كرده و راه اشتباه را بستند.

اين ها، همه براي در امان نگه داشتن قرآن از تحريف و تغيير در گذر زمان بود.

چنين تكاملي اختصاص به خط عربي ندارد، بلكه ديگر زبان ها و خطها هم از چنين تكاملي بهره گرفته اند.

براي اطلاع بيشتر و آگاهي از استنادهاي مطالب فوق به:

سيد محمد باقر حجتي، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 157-186 و 201-234 و 463-486 مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1. زركشي، البرهان، دار احيائ الكتب العربيه، 1376ق، ج 1، ص 250.

قرآن‌ كريم تاكنون با رسم الخط هاي گوناگوني چاپ شده كه تمامي آن‌ها...

قرآن‌ كريم تاكنون با رسم الخط هاي گوناگوني چاپ شده كه تمامي آن‌ها براي قرائت مناسب مي‌باشد و انتخاب هر يك بستگي به سليقه و قرائت آسان‌تر در نظر قاري قرآن دارد. اين رسم الخط ها عبارتند از:

1. رسم الخط مصري:اين رسم الخط، شيوه كشور مصر و شيوه رايج در كشورهاي عربي است و در سال‏هاي اخير در ايران نيز بسيار متداول شده است؛به خصوص قرآني كه به خط زيباي خطاط مشهور سوري «عثمان طه» نوشته شده است.

2. رسم الخط شبه قاره هند: اين رسم الخط، شيوه رايج در كشورهاي جنوب آسياست، مانند: هند، پاكستان، بنگلادش، افغانستان و استان‏هاي شرق ايران مانند سيستان و بلوچستان، شرق خراسان، هرمزگان و بعضي مناطق ديگر.

3. رسم الخط ايراني:شيوه متداول در ايران است كه در قالب هاي متعددي مانند خط نستعليق، رسم الخط چاپي (حروف‌چيني‌) و اخيراً با رسم الخط هاي كامپيوتري‌، به تحرير درآمده و عرضه شده‌ است.

4. رسم الخط تركي: اين رسم الخط، شيوه رايج در تركيه، ايران و برخي كشورهاي اسلامي است. (1)

البته در سال 90 از قرآني تحت عنوان « مصحف جمهوري اسلامي ايران» توسط مركز طبع و نشر قرآن كريم رونمايي شده كه در اين مصحف سعي شده با حذف علائم زائد و تزئيني، رسم الخط مصحف نزديك‌ترين ارتباط را با قرائت داشته باشد تا قاري دچار سردرگمي نگردد.

درباره ترجمه قرآن كريم هم بايد بگوييم كه در دوران معاصر ترجمه هاي گرانقدري توسط علما ارائه شده كه از جمله بهترين آنها به ترجمه آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله مشكيني مي توان اشاره نمود.

پي نوشت ها:

1. سيف، سيد مهدي، مقاله تاريخچه رسم الخط قرآن و سير و تحول آن، فصلنامه رشد ( آموزش قرآن )، 1382 - شماره 3، ص 33.

 

 

« مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ». (1)

" اضعاف" جمع" ضعف" (بر وزن شعر) به معني دو يا چند برابر كردن چيزي است. با توجه اينكه اين واژه به صورت جمع در آيه آمده و با كلمه" كثيرة"، تاكيد شده، به علاوه جمله" يضاعف" نيز تاكيد بيش تري را از يضعف مي‏رساند، از مجموع اين جهات، استفاده مي‏شود كه خداوند، براي انفاق كنندگان پاداش بسيار فراواني قرار داده،  انفاق در راه خدا همچون بذر مستعدي است كه در زمين آماده‏اي افشانده شود،  به وسيله باران هاي پي در پي آبياري گردد، و ده‏ها و گاه صدها برابر، نتيجه دهد.(2)

 هنگامي كه اين آيه نازل شد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها؛ (3) هر كس كار خوبي آورد، بهتر از آن را پاداش مي‏گيرد»پيامبر صلي اللَّه عليه و آله از خداوند تقاضاي ازدياد كرد، آيه نازل شد: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها؛ (4) ده برابر داده مي‏شود» باز درخواست نمود، آيه قرض الحسنه با جمله‏ «أَضْعافاً كَثِيرَةً» نازل شد. پيامبر متوجّه شد  كثيري كه خداوند مقدّر كند، قابل شماره نيست. (5)

اينكه در برخي روايات پاداش قرض الحسنه را هيجده برابر بيان كرده اند ،در واقع يك تفسير و بيان از اضعاف كثيره در آيه شريفه است. احتمال دارد اين روايت نسبت به نوع افراد قرض دهنده و  اخلاص در نيت آن ها باشد كه در ثواب يكسان نيستند ،زيرا همان گونه كه در بالا اشاره شد ،كثيري كه خداوند مقدر كرده ،قابل شمارش نيست.

 اما درباره سوال دوم شما ، كلمه" قبض" به معناي گرفتن چيزي و كشيدن آن به طرف خويش است، در مقابل كلمه" بسط" و همچنين" بصط" كه به معناي دادن و از خود دور كردن است. اين كلمه كه در اصل از ماده (باء- سين- ط) است، و طبق يك قاعده صرفي (سين) آن به خاطر اينكه پهلوي حرف (ط) كه به اصطلاح از حروف (اطباق و تقسيم) است، قرار گرفته ،مبدل به (صاد) شده است.(6)

پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه245 .

2.آيت الله مكارم ، تفسير نمونه ، انتشارات دارالكتب الاسلاميه ، ج2 ص225.

3. نمل(27) آيه 89.

4. انعام (6)آيه160.

5. محسن قرائتي ، تفسير نور ، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن ،ج1 ص387.

6. موسوي همداني ، ترجمه تفسير الميزان ، انتشارات جامعه مدرسين ، ج2 ص432.

قرآن به خطي كه مرسوم بود، توسط مسلمانان نوشته شد...

قرآن كتابي است كه بر قلب پيامبر نازل شد و پيامبر آن را بر مردم خواند و مردم ابتدا با گوش خود آن را شنيدند و بعد شنيده خود را ثبت كردند و خود پيامبر هم دستور داد قرآن نازل را با خطي كه در آن زمان مرسوم بود و خط ابتدايي اي بود كه نقطه و حركات و علامات را نداشت، كتابت كردند همچنان كه دستور داد ديگر مطالب علمي را به قيد كتابت درآورند تا از تحرف و گم شدن و از بين رفتن در امان باشد:

قيدوا العلم بالكتابة (1)

علم را با نوشتن به قيد بكشيد.

بنا بر اين قرآن به خطي كه مرسوم بود، توسط مسلمانان نوشته شد و اين خط تكامل يافت و خط قرآن توقيفي نيست.  به همين جهت رسم الخط امروز با رسم الخط زمان پيامبر تفاوت دارد. البته مسلمانان براي در امان ماندن قرآن از تحريف، سعي كردند قرآن را بر همان رسم الخطي كه قرآن هاي خليفه سوم (مصحف هاي امام كه خليفه سوم نوشت و به بلاد اسلامي فرستاد تا مرجع مسلمانان باشد) نوشته شده بود حفظ كنند و حتي غلط هاي املايي معدودي كه توسط نويسندگان رخ داده بود ، تصحيح نكردند (البته اين اغلاط در رسم و نوشتن بود. ولي در خواندن آن گونه كه نازل شده بود ، مي خواندند) و تقطه گذاري و حركت گذاري بر روي همان رسم الخط انجام شد تا خواندن آن راحت تر و قاعده مند بوده و افراد به غلط و اشتباه خواند نيفتند.

الآن هم قرآن ها از حيث كتابت و رسم الخط با هم اختلاف هايي دارند. ولي از حيث قرائت همه به يك نحو مي خوانند.

براي اطلاع بيشتر به سيد محمد باقر حجتي، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377 ش، ص57 به بعد مراجعه كنيد. 

پي نوشت ها:

1. ابن شعبه حرّاني، تحف العقول، قم، انتشارات اسلامي، 1404 ق ، ص 36؛ سيوطي، جامع صغير، بيروت، دار الفكر، 1401 ق، ج 2، ص 261.

 

همزه در ابتداي كلمات هميشه (در سه حالت مفتوح، مكسور، مضموم) به شكل الف و در وسط يا آخر كلمه...

اين بحثي كتابتي است.بايد به كتاب هاي مربوط به كتابت و رسم الخط عربي مراجعه كنيد.

در يكي از مقالات اينترنتي آمده:

در عربي  الف حركت (صدا) پذير  در واقع همان همزه است . به آن «الف يابسه» نيز مي گويند . جزء حروف اصلي مي باشد.

همزه در ابتداي كلمات هميشه (در سه حالت مفتوح، مكسور، مضموم) به شكل الف و در وسط يا آخر كلمه به شكل مخصوص به خود «ء» نوشت مي شود . بيش تر وقت ها اين همزه با توجّه به حركت خود و يا حركت قبلش روي يكي از سه حرف «ؤ ـ أ ـ يء» قرار مي گيرد،مانند:

اَحْمَدْ، جُزْءْ، سَأَلَ، مُؤْمِنْ، بارِيءُ

در مقاله ديگري آمده:

 در رابطه با همزه به اين نتيجه رسيديم كه در كتابت اوّليّه، شكل خاصّي نداشت . گاهي به تناسب حركت خود يا قبلش به صورت يكي از سه حرف «ا، و، ي» نوشته مي شد . بعد كه براي همزه شكلي وضع گرديد «ء» آن شكل را روي اين سه حرف «أ، ؤ، يء» قرار دادند تا تلفّظ صحيح آن حروف مشخّص باشد، در اين صورت طبق رسم الخط قرآن هاي موجود، اين سه حرف در قرائت ناخوانا خواهند بود و فقط در نگارش نوشته مي شوند. ساده ترين عنواني كه مي توان براي آن انتخاب كرد «پايه و كرسي همزه» است و در تعريف آن  مي گوييم: همزه از حروفي است كه بعضي وقت ها به تنهايي نوشته مي شود، مانند: سَماء، يَشاءْ . گاهي وقت ها به تناسب حركت خود يا قبلش روي يكي از سه حرف «أ، ؤ، يء» قرار مي گيرد كه در اين صورت تنها همزه خوانده مي شود . اين سه حرف در حكم پايه و كرسي براي همزه خواهد بود، مانند:

سَأَلَ، مُؤْمِنْ، بارِيءُ، مَلائِكَةُ

در مقاله اي ديگر آمده :

همزه در كلمه‌هاي همزه‌دار يا در اول كلمه است يا در آخر آن و يا در بين حرف‌هاي يك واژه.

   ? همزه اول و آخر

در فارسي همزه اول را مثل حرف 'الف' مي‌نويسيم . همزه آخر را در فارسي تلفظ هم نمي‌كنند. مثال:

استعلام،اعضا،رؤسا،امضا،وزرا،انشا،انقضا ،اطبا،استعفا،انبيا.

هر گاه اين كلمه‌ها مضاف واقع شوند، پس از آواي 'الف' به ‌جاي افزودن كسره اضاف، 'ي' بعد از آن ها مي‌افزايند. مثال:

استعفاي مدير ،امضاي خوانا،       اطباي مشهور،رؤساي جمهور، وزراي كابينه .

همزه‌هاي آخر كلمه بيش تر در واژه‌هايي است كه از زبان عربي به فارسي آمده. قاعده اين همزه به قرار زير است:

- هر گاه همزه پس از حرف فتحه‌دار باشد، به‌صورت 'الف' نوشته مي‌شود و بيش تر با نشان همزه 'ء' ، مانند: ملجأ، مبدأ، خلأ، منشأ.

هرگاه اين همزه پيش از ياي نسبت يا وحدت بيايد، به‌صورت 'ئـ' نوشته مي‌شود:

ملجئي، مبدئي، منشئي.

- هرگاه پس از حرف ضمه‌دار بيايند ، به‌ صورت 'ؤ' نوشته مي‌شدند:

لؤلؤ، تلألؤ ...

- غير از دو مورد بالا در جاهاي ديگر به اين صورت 'ء' نوشته مي‌شوند:

جزء، سوء، نشوء

اين كلمه‌ها نيز پيش از ياء نسبت يا وحدت به 'ء' نوشته مي‌شوند:

جزئي، سوء

همزه ‌ميان واژه‌ها

هرگاه همزه در ميان حرف‌هاي كلمه باشد، دو وضع ممكن است پيش آيد:

 همزه ساكن است يا حركت دارد.

- همزه ساكن: اگر همزه ساكن باشد، آن را به‌ صورت مشابه حركت  قبل آن مي‌نويسيم. يعني اگر حركت پيش از آن فتحه (زبر) باشد، به‌صورت 'الف' . اگر كسره (زير) باشد، به‌ صورت ياء و اگر ضمه باشد، آن را به‌ صورت واو مي‌نويسم.

1. همزه ساكن است، ولي حرف قبل از آن فتحه دارد:

همزه ساكن كه پيش از حرف زبردار (مفتوح) باشد، به‌‌صورت 'الف' نوشته مي‌شود:

مأخذ،رأس،تأثير ،يأس،رأفت،مستأجر ،مأوا ،مأنوس،تأليف.

2. همزه ساكن است، ولي حرف قبل از آن ضمه دارد:

همزه ساكن كه پيش از آن حرف ضمه‌دار (مضموم) باشد، به‌ صورت 'واو' نوشته مي‌شود:

مؤمن،رؤيا ،لؤلؤ ،رؤيت   

3. همزه ساكن است ، ولي حرف قبل از آن كسره دارد:

همزه ساكن كه پيش از آن حرف زيردار (مكسور) باشد، به‌صورت 'ياء' نوشته مي‌شود:

ذئب (گرگ)      بئر (چاه) ائتلاف

- همزه متحرك:

اگر همزه متحرك بود يا قبل آن ساكن است يا متحرك. اگر حرف قبل همزه حركت داشت، همزه به‌ صورت مشابه آن حركت نوشته مي‌شود.

همزه و حرف  قبل آن هر دو متحرك است:

?. همزه متحرك است و حرف  قبل آن فتحه دارد:

همزه متحرك كه پيش آن حرف زبردار (مفتوح) باشد، به‌ صورت 'الف' نوشته مي‌شود:

تأهل،تأثر،تألم .

?. همزه متحرك است و حرف  قبل از آن ضمه دارد:

همزه متحرك كه پيش از آن حرف ضمه‌دار (مضموم) باشد، به‌ صورت 'واو' نوشته مي‌شود:

مؤلف ،مؤدب،سؤال ،مؤسس،مؤثر ،مؤيد،رؤسا،مؤنث

 نوشتن 'سؤال' به‌صورت 'سئوال' درست نيست، چرا كه مطابق قاعده، اين كلمه آن وقت بايد سِئوال (بر وزن مسواك) تلفظ شود. پس بهتر است كه اين كلمه پس از حرف 'سين' مضموم همزه به‌صورت 'واو' نوشته شود: سؤال

3. همزه متحرك است و حرف قبل از آن كسره دارد:

همزه متحرك كه پيش از حرف زبردار (مكسور) باشد، به‌ صورت 'ياء' نوشته مي‌شود:

لئام،     تئوري ،تخطئه، رئاليست،تئاتر ،توطئه،       سئانس، تبرئه .

همزه متحرك است، ولي حرف  قبل آن ساكن است.

همزه‌هاي متحركي كه پيش از آن ها حرف ساكن باشد، به‌ صورت حركت خود نوشته مي‌شود:

مسؤول، هيأت ،مسأله ،   جرأت

 اين همزه‌ها را امروز در فارسي به‌صورت 'ياء' مي‌نويسند:

مسئول، مسئله، هيئت.

 وقتي همزه و الف با هم جمع شوند، همزه به‌ صورت الف نوشته مي‌شود و بالاي آن علامتي به‌ نام مد (~) مي‌‌گذارند:

آيينه،مآل ،مآخذ،آداب،آثار ،مرآت ،قرآن،منشآت.

براي يافتن موارد فوق و مطالب بيش تر به اينترنت " رسم الخط همزه در عربي" مراجعه كنيد.

 

 

 

 

لوازم نوشتني كه در قرآن هم از آن ها ياد شده است :

قرطاس(كاغذ)، قلم ، مداد(به معناي مركّب) ، صحف(برگه هايي از كاغذ كه روي آن  نوشته شده) ، سجلّ (نوشت هاي لوله شده) ، رَقّ (پوست نازكي كه روي آن مي نوشتند) .

زيد بن ثابت وقتي از جانب خليفه اول به جمع قرآن در يك كتاب موظف شد گفت:

فوالله لنقل جبل من الجبال ما كان اثقل عليّ من الذي امرني به من جمع القرآن ، اجمع من الرقاع و اللخاف  و العسب و صدور الرجال؛

 سوگند به خدا كه جا به جا كردن كوه ها سخت تر از آن نبود كه مرا مأمور به جمع آوري قرآن كردند تا آن را از روي برگ ها و سنگ ها و چوبه خرما و محفوظات مردم جمع آوري كنم. (1)

پي نوشت :

1. پژوهشي در تاريخ قرآن، ص216 به نقل از الفهرست،ص36 و الاتقان،ج1، ص99.

 

در زمان خليفه اول اين كار انجام شد.

آيات قرآن حكايت دارد كه اصل خواندن و نوشتن در عرب بي سابقه نبوده و به صورت نادر وجود داشته است، زيرا در آيات صحبت از خواندن و كتابت و زبور و صحيفه و...به ميان آمده كه بر خواندن و نوشتن يا نوشت افزار دلالت دارد .

پيامبر(ص) بعد از رفتن به مدينه و تشكيل حكومت ،افرادي را به يادگيري خواندن و نوشتن مأمور كرد. جالب اين است كه بعضي از اسيران مشرك در جنگ بدر خواندن و نوشتن بلد بودند . پيامبر مقرر فرمود كه هر كدام  به ده كودك مسلمان خواندن و نوشتن ياد دهند تا آزاد گردند.(1)

بنا بر نقل تاريخ هنگام ورود رسول خدا به مدينه افرادي به تعداد انگشتان دو دست خواندن و نوشتن ياد داشتند كه با تشويق پيامبر به سرعت اين عده افزون شدند حتي نقل شده زيد بن ثابت را به فراگيري خط يهود گمارد تا اگر يهود مدينه نامه اي به ايشان نوشتند،  وي بتواند آن را بخواند(2) . علاوه بر آن پيامبر افرادي را به نوشتن قرآن گمارد كه به "كاتبان وحي" معروف گشتند.(3)

زيد بن ثابت وقتي از جانب خليفه اول ابوبكر به جمع قرآن در يك كتاب موظف شد گفت:

« فوالله لنقل جبل من الجبال ما كان اثقل عليّ من الذي امرني به من جمع القرآن ، اجمع من الرقاع و اللخاف  و العسب و صدور الرجال(4)؛سوگند به خدا كه جا به جا كردن كوه ها سخت تر از آن نبود كه مرا مأمور به جمع آوري قرآن كردند تا آن را از روي برگ ها و سنگ ها و چوبه خرما و محفوظات مردم جمع آوري كنم.»

بنا بر اين در زمان رسول خدا هم نوشتن و خواندن بود و هم لوازم براي نوشتن وجود داشت . البته خط در مراحل ابتدايي بود.

پي نوشت ها:

1. تاريخ قرآن زنجاني،ص28.

2. پژوهشي در تاريخ قرآن،ص183،  به نقل از تاريخ المصاحف،ص3 ؛ فتوح البلدان بلاذري،ص385.

3. همان،ص302.

4. همان،ص216 به نقل از الفهرست،ص36 ؛ الاتقان،ج1، ص99.

فَانظُرْ إِليَ ءَاثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يحُْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتهَِا إِنَّ ذَالِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتيَ‏ وَ هُوَ عَليَ‏ كلُ‏ِّ شيَ‏ْءٍ قَدِير ؛ (1) 

- وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنَّكَ تَرَي الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيهَْا الْمَاءَ اهْتزََّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِ الْمَوْتيَ إِنَّهُ عَليَ‏ كلُ‏ِّ شيَ‏ْءٍ قَدِير (2)

 كتابت و صيغه صحيح اين كلمه محيي با دو ياء است. چون اسم فاعل از باب افعال ( اَحيي يُحيي مُحييِ) است ولي در خط عثمان طه با يك ياء آمده است كه جزء اشتباهات در رسم الخط( عثمان طه ) به حساب مي آيد. (و اگر هم اشتباه نباشد اين سبك مرسوم نيست . البته دقت داشته باشيد كه اين مساله ربطي به تحريف قرآن ندارد.)

پي نوشت:

1.روم(30 ) آيه 50.

2.فصّلت(41 )آيه 39.

صفحه‌ها