نظر به این که این مسأله در مورد امامان علیهمالسلام نخستین بار در مورد حضرت جواد علیهالسلام رخ داد، در آن عصر، از جنجالیترین مسائل روز بود.
حضرت رضا علیهالسلام قبل از امامت امام جواد به بیان پاسخ: این سؤال میپرداختند.
عدّهای در مورد امامت حضرت جواد در خردسالی، از حضرت رضا سؤال کردند، حضرت به آن ها که به قرآن معتقد بودند، ماجرای نبوّت حضرت عیسی علیهالسلام را در خردسالی به عنوان شاهد ذکر کرد.
ـ خیرانی میگوید: پدرم گفت در خراسان، در محضر حضرت رضا بودم، شخصی پرسید: «اگر برای شما پیشامدی رخ داد، پس از شما امام مردم کیست؟» امام فرمود: «پسرم ابوجعفر (حضرت جواد) است». گویی پرسش کننده از شنیدن این پاسخ: ـ از این رو که حضرت جواد کودک بود و حدود هفت سال داشت ـ قانع نشد، حضرت رضا به او فرمود: «خداوند حضرت عیسی علیهالسلام را در کم تر از سنّ ابوجعفر (حضرت جواد) به عنوان پیامبر شریعت تازهای برگزید. بنابراین، چه مانعی دارد که خدا ابوجعفر را در خردسالی به امامت برساند؟».(1)
در آیه 30 سوره مریم به این مطلب تصریح شده که حضرت عیسی در گهواره با بیان گویا چنین گفت: «اِنّی عَبْدُاللّهِ آتانِی الْکتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِيّا؛ بنده خدایم، او کتاب آسمانی به من عنایت فرموده و مرا پیامبر قرار داده است.»
بنابراین، وقتی حضرت عیسی در گهواره برای ابلاغ شریعت تازه به مقام پیامبری برسد، چه اشکالی دارد که به اراده خداوند، حضرت جواد در هفت سالگی، به مقام رهبری، آن هم در مورد شریعت پیامبر که بیش از دو قرن از آغاز آن با داشتن چندین رهبر میگذرد.
- تحلیل و بررسی:
در پاسخ: این که چگونه خُرد سال به مقام امامت میرسد، دو راه در پیش داریم:
1ـ به آنان که به خدای قادر و حکیم معتقدند، میگوییم: چه مانعی دارد خداوند با قدرت و حکمت مطلقهای که دارد، بر اساس مصالحی، شخصی را در خردسالی به مقام نبوّت یا امامت برساند، چنان که مطابق قرآن، خداوند حضرت عیسی و یحیی علیهالسلام را در دوران کودکی به مقام نبوّت رسانید؛ به استناد قرآن عیسی علیهالسلام در گهواره سخن گفت و فرمود: « بنده خدایم، خداوند به من کتاب آسمانی داد و مرا پیامبر نمود».(2) خداوند در مورد یحیی علیهالسلام فرمود: «یا یحیی خُذ الْکتابَ بِقُوَّةٍ و آتیناهُ الْحُکمَ صَبِیا؛.(3) ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر، فرمان نبوّت را در کودکی به او دادیم».
امام جواد برای یکی از یاران خود به نام علی بن اسباط، به همین آیه استدلال کرد، و پس از ذکر آیه فرمود: «خداوند کاری را که در امامت کرده؛ همانند کاری است که در نبوّت کرده ، همان گونه که ممکن است خداوند حکمت را در چهل سالگی به انسانی بدهد، ممکن است که حکمت را در کودکی به انسانی دیگر عطا فرماید». (4)
2ـ در طول تاریخ دیده شده است که برخی از کودکان رشد فکری فوقالعادهای داشتهاند، گاه افرادی در سنین کمتر از ده سال، نابغه شده و از رشد و عقل و درک ممتاز و استثنایی برخوردار بودهاند، این موضوع بیانگر آن است که شایستگی مقامهای ارجمند، مانند مقام امامت برای بعضی از کودکان محال نیست که آن را غیر ممکن سازد، در این زمینه نمونههای فراوان وجود دارد، که برای تقریب اذهان به ذکر سه نمونه زیر میپردازیم.
- نمونههای استثنایی از خردسالان نابغه:
1. در حالات حسین بن عبد الله بن سینا معروف به شیخالرّئیس ابوعلی سینا، (373 ـ 427 هـ .ق) نقل کردهاند که در شرح حال خود گفت:
«در ده سالگی آن قدر از علوم مختلف را فرا گرفتم که مردم بخارا از استعداد سرشار من، شگفتزده شده بودند، در دوازده سالگی بر مسند فتوا نشستم، در شانزده سالگی کتاب قانون را در علم طبّ نوشتم، بیماری نوح بن منصور رئیس دولت سامانی را که همه اطبّا از درمانش عاجز شده بودند، درمان نمودم. او به این خاطر، امکانات فرهنگی بسیار در اختیارم گذاشت، شب و روز به بررسی و مطالعه پرداختم. هنگامی که به بیست و چهار سالگی رسیدم، همه علوم جهان را میدانستم و چنین میاندیشیدم که علم و دانشی وجود ندارد که به آن دست نیافته باشم».(5)
2. نمونه دیگر، یکی از دانشمندان غرب به نام «توماس یونگ» است، که در دو سالگی خواندن و نوشتن را میدانست، در هشت سالگی به تنهایی به آموختن ریاضیات پرداخت، به امتیازات استثنایی و اعجاب انگیزی دست یافت.(6)
3. نمونه دیگر که در عصر حاضر رخ داده و بسیار عجیب است و پاسخ: به سؤال فوق را به طور عینی و گویا تبیین میکند، مربوط به سید محمد حسین طباطبائی، فرزند حجةالاسلام آقای سید محمد مهدی طباطبائی است. بنابراین ممکن است خداوند از باب لطف و عنایت، امامت را در کودکی به امامان عنایت نماید.
در مورد کوتاه بودن عمر معصومان نخست باید گفت که عمر تمامی انسان ها به دست خداوند متعال است .هر زمان مصلحت بداند، بنده خویش را به سوی خود خواهد برد.
در مورد کوتاه بودن مدت عمر امامان باید توجه داشت: وظیفه امام تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست . بلکه امام چنان که وظیفة راهنمایی صورت مردم را به عهده دارد ، ولایت و رهبری باطنی اعمال را به عهده دارد . او است که حیات معنوی مردم را تنظیم میکند . حقایق اعمال را به سوی خدا سوق میدهد.
حضور او در میان مردم و تربیت شاگردان و در زندان و یا در غیبت بودنشان در این باب تأثیری ندارد . امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها مستور است و یا مردم به او دسترسی ندارد.(7)
از این تحلیل معلوم میشود که با توجه به مسئولیت ظاهری و باطنی امام در همه شرایط، چه مردم با امام ارتباط داشته باشند و چه زمینه چنین ارتباطی به هر دلیل وجود نداشته باشد، بعد از پیامبر برای جامعه بشری، انسان معصومی به نام امام وجودش لازم و ضروری است.
گرچه ائمه علیهمالسلام به دلیل طولانی نبودن عمر مبارکشان و یا به دلیل فراهم نبودن شرایط، آن گونه که شایسته و لازم است نتوانستند حقایق را به مردم بیان کنند، ولی همین که هر کدام به نوبة خود در زمانی خاصی به عنوان حجت الهی روی زمین وجود داشتهاند ، به تناوب مسئولیت را به عهده میگرفتند و هیچگاه زمین از حجت خدا خالی نبوده است.
امیر مؤمنان علیهالسلام در این باره بیان زیبا و عمیق دارد :
«ألاَ أنّ مثل آل محمّد (صلیاللهعلیهوآله) کمثل نجوم السماء إذا هَوی نجمٌ طلعَ نجمٌ، فکأنّکم قد تکاملت مِن الله فیکم الصنائع وآتاکم ما کنتم تأملون؛(8) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکی از آن ها غروب کند، ستارهای دیگر طلوع میکند. گویا میبینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمتهای خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیدهاید».
پی نوشت:
1. محمّد بن یعقوب ، کلینی، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1365ش، ج1، ص322.
2. مریم(19) آیه 30.
3. همان، آیه 12.
4. کلینی، همان، ج1، ص494.
5. محدّث قمّی، الکنی والالقاب، ج1، ص320 و 321.
6. پی یر روسو، تاریخ علوم ، ص432.
7. بررسی امامت حضرت مهدی (ع)در خُردسالی ، محمد محمدی اشتهاردی
8. سید رضی، نهج البلاغه، قم، هجرت، ق، 1414، خطبه 100، ص146.