لطفا کامل تا آخر بخوانید:
در تاریخ راجع به حمله اعراب به ایران اینگونه آمده است:
فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازهای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شصت هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته بسیار بر جای نهادند. (عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت و منابع بسیار معتبر دیگر)
میدانیم در اسلام تنها راه مجاز گرفتن برده، به اسارت در آوردن دشمن در میدان نبرد است که البته به حق است و از زندانی کردن متداول امروزی بهتر، سوال این است که با توجه به اینکه تنها مردانی از طرفین جنگ در جنگ شرکت میکردند، و با توجه به حضور شخصیت های بسیار موممن و برجسته صدر اسلام همچون اصحاب و حضرت علی در بلاد اسلامی، چطور مسلملنان توانستند شصت هزار زن و دختر ایرانی را که بخاطر زن بودنشان اصلا در جنگ شرکت نکرده بودند به اسارت بگیرند و به آنها تجاوز کنند؟ آنهم نه در خفا بلکه رسما و در پایتخت اسلام و دارالخلافه اسلامی. پس اسلام به عنوان دین حق خداوندی وظیفه مبارزه با چه جنایتی مهمتر از این را در آن زمان داشته؟ البته میدانیم حضرت علی پس از گذشت چند سال از جنگ در خطبه ای اعلام انزجار از رفتار خلفای قبلی با اسرا کرده اند. اما باتوجه به بزرگی غیر قابل توصیفِ جنایت انجام شده توسط اعراب. تنها ابراز انزجار شخصیت های برجسته اسلامی مانند اصحابی که بسیار در راه اسلام راستین محمدی شکنجه شدند و سختی ها را تحمل کردند واقعا خنده دار و مضحک به نظر میرسد. چه طور طبق احادیث اگر خلخالی از پای زنی مسیحی در بلاد اسلامی خارج شود جا دارد که خلیفه مسلمین از غصه از شدت دنیا برود. ولی تجاوز به شصت هزار زن و دختر امری غیر مهم است؟
و سوال بعدی اینکه باتوجه به اینکه در خلال هرجنگی به هرحال اعمالی غیر انسانی در حد کمتری انجام میشود و با توجه به اینکه حضرت علی در رابطه با حمله ایران به خلیفه دوم بسار مشاوره دادند و بدین صورت با این امر همکاری کردند. آیا گسترش اسلام به کشوری که نه کافر بلکه یکتاپرست بودند ارزش احتمل به وجود آمدی همچین جنایاتی بزرگ تر از آنچه در جنگ های معمولی رخ میدهد در خلال جنگ را داشت !؟ و اسلام با آمدنش قرار بود با چه اعمال غیر انسانی و غیر الهی مهم تر از این مبارزه کند که البته در این مورد خود مسبب آن شده بود؟آیا این جنایت بسیار بزرگتر از زنده به گور کردن دختران نبود که مبارزه با آن جزو احکام اولیه در صدر اسلام بود؟ و آیا با توجه به همکاری حضرت علی در این جنگ، اگر رفتاری در طول جنگ مغایر با سنت رسول خدا و جنایاتی صورت بپذیرد آیا بخشی از گناه آن هر چند کمتر و به قدر مشاوره دادن های استراتژیک جنگی به خلیفه دوم بر دوش حضرت علی نیست؟
و آیا هر یک از ادیان الهی حق دارند به بهانه گسترش قلمرو خود به هرسرزمینی که میخواهند چه مردمانش تمایل به گرایش به دین جدید داشته باشند و چه نه حمله کنند و ناخواسته باعث ایجاد همچین جنایاتی در طول جنگ شوند؟ آیا به نظر شما خداوند سبحان حاظر است مردم سرزمینی به عبادت او و ستایش بپردازند اما به قیمت تجاوز و غارت به شصت هزار زن و دختر بیگناه؟
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت: گرچه در جنگ مسلمانان با ايران برخي انسان ها كشته و بعضي ناهنجاري ها شكل گرفت، اما اين امر نه در آن حد بود كه امروزه برخي كتاب ها، وبلاگ ها و سايت ها بدان دامن مي زنند. طرح اين گونه مسائل جهتش آن است كه برخي در صدد تقابل اسلام و ايران هستند. اينان وانمود مي كنند كه در پي اين حمله ايرانيان تحقير و تعداد از آنان اسير گرديدند. استاد شهيد مطهري به جواب اين گونه شبهه ها پرداخته و يادآور مي شود كه اين مطالب مدرك و دليل معتبر ندارد. استاد نخست به برخي از اين شبهه ها اشاره و سپس به جواب آن مي پردازند":... تازيان تمدن ايران را استهزا مىكردند و ايرانيان را «موالى» يعنى بندگان مىخواندند... جشنهاى ايرانى موقوف شد. سرجان ملكم انگليسى در تاريخ ايران مىنويسد: «پيروان پيغمبر عربى از پايدارى و لجاجى كه ايرانيان در دفاع از ملك و مذهب خويش نمودند، چنان در خشم بودند كه چون دست يافتند هر چيز را كه موجب تقويت مليت دانستند عرضه تخريب و هلاك ساختند. شهرها با خاك يكسان و آتشكدهها با آتش سوخته شد...
آنچه اين به اصطلاح مورخ مىگويد خيلى تازگى دارد، زيرا در هيچ سند و مدرك تاريخى يافت نمىشود. ناچار بايد فرض كنيم كه اين مورخ به سند و مدركى دست يافته كه چشم هيچ حلال زادهاى آن را نديده و دست احدى به آن نرسيده و مصلحت هم نبوده است كه آن سند و مدرك افشا شود. آرى ناچاريم چنين فرض كنيم، زيرا اگر چنين فرض نكنيم ناچاريم خداى ناخواسته در حسن نيت... اين مورخ كه البته هيچ مأموريتى از طرف وزارت امور خارجه انگلستان براى تأليف اين كتاب نداشته است! اندكى ترديد روا داريم، و چنين چيزى چگونه ممكن است؟! آنچه اين مورخ در اسناد و مدارك غيرمرئى- كه جز در آرشيو وزارت امور خارجه انگلستان پيدا نخواهد شد- يافته است اين است كه اولًا برخلاف گفته همه مورخين، ايرانيان در دفاع از ملك و مذهب خويش پايدارى و لجاج مىنمودند و با آنهمه پايداريها و لجاجها و با آن جمعيت فراوان كه بالغ بر صد و چهل ميليون در آن عصر تخمين زده شده است و با آنهمه ساز و برگها، از يك جمعيت چهل پنجاه هزار نفرى عرب پابرهنه كه از لحاظ عدد كمتر از يك دهم سربازان تحت السلاح ايران بودند و از لحاظ ساز و برگ جنگى طرف مقايسه نبودند و به فنون جنگى آن روز نيز چندان وارد نبودند، شكست خوردند. پس قطعاً اين شكست را طبق اظهارات اين نويسنده بايد به حساب پفيوزى ملت ايران گذاشت نه به حساب نارضايى آنها از حكومت و آيين و نظامات داخلى خود و نه به حساب جاذبه آيين و ايدئولوژى جديد به نام اسلام.
ثانياً شهرهاى ايران به وسيله اعراب مسلمان با خاك يكسان شده است. اين شهرها در كجا بوده و چه نامى داشته است و در كدام كتاب تاريخ نام آنها برده شده است؟ جوابش را خود سر جان ملكم بايد بدهد.
ثالثاً موبدان و مباشران معبدها از دم تيغ گذرانده شدهاند و آتشكدهها با آتش سوخته شده است، اما اينكه مورخينى مانند مسعودى و مقدسى و غيرآنان نوشتهاند كه تا زمان آنها (در حدود قرن چهارم) هنوز آتشكدهها باقى و پابرجا بوده است و حتى امراى مسلمان ضمن پيمان عهد متعهد مىشدند كه معابد اهل كتاب و از آن جمله مجوس را حفظ كنند، مطلبى است كه آقاى سرجان ملكم نمىخواهد بحثى در آن باره بكند.
رابعاً كتابهاى علمى و مذهبى ايران و كسانى كه اين كتابها در تصرفشان بوده است، يكجا در معرض تلف واقع شدهاند... خامساً اعراب مسلمان موبدان را ساحر و كتب مجوس را كتاب سحر مىناميدند. اين نيز مطلبى است كه براى اولين بار از زبان اين مورخ بىغرض! بايد شنيده شود. اين بود دو نظر متضادى كه درباره اسلام و ايران اظهار مىشود.(1)
در ضمن نبايد فراموش كردكه برخي مطالب مربوط به جنگ مسلمين با ايران، از كتاب تاريخ طبري گرفته شده است. طبري مطالب تاريخي را از راويان مختلف نقل مي كند كه برخي دروغگو و غير موثق بوده اند،از جمله سيف بن عمر كه خيلي از مطالب مربوط به اين جنگ، از طريق وي مي باشد. جواد علي (از مورخان) معتبر مي گويد: طبري در استفاده از مآخذ، اصول اهل حديث را در نظر نگرفته و از چهره هاي ضعيف هم روايت كرده است. او روايات سيف بن عمر را كه متهم به زندقه است و خود طبري هم نظر مساعدي نسبت به وي ندارد، نقل مي كند.(2) در مورد آمار كشته شدگان طرفين در كتاب هاي تاريخي آمار گوناگون است كه مبالغه آميز (3) و قابل قبول نيست، مانند آنكه طبري مي گويد صدهزار تن از ايرانيان كشته شدند. (4) و حال اينكه اين آمار صحت ندارد، ايران آماده پذيرش اسلام بود (5) كه لازمه ي اين امر كاهش كشتار مي باشد.
در پايان لازم است به اين مطلب اشاره شود، كه آ قاي زرين كوب برخي مطالبي- مربوطه به جنگ مسلمين با ايرانيان را-، از كتاب تاريخ طبري گرفته است كه وضع آن نيز – از مطالب قبل –روشن گرديد.
در اين خصوص به كتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مرتضي مطهري مراجعه نماييد.
پي نوشت ها:
1. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، انتشارات صدرا، ج14، ص 149.
2. رسول جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، سيره رسول خدا (ص)، قم، انتشارات دليل ما، 1385، چاپ چهارم، ص 124.
3. باقرشريف قرشي، حيات الامام الحسن بن علي، قم، دارالكتب العلميه، ج1، ص128.
4. ابي جعفر محمد بن جرير طبري، تاريخ الطبري، تحقيق: وتصحيح: نخبة من العلماء الأجلاء، بيروت، لبنان، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، ج ، ص 1829 .
5. مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، قم، جامعه مدرسين، 1362، ص77.