مقاله زير خدمتتان ارسال مي شود اميد كه پاسخ خود را در آن بيابيد.
سيري در رفتار مردمي پيامبر(ص) در قرآن
حجةالاسلام و المسلمين سيد احمد خاتمي
سال 1385 مزيّن به نام مبارك رسول اعظم است. در اين نامگذاري آنچه هدف بوده مطرح كردن منش و روش حضرت و الگو قرار دادن آن در تمامي عرصههاي زندگي است. در عرصه فردي، اجتماعي، سياسي و.. . و.. .
قرار بود عنوان مقاله اينجانب در اين ويژه نامه "سيماي پيامبر(ص) در قرآن" باشد. به هنگام تحقيق و پژوهش در موضوع فوق به اينجا رسيدم كه طرح اين موضوع گسترده و عميق در يك مقاله همانند جا دادن يك درياي ناپيدا كرانه در كوزهاي كوچك است لذا بر آن شدم بحثم را متمركز كنم در بخشي از عنوان فوق و آن "رفتار مردمي پيامبر(ص) در قرآن" است گرچه اين بحث نيز بيش از حد يك مقاله است ليكن:
آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم بقدر تشنگي بايد چشيد
اميد كه رفتار مردمي حضرت اسوه همه بويژه مسؤولان نظام اسلامي باشد.
محبوبيت پيامبر(ص)
در اين واقعيت نميتوان ترديد كرد كه پيامبر اعظم(ص) از چهرههاي محبوب جهان بشريت بود، هم در حيات و هم بعد از ارتحالش.
او آنچنان محبوب بود كه به هنگام وضو، مسابقه بود براي گرفتن زيادي آب وضوي پيامبر و گاه كار به زد و خورد ميكشيد. (1) در ماجراي صلح حديبيّه "عروة بن مسعود" كه به نمايندگي از قريش براي مذاكره با پيامبر(ص) آمده بود. به سران قريش چنين گزارش داد:
"من شاهان بزرگ را ديدهام، قدرتهاي بزرگي مانند قدرت كسري قيصر روم، سلطان حبشه را مشاهده كردهام و موقعيت هيچكدام را ميان قوم خود مانند محمّد نديدهام. من با ديدگان خود ديدم كه ياران او نگذاشتند قطره آبي از وضوي او به زمين بريزد و براي تبرك آن را تقسيم نمودند. اگر موئي از محمّد بيفتد فوراً آن را بر ميدارند بنابراين سران قريش بايد در اين موقعيت فكر و تأمّل كنند. "(2) اين تنها نمونهاي اندك از محبوبيت گسترده پيامبر(ص) در زمان حياتش بود.
بعد از ارتحال نيز روزبروز بر محبوبيتش افزوده شده تا آنجا كه امروز بيش از يك ميليارد و پانصد ميليون انسان با كمال افتخار خود را پيرو حضرت دانسته و هر روز چند بار شهادت به رسالت او ميدهند.
راز محبوبيّت پيامبر(ص)
سؤال اين است كه راز اين محبوبيّت چه بود؟ بايد اين راز را در دو بخش جستجو كرد: 1- بخشي از اين راز را بايد خدائي دانست، او بود كه محبت پيامبر را در دلها قرار داد:
"انّ الّذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّاً"(3) تحقيقاً كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند خداوند رحمن محبتي براي آنان در دلها قرار ميدهد.
اين سنت خداوند است كه محبت مؤمنان را در دلها قرار ميدهد و پيامبر در قلّه ايمان و عمل صالح قرار داد.
در حديثي از پيامبر(ص) ميخوانيم: "انّ اللّه اذا احبّ عبداً دعا جبرئيل فقال يا جبرئيل انّي احبّ فلاناً فاحبّه قال فيحبّه جبرئيل ثم ينادي في اهل السماء انّ اللّه يحّب فلاناً فاحبّوه قال فيحبّه اهل السماء ثم يوضع له القبول في الارض؛ و انّ اللّه اذا ابغض عبداً دعا جبرئيل فقال يا جبرئيل انّي ابغض فلاناً فابغضه، قال فيبغضه جبرئيل ثم ينادي في اهل السماء انّ اللّه يبغض فلاناً فابغضوه قال فيبغضه اهل السماء ثم يوضع له البغضاء في الارض. "(4)
هنگامي كه خداوند كسي از بندگانش را دوست دارد به جبرئيل ميگويد من فلان كس را دوست دارم پس او را دوست بدار، جبرئيل او را دوست خواهد داشت سپس در آسمانها ندا ميدهد كهاي اهل آسمان خداوند فلان كس را دوست دارد و به دنبال آن همه اهل آسمان او را دوست ميدارند سپس پذيرش اين محبت در زمين منعكس ميشود و هنگامي كه خداوند كسي را دشمن بدارد به جبرئيل ميگويد من از او متنفرم او را دشمن بدار پس جبرئيل او را دشمن ميدارد سپس در ميان اهل آسمانها ندا ميدهد كه خداوند از او متنفر است او را دشمن داريد، همه اهل آسمانها از او متنفر ميشوند سپس انعكاس اين تنفر در زمين خواهد بود.
2- دومين راز محبوبيت را بايد در رفتار و عملكرد مردمي ديد رفتار و عملكردي كه مولي علي(ع) چنين توصيف ميكند:
"خالطوا النّاس مخالطة ان متم معها بكوا عليكم و ان عشتم حنّوا اليكم. "(5)
با مردم چنان زندگي كنيد كه اگر مرديد بر شما بگريند و آنگاه كه در كنار آنان بسر ميبريد به شما عشق بورزند. "
اين رفتار مردم معيار "رفتار مردمي" است.
اسوه اين رفتار، رفتار پيامبر اعظم(ص) و امامان معصوم سلام اللّه عليهم اجمعين است، آنها در حياتشان كاملاً محبوب بودند و در مماتشان هم همه را داغدار ميكردند.
خلق عظيم
قرآن كريم پيامبر(ص) را به "خلق عظيم" ميستايد: "و انك لعلي خلق عظيم"(6) و تو صاحب اخلاق عظيم و برجستهاي هستي.
"خلق" از ماده خلقت از نظر تمامي اهل لغت بمعني سجيّه است. سجيّه هم به معناي صفاتي است كه از انسان جدا نميشود و همچون خلقت و آفرينش انسان ميگردد. "عظيم" نشانگر كمال و بي مانندي اين صفت است زيرا هيچ پيامبري به چنين صفتي توصيف نشده است اين گوياي آن است كه اخلاق و خوي پيامبر(ص) عجين با شخصيت و سرشت آن حضرت بود نه امري موقت و گذرا.
سياق آيات گوياي آن است كه از مصاديق بارز اين "خلق عظيم" واكنش بزرگوارانه پيامبر(ص) در برابر تهمتها و افتراهاي مخالفان بويژه تهمت جنون كه در آيه دوم سوره قلم آمده ميباشد ولي لفظ اطلاق دارد و گوياي اخلاق بلند حضرت در تمامي عرصههاست و اگر در برخي روايات بر سخاوت و حسن خلق حضرت (7) و در برخي ديگر بر عفو و سعه صدر(8) حضرت تأكيد كرده اين تنها تأكيد بر برخي از مصاديق است نه منحصر كردن در آنها.
آري پيامبر اكرم(ص) بحق معجزه اخلاق بود. و علاوه بر عنايت خداوند همين ويژگي برترين راز محبوبيّت پيامبر(ص) و نفوذ حضرت در عمق دلها بود. پيامبري كه رسالتش تكميل فضائل اخلاقي است (9) خود بايد "خلق عظيم" داشته باشد.
رفتار مردمي
از مصاديق بارز اين خلق عظيم "رفتار مردمي" است در روايتي از حضرت امام حسين(ع) آمده است كه از: پدرم اميرمؤمنان علي(ع) درباره ويژگي زندگي پيامبر و اخلاق او سؤال كردم پدرم مشروحاً به من پاسخ فرمود در بخشي از اين حديث آمده است:
"كان دائم البشر، سهل الخلق، لين الجانب، ليس بفظ و لاغليظ و لا ضحّاب و لا فحاش و لا عياب و لامدّاح يتغافل عما لا يشتهي فلايؤيس منه ولايخيب فيه مؤمليه" حضرت با همنشينان دائماً خوشرو، آسان گير و ملايم بود هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بد زبان، عيبجو، و متملق نبود هيچكس از او مأيوس نميشد و هر كس به در خانه او ميآمد نوميد باز نميگشت.
"قد ترك نفسه من ثلاث: المراء و الاكثار و ما لايعنيه" سه چيز را از خود رهانيده بود: 1- مراء "بگو مگوهاي بي ثمر" 2-پرگوئي 3- دخالت در كاري كه به او مربوط نبود.
"و ترك النّاس من ثلاث كان لايذمّ احداً و لا يعيّره ولايطلب عثراته ولاعورته".
و سه چيز را در مورد مردم از خود دور كرده بود: 1- از كسي بدگوئي نميكرد 2-كسي را سرزنش نميفرمود 3- لغزشها و عيوب پنهاني مردم را جستجو نميكرد.
"ولايتكلم الّا في ما رجا ثوابه اذا تكلّم اطرق جلسائه كانّما علي رؤسهم الطير فاذا سكت تكلّموا ولايتنازعون عنده"
هرگز سخن نميگفت مگر در مورد مواردي كه ثواب الهي را اميد داشت، در موقع سخن گفتن به قدري نافذ الكلمة بود كه همه سكوت اختيار ميكردند و تكان نميخوردند و به هنگامي كه ساكت ميشد آنها به سخن در ميآمدند اما نزد او هرگز نزاع و مجادله نميكردند(10)
"قرآن كريم" به بخشهائي از رفتار مردمي حضرت اشاره كرده است، از جمله:
سوز و عشق به مردم
پيامبر اكرم(ص) از صميم جان دلسوز مردم بود و تمام آرزويش هدايت مردم بود.
"لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم. " (11) تحقيقاً رسولي از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاي شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤف و مهربان است.
در اين آيه شريفه نهايت سوز و عشق پيامبر(ص) به مردم با واژههاي ذيل بيان شده:
الف: "من انفسكم" پيامبري برخاسته از بين شما و داراي روح انساني همانند شما. اين واژه گوياي شدّت ارتباط پيامبر(ص) با مردم است گوئي كه پارهاي از جان مردم در شكل پيامبر(ص) ظاهر شده است.
ب: "عزيز عليه ما عنتم" رنج و گرفتاري شما مايه رنج و تأثر شديد اوست او غمخوار شماست.
يعني او نه تنها از ناراحتي شما خشنود نميشود كه بيتفاوت هم نخواهد بود او به شدّت از رنجهاي شما رنج ميبرد و اگر اصرار بر هدايت شما و جنگهاي طاقت فرسا و پرزحمت دارد آن هم براي نجات شما و براي رهائي تان از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختي است.
ج: "حريص عليكم" او در سعادت و سربلندي شما سراز پا نميشناسد.
"حرص" در لغت به معناي شدّت علاقه به چيزي است، در آيه متعلّق حرص حذف شده و اين دليل بر عموم است يعني او به هرگونه خير و سعادت شما عشق ميورزد، حريص بر هدايت شماست، حريص بر تعليم شماست و.. . و.. .
د: "بالمؤمنين رؤف رحيم" او نسبت به مؤمنان رؤف و مهربان است "رئوف" است نسبت به فرمانبرداران. "رحيم" است نسبت به گنهكاران (12) و بعيد نيست كه اين دو واژه مانند فقير و مسكين باشند كه هنگامي كه جدا ذكر شوند دو معنا داشته باشند ولي وقتي به تنهائي ذكر شوند هر كدام معناي ديگر را دار د اميرمؤمنان علي(ع) در روايتي ضمن ادلّه اثبات افضليت رسول خدا ميفرمايد:
".. . و لقد كان ارحم الناس و ارأفهم فقال اللّه تبارك و تعالي لقد جاءكم رسول من انفسكم.. . بالمؤمنين رؤف رحيم. "
به تحقيق رسول خدا دلسوزترين و مهربانترين مردم بود پس خداي تبارك و تعالي فرمود براي شما پيغمبري از خودتان آمد كه.. . با مؤمنان دلسوز و مهربان بود (13)
تا آنجا پيامبر غم امت را ميخورد كه گاه جان پيامبر در معرض خطر قرار ميگرفت.
"فلعلّك باخع نفسك علي آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا" (14) گوئي ميخواهي به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاك كني اگر به اين گفتار ايمان نياورند.
"لعلك باخ نفسك الّا يكونوا مؤمنين" (15) گوئي ميخواهي خود را هلاك كني كه چرا اينها ايمان نميآورند.
"باخع" از ماده بخع به معناي هلاك كردن خويشتن از شدّت غم و اندوه و به تعبير ديگر دق مرگ نمودن است. در مقائيس اللّغة آمده آنگاه گفته ميشود "بخع الرجل نفسه" كه او خويشتن را بخاطر خشم شديد و شدّت ناراحتي هلاك سازد (16)
اين دو آيه گوياي حرص شديد پيامبر بر هدايت مردم و جانفشاني حضرت در اين مسير است، آيه گوياي آن است كه پيامبر به جهت سرنوشت و پايان بدكافران در تأسف و رنجي عميق بود. گويا پيامبر(ص) به شخصي تشبيه شده كه ميبيند عزيزترين افرادش از او جدا ميشوند و او با حسرت از پشت سرشان به آنان نگاه ميكند.
برخورد مهرآميز با مردم
ديگر خوي پيامر(ص) در رابطه با مردم برخورد مهرآميز است برخورد مهرآميز يعني نرمخوئي، يعني گذشت، يعني مدارا، پيامبر مظهر اين همه بود.
"فما رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكّل علي اللّه انّ اللّه يحبّ المتوكّلين. (17) به بركت رحمت الهي در برابر آنان نرم شدي و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده ميشدند پس آنها را ببخش و براي آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن اما هنگامي كه تصميم گرفتي بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.
"لنت" از ماده "لين" به معناي مهرباني و خوشخوئي است. "فظ" به معناي كسي است كه سخنانش تند و خشن است. "فظاظت" خشونت در گفتار است.
"غليظ القلب" كسي كه سنگدل است كه مربوط به خشونت عملي است از آيه شريفه استفاده ميشود پيامبر داراي اخلاقي خوش و اهل مدارا با مردم و به دور از هرگونه سنگدلي و خشونت بود و سرچشمه اين خلق و خوي رحمت الهي بود كه خداوند در دل پيامبر(ص) نهاده بود. و اين از عوامل گرايش مردم به حضرت بوده و اين ويژگي يك رهبري موفق است.
زيرا كه شخصي كه در مقام رهبري قرار گرفته اگر خشن، تندخو، غير قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد به زودي در برنامه خود مواجه با شكست خواهد شد، مردم از دور او پراكنده ميشوند و از وظيفه رهبري باز ميماند. اميرمؤمنان علي(ع) فرمود: "آلة الرئاسة سعة الصدر؛ (18) ابزار رهبري گشادگي سينه است. "
در همين راستا دستور عفو و گذشت از لغزشهاي آنها و نيز طلب آمرزش براي آنان را صادر كرده و براي زنده كردن شخصيت مسلمانان دستور مشورت و نظرخواهي از آنان را داده است.
شأن نزول آيه مسلماناني هستند كه عليرغم شعارهاي فراواني كه در عرصه جهاد ميدادند از صحنه جنگ گريختند و عامل شكست مسلمانان در اين جنگ شدند، آنان بعد از جنگ در آتش افسوس و ندامت ميسوختند. آيه شريفه پيامبر(ص) را مأمور به گذشت از آنها و احترام به شخصيّت آنها مينمايد. اين يعني مهر با مردم حتي با لغزش آنان!!
"و منهم الّذين يؤذون النبي و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم يؤمن باللّه و يؤمن للمؤمنين و رحمة للّذين آمنوا منكم و الّذين يؤذون رسول اللّه لهم عذاباليم" (19)
از آنها كساني هستند كه پيامبر را آزار ميدهند و ميگويند او آدم خوش باوري است بگو خوش باور بودن او به نفع شماست ولي بدانيد او به خدا ايمان دارد و مؤمنان را تصديق ميكند و رحمت است براي كساني از شما كه ايمان آوردهاند و آنها كه رسول خدا را آزار ميدهند، عذاب دردناكي دارند.
اين آيه نيز از آياتي است كه "برخورد مهرآميز" پيامبر را با مردم تبيين ميكند.
در شأن نزول آيه آمده است كه: گروهي از منافقين دورهم نشسته سخنان ناهنجار درباره پيامبر ميگفتند يكي از آنان گفت: اين كار را نكنيد زيرا ميترسيم به گوش محمّد(ص) برسد و او به ما بد بگويد و مردم را بر ضد ما بشوراند. يكي از آنان كه نامش "جلاس" بود گفت مهم نيست ما هرچه بخواهيم ميگوئيم و اگر به گوش او رسيد نزد وي ميرويم و انكار ميكنيم و او از ما ميپذيرد زيرا محمد(ص) آدم خوش باور و دهن بيني است و هركس هرچه بگويد قبول ميكند در اين هنگام آيه فوق نازل شد و به آنان پاسخ گفت (20)
منافقان از اين برخورد مهرآميز پيامبر(ص) سوء استفاده ميكردند و پيامبر را ساده لوح و زودباور ميخواندند.
"اذن" در اصل به معني گوش است و به كسي گفته ميشود كه به هر سخني گوش فرا دهد و زود باور كند و به اصطلاح "گوشي" باشد. در حالي كه اين برخورد پيامبر نه از سر ساده لوحي و زودباوري بلكه برخاسته از رحمت و سعه صدر نبوي است ولي پر واضح است پيامبر(ص) تنها ترتيب اثر به سخنان مؤمنان ميدهد. ولي سخنان ديگران را با اينكه ميداند نادرست است رد و تكذيب نميكند تا از اين رهگذر آبروي آنها حفظ شده، شخصيت آنها خرد نشده و عواطفشان جريحه دار نگردد.
تواضع و فروتني پيامبر(ص)
تواضع راز رفعت و محبوبيت است، رسول اكرم(ص) فرمود: ".. . انّ التواضع يزيد صاحبه رفعة فتواضعوا يرفعكم اللّه.. . ؛(21) تواضع و فروتني وسيله سربلندي و سرافرازي است، تواضع كنيد تا خداي متعال مقام شما را بلند گرداند. "
ملاي رومي گويد:
آب از بالا به پستي در رود
آنگه از پستي به بالا بر رود
گندم از بالا بزير خاك شد
بعد از آن او خوشه چالاك شد
دانه هر ميوه آمد در زمين
بعد از آن سرها برآورد از دفين
از تواضع چون به گردون شد به زير
گشت جزو آدمي حيّ دلير
پس صفات آدمي شد آن جماد
بر فراز عرش پرّان گشت شاد
كز جهان زنده زاول آمديم
باز از پستي سوي بالا شديم(22)
پيامبر اكرم(ص) در قلّه تواضع قرار داشت. "كان صلي اللّه عليه و آله اشدّ الناس تواضعاًفي علوّ منصبه" (23) با اينكه حضرت از مقام فوق العاده والائي برخوردار بود در عين حال بيشترين تواضع را داشت.
او در حقيقت امر خداوند را امتثال ميكرد كه: "واخفض جناحك للمؤمنين"(24). . . و بال عطوفت خود را براي مؤمنين فرودآر. "واخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين" (25) بال محبت و مهرت را براي مؤمناني كه از تو پيروي ميكنند بگستر.
تعبير "خفض جناح" كنايه زيبائي از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه كه پرندگان به هنگامي كه ميخواهند نسبت به جوجههاي خود اظهار محبت كنند آنها را زير بال و پر خود ميگيرند و هيجان انگيزترين صحنه عاطفي را مجسم ميسازند آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ ميكنند و از پراكندگي نگه ميدارند.
تواضع پيامبر آنچنان بود كه همگان خود را نزد پيامبر(ص) محبوب ميديدند تا آنجا كه گاه دختر بچهاي كه در مدينه متولد شده بود دست پيامبر(ص) را ميگرفت و رها نميكرد مگر آنكه پيامبر را به آنجا كه ميخواست ميبرد: "كانت الوليدة من ولائد المدينة تأخذ بيد رسول اللّه و لا ينزع يده منها حتي تذهب به حيث شاءت"(26) پيامبر(ص) به همه سلام ميكرد و آغازگر آن بود. ابن شهرآشوب مينويسد: ".. . ويبرأ من لقيه بالسلام" (27) پيامبر(ص) به هر كس برخورد ميكرد آغازگر سلام بود.
حضرت عنايتي خاص به سلام بر كودكان داشت تا به امّت بياموزد كه شخصيّت كودكان نيز پاس داشتني است، فرمود:
"خمس لاادعهن حتي الممات.. . و التسليم علي الصبيان لتكون سنة من بعدي" (28) پنج خصلت را تا هنگام مرگ ترك نخواهم كرد.. . از جمله آنها سلام كردن بركودكان است تا پس از من روش عمومي باشد(و به عنوان سنت اسلامي مردم به آن رفتار كنند).
پيامبر خوش نميداشت كه كساني پشت سر حضرت راه بيفتند و ميفرمود اين زمينه ساز كبر است. " (29) او با همگان غذا ميخورد و دعوت همگان را براي اين امر ميپذيرفت ولو فقيرترين باشند. (30)
كارهاي شخصي درون خانه را خودش انجام ميداد، شتر را تغذيه ميكرد، خانه را جارو ميزد، شير گوسفند را ميدوشيد، كفشش را تعمير ميكرد، لباسش را وصله ميزد و.. . (31)
تواضعهاي ناپسند
با اين همه پيامبر تواضع از جايگاه عزت را ارزش ميديد، نه تواضع از جايگاه ذلت، يا غير خدائي و در يك كلمه پيامبر تواضع نابجا را نكوهيده ميدانست. بر اين اساس اجازه تواضعهاي ذيل را نميداد:
1- تواضعي كه بوي ذلّت بدهد
پيامبر(ص) فرمود: "طوبي لمن تواضع للّه في غير منقصته" (32) خوشابحال كسي كه تواضعش از سر ذلت نباشد.
2- تواضع در برابر متكبران
حضرت فرمود: "اذا رأيتم المتواضعون من امتي فتواضعو لهم و اذا رأيتم المتكبرين من امتي فتكبروا عليهم فان ذلك لهم مذلة و صغاء"(33) هرگاه متواضعان امت مرا ديديد در مقابلشان تواضع كنيد و زماني كه با متكبران برخورد كرديد بر آنها تكبر كنيد كه اين رفتار موجب ذلت و خواري متكبران ميشود.
3- تواضع در برابر ثروتمندان بخاطر ثروتشان
پيامبر(ص) فرمود: "من اتي ذاميسرة فتخشع له طلب ما في يده ذهب ثلث دينه" (33) آنكس كه سراغ ثروتمندي بيايد و براي بدست آوردن ثروتش در برابرش تواضع كند دو ثلث دينش بر باد رفته است.
4- تواضع در مقابل كافران
مؤمنان در برابر كافران: "اشداء علي الكفار" (34) بر آنان سخت اند ".. . اعزّة علي الكافرين.. . (35) در برابر كافران عزيز و نيرومند.
در روايتي آمده است ابودجانه انصاري ژست متكبرانه گرفته در برابر كافران راه ميرفت، پيامبر(ص) فرمود: "انّ هذه لمشية يبغضها اللّه تعالي الّا عند القتال" (36) خداوند اين شيوه راه رفتن(متكبرانه) را مبغوض ميدارد مگر در جنگ (چون در جنگ بايد در مقابل كافران ژست متكبرانه داشت. "
بنابراين بايد از پيامبر بزرگ آموخت كجا جاي تواضع پسنديده است و كجا جاي تواضع ناپسند و هر كدام را در جاي خود به كار بست.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
كه هر چيزي بجاي خويش نيكوست
مشورت با مردم
مشورت با مردم علاوه بر آنكه استفاده از عقل و انديشه ديگران در كارهاست، مولي علي(ع) فرمود: "من استبد برأيه هلك و من شاور الرجال شاركها في عقولها" (37) كسي كه استبداد به رأي داشته باشد هلاك ميشود و كسي كه با مردان مشورت كند در عقل آنها شريك شده است. نوعي تكريم شخصيت طرف مشورت هم هست، معناي مشورت اينست كه او را صاحب نظر ديده قابل مشورت و نظرخواهي ميداند، مشورتهاي فراوان پيامبر اكرم(ص) كه برخي از محققان آنرا تا 11 مورد نقل كردهاند. (38) هرگز براي استفاده از انديشه ديگران در كارها نبوده است زيرا حضرت "عقل كل" بوده و نيازي به مشورت با مسلمانان نداشته بلكه مشورتهاي حضرت دو انگيزه را دنبال ميكرده است، يكي تكريم شخصيت ياران و دوم اسوه قرار گرفتن اين امر تا آنها كه در مقامات بالا قرار دارند مشورت كردن را دون شأن خود ندانند. (39)
".. . و شاورهم في الامر.. . " (40) با آنان در آن كار مشورت كن. اين امري كه پيامبر مأمور به مشورت در آن عرصه بود، امر جنگ و شيوه دفاعي و امثال آن بود، يعني در اموري كه مربوط به مردم است با آنان مشورت كن نه در احكام الهي اينها امور خدائي است و ربطي به مردم ندارد و اين از مسلّمات سيره نبوي(ص) است كه پيامبر اكرم(ص) هرگز در احكام الهي با مردم مشورت نميكرد و صرفاً تابع وحي بود، لذا مسلمانان هرگز به خود اجازه نميدادند در مورد يك حكم الهي اظهار نظر كنند، آري در تطبيق آن اظهار نظر ميكردند.
اين نكته گفتني است كه در مشورتها تصميم گيرنده نهائي شخص نبي اكرم(ص) بود، "فاذا عزمت فتوكل علي اللّه.. . "(41) به هنگام تصميم نهائي بايد توكّل بر خدا داشته باشي. اين گوياي آن است كه بررسي مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعي بايد به صورت دست جمعي انجام گيرد اما هنگامي كه طرحي تصويب شد، بايد اجراي آن اراده واحدي به كار افتد در غير اينصورت هرج و مرج پديد خواهد آمد. زيرا اگر اجراي يك برنامه به وسيله رهبران متعدد بدون الهام گرفتن از يك سرپرست صورت گيرد قطعاً مواجه با اختلاف و شكست خواهد شد به همين جهت در دنياي امروز نيز مشورت را به صورت دست جمعي انجام ميدهند اما اجراي آن را به دست دولتهائي مي سپارند كه تشكيلات آنها زير نظر يك نفر اداره ميشود. (42)
نمونه هاي ديگري از رفتار مردمي پيامبر در قرآن هست كه به علّت ضيق مجال بهمين مقدار بسنده مي كنيم.
پی نوشت:
1. التبرك، ص 61 تأليف مرحوم آية اللّه احمدي ميانجي، در اين كتاب نمونههاي فراواني دراين عرصه آورده است مراجعه شود.
2. السيرة النبوية، عبد الملك بن هشام الحميرى المعافرى (م 218)، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفة، بى تا، ج 2، ص 314؛ تاريخ طبرى ، محمد بن جرير طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش ، ج 2، ص 274 و 275، فروغ ابديت، ج 2، ص 189.
3. سوره مريم، آيه 96.
4. في ظلال القرآن، ج 5، ص 454.
5. نهج البلاغه، حكمت 10.
6. سوره قلم، آيه 4.
7. تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 391، حديث 23.
8. تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 389، حديث 12.
9. اين مضمون با عبارات مختلف از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است. از جمله:
الف - "انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق" من تنها براي تكميل فضائل اخلاقي مبعوث شدهام. (كنزالعمال، ج 3، ص 16).
ب - "انما بعثت لاتمم حسن الاخلاق" (همان).
ج - "بعثت بمكارم الاخلاق و محاسنها" (بحار الانوار، ج 66، ص405).
10. معاني الاخبار، ص 83 "باب معاني الفاظ وردت في صفة النبي"حديث 1.
11. سوره توبه، آيه 128.
12. بنابر يك تفسير.
13. ارشادالقلوب،ترجمه رضایی،معاصر،اسلاميه،اخلاق، ج 2، ص 407 ؛ بحار الأنوار، علامة المجلسي ، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان، ج 16، ص 342، حديث 33.
14. سوره كهف، آيه 6.
15. سوره شعراء، آيه 3.
16. مقائيس اللّغة، ج 1، ص 206.
17. سوره آل عمران، آيه 159.
18. نهج البلاغه، حكمت 176.
19. سوره توبه، آيه 61.
20 . مجلسي، بحارالانوار، ج 22، ص 95، حديث 38 و جلد 22، ص 38 و 39؛ درالمنثور، ج 3، ص 253 (دارالمعرفة) ؛ مجمع البيان ذيل آيه فوق ؛ تفسير الميزان، ج 9، ص 323.
21. بحارالانوار چاپ بيروت،همان، ج 72، ص 119.
22. مثنوي معنوي، دفتر سوم، ص 404.
23. المحجة البيضاء، ج 4، ص 151.
24. سوره حجر، آيه 88.
25. سوره شعراء، آيه 115.
26. مرآة العقول، ج 8، ص 199.
27. مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص 147.
28. بحارالانوار، همان، ج 16، ص 220؛ شيخ صدوق، خصال ج 1، ص 246.
29. كنزالعمال، ج 8878.
30. مرآة العقول، ج 8، ص 209.
31. همان.
32. بحارالانوار، ج،همان، 77، ص 90.
33. جامع السعادات، ج 1، ص 363.
34. بحارالانوار، ج،همان، 73، ص 165.
35. سوره فتح، آيه 29.
36. سوره مائده، آيه 54.
37. بحارالانوار، ج،همان، 73، ص 202.
38. نهج البلاغه، حكمت 162.
39. معالم الحكومة الاسلاميه فصل ششم "خصائص الحكومة الاسلامية و ميزانها".
40. مجمع البيان، ج 1، ص 527.
41. سوره آل عمران، آيه 159
42. همان.